ساجده العبدالخانی[1]
چکیده
مدرنیته شیوهای نو در حوزههای مختلف زندگی انسان است که با ارائهی سبک جدیدی از زندگی، تحولی فراگیر را در جامعه به ارمغان آورد که این مقاله به بررسی پیامدهای مدرنیته در خانواده پرداخته است. مدرنیته دارای تأثیرات مثبتی مانند رفاه و سهولت دسترسی به دنیای اطلاعات بود؛ اما پیامدهای منفی نیز به همراه داشت. هدف از بررسی این موضوع، روشنکردن ابعاد منفی مدرنیته بر خانواده است تا با نگاهی نو به این مسئله از منفی آن بر خانواده بهعنوان مهمترین عضو جامعه کاسته شود. نوشتار حاضر بعد از بررسی منابع اسلامی، تحلیلی، جامعهشناسی و سایر منابع، با روش فردی، کتابخانهای، توصیفی و کاربردی پس از اشاره به جایگاه خانواده در اسلام و مؤلفههای مدرنیته، به پیامدهای منفی مدرنیته از جمله تغییر در ساختار و فرهنگ خانواده و شیوهی همسرگزینی، کاهش روابط عاطفی خانواده و میزان باروری و افزایش طلاق میپردازد.
واژگان کلیدی: خانواده، مدرنیته، مؤلفههای مدرنیته، پیامدهای مدرنیته.
مقدمه
خانواده، این نهاد طبیعی اجتماعی، از آغاز خلقت بشر وجود داشته است. با گذر زمان و پیشرفت جوامع بشری بهتدریج در آدابورسوم و ارزشهای جوامع تحولاتی رخ داد. این تحولات عمدتاً از نهاد خانواده آغاز شد و بیشترین دگرگونیها را ایجاد کرد.
امروزه شاهد تحول عظيمي در عرصه بینشها، ارزشها و رفتارها در خانواده هستيم. آنچه بيش از هر چيز خانواده امروزي را از خود متأثر نموده، ورود مدرنيته به فضاي زندگي فردي و اجتماعي انسانها و تأثيرگذاري آن بر فرد، خانواده و جامعه است كه میتوان اين تأثيرات را در جنبههای مختلف ديني، معرفتي، اجتماعي، فرهنگي و... بهوضوح مشاهده و نقد و بررسي کرد. اگرچه مدرنيسم تأثيرات مثبتي همچون ايجاد رفاه نسبي اعضاي خانواده را نيز به دنبال داشته، بهدليل گستردگي تأثيرات منفي بر خانوادهها در جوامع مختلف، تأثيرات مثبت آن تحتالشعاع قرار گرفته و غالباً ناديده گرفته میشود (جوکار، 1391: 880). با تبیین پیامدهای مدرنیته میتوان از پیامدهای منفی آن در سبک زندگی و خانواده کاست. گفتنی است علیرغم بررسیها در اهمیت پیامدهای مدرنیته در خانواده، منابع زیادی وجود ندارد و تنها برخی پایاننامهها و مقالهها به این موضوع پرداختهاند.
الف) مفهومشناسی
1. خانواده
خانواده در لغت به معنای خاندان، اهلخانه، اهلبیت و دودمان است (معین، 1388: 1394). بر اساس تعاليم اسلامي، خانواده مجموعهای است از افراد با رابطههای سببي (عقد ازدواج) يا نسبي (والديني- فرزندي و خواهر و برادري). این افراد در قبال هم متناسب با نوع نسبت و ارتباط، مسئولیتهای اجتماعی، حقوقی، تربیتی، رفتاری، اقتصادی و دینی دارند (سالاریفر، 1385: 85). از دیدگاه جامعهشناسی «گیدنز» خانواده گروهي از اشخاص هستند كه با پيوندهاي خويشي مستقيم به هم متصل میشوند و اعضاي بزرگسال آن مسئوليت نگهداری كودكان را بر عهده دارند (گیدنز، 1389: 252).
2. مدرنیته
مدرن در لغت به معنای تازه، نو و باب روز است (معین، 1388: 3966) و مدرنيته اصطلاحاً به شیوههایی از زندگي يا سازمان اجتماعي مربوط میشود كه از سدة هفدهم به بعد، در اروپا پيدا شد و بهتدريج، نفوذي کموبیش جهاني پيدا كرد (گیدنز، 1377: 4).
