مجید عنان پور خیرآبادی[1]
چکیده
از پدیدههای جدید در حوزه عقاید اقتصادی و سیر تحولات آن بهویژه در دهه 1990 و اوایل دهه اول قرن 21، ظهور گرایشهای اخلاق و اقتصاد، دین و اقتصاد و مانند آن است. در فقه و آموزههای اسلامی برای هر امری شرایطی را بیان کرده که در آن خیر و صلاح دنیا و آخرت فرد نهاده شده است و اثرات مثبتی هم برای جامعه دارد. از موضوعات اجتماعی که در دین مبین اسلام اهمیت ویژهای دارد، کسبوکار است و بههمین دلیل برای آن شرایطی قرار داده که از آنها میتوان به ارزشهای اخلاقی کسبوکار نام برد. در این مقاله، سعی داریم ضمن بررسی آیات قرآنکریم در اخلاق کسبوکار، به تبیین روایات معصومین علیهم السلام در این زمینه بپردازیم.
واژگان کلیدی: اخلاق، کسبوکار، اسلام، سبک زندگی اسلامی.
مقدمه
اخلاق در زندگي بشر همواره از جايگاه رفيعي برخوردار بوده است با عنايت بهوسعت حضور و اثر سازمآنها در زندگي اجتماعي بشر، بررسي نقش اخلاق كسبوكار، موضوعي تامل کردنی است. آمارتیا سن[2] برنده جايزه نوبل اقتصاد در سال 1998 ميلادی از اقتصاددانان پیشرو در سه دهه گذشته در زمینههای اقتصاد رفاه، نظریه انتخاب، رشد و توسعه اقتصادی بوده است. دامنه فعالیتهای علمی آمارتیا سن از رابطه میان اخلاق و اقتصاد، روششناسی علم اقتصاد و ماهیت رفاه تا عدم امکانپذیری بهینه پارتو، نظریه سرمایه و رشد، انتخاب تکنولوژی، گرسنگی و تبعیض را شامل میشود. از پدیدههای جدید در حوزه عقاید اقتصادی و سیر تحولات آن بهویژه در دهه 1990 و اوایل دهه اول قرن 21، ظهور گرایشهای اخلاق و اقتصاد، دین و اقتصاد و مانند آن است. سن ثابت میکند که فاصله ایجاد شده میان اقتصاد سنتی و اخلاق، باعث نارسایی در اقتصاد سنتی شده است. او ثابت میکند که رفتارهای واقعی انسانها تحتتأثیر ملاحظات اخلاقی است؛ بنابراین، به اعتقاد وی اقتصاد میتواند از پیوند با اخلاق سود ببرد (دادگر، 1383: 562).
با این مقدمه اثر اخلاق در رفتارهای اقتصادی حتی از اندیشمندان غیر مسلمان بهخوبی قابل درک است. از مقولههای مهم در رفتارهای اقتصادی، کسبوکار افراد است؛ از اینرو، بررسی اخلاق کسبوکار از اهمیت دوچندان برخوردار میگردد. در این مقاله در ابتدا به مبانی اخلاق کسبوکار در قرآن اشاره کرده و سپس انواع کسبوکار شامل حرمت یا کراهت آن را بیان و در نهایت، اخلاق کسبوکار در روایات را بررسی کردیم.
1. مبانی اخلاق کسبوکار در قرآن
1.1. مطالبه از فضل خداوند
«فضل» به معنای بیش از حد کفاف است. راغب گويد: هر عطيهاى را كه بر معطى لازم نيست، فضل گويند. يعنى احسان و رحمت و عطایي كه خدا بر بندگان ميكند، بر خداوند لازم نيست، بلكه از روى لطف و كرم ميكند. پس به آن فضل گویيم كه زيادت است وگرنه بندگان حقى در نزد خدا ندارند (قرشی، 1371، 5: 182). خداوند در آیه 10 از سوره جمعه میفرماید: «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[3] در این آیه مراد از انتشار در ارض، متفرقشدن مردم در زمين و مشغولشدن در كارهاى روزانه براى بهدست آوردن فضل خدا يعنى رزق و روزى است (طباطبایی، 1374، 19: 462). اگرچه جمله «ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» يا تعبيرات مشابه آن در قرآنمجيد، شايد اغلب به معنى طلب روزى، كسب و تجارت آمده است، اما روشن است كه مفهوم اين جمله گسترده است و كسبوكار از مصاديق آن است (مکارم شیرازی، 1374، 24: 127).
همچنین خداوند در آیه 73 از سوره مبارکه قصص میفرماید: «وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[4] از رحمت الهى است كه براى شما شب و روز قرار داد، تا از يكسو در آن آرامش پيدا كنيد و از ديگر سوى، براى تامين زندگى و بهرهگيرى از فضل خداوند تلاش كنيد و شايد شكر نعمت او را بهجا آوريد. آرى گستردگى دامنه رحمت خدا ايجاب مىكند كه تمام وسایل حيات شما را فراهم كند، شما از يكسو نياز به كار، كوشش و حركت داريد كه بدون روشنايى روز ممكن نيست و از ديگر سوى، نياز به استراحت و آرامش كه بدون تاريكى شب كامل نمىشود. امروز از نظر علمى ثابت شده است كه در برابر نور، تمام دستگاههاى بدن انسان فعال و سرزنده مىشوند. گردش خون، دستگاه تنفس، حركت قلب و ساير دستگاهها و اگر نور بيش از اندازه بتابد، سلولها خسته مىشوند و نشاط جاى خود را به فرسودگى مىدهد. برعكس، دستگاههاى بدن در تاريكى شب در آرامش و آسايش عميقى فرو مىروند و در سايه آن تجديد قوا و نشاط مىكنند (مکارم شیرازی، 1374، 16: 147).
خداوند در آیه 23 سوره مبارکه روم نیز میفرماید: «وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ»[5] مراد از كلمه فضل در آيه شريفه رزق است و معناى «ابتغاء فضل» طلب رزق است. در اينكه انسان داراى قواى فعال خلق شده كه او را وادار مىكند به اينكه در جستوجوى رزق باشد و نیازهای زندگى خود را بهعلت بقاى خود تحصيل كند، از جاى برخيزد و تلاش كند و نيز در اينكه بهسوى استراحت و سكون هدايت شده، تا بهوسيله آن، خستگى خود را بر طرف کرده و تجديد و تجهيز قوا كند و باز در اينكه شب و روز پشت سر هم قرار داده شده براى تلاش و براى اينكه خستگى هر روز را در شب همان روز بر طرف کند و باز در اينكه براى پديد آمدن شب و روز اوضاع جوى بهوسيله زمين و خورشيد پديد آمده، آيتها و نشانههاى سودمندى است براى كسى كه داراى گوشى شنوا باشد و در آنچه مىشنود تعقل كند و چون آن را حق ديد، پيروى کند (طباطبایی، 1374، 16: 251).
1.2. وجوب عمران و آبادانی
عمارت به معنى آباد كردن است و استعمار بنا بر استفعال، طلب عمارت است؛ يعنى خدا شما را از زمين آفريده و از شما آبادى آن را خواسته است و این معنای دیگر خليفهاللَّه بودن انسان است (قرشی، 1371، 5: 42). خداوند در آیه 61 از سوره مبارکه هود میفرماید: «وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَريبٌ مُجيبٌ»[6] راغب در مفردات گفته است: كلمه «انشا» به معناى ايجاد و تربيت چيزى است و بيشتر در جانداران كه تربيت بيشترى لازم دارند، استعمال مىشود. همچنین كلمه «عمارت» (برخلاف كلمه خراب كه به معناى از اثر انداختن چيزى است) به معناى آباد كردن چيزى است تا اثر مطلوب را دارا شود، برای نمونه مىگويند: «عَمَرَ ارضَهُ» يعنى فلانى زمين خود را آباد كرد. بنابراين كلمه عمارت به معناى آن است كه زمين را از حال طبيعيش برگردانى و وضعى به آن بدهى كه بتوان آن فوايدى كه مترقب از زمين است را استفاده كرد. برای نمونه، خانه خراب و غيرقابل سكونت را طورى كنى كه قابل سكونت شود و در مسجد طورى تحول ايجاد كنى كه شايسته براى عبادت شود و زراعت را بهنحوى متحول سازى كه آماده كشت و زرع گردد و باغ را به صورتى در آورى كه ميوه بدهد و كلمه «استعمار» به معناى طلب عمارت است به اين معنى كه از انسانى بخواهد زمين را آباد كند بهطورى كه آماده بهره بردارى شود، بهرهاى كه از آن زمين توقع مىرود. بنا بر آنچه گذشت، معناى جمله «هو أنشأكم من الأرض و استعمركم فيها ...» (با در نظر داشتن اينكه كلام افاده حصر مىكند) اين است كه خداى تعالى آن كسى است كه شما را از مواد زمينى اين زمين ايجاد كرد و يا به دیگر عبارت، بر روى مواد ارضى، انسان را ايجاد كرد و سپس به تكميلش پرداخته، اندكاندك تربيتش كرد و در فطرتش انداخت تا در زمين تصرفاتى بكند و آن را بهحالى در آورد كه بتواند در زنده ماندن خود از آن سود ببرد و احتياجات و نواقصى را كه در زندگى خود به آن برمىخورد برطرف کند (طباطبایی، 1374، 10: 462ـ461).
