گویند امیرالمؤمنین علی، خداوند از او راضی باد، در زمان خلافت خود، زرهِ گمشدة خو را در دست یک یهودی دید، آن را پس گرفت.
یهودی گفت: زرهِ من است.
امیرالمؤمنین علی، خداوند از او راضی باد، گفت: زره من است.
گفتند نزد قاضی برویم در آن زمان شریح،[1] قاضی بود، به نیابت امیرالمؤمنین علی. یهودی با امیرالمؤمنین علی، به درِ خانة شریح آمدند. امیرالمؤمنین علی، رضی الله عنه، به شریح گفت برای قضاوت آمدهام.
شریح در مجلس حکم نشست و زیاد به علی توجه نکرد و امیرالمؤمنین علی، دعوی کرد که این زره من است که در دست این یهودی است.
یهودی گفت: مال من است.
شریح شاهد خواست.
گفت: مقداد اَسوَد[2] و حسن گواهی میدهند.
شریح گفت: گواهی مقداد میشنوم و گواهی حسن، خداوند از او راضی باد، را رد کرد و گفت: این پسر توست؛ گواهی او برای تو قبول نیست.
امیرالمؤمنین از مجلس حکم برخاست.
وقتی یهودی آن درستیِ قضاوت شریح را که به حکم امیرالمومنین، قاضی شده بود دید که به هیچ گناهی آلوده نشدند، همانجا ایمان آورد و زره را به امیرالمؤمنین داد.
برگرفته از جوامع الحکایات
[1]. شَرَیح [متوفای 78 ق در کوفه] سِمَت قضا را از دوران عمر میداشت و تا زمان عبدالملک مروان قاضی بود. در دوران حضرت امیر هم، به نیابت از طرف ایشان، سِمَت قضا داشت.
[2]. مقداد [متوفای 33 ق]، یکی از هفت نفری است که نخستین بار اظهار اسلام کردند. مقداد اَسوَد و سلمان فارسی و عمار یاسر و ابوذر غفاری چهار تن هستند که به شیعة علی(ع) معروف شدهاند و در دوستی و ولایت آن حضرت ثابتقدم ماندند.