در مجموع، واژههای مدرن، مدرنيته، مدرنيزاسيون و مدرنيسم اشاره به تحولی اساسي در حوزههای مختلف زندگي بشر و ايجاد روشهای تازه در اين زمينه دارد. اين شیوهها، ممکن است هم در حوزه فلسفه و اندیشههای عقلاني مطرح باشد، هم در حوزه هنر و زيبايي و هم در حوزه دين و معرفت ديني و با ورود مدرنيته به هر يك از اين عرصهها، آنها را دچار تحولات گستردهای مینماید. نکته بارز در اين پديده، نفي سنتها و امور ثابت فرهنگي بومي هر كشور است كه فرهنگ و ارزشهای ثابت ديني و فرهنگي آن كشور را به چالش میکشاند (جوکار، 1391: 883)
ب) جایگاه خانواده در اسلام
آیات قرآن و روایات نشان میدهد که خانواده در اسلام بهعنوان کانون پدیدآورنده آرامش و مهربانی از اهمیت بسزایی برخوردار بوده که در این میان نقش والدین و تأثیر خاندان و تأثیرات نسلهای گذشته، جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده است. این موضوع در رشتهها و علوم متعددی از قبیل جامعهشناسی، روانشناسی، جرمشناسی و علوم تربیتی درخور توجه است. همچنین بررسی اصل ازدواج در آیات و روایات ما را به اصولی همچون آرامشبخشی ازدواج بر اساس مودت و رحمت، حراست از کرامت انسانی، توسعه اقتصادی و برکت، تداوم و استمرار نسل انسان، مصونیتبخشی از احساس گناه یا بهداشت روانی رهنمون ساخته، اهمیت بیش از پیش ازدواج را نمایان میسازد (حسینی کوهساری، 1384: 2)
حیات و کمال انسان، در محیط خانواده سامان مییابد و انسان بهتنهایی نمیتواند از ظرفیتهای وجودی خود بهرهبرداری کند. نکته جالبتوجه این است که این ظرفیتها بیش از آنکه مادی و غریزی باشند، روحیاند. شاهد این مطلب آن است که در قرآن، مهمترین فلسفهای که برای ازدواج بیانشده، آرامشیابی است و هرچند موارد دیگری مانند تداوم نسل نیز از آثار ازدواج شمرده شده، یگانه موردی که با «لام تعلیل» آمده، عبارت «لِتَسْکُنوا الیها» در آیه 21 سوره روم است.
از خانواده در قرآن بهعنوان خشت بنای اجتماع یاد شده است. در فرهنگ قرآنی، خانواده همچون دژی مستحکم است و هرگونه روابط نامشروع محکوم شده است. فحشا نیز نوعی تجاوز به حقوق افراد جامعه بهشمار میرود. در سوره نور آیه 2 و 3 میفرماید: «هریک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و نباید در خصوص دین خدا [اجرای حکم] به آنان ترحم کنند» و در جایگاه ارزشی آن در قرآن کریم خداوند میفرماید: «ای مردم! از [مخالفت] پروردگارتان بپرهیزید؛ همان کسی که همه شما را از یک انسان آفرید و همسر او را [نیز] از جنس او خلق کرد...» (نساء، 1) (چراغی، 1388: 33).
از نظر اسلام، خانواده محل پرورش، رشد و تعالي انسان و تكامل شخصيت او و تأمين ساير نيازهاست. خداوند متعال بهترين وسیله تسكين و آرامش انسان را در رابطه مودتآمیز او با همسر و فرزندانش و سايرين قرار داده و جلوههای خاص اين آرامش را با اهداي اكسير محبت و مودت و رحمت در بدو ازدواج در قلب زن و شوهر، متجلي نموده است (جوکار، 1391: 883).
شهید مطهری دربارة با نقش ازدواج در سیر کمالات معنوی میفرماید افرادي كه در تمام عمر به خاطر هدفهای معنوي، مجرد زندگي کردهاند و خواستهاند زن و بچه نداشته باشند كه مانع رسيدن آنها به معنويات شود، در همه آنها نوعی نقص، ولو بهصورت خامي وجود داشته است. گويي انسان نوعی كمال روحي دارد كه آن كمال روحي جز در مدرسه خانواده، در هيچ مدرسهای كسب نمیشود (مطهري، 1372: 166).