قابلتوجه اينكه قرآن نمىگويد خداوند زمين را آباد كرد و در اختيار شما گذاشت، بلكه مىگويد عمران و آبادى زمين را به شما تفويض كرد، اشاره به اينكه وسایل از هر نظر آماده است، اما شما بايد با كار و كوشش زمين را آباد کنيد و منابع آن را بدست آوريد و بدون كار و كوشش سهمى نداريد. در ضمن اين حقيقت نيز از آن استفاده مىشود كه براى عمران و آبادى بايد به يك ملت مجال داد و كارهاى آنها را بهدست آنان سپرد و وسایل و ابزار لازم را در اختيارشان گذارد (مکارم شیرازی، 1374، 9: 150).
1.3. نظام خلقت و فراهمسازی زمینه کسبوکار
خداوند در آیه 10 از سوره مبارکه اعراف میفرماید: «وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ»[7] تمكين به معنى استقرار و تسلط دادن و مكانت به معنى استقراري است كه با قدرت انجام بگيرد؛ تمكين در ارض به معناى منزلدادن در آن است، يعنى ما منزل شما را زمين قرار داديم، ممكن است كه به معناى مسلط كردن نيز باشد، يعنى ما زمين را مسخر شما و شما را مسلط بر آن كرديم. عيش و معيشت عبارت است از كيفيت و چگونگى زندگى كه پس از صفت حيات، قدرت و اختيار، حادث و عارض مىشود و آن به معنى انتخاب برنامه زندگى مخصوصى است از جهت سكنى، غذا، استراحت، شغل، پوشاك و امور ديگر. معايش جمع معيشت و به معناى چيزهايى است كه با آن زندگى مىشود، از قبيل خوردنيها و آشاميدنىها و امثال آن. اين آيه در مقام منت نهادن بر آدميان است به نعمتهايى از قبيل نعمت سكونت در زمين و تسلط بر آن، كه به آنان ارزانى داشته و نيز انواع نعمتهايى كه خداوند براى ادامه زندگى انسان در آن قرار داده است (طباطبایی، 1374، 8 : 22).
بنابراین در اين آيه كريمه، به دو نعمت بزرگ اشاره مىفرمايد كه پايه ادامه حيات انسانها است: اول تمكين در زمين كه زمينه شرایط زندگى در روى آن آماده شده است، از اعتدال هوا و وجود آب در بیشتر نقاط آن و وجود خاك براى كشاورزى و وجود وسایل ساختمان براى سكنى، استراحت و فصول مختلف براى تنوع در زندگى و جريان در آب و هوا و نور آفتاب و ماه براى فراهمکردن زندگى؛ دوم، قرار دادن عيش و وسایل معيشت در روى آن، از وسایل خوراك، پوشاك، استراحت و ادامه زندگى و در اين رابطه نباتات، اشجار، حيوانات، ميوهها، حبوبات و معدنيات بهوجود آمده است. درواقع اين دو قسمت بهنحو كلى و جامع، تمام اسباب و وسایل زندگى و ادامه حيات انسانها را فراهم مىكند و با نبودن برخى از اينها زندگى دچار مشكلات بسيار سختى شده و چهبسا ادامه حيات براى موجودات زنده، بيش از چند ساعت امكانپذير نباشد، چنانكه نبودن آفتاب در چند ساعت، موجب انجماد همه انسان، حيوان و نباتات خواهد شد (مصطفوی، 1380، 8: 285).
خداوند در آیه 5 از سوره مبارکه نساء میفرماید: «وَ لاتُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»[8] منظور از سفاهت در این آيه، نبود رشد كافى درباره امور مالى است بهطورى كه شخص نتواند سرپرستى اموال خود را به عهده گيرد و در مبادلات مالى منافع خود را فراهم کند. درواقع خداوند در این آیه به این نکته اشاره میکند که اموال و ثروتهاى خود را بهدست افراد سفيه نسپاريد و بگذاريد در موضوعات اقتصادى رشد پيدا كنند تا اموال شما در معرض مخاطره و تلف قرار نگيرد. از اين تعبير بهخوبى میتوان اهميتى كه اسلام براى امور مالى و اقتصادى قایل است را دریافت کرد (مکارم شیرازی، 1374، 3: 270ـ267).
1.4. ملاحظه
مطالبه از فضل خداوند به معنی متفرقشدن مردم در زمين و مشغولشدن در كارهاى روزانه براى بهدست آوردن فضل خدا (رزق و روزى) است. انسان داراى قواى فعال خلق شده كه او را وادار مىكند به اينكه در جستوجوى رزق باشد و نیازهای زندگى خود را بهدلیل بقاى خود تحصيل كند، از جاى برخيزد و تلاش كند. وجوب عمران و آبادانی اشاره به اين نکته دارد كه وسایل از هر نظر آماده است، اما شما بايد با كار و كوشش زمين را آباد کنید و منابع آن را بهدست آوريد. یعنی خداوند متعال عمران و آبادى زمين را به شما تفويض کرده است.
نظام خلقت و فراهمسازی زمینه کسبوکار، به دو نکته اشاره دارد: اول اینکه شرایط زندگى در روى زمین برای انسان آماده شده است، از اعتدال هوا و وجود آب در اكثر نقاط آن و وجود خاك براى كشاورزى و وجود وسایل ساختمان براى سكنى. دوم، قرار دادن عيش و وسایل معيشت در روى آن، از وسایل خوراك و پوشاك و استراحت و ادامه زندگى.
2. انواع کسبوکار در روایات
در این قسمت به بیان انواع کسبوکار شامل حرام و مکروه میپردازیم و به بررسی نحوه استدلال برخی از فقها خواهیم پرداخت.
2.1. کسبوکارهای حرام
شیخ انصاری انواع امرار معاش را با توجه روایت زیر بیان میکند (انصاری، 1415، 1: 6 ـ 5) شخصى از حضرت امام صادق عليهالسلام پرسيد: سُیل عن معايش العباد، فقال: «جميع المعايش كلّها من وجوه المعاملات فيما بينهم ممّا يكون لهم فيه المكاسب أربع جهات، و يكون فيها حلال من جهة و حرام من جهة... و الفرض من اللّه تعالى على العباد في هذه المعاملات الدخول في جهات الحلال و العمل بذلك و اجتناب جهات الحرام منها:[9] انواع امرار معاش يا درآمدهاى بندگان كه شامل كسبوكار و دادوستد است و همچنين انواع مخارج و هزينهها چندگونه است؟ فرمود: تمامى انواع امرار معاش يا گذران زندگى از جهت دادوستد كه در آن كسبوكارى هست، چهارگونه است، پرسيد: آيا تمامى اين چهار نوع حلال و مباحاند، يا تماميشان حرام و نامشروع هستند و يا برخى حلال و برخى حرام؟ فرمود برخى از اين امور چهارگانه بهنوعى حلال و بهنوعى حرام است ... و فرمان خداوند در اين معاملات بر بندگان اين است كه از راه حلال بدان وارد شوند و با همين حلال كار و عمل كنند و از انواع حرامش كنارهگيرى کنند».
