ابراهیم عبدالهی *
منابع اسلامی سرشار از آموزههای تعالیبخش مهدویت است که قابلیت انتقال به تمامی سنین، حتی دوران کودکی را دارد. اتصال قلب و دل کودک به حضرت مهدی (عج) میتواند او را از بداخلاقی و ناهنجاری رفتاری دور نماید؛ البته افزون بر آموزش و انتقال آموزههای مهدوی، باید تلاش شود با اتخاذ شیوهها و روشهای مناسب، این آموزهها بهصورت نهادینه و درونی، همراه با باور و ایمان باشد تا اثر تربیتی ماندگاری داشته باشد. هدف اصلی این پژوهش، تبیین مهدیباوری و نهادینهسازی معارف مهدوی با در نظر گرفتن حیطههای شخصیتی کودک است. به همین منظور، نوشتار پیشرو به شیوه کتابخانهای و با روش توصیفی- تحلیلی، پس از تبیین «نهادینهسازی آموزه مهدوی» به بازشناسی ویژگیهای دوره کودکی میپردازد تا دلیل انتخاب این مرحله سنی جهت ایجاد مهدیباوری روشن شود. در این نوشتار نیز نگاهی گذرا به معیارهای گزینش معارف مهدوی برای کودکان شده است؛ زیرا شایسته است تا آموزههای مهدوی به لحاظ قرار گرفتن در سامانه انتقال به کودک بهگونهای روشمند، دستهبندی و گزینش شوند. در پایان این پژوهش نیز برخی راهکارهای تحقق مهدی باوری معرفی و چهار نمونه از آنها تبیین میشود.
واژگان كليدي: نهادینهسازی، مهدویت، آموزه مهدوی، دوره کودکی و مهدیباوری
مقدمه
اندیشه مهدویت، عصاره ناب تمام معارف اسلامی است که در آن ظرفیت فراوانی برای تربیت انسان جهت زمینهسازی ظهور بهمنظور تحقق جامعه آرمانی فراگیر اسلامی و دولت کریمه دارد. در عصر غیبت کبری و دوری ظاهری از مربی و حجت الهی، جامعه شیعی بیش از هر زمان دیگری، بهمنظور ارتقاء و رشد علمی، عملی و معنوی افراد، جهت زمینهسازی ظهور، نیازمند دانشافزایی و تقویت باورها نسبت به آموزههای مهدوی است؛ بر این اساس، یکی از مهمترین وظایف شیعیان در عصر غیبت، گسترش فرهنگ مهدویت و زمینهسازی برای ظهور امام زمان(ع) است (بالادستیان و همکاران، 1393، 1، 22)؛ زمینهسازی، به معنای آمادگی معرفتی، اخلاقی و رفتاری برای ظهور و پذیرش امر معصوم است، بهگونهای که زمینه و مقدمت ظهور فراهم شود (آیتی،1390، 19، 19 ـ59)؛ این آرمان ارزشمند با پرورش نسلی مهدوی تحقق مییابد؛ از اینرو باید بهترین سن برای تربیتپذیری و تأثیرپذیری، یعنی دوران کودکی را انتخاب نمود؛ زیرا شاکله شخصیتی و زیربناهای فکری، اعتقادی و اخلاقی هر فرد در آن دوران پایهریزی و درواقع دانشگاه تربیت محسوب میشود. لازم به ذکر است که منابع اسلامی، سرشار از آموزههای تعالیبخش مهدویت است که قابلیت انتقال بهتمامی سنین، حتی دوره کودکی را دارد؛ البته سه نکته مهم را نباید فراموش کرد.
نکته اول، افزون بر انتقال اطلاعات پیرامون امام زمان(ع) به کودکان، باید به فکر نهادینهسازی، درونیشدن و تبدیل به باور و ایمان نیز باشیم تا اثر تربیتی ماندگاری داشته باشد و درنتیجه، افعال خیر با میل درونی صادر شود و دوره کودکی، بهترین زمان برای این امر است؛
نکته دوم، با توجه به ویژگیهای خاص شخصیتی کودکان، شایسته است که آموزههای مهدوی به لحاظ قرار گرفتن در سامانه انتقال به کودک، بهگونهای روشمند، دستهبندی و گزینش شوند؛
نکته سوم، باید روشهای متناسب با سیر رشد و تحول شناختی، عاطفی و رفتاری کودک، اتخاذ شود؛ چون در غیر این صورت، کودکان در معرض تهدید آسیبهای جدی معرفتی و عاطفی نسبت به آن آموزهها قرار خواهند گرفت و هیچ بهره معرفتی و معنوی از آنها نخواهند برد.
امروزه متأسفانه، نکات بیان شده در نهادهایی که تأثیر آموزشی و تربیتی مستقیم بر کودکان دارند، مانند خانواده، مدرسه و رسانه، مورد غفلت قرار گرفته است؛ مثلاً در اکثر مراکز آموزشی کودکان، مانند مهدکودکها و پیشدبستانیها، تنها موضوعات بهداشتی و اجتماعی تکراری در لیست آموزشی قرار دارد، آنهم با مفاهیم کلی و بدون پشتوانه دینی، (البته بهجز مراکز قرآنی) و بحث درباره امام مهدی(ع)، فقط اختصاص بهروز ولادت آن بزرگوار دارد که عموماً آنهم مطالب سطحی بیان میشود؛ درحالیکه گروهکها و جریانات ضد دیانت و مهدویت، مانند بهاییت درزمینه انتقال مفاهیم و گزارههای انحرافی به کودکان، فعالیت گستردهای دارند.
والدین، مربیان و بهطورکلی افراد و نهادهای تأثیرگذار، در زمینه ایجاد و تقویت روحیه مهدیباوری و مهدییاوری میان افراد جامعه بسیار کمتوجه بودهاند؛ افزون بر آن، پیرامون آغاز پرورش چنین روحیه رشددهندهای از سنین کودکی، گامهای سازنده و تحقیقات علمی قابل استنادی صورت نگرفته و این کاستی به سبب فقدان معرفت و انگیزش نسبت به دو امر است؛ نخست، جایگاه آموزههای مهدوی در تربیت انسان، بهویژه در دوره طلایی کودکی و دوم، نقش تربیت و روشهای صحیح آن در نهادینهسازی معارف مهدویت است.
پژوهش پیشرو بهقصد تبیین مهدیباوری در کودکان و جایگاه روش تربیتی در انتقال و نهادینهسازی معارف مهدویت در کودکان، همگام با رشد و تحول شخصیتی آنان با تکیهبر مبانی و اصول تربیت اسلامی تألیف شده است. با بهرهگیری از روش تربیتی، میتوان استعدادهای نهفته در کودکان را با جهتدهی بهسوی آموزههای مهدوی، رشد و شکوفایی بخشید؛ از این طریق، نهتنها کودکان با این آموزهها آشنا میشوند، بلکه زمینه نهادینهسازی و درونیشدن آنها فراهم و بهصورت باور و ایمان درمیآید؛ این امر، افزون بر خودمراقبتی حاصل از درک حضور حضرت مهدی(ع)، باعث استحکام اعتقادات، انجام رفتارهای پسندیده با میل و رغبت درونی و همچنین موجب آمادگی برای عصر ظهور میشود. هدف نهایی اینگونه پژوهشها، بازنمایی از ظرفیت و استعداد کودک در پذیرش آموزههای مهدوی، پیوند و ارتباط متقابل روش تربیتی و معارف مهدویت و همچنین عبور روش تربیتی از مباحث نظری به قالب اجرایی با توجه به ویژگیهای روحی و شخصیتی کودکان است. با توجه به مطالب یادشده، لازم است ابتدا «نهادینهسازی آموزههای مهدوی» مفهومشناسی شده و سپس به اهمیت شناخت و توصیف دوره کودکی در سه محور شناختی، عاطفی و رفتاری بهطور اجمالی اشاره شود. در این صورت، افزون بر بازشناسی ویژگیهای آموزهپذیری و تربیتپذیری کودک نسبت به آموزههای مهدوی، دلیل انتخاب این مرحله سنی جهت نهادینهسازی روشن میشود؛ سپس سه معیار برای گزینش آموزههای مهدوی متناسب با دوره کودکی ذکر و بر اساس آنها، یک نمونه دستهبندی معارف مهدویت به لحاظ قابلیت بیان برای کودک از نظر میگذرد. در پایان نیز برخی راهکارهای تحقق مهدیباوری معرفی و چهار نمونه از آنها تبیین میشود.
مفهومشناسی
نهادینهسازی آموزه مهدوی
نهادینهسازی، یعنی درونیسازی، تعمیق، تثبیت، استقرار، پایداری و ریشهای نمودن و درونیشدن است و با توجه به تحقیق انجامشده پیرامون «نهادینهسازی» و واژگان مرتبط با آن در متون دینی، علم اخلاق و جامعهشناسی (عبدالهی، 1396، 28-30)، میتوان دو جنبه برای آن ذکر کرد.
1. جنبه فردی
برای نهادینهسازی آموزههای مهدوی در هر شخص، باید از بهترین سن تأثیرپذیری، یعنی دوره کودکی آغاز و پس از آموزش و انتقال صحیح آنها، سه مرحله طی شود.
الف) باورسازی
باید روشهایی اتخاذ شود تا آموزهها در کودک بهصورت باوری محکم و استوار درآید و اعتقادی محکم و راسخ نسبت به آنها پیدا کند.
ب) درونیسازی
لازم است ذهن و عاطفه کودک چنان نسبت به باورهای مهدوی تحریک شود تا از درون ملتزم به انجام اعمالی متناسب با آنها بوده و هیچ احتیاجی به ناظر بیرونی نداشته باشد و نوعی خودکنترلی حاصل از درک حضور امام مهدی(ع) در او به وجود آید.
ج) ملکهسازی
باید از طریق کثرت تکرار حالات و رفتارهای مهدوی توسط کودک، صفات نیکوی مهدوی در روح و جان وی نفوذ کرده و پس از پایداری و راسخشدن، بهصورت ملکه درآید. از آثار چنین حالتی آن است که انجام رفتارهای مهدوی متناسب با آن ملکه، برای کودک آسان و بیتکلف میشود؛ همچنین بهصورت خودکار و بدون درنگ در جای مناسب از او صادر میشود، گویی که جزیی از شخصیت او شده است.
