مینا خلیلی فر[1]
دکتر سلطانعلی کاظمی[2]
دکتر حجتالله جاویدی[3]
چکیده
هدف از پژوهش حاضر، مطالعة تأثیر سبک فرزندپروری والدین بر سبک جهتگیری مذهبی دانشآموزان پایۀ سوم دورۀ متوسطۀ شهر شیراز است. به منظور انجام این پژوهش، 271 نفر از دانشآموزان سال سوم دبیرستان شهر شیراز (138 دختر و 133پسر) به شیوۀ نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای، انتخاب شدند. جهت جمعآوری دادهها، پرسشنامۀ سبک فرزندپروری والدین توسط دیانا بامریند (1967م) و پرسشنامۀ جهتگیری مذهبی (البرزی، 1382) بهکار برده شد و همچنین بهمنظور تجزیه و تحلیل دادههای خام، از شیوۀ آماری رگرسیون چندگانه استفاده شده است. نتایج تحلیل نشان داد که 30 درصد از واریانس جهتگیری مذهبی همانندسازی شده و 23 درصد از واریانس جهتگیری مذهبی درونفکنی شده توسط سبک فرزندپروری قابل پیشبینی است. نتایج این تحقیق نشان داد که سبک فرزندپروری منطقی، بر جهتگیری مذهبی همانندسازی شده، تأثیر مستقیم و بر جهتگیری مذهبی درونفکنی شده، تأثیر عکس داشته و همچنین سبک فرزندپروری آسانگیر بر جهتگیری مذهبی درونفکنی شده، تأثیر منفی دارد؛ اما بر جهتگیری مذهبی همانندسازی شده، تأثیر خاصی مشاهده نشده است. سبک فرزندپروری مستبدانه بر جهتگیری مذهبی درونفکنی شده، تأثیر مثبت داشته؛ اما بر جهتگیری مذهبی همانندسازی شده، تأثیر خاصی مشاهده نمیشود.
واژگان کلید: درونفکنی شده، سبک فرزندپروری آسانگیر، سبک فرزندپروری مستبدانه، سبک فرزندپروری منطقی.
يكي از عوامل بسيار مهم و اثرگذار بر رفتار و شخصیت فرد، خانواده است. محيط خانواده، اولين و بادوامترين عاملي است كه در رشد شخصيت افراد تأثير میگذارد. این نظام به طور مستقیم یا غیرمستقیم از طریق روشهای مختلف بر تربیت کودکان مؤثر است. والدین برای تربیت فرزندانشان، اعتقادات و روشهای مختلفی دارند که مجموعۀ این اعتقادات و روشها، سبک فرزندپروری والدین را تشکیل میدهد. در مورد سبک فرزندپروری، یکی از مهمترین نظریات، نظریۀ دیانا بامریند (1967م) است. دیانا بامریند سه سبک فرزندپروری را با خصوصیات و آثار متفاوت فرزندان ذکر نموده که عبارت است از: فرزندپروری منطقی، فرزندپروری مستبدانه، فرزندپروری آسانگیر.
الف) فرزندپروری منطقی: والدین هم متوقع و هم مهرورزند؛
ب) فرزندپروری مستبدانه: والدین متوقعند با کمترین میزان مهرورزی؛
ج) فرزندپروری آسانگیر: والدین مهرورز و پذیرا هستند، ولی متوقع نیستند (بامریند، 1967، 15).
معمولاً شکل رفتار والدین با کودکان از همان دوران ابتدایی زندگی کودک شکل میگیرد. بَدرفتاري با كودكان، از همان دورۀ شيرخوارگي و نوپايي آغاز ميشود كه ممكن است بچهها به هر بهانهاي گريه کرده و داد و فرياد راه بيندازند (کاپلان،1384، 342). اریکسون، این مرحله را اولین مرحلۀ تحول «من» به عنوان «اعتماد در مقابل بیاعتمادی» نامیده و معتقد است که کودک برای اولین مرحله از تحول شخصیت خود، بهتدریج جهان خارج و مادر را به عنوان پدیدهای قابل اعتماد، درک میکند. اگر تعاملهای کودک با مراقبان به گونهای باشد که کودک را به درک نوعی ثبات و قابلیت پیشبینی در مراقبت برساند، اعتماد اساسی در کودک شکل میگیرد؛ یعنی او درمییابد که هرگاه احساس سرما یا گرسنگی کند یا خود را خیس کرده باشد، میتواند برای رفع ناراحتی خود، به جهان پیرامونش، مادر، امید بسته و اعتماد کند. وی معتقد است که اعتماد در کودکی، پایه و اساس ایمان در بزرگسالی است. ایمان به عنوان یک نیاز حیاتی، انسان را به سوی پذیرش دین سوق میدهد. پس هرگونه ضعف در سبک رفتاری و تربیتی والدین نسبت به فرزندانشان، موجب حس بیاعتمادی میشود و از نظر اریکسون ایجاد اعتماد یا بیاعتمادی در کودکان، تأثیر مستقیم بر شیوۀ دینداری آنان در آینده دارد (اریکسون، 1975،5).
ژرفکاوی و پژوهش دربارۀ علل مبادرت افراد به اعمال دینی، جایگاه ویژهای را در حوزۀ روانشناسی دین، به خود اختصاص داده است. دلایل ابزاری و غیرابزاری که افراد در اعتقادات، باورها و اعمال مذهبی خود بیان میکنند، در روانشناسی تحت عنوان «جهتگیری مذهبی» مورد تفحص قرار گرفته است (Allport,1967,5). در اینباره ریان، ریگبی و کینگ (1993) در باورهای مذهبی، دو سبک جهتگیری مطرح میکنند: سبک جهتگیری درونفکنی شده: به معنای درونی شدن منبع انگیزشی بیرونی بر اساس فشارهای درونی، مانند احساس گناه و اضطراب و تهدید خودپنداره. در واقع سبک تنظیمی، همان احساس گناه و ناراحتی در درون انسان است که هرگاه خطایی مخالف قوانین بیرونی وضع شده صورت میگیرد، در انسان به وجود میآید.
سبک جهتگیری همانندسازی شده: در این سبک، رفتار براساس ارزشها و اهداف فردی درونسازی شده صورت میگیرد؛ به عبارت دیگر، در این شیوۀ تنظیمی، دیگر احساس گناه ناشی از نقض قوانین بیرونی، رفتار را تحریک نمیکند؛ بلکه انسان بر اساس عقاید و باورهای خود، به آن دست یافته و طبق آن عمل میکند.
