طاهره محنت فر[1]
چكيده
عرفان اُشو دارای قالبی عملگرایانه و اجتماعی است که با زبان معمول و متعارف مردم سخن میگوید که همین امر موجب جذابیت و پذیرش آن شده است؛ مکتب اشو دارای دو ویژگی بارز است: اول آنکه خاستگاه آن یک نظام سکولاری است و دوم، اخلاق آن، اخلاقی زمینی و گسسته از عالم بالاست؛ اخلاقی که فارغ از هرگونه قیدوبند بوده و لذت، شهوت و خشنودی فرد بر همهچیز حتی خداوند تقدم دارد. این نوشتار با روش تحلیلی - توصیفی و انتقادی بر اساس رویکردهای اخلاق هنجاری، همچون سودگرایی، لذتگرایی، نسبیگرایی، نتیجهگرایی، کثرتگرایی، به معرفی این مبانی و اصول پرداخته و آنهایی را که از لحاظ اخلاقی قابل نقد است به بوته نقد میکشاند. از جمله این نقدها: نقد مراقبه بر اساس رویکرد لذتگرایی و خودگرایی، نقد تناسخ از دیدگاه سودگرایی، نقد خداباوری از منظر پیامدگرایی اخلاقی، نقد دین برمبنای نسبیگرایی میتوان اشاره کرد؛ نتیجهای که در پایان این تحقیق حاصل شده، عبارت است از اینکه نگاه اوشو به ارزشهای اخلاقی و اموری چون عشق و معنویت، دین و شادمانگی، نگاهی اومانیستی است و این موارد زمانی ارزشمند میشوند که به انسان نفعی برسانند و در خدمت دنیای مادی او قرار بگیرند وگرنه به ذات خود هیچگونه ارزشی نخواهند داشت.
واژگان كليدي: نقد اخلاقی، عرفان، عرفان نوظهور، اُشو.
مقدمه
عرفان اُشو از جمله عرفانهای نوظهور است که در دهههای اخیر با هدف بازگشت به منش معنوی پا به عرصه وجود نهاده و آموزههای باطل گرایانه و غیراخلاقی خود را برای جذب مخاطب ارائه داده است. شاید بتوان ناتوانی سایر ادیان در نهادینه کردن آموزهها و اعتقادات خود را عامل اساسی پیدایش این عرفانهای نوپا، منجمله عرفان اُشو دانست. از دلایل پذیرش و مقبولیت عرفان اوشو از طرف افراد، بهویژه جوانان، زبان عامیانه، ساده و جذاب آن است. اوشو به عینیت به ترویج بیبندوباری میپردازد و آن را عاملی برای رسیدن به خدا و معنویت معرفی میکند. امور مادی و دنیایی را برجسته کرده و اولویت را به خواستهها و نیازهای انسان میدهد و انسان را محور همهچیز میداند. اصول و مبانی سازنده عرفان اشو فاقد هرگونه ارزش اخلاقی و تنها رهاورد آن بیبندوباری و لجامگسیختگی اخلاقی و به فحشا کشیده شدن جوانان است که ماحصل آن سست شدن و فروپاشی بنیان خانوادهها است.
سؤال اصلي تحقيق
از لحاظ اخلاقی چه نقدهایی به اصول و مبانی عرفان اُشو وارد است.
فرضيه اصلي تحقيق
از آنجایی که عرفان اُشو همچون سایر عرفانهای نوظهور دارای مبانی و اصول مختص به خود و گاه مشترکی، همچون مراقبه، تناسخ، شریعت انسانی، عشق و ...، است که ساختار و شاکله آن را میسازد، میتوان به نقدهایی همچون تبلیغ اخلاق منهای دین، رواج بیبندوباری و لاقیدی، عدم تعهد به خانواده، خودمحوری، لذّت گرایی و ...، اشاره کرد.
