1-دختر، خيلي خوب است
در زمستان 1363، خداوند به من دختري عطا فرمود. او را به خدمت امام بردم. ايشان با ديدن نوزاد. بيدرنگ دستها را پيش آورد و قنداق كودك را گرفت. پرسيد: «پسر است يا دختر؟».
گفتم: «دختر است.»
ايشان با شنيدن اين حرف، نوزاد را در آغوش فشرد. صورتشان را به صورت كودك گذاشت، پيشانياش را بوسيد و سه بار فرمود: «دختر، خيلي خوب است».
آن گاه از نامش سؤال كرد. گفتم: «دلمان ميخواهد شما نامي برايش انتخاب بفرماييد.»
حضرت امام بدون تامل سه بار فرمود: «فاطمه خيلي خوب است.»[1]
2- جايزه براي نقاشي كودك
حجهالاسلام رحيميان نقل ميكند:
«يكي از دوستان، همراه با خانوادهاش به دستبوسي حضرت امام نائل شدند. او پس از آن به من مراجعه كرد و گفت: اين پسرم كه كلاس پنجم دبستان است، دفتر نقاشياش را براي نقديم به امام آورده بود كه محافظان مانع آوردن آن به خدمت امام شدند، براي همين خيلي ناراحت شده است. من دفتر نقاشي را گرفتم و در روز بعد خدمت امام تقديم كردم. حضرت امام با دقت تمام اوراق آن را ملاحظه فرمود و با ديدن تصويري از تانك كه چرخهاي آن را مداد تراش، تنه آن را كتاب، لوله آن را يك مداد و سرنشين آن را يك طفل دانش آموز تشكيل داده بود، فرمود كه به آن دانش آموز خردسال جايزهاي مناسب داده شود، كه جايزه همراه با نامهاي از سوي دفتر امام به او تقديم شد.[2]
3- مجال تحرك كودكان را سلب نكنيد
آن روز پس از تعمير راديو، صداي امام توجه مرا به خود جلب كرد: راديو را كجا ميگذاريد؟
عرض كردم: روي ميز، كنار دستتان.
نه، جايي بگذاريد كه دست بچه به آن نرسد و بهتر است روي تاقچه بگذاريد. با كمي تأمل مقصود امام را دريافتم. حضرت امام براي آن كه هم راديو محفوظ باشد و هم مجبور نباشد مجال تحرك كودك را محدود و سلب نمايد و او را با امر و نهي آزرده خاطر سازد، اين دستور را فرمود.[3]
4-بهترين نام
چهارمين فرزندم كه به دنيا آمد، او را خدمت حضرت امام بردم تا نامي برايش انتخاب كند. به ايشان عرض كردم: «تصميم داشتم نامش را علي بگذارم، ولي ترجيح دادم شما نامي براي او انتخاب فرماييد»
امام لبخند شيريني به لب آورد و فرمود: «از علي بهتر چيست؟»[4]
[1] در سايه آفتاب، ص126.
[2] در سايه آفتاب. ص237.
[3] در سايه آفتاب، خاطرات حسن رحيميان، ص194.
[4] در سايه آفتاب، ص129.