شهید اول در لمعه موضوع کسب و تجارت را بر سه قسم می داند: حرام، مکروه و مباح (شهید اول، 1410: 4ـ103). علت انحصار در این سه از نظر شهید ثانی (شهید ثانی، 1410: 206). آن است که چیزی که کاسبی با آن صورت میگیرد یا از آن نهی شده (حرام و مکروه) و یا نهی نشده (مباح). در حالت اول اگر نهی مانع از نقیض باشد، حرام است و اگر مانع از نقیض نباشد، مکروه است؛ اما کسبهای حرام عبارتند از:
الف. اعیان نجس، مانند شراب انگور، آبجو و مایع نجسی که پاک نمیشود به استثناء روغن که میتوان برای روشن کردن چراغ زیر آسمان بهکار برد. مردار، خون، سرگین و بول حیوان حرام گوشت، خوک و سگ به جز سگ شکاری و سگ گله و زراعت و سگ باغ، بستان و خانه: از دلایلی که صاحب جواهر (1404، 22، 9) برای این عوامل ذکر میکند روایتی از امام صادق عليهالسلام است که فرمودند: «شيء من وجوه النجس فهذا كله حرام و محرم، لان ذلك كله منهي عن أكله و شربه و لبسه و ملكه و إمساكه و التقلب فيه، فجميع تقليبه في ذلك حرام»[10] فروش نجاسات، كه همگی حرام و نامشروع است؛ زيرا خوردن، نوشيدن، پوشيدن، ملكيت، نگهداشتن و خلاصه هرگونه تصرف در آنها ممنوع است.
افرادی که قایل به حرمت بيع متنجس هستند، از دو دليل نداشتن فايده و اجماع بهره گرفتهاند. افرادی همچون شيخ انصارى (1415، 1، 8) و صاحب جواهر (1404، 22، 9) ناروايى خريد و فروش نجاسات، را تنها بهدلیل حرمت استفاده از آنها میدانند. برخى از فقها نیز، بر حرمت بهرهورى و خريد و فروش متنجسها، ادعاى اجماع كردهاند. در مورد خون باید بیان کرد که خرید و فروش خون و نیز هرگونه استفاده و کسب با آن حرام و از مصادیق اکل مال به باطل است. بسیاری از فقها بیشتر بر حرمت مطلق خون پافشاری کردهاند و فرقى بین (خوردن) و سایر منافعى که خون دارد، نگذاشتهاند. آنان براى اثبات نظر خویش، بهدلایلى نظیر سنت، اجماع، نداشتن مالیت تمسک جستهاند که به آنها اشاره میکنیم:
روایاتی که بهطور کلى، از خرید و فروش و بهرهورى از نجس نهى مىکنند، مانند این حدیث که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : «إنّ اللّه إذا حرّم شيیا، حرّم ثمنه»[11] خداوند اگر چيزى را حرام کند، بهايش را نيز حرام مىگرداند. بیشتر فقها، براى حرمت اعیان نجسه ازجمله خون و خرید و فروش آنها، به این روایت استدلال مىکنند که جاى درنگ دارد؛ زیرا سند این روایات ضعیف بوده و در منابع روایى شیعه وجود ندارد و در حدیث بودن آن تردید است. بنابراین به استناد این اطلاق، نمىتوان هرگونه استفاده و یا خرید و فروش خون را حرام دانست (خمینی، 1415، 1: 57). برخی از فقها بر حرمت خرید و فروش خون به اجماع و عدم خلاف استناد کردهاند. خرید و فروش خون به اجماع فقها بهدلیل نجاست و عدم امکان بهرهگیرى حرام است (شیخ انصارى 1411، 1: 22). ضمن نقل اجماع از علامهحلی و فخر المحققین و فاضل مقداد، تصریح به عدم خلاف مىکند.
علاوه بر دو عامل فوق باید یادآور شویم که ازجمله شرایط صحت خرید و فروش، مالیت است. چیزىکه هیچ فایده عقلایى و حلال ندارد، قابل خرید و فروش نیست. بنابراین خون از آنجا که مالیت و منفعت حلال عقلایى ندارد، خرید و فروش آن حرام و از مصادیق اکل مال به باطل است (علامه حلی 1419، 2: 463) و عاملی در فتواى به تحریم خرید و فروش خون بر بىارزشى و نداشتن مالیت تکیه کردهاند.
(حلی 1404، 2: 5) حرمت خرید و فروش شراب و آبجو را نیز از حرمت استفاده آنها برداشت میکند. در اثبات این کلام روایت زیر را نقل میکند. پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: « لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ حُرِّمَتْ عَلَيْهِمُ الشُّحُومُ فَبَاعُوهَا وَ أَكَلُوا أَثْمَانَهَا»[12] لعنت خدا بر يهود باد، پيهها و چربيها بر ايشان حرام شد، آنها را فروختند و بهايش را تصرف كردند.
ب. آلات و ابزار لهو، بت، صلیب، آلات و ابزار قمار، مانند نرد و شطرنج و بقیری: از دلایلی که (صاحب جواهر 1404، 22، 25) برای این عوامل بیان میکند روایتی از امام صادق علیه السلام است که فرمودند : «إنما حرم الله الصناعات التي هي حرام كلها، التي يجيء منها الفساد محضا، نظير البرابط و المزامير و الشطرنج، و كل ملهو به و الصلبان و الأصنام و ما أشبه ذلك، إلى أن قال: فحرام تعليمه و العمل به و أخذ الأجرة عليه، و جميع التقلب فيه من جميع وجوه الحركات»[13] مصنوعاتى را كه مصرف منحصرش نامشروع و فساد محض است خدا حرام كرده، مانند: ساختن ساز، نى، شطرنج، كليه ابزارهاى «لهو» (موسيقى) صليب، بت، و امثال آنها نظير ساختن نوشابههاى حرام و (بهطور كلى) هرچه كه فساد محض است و مصلحتى و مصرف سودمندى ندارد كه بهطور مطلق ياد دادن، ساختن، مزد گرفتن، و تمام تصرفات در آنها حرام است (شیخ مفید 1413، 587) نیز همانند صاحب جواهر حرمت شطرنج را در ردیف بت، صلیب و شراب قرارداده است که هیچگونه استفاده حلال ندارند.
شريف مرتضى (1405، 1، 295) بازی با نرد و شطرنج را ممنوع و حرام می داند. همچنین حلی (1410، 2، 215) به روشنی بیان کرده که شطرنج از ابزار قمار است و فتوای حرام بودن آن، نیز از آنجا سرچشمه میگیرد که ابزار قمار است.
علامه حلی (1413، 2: 6) و محقق اردبیلی (1403، 8: 41) خرید و فروش و کسب هر چیزی را حرام میدانند که هدف حرام بر آن بار میشود. مانند ابزار لهو و قمار. قمار، بازی با ابزاری است که برای اینکار آماده شده باشند، مانند نرد و شطرنج که دلیل بر حرام بودن همه اینها اجماع است. محقق اردبیلی همچنین، حرام بودن دادوستد شطرنج را بسته بر استفاده از آن در قمار میداند، یعنی حرامبودن بازی با شطرنج در قمار، به دادوستد نیز سریان مییابد. پس به دید ایشان، اگر شطرنج استفاده روا و حلالی داشته باشد، دادوستد آن جایز خواهد بود.
علامه حلی (1412، 15: 376) در مورد حرمت قمار چنین استناد میکند. سكونى از حضرت صادق علیه السلام از پدرش نقل كرده كه فرمود: «كَانَ يَنْهَى عَنِ الْجَوْزِ الَّذِي يَجِيءُ بِهِ الصِّبْيَانُ مِنَ الْقِمَارِ أَنْ يُؤْكَلَ وَ قَالَ هُوَ سُحْت»[14] ايشان نهى مىفرمود در خوردن گردویى كه از راه گردو بازى اطفال بهخانه مىآوردند و مىفرمود: اين حرام است. همچنین صاحب جواهر (1404، 22: 109) میگوید: «قمار از چیزهای حرام است، بدون آنکه نظر مخالفی دیده باشم، بلکه اجماع محصل، منقول، روایات پراکنده و منتشر شده، بلکه خبر سینه به سینه گفته شده بر حرام بودن آن دلالت میکنند».