ج) مؤلفههای مدرنیته
1. اومانیسم
واژه Humanism بـه معنـاى مكتـب اصـالت بـشر، بـشرانگارى، انسانمداری، انسانگرایی و مانند آن است (ابراهیمزاده آملی، 1386، ش 44: 59). اومانیسم روح غالب عصر مدرن و مهمترین ویژگی و وجه ممیزهی عصر جدید است و همهی ایدئولوژیهای مدرن نظیر لیبرالیسم، مارکسیسم، شکلهای مختلف سوسیالیسم، ناسیونالیسم و فاشیسم در ذیل آن و مُلهَم از آن پدید آمدهاند (زرشناس، 1390: 39). اومانیسم با انكار نقش ساحت غيبي در هدايت و راهبري انسان و اصالتبخشیدن به وجه ناسوتي وجود آدمي، به دليل تقليل ساحت وجودي او به نفسانيتمداري و حيوانيت، وي را به موجودي مفلوك، تنها، ازخودبيگانه، مضطرب، ستیزهجو و بیریشه بدل ساخته است و اين ویژگی اصلي و مهمترین شاخص مدرنيته است كه با رنسانس ظهور كرده و در تمام تاريخ مدرنيته، در اَشكال و صُوَر مختلف تداوم و بسط يافته و موجب سیطره استيلاجويانه و ابزاري مابين آدميان و غلبه نهيليسم بر حيات بشر گرديده است (زرشناس، 1390: 42-43)
2. سکولاریسم
سکولاریسم به معنای غیرقدسیکردن یا غیردینیکردن و به عبارتی عرفیکردن امور است. سکولاریسم به تعبیر سادهتر یعنی حذف دین و نقش مرکزی و محوری آن از زندگی اجتماعی و سیاسی. عقل مدرن بالذات سکولاریست است و دین و معیارها و موازین معنوی و استانداردهای متعالی روحانی را از زندگی بشر خارج میکند و میخواهد که آدمیان بدون هدایت ساحت قدس و با تکیه بر عقل خود بنیاد انگار، زندگی فردی و جمعی را اداره نمایند (زرشناس، 1383: 57).
3. نسبیگرایی
نسبیگرایی بهعنوان نوعی گرایش بر آن است که در حوزه معرفت و شناخت، رسیدن به واقع، به نحو مطلق، میسَّر نیست؛ بلکه بنا به فرض اگر اساساً رسیدن ممکن باشد، این امر فقط و فقط به نحو نسبی و مضاف خواهد بود؛ بدین معنا که جویای معرفت نمیتواند بگوید که من چیزی را به نحو مطلق میشناسم و یا چیزی واقعاً چنان است که من میدانم؛ بلکه فقط میتواند بگوید: من با توجه به تمام شرایط و مناسبات فردی و اجتماعی که دارم، چیزی را چنان میشناسم؛ اما تضمینی ندارم که آن چیز واقعاً همان است که من درک میکنم (عارفی، 1383، ش 19: 42). اومانیسم به غرب آموخت که راه رهایی و کامیابی انسان، خود انسان است. پس بیاعتنا به هر عامل و باور بیرونی، باید از خود آغاز کرد و گره کار را در این جهان بیروح و بیگانه، با سرانگشت تدبیر خویش گشود. حال از کجا باید آغاز کرد؟ از نظر متفکران غرب دو راه بیشتر وجود نداشت: یکی راه عقل و اندیشه و دیگری راه آزمون و تجربه (زیبایینژاد، 1390: 23). مدرنيسم با اعتقاد به حسگرایی و اينكه دستیابی به معرفت و شناخت آن، تنها از طريق حس و تجربه، امکانپذیر است، سبب انكار ارزشهای اخلاقي گرديد و لذا، نسبیتگرایی از دل چنين تفكري زاييده شد. در مجموع، مدرنيته با مبناقراردادن انسان در مقابل خدا و تأكيد بر آزادي (ليبراليسم) افسارگسيخته و از سويي، مبارزه با سنتها و هر عرف و عادت مألوف، تحت عنوان امروزي و جديدبودن و نيز با تکیه بر عقل بشري منقطع از وحي و توجه به اصالت علم و تجربه و انكار ماوراي آن، گامي نو در جهت انحطاط بشري برداشت؛ زيرا با حذف خدا، دين و مذهب از زندگي بشر، به بهانه مبارزه با سنت عملاً به نيازهاي روحي و معنوي انسان بیتوجهی كرده و بشرِ نيازمند به معنويت را با احساس خلأ و بحران مواجه نمود. اگرچه مدرنيته بهسبب تحولات صنعتي كه در زندگي بشر ايجاد نمود، رفاه مادي را تا حدودي به همراه داشت؛ اما بهسبب مباني نادرست انسانشناسی، فلسفي و معرفتي خود، انسان امروزي را بيش از هر زمان ديگر، دچار نهيليسم (پوچانگاری) نموده و همين آسیبها موجب گرديده، تأثيرات مثبت مدرنيسم بر زندگي انسانها تا حدودي ناديده گرفته شود (جوکار، 1391: 889)