ضرورت بحث
با پیشرفتهای مادی و مدرنیته شدن، دین و معنویت جایگاه اصیل و واقعی خود را از دست داده و به انزوا کشیده شد؛ اما طولی نکشید که علم و مادیات نیز نتوانستند نفس سیریناپذیر و حقیقتطلب انسان را اغنا کرده و بار دیگر انسان سرخورده از عقلانیت و علم مدرن به تکاپو افتاده و در پی حقیقت گمشده خویش که همان دین و معنویت است، برآمد. در این میان گروههایی فرصتطلب و سودجو از این سرگشتگی انسان بهره جسته و هرگونه آموزهای ساختگی را در قالب معنویت به او عرضه کردند. عرفان اشو که از جمله معروفترین این فرقههای نوظهور است با اقبال زیادی بهویژه از طرف جوانان روبهرو شد. از آنجایی که عرفان اوشو فاقد اصول ثابت اخلاقی است به همین دلیل تمام سعی او بر این است که اصول ضد اخلاقی خود را در لفافه و با رنگ و لعاب اخلاقی بپیچد و آن را به جامعه ارائه دهد. این عرفان به دلیل اهمیت زیادی که به عشق و مسائل جنسی میدهد و نیز با تأکید بر این سخن که تنها یک قانون وجود دارد و آن بیقانونی است، آزادی بیحدوحصر و بیقیدوشرط را به طرفداران خود هدیه میدهد که همین امر موجب مقبولیت زیاد عرفان او شده است. هدف از نگارش این مقاله روشنگری در باب اصول و مبانی عرفان اُشو است، زیرا این مبانی و اصول از قید هرگونه ارزش اخلاقی رهایی جسته و تنها اصولی بیمحتوا را معرفی میکند و هدف او تنها رسیدن به قدرت مادی برای خود است. نبود مقالاتی جامع و کافی در این باب و نیز ضرورت شناخت هرچه بیشتر عرفان اُشو برای جوانان از علل پرداختن به این مقاله است.
روش بحث
روش بحث در این مقاله از نظرگاه گردآوری اطلاعات و روش کتابخانهای است؛ از لحاظ ارائه اطلاعات سعی بر این شده است که ابتدا به روش گزارشی و توصیفی چهرهای واضح و روشن از مبانی و اصول عرفان اُشو ارائه شود و سپس با روش تحلیلی و انتقادی این اصول و مبانی به بوته نقد کشانده شود.
زندگینامه اشو
باگوانراجنیش معروف به اُشو در سال (1931)، در هند به دنیا آمد، در سال (1953) تحصیل در رشته فلسفه را به پایان رساند، سپس 9 سال در دانشگاه «جبالپور» هند به تدریس فلسفه مشغول شد و سالها به مذاکره علمی با بزرگان فلسفه و عالمان هندی پرداخت؛ در سال (1974) موسسهای به نام کمون بین الملی اُشو را در هند تأسیس کرد که بعدها بهعنوان یکی از بزرگترین مراکز مراقبه در هند تبدیل شد. در سال (1981) به آمریکا مهاجرت کرد و پیروان زیادی پیدا کرد و شهرکی به نام او را در یکی از مناطق آمریکا بنا کردند، اما چهار سال بعد دولت آمریکا در یک اقدام مهم او را اخراج کرد (مقدمه همه کتابهای ترجمه شده از اُشو). در رابطه با علت اخراج او دو دیدگاه وجود دارد: یک دیدگاه، پیروان و مریدان او که علت اخراج اُشو را زیر سؤال بردن ارزشهای رایج در آمریکا میدانستند و دیدگاه دوم، دیگران بودند که افراط وی در فساد اخلاقی را عامل اخراج اُشو از آمریکا میدانستند و مؤید این سخنشان نیز اسناد معتبر سازمان اتباع خارجه آمریکاست که وزارت امور خارجه هند نیز آن را تائید کرده است. اُشو بهشدت از آیین تنتره (از جریانهای فلسفی و دینی در بسیاری از آیینهای هندی)، بودا و شیخ کبیر تأثیر پذیرفته است، به تناسخ و روح کیهانی اعتقاد داشت؛ خانواده، مذهب، علم و فلسفه، تمدن غرب و ادیان را مورد انتقاد قرار میدهد، او سرانجام در (19، ژانویه، سال 1990) درگذشت (مظاهری سیف و دیگران، 1392: 9-11).
آثار و کتابهای اشو
اُشو هرگز کتابی ننوشت، بلکه آثار او شامل سخنرانیهایی است که انجام داده است؛ از اشو 7000 سخنرانی. 1700 نوار ویدئو و کاست بهجای مانده که در بیش از 650 جلد کتاب انتشار یافته و تقریباً تمامی آنها به سی زبان زنده دنیا ترجمه شده است؛ کتابهایی موجود بهوسیله پیروان او گردآوری و چاپ شده است.
