نویسنده: محسن جیرانی
دانشپژوه تخصصی مشاوره اسلامی، طلبه درس خارج فقه و اصول.
چکیده
انحرافات دینی، اعم از عملی و اعتقادی، ابتدا در حوزه باور رخ میدهند؛ اما تاکنون از چگونگی این رخداد ذهنی و کم و کیف آن، کنکاش علمی صورت نگرفته است. این پژوهش با هدف آشکار نمودن نقش خودفریبی در آغاز هر انحرافی نگاشته شده است؛ برای این مهم از آموزههای قرآن کریم که در موارد زیادی به خودفریبی اشاره کرده و همچنین از مطالب روانشناسی نوین استفاده شده است. در ابتدا ناظر به آموزههای قرآنی، به بررسی مفاهیم مرتبط با خودفریبی، مانند تزیین نفس، مکر نفس، خدعه و غرور نفس یرداخته شده و سپس با مراجعه به تفاسیر مربوطه، سعی در تبیین و تحلیل ارتباط خودفریبی با انحرافات دینی شده است. در روانشناسی نوین نیز بحث خودفریبی برای فرار از واقعیت و دفاع از روان خود مطرح شده که با جمعبندی و مفهومشناسی و بیان اشتراکات دو حوزه قرآن کریم و روانشناسی، نگارنده به این نتیجه رسیده است. از مجموع آیات مطرح شده در این پژوهش میتوان استنباط کرد که انسان از مسیر حق منحرف نمیشود، مگر اینکه ابتدا سعی کند این انحراف را زیبا ببیند؛ علت این امر این است که بهطور فطری، عمل به بدیها و مخالفت با خوبیها، نگرانی و اضطراب بهوجود میآورد و آرامش روانی را از انسان سلب میکند.
واژگان كليدي: دفاع از روان، فهم وارونه، تزیین نفس، تحریف واقعیت.
مقدمه
دو بعد اساسی در انسان وجود دارد که یک بعد به سمت ملکوت و خوبیها و بعد دیگر به سمت دنیا و پستیها گرایش دارد (مصباح یزدی، 1389، 185). اساساً آرامش روانی انسان، زمانی تأمین میشود که در مسیر ملکوتی و الهی قدم بردارد و در غیر این صورت اضطراب و نگرانی، وجدانش را آسوده نخواهد گذاشت و انحراف از عقل و شرع، تعادل و نظم روحی و روانی او را به هم میریزد؛ از طرفی گرایشهای دنیوی، شهوانی و نفسانی، همواره تحریککننده انسان به سمت انواع انحرافات اعتقادی و عملی هستند. برخی از افراد که تاب تحمل و مقاومت در برابر این خواستههای نفسانی خارج از چهارچوب عقل و شرع را ندارند، برای مصون ماندن از اضطراب و عذاب درونی، دست به تحریف واقعیت میزنند و با فریب خویش، تلاش میکنند زشتیها را زیبا و خوبیها را بدی ادراک کنند. این افراد با توجیهات گوناگون، به خود دروغ گفته و به مرور خودشان، این دروغشان را باور کرده و متوهمانه با فریب خود، سعی میکنند آرامش روانی خود را حفظ کنند. قرآن کریم در آیات مختلفی به انحرافات کفار، منافقین، اهل یهود و برخی از افراد نظیر سامری و قابیل و...، پرداخته و در ضمن اشاره به انحراف این افراد، نحوه ادراک و فهم آنان و سعی در ادراک وارونهشان را بیان کرده است.
پژوهش حاضر سعی دارد تا نقش خودفریبی را با توجه به آموزههای قرآنی در انحرافات دینی مشخص سازد. این موضوع از ضرورت و اهمیت بالایی برخوردار است؛ چراکه شناخت صحیح و آگاهی از اینگونه مکانیسمهای دفاعی از روان که از قوه واهمه سرچشمه میگیرند، در کشف حقیقت و پایبندی به آن بسیار حائز اهمیت است. اینکه انسان واقعیات را آنچنان که هستند، ببیند یا نه، در ثبات و انحراف از حیطه عقل و دین، نقش اساسی ایفا میکند. با بررسی آیات قرآنی بهنظر میرسد که خودفریبی نقش هموارکننده و تسهیلکنندهای را در انحرافات دینی داشته باشد.
در این پژوهش، ابتدا به بررسی مفهوم خودفریبی از منظر قرآن کریم و روانشناسی پرداخته و مؤلفههای مشترک آنها از هر دو منظر نیز بیان شده است. با توجه به ضرورت و اهمیت بحث از کیفیت وقوع خودفریبی در زمان انحرافات دینی، سپس با تحقیق و تفحص در آیات قرآنی، مفاهیمی که مربوط به خودفریبی است و از طرفی توأم با برخی از انحرافات دینی هستند، مشخص شده و به تبیین و تحلیل نقش خودفریبی در هر کدام از این انحرافات پرداخته شده است؛ در ضمن، در ترجمه اکثر آیات از تفسیر نمونه و ترجمه مکارم شیرازی استفاده شده است.
مفهومشناسی
خودفریبی از دو واژه «خود» و «فریب» تشکیل شده است. واژه «خود» در لغت فارسی به دو معنا آمده که در بحث ما معنای دوم مراد است: 1. ضمیر مشترک میان متکلم، مخاطب و غائب است که همیشه مفرد میآید (خود من، خود تو، خود ایشان)؛ 2. شخص، وجود، ذات، نفس، خویشتن(معین، 1386، 1، 1452 و عمید، 1358، 1، 447).
کلمه مترادف «خود» در قرآن کریم «نفس» است که به معنای اصل، جان، روح، حقیقت و ذات است که در علم اخلاق با تعابیری نظیر دل، قلب و عقل نیز آمده است. این کلمات هر کدام به اعتباری بر حقیقت انسان دلالت میکنند؛ به اعتبار وابستگی حیات و زندگی تن به نفس، آن را «روح» نامیدهاند و با ملاحظه ادراک معقولات توسط نفس، آن را «عقل» نامیدهاند و گاهی به آن «قلب» میگویند؛ چراکه متحول و متغیر است (نراقی، 1386، 25-28 و 41).
طبرسی در مورد معنای نفس آورده که: نفس در کلام بر سه وجه است: 1. به معنای روح؛ 2. به معنای ذات؛ 3. به معنای تأکید؛ معنای اصلی نفس نیز، ذات است؛ بهعبارت دیگر، نفس هر شیء، آن چیزی است که اگر از بین برود آن شیء نیز از بین برود و اگر چیزهای دیگری جز آن از بین بروند، آن نیز از بین نرود؛ درحقیقت نفس هر شیءای معادل ذات آن شیء است (طبرسی، 1416، 1-2، 133 و 5-6، 206).
علامه طباطبایی و برخی دیگر معتقدند که کلمه نفس ازجمله کلمههایی است که در آغاز معنای مستقلی نداشته؛ بلکه با اضافه به کلمه دیگر، صرفاً داری معنای تأکیدی شده است. در این نظریه نفسالشیء معادل با ذاتالشیء و عینالشیء است (طباطبایی،1372، 14، 312). ایشان در ادامه به سخنی از سیبویه استناد کرده است که وقتی عرب میگوید: «نزلت به نفس الجبل یا نفس الجبل مقابلی»؛ مراد از نفس الجبل، خود کوه است. علامه معتقد است در اثر مرور زمان، این لفظ در مورد انسان بهکار رفته است و حتی بدون اضافه نیز بر شخص انسان که مرکب از روح و جسم است، دلالت میکند؛ مانند «هوالذی خلقکم من نفس واحدة» (اعراف،189)؛ اما بعداً فقط در مورد روح استعمال شده است؛ چنانکه قوام شخصیت انسان به روح اوست؛ نظیر «اخرجوا انفسکم» (انعام،93)؛ بدین ترتیب درمجموع میتوان گفت که قرآن کریم آنجاییکه انسان را مخاطب قرار میدهد، مراد از نفس، حقیقت و ذات انسان است و در بحث ما نیز همین معنا اراده شده است.
واژه «فریب» در لغت به معنای مکر، حیله، خدعه و نیرنگ، غافل شدن و غافل کردن به خدعه است (عمید، 1358، 2، 766 و معین، 1386، 2، 2540).