ج. فروش سلاح به دشمن: علامه حلی (1413، 5: 8) در کتاب مختلف الشيعه با استناد به روایت زیر حرمت فروش سلاح به دشمن را نتیجه میگیرد: «وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنْ أَبِي سَارَةَ عَنْ هِنْدٍ السَّرَّاجِ قَالَ : قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنِّي كُنْتُ أَحْمِلُ السِّلَاحَ إِلَى أَهْلِ الشَّامِ فَأَبِيعُهُ مِنْهُمْ فَلَمَّا عَرَّفَنِيَ اللَّهُ هَذَا الْأَمْرَ ضِقْتُ بِذَلِكَ السِّلَاحِ قُلْتُ لَا أَحْمِلُ إِلَى أَعْدَاءِ اللَّهِ قَالَ احْمِلْ إِلَيْهِمْ وَ بِعْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَدْفَعُ بِهِمْ عَدُوَّنَا وَ عَدُوَّكُمْ يَعْنِي الرُّومَ قَالَ فَإِذَا كَانَتِ الْحَرْبُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ فَمَنْ حَمَلَ إِلَى عَدُوِّنَا سِلَاحاً يَسْتَعِينُونَ بِهِ عَلَيْنَا فَهُوَ مُشْرِك»[15] هند سراج گويد: من به امام محمدباقر علیه السلام عرض كردم ـ خداوند به شما خير دهد ـ من مردى هستم كه كارم فروش اسلحه است كه با خود به شام مىبرم و به اهل آن ديار مىفروشم و از آن وقتكه خداوند مرا به حق آگاه ساخت (شيعه شدم) از اين كار ناراحت و دل نگرانم، گفتم: ديگر براى دشمنان خدا اسلحه نبرم. امام فرمود: نه، ببر و به آنها بفروش؛ زيرا خداوند بهوجود آنان دشمنان ما و آنها را دفع مىكند (مراد از دشمنان ما و آنها، روميان بودهاند) فرمود: آرى، اگر ميان ما و آنها درگيرى پديد آيد، آن وقت هر كس به هرطريق به آنها اسلحه برساند كه عليه ما بهكار برند جزء مشركان خواهد بود.
عاملی (1419، 12: 118) در کتاب مفتاح الكرامه این چنین استناد میکند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمودند: «يا علي كفر بالله العظيم من هذه الأمة، عشرة أصناف إلى أن قال: ... و بايع السلاح من أهل الحرب»[16] اى على ده نفر از اين امت به خداوند بزرگ كافر شدهاند و آنها عبارتند از: (... و فروشندگان اسلحه به دشمنان). همچنین پیامبر اکرم در روایتی دیگر از معامله اسلحه به هنگام فتنه نهى کرد.[17]
د. مجسمهسازی: حلی (1404، 2: 11) برای این عامل، به این روایت استناد میکند. ابو بصير میگوید: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّمَا نَبْسُطُ عِنْدَنَا الْوَسَایلَ فِيهَا التَّمَاثِيلُ وَ نَفْرُشُهَا قَالَ لَا بَأْسَ بِمَا يُبْسَطُ مِنْهَا وَ يُفْرَشُ وَ يُوطَأُ إِنَّمَا نَكْرَهُ مِنْهَا مَا نُصِبَ عَلَى الْحَایطِ وَ السَّرِير»[18] به حضرت صادق علیه السلام گفتم: گاه براى خود زيراندازهايى گسترانيم كه بر آنها تمثال است، فرمود: مانعى ندارد، اگر براى فرش و تكيه گسترده شود، بلكه آنچه را كه بهديوار نصب گردد، پسنديده نیست. از دلایل دیگری که صاحب الجواهر (1404، 22: 41) برای این عامل بیان میکند، این روایت است. «نهى رسول الله صلى الله عليه و آله عن التصاوير و قال: من صور صورة كلفه الله تعالى يوم القيامة أن ينفخ فيها و ليس بنافخ و نهى أن ينقش شيء من الحيوان على الخاتم»[19] رسول خدا صلی الله علیه و آله از صورتكشى نهى كرد و فرمود: هركه صورتى بكشد، خدا روز قيامت او را وادارد كه در آن روح بدمد و نتواند و نيز از تصوير كشيدن حيوانات بر انگشتر نكوهش كرده است. در حقیقت قایلین به حرمت مجسمهسازی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد که در زیر به آنها اشاره خواهیم کرد:
- قائلین به حرمت شبيهسازي از موجودات جاندار: طبق اين قول ساختن هرگونه صورت و تمثال از موجودات جاندار، خواه بهشکل مجسمه و خواه بهشکل نقاشي، حرام و ساختن هرگونه تمثال و صورت از موجودات بيجان مثل جامدات و نباتات جايز است. اين قول را بسياري از فقهاي شيعه و سني نظیر بحرانی (1405، 18: 100)، حلی (1410، 2: 215)، شهید ثانی (1413، 3: 126) و محقق ثانی (1414، 4: 23) برگزيدهاند.
- قایلین به حرمت مجسمهسازي بهطور مطلق: طبق اين قول ساختن هرگونه مجسمه، چه از جانداران و چه از موجودات بيجان، حرام و كشيدن نقاشي بهطور مطلق جايز است. اين قول شامل افرادی نظیر شیخ مفید (1413: 587)، شهید اول (1417، 3: 163) و دیلمی (1404: 170) ميشود.
- قایلین به حرمت مجسمه جانداران: طبق اين قول، نقاشي بهطور كلي و ساختن مجسمه موجودات بيجان از حيطه حكم حرمت خارج است و تنها ساختن مجسمه جانداران حرام است. ميتوان گفت اين قول مشهورترين و رايجترين قول در باب صورتگري است، بهطوري كه در طول تاريخ فقه بيشترين طرفدار را بهخود اختصاص داده است و هم از اين رو بسياري از فقهاي بزرگ آن را اجماعي شمردهاند. قایلین به این قول را افرادی نظیر کرکی (1414، 4: 23)، اردبیلی (1403، 8: 54)، صاحب جواهر (1404، 22: 41) تشکیل میدهند. لازم به یادآوری است که تمام كساني را كه قایل به قول قبلی هستند را میتوان در زمره طرفداران این قول شمرد.
ه. غنا: امام خمینی (1415، 1: 362) برای اثبات حرمت غنا به این روایت استناد میکند. يونس بن عبد الرحمن گويد: «سألت الرضا يوما بخراسان فقلت: يا سيّدي إنّ إبراهيم بن هاشم العباسيّ حكى عنك أنك رخصت له في استماع الغناء، فقال: كذب الزنديق إنّما سألني عن ذلك، فقلت له: إنّ رجلا سأل أبا جعفر عليه السّلام عن ذلك، فقال له أبو جعفر عليه السّلام: إذا ميزّ اللّه بين الحقّ و الباطل فأين يكون الغناء؟ فقال: مع الباطل، فقال له أبو جعفر عليه السّلام: قد قضيت»[20] از حضرت رضا پرسيدم و گفتم عباسى ميگفت شما مردم را اجازه دادهايد به غنا گوش دهند. فرمود: زنديق دروغ گفته است و من هرگز اين چنين اجازهاى ندادهام، وى از من موضوع غنا را پرسيد، گفتم مردى نزد حضرت باقر علیه السلام آمد و از غنا از وى پرسش كرد. فرمود هنگامىكه خداوند متعال بين حق و باطل را جدا كند، غنا كجا خواهد بود؟ آن مرد گفت با باطل، حضرت فرمود پس جواب پرسش خود را شنيدى.
اعتقاد به حرمت در باب غنا و موسيقى، مشهورترين نظر در ميان فقها است. اين نظر غنا را مطلقا حرام مىداند؛ اما معنا و مفهوم يكسانى را از غنا ارایه نمىدهد. برای نمونه محقق اردبيلى (1403، 12: 341) استعمال آلات موسيقى و گوش دادن به آن را از نظر كتاب و سنت حرام میداند و ادعاى اجماع در اين مسأله را بعيد نمیداند. نراقى (1415، 18: 159) نيز اشتغال به آلات لهو و موسيقى و بهكار بردن آن را حرام میداند و بیان میکند که در كتابهاى بیشتر فقها به آن تصريح گشته است.
همچنین صاحب جواهر (1404، 22: 44) معتقد است که بدون هيچ اختلافى، غنا از كسبهاى حرام است و اجماع نيز به دو صورت آن (محصل و منقول) و همچنين سنت متواتر بر آن دلالت مىكند. رواياتى در سنت وجود دارد كه غنا را لغو و لهو و باطل مىداند و در قرآن نيز از آن نهى شده است. بنابراين مىتوانيم بگوييم: دلايل سهگانه كتاب، سنت و اجماع بر حرام بودن دلالت مىكند؛ بلكه بايد گفت، حرمت غنا از ضروريات مذهب است.
وی در جایی دیگر چنین بیان میکند: در اينكه عود و صنج و ديگر آلات موسيقى و لهوى حرام است، هيچ اختلافى نيست؛ يعنى نوازنده و شنوندهاش را فاسق مىكند؛ بلكه اجماع با دو قسم آن (محصل و منقول) بر آن دلالت مىكند (صاحب جواهر، 1404، 4: 51).
و. تعلیم و تعلم سحر، کهانت، قیافهشناسی و شعبدهبازی: امام ششم فرمود: «الْمُنَجِّمُ كَالْكَاهِنِ وَ الْكَاهِنُ كَالسَّاحِرِ وَ السَّاحِرُ كَافِرٌ وَ الْكَافِرُ فِي النَّارِ»[21] منجم ملعونست، كاهن ملعون است و فرمود: منجم چون كاهن و غيبگو است و كاهن چون جادوگر است و جادوگر چون كافر و كافر در دوزخ.