4. فردگرایی
فردگرایی ریشه در جهانبینی و هستیشناسی غرب جدید داشت. با ظهور فردگرایی ادعا شد که هیچ قدرت بیرونی نباید بر خواستههای فردی فرمان براند و یگانه معیار حقیقت همانا فرد است. عصر جدید همانگونه که انسان را از طبیعت جدا ساخت به همانسان انسانها را نیز از یکدیگر جدا کرد (زیبایی نژاد، 1390: 28-29)
د) پیامدهای مدرنیته در خانواده
1. تغییر در ساختار خانواده
بهطور کلی تغییرهای معاصر خانوادههای ایرانی را میتوان بهطور خلاصه اینگونه بیان کرد: کاهش نقش حمایتگری شبکه خویشاوندی، فردگرایانهشدن ازدواج، گسترش روابط پیش از ازدواج، افزایش جایگاه و قدرت زنان در مناسبهای خانوادگی، کاهش گفتمان خانوادهگرایی، کاهش اهمیت فرزندآوری، گسترش ازهمگسیختگی پیوندهای خانوادگی و به دنبال آن افزایش میزان طلاق، کاهش گرایش به تشکیل خانواده و در مقابل افزایش گرایش به زندگی مجردی. بهمنظور درك تغییرهای خانواده در دوران معاصر، لازم است ابتدا وضعیت خانواده، ویژگی و کارکردهای آن در جامعه سنتی بهاختصار بررسی شود تا از طریق قیاس بتوان این دگرگونیها را بهتر مشاهده کرد (رضایی، 1394: 57)
ویژگی اصلی خانوادههای سنتی، گستردگی آن است. منظور از خانواده گسترده این است که در بیش از دو نسل از خویشاوندان نزدیک در کنار یکدیگر و در یک خانوار زندگی میکنند؛ بدین ترتیب، یک خانواده گسترده میتواند شامل فرزندان مجرد یا متأهل، پدر و مادرها و پدربزرگ و مادربزرگ آنان باشد. جدای از اینکه فرزندان مجرد در خانه پدری زندگی میکردند، فرزندان متأهل (قاعدتاً پسر) نیز در خانه پدر سکونت داشتند و بدین لحاظ میتوان گفت که خانواده از نظر سکونتگاه زندگی اکثراً از نوع «پدر مکان» بودند؛ یعنی خانواده با خانواده پدر یا در نزدیکی آنها زندگی میکردند. در خانوادههای گسترده و سنتی، مردان نقش نانآوری داشتند و زنان مسئول رسیدگی به امور منزل (خانهداری) و تربیت فرزندان بودند. فرزندان نیز در امور مربوط به خانواده همکاری داشتند: پسران در کارهای بیرون از منزل و در کنار پدران، دختران در خانه و همپای مادران (همان)
بهطور کلی ساختار خانواده گسترده، بر پدرتباری، پدرمکانی و پدرسالاری و اولویت جنسی مذکر استوار بوده است. تحولها و دگرگونیهای شکلگرفته در نتیجه گذار از سنت به مدرنیته، تمامی ابعاد و زوایای ساختی – کارکردی خانوادهها را تحت تأثیر قرار داده است؛ در بعد ساختاری، تغییر خانواده از گسترده به هستهای، افزایش خانوادههای تک والد، افزایش خانوارهای تک نفره و... نمونهای از این تأثیرها است. در بعد کارکردی، تغییر در کارکردهای مختلف خانواده و یا واگذاری برخی کارکردها به نهادهای دیگر، از جمله این تأثیرهاست و مسلماً تأثیرهای مدرنیسم بر خانواده بیش از آن است که بتوان در صفحههای محدود این پایاننامه، به رشته تحریر درآورد؛ اما سعی شده به مهمترین آنها بسنده شود (همان)
1-1. اقتدارگرایی در خانواده