2. جنبه اجتماعی
برای نهادینه شدن آموزه در متن و عمق جوامع کوچک کودکان، مثل مهد کودک، پیشدبستانی و مدرسه، میتوان یک برنامه بلندمدت سازمانیافته و نظاممند تنظیم نمود که حاوی اصول، شرایط و راهکارهای اجرایی باشد؛ مثلاً یکی از آن اصول نمایان کردنِ آثار و کارکردهای باور به آموزه مهدوی برای کودکان، مانند تشویق علنی است؛ افزون بر آن، باید در باورهای مهدوی، التزام و وفاداری دائمی نسبت به آنها، توجه به شاهد و ناظر محترمی، همچون امام مهدی(ع)، استمرار و تکرار رفتارهای مهدوی در میان کودکان بهصورت ارزش درآید؛ چون نهادينهشدن آموزههای مهدوی، ارتباط تنگاتنگي با نوع نگرش به آنها دارد؛ بر این اساس، زماني در مدرسه، فرهنگ معارف مهدوی نهادينه میشود که بهعنوان يك ارزش تلقي شود. در بحث نهادینهسازی، باید تمام عوامل و نهادهای تأثیرگذار، مانند خانواده، نظام آموزشوپرورش، مدرسه، محیط زندگی، رسانه و مکان مذهبی بررسی و میزان تأثیرگذاری هر یک مشخص و راهکار مناسب طراحی شود.
بازنمایی جایگاه دوران کودکی
در اینجا ابتدا باید شخصیت کودک و تمام ابعاد وجودی او، آنگونه که هست، شناخته شود، سپس در پی یافتن موضوعات و گزارههایی متناسب با فهم او باشیم.
1. دوران کودکی از نظرگاه پیامبر و اهلبیت
پیرامون شناخت دوران کودکی، ابتدا به سراغ کلام پیامبر(ع) و اهلبیت(ع) میرویم؛[1] روایات «سبعسنین»، نمونه بارز توجه ایشان به این دوره از زندگی انسان و همچنین نشانگر اهمیت آن در تربیت اسلامی است که مراحل زندگی از تولد تا جوانی را به بخشهای هفتساله تقسیم میکند و برای هر بخش، ویژگی یا وظیفه تربیتی خاصی معین مینماید؛ در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود؛ امام علی(ع) در ضمن روایتی، هفت سال اول زندگی را سن تربیت و پرورش مینامند (صدوق،1413 ق، 3، 493)؛ که شامل پرورش جسمی نیز میشود؛ این نشانگر آن است که توجه به رشد جسمی کودک در کنار رشد فکری و معنوی وی از اهمیت بالایی برخوردار است. رشد و نمو جسمى انسان در دوره کودکی، با تأمين خواستههاى بدنى و نيازهاى جسمى او از طریق امکانات و وسايل مادى از قبیل غذا، بهداشت مناسب، آب، هوا، مسکن، خواب، استراحت، بازى و امثال آن انجام مىپذيرد؛ البته باید توجه داشت که هر کودکى برحسب سن، حالات فيزيکي، شرايط جسمى و جنسي، نيازهاى متفاوتى دارد. حضرت علی(ع) در سخن دیگری از کودک در این دوره به ریحان و گل خوشبو تعبیر کردهاند و فرمودند: «فرزند تو هفت سال ریحان و دستهگل توست» (إبن أبی الحدید،1404ق،20، 343)؛ این تعبیر نیز حاکی از اهمیتدادن به کودک است؛ زیرا ریحان در عین لطافت و ظرافت، نیاز به مراقبت شدید دارد تا تازگی و طراوت خود را همچنان حفظ کند. پیامبر اکرمq از این مرحله از زندگی به دوره سیادت و آقایی کودک یاد میکنند ( طبرانی،1415 ق، 6، 170)؛ لغت «سید» به معنای آقا، بزرگتر و سرور است که میتواند اشاره به این باشد که کودک در هفت سال اول باید بهاندازه کافی از نظر شخصیتی مورد احترام قرار گیرد و مرکز توجه اعضای خانواده باشد؛ دو ویژگی دوره کودکی در کلام امام صادق(ع) به چشم میخورد؛ نخست، بازیکردن[2] (کلینی، 1407 ق، 6، 47 و صدوق،1413 ق، 3، 492)؛ دوم، در قالب سفارش به رها و آزاد گذاشتن است[3] (همان،46).
در سیره پیامبر اکرم(ع) و همچنین ائمه(ع) شواهدی مبنی بر همبازی شدن ایشان با کودکان و تأکید فراوان ایشان درباره بازی کودک وجود دارد (داوودی و حسینیزاده، 1391، 85)؛ حتی در برخی روایات، بازیگوشی در کودکی، نشانه فزونی خِرد و بردباری در بزرگسالی بیان شده است[4] (متّقی، 1431 ق، 11، 91 و کلینی، 1407 ق، 6، 51 و صدوق،1413 ق، 3، 493)؛ برخی از ویژگیهای دوره کودکی و همچنین اهمیت تربیت و آموزش در آن دوره را از روایاتی که در قالب حقوق کودکان و فرزندان بیان شده، میتوان یافت؛ مانند سخن امام سجاد(ع) که بیانگر پنج حق برای کودک است که شامل: مهربانی در آموزش، بخشیدن و پوشاندن (اشتباهات)، مدارا و یارینمودن میشود[5] (صدوق،1413 ق، 2، 625)؛ درواقع، این موارد حاکی از نیازهای کودک از جهت روحی روانی، عاطفی و...، است. امام علی(ع) پیرامون اهمیت روحیه پرسشگری در دوره کودکی و تأثیر آن در بزرگسالی فرمودند: «هر کس در خردسالی بپرسد، در بزرگسالی پاسخ میدهد» و «هر کس در کودکی نیاموزد، در بزرگسالی پیش نمیافتد»[6](آمدی، 1410 ق، ح 8273).
همچنین میتوان به روایت امام علی(ع) در وصیت و سفارش به فرزندشان امام حسن(ع) در ضمن توصیف قلب انسان قبل از میانسالی و پیری (که شامل قلب کودک هم میشود) اشاره کرد که فرمودند: «همانا قلب جوان، همانند زمینِ خالی است که هر چه در آن افکنده شود، میپذیرد؛ از اینرو پیش از آنکه دلِ تو سخت و فکر تو درگیر شود، به تربیت تو مبادرت کردم»[7] (ابن طاووس،1375، 222).
نکته مهم در جمع روایات بیان شده، اینکه در هنگام تربیت، هر کدام از ویژگیهای ذکر شده را باید مقید به رعایت و توجه به دیگر ویژگیها در نظر بگیریم.
(نمودار توجه به هماهنگی همزمان ویژگیهای دوره کودکی)
2. بازشناسی ابعاد شخصیت کودک
تربیتپژوهان و روانشناسان، سه حیطه شناختی، عاطفی و رفتاری را برای انسان در نظر گرفتهاند؛ در بیانی ساده، بُعد شناختی مربوط به شناختدهی و تأمین اطلاعات ذهنی کودک و حیطه عاطفی مربوط به تأمین نیازهای روحی روانی و عاطفی بوده و منظور از حیطه رفتاری، تحریک اراده و تصمیمگیری و همچنین فعالیت بدنی است (ر.ک. مصباح، 1391، 181 و 330 و 333 و 326 و 361 و 363)؛ انتقال هر آموزه به کودک و یا بهکارگیری هر یک از روشهای تربیتی در گرو توجه به هر سه بُعد شخصیت کودک است. این مسئله در ضمن این مثال آمده است؛ مثلاً مربیان یا والدینی که قصد دارند مفهوم «لزوم یاری امام زمان(ع)» را نهادینه نمایند؛ ابتدا باید با زبان کودکانه از طریق شعر، سرود، قصه و...، اطلاعات کافی پیرامون یاری حضرت و اهمیت آن به وی بدهند؛ سپس عاطفه و امیال او را بهسوی یاری مذکور جهتدهی کنند، بهگونهای که با جانودل امام مهدی(ع) را دوست داشته و محبت یاری ایشان در دلش جوانه بزند. در مرحله بعدی قوه اراده و تصمیمگیری کودک را به سمت یاری امام مهربان تحریک کنند تا خودش با میل درونی، عمل متناسب را انتخاب و طبق آن رفتار نماید؛ این فرایند در ضمن نمودار ذیل تبیین میشود.
اگر در کودک، ناهنجاری اخلاقی و رفتاری نسبت به آموزه دینی و مهدوی یا امور اجتماعی مشاهده شد، گام اول تربیتی درمان، شناسایی ظرف ناهنجاری است به این معنا که بدانیم اخلاق یا رفتار ناپسند کودک نشئتگرفته از کاستی در کدام حیطه شخصیتی است؛ اگر مربوط به نقصان در اطلاعات است، راهکارهای ویژه خود را دارد و اگر مربوط به حیطه عاطفی یا قوه تصمیمگیری و اقدام عملی است، نیز راهحلهای ویژه خود را میطلبد.
با مطالعه منابع متعدد روانشناسی و تربیتی میتوان برخی از ویژگیهای دوره کودکی را به تفکیک سه حیطه شخصیتی استخراج و ارائه کرد (ر.ک منصور، 1388، 155-290؛ کاویانی، 1387، 189 و 231 و 240؛ پارسا، 1367، 106؛ باهنر، 1387، 23-28؛ سیف، 1385، 314؛ گنجی، 1391، 44؛ فیرس و جی.ترال، 1382، 350 و سانتراک، 1385، 350؛ عبدالهی، 1396، 50-74)، برای انتقال هر آموزه مهدوی لازم است که تمام این ویژگیها در نظر گرفته شود و حتی راهکارها و روشهای انتقال بر اساس آنها تنظیم شود.