در جهتگیری مذهبی همانندسازیشده، ایمان به خودی خود، به عنوان یک ارزش متعالی، نه به خاطر چیز دیگری تلقی میشود، بلکه یک تعهد و انگیزش فراگیر درونی دارد و وسیلهای برای دستیابی به اهداف مورد نظر فرد نیست، اما در جهتگیری مذهبی درونفکنی شده، مذهب، امری خارجی و ابزاری برای ارضاء نیازهای فردی از قبیلِ مقام و امنیت اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد؛ به عبارت دیگر دینداری برای کسب امنیت و پایگاه اجتماعی است و افرادی که چنین جهتگیری دارند از دین به عنوان وسیلهای برای رسیدن به حاجات خود استفاده میکنند.(Ryan, Rigby, King,1993,65)
در این پژوهش سعی شدهاست تا تأثیر سبک فرزندپروری والدین را بر جهتگیری مذهبی فرزندانشان مورد بررسی قرار گیرد.
اهمیت و ضرورت پژوهش
رفتار مذهبی، یکی از رفتارهای پیچیدۀ انسانی است که کمتر مورد توجه روانشناسان قرار میگیرد. کمتر از یک درصد از مقالاتی که در مجلات روانشناسی و روانپزشکی آمریکا چاپ شدهاست، پیرامون پژوهشهای مذهبی بوده؛ در حالیکه مذهب، همچنان عامل اصلی در زندگی انسانها است (Larson,Sheril,1999,149).
در آفریقای جنوبی و مکزیک که تقریباً توسعه نیافته هستند و همچنین در آمریکا که از پیشرفتهترین جوامع بشری است [از نظر مادی]، بیش از 95% انسانها به وجود خدا ایمان دارند؛ پس این فرض که پیشرفت اجتماعی و افزایش رفاه مادی، مذهب و اندیشه دینی را انحطاط میدهد، باطل است. همچنین هیچ قومی از بشر نبوده که دیندار یا به هرحال، صاحب نوعی دین نبوده باشد. عصر ما عصر بازگشت و بازنگری به دین است. همچنین دانشمندان بزرگی چون ماکس پلانک، انشتین و هایزنبرگ افراد دیندار یا به نوعی معتقد به حقایق دینی بودهاند (الیاده، 1374، 93).
اثر نیایش در زندگی انسانها، همیشه مثبت است؛ زیرا در اثر آن تعادل روحی برقرار شده و احساس تنهایی، انزوا، ناتوانی و بیفایدگی تلاشها از بین رفته و یا چهرۀ خشن ظاهری خود را از دست میدهند. نیایش علاوه بر حالات عاطفی، بر کیفیات بدنی نیز تأثیرگذار است و حتی گاهی در مدت کوتاهی، بیماریهای جسمی را بهبود میبخشد. امروزه حتی برخی متخصصین روانشناسی، مبلّغ دین شدهاند و برای دردهای جسمی نیز گرویدن به دین را توصیه میکنند (بهرامی مشعوف، 1373، 23).
یکی دیگر از متغیرهای زمینهای که تأثیر مستقیمی بر جنبههای گوناگون شخصیت افراد میگذارد، سبک فرزندپروری است. با توجه به تعامل مداوم و پیوستۀ والدین با فرزندان، سبک فرزندپروری آنان، میتواند علاوه بر اینکه منبع حمایتی تعیینکنندهای باشد، زمینهای مهم برای آموزش و تربیت فرزندان نیز تلقی شود (کاپلان، 1384، 389).
با توجه به ساخت فرهنگی ما و تغییر و تحولات سریع ارزشها در برخی از اقشار جامعه از جمله نسل جوان و نوجوان و همچنین ساختار مذهبی خانوادههای جامعه و علاقۀ والدین به تربیت فرزندانی با گرایش و نگرش مذهبی، ضروری به نظر میرسد، عواملی که برای رسیدن به این هدف کمک میکنند، مورد بررسی قرار گیرند. گروهی که برای این تحقیق انتخاب شدهاند، دانشآموزان سال سوم دبیرستان هستند. این گروه در دورۀ نوجوانی بهسر میبرند و از هوش انتزاعی برخوردار بوده و همچنین به دنبال کسب هویت خود میروند و به این میاندیشند که برای چه زندگی میکنند؟ چه باورهایی باید داشته باشند و چرا؟ همچنین این گروه در گامهای آغازین ورود مستقلانه به جامعه، به عنوان یک شهروند مستقل هستند. به همین دلیل ضروری به نظر میرسد که تأثیر متغیرهای مختلف، از جمله متغیرهای مهمی مانند سبک فرزندپروری والدین در چنین شرایط ویژهای بررسی شود تا دانسته شود که سبک فرزندپروری والدین چه تأثیری بر سبک جهتگیری مذهبی فرزندان دارد. در حقیقت این تعیین میزان اثر سبک فرزندپروری والدین بر جهتگیری مذهبی فرزندان، هدف تحقیق حاضر است.
پیشینۀ پژوهش
حجم زیادی از تحقیقات، گرایشهای والدی، روشهای پرورش کودک و روابط والد و کودک را به عنوان بخشی اساسی از جنبههای رشد مورد بررسی قرار دادهاند (گرونلیخ و رایان، 1989، 81). یکی از وظایف والدین، هدایت رفتار رشدی کودکان است. والدین احتمالاً از یک یا چند راهبرد، برای اینکه فرزندان از آنها فرمانبرداری کنند، استفاده میکنند. بعضی از والدین ممکن است، تکنیکهایی را انتخاب کرده که علاوه بر این هدف، هم زمان رشد روابط سالم آنها را تسهیل کنند. بقیۀ والدین ممکن است، راهبردهایی را در روابط خود و فرزندشان استفاده کنند که نه تنها اهداف مطلوبی به دست نمیآورند؛ بلکه باعث رشد رفتارهای منفی و روابط ضعیف شوند (شروود، 2004، 21).
از جمله متغیرهای بنیادی که از راههای گوناگونی بر فرزند مؤثر است و در رفتارهای حال و آیندۀ او تأثیری انکارناپذیر دارند، سبک فرزندپروری است. فرزندپروری، فعالیتی پیچیده است که شامل بسیاری از رفتارهای خاصی که یا به صورت واحد و یا به صورت پیامدهایی که برای فرد ایجاد میکند، میشود (شارما، 2006، 1). شیوههای تعامل والدین با فرزندانشان، «سبک فرزندپروری» نام دارد (برک، 1383، 521). سبک فرزندپروری اساساً دیدگاهی است که والدین روزانه در تعامل با فرزندشان، مدارای با خواستهها و توقعات او و ایجاد نظم مورد استفاده قرار میدهند (پیزوت، پیرس، کارلسون، سلارز، هافمن، سینکلر و وود، 2007). پس میتوان چنین گفت که سبک فرزندپروری تمامی تعاملات و گرایشاتی را که میان والد و کودک رد و بدل میشوند و به نوعی میتوانند فرزند را تحت تأثیر قرار دهند را در بر میگیرد.