حلی (1387، 1: 405) حرمت سحر و جادو را از ضروریات دین اسلام میداند و معتقد است هرکه جادو را حلال بداند کافر است. شهید اول (1417، 3: 164) و شهید ثانی (1413، 3: 128) معتقدند که هرکس سحر و جادو را حلال بداند باید کشته شود.
ز. اجاره خانه و حیوان برای عمل حرام: صاحب الجواهر (1404، 22: 30) این چنین بیان میکند که در برخی از نصوص مانند خبر جابر آمده است: «سألت أبا عبدالله عليه السلام عن الرجل يؤجر بيته، فيباع فيه الخمر فقال: حرام أجرته»[22].
ح. غیبتکردن: امام خمینی (1415، 1: 379) برای اثبات حرمت غیبت به این روایت استناد میکند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «وَ الْمُؤْمِنُ حَرَامٌ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَنْ يَظْلِمَهُ أَوْ يَخْذُلَهُ أَوْ يَغْتَابَهُ أَوْ يَدْفَعَهُ دَفْعَة»[23] بر پرهیزگار غدقن است كه به پرهیزگار ديگر ستم كند، يا او را وانهد و يارى نكند يا غيبت او كند و پشت سرش بد گويد، يا او را يكباره براند و از خود دور كند.
ط. سایر موارد: فروختن انگور و خرما برای تهیه شراب و فروختن چوب برای ساختن بت، کمککردن به ظالم، نوحهسرایی کردن به باطل برای مرده، هجو مؤمنان، حفظ و نگهداری کتابهای گمراهکننده و نسخهبرداری و تدریس آن مگر اینکه به منظور رد و نقض آن صورت گیرد، غش مخفی، تدلیس کردن زن آرایشگر، آرایش زن و مرد به چیزی که بر او حرام است، مزد گرفتن برای غسل و کفن و دفن مرده، مزد گرفتن برای کارهای بیهوده، مزد برای زنا، رشوه گرفتن قاضی، دستمزد برای اذان و اقامه، مزد گرفتن برای قضاوت، مزد گرفتن برای تعلیم واجبات از دیگر کسبهای حرام است.
2ـ2ـ کسبوکارهای مکروه
شیخ صدوق (1383، 2: 530) این روایت را یادآوری میکند. محمد بن الحسن از اسحاق بن عمار نقل كرده كه وى گفت: «دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَخَبَّرْتُهُ أَنَّهُ وُلِدَ لِي غُلَامٌ فَقَالَ أَ لَاسَمَّيْتَهُ مُحَمَّداً قُلْتُ قَدْ فَعَلْتُ قَالَ فَلَا تَضْرِبْ مُحَمَّداً وَ لَاتَشْتِمْهُ جَعَلَهُ اللَّهُ قُرَّةَ عَيْنٍ لَكَ فِي حَيَاتِكَ وَ خَلَفَ صِدْقٍ بَعْدَكَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ فِي أَيِّ الْأَعْمَالِ أَضَعُهُ قَالَ إِذَا عَزَلْتَهُ عَنْ خَمْسَةِ أَشْيَاءَ فَضَعْهُ حَيْثُ شِیتَ لَا تُسْلِمْهُ إِلَى صَيْرَفِيٍّ فَإِنَّ الصَّيْرَفِيَّ لَايَسْلَمُ مِنَ الرِّبَا وَ لَا إِلَى بَيَّاعِ الْأَكْفَانِ فَإِنَّ صَاحِبَ الْأَكْفَانِ يَسُرُّهُ الْوَبَاءُ وَ لَا إِلَى صَاحِبِ طَعَامٍ فَإِنَّهُ لَايَسْلَمُ مِنَ الِاحْتِكَارِ وَ لَا إِلَى جَزَّارٍ فَإِنَّ الْجَزَّارَ تُسْلَبُ مِنْهُ الرَّحْمَةُ وَ لَاتُسْلِمْهُ إِلَى نَخَّاسٍ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ شَرُّ النَّاسِ مَنْ بَاعَ النَّاس» محضر مبارك امام صادق علیه السلام رسيدم و عرضه داشتم خداوند فرزندى به من بخشیده. حضرت فرمودند: آيا نامش را محمد نگذاشتى؟ عرض كردم: چرا، او را به اين نام موسوم كردم. حضرت فرمودند: محمد را نزن و دشنامش نده، خداوند او را در هنگام حياتت نور چشمت و بعد از مماتت خلف و جانشين صالحى قرار داده است. عرضه داشتم: فدايت شوم، او را به چه شغل و حرفهاى مشغول کنم؟ حضرت فرمودند: از پنج حرفه بازش دار و به هر شغل ديگرى كه مشغولش کردی، اشكالى ندارد. او را به زرگر مسپار و به اين حرفه سرگرمش مكن؛ زيرا زرگر از ربا سالم نمىماند و نيز او را نزد كفن فروش مگذار؛ زيرا از مبتلا شدن مردم به مرض و با مردن آنها مسرور مىشود و همچنين وى را به طعام فروش مسپار چه آنكه اين گروه از سوداگران، از احتكار سالم نيستند و به سلاخ نيز او را تسليم مكن؛ زيرا مهربانى از ايشان سلب شده و قساوت قلب دارند و در نهایت او را نزد برده فروش مگذار؛ زيرا رسول خدا فرمودند: بدترين مردم كسانى هستند كه مردم را مىفروشند.
مجلسی اول (1406، 6، 10ـ408) با استناد به این روایت کسبهای مکروه را بیان میکند. ابراهيم بن عبد الحميد از موسى بن جعفر علیهم السلام روايت كرد كه فرمود: «رَوَى إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیهم السلام قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَلَّمْتُ ابْنِي هَذَا الْكِتَابَ فَفِي أَيِّ شَيْءٍ أُسْلِمُهُ فَقَالَ أَسْلِمْهُ لِلَّهِ أَبُوكَ وَ لَاتُسْلِمْهُ فِي خَمْسٍ لَاتُسْلِمْهُ سَيَّاءً وَ لَاصَایغاً وَ لَاقَصَّاباً وَ لَاحَنَّاطاً وَ لَانَخَّاساً فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا السَّيَّاءُ قَالَ الَّذِي يَبِيعُ الْأَكْفَانَ وَ يَتَمَنَّى مَوْتَ أُمَّتِي وَ لَلْمَوْلُودُ مِنْ أُمَّتِي أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ أَمَّا الصَّایغُ فَإِنَّهُ يُعَالِجُ غَبْنَ أُمَّتِي وَ أَمَّا الْقَصَّابُ فَإِنَّهُ يَذْبَحُـ حَتَّى تَذْهَبَ الرَّحْمَةُ مِنْ قَلْبِهِ وَ أَمَّا الْحَنَّاطُ فَإِنَّهُ يَحْتَكِرُ الطَّعَامَ عَلَى أُمَّتِي وَ لَأَنْ يَلْقَى اللَّهَ الْعَبْدُ سَارِقاً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يَلْقَاهُ قَدِ احْتَكَرَ طَعَاماً أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ أَمَّا النَّخَّاسُ فَإِنَّهُ أَتَانِي جَبْرَیيلُ علیه السلام فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ شَرَّ أُمَّتِكَ الَّذِينَ يَبِيعُونَ النَّاس»[24] مردى نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده عرض كرد: يا رسول اللَّه من فرزندم را خواندن و نوشتن و يا قرآن آموختم اكنون به كدام شغل او را بگمارم. فرمود: رحمت خدا بر پدرت، او را بهكار بگمار، اما مواظب باش كه همكار اين پنجكس نشود: سياء، صایغ، قصاب، حناط، نحاس. پرسيدم: سياء كيست؟ فرمود: آنكه كار او كفنفروشى است، چون همواره انتظار مردن امت مرا دارد و من يك طفل نوزاد امتم را از آنچه آفتاب بر آن مىتابد، بيشتر دوست دارم و اما صایغ (يعنى زرگر)، كه كارش مغبون كردن امت من است، (زيرا هنگام خريد، مزد ساخت كم مىكند و هنگام فروش مىافزايد) و اما قصاب، آنقدر حيوان مىكشد كه بكلى رحمت از دلش بيرون مىرود، و اما حناط (يعنى گندم فروش)، ارزاق مردم را احتكار مىكند و نزد من اگر بندهاى خداوند را ملاقات كند (مرگش فرا رسد) در حالىكه دزد باشد بهتر است از اينكه بميرد و چهل روز ارزاق عمومى را احتكار كرده باشد. و اما نخّاس (يعنى برده فروش)، از اين جهت است كه جبریيل علیه السلام نزد من آمد و گفت: اى محمد براستى كه شريرترين و فسادكنندهترين مردم از امت تو، كسانى هستند كه انسان خريد و فروش مىكنند. شهید ثانی (1410، 3: 218) و علامه حلی (1412، 15: 416) با استناد به انتهای این روایات کراهت فروش بنده را اثبات میکنند.