(مراحل نهادینهسازی آموزه مهدوی با توجه به ابعاد شخصیت کودک)
ویژگیهای شخصیت کودک
|
حیطه شناختی
|
1. تحول زبان
|
8. انس با محسوسات و بیگانگی با مفاهیم انتزاعی
|
2. شکلگیری تصویر ذهنی
|
9. شکلگیری خودپنداره
|
3. پیشتصوری بودن
|
10. انعطاف فکری و زودباوری
|
4. درونسازی مفاهیم و فعالیت رمزی
|
11. کنجکاوی
|
5. زمینهسازی ذهنی جهت تقلید از الگوی پنهان
|
12. یادگیری مشاهدهای
|
6. خودمحوری
|
13. کیفیت درک مفاهیم کیفی و کمی
|
7. ناتوانی در تجزیهوتحلیل
|
14. تحول چشمگیر بازشناسی و تحول اندک نگهداری
|
حیطه عاطفی
|
1. محبت خواهی
|
6. تنوعطلبی
|
2. احترام خواهی
|
7. خودنمایی
|
3. نیازمندی به امنیت
|
8. میل به ارتباط با همسالان
|
4. نیاز به شادمانی
|
9. پافشاری مدافعانه بر عقیده خویش
|
5. استقلالطلبی
|
حیطه رفتاری
|
1. تقلیدپذیری
|
4. ناپایداری اراده
|
2. دعوتپذیری عملی
|
5. عادتپذیری
|
3. شتابزدگی
|
6. بازی
|
(ویژگیهای کودک به تفکیک سه حیطه شخصیتی)
گونهشناسی و گزینش آموزه مهدوی برای کودکان
یک. ضرورت گونهشناسی و گزینش
برای انتقال آموزههای مهدوی به کودکان و نهادینهسازی آنها، افزون بر اتخاذ روشهای جذاب، باید به نوع محتوا و معیارهای انتخاب آن جهت قرارگرفتن در سامانه انتقال و آموزش به کودک نیز توجه نمود. بازشناسی این معیارها که از اصول تربیتی و آموزشی ویژه دوره کودکی استخراج میشود، ما را به بهرهوری گزینشی از معارف مهدوی رهنمون میسازد؛ زیرا همه آن آموزهها برای ارائه به کودک مناسب نبوده و قابلیت قرارگرفتن در لیست انتقال به وی را ندارند. با در نظر گرفتن معیارهای مذکور، پس از گونهشناسی و دستهبندی آموزههای مهدوی، باید تعدادی را جهت انتقال و نهادینهسازی انتخاب و گزینش نمود؛ موفقیت در این امر، درگرو توجه به اصل تفاوتهای فردی و رعایت اصل تناسب است؛ بههرحال، شخصیت هر کودکی در شرایط و محیط ویژه خود، شکل میگیرد و ویژگیهای خاص خود را دارد؛ بنابراین تفاوتهای طبیعی، ارثی، زیستی و فرهنگی بین آنان وجود دارد؛ بر این اساس باید کودک از جهات مختلف، مانند ویژگیهای ظاهری و درونی، شرایط و موقعیت زندگی، محیط تربیتی، روحیه او نسبت به مسائل دینی (تشنه، بیتفاوت یا فراری)، مرحله سنی و رشد، ظرفیت و قابلیت و استعدادها، نیازها و مشکلات شناخته شود (جمعی از نویسندگان،1392، 24-25).
در سیره آموزشی معصومینb نیز شواهدی مبنی بر گزینش آموزههای دینی برای انتقال به مخاطب مشاهده میشود؛ مثلاً ایشان برای جلب توجه هر شخص یا گروهی به معارف دینی، افزون بر اتخاذ شیوهای خاص (مانند طرح سؤال، برانگیختن سؤال در ذهن مخاطب، تأکید بر اهمیت مطلب، استفاده از تکیهکلام و کلمه خطابی) (حسینیزاده، 1388، 33-37)، محتوای خاصی را انتخاب و با بیانی متناسب با فهم آنان ارائه مینمودند؛ همچنین نسبت به ایجاد و افزایش انگیزه و رغبت به یادگیری آموزههای دینی، با توجه به اینکه هر انسانی امیال و گرایشهای خاصی دارد، برای هر مخاطبی، افزون بر استفاده از شیوهای خاص، (مانند آگاهسازی مخاطب از جهل خود و برانگیختن احساس نیاز به دانستن، تشویق و تکریم علمآموزی و اهل علم)(همان، 37-41)، از محتوایی متناسب با حیطه گرایشی او نیز استفاده میکردند؛ اموری از قبیل «پاسخ ندادن به سؤالات بعضی اشخاص، بیان برخی مطالب به افراد خاص و سفارش به مخفی نگهداشتن آنها، بیان پاسخهای متفاوت به افراد مختلف نسبت به یک سؤال و استفاده از روش پرسش و پاسخ خصوصی»(همان، 46-51)، نشانگر گزینش آموزههای دینی توسط معصومین جهت ارائه به مخاطبان مختلف است.
دو. معیارهای گزینش
با در نظرگرفتن نکات یاد شده پیرامون ویژگیهای دوره کودکی به لحاظ شناختی، عاطفی و رفتاری و همچنین اصول تربیتی و آموزشی ویژه آن دوران، میتوان به سه شاخص و معیار جهت انتخاب آموزههای مهدوی متناسب با این دوره سنی دست یافت.
الف) قابل فهمبودن
جهت نهادینهسازی معارف مهدوی در کودک، باید آموزههایی انتخاب شوند که برای وی قابل فهم بوده و او توانایی درک صحیح آنها را داشته باشد؛ زیرا با توجه به محدودیت ظرفیت شناختی و میزان درک این مرحله سنی، همه آموزههای مهدوی برای ارائه و انتقال به کودک مناسب نیستند؛ زیرا از یکسو، برای فهم و درک صحیح برخی آموزهها از قبیل حوادث قبل و بعد از ظهور، فرآیند تشکیل حکومت جهانی، گسترش عدل، ویژگیهای امام و وظایف منتظران، احتیاج به قوه فکری نظاممند، جامعنگر و همچنین آشنا با مفاهیم کلی، نامحسوس و انتزاعی است؛ از سوی دیگر، کودک قدرت درک بعضی از مفاهیم به سبب پیشتصوری بودن، انس با محسوسات و بیگانگی با مفاهیم کلی انتزاعی، ناتوانی در تجزیهوتحلیل صحیح و همچنین کندی روند درک مفاهیم کیفی و کمی را ندارد؛ افزون بر آن، برای فهم بعضی از مفاهیم به دلیل پیچیدگی خاص، احتیاج به دانستن و درک واژهها و مفاهیم زیاد دیگری است، درحالیکه فرهنگ واژگان و مفاهیم کودک بسیار محدود است. اگر به شاخص مذکور توجه نشود، انبوهی از آن معارف بیان میشود، درحالیکه کودک، برخی از آنها را یا اصلاً نمیتواند درک کند و بفهمد و یا دچار درک ناقص میشود که در این صورت ممکن است آسیبهای معرفتی جبرانناپذیر یا دیراصلاح به دنبال داشته و حتی عامل شکلگیری شُبهه در ذهن او شود. برای فهم بهتر، چند مثال از موضوعات مهدوی از نظر میگذرد که فاقد معیار مذکور است.
نمونههای فاقد معیار اول:
1 ـ زیادهروی درباره جنگ پس از ظهور (تبیین مفهوم جنگ و انتقام بدون زمینهسازی)؛
2 ـ افراط در ویژگیهای ماورایی امام؛
3 ـ بداء در آموزههای مهدوی.
نمونه اولِ فاقد معیار: زیادهروی درباره توضیح جَنگ پس از ظهور
(تبیین مفهوم جنگ و انتقام بدون زمینهسازی)
اگر در مبحث وقایع پس از ظهور، تمام مطالب پیرامون جنگ حضرت مهدی(ع) و یارانشان با دشمنان، بدون لحاظ معیار مذکور و بدون هیچ گزینشی برای کودک بیان شود، چهرهای منفی از عصر ظهور، امام منجی و بهطورکلی معارف مهدوی در ذهن او نقش میبندد و در ادامه به حیطه گرایشی و عاطفی او نسبت به امام مهدی(ع) و فرهنگ مهدویت، آسیب میرساند.