روانشناسان، رفتار والدین را با روشهای متنوعی، مانند مشاهدۀ مستقیم، مصاحبه با والدین، رتبهبندی از طریق مشاهدهگران و پرسشنامه مطالعه کردهاند (ماسن، کیگان، هوستون و کانجر، 1373، 324) سبک فرزندپروری معمولاً بر روی یک پیوستار قرار میگیرد که در یک قطب آن، سبک فرزندپروریِ استبدادی کنترلکننده و محدوکننده با وجود خصوصیت کنترلکنندگی و استفاده از قدرت برای فرمانبرداری کودکان مشخص میشود و در قطب دیگر که البته مقبولیت کمتری دارد، سبک آسانگیر قرار میگیرد که با فقدان کنترل و گرایش منفعل نسبت به پرورش فرزند مشخص میشود. از طرف دیگر، سبک منطقی (دموکراتیک) که بین دو قطب پیوستار قبل، قرار میگیرد، بهطور ضمنی، گرایش فعال نسبت به دیدگاههای کودک و تناسب رفتاری نشان میدهد (گرولنیخ و رایان، 1989، 81).
کودک و نوجوانی که با روش دموکراسی در خانوادهاش پرورش مییابد، به آزادی دیگران اهمیت داده و از اذیت کردن دیگران دوری میجوید. او تمام مسائل را در ذهن خود تجزیه و تحلیل کرده، سپس آنها را قبول یا رد میکند و با ارتباطی که با افراد خانوادهاش دارد، مشکلات خویش را با آنها در میان میگذارد و هیچگاه خود را تنها و بییاور نمیداند؛ بنابراین به دور از هر گونه بیم و نگرانی و با اعتماد کامل به خویش، بزرگ میشود و در سایۀ آرامشی که خانواده به او بخشیده است، نه فقط در مدرسه، بلکه در آینده با قبول مسئولیتهای اجتماعی مناسب، شخصیتی موفق خواهد بود. از طرفی، افرادی که در خانوادۀ دیکتاتور و مستبد رشد یافتهاند، آدمهایی بیقرار و متعصب بار میآیند و چون دارای اعتماد بهنفس و اتکای به خود نیستند و رفتارهای تند و غیرقابل تحملی از خود نشان میدهند، معمولاً در گروههای سنی خود، پذیرفته نمیشوند و نظر به اینکه زمانی به بیلیاقتی و ناسازگاری خود پی میبرند، تمام لحظهها در رنج خواهند بود تا آنجا که این مسئله، سوهان روحشان میشود و آنان را از زندگی، ناامید و از درگیری با فعالیتهای روزانه، باز میدارد (حیدری، 1383، 124).
ژرفکاوی و پژوهش دربارۀ علل مبادرت افراد به اعمال دینی، جایگاه ویژهای را در حوزۀ روانشناسی دینی، به خود اختصاص داده است. دلایل ابزاری و غیر ابزاری که افراد در اعتقادات، باورها و اعمال مذهبی خود، بیان میکنند، در روانشناسی تحت عنوان «انگیزه مذهبی» و «جهتگیری مذهبی» مورد تفحص قرار گرفته است (آلپورت، 1967، 5).
بر خلاف بعضی روانشناسان مانند واتسون و فروید که توجه چندانی به دین ننمودهاند، افرادی مانند آلپورت و اریکسون، مقولۀ مذهب را مورد توجه قرار دادهاند. آلپورت در سال 1954 میلادی، نخست نگرش-های متضاد مذهبی را به دو گروه «نهادینه و درونی شده» تقسیم کرد. او بعدها در سال 1959 میلادی، اصطلاحات درونی و بیرونی را برگزید. جهتگیری بیرونی، ویژگی افرادی است که میتوانند مذهب را در راه مقاصد خود، بهکار گیرند. این اصطلاح از ارزششناسی، اقتباس شدهاست تا مبین علاقهای باشد که در خدمت علائق عالیتر، یعنی علایق دینی در خدمت علایق دیگر قرار گیرد. ارزشهای بیرونی همیشه ابزاری و سودگرا هستند. افرادی که این جهتگیری را دارند، ممکن است دین را از درجات مختلفی مانند ایجاد امنیت، آرامش، جامعهپذیری، انصراف ذهن، منزلت اجتماعی و توجیه خود، سودمند بدانند. عقیدۀ مورد قبول با تساهل حفظ میشود یا طوری شکل میگیرد که با نیازهای اولیه تناسب داشته باشد. سنخ بیرونی به خدا روی میآورند؛ اما از خود روی بر نمیگردانند. جهتگیری درونی، خاص افرادی است که الف) برترین انگیزه را در مذهب مییابند؛ ب) نیازهای دیگر، هر قدر که نیرومند باشند از اهمیت کمتری برخوردارند و تا حد امکان با عقاید و توصیههای مذهبی، تطبیق داده میشوند؛ ج) وقتی فرد عقیدهای را میپذیرد و تلاش میکند که آن را درونی کرده و کاملاً از آن پیروی کند؛ از این لحاظ است که او با دین خود زندگی میکند (به نقل از وولف، 1386، 399).
اخیراً نظریه آلپورت در زمینههای جهتگیری مذهبی، اجتماعی و شخصی بسط یافته است. طبق این تقسیمبندی، افراد دارای جهتگیری مذهبیِ بیرونیِ اجتماعی از مذهب، جهت نیل به اهداف اجتماعی سود میجویند؛ در حالیکه در جهتگیری مذهبیِ بیرونیِ شخصی، از مذهب، جهت کسب امنیت فردی استفاده میکنند (گورساچ، 1984، 91).
در جهتگیری مذهبی درونی، ایمان به خودی خود، به عنوان یک ارزش متعالی، نه به خاطر چیز دیگری تلقی میشود و یک تعهد و انگیزش فراگیر، نه وسیلهای برای دستیابی به اهداف مورد نظر است؛ اما در جهتگیری بیرونی، مذهب، امری خارجی و ابزاری برای ارضاء نیازهای فردی از قبیلِ مقام و امنیت مورد استفاده قرار میگیرد؛ به عبارت دیگر، دینداری برای کسب امنیت و پایگاه اجتماعی است و افرادی که چنین جهتگیری دارند از دین به عنوان وسیلهای برای رسیدن به حاجات خود استفاده میکنند (آلپورت، 1967، 5).
