آدم(ع) بگریست بر زاری بهشت؛ دریاها از آب چشم وی برفت. از آب چشم آدم درخت صینی[1] و قرنفُل برُست و مرغان وادی طاوس گشتند؛ پس جبرئیل(ع) بیامد، گفت: سر بردار یا آدم که خدای تعالی زلت[2] تو بخشید. پس سر برداشت و هفت روز همةخلق از گرستن وی میگریست.
چون گریستن آدم دراز گشت، فرزندانش گفتند: یا پدر! خلق[3] زمین را گریستن همیآید.
گفت: اینکه من همیگریم، بر ناشنیدن آواز فرشتگان همیگریم. چندان که در بهشت بودم آواز همی شنیدم تا باز آواز ایشان نشنوم نخندم.
چندان بگریست آدم که گیاه برست از آب چشم وی و مرغان هوا بدان آب جمع شدند و از آن آب بخوردند، پس روی سوی او کردند و گفتند که ما از آب دریا و چشمهها خوردیم، هیچ آبی ما را بدین خوشی نیامد. آدم پنداشت که مرغان بر او افسوس[4] همیکنند. سر به سجده نهاد گفت: الهی بدان که[5] اندر تو عاصی شدیم، مرغان هوا بر من افسوس همیکنند.
خدای تعالی بدو وحی کرد: یا آدم به عزت و جلال من که هیچ شرابی نیافریدستم، خوشتر و گوارندهتر از آب چشم عاصیان!
منتخب رونق المجالس، ص 162.
پینوشتها
[1]ـ درخت صینی [چینی]: آمدن آن در کنار قرنفل که غالبا با گل میختک قرنفل چینی اشتباه میشود مرا را هدایت میمکند که آن را دارچین ختائی بدانیم. دار [هم به معنی درخت و هم به معنی دارو] و چین به سبب خاستگاه آن که سرزمین ختا بوده است یک اثر گیاهشناسی داروئی، تألیف المظفر، امیر یمن و متوفای 693 ق در میان گونههای دارچین از قرفه قرنفل نیز نام میبرد [قرفه به معنی پوست پاره گیاهان] این اشاره ما را هدایت کرد که درخت صینی را دارچین [دارچینی] به حساب آوریم. اختیارات بدیعی نیز این گمان را تأیید میکند.
[2]ـ زلت: لغزش؛ خطا.
[3]ـ خلق: آفریدگان.
[4]ـ افسوس: ریشخند.
[5]ـ بدانکه: به علت آنکه؛ از برای آنکه.