احترام به شاگرد نوجوان
یکی از علمای وارسته، کلاس درسی داشت و از میان شاگردانش به نوجوانی بیشتر احترام میگذاشت. روزی یکی از شاگردان از آن عالم پرسید: چرا بیدلیل، این نوجوان را آن همه احترام میکنید؟ آن عالم دستور داد چند مرغ آورزند. آن مرغها را بین شاگردان تقسیم نمود و به هر کدام کاردی داد و گفت: هر یک از شما مرغ خود را در جایی که کسی نبیند، ذبح کند و بیاورد. شاگردان به سرعت به راه افتادند و پس از ساعتی هر یک از آنها، مرغ ذبح کرده خود را نزد استاد آورد، اما نوجوان مرغ را زنده آورد. عالم به او گفت: چرا مرغ را ذبح نکردهای؟ او در پاسخ گفت: شما فرمودید که مرغ را در جایی دبح کنید که کسی نبیند؛ من هر جا رفتم دیدم خداوند مرا میبین؛شاگردان به تیزنگری و توجه عمیق آن شاگرد برگزیده پیبردند، او را تحسین کردند و دریافتند که آن عالم وارسته چرا آن قدر به او احترام میگذارد.
منبع: کتاب مجموعه ورام، ترجمه محمد رضا عطایی، 1369، ص 235.