فرد با جهتگیری مذهبی درونی، فردی بیباک و جسور است و در مواقع لزوم، شجاعانه از حقوق خود و دیگران و اصول و ارزشها دفاع مینماید. در حالیکه فردی با جهتگیری مذهبی بیرونی، ممکن است جهت رسیدن به اهداف خود، در بسیاری موارد، اصول و ارزشها را نادیده بگیرد. همچنین جهتگیری مذهبی درونی، باعث میشود که فرد، تلاش بیشتری برای رسیدن به موفقیت انجام دهد و در عبور از موانع و دست یافتن به درجات بالاترِ معنوی تلاش نماید و از عزت نفس و افکار و اعمال بهتری در جهت پیشرفت برخوردار باشد. افراد مذهبی با جهتگیری درونی، ضمن درونیسازی ارزشهای دینی، مذهب را به مثابۀ هدف، در نظر میگیرند. در حالیکه افراد با جهتگیری مذهبی بیرونی، دین را صرفاً جهت نیل به اهداف دیگر در نظر میگیرند (آلپورت، 1967، 5). فرض آلپورت این است که مذهب بیرونی کمتر از مذهب درونی جنبۀ پیشگیرانه دارد. مطابق این دیدگاه، در جهتگیری بیرونی، کسب منافع مادی و حفظ موقعیتهای اجتماعی و ارضای تمایلات خودخواهانه از مهمترین مقاصد افراد در اعمال مذهبی است؛ در حالیکه در جهتگیری مذهبی درونی، افراد بر اساس ارزشها و اعتقادات درونی عمل میکنند و به دنبال کسب معنا و ارزش برای باورها و اعمال خود هستند (البرزی، 1382، 65). حسینی در پژوهش خود نشان داد که:
1. بین سبک فرزندپروری استبدادی و جهتگیری مذهبی برونسو رابطۀ مثبت وجود دارد.
2. بین سبک فرزندپروری منطقی و جهتگیری مذهبی درونسو رابطۀ مثبت وجود دارد.
3. بین سبک فرزندپروری آسانگیر و جهتگیری مذهبی درونسو و برونسو رابطۀ منفی وجود دارد (حسینی، 1385، 132).
پژوهش دیگری که رابطۀ ادراک فرزندان از سبک فرزندپروری والدین و جهتگیری مذهبی را مورد بررسی قرار داد به نتایج زیر نائل شد که عبارتند از:
1. بین سبک فرزندپروری سلطهگر و جهتگیری مذهبی درونفکنی شده، رابطۀ معنادار مثبت مشاهده شدهاست.
2. بین سبک فرزندپروری قدرتطلب و جهتگیری مذهبی درونسازی شده (به فرم همانندسازی) رابطۀ معنادار مثبت وجود دارد.
3. بین سبک فرزندپروری آزادگذار با هر یک از سبکهای جهتگیری مذهبی رابطۀ معنادار منفی وجود دارد (فدایی، 1385، 110).
فرزندانی که والدینی با شیوۀ فرزندپروری دیکتاتور یا آزادگذار دارند احساس معنای کمتری در زندگی دارند و همچنین معنادار بودن زندگی با سبک فرزندپروری دمکرات، رابطۀ معنادار مثبت دارد (سای، 1997، 63).
در تحقیقی که تحت عنوان بررسی هویت دینی و سبک فرزندپروری و بررسی این دو در دانشجویان 20-22 ساله صورت گرفته، نشان داد والدینی که سبک فرزندپروری منطقی دارند، دارای فرزندانی با هویت دینی شکلیافتهتر هستند و یا مراحل جستجو برای دستیابی به هویت دینی شکلیافتهتر را طی میکنند (محمدی، 1383، 98).
نتایج تحقیقاتی که در زمینه رابطۀ بین سبک فرزندپروری والدین و معنابخش بودن زندگی انجام گرفته، عبارت است از:
1. بین سبک فرزندپروریِ اقتدارطلب و معنادار بودنِ زندگی، ارتباط وجود دارد.
2. بین سبک فرزندپروری والدین و جنسیت فرزندان ارتباط وجود ندارد.
3. بین معناداری زندگی در دو جنس تفاوت معنادار وجود ندارد (اوتادی، 1384، 190).
فرزندپروری منطقی همراه با نظمبخشیهای پاسخگرانه، به طور باثباتی با پیامدهای آموزشیِ اجتماعی و رشدشناختی در کودکان مرتبط است و برعکس فرزندپروری مستبدانه و سهلگیرانه، معمولاً با عملکردهای ضعیفی در فرزندان همراه بوده است (کاپلان، 1384، 415).
با انجام تحقیقی بر روی کودکان مدرسهای و مادرانشان، در جهت چگونگی برخورد با واقعهای که اخیراً تجربه کردهاند و همچنین با بررسی ابعاد فرزندپروری از جمله مهرورزی / حمایتکننده و دستوری/ کنترلکننده، به این نتیجه رسیدهاند که کودکانِ خانوادههای دارای سطوح حمایتی بالا و سطوح متوسطِ ساختاری از دامنۀ بسیار متنوعتر راهبردهای مقابله با استرس، در پاسخ به فشارهای روزانه استفاده میکنند (هاردی، پاور و جیدسیک،1993، 64).
پژوهشگران در تحقیقی که بر روی 107 نفر از نوجوانان 15 تا 17 ساله، در زمینۀ شیوههای فرزندپروری انجام دادند، دریافتند که فرزندان آن دسته از والدینی که پذیرا، حمایتگر و مهرورز بودند، بیشتر، از سبک مقابلهای مسئله مدار، استفاده میکردند. این مطالعه همچنین نشان داد که شیوههای فرزندپروری میتواند، استراتژیهای به کار گرفته شده توسط نوجوان دارای رشد معمولی را تحتتأثیر قرار دهد (دوسک و دانکو،1994، 9). در همین تحقیق، نوجوانانی که والدین خود را دارای سبک فرزندپروری منطقی، ارزیابی کرده بودند نسبت به افرادی که والدینشان را در دیگر شیوههای فرزندپروری قرار داده بودند، در مقابله با استرسها، بیشتر از سبکِ جستجویِ حمایت اجتماعی و مسئله مدار استفاده میکردند. در این تحقیق بهطور کلی، کنترل خوب والدین با افزایش استفاده از شیوههای حل مسئله و کاهش شیوههای هیجانی همراه شده بود (دوسک و دانکو، 1994، 9).
در تحقیقی با عنوان مقایسۀ ویژگیهای شخصیتی دانشجویان دارای والد همجنس و بدون والد همجنس نشان داد که بین دانشجویان دخترِ بدون مادر و دارای مادر و همچنین دانشجویان پسر بدون پدر و دارای پدر از لحاظ ویژگیهای شخصیتی، تفاوت معناداری وجود دارد. میزان توافق دخترانِ بدونِ مادر بیش از دختران دارای مادر بود و همچنین میزان ویژگیهای توافق و با وجدان بودن در پسران بدون پدر بیش از پسران دارای پدر بود (حیدری و دیگران، 1386، 32).