با توجه به اینکه در معنای خدعه، نوعی پوشیدگی و پنهانکاری نهفته است (راغب اصفهانی، 1412ق، 276)؛ واژه «خودفریبی» به این معناست که انسان به خودش نیرنگ و حیله بزند و واقعیتی را از خود پنهان و خودش را نسبت به آن غافل کند؛ به عبارتی دیگر، انسانی که در ابتدا به یک حقیقت، علم و باور دارد، اما به دلایلی پذیرفتن آن حقیقت برایش تلخ و ناگوار است، اگر تلاش کند که این حقیقت را وارونه ادراک کند، مثلاً اگر زشت است، آن را زیبا بفهمد، در این صورت دچار خودفریبی شده است.
مفهوم خودفریبی از منظر قرآن کریم
قرآن کریم، بیشتر از اینکه به تبیین مفهوم خودفریبی بپردازد به ذکر مصادیق گوناگون افراد خودفریب پرداخته است. شاید یکی از دلایل این نحوه از بیان، این باشد که بهطور کاربردی ذکر مصادیق مختلف خودفریبی و وقوع آن در خارج، بهتر گویای مفهوم خودفریبی است و بسیار ملموستر از این است که مفهوم خودفریبی که از مفاهیم پیچیده و دشوار برای عموم است، شرح داده شود؛ اما با این حال مفاهیمی در قرآن کریم وجود دارد که با مفهوم فریفتگی خویشتن و توجیه کردن و فریب خود، گره خورده و تقریباً با مفهوم خودفریبی یکی است. برخی از آیات که در مورد غرور و فریفتگی نفس هستند، مانند: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا یفترون» (آلعمران،24)؛ این عمل آنها بهدلیل آن است که میگفتند: آتش دوزخ جز چند روزی به ما نمیرسد (و کیفر ما بهدلیل امتیازی که بر اقوام دیگر داریم، بسیار محدود است)، این افترا (و دروغی که به خدا بسته بودند) آنها را در دینشان مغرور ساخت).
قرآن کریم، آیاتی از خدعه و نیرنگ نفس بیان میکند و اینکه انسان در بدو امر علم به فساد اعمال خود دارد، اما در اثر عواملی دچار پندار باطل اصلاحگری میشود؛ درآیات 8-14 سوره بقره، شرححال این افراد بیان شده است: «یخادعون الله والذین ءآمنوا و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون» (بقره،9)؛ میخواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند؛ درحالیکه جز خودشان را فریب نمیدهند؛ (اما) نمیفهمند؛ یا در آیه «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ» (بقره،11 و 12)؛ و هنگامیکه به آنان گفته شود: «در زمين فساد مكنيد»؛ مىگويند: «ما فقط اصلاحگريم، آگاه باشيد كه آنان فقط فسادگرند؛ وليكن (با درك حسی) متوجه نمىشوند؛ یا در آیه «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُون»(بقره،13)؛ و هنگامیکه به آنان گفته شود: «همانگونه كه مردم ايمان آوردند، [شما هم] ايمان آوريد»؛ مىگويند: «آيا همانگونه كه سبكسران ايمان آوردند، ايمان بياوريم؟!» آگاه باشيد كه فقط آنان سبکسرند، ولیکن نمىدانند. آیات دیگری نیز از مکر نفس سخن به میان آورده که همانا انسان، خودش را فریب میدهد؛ همچنین آیاتی تزیین نفس را مطرح کردهاند و زینت اعمال را باعث فهم وارونه و خودفریبی دانستهاند؛ در ادامه به این آیات اشاره شد.
خودفریبی از نگاه روانشناسان
به عقیده روانشناسان، تشریح خودفریبی، بسیار پیچیده است. هرچند که از لحاظ تجربی، مسئلهای آشنا و شناخته شده است، اما عبارت دقیقی برای بیان آن وجود ندارد (گلمن، 1390، 21). نحوه ادراک ما از واقعیت در این بحث بسیار مهم است، آیا ما واقعیت را همانگونه که هست درک میکنیم یا اینکه گاهی واقعیاتی را مورد غفلت قرار میدهیم. واقعیاتی وجود دارند که ما آنها را نمیخواهیم درست درک کنیم و آنها را سانسور یا تحریف میکنیم؛ به این عمل ما، خودفریبی میگویند؛ پا روی حقیقت گذاشتن علیرغم علم ما به آن، دورویی با خود یا خودفریبی است.
از نظر فروید، روان انسان دارای سه سطح هوشیار (خودآگاه)، نمیههوشیار (نیمهآگاه) و ناهشیار (ناخودآگاه) است؛ وی با تشبیه روان انسان به کوه یخ بیان میکند که اندکی از روان به صورت آگاه و هوشیار است و بخشی دیگر که خیلی شفاف نیست، اما قابلدسترسی است، قسمت نیمه هوشیار است و قسمتی هم برای خود فرد قابلدسترسی نیست و تلاشهایش نیز باعث نمیشود که به آن دست یابد؛ این بخش قسمت اعظم دستگاه روانی محسوب میشود که به آن ناهشیار میگویند؛ وی معتقد بود بخش ناهشیار، محلی است برای دفع خاطرات تلخ، ناکامیها و تمایلاتی که نمیتوانیم به آنها پاسخ دهیم. از نظر فروید افکار و اطلاعات، از بخش ناخودآگاه به سمت نمیهآگاه عبور کرده و سپس به بخش هوشیار میرسند. در طی این مسیر فیلترهایی وجود دارند که اجازه ورود برخی از افکار و اطلاعات را به بخش هوشیار نمیدهند. این مسئله به این نکته اشاره دارد که دادهها و محرکهایی که به اضطراب منجر میشوند در گذار از این فیلترها جا میمانند. از دیدگاه فروید، دو نوع فیلتر سانسورکننده وجود دارد: اولی با گزینش خاطرات و افکار ناخواسته، از ورود آنها به محدوده نیمهآگاه جلوگیری میکند و دومی، بین بخشهای نمیهآگاه و ضمیر خودآگاه قرار دارد و نقش پشتیبان را ایفا میکند. با اینکه افکار تهدیدآمیز ممکن است در شرایطی به بخش نیمهآگاه ذهن نشت پیدا کنند و به این ترتیب در حواشی محدوده آگاهی قرار بگیرند، اما فیلتر دوم هنوز هم میتواند ذهن را از واقعیات و افکاری که به آسانی تحملپذیر نیستند، پاکسازی کند (گلمن،1390، 100-97). فروید نام این فیلترگذاری و تحریف را مکانیسمهای دفاعی روانی نهاده است؛ بنابراین خودفریبی، ابتدا در ضمن مکانیسمهای دفاعی که به منظور کاهش اضطراب صورت میگیرد، توسط فروید مطرح شده است؛ چراکه در این مکانیسمها، تحریف واقعیت، درک وارونه و باور به آن وجود دارد که این سه مورد، اساس خودفریبی را تشکیل میدهند. از نگاه فروید مکانیسمهای دفاعی به صورت غیرارادی رخ میدهند؛ اما بعدها که علم روانشناسی پیشرفت بیشتری کرد، روانشناسانی مانند آدلر متوجه شدند که اگرچه سهم اندکی از این مکانیسمها به صورت غیرارادی است؛ اما بسیار اتفاق میافتد که انسان به اختیار و اراده خود از این مکانیسمها استفاده کرده و با فریب دادن خود، سعی کند از اضطراب و نگرانی مصون بماند.
با توجه به اینکه خودفریبی مربوط به حوزه باور و شناخت انسان است، لازم است برای فهم کیفیت وقوع خودفریبی، دیدگاه روانشناسان را در مورد نحوه شکلگیری شناخت بررسی کرد. مهمترین نظریه در این مورد، نظریه پیاژه است.