قالبهای آثار اُشو
الف) همانطور که خود اُشو میگوید، او از زبان ساده و روزمره بهره میگیرد تا برای همگان قابل فهم باشد و اگر واژهای تخصصی بهکار میبرد، همان موقع آن را توضیح میدهد؛ بنابراین تقاضا دارد کلامش ویرایش نشود.
ب) در گفتههای اُشو، حکایات و قصهها فراوان است و او از آنها در راستای اهداف خود نتیجه میگیرد.
ج) آثار او معمولاً درباره انسان و رنج و آلام بشر است و روشها و تکنیکهایی که ارائه میدهد، قابلاجرا و دارای بیانی بانفوذ است.
د) تمام آثار اُشو را میتوان در چند دسته خلاصه کرد:
- بعضی از آنها سخنرانی از قبیل بلوغ، راز بزرگ، راز شهامت و خلاقیت هستند؛
- بعضی از آنها شرح و بسط داستانهای صوفیان، از قبیل این نیز بگذرد و آواز سکوت است؛
- بعضی دیگر نیز بهصورت پرسش و پاسخ، همچون مزهای از ملکوت، یک زندگی یک ترانه یک رقص و کودک نوین است؛
- برخی شرححال خود اُشو، مثل اینک برکهای کهن و آنگاهکه نبودم هستند؛
- و در نهایت برخی دیگر نیز بهصورت کلمات قَصار یا برنامههای مراقبه ماهانه یا سالانه است که معمولاً بهصورت دو زبانه به فارسی از قبیل آفتاب در سایه، یک فنجان چای، شورشی، پیوند، بشنو از این خموش، عشق رقص زندگی و الماسهای اُشو ترجمه شده است (فعالی، 1386: 115-116).
پیروان اشو در دنیای امروز
امروزه موج سهمگین عرفانهای کاذب چنان در حال گسترش است که هیچ گروه، طیف یا منطقه جغرافیایی خاصی از این خطر در امان نیست. ازآنجاییکه عرفان اُشو اصول ثابت اخلاقی ندارد، خود او درصدد این است که اصولی را با رنگ و لعاب اخلاقی، اما کاملاً غیراخلاقی به جامعه ارائه دهد؛ از سوی دیگر، رسیدن به امیال نفسانی و شهوات، محور اساسی تعالیم اوست که همین امر موجب گشته که طرفداران زیادی در میان جوانان داشته باشد. اُشو در سال (1981) به آمریکا مهاجرت کرد. او در این سفر و با توجه به مهارت و چیرهدستیاش در سخنوری و همچنین آشنایی با ادیان مختلف و مطالعه آنها و نیز با توجه به تأثیرات زیادی که از آیین تنتره و اشخاصی چون شیخ کبیر، بودا و مولوی پذیرفته بود و انعکاس سخنان آنها در آثار و کلام خود، توانست مخاطبان زیادی در اقصا نقاط جهان به سمت خود جذب کند (ر.ک: شریفی دوست، 1391: 9-11).
مبانی و مجموعه آموزههایی که عرفان اُشو را تشکیل میدهد، خود بر اساس چند مبنا شکلگرفته است که بخشی از مکتب اُشو متأثر از یوگاست. بخش دیگری از مکتب اُشو از آیین تنتره نشئت گرفته است و بهشدت از آن متأثر است. آیین تنتره یکی از آیینهای هندی است که بر اساس پرستش شاکتی همسر شیوا «تخریبگر و ویران کننده» استوار است. پیروان این مذهب انرژی جنسی و شهوت زنانه را نماد شاکتی میدانند. او در کتابی تحت عنوان تعالیم تانترا، کندالینی یوگا، در دو جلد به این مباحث پرداخته است.
قسمت دیگری از اندیشههایش تحت تأثیر اندیشههای بوداست و در موارد مختلف، در بیان توضیح و توجیه مطالب از بودا متأثر است. او همچنین از عرفان و عارفان اسلامی داستانهایی را مطرح میکند، اما در مقابل صوفیگری و صوفیان را حق و حقیقت مینامد و اسلام را همچون یک انبوهة عظیم میداند. طبق گفتههای خود، از شیخ کبیر تأثیر پذیرفته و عرفانهای شرقی را هم قابلتأمل میداند.