لازم به ذکر است که در برخی روایات برای جنگ و نبرد حضرت مهدی(ع) با دشمنان تنها هشت ماه بیان شده است (ر.ک. نعمانی، 1397 ق، 164-165 و 308) و این مدت کوتاه در مقابل جنگ و خونریزی ظالمانه دشمنان اسلام و دینداران در سالها و قرنهای گذشته چیزی نیست؛ افزون بر آن، هشت ماه مبارزه جهادگونه حضرت و یارانشان پس از ظهور، بخش اندکی از حکومت مقتدرانه، عدالت محور، مهربانانه و دولت کریمه را در بر میگیرد. لازم به یادآوری است که همان مبارزه کوتاهمدت نیز بعد از ارائه استدلال، کرامات و معجزات روشنگرانه و تنها در مقابل برخی از افراد لجوج رخ خواهد داد که با وجود آشکار بودن حقانیت رهبری حضرت مهدی(ع)، حاضر به قبول حق نیستند. با مراجعه به روایات مربوط به حوادث پس از ظهور، غیر از مفهوم جنگ و مبارزه، واژه انتقام نیز به چشم میخورد. برخی بر این باورند که معصومین و حجتهای الهی، آیینه تمام نمای اوصاف خداوند متعال هستند (به غیر از اوصاف خاص خدا مانند احدیت و خالقیّت مطلق) و چون انتقام برای خدای حکیم در قرآن کریم بیان شده است، پس میتوان برای حضرت مهدی(ع) نیز ویژگی بالا را ذکر نمود (ر.ک. زخرف/ 55، آلعمران/ 4، مائده/ 95، زمر/ 37، ابراهیم/47)؛ افزون بر آن، روایتی نقل شده که حاکی از انتساب لقب انتقام برای حضرت مهدی(ع) است: «زمانی که قائم ظهور کند، مابین رکن و مقام میایستد و پنج ندا میدهد...دوم؛ ایشان میفرمایند: آگاه باشید ای اهل عالَم، منم شمشیر انتقام گیرنده...»[8] (يزدى حائری، 1422 ق، 2، 233)؛ ولی منبع آن از منظر پژوهشگران عرصه اسناد حدیثی از اعتبار کافی برخوردار نیست؛ فارغ از بحث قبول یا عدم قبول صفت انتقام برای امام دوازدهم، مربی کودک در زمینه معارف دینی باید شیوه انتقال آن را بداند؛ زیرا ممکن است بخواهد انتساب مفهوم انتقام را برای خداوند تبیین کند.[9] اگر مفهوم جنگ و جهاد و همچنین انتقام را نسبت امام زمان(ع)، بدون هیچگونه مقدمهچینی و زمینهسازی فکری و اعتقادی برای کودک بیان کنیم، به یقین دچار آسیب در حیطه تربیت اعتقادی و اخلاقی خواهد شد؛ مانند:
- نقش بستن چهرهای منفی (جنگجو، کینهتوز و خشن) از امام(ع) در ذهن کودک؛
- احساس تنفر و دلزدگی نسبت به امام؛
- عدم تمایل به فرا رسیدن هر چه زودتر ظهور؛
- عدم تصویر آرمانی زیبا از زندگی همراه با امام بعد از ظهور؛
- بیانگیزگی برای یاری امام؛
- الگوبرداری عینی از رفتار انتقامگونه امام؛ الگوبرداری عینی یعنی اگر قبلاً بهشدت علاقهمند به امام زمان(ع) بوده، وقتی میشنود که ایشان منتقم هستند، سعی میکند، همانندسازی نماید؛ در این صورت، در برابر هرگونه ناملایماتی از جانب دوستانش، اقدام به انتقام میکند و درنتیجه منجر به خشونتهای کودکانه میشود.
از یکسو، نمیتوان نسبت به تبیین و انتقال حوادث پس از ظهور بیتفاوت بود، زیرا جزئی از آموزههای مهدوی، نشانگر روحیه جهادی، حقطلبانه و اقدام شجاعانه امام مهدی(ع) در برابر دشمنان است و دانستن آن در تربیت اعتقادی کودک و تحریک برای روحیه شجاعت و غیرتوَرزی، مهم تلقی میشود. اگر هم والدین و مربیان، حرفی از آن نزنند ممکن است از دوستانش، رسانه، سخنرانیها و مداحیها بشنود؛ از سوی دیگر نمیتوان آن را بهصورت خام و بدون برنامهریزی علمی متناسب با فهم کودک، بیان نمود؛ زیرا آسیبهای یادشده را به دنبال دارد.
برای رهایی از مشکل بیان شده، مراحل هشتگانه زیر پیشنهاد میشود؛
- مرحله اول: توصیف جلوههای مهربانی امام مهدی(ع)؛
- مرحله دوم: بیان زیباییهای ظهور؛
- مرحله سوم: توضیح پیرامون آشکار بودن حق در زمان ظهور؛
- مرحله چهارم: تبیین زیباییهای قبول حق و عمل به آن و همچنین زشتیهای عدم قبول آن، مانند لجاجت و حسادت بهگونهای که تنفر و عدم گرایش نسبت به شخص حقگزار پیدا کنند؛
- مرحله پنجم: توصیف مراحل دعوت حقگونه امام(ع)، مانند برخورد مهربانانه، ارائه دلیل و معجزه، دادن فرصت تفکر و تحقیق؛
- مرحله ششم:سؤال از کودک است؛ بدینصورت که از او میپرسیم: اگر شما جای امام بودید در برابر این همه ظلم از طرف دشمنان و همچنین نسبت به وظیفهای که نسبت به مظلومان دارید، چه اقدامی میکردید؟ بهطورقطع، کودک مجازات سنگین برای ظالمان تعیین میکند، چون تنفر نسبت به آنها پیدا کرده است؛
- مرحله هفتم: تبیین مهربانیهای ابتدایی امام در مواجهه دشمنان، مانند عفو و دادن فرصت توبه و بازگشت است؛
- مرحله هشتم: مطرح کردن مفهوم «دفاع در برابر دشمن» و پیوند زدن آن با جنگ و جهاد و انتقام؛ چون روحیه دفاعی برای کودک ملموستر مینماید تا شروع به جنگ و انتقام برای اهداف کلی که مانند اصلاح جامعه است. ممکن است برخی از موضوعات مراحل پیشنهادی بالا، در روزها و یا ماههای گذشته بهطور مفصل برای کودک توضیح داده شده، ولی برای تبیین مفهوم انتقام، تکرار آنها بسیار ضروری است، هرچند مختصر و گذرا بیان شود.
نمونه دوم: افراط در ویژگیهای ماورائی امام
در اینجا معارفی که بیانگر اوصاف و فضایل ماورائی امام مهدی(ع)، مانند آموزههایی که در مقام توصیف گستردگی و وسعت علم امام(ع)، موردنظر است؛ مثلاً تفصیلات و جزییات علم امام(ع) به همه مخلوقات، گذشته و آینده و حتی زمان و کیفیت شهادت خود از این قبیل است. کودک در هنگام شنیدن چنین آموزههایی ممکن است تصور کند فرقی میان امام و خداوند متعال نیست و در ادامه به شناخت توحیدی او آسیب رساند؛ بههمین سبب، برای کودکانی که فقط از زاویه دید محدود خود به همهچیز مینگرند، نباید روایاتی پیرامون فضایل معرفتی امام(ع) در سطحی بالاتر از فهم آنان بیان شود.
نمونه سوم: بداء در آموزههای مهدوی
فهم بحث امکان و وقوع بداء که در مباحث اعتقادی مطرح میشود، برای بزرگسالان سخت بوده، چه رسد به بداء در علائم و شرایط ظهور و بهطورکلی آموزههای مهدوی که (ر.ک. رضایی شریفآبادی،1393) این موضوع، قابلفهم برای ذهن محدود کودک نیست.
ب) سودمندی
در کتب مهدویت مطالبی وجود دارد که در معرفت دهی و سوق دادن گرایش کودک به مهدویت و سیر تربیتی او تأثیر قابل توجهای ندارد و بیان آنها ذهن کودک را درگیر میکند و جز تضییع وقت ثمری برای او ندارد؛ بیان اختلاف اقوال در برخی مسائل، مانند ملیت مادر امام زمان، تعداد علائم حتمی و غیرحتمی، همچنین طرح شُبهات، خرافات و رد آنها از این جمله است؛ البته میتوان زیرکانه و بهصورت روشمند، وجوه صحیح آنها یا موارد مشهور بین علما را در قالبهای کودکانه، بدون اشاره به اقوال، شُبهات و رد آنها مطرح کرد؛ مثلاً موضوعی همچون «چاه جمکران»، محور جلسه آموزشی ما برای کودکان نیست؛ زیرا مقدس دانستن انحصار انداختن عریضه (برگه حاوی حوایج و آرزوها) در چاه جمکران، قابل تأمل و بررسی است (شهبازیان و همکاران، 1392، 42)؛ اما درباره نقاشی کشیدن و نامه نوشتن برای امام زمان(ع) صحبت میکنیم و حتی در قالب مسابقه، همه را به آن دو تشویق و ترغیب نموده و به بهترینها جایزه میدهیم. پس از آن، کودکان را متوجه این نکته میکنیم که «حضرت مهدی(ع) از همه اعمال و رفتار شما، حتی نوشتن نامه و محتوای آن آگاهی دارند و اگر درد و دلها و خواستهها را برای ایشان ننویسیم و نگوییم، باز اطلاع دارند»؛ اما به مطالبی که در ذهن معتقدین به عریضهنویسی و انداختن در آن چاه است؛ بههیچوجه اشاره نمیکنیم.
ج) قابلیت الگوبرداری
پذیرش یک انسان به عنوان الگو و تقلید از او، از جمله ارکان شکلگیری شخصیت کودک است که سریعترین، آسانترین و بیشترین تأثیرگذاری را در وی دارد. کودک دوست دارد در برابر هر نوع آموزهای، بهویژه آموزههای متضمن رفتار، الگوبرداری کند؛ مثلاً وقتی در توصیف امام زمان(ع) از کمککردن به دیگران سخن به میان میآید، کودک به سبب تجلیل دیگران از این صفت و تشویق به انجام آن و همچنین علاقهای که به آن حضرت دارد، سعی میکند این صفت نیکو را طبق همان تصوری که پیدا کرده، نسبت به کودکان دیگر انجام دهد.
برخی از آموزههای مهدوی، برای کودک، مانند اوصاف ماوراءالطبیعه مختص به امام، از قبیل قدرت مافوق بشر و کرامات، قابلیت الگوبرداری ندارند. کودک به سبب قوه تخیل بالا و علاقه شدید به داستانهای عجیبوغریب، سریعتر و بهتر از بزرگترها میتواند به تصوری از آن دست یافته و راحت قبول نماید؛ اما اگر تمام فضای ذهن او لبریز از این اوصاف ماورائی امام(ع) شود، تصور یک شخصیت خیالی در ذهنش نقش میبندد و حتی ایشان را در حد یک شخصیت منجی و قهرمان خیالی در انیمیشنها و داستانها تنزل میدهد؛ در نتیجه ویژگیهای آن را به امام(ع) نسبت میدهد و حتی در مواردی ویژگیهای منجی موعود حقیقی، یعنی امام(ع) را به آن قهرمانها تطبیق میدهد. چنینتصورِ نسبتدهی و تطبیقی، افزون بر آسیبهای معرفتی، سبب شکلگیری اعتقاد به عدم امکان الگوپذیری از امام(ع) خواهد شد. با این بیان که کودک گمان میکند امام(ع) یک انسان ماورائی است که از عالم دیگری آمده و از ما بسیار فاصله دارد؛ همچنین نهتنها نمیتواند دوست و راهنمای ما باشد، بلکه نمیتوان او را الگو و سرمشق خود قرار داد، چون نمیتوانیم کارهای خارقالعاده او را انجام دهیم. این طرز تفکر به اخلاق و رفتار امام مهدی(ع) و دیگر معصومین(ع)، در عالم طبیعی و زندگی معمولی ایشان در بین مردم سرایت میکند؛ یعنی کودک خیال میکند رفتار و اعتقادات آنها همانند معجزات و کرامات، مختص به خودشان است و نمیتوان مانند آنها را انجام داد و از آنها الگوبرداری کرد.