ساختار خانواده به لحاظ قدرت در خانوادههای سنتی بهصورت عمودی و سلسلهمراتبی بود: پدر در رأس و مادر و فرزندان به ترتیب در مراتب بعدی قرار میگرفتند؛ اما در دنیای کنونی و مدرن، ساختار طولی قدیم به سمت ساختار اقتدار عرضی تغییر جهت داده است بهگونهای که در خانوادههای امروزی پدر، مادر و فرزندان در یک سطح از تصمیمگیری قرار میگیرند و هیچکس مجاز به دخالت در امور دیگری یا اعمالنظر خاصی نیست. در حالی که ساختار خانواده دینی منطبق با ساختار خانوادههای سنتی است؛ یعنی بهصورت طولی و با ریاست مرد که حیطه گسترده مسئولیتهای او به همراه توصیههای اخلاقی تعریف شده است (همان)
در خانواده امروزي، قدرت در پدر مرکزیت ندارد بلکه انتشار یافته است. زنان از طریق منابع غیرمادی همچون هوش، جذابیت و تحصیلات، در خانواده اعمال قدرت میکنند و فرزندان، از طریق منابعی همچون عواطف، خواستههای خود را پیش میبرند. این تنوع قدرت، مدل سنتی را که فکر میکرد منابع قدرت صرفاً مادیاند و مرد بهواسطه دسترسی به شغل، پول و اموال، اعمال قدرت میکند، به چالش میکشد (صادقی، 1392: ش 1)
2-1. فردگرایی در خانواده
منظور از فردگرایی این است که افراد بهجای اولویتدادن به خواستها و علایق جمعی، سنتی و خانوادگی به ارزشها و خواستهای فردی خود اولویت میدهند. در جامعه امروزی ایران بهخصوص کلانشهرها، انواع جدیدی از خانوادهها را میبینیم که مبتنی بر فردگرایی شکل گرفتهاند. مصادیق گسترش فردگرایی، پایینبودن میزان سرمایه اجتماعی است؛ چراکه سرمایه اجتماعی از دریچه اعتماد به دیگران، مشارکت در فعالیتهای گروهی و جمعی و قبول تعهدها در قبال سایرین سنجیده میشود (رضایی، 1394)
در دوره مدرن، موضوع فردی اهمیت مییابد و بر آزادیهای فردی و موضوع خودمختار تأکید میشود. فردگرایی به این معناست که علایق و نیازها و اهداف فردی ترجیح داده میشوند، ارزشها و هنجارها، مبنای فردی دارند، کسب لذت فردی، در اولویت است و استقلال و هویت فردی اهمیت دارد (روزنامه صبح نو، 1395، ش1).
فردگرایی در نسل جوان خصوصاً گروهی که دارای تحصیلهای دانشگاهی کمبازده میباشند بیشتر دیده میشود؛ زیرا اولویت این گروه خودشان هستند، احساس میکنند توسط نسل والدینشان فریبخوردهاند، مادیگرا هستند و بهدشواری خود را متعهد میکنند، در قبول مراجع قدرت و نفوذ مردد میباشند و برای سلسلهمراتب وزنی قائل نیستند. اینها میتواند برای خانواده و تحولهای آتی آن به لحاظ تشکیل خانواده، دوام خانواده و بچهآوری تأثیرگذار باشد (سرایی، 1385: 52-53)
2. تغییر در فرهنگ خانواده
1-2. شیوه همسرگزيني و آدابورسوم ازدواج
تغيير در آدابورسوم همسرگزيني و ازدواج از ديگر حیطههای موردهجوم مدرنيته است. نقش مؤثر والدين و بزرگترها در امر انتخاب همسر براي فرزندان، برگزاري مراسم جشن عروسي، توجه به رعايت قوانين و سنتها در اين زمينه و مشاركتدادن ساير فاميل در اين مسئله، در گذشته، بسيار موردتوجه بوده است؛ اما امروزه اگر جوامع غربي را كنار بگذاريم، در جوامع خود ما نيز تأثير فردگرايي را میتوان در تصميمات راجع به نامزدي و ازدواج مشاهده كرد. همزمان با صنعتيشدن، شهرنشيني و نوسازي، فرزندان استقلال و كنترل بيشتري بر زمان ازدواج و نيز در انتخاب همسر به دست آوردهاند و ازدواجهای آنان نيز شكل جديدتري يافته است. انتخاب همسر، كه در گذشته عمدتاً از طريق پيشنهاد والدين و بزرگترها و يا وساطت شخص ديگر صورت میگرفت، امروزه در موارد متعددي از طريق آشنايي دختر و پسر با يكديگر در محل كار، تحصيل يا حتي از طريق فضاي مجازي اينترنت و با شیوه چت، صورت