مبنای دوم: دومین مبنای عرفان اُشو، همان اساس و مبانی تمام آیینهای معنوی هند است. اصولی از قبیل تناسخ، روحِ وحدت کیهانی، نیروانه و شریعت انسانی؛ او در سخنرانیهای خود یا بهطور مستقل و یا در تلفیق با دیگر مطالب به تعریف این مبانی پرداخته است.
مکتب اُشو به جز مبانی، اصول و قواعدی به شرح زیر دارد که همراه با مبانی مطرح شده در بالا، پایهها و شاکله عرفانش را میسازد. اصولی همچون: عشق، سکس، بیتوجهی به نفس، نفی ذهن از جمله آنها است.
در اینجا به بررسی این اصول و مبانی بر اساس اهمیت آنها میپردازیم.
-
مراقبه
1-1. مراقبه و نقد آن از منظر خود گرایی اخلاقی
مراقبه از مبانی اصلی عرفان اُشو است و آن را روش وصول به حقیقت، از طریق انجام یک سری اعمال و تکنیکهای بدنی و روحی معرفی میکند. اُشو معتقد است که مراقبه او با پاکسازی آغاز میشود و برای این کار فرد باید خود را آنگونه که هست، بپذیرد و آنچه را میخواهد و تمایل دارد، انجام بدهد؛ اگر در این راستا نیاز است که نیروی جنسی آزاد گذارده شود، باید این کار را انجام دهد تا خودبهخود اصلاح شود وگرنه سرکوب آن موجب تباهی و کجروی انسان میشود. اشو مراقبه را تنها مسیر سعادت و پیروزی میداند و معتقد است که مراقبه تغییر شکل را از درون پدیدی میآورد. «مراقبه تحمیل اخلاق و انضباط است؛ هر چیزی که از بیرون بیاید، بیارزش است؛ اخلاق، وجدان، معنویت و... حال هر اسمی که میخواهی روی آن بگذار؛ فقط آنچه در درونت مانند یک نیلوفر آبی شکفته میشود دارای ارزش غایی است» (اشو، الماسهای، 1382، 279).
در ادامه رد پای اخلاقیات و بررسی آنها را در سخنانش پی میگیریم؛ «خودگرایی اخلاقی یکی از نظریههای اخلاق هنجاری است. اخلاق هنجاری بهگونهای منظومهپرداز میکوشد تا اصول کلی برای تعیین درست و نادرست یا خوب و بد را در قالب بایدها و نبایدها پایهریزی کند» (حسن معلمی، 1384، 165).
خودگرایی اخلاقی میگوید هرکس «باید» بهگونهای عمل کند که خیر یا رفاه بلندمدت خود را به حداکثر برساند؛ به تعبیر دیگر خودگرد کسی است که معتقد است انسانها نسبت به خودشان مکلفاند و تنها وظیفه آنها این است که در خدمت نفع شخصی خود باشند (مایکل پالمر، 1388: 67).
خودگرایی اخلاقی، نظریهای غایتگرا و پیامدگرا در حوزه اخلاق هنجاری است و به بررسی پیامد اعمال و نتایج آنها توجه دارد. بر خودگرایی نقدهایی وارد است که بعضی از مهمترین آنها عبارتند از:
- عمدهاش این است که تناقض درونی دارد؛ برای مثال فرض کنید که من و جونز هر دو به بیماری خاصی مبتلا هستیم و هر دو خواهیم مرد، مگر آنکه با واکسنی خاص معالجه شویم. همچنین فرض کنید که تنها یک شیشه واکسن موجود است. اگر من خودگرای اخلاقی باشم، نهتنها باید بکوشم که واکسن را منحصراً برای خودم بگیرم، بلکه اگر از من سؤال شود توصیه میکنم که جونز نیز همین کار را انجام دهد؛ بهعبارتدیگر، باید توصیه کنم که جونز منافع خودش را تأمین نه منافع من را کند؛ ولی اگر این کار را بکنم با اصل اساسی خود گرایی اخلاقی مخالفت کردهام؛ زیرا درصورتیکه این توصیه را به جونز بکنم، قطعاً بهترین منافع خودم را تأمین نمیکنم؛ بهطور قطع، واداشتن او به تأمین منافع خود درصورتیکه منافع مرا از بین میبرد به سود من نیست؛ همانگونه که کانت گفته است، نمیتوان خواهان آن شد که اصل خودگرایی تبدیل به قانون عام شود؛ در واقع در این موارد بهترین تمهید من این است که او را متقاعد سازم که از اصول خودگرایانهاش صرفنظر کرده و نگرش دیگرگرایانهتری برگزیند؛ بنابراین به این موضع خاص میرسم که منافع من بهعنوان یک خودگرای اخلاقی در صورتی بهتر تأمین میشود که خودگرایی اخلاقی آموزهای نادرست است (همان، 80).