احتکار طعام : صاحب جواهر (1404، 22: 478) با استناد به این روایت و روایت بعدی کراهت احتکار را بیان میکند. «نَهَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام عَنِ الْحُكْرَةِ فِي الْأَمْصَار»[25] امام علی علیه السلام از حبس كردن (احتكار) ارزاق مردم در شهرها نهى فرمودند. البته شهید ثانی (1410، 3: 218) با استناد به روایت زیر حرمت احتکار را قول قویتری میداند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الْجَالِبُ مَرْزُوقٌ وَ الْمُحْتَكِرُ مَلْعُون»[26] واردكننده گندم و خواربار روزىياب است و انباركننده طعام مورد لعن و دورى از رحمت حق. بنابراین کسبهای مکروه عبارتند از: صرافی، فروش کفن، فروش بنده، احتکار طعام، ذبح، بافندگی، حجامت، جهاندن حیوان نر بر ماده، درآمد کودک.
2.3. ملاحظه
در این قسمت ضمن بیان انواع کسبوکار به چگونگی استنتاج فقها به حرمت یا کراهت از روایات وارده اهل بیت علیهم السلام اشاره کردیم. برای نمونه به چند مورد اشاره میکنیم.
در مورد اعیان نجس بیان نمودیم که افرادی که قایل به حرمت بيع متنجس هستند، از دو دليل نداشتن فايده و اجماع بهره گرفتهاند. افرادی همچون شيخ انصارى و صاحب جواهر ناروايى خريد و فروش نجاسات، را تنها بهعلت حرمت استفاده از آنها میدانند. برخى از فقها نیز، بر حرمت بهرهورى و خريد و فروش متنجسها، ادعاى اجماع كردهاند.
در مورد خون یادآور شدیم که خرید و فروش خون و نیز هرگونه استفاده و کسب با آن حرام و از مصادیق اکل مال به باطل است. بسیاری از فقها بیشتر اوقات بر حرمت مطلق خون اصرار کردهاند و فرقى بین (خوردن) و سایر منافعى نگذاشتهاند که خون دارد. آنان براى اثبات نظر خویش، بهدلایلى نظیر سنت، اجماع، نداشتن مالیت تمسک جستهاند.
در مورد ابزار لهو و قمار علامه حلی و محقق اردبیلی خرید و فروش و کسب هر چیزی را حرام میدانند که هدف حرام بر آن بار میشود. مانند ابزار لهو و قمار. قمار، بازی با ابزاری است که برای اینکار آماده شده باشند، مانند نرد و شطرنج که دلیل بر حرام بودن همه آنها اجماع است.
قایلین به حرمت مجسمهسازی به سه دسته تقسیم میشدند: قایلین به حرمت شبيهسازي از موجودات جاندار که طبق اين قول ساختن هرگونه صورت و تمثال از موجودات جاندار، خواه بهشکل مجسمه و خواه بهشکل نقاشي، حرام و ساختن هرگونه تمثال و صورت از موجودات بيجان مثل جامدات و نباتات جايز است. اين قول را بسياري از فقهاي شيعه و سني نظیر بحرانی، حلی، شهید ثانی و محقق ثانی برگزيدهاند. قایلین به حرمت مجسمهسازي بهطور مطلق که طبق اين قول ساختن هرگونه مجسمه، چه از جانداران و چه از موجودات بيجان، حرام و كشيدن نقاشي بهطور مطلق جايز است. اين قول شامل افرادی نظیر شیخ مفید، شهید اول و دیلمی ميشود. قایلین به حرمت مجسمه جانداران که طبق اين قول، نقاشي بهطور كلي و ساختن مجسمه موجودات بيجان از حيطه حكم حرمت خارج است و تنها ساختن مجسمه جانداران حرام است. ميتوان گفت اين قول مشهورترين و رايجترين قول در باب صورتگري است و تمام كسانيكه قایل به قول قبلی هستند، را در زمره طرفداران این قول میتوان شمرد.
از دیگر کسبهای حرام میتوان به فروختن انگور و خرما برای تهیه شراب و فروختن چوب برای ساختن بت، کمک کردن به ظالم، نوحه سراییکردن به باطل برای مرده، هجو مؤمنان، حفظ و نگهداری کتابهای گمراه کننده اشاره کرد و از کسبهای مکروه میتوان صرافی، فروش کفن، فروش بنده، احتکار طعام، ذبح، بافندگی، حجامت، جهاندن حیوان نر بر ماده و درآمد کودک را نام برد.
3. اخلاق کسبوکار در روایات
الف. آگاهی از احکام تجارت: صاحب الجواهر (1404، 22: 451) به روایت زیر استناد میکند. اصبغ بن نباته گويد: «يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ الْفِقْهَ ثُمَ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَ الْمَتْجَرَ وَ اللَّهِ لَلرِّبَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ دَبِيبٌ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ عَلَى الصَّفَا صُونُوا أَمْوَالَكُمْ بِالصَّدَقَةِ التَّاجِرُ فَاجِرٌ وَ الْفَاجِرُ فِي النَّارِ إِلَّا مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَى الْحَق»[27] امير مؤمنان علیه السلام بر فراز منبر مىفرمود: اى گروه تجار: اول ياد گرفتن احكام معاملات، بعد تجارت ـ دو بار اين جمله را تكرار كرد ـ بعد فرمود: بهخدا سوگند كه ربا در اين امت از صداى پاى مورچه كه روى سنگ سخت راه برود، پنهانتر است، اموال خود را با پرداخت صدقه و زكات بيمه و حفظ كنيد. بعد فرمود: تاجر فاجر است و فاجر در آتش، مگر آن كس كه به حق بستاند و به حق باز دهد.
محدث نوری (1408، 13: 248) نیز روایتی از پيامبر صلی الله علیه و آله نقل میکند که فرمود: «الفقه ثمّ المتجر، فمن اتّجر بغير فقه، فقد ارتطم في الرّبا، ثمّ ارتطم»[28] اول فقه بعد تجارت، چه هركس بدون آگاهى از فقه (و احكام شرعى تجارت و كسب) كسب و تجارت كند، گرفتار ربا مىشود و در آن فرو مىرود. در روایتی مشابه نیز امام صادق علیه السلام به نقل از امير المؤمنينعلیه السلام فرمود: «من اتّجر بغير علم، ارتطم في الرّبا، ثمّ ارتطم»[29] هركس بدون دانستن (احكام شرعى تجارت و خريد و فروش) تجارت كند، گرفتار ربا مىشود و در آن فرو مىرود.
ب. اقاله پشیمان: یعني پس از اينکه معاملهاي واقع شد، خريدار يا فروشنده در صورتيکه متوجه شد که اين معامله به نفع او نبوده و يا در حال حاضر به کارش نميخورد، اگر پيشنهاد فسخ معامله را کرد، از او قبول کند و معامله را برگرداند. شهید ثانی (1410، 3: 286) این روایت از امام صادق علیه السلام را نقل میکند که فرمودند: «انما عبد مسلم اقال مسلما في بيع اقال الله عثرته يوم القيامه» [30]هر مسلماني که عقد معامله واقع بين خود و مسلمان ديگر را اقاله و فسخ کند، خداوند متعال روزقيامت از لغزشها و اشتباهاتش در ميگذرد.
حر عاملی (1412، 6: 111) با توجه به روایت زیر استنتاج میکند که امام صادق علیه السلام فرمود: «أَرْبَعَةٌ يَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ أَقَالَ نَادِماً أَوْ أَغَاثَ لَهْفَانَ أَوْ أَعْتَقَ نَسَمَةً أَوْ زَوَّجَ عَزَبا»[31] چهار كس را خداوند روز رستاخيز مورد نظر قرار دهد آنكه معامله پشيمان از معامله را پس بگيرد يا بفرياد ستمديدهاى برسد يا بندهاى را آزاد كند يا جوان بىزنى را زن بدهد.