پیاژه معتقد است که شناخت ما از جهان پیرامون، از طریق طرحوارههای ذهن که درواقع سنگبنای تفکر محسوب میشوند، اتفاق میافتد. دانستنیهای ما از طریق تجدید طرحوارههای قبلی و افزودن طرحوارههای جدید به ذخایر اصلی طرحواره، شکل میگیرند. طرحوارهها، واحدهای بنیادی تجربیات هستند. آنها همانند مولکولها، عناصر کوچکتر را به شکل کلی، کارآمدتر و بزرگتر ساماندهی میکنند. هنگامیکه رویدادها و تجربیات مرتبط، لایهلایه و پیچیده میشوند، طرحوارهها نیز بهصورت مجموعهای هماهنگ، پیوندهایی بههمپیوسته و پیچیده تشکیل میدهند (سیف، 1395، 78). ذخیره گسترده طرحوارههای ذهن تا زمانی که بهواسطه «توجه» تحریک و فعال نشود، به صورت غیرفعال و مسکوت باقی میماند؛ اما به محض فعال شدن، ابعاد و جنبههایی از رویداد را که «توجه» دنبال خواهد کرد، تعیین میکند، حق انتخاب با طرحوارههای ذهن است؛ بنابراین این طرحوارهها، نقش تعیین محدوده توجه را به عهده دارند. برای مثال در عمل «دیدن»، آیا هر آنچه نگاه میکنیم، میبینیم؟ پاسخ واضح است، خیر؛ ما فقط چیزی را میبینیم که بهدنبالش هستیم. درحقیقت طرحوارهها، هدایتگر چشم ذهن در درک و مشاهدة یک چیز و نادیده انگاشتن چیز دیگرند. احساسات مختلف میتوانند طرحوارههای ذهن را تحریک کنند و توجه را بر محدوده معینی از افکار متمرکز کنند؛ بنابراین احساسات نیز هدایتگر افکارند؛ و از طرفی نیز یک فکر باعث تحریک و برانگیختگی احساسات میشود (گلمن،1390، 141-140).
از دیدگاه روانشناسان، زمانی که انسان خود را شایسته برطرف کردن مشکلات نداند و به تواناییهای خود ایمان نداشته باشد، در این صورت دیدش را نسبت به واقعیات عوض میکند و برای فرار از بار مسئولیتها سعی میکند خود را فریب داده و واقعیت را با تحریف بفهمد (براندن، 1379، 26).
با توجه به توضیحاتی که گذشت، خودفریبی در روانشناسی نوین عبارت است از: اینکه در عملیات ذهن، به یک واقعیت موجود، توجه نکرده و سعی در سانسور و تحریف آن شود که این عملیات ذهنی، یا برای دوری از اضطرابی است که آن واقعیت برای ما دارد و یا در اثر احساسات و گرایشهای مختلف، به سمت تحریف واقعیت رفته است.
مؤلفههای مشترک مفهوم خودفریبی در قرآن کریم و روانشناسی
معنای خودفریبی از نظر مفهومی و تجربی، در روانشناسی و قرآن کریم بسیار به هم نزدیک هستند؛ چراکه تحریف واقعیت و معتقد به خلاف آن شدن، در هر دو وجود دارد؛ منتها بهطور طبیعی، در قرآن کریم، قلمرو خودفریبی وسیعتر است؛ به دلیل اینکه حقیقت انسان، صرفاً جنبههای زیستی، ذهنی و برخی گرایشهای او نیست، بلکه در محدوده وسیع نفس، مفاهیمی چون وسوسه، تزیین نفس، گرایشهای دینی و خودفریبی در ایمان و عقیده، هر کدام بر محدوده بحث از خودفریبی در قرآن کریم میافزاید؛ بهعنوان نمونه، قرآن کریم در سوره آلعمران به خودفریبی اهل یهود در حوزه دین و عقیدهشان اشاره کرده است: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا یفترون» (آل عمران،24)؛ این عمل آنها بهدلیل آن است که میگفتند: آتش دوزخ جز چند روزی به ما نمیرسد و کیفر ما بهدلیل امتیازی که بر اقوام دیگر داریم، بسیار محدود است. این افترا (و دروغی که به خدا بسته بودند) آنها را در دینشان مغرور ساخت. در تفسیر نمونه، خودفریبی این افراد اینچنین توضیح داده شده: اینکه کسانی با علم به تورات، به خدا، دروغ و افتراء زدند و بعداً خود تحتتأثیر این دروغ، دچار غرور و فریب شدند؛ از اینرو امروزه نزد روانشناسان، فریب وجدان امری مسلم است و گاهی دستگاه فکر و اندیشه در پی اغفال وجدان برمیآید و چهره حقیقت را در نظر وجدان خویش دگرگون میسازد؛ همانطور که بسیار به تجربه مشاهده شده است که افراد آلوده به گناهان بزرگی، همچون قتل، سرقت و یا اعتیادهای گوناگون با اینکه زشتی اعمال خود را بهخوبی درک میکنند، برای بهدست آوردن آرامش کاذب وجدان میکوشند تا مردم را مستحق اینگونه اعمال جلوه دهند و یا اینکه برای توجیه اعتیاد خود، گرفتاریهای زندگی و مشکلات طاقتفرسای اجتماعی را بهانه میکنند (مکارم شیرازی، 1372، 2، 487).
در سوره انعام نیز در مورد خودفریبی دینی مشرکان آمده است: «وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ» (انعام،137)؛ و همچنين شركاى آنها (يعنى بتها) قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه داده بودند (كودكان خود را قربانى بتها مىكردند و افتخار مىنمودند!) و عاقبت اين كار چنين شد كه آنها را به هلاكت افكندند و آئينشان را دگرگون ساختند و اگر خدا مىخواست چنين نمىكردند (زيرا مىتوانست اجباراً جلوی آنان را بگيرد؛ ولى اجبار، سودى ندارد)؛ بنابراین آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذار (و به اعمال آنها اعتنا مكن).
اعتقاد مشرکان به بتها و معبودهای پنداری، عامل زیبا جلوه نمودن فرزندکشی در نظر ایشان بود (هاشمی رفسنجانی، 1386، 5، 258)؛ به عبارتی دیگر، مشرکان برحسب فطرت خود، فرزندکشی را قبیح میدانستند، اما در اثر اعتقاد غلط به بتها و معبود پنداشتن آنها و برای توجیه کار خود، فرزندکشی را زیبا دیدند؛ سپس اقدام به قتل اولاد خود کردند. درحقیقت آنها خود را فریب دادند و یک عمل زشت را به صورت زیبا به خود القا کردند؛ در کل، مؤلفههای مشترک خودفریبی از منظر قرآن کریم و روانشناسی از قرار ذیل است:
1. مخفی و ناآگاهانه بودن خودفریبی
چنانچه ذکر شد در روانشناسی، خودفریبی به صورت ناخودآگاه تبیین شده است. در قرآن کریم نیز خودفریبی به صورتی است که انسان نمیفهمد که دارد خودش را فریب میدهد. در آخر آیه 9 سورة بقره آمده است که (وهم لا یشعرون) و در آخر آیه 11 نیز آمده است (ولکن لا یشعرون)، همچنین در آخر آیه شریفه: «و کذلک جعلنا فی کل قریة اکابر مجرمیها لیمکروا فیها و ما یمکرون الا بانفسهم و ما یشعرون» (انعام،123)؛ میفرماید: «وما یشعرون» یعنی بزرگان قوم درحالیکه نمیفهمیدند و آگاه نبودند دچار خودفریبی میشدند؛ بنابراین طبق هر دو دیدگاه، خودفریبی به صورت ناخودآگاه رخ میدهد.
2. تحریف واقعیات
طبق مباحث روانشناختی، در خودفریبی، واقعیات توسط ذهن، دچار تحریف و سانسور میشوند. در قرآن کریم نیز، انسان واقعیت زشت را زیبا و زیبا را زشت میبیند و آن را همراه با نوعی تحریف ادراک میکند. در جریان برادران یوسف (علیه السلام)، برادرکشی که امری قبیح بود، آنان، آسان و نیک پنداشتند (مکارم شیرازی،1372، 9، 350). در جریان سامری نیز، گوسالهپرستی و ساخت گوساله برای پرستش که امری زشت و قبیح بود، سامری در اثر وسوسههای نفسانی آن را زیبا پنداشت. در آیات زیادی از قرآن کریم به تزیین نفس اشاره شده است؛ در تزیین، تحریف و فیلتر واقعیت وجود دارد. در ادامه به آیات مربوط به تزیین نفس پرداخته شده است؛ از آیات 104 تا 111 سوره انعام بیان حال افرادی است که پیامبر برایشان دلایلی بر توحید میآورد. آنها ایمان نمیآورند و از پیامبر طلب معجزات عجیبوغریب میکنند تا ایمان بیاورند؛ اما انعطافناپذیری افراد لجوج و ایمان نیاوردن آنها، حتی در صورت نزول ملائکه و شهادت آنها بر توحید، بهدلیل جهل، تعصب و کینهتوزی ایشان است. در آیه 108 ذکر میشود که زشتی عملشان در نظرشان آراسته شد: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُون»؛ (انعام، 6 و آیه 108)؛ (معبود) كسانى را كه غير خدا را مىخوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها (نيز) از روى ظلم و جهل خدا را دشنام دهند، اینچنین براى هر امتى عملشان را زينت داديم، سپس بازگشت آنها به سوى پروردگارشان است و آنها را از آنچه عمل مىكردند آگاه مىسازد (و پاداش و كيفر مىدهد).