- خودگرایی اخلاقی در ارائه راهکار و راه حلی برای تلاقی و تعارض و تضاد منافع آدمیان ناکام میماند (مور جی ای، 1385: 54).
با توجه به تعریفی که از خودگرایی ارائه دادیم، مشخص میشود که اُشو آنجا که میگوید فرد باید خود را آنگونه که هست بپذیرد و آنچه را که میخواهد و تمایل دارد، انجام دهد، این «باید»، از عقیده او به یک اصل اخلاقی حکایت میکند و آنجا که تأکیدش بر میل خود فرد، بدون اشارهای به دیگران، به مبنا قرار دادن «خود» در این «باید» است و خودگرایی شخصی بهطور بارزی نمودار میشود؛ یعنی تنها به منافع خود توجه کردن است. بهصورت کلی در نقد خودگرایی اُشو در مراقبه پیشنهادی او میتوان گفت: اساساً و عملاً مراقبه او بر روابط جنسی استوار است و فرد مراقبهگر در روند مراقبه تنها به فکر نفع و بهرهمندی شخصی است؛ زیرا با پایه قرار دادن روابط جنسی، تنها درپی تمتع و بهرهوری از لذّات آن است و آسیبی که ممکن است در این روند از لحاظ روحی و روانی به دیگران وارد کند را در نظر نمیگیرد و نهتنها به تصفیه و پالایش روح که مدعای اُشو است، دست نمییابد، بلکه ذهن را درگیر مسائل جنسی کرده و دیگر فرصتی برای روحانی شدن نخواهد داشت.
2-1. نقد مراقبه بر مبنای رویکرد لذت گرایی
در راستای ادامه بحث و برای نقد لذّتگرا بودن اُشو در مراقبه، توضیح مختصری از لذّتگرایی و نقدهای وارده بر آن ضروری است.
لذّتگرایی مکتبی است که ملاک اخلاقی بودن فعل را اصالت لذّت میداند. در مبنای لذّتگرایان بهطورکلی، عمل درست آن است که دست کم بهاندازه هر بدیل دیگری غلبه لذّت بر الم را پدید آورد. کسانی که درباره معیار ارزش اخلاقی لذّتگرا هستند، مفاهیم و جملات اخلاقی را با توجه به مفهوم لذّت معنا میکنند. در نظر اینان هر چیزی که خوشایند و لذّتبخش باشد، خوب است و هر چیزی که خوب است خوشایند و لذّتبخش است (میر هاشمی، 1389: 169).
در اینجا لازم است که انواع لذّتگرایی معرفی شود تا بر اساس آن بتوان نوع لذّتگرایی اُشو را مشخص کرد. انواع مکاتب لذّتگرایی متفاوتی وجود دارند که میتوان به آنها اشاره کرد:
الف) لذّتگرایی شخصی «اریستیپوس»؛ هر یک از ما انسانها باید به ندای طبیعت انسانی خود، گوش فرا دهیم، یعنی برای هر کاری به طبیعت خود رجوع کنیم و دریابیم که آیا انجام آن کار، مورد خوشایند طبیعت ما است یا خوشایند آن نیست، آیا خوشیآور است یا رنجزا، در صورت نخست باید آن کار را انجام و در صورت دوم نباید انجام داد.
ب) لذّتگرایی شخصی محدود «اپیکوری»؛ نظریه اپیکور که گاهی آن را لذّتانگاری «مذهب اصالت لذّت یا لذّتطلبی» نامیدهاند، این است که تنها چیزی که خوب است، لذّت است؛ او میان لذّاتی که ملازم با درد و رنج است و لذّاتی که چنین نیست فرق میگذارد.
ج) لذّتگرایی در قالب نفع عمومی جرمیبنتام؛ از نظر این مکتب، فعل اخلاقی فعلی است که مایه لذّت مستمر و یا غالب بر اَلم، نسبت به جامعه بوده باشد(همان، 51-52).