دستهبندی آموزه مهدوی برای انتقال به کودک
برای آموزههای مهدوی، از جهات مختلف میتوان گونهها و دستهبندیهای متنوعی، مانند دستهبندی بهلحاظ اهمیت فراگیری از نظر دینپژوهان و اولویتهای نیاز جامعه، ویژگیهای کودک از نظر جنسیت، حیطههای شخصیتی و همچنین شرایط فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خانواده و محیط زندگی ذکر کرد. با توجه به جهات مذکور و معیارهای گزینش آموزههای مهدوی برای کودکان، میتوان به دستهبندیهای جامعی از آن آموزهها از نظر قرارگرفتن در سامانه انتقال به کودک دست یافت. در اینجا یک نمونه با در نظرگرفتن حیطه شناختی دوره کودکی ذکر میشود.
(نمودار دستهبندی آموزه مهدوی)
یک. آموزه غیر قابل بیان
برخی از آموزههای مهدوی نباید در چرخه آموزش و انتقال به کودکان، نه بهصورت اجمالی و نه بهطور تفصیلی، قرار گیرند؛ به عبارت دیگر بههیچوجه نباید جزء مواد و محتوای درسی آنها باشند و این ممنوعیت به سبب دلایل تربیتی و روانشناختی است؛ عدم توانایی درک صحیح، عدم سودمندی و عدم قابلیت الگوبرداری از این قبیل موارد است؛ آموزش مفاهیمی، همچون انتقام و قصاص بدون مراحل هشتگانهای که بیان شد، از جمله آموزههای غیرقابل بیان محسوب میشود.
دو. آموزه قابل بیان
آموزههایی از فرهنگ غنی مهدویت که میتوان آنها را فیالجمله در لیست انتقال و آموزش به کودک قرارداد، خود به دو گروه تقسیم میشوند.
الف) قابلبیان اجمالی
این گروه، شامل مفاهیم و گزارههایی از مهدویت است که در روند آموزشی و انتقال، فقط به نام شخص، حادثه یا جریان، بهصورت اجمالی اشاره میشود. این آموزش در حدی است که کودکان نام آن را بدانند و در مورد خوب یا بد، پسندیده یا ناپسند، فضیلت یا رذیلت بودن آن، بدون بیان تفصیلات و جزئیات، بهطور مختصر اطلاعانی داده میشود؛ این محدودیت، به سبب عواملی از قبیل مواردی است که در آموزههای غیرقابل بیان ذکر شد، مانند موضوع دجال که در برخی سخنرانیها ممکن است کودکان نام او را بشنوند و پیرامون آن سؤالاتی بپرسند؛ اگر بنا باشد درباره دجال برای کودکان صحبت شود، باید فقط به نام او و اینکه از دشمنان حضرت مهدی(ع) است، بسنده شود؛ زیرا افزون بر این، سند و دلالت روایات موجود درباره دجال، قابل تأمل و بررسی است (طبسی، 1393، 2، 356)؛ از اینرو نیازی به بیان تفصیلی ویژگیهای دجال که در متن آن روایات ذکر شده نیست.
ب) قابل بیان تفصیلی
این گروه، شامل تمام آموزههای مهدوی است که از لحاظ محتوایی فارغ از آسیبهای یاد شده و دارای جنبه افزایش معرفت، گرایش و محبت کودکان به امام زمان(ع) است؛ همچنین باعث شکلگیری و رشد شخصیتی کودکان جهت مهدیشناسی، مهدیباوری و مهدییاوری میشوند؛ البته تحقق آن به شرطی است که با رعایت جوانب روانشناختی دوران کودکی در روش و قالبی زیبا و مناسب ارائه شود.
آموزههای قابل بیان تفصیلی مانند:
- آمادگی برای ظهور با انجام کارهایی که امام مهدی(ع) دوست دارند؛
- ایشان از تمام افکار و اعمال ما خبر دارند؛
- امام(ع) ما را بیشتر از پدر، مادر و دوستان دوست دارند؛
- با کارهای خوب میتوان ایشان را خوشحال کرد.
راهکارهای ایجاد مهدیباوری در کودکان
با توجه به ویژگیهای شخصیتی دوره کودکی، شیوههای فراوانی برای نهادینهسازی پیام مهدوی در کودک، میتوان یافت که برخی از آنها عبارتند از:
- الگونمایی و ترغیب برای تقلید؛
- نشان دادن آثار، زیباییها و جذابیتهای مهدیدوستی در زندگی کودک؛
- آموزش خودتلقینی مهدوی؛
- درخواست راهنمایی و مشاوره از کودک؛
- زمینهسازی ارتباط و معاشرت با خانواده و گروه همسال مهدوی؛
- بهرهوری از عادتپذیری؛
- استفاده از حس کنجکاوی؛
- جهتدهی حس زیباییخواهی و زیباییدوستی؛
- استفاده از گرایش کودک به گفتوگو؛
- پیوند دادن پیام مهدوی با واقعیات زندگی کودک؛*
- در معرض داوری قرار دادن کودک؛*
- بهرهوری از روش خودإفشایی محبتی؛*
- بیان عناوین مثبت مهدوی و شکلدهی خود پنداره کودک*.
در ادامه به جهت اختصار، چهار مورد اخیر به همراه نمونه کاربردی تبیین شده است.
یک. پیوند دادن پیام مهدوی با واقعیات زندگی کودک
عینیتبخشی پیامهای مهدوی به معنای ملموس کردن مفاهیم آن، بهویژه آنهایی که انتزاعی و ناآشنا هستند و همچنین ربط دادن آنها با واقعیات آشنا و روزمره زندگی کودک است. نمونههایی از این روش، در متون دینی ذکر شده است (اسماعیلی مبارکه،1392، 138-142). ایجاد ارتباط بین آموزه مهدوی و یکی از واقعیات زندگی کودک، بهویژه حوادثی که بهطور طبیعی، زیاد در حیات او اتفاق میافتد، باعث تلقین آن میشود؛ زیرا هر دفعه که آن واقعه رخ دهد، ناخودآگاه کودک به یاد آموزه مذکور میافتد و با تکرار واقعه، یادآوری نیز تکرار میشود که این شیوه، نوعی تلقین فعلی است؛ درواقع این گره زدن پیام با بخشی از زندگی کودک، بهمنزله روشنکردن موتور تکرار و رها ساختن آن در زندگی طبیعی وی است؛ مثلاً جهت تبیین محبت امام زمان(ع)، میتوان از طریق برقراری پیوند بین او و مهربانی والدین که واقعیتی پرتکرار در زندگی اوست، استفاده کرد؛ بدینصورت که با زبان کودکانه در قالبهایی، همچون قصه، تمثیل و بیان مصادیق متعدد، توجه کودک را نسبت به محبت والدین جلب نموده و سپس با در نظر گرفتن شئون امامت، آنها را در ابعاد وسیعتر به حضرت مهدی(ع) نسبت دهیم.[10]
دو. در معرض داوری قرار دادن کودک
ایجاد فرصت و موقعیت برای داوری کودک، در تحریک وجدان، اقناع و تشویق کودکان به اظهار عکسالعمل، بسیار مفید است؛ این شیوه، کودک را در مَسند قضاوت قرار داده تا خود حکم کند که حق با کدام طرف بوده و کار کدامیک صحیح است. وقتی حاکم، خودِ کودک باشد و با تفکر و اندیشه خویش، جانب حق را بیابد با تمایل بیشتری آن را قبول مینماید و همچنین اوامر و انجام اعمال متناسب با آن را میپذیرد (اسماعیلی مبارکه،1392، 179)؛ مثلاً پنج نقاشی با موضوع کارهای مورد رضایت و محبت امام زمان(ع) و همچنین پنج نقاشی دیگر نقطه مقابل آنها آماده شود و از کودک بخواهیم که هر کدام را با ضدش مقایسه نماید و در مورد خوب یا بد بودن آن قضاوت کند و ضمن دلیلخواهی، فکرش را جهتدهی نماییم.
سه. روش خودافشایی
خودافشایی، یعنی ابراز امور درونی خود از قبیل افکار، احساسات و عواطف درونی و همچنین اراده و تصمیمگیری نسبت به یک موضوع است؛ البته بهسبب عاطفی بودن کودکان و غلبه احساسات بر آنها، خودافشایی بیشتر در زمینه ابراز حالات حیطه عاطفی دوره کودکی بحث میشود.
الف) اهمیت بهکارگیری
امروزه آگاهانه یا ناآگاهانه، والدین و همچنین مربیان کودک از روش مذکور استفاده میکنند؛ مثلاً پدر خانواده نسبت به دیدن برنامه اخبار از تلویزیون، حساسیت خاصی نشان میدهد؛ این نوع حساسیتها بهگونهای است که اگر از فرزندی بپرسیم که پدر شما چه چیزهایی را در این دنیا بیشتر از بقیه امور دوست دارد، خواهد گفت: دیدن و شنیدن برنامه اخبار، موبایل، دستهچک، کلید ماشین و...، همچنین برای امور محبوب مادر میگوید: تمیزی خاص خانه، فیلمها و سریالهای عاطفی، آرایش و زیبایی لباس و... .
علت پی بردن کودکان به امور محبوب بزرگترها، غالباً خودافشاییهای محبتی است که نسبت به اشیاء، امور و اتفاقات اطراف خود داشتهاند؛ بر این اساس، روش خودافشایی، روش نوظهور و جدیدی نیست؛ بلکه کودکان مرتب در معرض ابراز عواطف، امیال درونی و احساسات اطرافیان خود هستند؛ تثبیت و ماندگاری آموزههایی که از این طریق به کودک منتقل میشود، عمیقتر از روشهای دیگر است؛ زیرا کودکان زیر هفت سال، عاطفیتر هستند و در نتیجه، ابراز حالات عاطفی با جملات و حرکات خاص، بیشترین تأثیر را در آنها دارد.