ج. ترک ربا در اجناس شمردنی، ترک سوگند در خرید و فروش، بیان عیوب کالا و بیان نکردن محاسن کالای خود و معایب کالای طرف مقابل: صاحب جواهر (1404، 22: 454) و شهید ثانی (1410، 3: 290) و حر عاملی (1412، 6: 110) هر سه به این روایت اشاره میکنند. امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روايت کرده است: «من باع او اشتري فليحفظ خمس خصال و الا فلا يشترين و لا يبيعن: الرباء و الحلف و کتمان العيب و الحمد اذا باع و الذم اذا اشتری»[32] فردی که معامله ميکند، بايد از پنج خصلت خودداري کند وگرنه معامله نکند: ربا، قسم خوردن، پوشانيدن عيب، تعريف در موقع فروختن، مذمت در موقع خريدن.
ج. سود گرفتن بهقدر نیاز از پرهیزگاران: بحرانی (1405، 18: 25) و مجلسی دوم (1406، 10: 464) این روایت را نقل کرده اند، که امام صادق علیه السلام فرمودند: «ربح المؤمن علي المؤمن ربا الا ان يشتري باکثر من مایه درهم فاربح عليه قوت يومک، أو يشتریه للتجاره فاربحوا عليهم و ارفقوا بهم»[33] سود گرفتن پرهیزگار از پرهیزگار صحيح نيست، مگر اينکه بيشتر از صد درهم بخرد که ميتواند مخارج روزانه را روي آن قرار دهد، يا براي تجارت بخرد که در اينجا با رعايت حال، سود گرفتن مانعي ندارد.
صاحب جواهر (1404، 22: 455) نیز علاوه بر روایت فوق این روایت را نقل کرده است که على بن سالم بهواسطه پدرش از امام صادق علیه السلام روايت كرد كه از ایشان پرسش کردم: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیه السلام عَنِ الْخَبَرِ الَّذِي رُوِيَ أَنَّ رِبْحَ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ رِبًا مَا هُوَ قَالَ ذَاكَ إِذَا ظَهَرَ الْحَقُّ وَ قَامَ قَایمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ أَمَّا الْيَوْمَ فَلَا بَأْسَ» سود گرفتن مؤمن از مؤمن در حكم ربا است؟ فرمود: اين در زمانى است كه حق غلبه كند و قایم ما اهلبيت روى كار آيد، اما امروز اشكالى ندارد كه مؤمنى به برادر مؤمنش متاعى بفروشد و از وى سود بگيرد.
د. کار نکردن در بین الطلوعین: «نهي رسول الله صلي الله عليه و آله عن السوم ما بين طلوع الفجر الي طلوع الشمس»[34] پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله از عرضه و فروش كالا، در فاصله طلوع فجر تا اول آفتاب نهى كرده است.
هـ از مقدار تعیین شده کمتر بگیرد و بیشتر بدهد: مجلسی دوم (1404، 19: 136) و علامه حلی (1412، 15: 293) هر دو این روایت از امام صادق علیه السلام را نقل میکنند که فرمود: «مر اميرالمؤمنين عليه السلام علي جاريه قد اشترت لحما من قصاب و هي تقول: زدني، فقال له اميرالمؤمنين علیه السلام زدها فانه اعظم للبرکه»[35] روزي علي علیه السلام از مغازهي قصابي عبور ميکرد، شنيد زني که دارد گوشت ميخرد به قصاب ميگويد افزون کن. حضرت به قصاب فرمودند: زياد کن که اين برکت عظيمي است.
و. آسانگیری در خرید و فروش: بحرانی (1405، 18: 48)، مجلسی دوم (1406، 10: 489) علامه حلی (1412، 15: 294)، حر عاملی (1412، 6: 112) و مغربی (1385، 2: 17) همگی به این روایت اشاره میکنند. از رسول خدا صلی الله علیه و آله روايت شده است که ميفرمايد: «بارک الله علي سهل البيع، سهل الشراء، سهل القضاء، سهل الاقتضاء»[36] خدا برکت دهد بر فردیکه آسان ميخرد و ميفروشد و آسان ميگيرد و آسان ميپردازد.
ز. سود نگرفتن از فردیکه وعده احسان به وی داده: صاحب جواهر (1404، 2: 456) و وجدانی (1426، 6: 326) و لنکرانی (1427: 246) هرسه به این روایت اشاره میکنند که امام صادق علیه السلام فرمود: «إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِلرَّجُلِ هَلُمَ أَحْسِنْ بَيْعَكَ فَقَدْ حَرُمَ عَلَيْهِ الرِّبْح»[37] اگر فروشنده مشترى را گفت: نزد من آى تا در معامله به تو احسان خواهم کرد بر او حرام است كه از وى منفعت گيرد. البته فقهاى اماميه اين حرمت را حمل بر كراهت كردهاند (شهید ثانی، 1389، 6: 152).
ح. بالا نبردن قیمت هنگام فریاد زدن: صاحب جواهر (1404، 22: 459) و شهید ثانی (1410، 3: 295) به این روایت اشاره میکند که سكونى از امام صادق علیه السلام نقل كرده كه فرمود: «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام يَقُولُ إِذَا نَادَى الْمُنَادِي فَلَيْسَ لَكَ أَنْ تَزِيدَ فَإِذَا سَكَتَ فَلَكَ أَنْ تَزِيدَ وَ إِنَّمَا تَحْرُمُ الزِّيَادَةُ وَ النِّدَاءُ يُسْمَعُ وَ يُحِلُّهَا السُّكُوت »[38] امير مؤمنان علیه السلام مىفرمود: هرگاه منادى مزايده، آوازش به اعلام قيمت بلند است، حق ندارى بر قيمت بيفزايى و چون سكوت كرد مىتوانى بر قيمتى كه داده بيفزايى و جز اين نيست كه حرمت زياد كردن قيمت تا هنگامى است كه منادى فرياد مىكند و قيمت را مىگويد و مردم مىشنوند و هر وقت ساكت شد اشكالى ندارد.
ط. داخل نشدن در معامله دیگری: صاحب جواهر (1404، 22: 454) و بحرانی (1405، 18: 43) به این روایت تمسک جستهاند که «نهى رسول الله صلى الله عليه و آله ان يدخل الرجل في سوم أخيه المسلم»[39] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از وارد شدن در معامله برادر دينى نهی فرمودند.
ی. سایر موارد: رعایت انصاف نسبت همه، تزیین نکردن و نیاراستن کالا، ذکر تسبیح و شهادتین پس از خرید، مغازه را زودتر نگشاید و دیرتر نبندد، معامله نکردن با افراد پست، در صورت آشنایی و مهارت نداشتن، متصدی پیمانه و وزن کردن نشود، وکیل نشدن شهرنشین از سوی بادیهنشین، خارج نشدن از شهر برای خرید از قافله، پرهیز از احتکار، نسبت ندادن سود و کاهش به سرمایه، نفروختن کالای کشیدنی و پیمانهای پیش از تحویل گرفتن آن از دیگر عوامل است.
3.1. ملاحظه
در این قسمت با بیان ارزشهای اخلاقی وارده در روایات به تبیین چگونگی رفتار در کسبوکار اشاره کردیم. آگاهی از احکام تجارت، رعایت انصاف نسبت همه، تزیین نکردن و نیاراستن کالا، ذکر تسبیح و شهادتین پس از خرید ازجمله آدابی هستند که به آنها اشاره شده است.
4. نتیجهگیری
ارزشهای اخلاق در رفتارهای اقتصادی اندیشمندان مختلف قابل مشاهده است. از مقولههای مهم در رفتارهای اقتصادی، کسبوکار افراد است؛ از اینرو بررسی اخلاق کسبوکار از اهمیت دوچندان برخوردار میگردد.
در قسمت اول بیان نمودیم که مطالبه از فضل خداوند به معنی متفرقشدن مردم در زمين و مشغولشدن در كارهاى روزانه براى بهدست آوردن فضل خدا (رزق و روزى) است. انسان داراى قواى فعال است و این قوا او را وادار مىكند به اينكه در جستوجوى رزق باشد و نیازهای زندگى خود را بهدلیل بقاى خود تحصيل كند، از جاى برخيزد و تلاش كند. وجوب عمران و آبادانی اشاره به اين نکته داشت كه وسایل از هر نظر آماده است، اما شما بايد با كار و كوشش زمين را آباد کنید و منابع آن را بهدست آوريد. یعنی خداوند متعال عمران و آبادى زمين را به شما تفويض کرده است.