د) لذّتگرایی به طورعاطفی آداماسمیت؛ از دیدگاه این مکتب فعل اخلاقی فعلی است که از احساساست بشر دوستانه و خیرخواهانه سرچشمه بگیرد و در آن فرد خاصی مطرح نباشد(ایرادی که به این مکتب گرفته شده، این است که معیار کلی برای اخلاق ذکر نشده است).
ه) لذّتگرایی شخصی در قالب عمل به قانوان «راسل»؛ رؤوس اخلاقی در این مکتب، هماهنگی بین منافع عمومی و خصوصی اجتماع است. موافق ابطال مذاهب اخلاقی وابسته به معنویت است. در این مکتب هیچ اصلی از اصول اخلاقی به رسمیت شناخته نشده جز یک اصل: و آن اینکه فرد باید هوشیار باشد کاری نکند واکنش بدی داشته باشد. خودخواهی و خودپرستی فرد یک امر مسلم است، ولی باید آن را بهگونهای تعدیل کرد و این کار هوشیاری و دور اندیشی لازم دارد؛ بنابراین در مورد اخلاق مسئلهای به نام انسانیت و جوانمردی و ...، مطرح نیست، بلکه مصالح فرد مطرح است ( راسل، 1357: 68).
عموم نقدهایی که بر لذّتگرایی شده است بیشتر به خاطر ادّله و اصول آنها است. صحیح بودن نتایج دلیل بر صحیح بودن ادّله نیست (مور جی ای، 206:1385).
از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
1) اصالت لذّت با درک عام و فهم مشترک و فطری انسانها منافات دارد؛
2) لذّت در امور مادی و دنیوی خلاصه نمیشود، بلکه لذّت معنوی و اخروی باید مورد ملاحظه انسان قرار بگیرند؛ چهبسا لذات معنوی بسیار با ارزشتر از لذّات مادی باشند؛
3) برخی افراد از امور غیرطبیعی و غیرضروری بیشتر لذّت میبرند تا امور دیگر؛
4) برای سنجش و مقایسه لذّات با یکدیگر و نیز محاسبه میزان درد و رنجی که در پی لذّت پدید میآید، معیار و وسیله دقیقی وجود ندارد؛
5) درصورتیکه دو لذّت مزاحم در بقا و دوام متساوی باشند، در این مکتب اخلاقی معیاری برای ترجیح یکی بر دیگری ارائه نشده است؛
6) ملاک تعیین شدت یا مدت یک لذّت ارائه نشده است؛
اگر چه همه آدمیان لذّتگرا هستند، اما اصل اساسی این است که مشخص نشده که لذّت اصیل و پایدار و حقیقی کدام است (میر هاشمی، 1389: 205).
باتوجه به تعریفهایی که از لذّتگرایی و انواع آن و نقدهای وارده ارائه شد، مشخص میکنیم کدام سخنان اُشو با استناد به نظراتش در مراقبه، ذیل نظریه لذّتگرایی بیان میشود. اُشو آنجا که مقدمات مراقبه را بیان میکند، معتقد است که برای مراقبه لازم است نیروی جنسی آزاد گذارده شود و فرد باید این کار را انجام دهد تا خودبهخود اصلاح شود وگرنه سرکوب آن موجب تباهی و کجروی انسان میشود. اینجا از نظر او ملاک برای بایدونباید انجام یک فعل، صرف تمایل و خواست فرد است، البته میدانیم منظور از تمایل چیزی است که به انسان لذّت میدهد؛ یعنی انسان به چیزی تمایل دارد که از آن لذّت میبرد. اگر بخواهیم نظر او را جز یکی از انواع لذّتگرایی بیاوریم به نظر میرسد او جزء لذّتگرایی شخصی اریستیپوس باشد؛ زیرا در انواع دیگر لذّتگرایی علاوه بر لذّت غریزی و طبیعی شخصی، ملاکهای دیگری از جمله محاسبه میزان رنج حاصل از آن لذّت یا میزان پایداری و یا نتیجه عمومی آن لذّت هم در درستی یا نادرستی آن فعل از نظر لذّتگرا، بسیار تأثیر گذار است، در صورتی