اگر از برخی کودکان خانوادههای مذهبی پرسیده شود: پدر و مادر شما چه چیزی را بیشتر از همه در دنیا دوست دارند و برایشان مهم است؟ کمتر به موضوعاتی، همچون دوست داشتن همسر و والدین خود، نماز، ظهور امام زمان(ع) و یاوری ایشان اشاره میکنند؛ زیرا گرچه در خانوادههای مذهبی، اطرافیان کودک، معتقد به امور بالا هستند، ولی هیچگاه احساس درونی خود را ابراز نمیکنند؛ افزون بر آن، اگر فردی از خانواده جملاتی عاطفی حاکی از حالات درونی خود نسبت به این امور را بر زبان جاری نماید، ممکن است او را به خودنمایی، ریاکاری یا لوسشدن متهم کنند؛ درحالیکه کودک صادقانه حالات درونی خود را ابراز میکند.
متأسفانه غالباً کودکان، دعواها و مشاجرات والدین را میبینند، ولی خودافشایی یا همان ابراز احساسات آنها نسبت به یکدیگر را مشاهده نمیکنند؛ درحالیکه با رعایت حیا و عفت، میتوان به کودک نشان داد که چقدر والدین همدیگر را دوست دارند تا برای زندگی خود بهصورت آگاهانه و حتی ناخودآگاه الگوبرداری نماید.[11] خود افشایی محبتی والدین و مربیان کودک نسبت به امام زمان(ع) باعث تحریک احساسات او نسبت به آن بزرگوار شده و در ادامه، میل به همانندسازی با گفتار، حالات و رفتار مجری خودافشایی، ایجاد و تقویت میشود؛ درنتیجه، عمل مدنظر توسط کودک انجام و بارها تکرار میشود.
(نمودار تأثیر فرآیند گونه خودافشایی محبتی)
ب) انواع خودافشایی
1. خودافشایی حقیقی و مصنوعی
دو نوع برای خودافشایی میتوان در نظر گرفت؛ نخست، خودافشایی حقیقی و دوم، خودافشایی مصنوعی است. در خودافشایی حقیقی، حالت عاشقانه نسبت امر محبوبی واقعاً در دل وجود دارد و سعی در اظهار آن میشود. خودافشایی مصنوعی، یعنی آن حالت در درون انسان بسیار کمرنگ شده یا اصلاً وجود ندارد؛ اما داشتن آن حالت نزد شخص یک ارزش محسوب میشود و آرزو دارد که آن را داشته باشد؛ به همین سبب، بهطور مصنوعی حالت عاشقانه از خود نشان میدهد؛ بهعبارتدیگر، نقش انسانهای عاشق حضرت مهدی(ع) را بازی میکند و از نوعی روش نمایشی بهره میجوید.
در اینجا این سؤالات پیش میآید که آیا خودافشایی مصنوعی، افشای کاذب حالت درونی است؟ آیا نوعی دروغگویی و عمل غیراخلاقی محسوب میشود؟
پاسخ آن است که در آموزههای دینی سفارشهایی آمده که از آنها چنین استنباط میشود که اگر حالت درونی عملی خیر و نیکی را در خود ندارید، نقش دارندگان آن را بازی کنید و به زبان عامیانه، خود را به این حالت بزنید؛ نتیجه چنین کاری آن است که کمکم حالت ساختگی در فکر و دل انسان رسوخ پیدا کرده و در اثر انجام آن به حالت واقعی تبدیل میشود؛ در بحث انواع تلقین، ضمن توضیح پیرامون تلقین فعلی مثبت، دو نمونه تظاهر به کار خیر بیان شد که عبارتاند از: «تحلم، تظاهر به حلیم بودن و نقش انسان بردبار بازی کردن» و «تباکی، شبیه نمودن حالت ظاهری خود به انسانی که واقعاً گریه میکند». حضرت علیj فرمودند: «اگر حلیم و بردبار نیستی، پس خود را بردبار جلوه ده، چه اندک پیش آید که کسی خود را به گروهی شبیه سازد و جزو آنان نشود»[12] (نهجالبلاغه، 506، حکمت 207).
لازم به ذکر است که تباکی یا همان تظاهر به گریه از خوف خدا در قنوت نماز وتر، در صورت عدم توانایی بر گریستن، مستحب شمرده شده است (طوسی، 1411 ق، 152 و 155)؛ مثلاً کسی که دوست دارد رابطه احساسی عاشقانه با حضرت مهدی(ع) داشته باشد، باید مدتی همچون عاشقان و شیفتگان رفتار نماید. نقل شده مرحوم علامه میرجهانی سوزوگداز عجیبی نسبت به امام زمان(ع) داشتهاند و اشعاری در این زمینه سرودهاند که این خود، نوعی خودافشایی حقیقی است (محمودی، 1389، 72). حال اگر فردی مدتی با اشعار ایشان مأنوس باشد، آرامآرام احساسات، امیال و آرزوهای او بهسوی امام مهدی(ع) جهتدهی خواهد شد و اگر اهل انجام رفتار طبق رضایت آن امام عزیز باشد، عشق او واقعی و تربیتساز میشود.
2. خودافشایی فکری، عاطفی، اراده و تصمیم
خودافشایی، شامل آشکار کردن و فاش نمودن تصورات و افکار شخصی و همچنین عواطف و حالات درونی نیز میشود؛ افزون بر آن، شامل عیان کردن رفتار درونی، یعنی عزم، اراده و تصمیم نیز میشود.
3. خودافشایی محبتی و نفرتی
خودافشایی محبتی، یعنی ابراز محبت درونی نسبت به شخص یا امری پسندیده، مانند شوق به رسیدن ایام ظهور حضرت مهدی(ع) و همچنین تمام کارهایی که مورد رضایت ایشان است.
خودافشایی نفرتی، یعنی آشکار کردن انزجار و تنفر درونی نسبت به فرد یا امور ناپسند؛ هر چه اطلاعات ما نسبت به زشتی و پستی گناه بیشتر شود، انزجار و تنفرمان نسبت به آن افزایش مییابد؛ درنتیجه، اگر متکی به ایمان محکم باشد، هیچگاه به آن نزدیک نمیشویم. بهترین راهکار برای مصونیت در برابر گناه و کارهای زشت و همچنین ترک آنها، تغییر میل و کشش نسبت به آنها است؛ حال برای دور کردنِ کودک از کارهای زشت، میتوان از این روش استفاده نمود با این توضیح که ابتدا بد بودن عمل زشت و لزوم ترک آن را به عدم رضایت خداوند متعال و حضرت مهدی(ع) استناد میدهیم، سپس تنفر خود را نسبت به آن عمل با کلام و حالات انزجاری کودکانه نشان میدهیم. خودافشایی نفرتی، مبدأ میل کودک به کار زشت را تغییر میدهد، یعنی پس از مدتی که این روش بهکار گرفته شود، دیگر کودک میل به عمل زشت و انجام ناهنجاری رفتاری را از دست میدهد و آزادانه دوری جسته و ترک مینماید.
مثال کودکانه خودافشایی محبتی نسبت به امام زمان(ع) این است که در کلاس یا خانه، عبارات زیر را با ابراز احساسات درونی بر زبان جاری کنیم؛ «مدتی است که دلم خیلی برای امام مهدی(ع) تنگ شده است، اینقدر دلتنگ شدهام که هر شبانهروز براشون دعا میکنم، یعنی میشه یه روز امام مهربان و عزیزم را ببینم و بهشون بگم که چقدر دوستشون دارم؛ دلم میخواد یه نقاشی خوشگل بکشم و دور آن را با گل واقعی تزیین کنم؛ اسم امامم را وسط گلها بنویسم؛ خیلی دلم میخواد آن نقاشی را بهشون هدیه بدهم، ولی الان که هنوز ظهور نکردند، نمیتونم به دستشون برسونم؛ اما همین که میدونم ایشان مرا میبینند و از نقاشیام خبر دارند برایم کافیه، حالا وقتی نقاشیام آماده شد، اون را به بهترین جای دیوار اتاقم نصب میکنم تا هر وقت چشمم به آن میافتد، یاد حضرت مهدی(ع) بیفتم و همیشه به یادشون باشم».
متأسفانه برخی والدین و مربیان عزیز، ناخودآگاه نسبت به امور مقارن با کارهای خوب، خودافشایی نفرتی نشان میدهند که آسیبهای جدی تربیتی به دنبال دارد؛ مثلاً یک مادر مذهبی که با حجاب کامل اسلامی، یعنی چادر به خانه بر میگردد و از شدت گرما خیلی اذیت شده، در لحظه ورود به خانه چادر و مانتوی خود را با حالت انزجار به گوشهای پرت میکند و میگوید: «وای ... خیلی اذیت شدم، مُردم از گرما تو این همه لباس»، بدیهی است که انزجار مادر از چادر نیست، بلکه از گرمای شدید و اذیت شدن است، ولی کودک به سبب محدودیت ظرفیت شناختی نسبت به چادر و رعایت حجاب کامل اسلامی تنفر پیدا میکند؛ لازم به ذکر است که اینگونه خودافشاییهای نفرتی که منجر به نفرت کودک نسبت به امور مذهبی، مثل حجاب میشود، بیش از ساعتها سخنرانی پیرامون ترویج بدحجابی اثرگذار است.
