روزی شخصی همراه خانوادهاش، به دیدار حضرت امام خمینی می آیند. پس از پایان دیدار، آن شخص به یکی از نزدیکان امام میگوید: پسرم که کلاس پنجم دبستان است، دفتر نقاشی خودش را برای تقدیم به حضرت امام آورده است که محافظین خانه مانع آوردن آن به حضور امام شدند.
خبر به امام می رسد و دفتر را به دست ایشان رسانند.
امام خمینی با دقت فراوان تمام برگههای دفتر را نگاه میکنند. در پشت دفتر، یک تانک کشیده شده بود که چرخهایش را مدادتراش و تنهاش را کتاب و لوله شلیک کنندهاش را مداد و سرنشین آن را یک دانشآموز تشکیل داده بود. این تصویر مورد توجه شدید امام قرار میگیرد و ایشان تبسمی کرده و دستور میدهند که برای دانشآموز خردسال و طراح آن دفتر، جایزهای متناسب پرداخت شود.
منبع: حکایتهای تربیتی، جلد 1، ص 48.