که تنها در لذّتگرایی شخصی اریستیپوس است که ملاک برای گزینش یک فعل تنها تمایل طبیعی فرد به آن عمل است و ملاک اُشو نیز همین است، زیرا او صرف تمایل برای انجام هرکاری را لذّت بردن شخص میداند. آنجا که روشهای سکس گروهی را ترویج میکند و معتقد است که افراد در عوض کردن گزینههای جنسی آزاد هستند، این سخن او بر مبنای همین تمایل فرد است؛ زیرا این خواست فرد و میزان لذّتی که از این کار میبرد، میتواند او را در مسیر مراقبه صحیح پیش ببرد. اگر هیچگونه لذّتی برای فرد حاصل نشود او هرگز نخواهد توانست به هدف مراقبه دستیابد و باید از راه و روش دیگری استفاده کند. با توجه به عموم نقدهایی که بر لذّتگرایی وارد شده است، بر لذّتگرایی اُشو نیز یک سری نقدهایی وارد است:
الف) مراقبه پیشنهادی او و لذّتطلبی انحصاری حاصل از آن، (منظور هر نوع لذّتی، البته از جنس مادی نه الهی آن است) برای همگان قابلپذیرش نیست؛
ب) مراقبه او از این حیث کارآمد نخواهد بود؛ زیرا افراد دارای منشها و تمایلات متفاوتی هستند و هر کس از روشی که بیشتر با روحیات و تمایلات او همخوانی دارد، بیشتر لذّت میبرد( نهفقط روابط جنسی)؛
ج) آنجا که میگوید برای پاکسازی فرد باید آنچه را که میخواهد و تمایل دارد، انجام دهد و این به دید فرد بستگی دارد که به چه چیزی تمایل دارد و یا لذّت میبرد، بهحکم این قضیه، هر کس از هر آنچه میخواهد و تمایل دارد میتواند استفاده کند و در این راستا، دیگران و منافع آنها اهمیت ندارد و ممکن است که به دیگران صدمه وارد شود؛
د) اگر استفاده از نیروی جنسی به صورت نامحدود (همانطور که اُشو میگوید) آزاد گذارده شود، این عمل ممکن است که فرد را به سمت شهوترانی سوق داده و مشکلات و تبعات جبرانناپذیر از لحاظ اخلاقی به بار خواهد آورد.
در مجموع میتوان گفت که مراقبه اُشو نهتنها روشی برای رسیدن به خدا و پاکسازی درون و ذهن نیست، بلکه صرفاً راهی برای توجیه و بهرهوری هرچه بیشتر انسان از لذّات جسمانی است.
او در این مسیر، راه افراط را در پیشگرفته و آمیزش جنسی را بزرگترین هنر مراقبه میداند و معتقد است که کابینهای عشق مملو از خدا هستند. چه دلیلی بیشتر و بزرگتر از اینکه اُشو تنها در پی لذّت طلبی است. مراقبهای که او آمیزش جنسی را بزرگترین هنر آن میداند، آنقدر مهم و حیاتی است که اوپانیشاد یواس واتارا تحصیل نفس را از طریق آن ممکن میداند؛«خود در هرچیز همچون کره یا خامه یافت میشود، معرفت نفس از طریق مراقبه قابل تحصیل است و این برهمن است» (هویت، 1379: 11)؛ اُشو حتّی در این راه، از لذّت جویی «راسل» هم پیشی گرفته و همه راهها را به لذّتطلبی فرد میرسان؛ پس بر خلاف ادعاهایش که مدعی رسانیدن فرد به خداست، تنها انسان را به ورطه نابودی و هلاکت، نه الوهیت و خدا گونه شدن سوق میدهد.
2: تناسخ
1-2. تناسخ و نفی ضمانت اجرایی
تناسخ و مسئله رجوع روح به ابدان دیگر، مورد قبول تمام ادیان هندی و از بنیادیترین ایدئولوژیهای آن مکاتب است. اُشو از جمله کسانی است که به تناسخ قائل بوده و در تمام مباحث، در اثبات بعضی از گفتارها و کردارهای خود از آن بهره میجوید.