ج) نکات اجرایی خودافشایی
باید برای خودافشایی یک جدول زمانبندی تکرار در یک روز و استمرار در روزهای متوالی طراحی نمود؛ مثلاً پنج بار در یک روز و استمرار پنج روزه است؛ نکته دیگر اینکه نباید کودک را مستقیماً مخاطب قرار داد، یعنی وی احساس نکند که میخواهید او را امر و نهی و حتی نصیحت کنید؛ پس شایسته است که خودافشایی در صحن علنی خانه و کلاس در حضور دیگران انجام شود، بدون اینکه کودک را مخاطب خاص قرار دهیم؛ نکته بعدی اینکه اگر حالت درونی مدنظر، در مجری روش خودافشایی، بسیار کم و ضعیف است، سعی کند آرزوی داشتن آن حالت را در دل خود پرورانده و تقویت نماید و محبت به داشتن آن را به خوبی ابراز کند. اجرا کننده روش باید نقش خود را خوب بازی کند تا کودک احساس نکند والدین کاری مصنوعی، ساختگی و دروغین انجام میدهند؛ نکته آخر اینکه هنگام کلاسداری یا برخورد و گفتوگو با کودک، لازم است موارد کاربرد روش خودافشایی را بهخوبی بشناسیم؛ به بیان دیگر، شناسایی و بهکارگیری موارد مختلفی که قابلیت دارند متعلَق این روش قرار بگیرند، مانند خودافشایی محبتی نسبت به حضور در کلاس، دوستی و همصحبتی با کودکان، موضوع کلاس یا گفتوگو و قالب اجرایی، همچون نمایش و نقاشی، مهم است؛ مثلاً مربی کلاس همراه با ابراز احساسات درونی چنین جملاتی بگوید: «از وقتی به من گفتند قراره معلم کلاس شما باشم، اینقدر خوشحال شدم که از دیروز تا حالا همش دارم به شما فکر میکنم... از ته دل خوشحالم که امروز میخواهیم درباره امام دوازدهم با هم دیگه یک سرود خوشگل بخوانیم...».
چهار. بیان عناوین مثبت مهدوی و شکلدهی خودپنداره
خودپنداره، تصویری جامع است که هر فرد از خود دارد؛ درواقع، پاسخی است به پرسش«من کیستم؟»؛ این پاسخ، مجموعه ویژگیها، نگرشها، تواناییها و ارزشهایی است که فرد از خود سراغ دارد. دوره کودکی، مرحله آغازین شکلگیری خودپنداره انسان است؛ کیفیت خودپنداره در شکلدهی شخصیت انسان در بزرگسالی تأثیر بهسزایی دارد (همتی، 1390، 9-10).
خودپنداره برخی کودکان همیشه مثبت است؛ یعنی برداشت کلی آنها از خودشان این است که دارای صفات پسندیده کلی هستند، مثل مودب و منظم بودن، ولی بعضی دیگر نسبت به بعضی صفات پسندیده، به خودباوری خاصی رسیدهاند و خودپنداره آنان نسبت همان صفات، مثبت است. برخی دیگر نیز، نسبت به صفاتی خودپنداره منفی دارند؛ مثلاً کودکی میگوید: «من آدمی هستم که همیشه با ادب حرف میزنم، ولی وقتی میخواهم تکالیف مدرسهام را انجام دهم، تنبلی میکنم»؛ حال ممکن است واقعاً در همه ایامِ گذشته عمرش با ادب یا تنبل نبوده باشد، ولی آنقدر برچسبهای کلی مثبت یا منفی از طریق اطرافیان بر او زده شده که باورش شده که آن صفات را داراست؛ اگر به کودکی که در هفته فقط دو روز، آنهم فقط در مورد انجام تکالیف مدرسه، مثل نقاشی تنبل باشد، ولی مرتب بگوییم: «تو تنبلی»، حال اگر واقعاً ده درصد ویژگی تنبلی را داشته باشد، کمکم به این باور میرسد که هشتاد درصد تنبل است؛ در این صورت، آسیبهای روحی روانی جدی به دنبال دارد و امید به اصلاح در دلش روزبهروز کمرنگتر میشود؛ به نظر میرسد در چنین مواردی که قصد اصلاح ناهنجاری اخلاقی و رفتاری کودک وجود دارد، نباید کل شخصیت او را هدف قرار دهیم و بگوییم: «تو تنبلی و همیشه همینطور بودهای، حالا که اهل تلاش نیستی و از همه عقب افتادی اصلاً دوستت ندارم»؛ بلکه راهکار صحیح تربیتی آن است که ابتدا شخصیت کودک را تحسین و تمجید کنیم و در مرحله بعد، ویژگی منفی را جدای از کل شخصیت او در نظر بگیریم و فقط ناراحتی خود را از کار یا حالت زشت او ابراز کنیم؛ به بیان دیگر، به شخصیت کودک انتقاد نشود، بلکه نسبت به ویژگی ناپسند وی تذکر داده شود؛ مثلاً بگوییم: «پسرم، عزیزم، من شما را خیلی دوست دارم، حتی بیشتر از ستارههای آسمان، اما دیروز صبح وقتی از خواب بیدار شدید، یک کاری انجام دادید که من را ناراحت کرد...».
بنابراین دوره کودکی، آغاز شکلگیری خودپنداره انسان است و این خود، بستر مناسبی جهت انتقال و تلقین آموزه مهدویت است؛ زیرا تلقین، خودپنداره کودک را تحتتأثیر مستقیم خود قرار میدهد (همتی، 1390، 9-10)؛ معلمان و والدین با تلقینهای تأثیرگذار خود تا حدودی سرنوشت کودکان را تعیین مینمایند؛ اگر آنها از عناوین مثبت، مانند خوشاخلاقی و یار امام زمان بودن و منفی، مانند تنبلی و بینظمی، استفاده کنند یا اینکه خودِ کودکان، عناوین فوق را از واکنش دیگران دریافت و مرتب به خود تلقین کنند، خواسته یا ناخواسته مشغول شکلدهی و تثبیت خودپندارههای مثبت یا منفی هستند که آینده اخلاقی و رفتاری کودکان را پایهریزی میکند.
اگر والدین و مربیان بخواهند از ویژگی فوق برای تلقین معارف مهدوی به کودکان بهره ببرند، لازم است کودک را در معرض برچسبهای کلی ارزشی مرتبط با مهدویت قرار دهند تا خودپندارههای مهدوی در او ایجاد شود؛ در این زمینه، راهکارهای زیر پیشنهاد میشود.
1) استفاده از کلمات خطابی، همچون مهدیشناس، مهدیباور، مهدییاور، دوست صمیمی امام زمان، عاشق مهدی، سرباز واقعی امام، غنچههای امید، شکوفههای انتظار، گلهای باغ مهدوی؛
2) تهیه مدالهای افتخار، حلقههای گل گردنآویز و کارت امتیاز با عناوین بالا و اهداء آن به کودک در عوض فعالیتهای پسندیده مهدوی؛
3) بیان قصهای که شخصیت اصلی آن، متصف به عناوین بالا باشد؛ هر چه آن شخصیت به لحاظ سن و جنس و...، شباهت با کودک داشته باشد، تلقینپذیری بیشتر است؛ زیرا در هنگام شنیدن قصه، قوه همذاتپنداری و همانندسازی با شخصیت قصه، فعال است و عناوین ارزشی آن را بر خود تطبیق میدهد؛
4) پخش فیلمی از یک کودک به دیگر همسالانش که در حال خواندن شعر، اجرای سرود و یا انجام کار پسندیده مهدوی است.
جمعبندی
تربیت نسل منتظر جهت زمینهسازی ظهور، امری لازم و ضروری است؛ در این راستا، باید برای آموزش، انتقال و نهادینهسازی آموزههای مهدوی در کودکان برنامهریزی منسجم و مستمر طراحی کرد تا هم در جنبه نهادینهسازی فردی که شامل باورسازی، درونیسازی و ملکهسازی است و هم در جنبه اجتماعی آن موفق شویم؛ مراحل نهادینهسازی عبارتند از: دانشافزایی مهدوی، عشقآفرینی، ایجاد و تقویت اراده و همچنین فعالیت است؛ گام اول در اجرای این مراحل، بازشناسی جامع ظرف پذیرش، یعنی حیطههای شخصیتی کودک است که شامل حیطه شناختی، عاطفی و رفتاری میشود. این بازشناسی هم باید مستند به سخنان معصومین(ع) و هم مشاهدات عینی پژوهشگران تربیتی و روانشناسی باشد تا از استحکام بیشتری برخوردار باشد. ده ویژگی دوره کودکی از روایات استخراج شده، از قبیل: سیادت، گل بودن و نیاز به عیب پوشی و بخشش اشتباهات است. پیرامون شخصیت کودک نیز جدولی از ویژگیها به تفکیک سه جنبه شخصیتی مذکور ارائه شد که مطالعه آنها به ما کمک میکند تا در زمینه انتخاب و گزینش آموزههای مهدوی متناسب با فهم و درک کودک موفق شویم و به سه معیار دست یابیم که عبارتند از: قابل فهم بودن، سودمندی و قابلیت الگوبرداری است؛ بر اساس شاخص اول میتوان آموزهها را به دو گروه قابل بیان و غیرقابل و گروه اول را به اجمالی و تفصیلی بیان تقسیم نمود؛ یعنی برخی از معارف مهدوی را فقط باید بهطور اجمالی اشاره کرد، مانند معرفی برخی دشمنان حضرت مهدی(ع)، مثل دجال از این نمونه است. ثمربخشی کابردی بحث نهادینهسازی معارف مهدوی در کودکان در اجرا مشخص میشود؛ به همین سبب شایسته است که راهکارهایی با پشتوانه مباحث تربیتی مورد بررسی قرار گیرد که در این مقاله سیزده راهکار معرفی و چهار مورد از آنها به تفصیل بیان شد که عبارتند از: پیوند دادن پیام مهدوی با واقعیات زندگی کودک، در معرض داوری قرار دادن کودک، بهرهوری از روش خودافشایی محبتی و بیان عناوین مثبت مهدوی و شکلدهی خودپنداره کودک از این جمله است؛ اگر اینگونه روشها بهخوبی و با رعایت اصول آموزشی و تربیتی بهکار گرفته و اجرایی شود، نه تنها کودکان با حضرت مهدی(ع) آشنا میشوند، بلکه معارف مهدویت در وجودشان درونی میشود و حالت خودکنترلی حاصل از درک حضور آن امام بزرگوار ایجاد میشود.
منابع
* قرآن کریم.
* نهج البلاغه.