میگیرد؛ حتي فراتر از آن، گاه در بعضي ازدواجها نظر پدر و مادر ناديده گرفته میشود. نتیجه نفي سنتها و رفتارهاي سنتی، كه بر اساس ارزشهای ديني و يا آدابورسوم و عرف صحيح اجتماعي شکل گرفته، ايجاد شكاف ميان والدين و فرزندان است كه اين شكاف، علاوه بر تأثيرگذاري بر ابعاد رواني و تضعيف ارتباطات عاطفي والدين و فرزندان، كاهش اقتدار والدين در خانواده را به دنبال دارد؛ در نتيجه، آنها را با مشكلات تربيتي جدي درباره فرزندان مواجه خواهد كرد (جوکار، 1391: 898)
2-2. افزايش استفاده از رسانهها و ورود فضاي مجازي به خانواده
امروزه وسایل ارتباطجمعی تنها محدود به ارائه اطلاعات لازم برای زندگی در جامعهای متجدد و فرامدرن نیست؛ بلکه در بعد وسیعتر اهمیت و عدم اهمیت و مطلوبیت یا نامطلوببودن پدیدهها را تعیین میکند. حتی آداب معاشرت و نحوهی پوشش ما را نیز مشخص میکند. در این صورت نمیتوان رسانه عمومی را فقط در حد یک «وسیله» انگاشت (محمدی، 1387، ش5)
پروفسور ساروخانی فناورانهشدن یا الکترونیکیشدن خانواده را دارای تبعات مثبت و منفی زیادی میداند. از این نظر که ما میتوانیم خانوادهای داشته باشیم که بهنوعی نیازی به تغییرات جغرافیایی و جابهجایی مکانی نداشته باشد مثبت است. البته الکترونیکیشدن خانواده، پیامدهای منفی نیز در بر دارد که اصطلاحاً به آن انفعالیشدن میگوییم. کودکی که در ذاتش تحرک وجود دارد و باید با تحرک بزرگ شود اگر قرار باشد ساعتهای طولانی جلوی تلویزیون و پای اینترنت بنشیند به شکوفایی واقعی نخواهد رسید. از طرف دیگر، الکترونیکیشدن خانواده و مولد شدن آن میتواند به انزوای ثانویه بینجامد. بدین ترتیب که زن و شوهر از صبح تا شب و از شب تا صبح با هم هستند و دیگر ب هم کاری ندارند. آنها دیگر ارتباطات غنیشده نخواهند داشت. این انزوای ثانویه باعث میشود خانواده تنوع ابعادش را از دست بدهد و دچار نوعی افسردگی ناشی از یکنواختی شود (ورکیانی. ش3)
3-2. افزايش سن ازدواج
در طی سالهای اخير، متوسط سن ازدواج در اكثر كشورها افزايش يافته؛ بهطوری كه افراد در سنين بالاتري ازدواج میکنند و بديهي است كه در سنين بالاتري نيز صاحب فرزند میشوند. افزايش سن ازدواج نيز يكي ديگر از پيامدهاي مدرنيته است؛ زيرا وقتي رفاهزدگی كه خود از پایههای اساسي مباني فكري مدرنيسم است، در جامعه رسوخ نماید، ناگزير ملاکهای انتخاب همسر نيز بر پایه توجه به تأمين رفاه كامل در ابتداي زندگي و فراهمبودن کلیه امكانات ضروري و غیرضروری، شاخصگذاري میشود؛ بر همين اساس، توجه به دارابودن مسكن مستقل، تمكن مالي بالا و ...، در رأس خواستههای دختر و خانواده او قرار میگیرد و از آنجا كه درصد بسيار كمي از جوانان در ابتداي زندگي امكان فراهمنمودن چنين امكاناتي را براي همسر خود دارند؛ اين مسئله خود يكي از دلايل بالارفتن سن ازدواج میشود (جوکار، 1394: 896)
3. تغییر در روابط خانواده
1-3. کاهش روابط عاطفی
در فرهنگ اسلام، خانواده كانون مهر، امنيت و ايمان است و سایه گسترده خانواده، اعضاي آن را در مقابل ناملايمات روزگار مصون نگه میدارد و نيازهاي عاطفي و رواني آنان را تأمين مینماید؛ اما ورود تفكر و فرهنگ غرب در پوشش مدرنشدن و امروزيبودن، باعث سستشدن بنیانهای خانواده و رواج ارزشهای مادي و سوداگرانه شده و جنبههای انساني و معنوي روابط افراد را بیش از پیش متزلزل نموده و روابط انسانها بهصورت روابط خشك و حسابگرانه ماشيني درآمده است و پيامدهاي چنين ارتباطي علاوه بر احساس عدم امنيت رواني فرزندان در سنين نوجواني و جواني، سبب افزايش افسردگي يا بزهكاري در آنان میشود (جوکار، 1394: 893)