او میگوید که شش دین در جهان وجود دارند، این ادیان میتوانند به دو گروه تقسیم شوند؛ گروه اول مشتمل بر اسلام، مسیحیت و یهودیت است که در اینباره میگوید: اینها به یک زندگی باور دارند. شما فقط بین تولد و مرگ وجود دارید و زندگی همه چیز است. هرچند آنها به بهشت و دوزخ و رستاخیز باور دارند، اما اینها تنها عواید حاصله از یک زندگی فرد هستند. گروه دوم دیگر شامل هندویسم، جینیسم و بودیسم است که آنها به تناسخ باور دارند. یک انسان الیالابد دوباره و دوباره متولد میشود، مگر کسی که روشنضمیر شود و بعد چرخه مرگ و زندگی از حرکت باز میایستد. او میگوید من مراقبه کردهام، من به نقطهای رسیدهام که از آنجا میتوانم زندگیهای قبلی خود را ببینم و همین برهان بسنده است. این شناخت من است، این تجربه من است. این به میراث هندوان، باور یا هیچچیز دیگرشان ربطی ندارد؛ من بر اساس اختیار خودم سخن میگویم (اشو، 1382: 32).
یا در جای دیگر میگوید: انسان گمان میکند خواهد مرد، اما مرگ یک سفسطه است، هیچکس تاکنون نمرده و هیچکس تاکنون متولد نشده است، تولد و مرگ فقط دو قسمت ماجرای زندگی جاودان هستند، نه تولد آغاز این ماجراست و نه مرگ پایان آن است؛ تو پیش از تولد وجود داشتی و پس از مرگ وجود خواهی داشت (اشو، 1385: 22).
تناسخ با مفاهیمی مثل رستاخیز و قیامت که در تمامی ادیان الهی بر آن تأکید شده است ناسازگار و غیرقابلجمع است؛ زیرا با پذیرش تناسخ، بهشت و جهنم و نظام حسابرسی اعمال فراموش میشود و از آنجایی که بازخواستی در کار نخواهد بود، ارتکاب هر عملی به این علت که در زندگیهای بعدی و ادوار حیات قابل جبران است به دور از ذهن نخواهد بود. در حالیکه بزرگترین پشتوانه اخلاق و طبیعیترین ضامن اجرای اصول انسانی، پاداش و یا جزا دیدن فرد در دنیایی دیگر است. اعتقاد به روز رستاخیز و اجرای عدالت نهایی در اکثر موارد باعث میشود فرد از ارتکاب به اعمالی که مورد خواستش است بازدارنده شود؛ زیرا طبق عقاید ادیان الهی انسان پس از مرگ دیگر امکان جبران گناهانش را ندارد و هر انسان تنها و تنها یک بار فرصت زندگی کردن دارد؛ اما وقتی چنین مفهومی تبدیل به تناسخ میشود با حذف عدم امکان رُجعت فرد تا حدی به خود آزادی انجام هر عملی را میدهد. در واقع یکی از ضمانتهای اجرایی قوی در اخلاق دینی اعتقاد فرد به مفهوم رستاخیز است؛ البته منظور از دین، ادیان ابراهیمی است؛ زیرا در این ادیان است که با اطمینان انسان را به این روز خبر دادهاند؛ اما در ادیان غیر ابراهیمی، بهویژه ادیان هندی با تبدیل این ضمانت اجرایی اخلاقی به مفهوم تناسخ، جنبه بازدارندگی یک دین که همان عدالت برتر(اجتناب از انجام عمل غیراخلاقی) است، محو میشود و تقریباً آن دین دیگر قادر نیست عمل فرد را از نظر درستی یا نادرستی اخلاقی تضمین کند؛ بهطورکلی میتوان گفت: اُشو چون در عرفانش بسیار به دین بودا نظر داشته و اعتقاد به تناسخ از مبانی اعتقادی این دین است، لذا با قبول تناسخ جنبه بازدارندگی فرد از انجام اعمال غیراخلاقی منتفی میشود و فرد آزادانه میتواند هر عملی را که مایل است انجام دهد، زیرا هیچگونه پیامدی برای او (با رد وجود دنیایی دیگر) نخواهد داشت؛ همانطور که خود اُشو میگوید؛ او مرگ را یک سفسطه میداند و بیان میکند که هیچکس تاکنون نمرده و تاکنون زنده نشده است؛ پس بر این مبنا، شخص خود را متقاعد میسازد که تا آنجا که میتواند از فواید این دنیا بهره ببرد و تنها در پی اهداف خود باشد، زیرا هیچگونه پیامدی برای او در بر نخواهد داشت.
ادامه دارد.
پینوشتها
[1]. دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه اخلاق؛ t.mehnatfar@gmail.com