اینکه زینت به خدای متعال نسبت داده شده، اشاره به خاصیت و اثر عمل است؛ یعنی هنگامیکه انسان کاری را بهطور مکرر انجام دهد، کمکم قبح و زشتی آن در نظرش از بین میرود و حتی بهصورت جالبی جلوهگر میشود و ازآنجاکه علتالعلل، مسبب و آفریدگار هر چیزی خدا است و همه تأثیرات به خدا منتهی میشود، اینگونه آثار در زبان قرآن گاهی به او نسبت داده میشود و به تعبیر روشنتر جمله «زَینَّالِکلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ»؛ چنین معنی میدهد که آنها را گرفتار نتیجه سوء اعمالشان کردیم تا آنجا که زشت در نظرشان زیبا جلوه کرد (مکارم شیرازی، 1372، 5، 395).
3. توجیهگری
در روانشناسی، مفهوم خودفریبی همواره با دروغ و توجیه آمده و در قرآن کریم نیز همینگونه است که در آیات مختلفی به این مطلب اشاره شده است: در آیه 51 سوره نمل، مخالفان حضرت موسی (علیه السلام)، معجزه حضرت موسی (علیه السلام) را سحر داشتند و تعصبها، حب مقام و ریاستطلبی، مانع پذیرش حقیقتی شد که بهیقین فهمیده شده بود و به همین دلیل دست به دروغپردازی و توجیه زدند و گفتند که موسی (علیه السلام) ساحر است: «فلما جائتهم آیاتنا مبصرة قالوا هذا سحر مبین* و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوا فالنظر کیف کان عاقبة المکذبین»(نمل،13 و 14)؛ اما چون آیات و معجزات ما بهطور روشن به آنها ارائه شد گفتند که این سحر بودنش روشن و آشکار است* و با آنکه پیش نفس خود بهیقین دانستند که آنها معجزه خدا است باز هم از روی کبر و نخوت و ستمگری آن انکار کردند؛ پس بنگر تا عاقبت آن مردم فاسد به کجا انجامید (و چگونه هلاک شدند؟).
این آیات در شرح احوال مخالفان انبیا است؛ به اینصورت که آنان دعوت انبیا را نپذیرفتند و سخن آنان را انکار کردند، درحالیکه به سخن پیامآوران الهی یقین داشتند. پس نه از روی شک و ابهام در فهم حقیقت، بلکه با آنکه یقین داشتند، به دلیل ظلم و برتریطلبی، حق را نپذیرفتند. پس توجیه آوردند که کار نبی سحر است. درواقع آنها میترسیدند که اگر ایمان بیاورند، باید همردیف دیگر بندگان بهکار بپردازند و این برایشان سخت بود؛ پس با اینکه آنها حقیقت را میدانستند و میفهمیدند، این عملشان سودی نداشت، از اینرو گرایش آنها به ریاست، آنها را به رویگردانی از حق واداشت (مکارم شیرازی،1372، 15، 413-411).
مراد از انحرافات دینی
مقصود ما از انحرافات دینی، شامل انحرافات اعتقادی و عملی است. منظور از انحرافات اعتقادی این است که انسان در عین علم داشتن به حقانیت دین، آن یا بعضی از آن را انکار کند و معتقد به خلاف آن شود. انحرافات عملی نیز به این معناست که اوامر و نواهی الهی را نادیده گرفته و خلاف آن عمل کند.
نقش خودفریبی در انحرافات دینی
زمانی که عقل، انسان را به خوبیها دعوت میکند، هواهای نفسانی او را به سمت بدیها سوق میدهد؛ به این صورت که از قوه واهمه با مشتبه ساختن زشت از زیبا و حق از باطل، تشخیص راه صحیح از غلط را ضعیف میکند. قوه واهمه با انواع توجیهات، دروغها و بهانههای واهی، با فریب و سرپوش گذاشتن بر واقعیت، انسان را از دین و مسیر حق منحرف میکند؛ بهطورکلی انحرافات دینی عوامل مختلفی دارد؛ گاهی عوامل فرهنگی، تربیتی و گاه عوامل اقتصادی، سیاسی و عوامل درونی و نفسانی که همگی میتوانند موجب پیدایش انحرافات دینی شوند. آنچه در این نوشته به آن پرداخته میشود، بحث از عوامل این انحرافات نیست، بلکه بحث از یک عملیات ذهنی و روانی است که قبل از هر انحرافی رخ میدهد؛ این اتفاق روانی، خودفریبی نام دارد.
انسان به صورت فطری، تمایل به شناخت و عمل به حقایق و خوبیها دارد و از زشتیها و کجیها بیزار است و بهگونهای با اعتقادات صحیح و اعمال صالح، روح و روانش را آرام کرده و احساس خوشایندی از خویش پیدا میکند و در مقابل، با امور خلاف واقع و اعمال ناشایست، حس و حالش را دگرگون کرده و احساس تنش و اضطراب با او عجین میشود. اگرچه گرایشهای شهوانی و مادی نیز در انسان نهاده شده است، اما این مطلب به این معنا نیست که اگر از شهوات و خواستههای نفسانی پیروی کند از اضطراب ناشی از آن مصون میماند. عمل به بدیها و معتقد شدن به امور خلاف واقع، ممکن است لذت زودگذر و متاع دنیایی در پی داشته باشد، ولی درحقیقت بهدلیل دوری از عقلگرایی، به صورت خودجوش، اضطراب و نگرانی تولید خواهد کرد؛ بهطورکلی تبعیت از عقل و شرع در اعتقادات و امور معنوی و همچنین در امور دنیوی که در چهارچوب عقل و شرع باشد، چون درحقیقت تبعیت از عقل و حقیقت است، آرامش روانی در پی دارد؛ بر این اساس، استفاده از مواهب دنیایی به این شرط که در حیطه موازین عقلی و شرعی باشند، نهتنها اضطرابآور نیستند، بلکه آرامشآور نیز هستند (بستانی، 1387، 36)؛ بنابراین اگر انسان، به دلایل نفسانی، بخواهد عمل خلافی انجام دهد و یا معتقد به اعتقادات غیرصحیح شود، ناگزیر با اضطراب و نگرانی در وجدان و روان خویش مواجه میشود. افراد در مواجهشدن با این سد روانی، حالتهای مختلفی به خود میگیرند؛ برخی برای گرفتار نشدن به این اضطراب روحی، از ارتکاب اعمال خلاف دست برمیدارند و برخی دیگر که نمیتوانند در مقابل هوا و هوس خویش ایستادگی کنند و خواهان ارضای مطلق غرایز خود هستند از عقلگرایی فاصله میگیرند و عنان خود را به توهم میسپارند؛ اینها برای مصون ماندن از حقیقت اضطرابآور، دست به تحریف و سانسور حقیقت میزنند و با دروغ گفتن به خود و توجیهات خیالی، سعی میکنند واقعیت را بهگونهای که میخواهند و نه بهگونهای که هست، صحیح جلوه بدهند و درک کنند؛ به عبارتی دیگر، سعی میکنند اعمال زشت را زیبا و اعتقادات خلاف را صحیح بپندارند؛ آنها به مرورزمان، دروغهایی را که به خود گفته بودند باور کرده و بدین طریق با فریب خویشتن، سعی در دفع اضطراب و نگرانی میکنند؛ بر این اساس، خودفریبی راه را برای انحرافات دینی هموار میکند و با توجیهات دروغین و آسان جلوه دادن انواع انحرافات، نقش تسهیلکننده در انحرافات دینی ایفا میکند.