يكي از علل بسيار مهم كاهش ارتباطات عاطفي در خانواده، مشغله بیش از حد والدين، بهویژه مادر است؛ زيرا خستگي مفرط زن بهسبب كار بيرون از منزل، سبب كاهش تعامل او با همسر و فرزندان پس از بازگشت به منزل شده و علیرغم ميل خود، عملاً توان پاسخگویی به نيازهاي عاطفي آنان را ندارد و در درازمدت آنها را با كاهش ارتباط با يكديگر و در نتيجه، كمشدن ارتباطات عاطفي و كمبود محبت مواجهه نموده و سبب بروز ساير مشكلات میگردد. با اندكي دقت، چگونگي نقش مدرنيسم در بروز اين پديده روشن میشود؛ زيرا يكي از علل رغبت زنان به اشتغال خارج از منزل، انقلاب صنعتي و بهتبع آن ايجاد اشتهاي كاذبي است كه نظام سرمایهداری غرب براي رسيدن به اهداف خود در زنان اروپايي ايجاد كرد و با شعار مالكيت زن، زن را از خانه خارج و به استخدام كارخانه درآورد (همان)
بهگفتة ويليام گاردنر سوئد، كانادا و همه دولتهای رفاه دریافتهاند كه بهترين راه دستیابی به درآمدهاي مالياتي بيشتر و كار ارزانتر، آن است كه زنان و بهویژه مادران را به كار فراخوانند (گاردنر، 1387: 218) امروزه در كشور ایران نيز برخي زنان با تأسي به دستاوردهاي نظام سلطه، از آنجا كه نقش مهم مادري و همسري زن را نقشي سنتي میدانند و معتقدند اين نقشها اموري تكراري و ملالآور است؛ به بهانة امروزيشدن و مدرنبودن با کماهمیت جلوهدادن اين نقشها، دستیابی به اشتغال خارج از منزل را ترجيح داده و شاهد نگرشي مبتني بر ارزشدانستن اشتغال زن (در هر شغل و با هر شرايطي) هستيم كه اشتغال را براي زنان نوعي جايگاه و منزلت اجتماعي میداند و چه آسیبهایی كه از ناحیه اين بينش متوجه خانواده خواهد شد؟! (جوکار، 1394: 894)
2-3. افزایش طلاق
از پیامدهای مدرنیته، بالا رفتن آمار طلاق در کشورهای مختلف غربی در سالیان اخیر است. در مورد زوجهایی كه به سال 1900 ازدواج كرده بودند از هر بيست ازدواج يكي به طلاق ختم شد، حالآنکه اين رقم در مورد ازدواجهای ساليان اخير به يك طلاق در هر شش ازدواج بالغ شده است. در سال 1977، ايالات متحده شاهد 48 طلاق در هر صد ازدواج بود. - (سگالن، 1375: 177). در بريتانيا با هر اصلاح و تعديلي كه در قوانين صورت گرفته، ميزان طلاق افزايش داشته است. تا سال 1991 در بريتانيا در مقابل هر دو ازدواج، يك طلاق صورت گرفته است (برناردز، 1384: 248). در ايران با بررسي آمارهاي مربوطه، رشد ميزان طلاق بهوضوح ديده میشود. بر اساس آمار ارائهشده از سوي دفتر آمار و اطلاعات جمعيتي سازمان ثبتاحوال كشور، كل طلاقهاي ثبتشده در سه ماهة اول سال 1373، به ميزان 7874 مورد بوده كه اين رقم در سهماهة اول سال 1374 به رقم 7759 مورد افزایش یافته است (سازمان ثبتاحوال كشور، دفتر آمار و اطلاعات جمعيتي) با مقایسه همين آمار با آمار طلاق در زمان مشابه آن در سال 1387، به دست میآید كه 25362 مورد بوده و سپس در تابستان، ميزان طلاق در سهماهة اول سال 1387 همان سال به 27688 مورد، در پاييز به 27983 مورد افزایش یافته و در زمستان همان سال، اين ميزان به 29477 مورد رسيده است (سازمان ثبتاحوال كشور، دفتر آمار و اطلاعات جمعيتي) كه با مقایسه اين ارقام با يكديگر بهروشنی رشد آمار طلاق نمايانگر است (جوکار، 1394: 895).