بین فرزندان افرادی که سبک فرزندپروری منطقی دارند از نظر جهتگیری مذهبی، تفاوت زیادی با دیگر سبکهای فرزندپروری وجود دارد. جهتگیری مذهبی درونسازی شده، در فرزندان این گروه از والدین، به طرز معناداری از دو گروه دیگر بیشتر است (دشتی، 1387، 121).
فرزندان آن دسته از والدینی که شیوۀ فرزندپروری اقتدارطلب داشتند، به طرز فاحشی دارای زندگی معنادارتری نسبت به بقیۀ سبکهای فرزندپروری بودند. او همچنین نتیجه گرفت که بین سبک فرزندپروری آسانگیرانه و سلطهگر، با معناداری فرزندان رابطۀ معنادار منفی وجود دارد (سلیمی، 1388، 143). همچنین بین سبک فرزندپروری منطقی و جهتگیری مذهبی درونسازی شده (همانندسازی شده)، رابطۀ مثبت و معناداری یافته شدهاست (شریفی، 1390، 90).
برخی از این تحقیقات فوق، هر چند که بهطور مستقیم به ارتباط فرزندپروری والدین و جهتگیری مذهبیِ در فرزندان آنها نپرداختهاند، اما تأثیرات شیوههای فرزندپروری و پیامدهای آن را بر رشدِ شناختی، شخصیتی، اجتماعی و سبک تفکر و شخصیت افراد نشان میدهد و جهتگیری مذهبی نیز احتمالاً از این متغیر، به دلیل تعاملی و چند بُعدی بودن، تأثیر میپذیرد.
فرضیۀ تحقیق
سبکهای فرزندپروری والدین بر جهتگیری مذهبی فرزندان تأثیر دارد.
روش تحقیق
روش تحقیق حاضر، توصیفی و از نوع همبستگی است.
نمونه و روش نمونهگیری
روش نمونهگیری در این پژوهش، به صورت تصادفی و از نوع نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای است. به این صورت که از بین چهار ناحیه آموزش و پرورش شهر شیراز، ناحیه دو و سه به صورت تصادفی به عنوان واحدهای نمونهگیری انتخاب و سپس از بین دبیرستانهای این نواحی، چهار دبیرستان به صورت تصادفی انتخاب شدند که نظرات دانشآموزان دو دبیرستان دخترانه و دو دبیرستان پسرانه بودند. سپس در هر دبیرستان، دانشآموزان یک کلاس سوم ریاضی، یک کلاس سوم تجربی و یک کلاس سوم انسانی به صورت تصادفی، به عنوان حجم نمونۀ تحقیق حاضر و انتخاب شدند که جمعاً 308 نفر، حجم نمونه را تشکیل دادند. این تعداد پس از جمعآوری، به علت عدم تحویل پرسشنامه توسط بعضی دانشآموزان، به 271 نفر تقلیل یافت؛ که از این تعداد 138 دختر و 133 پسر بودند.
ابزارهای اندازهگیری
در این پژوهش از دو پرسشنامۀ استاندارد شده برای جمعآوری اطلاعات استفاده شدهاست که عبارتند از:
الف) پرسشنامۀ سبک فرزندپروری دیانا بامریند: این مقیاس توسط بامریند (1967) تهیه شدهاست و سه سبک فرزندپروری، یعنی سبک فرزندپروری منطقی، سبک فرزندپروری مستبدانه و سبک فرزندپروری آسان-گیر را میسنجند. این پرسشنامه شامل 30 سؤال است که برای هر سبک 10 سؤال در نظر گرفته شدهاست. این مقیاس توسط والدین تکمیل خواهد شد. از پاسخدهنده خواسته میشود شیوهای که در پرورش فرزندان-شان بهکار بردهاند، بر اساسِ مقیاس پنج درجهای از صفر تا چهار که به نحوۀ لیکرت از کاملاً مخالفم (0) تا کاملاً موافقم (4) مشخص شدهاست، عمل کنند.
10 عبارت مربوط به مقیاس آسانگیری: 1-6-10-13-14-17-19-21-24-28.
10 عبارت مربوط به مقیاس استبدادی: 2-3-7-9-12-16-18-25-26-29.
10 عبارت مربوط به مقیاس اقتدار منطقی: 4-5-8-11-15-20-22-23-27-30.
این پرسشنامه قبلاً توسط اسفندیاری (1374) مورد استفاده قرار گرفته است؛ او پایایی بازآزمایی این پرسشنامه را برای آسانگیری 69/0، برای استبدادی 77/0 و اقتدار منطقی 73/0 و همچنین بوری (1991م) نیز پایایی بازآزمایی این پرسشنامه را برای آسانگیری 81/0، برای استبدادی 85/0 و برای اقتدار منطقی 92/ 0 گزارش کردهاند. بوری در مورد اعتبار پرسشنامه، نتایج زیر را بیان کرده است، مستبد بودن به ترتیب رابطۀ معکوس با آسانگیری 50/0 و با اقتدار منطقی 52/0 دارد.
ب) پرسشنامۀ جهتگیری مذهبی (البرزی، 1382): این پرسشنامه مشتمل بر دو زیر مقیاسِ درونفکنی شده و درونسازی به فرم همانندسازی شدهاست. این مقیاس توسط البرزی (1382) تهیه شده و همچنین این پرسشنامه، دو سبک جهتگیری مذهبی، یعنی سبک جهتگیری مذهبی درونسازی و به فرم همانندسازی شده و سبک جهتگیری مذهبی درونفکنی شده را میسنجند. تعداد کلِ گویهها 12 گویه و برای هر سبک، 6 گویه در نظر گرفته شدهاست. گویههای 1-4-6-8-9-11، سبک جهتگیری همانندسازی شده را نشان میدهند و گویه-های 2-3-5-7-10-12، سبک جهتگیری درونفکنی شده را میسنجند. حداقل نمره برای هر سبک 6 و حداکثر 48 است. به هر گویه بین 1 تا 8 امتیاز تعلق میگیرد. جمع امتیازات هر سبک، مشخص میکند که فرد دارای چه سبکی است. البرزی دربارة بررسی روایی پرسشنامه، از پرسشنامۀ خودگردانی یادگیری، استفاده کرده است که روایی آزمونها را نشان میدهد. نتایج مطالعات پایایی این پرسشنامه به شیوه بازآزمایی و آلفای کرونباخ از پایایی پرسشنامۀ درونیسازی حکایت داشت. ضریب پایایی برای سبک درونفکنی شده برابر 76/0 و برای سبک همانندسازی شده برابر 73/0 بود. ضریب پایایی کرونباخ برای سبک درونفکنی شده 78/0 و برای سبک همانندسازی برابر 75/0 بود. در پژوهش حاضر، مقدار پایایی به روش آلفای کرونباخ برای سبک درونفکنی شده برابر با 77/0 و برای سبک همانندسازی شده 61/0 به دست آمده و. پرسشهای مقیاس به صورت طیف مدرج (کاملاً درست = 8 تا اصلاً درست نیست =1) است.