گونههای خودفریبی در قرآن کریم
قرآن کریم بارها در مورد کفار (رعد 33، انعام 28)، منافقین (بقره 9-13)، اهل یهود (آلعمران 2) و افرادی نظیر مترفین (زخرف،23 و 24) و مسرفین (یونس 12) و...، اشاره به خودفریبی آنان در زمان انحرافات دینیشان کرده است. در ادامه به مفاهیمی که در قرآن کریم در مورد این افراد منحرف و نحوه خودفریبی آنان آمده است، پرداخته شده است.
1. جهل مرکب
قرآن کریم در سوره کهف از افرادی سخن میگوید که دچار جهل مرکب شدهاند و درحالیکه تلاششان بیهوده است، گمان میکنند که اعمال نیک انجام میدهند؛ اینان درواقع، درکشان نسبت به حقایق عوض شده است و آن را تحریف کرده و وارونه ادراک میکنند. نشانه این درک ناصحیح این است که به آیات الهی کافر میشوند؛ به عبارتی دیگر، چشم و قلب آنان کور شده و واقعیات را درست و صحیح درک نمیکنند؛ و اینکه در عین تلاش بیهوده خیال میکنند که اعمال شایسته انجام میدهند، درحقیقت به خودفریبی مبتلا شدهاند.
در آیه «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُوا»(کهف،106-103)؛ بگو آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) كيانند. آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده، با این حال گمان مىكنند كار نيك انجام مىدهند! آنها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافر شدند، به همين جهت اعمالشان حبط و نابود شد؛ از اینرو روز قيامت ميزانى براى آنها برپا نخواهيم كرد؛ اینگونه كيفر آنها دوزخ است، بهدلیل آنكه كافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به باد استهزاء گرفتند.
آیات 9 الی 13 سوره بقره نیز، شرححال کسانی است که مرتکب فساد هستند. آنان از طرفی ندای فطرت انسانی و وجدان خویش را در رابطه با اعمالشان میشنوند و به زشتی اعمال خویش آگاه هستند، اما برای رهایی از عذاب وجدان، دست به تحریف واقعیت میزنند و سعی میکنند عناوین زشت (افساد) را با عناوین زیبا (اصلاح) توجیه کنند. آنها رفتهرفته باورشان میشود که اصلاحگرند. درحقیقت این افراد دچار جهل مرکب و به عبارتی دیگر به خودفریبی مبتلا هستند. خدای متعال، نسبت به این افراد میفرماید: «یخادعون الله والذین ءآمنوا و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون» (بقره،9)؛ میخواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند؛ درحالیکه جز خودشان را فریب نمیدهند؛ (اما) نمیفهمند.
خدعه در لغت عبارت است از: اظهار کردن برخلاف آنچه در درون مخفی است (ابن منظور، 1384، 8، 63). در صدر آیه از باب مفاعله استفاده شده و بیانگر این است که خدعه بین دو طرف، از جانب منافقان نسبت به خدا و مؤمنان صورت میگیرد؛ اما در ذیل آیه، از صیغه ثلاثی مجرد استفاده شده است؛ چراکه دو طرف وجود ندارد؛ بلکه منافق نسبت به خودش خدعه میکند (ملاصدرا، 1366، 1، 391). در ادامه همین آیه اشاره به مریض بودن منافقان میکند، بهگونهای آنان خدعه و دروغی که خودشان ساخته بودند را باور میکنند و اینچنین میپندارند که ادراکشان حقیقت دارد؛ درحالیکه متوجه نیستند که دچار خودفریبی میشوند و خیال میکنند اصلاحگر هستند.
در این آیه آمده که «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ» (بقره،11 و 12)؛ و هنگامى كه به آنان گفته شود: «در زمين فساد مكنيد»؛ مىگويند: «ما فقط اصلاحگريم؛ آگاه باشيد كه آنان فقط فسادگرند، وليكن (با درك حسى) متوجه نمىشوند؛ یا آیه «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُون»(بقره،13)؛ و هنگامیکه به آنان گفته شود: «همانگونه كه مردم ايمان آوردند [شما هم] ايمان آوريد». مىگويند: «آيا همانگونه كه سبكسران ايمان آوردند، ايمان بياوريم؟!» آگاه باشيد كه فقط آنان سبکسرند ولیکن نمىدانند. با توجه به مجموع این آیات، منافقین یکی از مصادیق بارز افراد خودفریب هستند. با توجه به مفهوم خدعه و همچنین ادامه آیه فوق، میتوان گفت که ملاک خودفریبی در منافقین وجود دارد؛ چراکه افراد خودفریب، واقعیت را وارونه میپندارند، درحالیکه متوجه نیستند. منافقین نیز گمان میکنند که اصلاحگر هستند و حالآنکه مفسدند و نمیفهمند، آگاهی ندارند و درواقع دچار جهل مرکب هستند. تفاسیر مختلفی ذیل آیات فوق، خودفریبی را امری ممکن دانسته و به آن اشاره کردهاند: درحقیقت این افراد آلوده برای رهایی از سرزنشهای وجدان خویش، آن را فریب میدهند و زشت را با عناوین زیبا توجیه میکنند و کمکم باور میکنند که این اعمال، زشت نیست، بلکه نوعی اصلاحگری است؛ سپس با خیالی آسوده به اعمال خلاف خود ادامه میدهند (رضایی اصفهانی، 1378، 181، 1). در تفسیر «بیان» نیز اینچنین آمده است: «عرب» کسی را که برای نجات از آنچه میهراسد، خلاف آنچه در دل دارد با زبان اظهار میدارد، مخادع [فریبکار] مینامد؛ برای همین، منافق هم مخادع نامگرفته است؛ زیرا او با آنچه بر زبان آشکار میکند، از اجرای حکم کفر بر ضد خویش نجات مییابد (فلسفی، 1383، 69)؛ اگرچه خدعه به نفس، در ابتدا، با توجه صورت میگیرد، اما آیات بعدی ناظر به این است که منافق، این خدعههای خویش را باور میکند و دچار خودفریبی میشود؛ بنابراین درمجموع میتوان ادعا کرد که مفهوم خدعه بهعلاوة باور به آن خدعه و صحیح انگاشتن آن، همان خودفریبی است که منافقین به آن دچار هستند.
به هرحال آیه فوق، اشاره روشنی به مسئله فریب وجدان دارد و اینکه بسیار اتفاق میافتد که انسان منحرف و آلوده، برای رهایی از سرزنش و مجازات وجدان در برابر اعمال زشت و انحرافی، دست به فریب وجدان خویش میزند و کمکم برای خود این باور را بهوجود میآورد که این عمل من نهتنها زشت و انحرافی نیست، بلکه اصلاح و مبارزه با فساد است (إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ) تا با فریب وجدان، آسودهخاطر به اعمال خلاف خود ادامه دهد (مکارم شیرازی، 1372، 1، 104).
2. غرور
غرور (از ماده غرر) در لغت به معنای فریب دادن، تطمیع به باطل، خدعه و مکر بهوسیله باطل است (ابن منظور، 1374، 3، 11. طریحی، 1375، 3، 421. قرشی بنابی، 1371، 5، 92). راغب نیز ذیل این واژه بیان میکند که غرور با فتح (غ)، هر امری است که انسان را با مال، شهوت و مقام میفریبد؛ از اینرو به شیطان غرور میگویند. در قرآن کریم از این کلمه و مشتقاتش بسیار استفاده شده است. در سوره آلعمران آیات 23 و 24 در مورد عدهای از یهود است که علیرغم اینکه علم به احکام موجود در انجیل داشتند، اما زیر بار آن نرفتند و با افترایی که به خدا بستند، دچار خودفریبی شدند. رویگردانی آنان از حق بهدلیل پندار باطلی بود که داشتند و خیال میکردند که آتش دوزخ جز چند روزی به آنان نمیرسد و نژاد خود را برتر میدانستند. «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا یفترون» (آلعمران،24)؛ این عمل آنها بهدلیل آن است که میگفتند: آتش دوزخ جز چند روزی به ما نمیرسد (و کیفر ما بهدلیل امتیازی که بر اقوام دیگر داریم، بسیار محدود است)، این افترا (و دروغی که به خدا بسته بودند) آنها را در دینشان مغرور ساخت.