- آمدی، عبدالواحد ابن محمد؛ غرر الحکم و درر الکلم؛ قم: دارالکتاب الاسلامی، 1410 ق.
- إبن أبی الحدید، عبدالحمید المعتزلی؛ شرح نهج البلاغه؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم؛ قم: مکتبه آیتالله المرعشی النجفی، 1404 ق.
- ابنطاووس، علیبنموسی؛ کشف المحجه لثمره المهجه؛ قم: بوستان کتاب، 1375.
- اسماعیلی و همکاران؛ روش تدریس و کلاسداری تبلیغی؛ چاپ دوم، قم: مرکز مدیریت حوزههای علمیه، 1392.
- بالادستیان، محمدامین و دیگران؛ نگین آفرینش (درسنامه دوره عمومی معارف مهدویت)؛ جلد 1، چ 59، قم: بنیاد فرهنگی مهدی موعود، 1393.
- باهنر، ناصر؛ آموزش مفاهیم دینی همگام با روانشناسی رشد؛ چ 9، تهران: چاپ و نشر بینالملل، 1387.
- بیریا، ناصر و دیگران؛ روانشناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی؛ جلد 1، تهران: سمت، 1375.
- پارسا، محمد؛ روانشناسی رشد کودک و نوجوان؛ تهران: بعثت، بهار 1367.
- جمعی از نویسندگان، اصول و روشهای ارائه مفاهیم دینی، چ 2، قم: مرکز مدیریت حوزههای علمیه، 1392.
- حسینی زاده، سید علی؛ سیره تربیتی پیامبرq و اهلبیت(ع)؛ نگرشی بر آموزش با تأکید بر آموزش دینی، جلد 4، چاپ چهارم، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، بهار 1388.
- داوودی، محمد و حسینیزاده، علی؛ سیره تربیتی پیامبرq و اهل بیت؛ چ 2، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1391.
- سیف، علیاکبر؛ روانشناسی پرورشی(روانشناسی یادگیری و آموزش)؛ چ 15، تهران: آگاه، 1385.
- سانتراك، جان دبليو؛ زمينه روانشناسي؛ ترجمه مهرداد فيروزبخت؛ انتشارات رسا، تهران: 1385.
- صدوق، محمّدبن علیبن بابویه قمی؛ من لایحضره الفقیه (4 جلدی)؛ قم: جامعه مدرسین، 1413 ق.
- طبسی، نجمالدین؛ تا ظهور، ج 2، چ 4؛ قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود، پاییز 1393.
- طبرانی، سلیمان بن احمد؛ المعجم الاوسط (9 جلدی)؛ تحقیق ابراهیم الحسینی، ج 6، دارالحرمین، 1415 ق.
- طبرسی، احمدبن علی؛ الاحتجاج علی اهل الّلجاج (دو جلدی)؛ مشهد: نشر مرتضی، 1403 ق.
- طوسی، محمّد بن حسن، مصباح المتهجّد، بیروت: موسسه فقه الشیعه، 1411 ق.
- عبدالهی، ابراهیم؛ مهدیباوری در کودکان؛ (نهادینهسازی آموزههای مهدوی در کودکان با روش تربیتی تلقین و الگونمایی)، قم: انتشارات مرکز تخصصی مهدویت، تابستان 1396.
- نعمانی، (ابنابیزینب) محمدبن ابراهیم؛ الغیبه؛ تهران: مکتبه الصدوق، 1397 ق.
- فیرس، ای. جری و جی. ترال، تیموتی؛ روانشناسی بالینی؛ ترجمه مهرداد فیروزبخت با همکاری سیفالله بهاری، رشد، تهران: 1382.
- کاویانی، محمّد؛ روانشناسی و تبلیغات با تأکید بر تبلیغ دینی؛ قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387.
- کلینی، محمدبن یعقوب بن اسحاق؛ الکافی (8 جلدی)، چ 4، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق.
- گنجی، حمزه؛ روانشناسی عمومی؛ چ 60، ساوالان، تهران: 1391.
- متقی هندی، علاءالدین علی بنحسام الدین؛ کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال؛ جلد 10، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1431 ق.
- محمودی، حسن؛ گزیده دیوان حیران (اشعار علامه سید محمدحسن میرجهانی طباطبایی)؛ قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود، چاپ اول، پاییز،1389.
- مصباح، محمدتقی؛ فلسفه تعلیم و تربیت، چ 2، تهران: مدرسه، 1391.
- منصور، محمود؛ روانشناسی ژنتیک (تحول روانی از تولد تا پیری)، چ 10، تهران: سمت، 1388.
- همتی، مجید؛ چند ایست تا بیست (خودمهارگری کودکان)؛ قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1390.
- يزدى حايرى، على؛ إلزام الناصب في إثبات الحجه الغائب، ج 2، چ 1؛ بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1422 ق.
- آیتی، نصرت الله؛ «زمینهسازی ظهور؛ چیستی و چگونگی»، فصلنامه مشرق موعود، شماره 19، سال پنجم، قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود، پاییز 1390، 19 صص-59.
- شهبازیان، محمد و همکاران؛ «بررسی و تحلیل اسناد عریضه نویسی با تأکید بر آسیبهای آن»، فصلنامه انتظار موعود، قم: مرکز تخصصی مهدویت، شماره 42، پاییز 1392.
- رضایی شریفآبادی، حسین؛ بررسی بداء در آموزههای مهدوی، پایاننامه سطح سه (معادل کارشناسی ارشد)، قم: مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه، تابستان 1393.
پینوشتها
* . دانشآموخته سطح سه مرکز تخصصی مهدویت قم، دانش پژوه سطح چهار.
[1]. هنوز پژوهشی در مورد مفهومشناسی واژگان احادیث دوره کودکی انجام نشده و نقل آنها در کنار کلام روانشناسان و کارشناسان تربیتی، ممکن است باعث تفسیر نابجا شود، ازاینرو تحت عنوانی مجزا ذکر شد.
[2]. «اَلغُلامُ یَلعَبُ سَبعَ سِنینَ...» و «دَعِ ابْنَكَ يَلْعَبْ سَبْعَ سِنِينَ...».
[3]. «أمهِل صَبِیَّکَ حَتّی یَأتِیَ لَهُ سِتُّ ِسنینَ ثُمَّ ضُمَّهُ إلَیکَ سَبعَ سِنینَ...».
[4]. عن رسول الله(ص): «عَرَامهُ الصَّبِیِّ فِی صِغَرِهِ زِیَادَهٌ فِی عَقلِهِ فِی کِبَرِهِ» و عن الامام الکاظم(ع): «تُستَحَبُّ عَرَامَهُ الصَّبِیِّ فِی صِغَرِهِ لِیَکونَ حَلِیماً فِی کِبَرِهِ...».
[5]. «حَقُّ الصَّغِیرِ رَحمَتُهُ فِی تَعلِیمِه، وَالعَفوُ عَنهُ، وَالسَّترُ عَلَیهِ، وَالرَّفقُ بِهِ، وَالمَعُونَهُ لَهُ...».
[6]. «مَنْ سَألَ فِي صِغَرِهِ أجَابَ فِي كِبَرِهِ» و «مَنْ لَمْ يَتَعَلَّمْ فِي الصِّغَرِ لَمْ يَتَقَدَّمْ فِي الْكِبَر».
[7]. «...إنَّما قَلبُ الحَدَثِ کَالأَرضِ الخَالِیهِ؛ مَا اُلقِیَ فِیهَا مِن شَیءٍ قَبِلَتهُ، فَبَادَرتُکَ بِالاَدَبِ قَبلَ اَن یَقسُوَ قَلبُکَ، وَیَشتَغِلَ لُبّکَ...».
[8]. «إذا ظهر القائم قام بين الركن و المقام و ينادي بنداءات خمسه: الأول: ألا يا أهل العالم أنا الإمام القائم، الثاني: ألا يا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم...».
.[9] مربیان کودک توجه داشته باشند که انتقام، به خودی خود، عمل بدی نیست و نوعی بازپسگیری حق غصب شده محسوب میشود. انسان در هنگام تصمیمگیری نهایی پس از ظلمی که به او شده، باید همه صفات اخلاقی از قبیل صبر، ایثار، عفو و گذشت را در نظر بگیرد. در متون دینی بیشتر توصیه به گذشت شده است، مگر با منافق و کافری که به دشمنی با خداوند و حجتهای او میپردازد و همچنین مشغول به اذیت مؤمنان و مظلومان جهان است و در فرصتی که به او داده میشود، توبه نمیکند. تهدید به انتقام، میتواند عامل بازگرداندن منحرفان از مسیر خود و همچنین سبب تنبه دیگران شود و جهت حفظ جامعه از خطرات اخلاقی در برابر دشمنان، گاهی استفاده میشود.
[10]. محبّت والدین، قابل مقایسه با امام معصوم(ع) نیست؛ از آنجا که نمیتوان چنین مطلبی را به کودک تفهیم کرد، از عباراتی که حاکی از افضلیت محبت امام(ع) استفاده میشود، مانند سخن امام رضا(ع): «لِلْإِمَام عَلَامَاتٌ؛ يَكُونُ اَعْلَمَ النَّاسِ... اَشْفَقَ عَلَيْهِمْ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ...»؛ «...الْإِمَامُ الْأَمِينُ الرَّفِيقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِيقُ وَ الْأَخُ الشَّقِيق...» (طبرسى،1403ق، 2، 436-437 و 434).
[11] . محبت به همسر دو گونه است: یکی محبت همسرانه خاص که خط قرمز آنها در برابر فرزندان و دیگران محسوب میشود و گاهی همراه با ابراز امیال جنسی است؛ دیگری محبت برادرانه و دوستانه که شامل اموری، همچون صحبتهای عاطفی و دست دادن میشود؛ مقصود از خودافشایی محبتی در اینجا، نوع اخیر است.
[12]. «إن لَمتَکُن حَلِیماً فَتَحَلَّم فَإنَّهُ قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ إلا أوشَکَ أنیَکُونَ مِنهُم».