روش آماری و تجزیه و تحلیل دادهها
اطلاعات در دو سطح آمار توصیفی و استنباطی، مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرند. در سطح توصیفی به گزارش میانگین، انحراف معیار و ماتریس همبستگی متغیرهای مورد مطالعه و در سطح استنباطی به آزمون فرضیه با استفاده از شیوۀ آماری رگرسیون چندگانه، پرداخته شدهاست.
یافتهها
در این پژوهش، پیش از پرداختن به فرضیههای پژوهش، به ارائه شاخصهای توصیفی متغیرهای مورد مطالعه پرداخته شده و سپس به بررسی فرضیهها اقدام شدهاست. جدول 1-4 میانگین و انحراف معیار متغیرها و جدول 2-4 ماتریس همبستگی متغیرهای مورد مطالعه را نمایش میدهد.
جدول 1-4: میانگین و انحراف معیار متغیرهای مورد مطالعه
گروه
|
شاخص
|
سبک فرزندپروری
آسانگیر
|
سبک فرزندپروری استبدادی
|
سبک فرزندپروری
منطقی
|
جهتگیری مذهبی
همانندسازی شده
|
جهتگیری مذهبی
درونفکنی شده
|
پسر
|
میانگین
|
39/17
|
56/16
|
62/15
|
42/31
|
39/27
|
انحراف معیار
|
36/9
|
48/8
|
79/8
|
45/10
|
87/7
|
دختر
|
میانگین
|
11/17
|
11/17
|
26/16
|
93/31
|
41/28
|
انحراف معیار
|
59/8
|
82/8
|
04/9
|
49/10
|
88/7
|
کل
|
میانگین
|
25/17
|
82/16
|
93/15
|
67/31
|
89/27
|
انحراف معیار
|
98/8
|
64/8
|
90/8
|
45/10
|
88/7
|
جدول 2-4: ماتریس همبستگی متغیرهای مورد مطالعه(سطح معناداری 01/0)
|
سبک فرزندپروری آسانگیر
|
سبک فرزندپروری استبدادی
|
سبک فرزندپروری منطقی
|
جهتگیری مذهبی همانندسازی شده
|
جهتگیری مذهبی درونفکنی شده
|
سبک فرزندپروری آسانگیر
|
1
|
|
|
|
|
سبک فرزندپروری استبدادی
|
30/0-
|
1
|
|
|
|
سبک فرزندپروری منطقی
|
28/0-
|
29/0-
|
1
|
|
|
جهتگیری مذهبی همانندسازیشده
|
16/0-
|
34/0-
|
48/0
|
1
|
|
جهتگیری مذهبی درونفکنیشده
|
14/0-
|
48/0
|
39/0-
|
45/0-
|
1
|
فرضیۀ تحقیق: سبکهای فرزندپروری والدین بر سبک جهتگیری مذهبی فرزندان تأثیر دارد.
برای بررسی میزان تأثیر سبک فرزندپروری الف) آسانگیر ب) استبدادی ج) منطقی بر سبک جهتگیری مذهبی (الف. همانندسازی شده، ب. درونفکنی شده)، از آزمون رگرسیون چندگانه به شیوه همزمان استفاده شده که نتیجه آن در جدول 3-4 ارائه شدهاست.
جدول 3: رگرسیون چندگانه برای تعییین اثر سبک فرزندپروری والدین بر سبک جهتگیری مذهبی
متغیر وابسته
|
پیش بین
|
بتا(Beta)
|
t
|
P<
|
R2
|
F
|
df
|
P<
|
جهتگیری مذهبی
همانندسازی شده
|
سبک فرزندپروری آسانگیر
|
03/0
|
33/0
|
74/0(NS)
|
30/0
|
15/18
|
3و67
|
001/0
|
سبک فرزندپروری استبدادی
|
16/0-
|
66/1
|
10/0(NS)
|
سبک فرزندپروری منطقی
|
45/0
|
46/8
|
001/0
|
جهتگیری مذهبی
درونفکنی شده
|
سبک فرزندپروری آسانگیر
|
27/0-
|
81/5
|
001/0
|
23/0
|
01/49
|
3و67
|
001/0
|
سبک فرزندپروری استبدادی
|
23/0
|
39/3
|
001/0
|
سبک فرزندپروری منطقی
|
43/0-
|
77/9
|
001/0
|
توجه به جدول 3 نشان میدهد که 30 درصد از واریانس جهتگیری مذهبی همانندسازی شده توسط سبک فرزندپروری، قابل پیشبینی است. همچنین 23 درصد از واریانس جهتگیری مذهبی درونفکنی شده توسط این سبک قابل پیشبینی است.
جمعبندی
هدف تحقیق حاضر، بررسی اثرگذاری سبک فرزندپروری والدین بر جهتگیری مذهبی فرزندان است. نتیجۀ تحقیق، بیانگر اثرگذاری، سبک فرزندپروری والدین بر سبک جهتگیری مذهبی فرزندان است. در تبیین این یافته، میتوان گفت که سبک فرزندپروری، تأثیرات قابلتوجهی بر همۀ ابعاد تفکر، نگرش و شخصیت افراد دارد که از جملۀ آنها نگرش نسبت به مذهب و جهتگیری مذهبی افراد است. در این بخش هر تأثیر به طور جداگانه مورد بحث قرار میگیرد.
تأثیر سبک فرزندپروری آسانگیر بر جهتگیری مذهبی درونفکنی شده: نتایج تحقیق نشانگر این است که هر چه سبک فرزندپروری والدین آسانگیرتر باشد، شخص اجبار کمتری را برای تظاهر به مذهب و درون-فکنی کردن آن در خود احساس میکند. در تبیین این موضوع میتوان گفت که سبک جهتگیری مذهبی درونفکنی شده به معنای درونیشدن منبع انگیزشی بیرونی بر اساس فشارهای درونی، مانند احساسگناه و اضطراب و تهدید خودپنداره است. در واقع این سبک تنظیمی، همان احساس گناه در درون انسان است که هرگاه خطایی مخالف با قوانین بیرونی صورت میگیرد، به وجود میآید؛ اما در سبک فرزندپروری آسانگیر، قوانین محکمی وجود ندارد و والدین بیشتر پاسخگو هستند تا متوقع؛ پس طبیعتاً فرزندان، کمتر به خاطر احساس گناه، حفظ خودپنداره و غیره، توقعات مذهبی خانواده و والدین را درونفکنی میکنند. به همین دلیل هر چه میزان توقع والدین از فرزندان در زمینههای مختلف از جمله مذهب، کمتر باشد و آسانگیری آنان بیشتر باشد، احتمال اینکه فرزندان جهتگیری مذهبی درونفکنی شده داشته باشد کمتر میشود. مطالعات حسینی و فدایی نیز نشان میدهد که بین سبک فرزندپروری آسانگیر و جهتگیری مذهبی درونفکنی شده رابطۀ منفی وجود دارد (1385، 112)، (1385، 99).