تفسیر نمونه، خودفریبی این افراد را اینچنین توضیح داده است: اینکه کسانی با علم به تورات، به خدا، دروغ و افتراء زدند و بعداً خود تحتتأثیر این دروغ دچار غرور و فریب شدند، هیچ بعدی ندارد؛ چراکه امروزه نزد روانشناسان، فریب وجدان امری مسلم است و گاهی دستگاه فکر و اندیشه در پی اغفال وجدان برمیآید و چهره حقیقت را در نظر وجدان خویش دگرگون میسازد؛ همانطور که بسیار به تجربه مشاهده شده است، افراد آلوده به گناهان بزرگی همچون قتل، سرقت و یا اعتیادهای گوناگون با اینکه زشتی اعمال خود را بهخوبی درک میکنند، اما برای بهدست آوردن آرامش کاذب وجدان میکوشند، مردم را مستحق اینگونه اعمال جلوه دهند و یا اینکه برای توجیه اعتیاد خود، گرفتاریهای زندگی و مشکلات طاقتفرسای اجتماعی را بهانه میکنند (مکارم شیرازی، 1372، 2، 487).
3. زیبا دیدن زشتیها
آیات بسیار زیادی از قرآن، به تغییر دیدگاه انسان نسبت به اعمال خویشتن در اثر تزیین نفس یا شیطان پرداخته است که به برخی از آنها اشاره خواهد شد. انسان، ابتدا اعمال زشت را زشت میداند، اما رفتهرفته در اثر هوای نفس و عوامل دیگر، همان امر زشت را زیبا ادراک میکند و اعمال نیکو را به صورت ناپسند میفهمد. این تغییر در ادراک بهصورت واقعی رخ میدهد و شخص باورش میشود که آن امر زشت، زیباست. دلیل این تغییر در عقیده، این است که شخص، خودش را از عذاب وجدان رها میکند و برای انجام اعمال ناشایست خود، توجیهی بهتر از این نمییابد که موضوع را تغییر دهد و دست به تحریف در فهم خویش بزند و خود را فریب دهد.
این حقیقت در جایجای قرآن با عبارت تزیین نفس مطرح شده است؛ تزیین در لغت برخلاف تشیین معنا شده است (جوهری 1404ق، 5، 2132)؛ تزیین یعنی زیبا جلوه دادن و آراستن شیء؛ در آموزههای قرآنی نیز تزیین به این معناست که ابتدا امور قبیح بهصورت زیبا نمایان میشود و انسان آن را میپذیرد و انجام میدهد. زینت دادن اعمال و اشیاء در هشت مورد به شیطان و در دو مورد به خدای متعال و در ده مورد دیگر بهصورت مجهول آمده است.
«وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ» (انعام،137)؛ و همچنين شركاى آنها (يعنى بتها) قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه داده بودند، كودكان خود را قربانى بتها مىكردند و افتخار مىنمودند!) و عاقبت اين كار چنين شد كه آنها را به هلاكت افكندند و آئینشان را دگرگون ساختند و اگر خدا مىخواست چنين نمىكردند (زيرا مىتوانست اجباراً جلو آنان را بگيرد ولى اجبار سودى ندارد)؛ بنابراین آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذار (و به اعمال آنها اعتنا مكن.
اعتقاد مشرکان به بتها و معبودهای پنداری، عامل زیبا جلوه نمودن فرزندکشی در نظر ایشان بود (هاشمی رفسنجانی و همکاران، 1383، 5، 258)؛ به عبارتی دیگر، مشرکان برحسب فطرت خود، فرزندکشی را قبیح میدانستند، اما در اثر اعتقاد غلط به بتها و معبود پنداشتن آنها و برای توجیه کار خود، فرزندکشی را زیبا دیدند؛ سپس اقدام به قتل اولاد خود کردند؛ درحقیقت آنها خود را فریب دادند و یک عمل زشت را به صورت زیبا به خود باوراندند.
در سوره انعام نیز به تزیین نفس اشاره شده است: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُون»(انعام 108)؛ (معبود) كسانى كه غير خدا را مىخوانند دشنام ندهيد مبادا آنها (نيز) از روى ظلم و جهل خدا را دشنام دهند، اینچنین براى هر امتى عملشان را زينت داديم سپس بازگشت آنها به سوى پروردگارشان است و آنها را از آنچه عمل مىكردند آگاه مىسازد (و پاداش و كيفر مىدهد)؛ اینکه زینت به خدای متعال نسبت داده شده اشاره به خاصیت و اثر عمل است؛ یعنی هنگامیکه انسان کاری را بهطور مکرر انجام دهد، کمکم قبح و زشتی آن در نظرش از بین میرود و حتی بهصورت جالبی جلوهگر میشود و ازآنجاکه علتالعلل، مسبب و آفریدگار هر چیز خدا است و همه تأثیرات به خدا منتهی میشود، اینگونه آثار را در زبان قرآن گاهی به او نسبت میدهند؛ و به تعبیر روشنتر جمله «زَینَّالِکلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ» چنین معنی میدهد که آنها را گرفتار نتیجه سوء اعمالشان کردیم تا آنجا که زشت در نظرشان زیبا جلوه کرد (مکارم شیرازی، 1372، 5، 395).
در تفسیر المیزان نیز اینگونه بیان شده است: «دلیل اینکه زینت دادن را به خدای متعال نسبت داده این است که خدای متعال، مالکیت و ربوبیت دارد؛ به این بیان که تمام خیرات و خوبیها، بالفعل و مستقیم به خدای متعال نسبت داده شده؛ اما کارهای ناپسند بهواسطه و غیرمستقیم به خدای متعال نسبت داده میشود که از آن تعبیر به اذن میشود» (طباطبایی، 1390 ق، 3، 100)؛ بنابراین نسبت دادن این نوع از زینتها به خدای متعال، هیچ اشکالی ندارد.
در سوره حجر بیان شده است که شیطان قسم میخورد (همه کارهای زشت را) در زمین برای آنان میآرایم (تا ارتکاب زشتیها برای آنان آسان شود)؛ «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِين» (حجر، 39). آیه 43 سوره انعام نیز تزیین نفس توسط شیطان را بیان میکند: «وَزَینَ لَهُمُ الشَّیطانُ ما کانُوا یعْمَلُونَ»؛ و شیطان هر کاری را که میکردند، در نظرشان زینت داد.
حرکت انسان به دنبال شیطان، پس از زیبا جلوه دادن اعمال، بیانگر این نکته است که آدمی زیباییها را میطلبد و خواهان آن است؛ از اینرو شیطان همان زشتیها را زیبا جلوه میدهد و آدمی را میفریبد (هاشمی رفسنجانی، 1383، 5، 81)؛ به عبارتی دیگر، شیطان با وسوسههای پیدرپی خود، کاری میکند که انسان، بدیها را زیبا ببیند، درحالیکه قبلاً این بدیها را بد میدانسته است؛ پس اتفاقی در او رخ داده که دیدگاه او را تغییر داده است. آن اتفاق این است که انسان، خود را میفریبد و با توجیه اعمال زشت به شکل نیکو، دست به انجام آن میزند؛ بنابراین زیبا جلوه دادن اعمال زشت، بهگونهای با مفهوم خودفریبی و توجیهگری آمیخته است؛ به این صورت که ادراک واقعیت دچار تحریف میشود و انسان در این حالت، حقایق را وارونه به خود میفهماند.
4. گمراهی در عین داشتن علم
قرآن کریم در برخی از آیات از افرادی سخن میگوید که علیرغم اینکه علم دارند، اما گمراه هستند و با تبعیت از هواهای نفسانی، علم خود را نادیده میگیرند و چهبسا اینگونه فکر میکنند که درستکارند؛ اینگونه افراد درواقع دچار خودفریبی هستند؛ چراکه با دانستن واقعیت، سعی میکنند آن را وارونه بفهمند؛ در آیه 23 سوره جاثیه، اشاره به این افراد شده است: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُون»؛ آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده؟ و خداوند او را با آگاهى (بر اينكه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پردهاى افكنده، با این حال چه كسى مىتواند غير از خدا او را هدايت كند؟ آيا متذكر نمىشويد؟ با توجه به عبارت «عَلی عِلم» میتوان گفت که اینان مشکلشان در ندانستن و نداشتن علم نیست؛ بلکه مشکل آنها در این است که پا روی علم خود میگذارند و سعی میکنند تا برعکس آن را بفهمند؛ این کار آنان بسیار به مفهوم خودفریبی نزدیک و شاید با آن یکی است.