نظر به نظام خلقت و فراهمکردن زمینه کسبوکار، دو نکته وجود دارد: اول اینکه شرایط زندگى در روى زمین برای انسان آماده شده است، از اعتدال هوا و وجود آب در بیشتر نقاط آن و وجود خاك براى كشاورزى و وجود وسایل ساختمان براى سكنى. دوم قرار دادن عيش و وسایل معيشت در روى آن، از وسایل خوراك، پوشاك، استراحت و ادامه زندگى. در قسمت بعدی ضمن بیان انواع کسبوکار به چگونگی استنتاج فقها به حرمت یا کراهت از روایات وارده اهل بیت علیهم السلام اشاره نمودیم.
فهرست منابع
- اردبيلى، احمد بن محمد (1403) مجمع الفایده و البرهان في شرح إرشاد الاذهان، 14 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، اول.
- اصفهانى، مجلسى اول، محمدتقى (1406) روضه المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، 13 جلد، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، دوم.
- اصفهانى، مجلسى دوم، محمدباقر بن محمدتقى (1404) مرآه العقول في شرح أخبار آل الرسول، 26 جلد، دار الكتب الاسلاميه، تهران ـ ايران، دوم.
- بحرانى، آل عصفور، يوسف بن احمد بن ابراهيم (1423) الدرر النجفيه من الملتقطات اليوسفيه، 4 جلد، دار المصطفى لاحياء التراث، بيروت ـ لبنان، اول.
- بغدادى، مفيد، محمد بن محمد بن نعمان عكبرى (1413) المقنعه (للشيخ المفيد)، در يك جلد، قم، كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد ;، اول.
- حلّى، مقداد بن عبداللّه سيورى (1425) كنز العرفان في فقه القرآن، 2 جلد، قم، مرتضوى، اول.
- خمينى، سيد روح الله موسوى (1415) المكاسب المحرمه (للإمام الخميني)، 2 جلد، قم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ;، اول.
- دزفولى، مرتضى بن محمدامين انصارى (1415) كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط ـ الحديثه)، 6 جلد، قم، كنگره جهانى بزرگداشت شيخ اعظم انصارى، اول.
- شريف مرتضى، على بن حسين موسوى (1405) رسایل الشريف المرتضى، 4 جلد، قم، دار القرآنالكريم، اول.
- صدوق (1404) من لا يحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسين، چاپ دوم.
- صدوق (1383) علل الشرایع، انتشارت داورى، قم، چاپ چهارم.
- طباطبایی، محمدحسین (1374) تفسير الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم.
- طبرسی، مترجمان (1360) مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، فراهانى، اول.
- طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن (1407) تهذيب الاحكام، 10 جلد، تهران، دار الكتب الإسلاميه، چهارم،
- عاملى، حر، محمد بن حسن (1409) وسایل الشيعة، 30 جلد، قم، مؤسسه آل البيت علیهم السلام، اول.
- عاملى، سيدجواد بن محمد حسينى (1419) مفتاح الكرامه في شرح قواعد العلاّمه (ط ـ الحديثة)، 23 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، اول.
- عاملى، شهيد اول، محمد بن مكى (1417) الدروس الشرعيه في فقه الاماميه، 3 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دوم.
- ــــــــــــــــــــــــــــــــ(1410) اللمعه الدمشقيه في فقه الاماميه، بیروت، دار التراث ـ الدار الإسلاميه، اول.
- عاملى، شهيد ثانى، زينالدين بن على (1410) الروضه البهيه في شرح اللمعه الدمشقيه (المحشّى ـ كلانتر)، 10 جلد، قم، كتابفروشى داورى، اول.
- ــــــــــــــــــــــــــــــ (1413) مسالك الافهام إلى تنقيح شرایع الاسلام، 15 جلد، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه، اول.
- عاملى، كركى، محقق ثانى، على بن حسين (1414) جامع المقاصد في شرح القواعد، 13 جلد، قم، مؤسسه آل البيت علیهم السلام، دوم.
- فاضل لنكرانى، محمد (1427) تفصيل الشريعه في شرح تحرير الوسيله ـ المكاسب المحرمه، قم، مركز فقهى ائمه اطهار علیهم السلام، اول.
- قمّى، صدوق، محمّد بن على بن بابويه (1386) علل الشرایع، 2 جلد، قم، كتابفروشى داورى، اول.
- كلينى (1362) الكافي، تهران، اسلاميه، چاپ دوم.
- مجلسی، محمدباقر (1404) بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.
- محدث نورى (1408) مستدرك الوسایل، قم، آل البيت علیهم السلام.
- مكارم شيرازى، ناصر (1374) تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلاميه، اول.
- نجفى، صاحب الجواهر، محمدحسن (1404) جواهر الكلام في شرح شرایع الاسلام، 43 جلد، بیروت، دار إحياء التراث العربي، هفتم.
- نراقى، مولى احمد بن محمدمهدى (1417) عواید الايام في بيان قواعد الاحكام، در يك جلد، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، اول.
- ـــــــــــــــــــــــــ (1415) مستند الشيعه في احكام الشريعه، 19 جلد، قم، مؤسسه آل البيت علیهم السلام، اول.
- نورى، محدث، ميرزاحسين (1408) مستدرك الوسایل و مستنبط المسایل، 18 جلد، بیروت، مؤسسه آل البيت علیهم السلام، اول.
- وجدانى فخر، قدرتالله (1426) الجواهر الفخريه في شرح الروضه البهيه، 16 جلد، قم، سماء قلم، دوم.
پینوشتها
[1]. کارشناس ارشد رشته معارف اسلامی و اقتصاد، دانشگاه امام صادق 7 ـ ایمیلenanpoor@gmail.com
[2]. Amartya Sen
[3]. ترجمه آیه: و هنگامى كه نماز پايان گرفت (شما آزاديد) در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا بطلبيد و خدا را بسيار ياد كنيد شايد رستگار شويد!
[4]. ترجمه آیه: و از رحمت اوست كه براى شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش داشته باشيد و هم براى بهرهگيرى از فضل خدا تلاش كنيد، و شايد شكر نعمت او را بهجا آوريد.
[5]. ترجمه آیه: و از نشانههاى او خواب شما در شب و روز است و تلاش و كوششتان براى بهرهگيرى از فضل پروردگار (و تأمين معاش) در اين امور نشانههايى است براى آنان كه گوش شنوا دارند!
[6]. ترجمه آیه : و بسوى قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را (فرستاديم) گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه معبودى جز او براى شما نيست! اوست كه شما را از زمين آفريد و آبادى آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبيد، سپس بهسوى او بازگرديد كه پروردگارم (به بندگان خود) نزديك و اجابتكننده (خواستههاى آنها) است!
[7]. ترجمه آیه: ما تسلط، مالكيت و حكومت بر زمين را براى شما قرار داديم و انواع وسايل زندگى را براى شما فراهم کرديم، اما كمتر شكرگزارى مىكنيد!
[8]. ترجمه آیه: اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگى شما قرار داده، بهدست سفيهان نسپاريد و از آن، به آنها روزى دهيد! و لباس بر آنان بپوشانيد و با آنها سخن شايسته بگوييد.
[9]. تحف العقول عن آل الرسول صص: 332ـ331.
[10]. تحف العقول عن آل الرسول ص: 333.
[11]. پيام پيامبر، ص 737.
[12]. نهج الحق و كشف الصدق، ص 736.
[13]. تحف العقول عن آل الرسول، ص: 336.
[14]. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص: 162.
[15]. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص175.
[16]. بحار الأنوار، ج 73، ص: 328.
[17]. نهى النبی صلّى اللّه عليه و آله عن بيع السّلاح فى الفتنة.
[18]. مكارم الأخلاق، ص132.
[19]. بحار الأنوار، ج 69، ص: 123.
[20]. مسند الإمام الرضا 7، ج2، ص: 359.
[21]. بحار الأنوار، ج 55، ص 226.
[22]. الوسائل الباب 39 من أبواب ما يكتسب به الحديث 1.
[23]. بحار الانوار، ج 64، ص: 359.
[24] من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 158.
[25]. همان، ج 3، ص 267.
[26]. همان، ج 3، ص 266.
[27]. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 195.
[28]. مستدرك الوسائل، ج 2، ص463.
[29]. كافى، ج 5، ص 154.
[30]. همان، ص 286.
[31]. الخصال، ج 1، ص 224.
[32]. كافى، ج 5، ص 150.
[33]. وسائل، ج 12، ص 293.
[34]. وسائل، ج 12، ص 295.
[35]. وسائل، ج 12، ص 290.
[36]. همان، ص 332.
[37]. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 272.
[38]. همان.
[39]. أمالي صدوق، ص: 423 .