تأثیر سبک فرزندپروری مستبدانه بر جهتگیری مذهبی درونفکنی شده: نتایج، نشانگر این است که هر چه والدین، سبک فرزندپروری مستبدانهتری داشته باشند، به احتمال بیشتری فرزندان آنها مذهب را درونفکنی میکنند. در تبیین این امر میتوان گفت که در سبک فرزندپروریِ استبدادی، والدین، متوقع و مطالبهگر اما غیر پاسخگو هستند. آنها افرادی موقعیت- فرمانمدار بوده و بدون هرگونه توضیحی، انتظار فرمانبرداری از کودکان خود را دارند (217، 1999 Darling). به همین دلیل، احتمالاً فرزندان آنها مجبورند برای حفظ خودپنداره و جلوگیری از احساس گناه، خواسته و توقعات والدین را درونفکنی کنند؛ چون خانوادهها در جامعۀ ما، غالباً مذهبی به شمار میآیند و نگرش و تمایلات مذهبی دارند. فرزندانی که با این سبک فرزندپروری رشد میکنند، با احتمال بیشتری مذهب را درونفکنی میکنند، بدون آنکه آن را به خوبی فهمیده و قلباً به آن معتقد باشند. یکی از دلایلی که برای عدم اعتقاد قلبیِ فرزندان والدینِ مستبد، به دین و مذهب میتوان عنوان کرد، نقص در مرحلۀ «اعتماد در مقابل بیاعتمادی» اریکسون است. اریکسون معتقد است که کودک در اولین مرحله از تحول شخصیت خود، بهتدریج جهان خارج و مادر را به عنوان پدیدهای قابل اعتماد درک میکند. اگر تعاملهای کودک با مراقبان بهگونهای نباشد که کودک را به درک نوعی ثبات و قابلیت پیشبینی در مراقبت برساند، اعتماد اساسی در کودک شکل نمیگیرد و او درمییابد که نمیتواند برای رفع ناراحتی خود به جهان پیرامون خود – مراقب- امید بسته و اعتماد کند. اریکسون معتقد است، اعتمادی که در همین مرحلۀ کودکی شکل میگیرد، پایه و اساس ایمان در بزرگسالی است. ایمان به عنوان یک نیاز حیاتی، انسان را به سوی پذیرش دین سوق میدهد. به همین دلیل والدین مستبد به دلیل ایجاد حس بیاعتمادی در کودک، به ایمان و دینداری قلبی او در بزرگسالی لطمه میزنند؛ اما فرزندان این گونه والدین، همانگونه که در بالا گفته شد مجبورند برای حفظ خودپنداره و جلوگیری از احساس گناه، خواستهها و توقعات والدین را در زمینه مذهب (حتی زمینههای دیگر) علیرغم اعتقاد قلبی درونفکنی کنند. شاید بتوان این توصیۀ قرآن که میفرماید: «لا اکراه فی الدین» (بقره / 256) را با این نتیجه همسو دانست؛ زیرا طبق نتیجۀ به دست آمده، اجبار در دین موجب درونفکنی دین میشود، نه موجب اعتقاد قلبی به آن. مطالعات حسینی و فدایی نیز نشان میدهد که بین سبک فرزندپروری مستبدانه و جهتگیری مذهبی درونفکنی شده، رابطه مثبت وجود دارد (1385، 112) (1385، 99).
تأثیر سبک فرزندپروری منطقی بر جهتگیری مذهبی درونفکنی شده: نتایج، نشانگر این است که هر چه والدین سبک فرزندپروری منطقیتری داشته باشند، احتمال اینکه فرزندانشان مذهب را درونفکنی کنند، کمتر خواهد شد. در تبیین این نتیجه میتوان گفت که در این سبک فرزندپروری، والدین علاوه بر متوقع بودن، پاسخگو نیز هستند. در این سبک، والدین در زمینههای مختلف از جمله مذهب، هم از فرزندان خود متوقع و هم به فرزندان خود پاسخگو هستند. همین پاسخگو بودنِ والدین میتواند موجب شود که در مورد توقعاتشان در زمینۀ مذهب، با فرزندانشان وارد بحث و گفتگو شوند، حرفها و نظرات خود را بگویند و نظرات فرزندان را بشنوند. این والدین نمیخواهند که از خواستهها و توقعات آنها بدون چون و چرا پیروی شود. به همین دلیل در این سبک، فرزندان ناچار نیستند برای حفظ خودپنداره و دوری از احساس گناه، توقعات مذهبی والدین و جامعه را بدون داشتن اعتقاد قلبی، درونفکنی کنند؛ بنابراین هر چه والدین منطقیتر باشند، احتمال جهتگیری مذهبی درونفکنی شده در فرزندانشان کمتر خواهد بود.
تأثیر سبک فرزندپروری منطقی بر جهتگیری مذهبی همانندسازی شده: نتایج، نشانگر این است که هر چه والدین سبک فرزندپروری منطقیتری داشته باشند، احتمال جهتگیری مذهبی همانندسازی شده در فرزندانشان بیشتر خواهد شد. در تبیین این امر میتوان گفت، همانطور که در بالا اشاره شد در سبک فرزندپروری منطقی، والدین علاوه بر متوقع بودن، پاسخگو نیز هستند. پاسخگو بودن والدین در خانوادههای منطقی، یکی از عوامل مهمی است که باعث میشود فرزندان در زمینۀ مذهب با والدین خود بحث و گفت وگو کنند، دغدغههای خود را مطرح کرده و به دنبال یافتن جواب باشند. همین شیوه کمک میکند که فرزندان مذهب خود را شناخته و عقاید و باورهای خود را شکل دهند و بر اساس عقاید و باورهای قلبی، به آموزه-های دینی عمل کنند. به همین دلیل هر چه والدین منطقیتر رفتار کنند، احتمال جهتگیری مذهبی همانندسازی شده در فرزندانشان بیشتر میشود؛ زیرا طبق گفتۀ ریان و همکاران (1993م) در این سبکِ جهتگیری مذهبی، دیگر احساس گناه ناشی از رفتار بیرونی، رفتار را تحریک نمیکند؛ بلکه انسان بر اساس عقاید و باورهای خود، به آن دست یافته و طبق آن عمل میکند. در دین اسلام نیز تأکید بسیاری شدهاست که پذیرش دین، بهویژه اصول دین، بر اساس شناخت و اختیار است. در اغلب توضیح المسائلها نیز آمده است که تقلید در اصول دین جایز نیست. این تأکید در دین اسلام را میتوان با نتیجۀ کسب شده همسو دانست. مطالعات دشتی و فدایی نیز نشان میدهد که بین سبک فرزندپروری منطقی و جهتگیری مذهبی همانندسازی شده، رابطۀ مثبت وجود دارد (1385، 132)، (1385، 99).