5. حیله و مکر نفس
مکر؛ به معنای خدعه و حیله است (طریحی، 1375، 3، 484). در کتاب مفردات راغب گفته شده، مکر این است که کسی را با حیله و پنهانکاری از منظورش بازدارند (راغب اصفهانی، 1412ق، 772). در آیاتی از قرآن کریم به مکر و حیله انسان نسبت به خود اشاره شده است؛ در این آیات بیان شده است که انسان با فریب و حیله به خود، واقعیت را وارونه ادراک میکند و اینطور به خود تلقین میکند که درست فهمیده است؛ بنابراین اگرچه مفهوم «مکر نفس» بهتنهایی بر خودفریبی دلالت نمیکند، اما در ادامه آیات مربوط به مکر اینچنین آمده است که آنها درحالیکه متوجه نبودند، مکر خود را باور کردند و دچار پندار باطل شدند. قرآن کریم، خودفریبی و مکر مشرکان را مانع گرایش آنان به توحید میداند (هاشمی رفسنجانی،1384، 210،9)؛ درعینحال اینچنین میپندارند که درست فهمیدهاند. در سوره رعد در مورد این افراد اینگونه گفته شده است: «افَمَن هُوَ قامٌ عَلى كُلّ نَفسٍ بِما كَسَبَت وجَعَلوا لِلَّهِ شُرَكاءَ قُل سَمّوهُم ام تُنَبّونَهُ بِما لا يَعلَمُ فِى الارضِ ام بِظهِرٍ مِنَ القَولِ بَل زُيّنَ لِلَّذينَ كَفَروا مَكرُهُم وصُدّوا عَنِ السَّبيلِ ومَن يُضلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِن هاد» (رعد 33)؛ آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده (و حافظ، نگهبان، مراقب همه است و اعمال همه را مىبيند (همچون كسى است كه هيچيك از اين صفات را ندارد) آنان براى خدا شريكانى قرار دادند، بگو آنها را نام ببريد! آيا به او چيزى را خبر مىدهيد كه از وجود آن در روى زمين بيخبر است؟ يا سخنان ظاهرى (و توخالى) میگویید، (نه شريكى براى خدا وجود ندارد) بلكه در نظر كافران دروغهایشان زينت داده شده (و بر اثر ناپاكى درون، چنين مىپندارند كه واقعيتى دارد) و آنها از راه (خدا) بازداشته شدهاند و هر كس را خدا گمراه كند راهنمايى نخواهد داشت؛ و نیز در سوره انعام نیز آمده است که: «و کذلک جعلنا فی کل قریة اکابر مجرمیها لیمکروا فیها و ما یمکرون الا بانفسهم و ما یشعرون» (انعام، 123)؛ و همچنین ما قرار دادیم که در هر دیاری، روسای بدکار و ستمگر با مردم آنجا مکر اندیشند و در حقیقت مکر جز با خویشتن نمیکنند و به این نیز آگاه نیستند. با توجه به تصریحی که در این آیه وجود دارد، بزرگان قوم به خودشان مکر و حیله میزنند، درحالیکه آگاه نیستند، میتوان ادعا کرد که مکر و کید نفس، یک نمونه از خودفریبی است؛ چراکه آنان عمر خود را در راه بطالت، ستمگری و ضلالت دیگران گذراندهاند و گمان میکنند که نزد مردم جایگاهی پیدا کردهاند و سودی جستهاند، درحالیکه خودشان نیز متوجه و آگاه نیستند که واقعیت را اشتباه درک کردهاند (مکارم شیرازی، 1372، 5، 429).
6. تجاهل در مقابل حقایق
اگر پذیرش یک واقعیت برای انسان سنگین باشد و احساس کند که با پذیرش آن، مقام و منزلت خود را از دست میدهد، یک واکنش غیرعاقلانه برای مبارزه این است که خودش را نسبت به آن واقعیت به تجاهل بزند، بهگونهای که گویا اصلاً به آن علم ندارد؛ درواقع به جای اینکه آن را بپذیرد و عاقلانه آن را حل کند، راحتترین راه که چیزی جز توهم نیست را انتخاب میکند. بسیار ممکن است که خودش وجدان خودش را فریب دهد و به دروغ و جهالتی که اظهار داشته، اعتقاد پیدا کند و این جز خودفریبی چیز دیگری نیست؛ قرآن کریم در سوره بقره در مورد یهود میفرماید: «وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ» (بقره، 101)؛ و هنگامیکه فرستادهاى از سوى خدا به سراغشان آمد درحالیکه با نشانههايى كه نزد آنها بود، مطابقت داشت، جمعى از آنان كه داراى كتاب بودند، كتاب خدا را پشت سر افكندند، گويى اصلاً از آن خبر ندارند.
علمای یهود تا قبل از رسالت پیامبر اسلام، مردم را به آمدن ایشان بشارت میدادند و نشانهها و مشخصات او را بیان میکردند؛ اما بعد از مبعوث شدن ایشان آنچنان از محتویات تورات رویگردان شدند که گویا اصلاً آن را ندیده بودند (مکارم شیرازی، 1372، 1، 368).
درواقع آنان در اثر خودخواهی که داشتند، واقعیت را با تحریف ادراک کردند و علمی را که به مشخصات پیامبر (صلی الله علیه و آله) داشتند، نادیده انگاشتند و آن را غیرصحیح و وارونه درک کردند؛ به عبارتی دیگر، ابتدا به دروغ منکر شناخت پیامبر (صلی الله علیه و آله) شدند، اما به مرور این دروغ در عقیده خودشان نیز رسوخ کرد و گمان کردند که واقعاً شناختی نسبت به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) ندارند؛ این عمل آنان دقیقاً همان خودفریبی است. امام باقر (علیه السلام) در مورد علمای یهود میفرماید: «كتب ابوجعفر (علیه السلام) إلى سعدٍ الخير: ... و كان من نبذهم الكتاب أن أقاموا حروفَه و حرّفوا حدودَه فهم يَرْوُونه و لايَرْعَونه ... و كان من نبذهم الكتاب أن ولّوه الذين لايعلمون فأوردوهم الهوى و أصدروهم الى الرَّدى و غيّروا عُرى الدّين» (کلینی، 1365، 8، 53)؛ امام باقر (علیه السلام) به سعدالخير نوشت: ... از مواردى كه آنان (اهل كتاب) كتاب الهى را پشت سر انداختند، اين بود كه ظاهر كتاب را حفظ كردند و حدود آن را تحريف نمودند؛ به اینصورت که آنها ظاهر آن را نقل مىكردند و به آن عمل نمىكردند. از موارد ديگر پشت سر انداختن كتاب توسط آنان اين بود كه كسانى را متولى كتاب مىكردند كه از كتاب خدا چيزى نمىدانستند و درنتیجه مردم را به هواى خويش سوق داده و آنان را به پستى مىكشاندند و دستگيرههاى دين را تغيير مىدادند.
7. مخفی کردن حقایق بر خود
بسیار اتفاق میافتد که انسان، حقایقی را که برایش تلخ است و یا پذیرفتن آن، بار مسئولیتی به گردنش مینهد، از خود مخفی کرده و اظهار خلاف آن میکند و به مرور خودش این دروغ خود را باور کرده و اینچنین وجدان خود را فریب میدهد. قرآن کریم در آیه 28 سوره انعام، اشاره به مخفی کردن حقایق بر خود و ایمان نیاوردن مشرکان به آن میکند: «بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون» (انعام، 28)؛ (آنها درواقع پشيمان نيستند) بلكه اعمال و نياتى را كه قبلاً پنهان مىكردند، در برابر آنها آشكار شده (و به وحشت فرورفتهاند) و اگر بازگردند به همان اعمالى كه نهى شدهاند، بازمیگردند و آنها دروغ گویند. با توجه به عبارت «بَلْ بَدا لَهُمْ» که به معنای آشکار شدن است، معلوم میشود که برخی از بتپرستان حقایقی را بر خود مخفی کردهاند و بهگونهای خودشان را فریب دادهاند که اصلاً متوجه این مخفیکاری خویش نبودهاند؛ به عبارتی دیگر، آنان ابتدا حقایقی را بر خویش مخفی کردند، سپس رفتهرفته اعتقادشان به خلاف آن حقیقتها شد و درنهایت اینچنین پنداشتند که صحیح فهمیدهاند؛ درحالیکه معتقد به خلاف آنچه شدند که در ابتدا به آن علم داشتند؛ درواقع این عمل آنان چیزی جز خودفریبی نیست.
در تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه آمده است: از ظاهر جمله «بَدا لَهُمْ» چنين استنباط مىشود كه آنها يك سلسله از حقایق را نهتنها از مردم، بلكه از خود نيز مخفى مىكردند كه در عرصه قيامت بر آنها آشكار مىشود و اين جاى تعجب نيست كه انسان، حقيقتى را حتى از خودش كتمان كند و بر وجدان و فطرت خويش سرپوش بگذارد تا به آرامش كاذبى دست يابد. مسئله فريب وجدان و مخفى كردن حقایق از خويش از مسائل فراوانی است كه در بحثهای مربوط به فعاليت وجدان مورد دقت قرارگرفته است؛ مثلاً بسيارى از افراد هوسران را مىبينيم كه به زيان شديد اعمال هوسآلود خود متوجهاند، اما براى اينكه با خيال راحت اعمال خويش را ادامه دهند سعى مىكنند بهنوعی اين آگاهى را در خود مستور دارند (مکارم شیرازی، 1372، 5، 202).
جمعبندی
با بررسی آیات قرآنی و تفاسیر مربوطه، نتایج ذیل در این پژوهش حاصل شده است.
خودفریبی، مفهومی است که در بسیاری از آیات قرآنی، مورد توجه و تذکر واقع شده و به معنای این است که انسان، دروغها و توجیهاتی که برای خود میبافد، باور کند. خودفریبی با انواع انحرافات دینی، همراه است؛ درواقع افراد خودفریب، برای فرار از بار مسئولیت و رسیدن به شهوات نفسانی، دست به تحریف واقعیت میزنند. آنها به این دلیل سعی در معتقد شدن برخلاف دانستههایشان میکنند که از اضطراب و تنشهایی که در اثر مخالفت با عقل و شرع به وجود میآید، مصون بمانند. این نوع عمل آنان، ممکن است موقتاً تسکیندهنده آنان باشد، اما درحقیقت، به علت دوری از رویارویی با حقیقت، در آینده با اضطرابها و نگرانیهای شدیدتری مواجه خواهند بود. درمجموع میتوان ادعا کرد که خودفریبی، با مهار کاذب اضطراب و نگرانی، راه را برای انواع انحرافات دینی چه در حوزه اعتقادات و چه در عمل، هموار میکند؛ بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که خودفریبی نقش تسهیلکنندهای در انحرافات دینی دارد.
منابع
* قرآن کریم ترجمه الهی قمشهای؛ چاپ دوم، قم: انتشارات فاطمه الزهرا (س)، 1380.
* قرآن کریم؛ ترجمه سید محمدرضا صفوی؛ چاپ اول،قم: نشر فقه، 1387.
- ابنادريسحلّى، عبدالباقی، محمدفواد؛ المعجم المفهرس لالفاظالقرآنالکریم؛ قم: انتشارات اسلامی، 1364 ق.
- ابنمسکویه؛ تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق؛ قم: انتشارات بیدار، 1411.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم؛ لسانالعرب؛ بیروت: لبنان، انتشارات دار صادر، 1374 ق.
- استافورد، دیوید؛ به راستی فروید چه گفت؛ ترجمه مهوش رضاقلی بیگی؛ تهران: نشر دانژ، چاپ اول، 1388.
- بستانی، محمود؛ ترجمه محمود هویشم؛ اسلام و روانشناسی؛ مشهد: موسسه چاپ آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ سوم، 1387.
- براندن، ناتانیل؛ روانشناسی عزت نفس؛ ترجمه مهدی قراچهداغی؛ تهران: نشر نخستین، 1379.
- توئرسکی، آبراهم؛ طرز فکر اعتیادآور خودفریبی را بشناسیم؛ ترجمه صرامی فروشانی و ندا عصاره؛ تهران: انتشارات ترمه و تندر، 1392.
- جراد. اس، بلوم؛ نظریههای روانکاوی شخصیت؛ مترجم: مهرداد فیروز بخت؛ تهران: رسا، 1393.
- جوهری فارابی، اسماعیلبن حماد؛ بیروت: لبنان، انتشارات دارالعلم للملابین، 1404 ق.
- دانیل، گلمن؛ زندگی در باتلاق فریب؛ ترجمه رامین بختیاری، تهران: انتشارات نسل نواندیش،1390.
- دهخدا، علیاکبر؛ لغتنامه دهخدا؛ تهران: انتشارات دانشگاه، 1377.
- رضايى اصفهانى، محمدعلى؛ تفسير قرآن مهر؛ 24 جلد، قم: پژوهشهاى تفسير و علوم قرآن، ايران –چاپ: 1، 1387.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القران؛ بیروت: دارالعلم الدارالشامیه، 1412ق.
- سالاریفر، محمدرضا و جمعی از همکاران؛ بهداشت روانی با نگرش به منابع اسلامی؛ تهران: انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ناشر همکار: سمت، 1393 چاپ سوم.
- سیف، علی اکبر؛ روانشناسی پرورشی نوین؛ تهران: انتشارات دوران، 1395.
- شریفانی، محمد؛ رویکردی تحلیلی به قصههای قرآن؛ قم: جامعة المصطفی العالمیه، 1387.
- شیرازی، محمدبنابراهیم (ملاصدرا)؛ تفسیر القرآن الکریم؛ قم: انتشارات بیدار، 1366.
- طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ قم: موسسه نشر الاسلامی، 1417.
- ----؛ ترجمه تفسیر المیزان؛ مترجم: محمدباقر موسوی؛ 20 جلد، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم-دفتر انتشارات اسلامی، 1374.
- عمید، حسن؛ فرهنگ فارسی عمید؛ تهران: انتشارات جاویدان، چاپ چهارم، 1368.
- کلائی، مرضیه؛ خودفریبی در فلسفه غرب و آموزههای اخلاقی مسلمانان؛ تهران: ناشر کتاب طه، چاپ اول، 1395.
- کلینی، محمدبن یعقوب؛ اصول کافی؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1365.
- مصباح، محمدتقی، فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، (تالیف: گروهی از نویسندگان زیر نظر آیتالله مصباح)، قم: موسسه فرهنگی مدرسه برهان (انتشارات مدرسه)، 1390.
- مصباح، محمدتقی؛ اخلاق در قرآن؛ 3 جلد، قم: انتشارات موسسه آموزشی امام خمینی،1389.
- --------؛ فلسفه اخلاق؛ تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، شرکت چاپ و نشر بینالملل، 1380.
- معین، محمد؛ فرهنگ فارسی؛ تهران: انتشارات امیرکبیر، 1386.
- مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1372.
- موکی یلی، الکس؛ مکانیسمهای حیات روانی؛ ترجمه محمدرضا شجاع رضوی؛ مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1377.
- نرمافزار جامع الاحادیث؛ نسخه 5/2، قم: مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1388.
- نراقی، ملااحمد؛ معراج السعادة؛ تصحیح و پاورقی: سید احمد شادرخ؛ تهران: انتشارات راه علم، 1386.
- نراقی، ملا محمدمهدی؛ جامعالسعادات؛ قم: انتشارات اسماعیلیان، قم: 1387.
- نرمافزار جامع تفاسیر نور؛ قم: مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1387.
- واعظی، احمد؛ انسان از دیدگاه اسلام؛ تهران: انتشارات سمت، 1377.
- هاشمی نشلجی، سیدعلی؛ پرسمان قرآنی فلسفه احکام؛ قم: نشر جمال، 1389.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر و جمعی از همکاران؛ تفسیر راهنما؛ قم: بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، 1386.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ فرهنگ قرآن؛ قم: انتشارات بوستان کتاب، 33 جلد، 1383.