نفوذ اندیشههای مدرنیستی و فردگرایانه است که با ترجیح منافع فردی بر مصلحت خانوادگی، به افزایش ناسازگاری زوجین دامن زده و زمینة اختلاف و جدایی را فراهم میسازد. از آنجا که در اندیشه مدرنیستی، اصالت با فرد و خواستههای شخصی اوست، هرچیزی که در رویارویی با این اصل قرار گیرد، باید از میان برداشته شود. بدون شک در زندگی مشترک، موقعیتهایی پیش میآید که زن یا مرد ناچارند خواستة شخصی خود را فدای مصلحت خانوادگی نموده و بهجای واگرایی به همگرایی روی آورند. این رویکرد به دلیلی که بیان شد، با دیدگاه مدرنیستی و مبنای لیبرالیستی و فردگرایی مدرنیته در تعارض است. ازاینرو، در فضای اندیشههای مدرنیستی، بهجای تقویت روحیة جمعی و گذشت و ایثار در خانواده بهسادگی سخن از طلاق و جدایی به میان میآید (جوکار، 1393، ش 2)
3-3. کاهش میزان باروری
یکی از تأثیرات مدرنیته که بسیار چشمگیر بوده، کاهش تدریجی باروري است که فهم این مسئله با عوامل دیگري همچون افزایش تحصیلات زنان و تغییر در نقشة جنسیتی قابلفهم است. این موضوع بر روي سالخوردگی جمعیت نیز اثر خواهد داشت؛ بهگونهای که ادامة این روند، در آینده میتواند خانواده را با چالشهایی مواجهه سازد (صادقی، 1392، ش 1)
از تأثیرات مدرنشدن در جوامع اسلامی، رشد تدریجی شهرنشینی بود. با ورود مردم به شهرها، تمایل به باروری نیز در آنها کاهش یافت. کاهش میزان باروری، نتیجة غالبشدن گفتمان «فرزند کمتر، زندگی بهتر» بین خانوادههاست. این شعار جانشین تمام ارزشهایی شده است که داشتن چند فرزند را برای دستگیری از پدر و مادر در روزگار پیری، توجیه میکرد. با مقایسهای ساده میان نسلهای گذشته و نسل امروز میتوان دید که هر چه به امروز نزدیکتر میشویم از میزان اهمیت فرزند در خانواده کاسته میشود (رضایی، 1394)
بر اساس این دیدگاه، فرزند زیاد، موجب تحمیل هزینههای بسیاری است و چون اصالت با انباشت سود و سرمایه است، داشتن فرزند زیاد، توجیه اقتصادی ندارد. از سوی دیگر اساس دیدگاه مدرنیستی تأکید بر رفاه بیشتر و لذت حداکثری است. با این بینش، شعار فرزند کمتر، زندگی بهتر، تفسیری اومانیستی مییابد؛ چراکه نیاز فرزند به مراقبت در طفولیت و پس از آن و نیز محدودیتهای دیگری که فرزندآوری برای والدین ایجاد میکند، هم مانع رفاه و آسایش آنان است و هم مانع کامیابی کامل آنها از زندگی و فرزند، پدیدهای منفی و مزاحم است؛ بنابراین مدرنیته به لیل ماهیت رفاهطلب و لذتگرای خود، نقش اساسی در کاهش جمعیت داشته است (جوکار، 1393، ش 2)
نتیجهگیری
خانواده مهمترین و تأثیرگذارترین نهاد اجتماعی است که انسان از بدو آغاز در آن قرار میگیرد. از دیرباز تاکنون، خانواده با بسترسازی مناسب برای رفع نیازهای انسان مرکز آرامش و تربیت بشر بوده است. با ظهور مدرنیته و ورود الگوهای تربیتی بیشتر و رسانه در عصر مدرن، خانواده با چالشهای جدی مواجه شد. اگرچه سبک زندگی مدرن پیامدهای مثبتی به همراه داشت، رویکرد نظام سلطه و مبانی انسانمحوری مدرنیته، با اهداف الهی و اسلامی خانواده، در تضاد قرار داشت و موجب پیامدهای منفی برای خانواده شد. اولین پیامد آن، تغییر در ساختار خانواده بود که موجب کاهش اقتدارگرایی در خانواده و جایگزینی فردمحوری بهجای جمعگرایی شد. پیامد دوم تغییر در فرهنگ خانواده است که نشانههای آن را در تغییر شیوهی همسرگزینی و افزایش سن ازدواج و استفاده از رسانه و در نتیجه دورشدن از فضای گرم خانواده میتوان مشاهده کرد. پیامد سوم در روابط خانوادگی مشهود است که موجب کاهش روابط عاطفی در فضای خانواده و در نتیجه افزایش طلاق گردید. آمارهای روبهکاهش باروری نیز حاکی از بیتمایلی خانوادهها به فرزند آوری و سردشدن روابط است. با بررسی بیشترِ پیامدهای منفی مدرنیته میتوان از شدت آن کاست و خانواده را از هجمههای نظام سلطه در امان نگاه داشت.