منابع
1. البرزی، محبوبه؛ بررسی روایی و پایایی پرسشنامۀ خودگردانی مذهبی؛ پایاننامۀ کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه شیراز،1382.
2. الیاده، میرچا؛ رساله در تاریخ ادیان، تهران: انتشارات سروش،1374.
3. اوتادی، فاطمه؛ تأثیر سبک فرزندپروری والدین بر معناداری زندگی دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد؛ پایاننامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه فردوسی مشهد، 1384.
4. برک، لورا. ای؛ روانشناسی رشد؛ ترجمه یحیی سید محمدی، تهران: ارسباران، 1383.
5. بهرامی مشعوف، ع؛ بررسی رابطۀ بین میزان عبادت و سلامت روان در دانشجویان پسر مرکز تربیت معلم همدان؛ پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت معلم، 1373.
6. حسینی، محمودرضا؛ مقایسۀ سبک فرزندپروری والدین در دانشجویان دارای جهتگیری مذهبی درونی و بیرونی؛ پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس،1385.
7. حیدری، علیرضا و دیگران؛ «مقایسۀ ویژگیهای شخصیتی دانشجویان دارای والد همجنس و بدون والد همجنس»؛ دانشگاه آزاد اهواز، مجلۀ دانش و پژوهش در روانشناسی، سال نهم شمارة 32 تابستان 86،1386.
8. دشتی، سیدرضا؛ بررسی رابطۀ شیوههای تربیت فرزند و جهتگیری مذهبی درونی؛ پایاننامۀ کارشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد رودهن، 1387.
9. سلیمی، زهرا؛ بررسی رابطۀ شیوههای فرزندپروری والدین با معنای زندگی و سلامت روان دانشآموزان دبیرستانی شهر گرگان؛ پایاننامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا، 1388.
10. شریفی، فاطمه؛ بررسی رابطۀ ادراک دانشآموزان از سبکهای فرزندپروری والدین با خودتنظیمی تحصیلی و جهتگیری مذهبی آنان در مدارس متوسطه ناحیه دو شهر کرمان؛ پایاننامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه فردوسی مشهد،1390.
11. فدایی، مژگان؛ بررسی رابطۀ ادراک فرزندان از سبک فرزندپروری و جهتگیری مذهبی و سلامت روان دانشجویان دختر دانشگاه علامه طباطبایی؛ پایاننامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی، 1385.
12. کاپلان، پاولاس؛ روانشناسی رشد سفر پرماجرای کودک؛ ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران: خدمات فرهنگی رسا، 1384.
13. ماسن، پاول. اچ و دیگران؛ رشد و شخصیت کودک؛ ترجمۀ مهشید یاسایی، تهران: ماد، 1373.
14. محمدی، امید؛ «رابطۀ بررسی هویت دینی و سبک فرزندپروری»؛ مجله روانشناسی شماره 32، صفحه 4-2، 1383.
15. وولف، دی. ام؛ روانشناسی دین؛ ترجمه محمد دهقانی، تهران: انتشارات رشد، 1386.
16. Allport,G. W, “personal orientation and prejudice religious “, journal of personality and social psychology, 5, 1967 , 432- 443.
17. Baumrind, D, Child care practices anteceding three patterns of preschool behaviour, Genetic Psychology Monographs, 15, 1967, 43 – 88.
18. Darling,N. Parsenting style and Its Correlates,clearing house on Elementary and Early Childhood Education, University of Illioneis ERIC DIGEST 217, 1999, 333-1386.
19. Dusek,J, &Danko, M, Adolescent coping styles and perceptions of parental child rearing, Journal of Adolescent Research, vol, 96, 1994, 412-42.
20. Erikson, Erik, Life History and the Historical Moment, New York:W.w.norton, 1975.
21. Gorsuch,Ri, Measuremaent:the hoax and banc of investigating religion, American psychologist, 1984.
22. Grolnick,W. S, & Ryan, R. M, Parent Styles Associated with children,s self-regulation and competence in school, Journal of Educational Psychology,Vol, 81, 1989, 143-154.
23. Hardy,D& Power, T &Jaediske, s, Examining the relation of parenting to children coping with everyday stress,Child Development,64, 1993, 1829-1841.
24. Larson,P. P, and Sherill, K, Aetal,Associations between dimensions of religious condiments and mental health, American Journal of Psychiatry,149, 1999, 557-559.
25. Pezzot- Pearse, T, Carlson, R, Cellars, B, Eresman, D, Hoffman, J, Petrie, P, Sinclair, T, And Wood, K. Critical Issues for Consideration when Developmenting Practical Parenting Plans for Families in Conflict:A Working Guide, The Free Press, 2007.
26. Ryan,R. M, Rigby, S, King, K, Two types of religious internalization and their relations to religious orientation and mental heath,journal of personality and social psychology, 65, 1993, 586 – 596.
27. Sharma,I, Parenting, a chalenge in the New Millennium: implication, For Mental Health of Children Department of Inestitue of Medical Scienses, JIACAM vol (1), Article 1, 2006.
28. Sherwood,J. K, Parental Depressed Mood,Psychological Control, and Adolescent Behavior Problems: Evidence of Mediation?, M,A Thesis,Louisiana State University Shulman, S, 1990, Coping Styles in Adolescence,Journal of Cross Cultural Psychology, Vol, 21(3), 2004, 351-377.
29. Tsay, J. C, Child, Parent, and Contextual Influences on Peseived Parenting Competence Among Parents of Adolescents, Journal of Marriage and the Family, 63 1997, 204.
[1] مینا خلیلی فر کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی دانشگاه آزاد اسلامی Mina_khalilifar@yahoo.com
[2] دکتر سلطانعلی کاظمی استادیارگروه روانشناسی تربیتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت Kazemi_edu@yahoo.com
[3] دکتر حجتالله جاویدی استادیارگروه روانشناسی تربیتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت