ملاک تشخیص معنویت حقیقی از غیرحقیقی[1]
مجید ایزدی[2]
چکیده
با سیری گذرا در تاریخ میتوان دریافت که تقابل در معنویتها ویژهی زمانهی ما نیست و جنگهای بسیاری در طول تاریخ، بهدلیل رویارویی معنویتهای گوناگون شکل گرفته است. به باور بسیاری از اندیشمندان کشف و گشودن درهای علمی در جهان معاصر ـ که در برخی از عرصهها حیرتانگیز است ـ علیرغم ایجاد آسایشی سطحی نتوانست آرامشی کامل به انسان بخشیده و پاسخگوی تمام پرسشهای او باشد، روزی نیست که خبر افزایش آمار جنایت و تجاوز و ناهنجارهای اجتماعی روان انسانها را نیازارد، محققین حوزه علوماجتماعی معتقدند انسانها بعد از دورهای کنار گذاشتن معنویت، به این نتیجه رسیدهاند که تکنولوژی داروی تمام مشکلات آنها نیست و خواستار آشتی با معنویت شدهاند، رصدهای جهانی اقبال انسانها به معنویت را نوید میدهد، اما تفسیرهای گوناگون از معنویت ناخواسته یا مغرضانه باعث رودرویی و تقابل بین معنویتهای گوناگون شده است. از اینرو، نیاز به شاخص در تشخیص معنویت حقیقی و همچنین راهکار حفظ معنویت اصیل از انحراف در خور توجه بسیار است. نویسنده میکوشد در این نوشتار بیان کند که تفسیرهای متفاوت از معنویت از گذشته تاکنون باعث رودرویی و تقابل معنویتها گردیده و با بیان شاخصی در تشخیص معنویت حقیقی از غیرحقیقی، وجه تمایز معنویت حقیقی را تبیین کند. طبق تحقیقات انجامشده، وجه تمایز و شاخص در تشخیص معنویتهای غیرحقیقی «حماسهساز بودن» معنویت حقیقی است.
واژگان کلیدی: معنویت، معنویت حقیقی، تقابل، حماسه، صداقت، جوانمردی
مقدمه
غرب متجدد باخیال سیطره برطبیعت، به دانش عظیمی دست یافت و تمدنی نوپدید را بنا نهاد. این تمدن نه تنها روابط اجتماعی و فرهنگ جدیدی را به جامعه القا میکرد، بلکه انسانشناسی و دینشناسی نویی را نیز پایهگذاری کرد؛ اما تمدن جدید باعث ناسازگاریهایی در حوزه معنویت شد، نزاع بین علم و دین و تعارض بین سنت و مدرنیسم نمونههایی از ناسازگاری انسانها – بهویژه در غرب - با دیانت و معنویت بود. این امر باعث عقبنشینی دیانت و معنویت از تمام عرصهها شد، اما پیامدها و طبعات مدرنیسم و همچنین پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری عارف واصل امام خمینی و شگلگیری گفتمان دینی باعث گردید شجرهی طیبه معنویت باردیگر جانی تازه بگیرد. از طرفی کمپانیهای سرمایهداری جهان و سردمداران جهانی که منافع خود را از تبلور بیداری انسانها و گرایش به معنویت حقیقی در خطر میدیدند، با این اقبال بهشدت مخالفت کردند و به مقابله با این گرایش پرداختند. آنها متوجه شدند که معنویت قدرتآفرین است و تکنولوژی قادر به رویارویی با معنویت نیست. از اینرو، با معنویت بهمصاف معنویت حقیقی آمدهاند و به بشرِ جویای معنویت بباورانند که حاکمیت معنویت خطرناک و حاکمیت تکنولوژی به مراتب بهتر از حاکمیت معنویت است. البته رویارویی و تقابل در معنویتها تاریخچهای کهن دارد و متولیان حقیقی معنویت - یعنی پیامبران - همواره بهعنوان داورانی جهت رفع تقابل و رویاوریی معنویتها اقدام کرده و سعی در معرفی معنویت حقیقی داشتهاند.
معنویت موضوعی است که در آینده جهان با اهمیت و حیاتی است. روایات مربوط به آخرالزمان تأکید دارند که امتحانات مؤمنین در آن مقطع زمانی بر اساس تفسیرهای متفاوت از معنویت است. بنابراین شناخت معنویت حقیقی از غیرحقیقی ضروری است، قرآن صداقت و انصاف را شاخصی برای تشخیص حق از باطل معرفی میکند. از اینرو، صداقت و جوانمردی را میتوان دو راه برای ورود به معنویت حقیقی و همچنین حفظ آن از انحراف معرفی کرد. آنچه در این نوشتار مورد بررسی قرار میگیرد، تاریخچهی اجمالی تقابل معنویتها از دیرباز تاکنون است، انتظار نویسنده از این گفتار، تشخیص شاخصی برای فهم معنویت حقیقی از غیرحقیقی است. قرآن اولین وظیفه انبیاء و اولیاء خدا را بعد از رسالت مبارزه با ظلم و طغیان و مبارزه با جهل معرفی میکند، مبارزهی حماسی که برگرفته از اعمال فطری از جمله جوانمردی، صداقت و عدالت خواهی است شاخصی است در تشخیص معنویت حقیقی، به دیگر سخن آنچه در سایر معنویتهای غیرحقیقی نمیتوان یافت مبارزهی حماسی است و معنویت حقیقی یک معنویت حماسهساز است.
معنویت؛ گمشدهی انسان مدرن
مسئلهی «اصالت علم» از ویژگیهای تفکر قرن نوزدهم است، بهگونهای که تصور میشود علم تمام معماهای بشر را حل خواهد کرد و پاسخگوی همهی پرسشها خواهد بود. بههمین دلیل در آن دوران کارکرد علم جایگزین کارکرد دین شد و انتظارات دینی به علم وانهاده شد. الوین گولدنر، از جامعهشناسان مطرح اروپا در اینباره مینویسد: «پس از اضمحلال ادیان سنتی در قرن 18 و 19 علم بهطور روزافزونی نقش فلسفهی حیات را به عهده گرفت. به عوض آن که انسان جامعه و موجودات دیگر را بخشی از مخلوقات خداوند بداند، علم کوشش کرد که ایجاد وحدت در هستی را از طریق اتحاد و برتری نژاد بشر بر سایر مخلوقات بهدست آورد. در عوض توجه به خداوند بهعنوان کانون اصلی جاذبه ایدولوژیک علم، جامعه و انسان را مورد اصرار قرار داد» (گولدنر، 1368، ج1: 552).
«غرب پس از رنسانس و همگام با دستاوردهای علمی و فنی، چالش دین و علم را فراخواند و با طرح پرسشهای نو در پیش پای دینداران و با همهمههای شبهه انگیز در تاریکستان خواب آلود معنویت، دین و دینداری را از صحنه زندگی دور ساخت و سرانجام، به تفکیک قلمرو دین و علم با تفسیرهای گوناگون پرداخت» (خسروپناه، 1382: 158).
اما اکنون زمان تحقیر معنویت گذشته است، بلکه زمانهی تحریف معنویت است. با افزایش تکنولوژی و رفاه اجتماعی بهجای حاکمیت آرامش بر زندگی بشر، جنگهای خانمان سوز، تعدی به حقوق دیگران، تجاوز و کشتار بیسابقه در جهان بهبار آمد. بشر امروز بیش از هر زمانی خلأ معنویت را در درون خود احساس میکند. آنتونی گیدنز در اینباره مینویسد: «رشد سازمانهای مذهبی بنیادگرا در ایالات متحده، از برجستهترین ویژگی بیستوچند سال گذشته بوده است. بنیادگرایی برچسب غیردقیقی برای انواع عقایدی است که بر بازگشت به تفاسیر دقیق و عینی متون انجیلی پافشاری میکند» (نیکگهر، 1383: 511).
این امر اگرچه آنقدر آشکار است که نیاز به دلیل و برهان ندارد اما می توان علاقه به تجارب خارقالعاده و مانند این را نیز به عنوان شاهدی بر اشتیاق انسان امروزی به در هم شکستن زندگی مادی دانست. آنچه مسجل است، جهان بهسمت تجدید حیات مذهبی و معنوی میرود. مارتین مارتی، استاد الاهیات دانشگاه شیکاگو در اینباره میگوید: به ما وعده میدادند که با توسعهی افکار ترقیجویانه و رواج علم و پیشرفت خردگرایی، خدایان کهن خواهند رفت و با رفتن آنان، آزادی و شادی نصیب آدمیزادگان خواهد شد، اما اکنون با شناختهشدن محدودیتهای قلمرو دانش، داروی تکنولوژی به برکت برخی شفابخشیهایش مغتنم است، اما قلمرو و اثر این دارو به هرحال محدود است و به همین علت نمیتواند مورد پرستش قرار گیرد، بنابراین، از ویژگیهای جامعه امروز آمریکا، تجدید حیات مذهبی و معنوی است که به جلوههای مختلف خود را نشان میدهد[3].
با پیشرفت امکانات ارتباط جمعی و انتقال فرهنگها و تقابل دیدگاهها و تجربه انسانها از زندگی بدون دین یا دینداری بیمعنویت، موجب شده موج تأملبرانگیزی از اقبال به معنویت و نگاه به ماورا ماده در سطح جهانی شیوع و گسترش یابد و این امر موجب تفسیرهای متعدد از معنویت و در نتیجه ایجاد تقابل و رویارویی در معنویتها شده است. برخی فرقهها و نحلههای ساختگی که هر از چندی به بازار آمده و طرفدارانی را با کلامهای فریبنده به جرگهی خود جذب میکنند، شاهد مثال این اقبال هستند. بسیاری از انسانها از تبعات روانی و مادی زندگی روزمره به جان آمدهاند، این خستگی و بیهدفی بهویژه در جوامع غربی که از رفاه و آسایش مادی بیشتری برخوردارند مشهودتر است.
بیل مایرز که یکی از روزنامهنگاران و محققین آمریکایی است با ارائه نتایج تحقیقات خود در این زمینه میگوید: «مردم در سراسر جهان از مادیگرایی و ماتریالیسم خسته شدهاند و به سرعت به سوی معنویت بازمیگردند و این بازگشت مدتی است که آغاز شده است» (نصر، 1383: 126)
با نگاهی اجمالی به اوضاع جهان هر آزادهای را به اقرار وامیدارد که جهان در حال یک تحول است و آن تحول گرایش به معنویت و یافتن راهی به سمت آسمان است و در این حجمه عظیم نقل و انتقالات دیدگاهها و تفکرات، نامعقول، رازآلود و فهم ناپذیری معارف مسیحیت و تردید در الاهیبودن الفاظ متون دینی مسیحیت از یک طرف و همچنین مسئله اسلام هراسی و حجمه عظیم علیه اسلام و معنویت حقیقی باعث تفسیرهای متعدد از معنویت گردید.
سردمداران جهانی که با شکلگیری جمهوری اسلامی ایران و ایجاد تمدن جدید دینی منافع خود را در ضرر میدیدند، به این نتیجه رسیدهاند که برای رویارویی با معنویت حقیقی، بهوسیله خود معنویت به جنگ با معنویت بروند. آنها بهخوبی متوجه شدهاند که امروزه دیگر زمان تحقیر معنویت نیست، بلکه زمان تحریف معنویت است و تکنولوژی توانایی مقابله با معنویت حقیقی را ندارد؛ نمونه ملموس ناکارآمدی تکنولوژی در مقابله با معنویت حقیقی جنگ 33 روزه رژیم صهیونیستی در سال 2006 میلادی علیه حزبالله لبنان بود. آنها مشاهدهکردن که معنویت قدرتآفرین است و رژیم صهیونیستی با اینکه به مراتب از لحاظ تکنولوژی از حزبالله بالاتر است، شکست را پذیرفت. شعار و معنویت حزبالله پیروز میدان بود و نه تکنولوژی؛ همچنین جنگ 22 روزه این رژیم با مردم نوار غزه نیز شاهد دیگری بر این مدعا است. از اینرو، دست به تحریف معنویت و ایجاد معنویتی در برابر معنویت ناب و اصیل زدهاند و بهجای هزینهکردن مبالغ زیاد و بیاعتباری در افکار عمومی جهان[4]، با ایجاد گروههای شبهنظامی مختلف چهره معنویت حقیقی را مخدوش کرده و با قدرت عظیم رسانهای خود، نخست معنویتی خشن و دور از تعقل و انسانیت را به نام معنویت اسلامی معرفی کردند. دوم اینکه بدون هزینهی نیروی انسانی به تقابل معنویتهای گوناگون پرداخته و در نهایت به بشرجویان معنوی خواهند فهماند که حاکمیت معنویت به مراتب بدتر از حاکمیت تکنولوژی است.
اگر افکار و اعمال افرادی که عملیاتهای انتحاری انجام میدهند، را مورد بررسی قرار دهیم به سهولت خواهیم یافت که این عمل برگرفته از امور مادی و مواهب و ارتقا درجههای مادی نیست؛ زیرا بالاترین و عظیمترین دارایی هر فردی حیات او است. به یقین باید مافوق حیات مادی، حیات و آرامشی بالاتر برای فرد متصور باشد تا برای به دست آوردن آن حیات و آرامش حاضر به از دست دادن حیات مادی خود باشد. بیشتر افرادی که در اینگونه عملیاتها بازداشت شدهاند به این نکته اذعان داشتهاند که بعد از کشتهشدن با پیامبر و ملائک همنشین خواهند شد. سردمداران جهان فهمیدهاند که بهجای ترسیم جبههی حق و باطل میتوانند دو جبهه را شبیه یکدیگر کنند. در این میان تشخیص حق و باطل مشکل خواهد شد. بدینسان با استقرار معنویت ضد معنویت علاوهبر نابودی معنویت حقیقی، سودی سرشار را نصیب خود و همپیمانانشان کنند. بسياري از كارشناسان سياسي و امنيتي و ازجمله طرفداران حزب جمهوريخواه آمریکا، همواره به توسعه ناامني و ايجاد جنگ در مناطق مختلف جهان معتقدند تا از اين طريق صنايع نظامي آمريكا، شركتهاي نفتي و ... حمايت شوند.
اگرچه از اين طريق بخش عمدهاي از مالياتهاي مردم آمريكا خرج وزارت دفاع آمريكا ميشود[5]، اما از سويی، زمينه ولخرجي كشورهاي عربي براي خريد سلاح و كمك به گروههاي تروريست ايجاد ميشود. همچنين برخي همپيمانان و طرفداران غرب و آمريكا از اين طريق حمايت نظامي و سياسي شده و در مجموع، بهشکل غیرمستقیم مخارج نظامي و سياسي خرج منافع آمريكا و همپيمانان آمريكا ميشود و از ديگر سوي، زمينه دخالت و حضور و اشغال آمريكا در برخي كشورها و ساخت پايگاههاي نظامي و ... فراهم ميشود و البته اين موضوع بر مسائل بازار نفت و تجارت جهاني نيز اثرگذار خواهد بود.
رویارویی معنویتها
قرآنکریم در آیات 13 و 14 سوره حدید[6] بعد از شرح حالی از بهشتیان و جهنمیان، از زبان منافقان خطاب به بهشتیان میفرماید: مردان و زنان منافق در قیامت به اهل ایمان میگویند شتاب نکنید تا ما از نور شما روشنایی بگیریم. در جواب بهشتیان میگویند: بازگردید و از آنجا مثل ما نور طلب کنید. در گفتوگوی بعدی، قرآن از زبان منافقان سخن به میان میآورد که آنان با تعجب و حالتی از حسرت به بهشتیان میگویند: الم نکن معکم؛ آیا ما با شما نبودیم. در جواب بهشتیان به منافقین میگویند: بله، شما با ما بودید، اما خود را به فتنه و هلاکت زدید. به دیگر عبارت میتوان گفت که اگرچه با ما بودید، اما دارای طریقی متفاوت و ایمانی غیرحقیقی بودید. در مقام آسیبشناسی و بررسی علل این حسرت میتوان به دو مورد اشاره کرد. اول اینکه شما دچار شک و تردید شدید و دوم آنکه آرزوهای دنیا فریبتان داد. اهل جهنم با اینکه همراه پرهیزگاران بودند، دچار ایمان و معنویتی غیراصیل شدند تا جایی که بعد از مرگ و کنار رفتن حجابها هنوز هم توقع این را دارند که با پرهیزگاران حقیقی همراه باشند و با حالتی که نشاندهنده حسرت است به پرهیزگاران میگویند آیا «ما با شما نبودیم». یعنی در اعمال و رفتار مشابه یکدیگر بودیم، اما در نتیجه با یکدیگر متفاوت شدیم. بنابراین عمل به همراه نفاق میتواند تصور معنویت حقیقی را در انسان ایجاد کند. به سخن دیگر، انسان میتواند با داشتن اعتقاد صحیح و حتی انجام اعمالی به ظاهر صحیح و درست، اما در باطن دارای معنویتی غیراصیل و کاذب باشد. از 13 مرتبهای که در قرآنکریم کلمه «آمنوا» بهکار رفته، 12 مرتبه آن خطاب به کسانی است که ایمان آوردهاند، البته مؤمنین اهل کتاب را نیز شامل میشود، یعنی انسانهایی که ایمان ظاهری به پروردگار دارند اما مجدد مورد خطاب خداوند قرار میگیرند و به آنها اصرار میشود که ایمان بیاورید. اینگونه از انسانها ایمان و معنویتی غیرحقیقی دارند، خداوند میفرماید:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَ الْكِتَابِ الَّذِيَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَ مَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلًا بَعِيدًا؛
اي كساني كه ايمان آوردهايد، ايمان (واقعي) بیاورید به خدا و پيامبرش و كتابي كه بر او نازلشده و كتب (آسماني) كه از قبل فرستاده است و كسي كه خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش و روز بازپسين را انكار كند در گمراهي دور و درازي افتاده است (نساء: 136).
علامه طباطبایی در شرح این آیه میفرماید: پس ايمان به حقايق و معارف تمام نمىشود مگر با ايمان به همهی آن معارف؛ بدون اينكه يكى از آنها استثنا شده و در نتيجه اگر به برخی از معارف ايمان بياورند و به برخى ديگر كفر بورزند در حقيقت به همه كفر ورزيدهاند. چيزى كه هست اگر علنى باشد، كافر و اگر باطنى باشد، منافق خواهند بود (طباطبائی، 1430، ج5: 63). به سخن دیگر تنها لازم نیست فرد پیرو فرقهای یا آیینی باطل باشد تا دارای معنویت دروغین شود، بلکه هر فرد خود به تنهایی میتواند با نفاق خود با وجود دین و آیین صحیح، دارای معنویتی کاذب و ساختگی باشد و با وجود انجام اعمالی بهظاهر صحیح، از درون معتقد به معنویتی غیرحقیقی شود. از اینرو، میتوان این معنویت را «معنویت منافقانه» خواند.
تقابل نزاع میان معنویتها ریشه در تفسیرهای متفاوت از معنویت دارد. تقابل در معنویت در جایی شکل میگیرد که هر دو طرف مخاصمه قائل به ماورای ماده باشند، اما تفسیرشان از ماورای ماده متفاوت است. تقسیمبندی دیگری که در حوزه معنویت میتوان به آن اشاره کرد معنویتهای خارج از حوزه ادیان آسمانی است، این معنویتها که ساختهی دست بشر مدرن هستند، بیشتر به خداوند باور دارند، البته اعتقاد آنها در حد یک باور است. چنانچه در نوشتههای اکهارت تله، وین دایر، دیپاک چوپرا، والش و دیگر رهبران معنویتهای نوظهور اعتقاد بهخدا مشاهده میشود. منتها این اعتقاد تنها خداپذیری و نه خدامحوری است. خداپذیری تنها در همین حد که کسی وجود خدا را بپذیرد و او را خالق هستی بداند، یعنی توحید در خالقیت. آنچه که دین اسلام به آن دعوت میکند، توحید در ربوبیت است که همان خدامحوری است (شریفی دوست، 1391: 239). تفسیرهای متفاوت از خدا و معنویت در این فرقهها نیز باعث گردیده تقابلی دیگر از معنویتها در عصر کنونی شکل گیرد، اینگونه معنویتها را میتوان «معنویتهای خارج از حوزه ادیان الهی و ضد معنویت حقیقی» نامید.
«معنویتهای خارج از حوزه اسلام و ضد معنویت اسلامی» معنویت دیگری است که در عصر و زمانه ما بهعنوان رقیبی در برابر معنویت حقیقی قلمداد میشود. مانند معنویت برگرفته از آیین مسیحیت و بودا و .... که در برخی از عرصهها علاوهبر تقابل در دیدگاهها و تفسیرها، منجر به نزاع و درگیری فیزیکی نیز میشود. برای نمونه میتوان به تجاوز و سوزاندن هزاران مسلمان در کشور میانمار در سال 2013 میلادی توسط تندروهای بودایی و آوارگی و محرومکردن صدها تن دیگر اشاره کرد.
از این رهگذر میتوان در فضای فرهنگی ایران، رویارویی معنویت حقیقی و سایر معنویتها را به چند دسته تقسیم کرد:
- معنویتهای خارج از حوزه ادیان آسمانی، ضد معنویت دینی (جنبشهای نوپدید معنوی)؛
- معنویتهای خارج از حوزه اسلام، ضد معنویت اسلامی (معنویت کلیسا، بودا و ...)؛
- معنویتهای خارج از ایمان به اهل بیت(ع)، ضد معنویت اهلبیتی (معنویت وهابیگری)؛
- مدعیان معنویت اهلبیتی، ضد معنویت اهل بیتی راستین و حماسهساز (معنویت نفاقآلود، معنویت انجمن حجتیه و تشیع لندنی).[7]
البته این تقسیمبندی در زمان کنونی، به این معنا نیست که تقابلهای بیانشده منجر به رویارویی و نزاع در تمام شاخهها شده باشد، بلکه برخى از معنویتها با بیان فرامین و تفسیرهای خود، تنها بهعنوان رقیبی در برابر معنویت اهلبیتی قرار گرفتهاند و البته در برخى از اقسام، این تقابل به رویارویی و نزاع انجامیده است.
شاخص در معنویت حقیقی
در مفهوم کلی شاخص معیاری است که بر اساس آن میتوان امور متشابه را تشخیص داد. البته شاخص باید دارای جامعیت باشد تا بتوان هر نوع معنویتی - چه برگرفته از دیدگاههای فرادینی و چه برگرفته از دیدگاههای دینی - را پوشش دهد و وجه تمایز بین معنویت اصیل از غیراصیل باشد. قرآن همهی انسانها را به دین و معنویت حقیقی دعوت میکند و ملاک تشخیص آن را فطرت انسان معرفی میکند:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لَاتَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايعْلَمُونَ؛
روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار كن، این فطرتی است كه خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش خدا نیست، این دین و آیین محكم و استوار است، اما بیشتر مردم نمیدانند (روم: ۳۰).
«حنیف» از ماده «حنف» به معنى تمایل از باطل بهسوى حق و از کجى بهراستى است. بنابراین دین حنیف یعنى دینى که از تمام کجىها، انحرافها و خرافهها، بهسوى راستى و درستى متمایل شده است. از مجموع این آیه چنین برداشت میشود که توجه خود را همواره بهسوى آیینى معطوف کنید که از هرگونه اعوجاج و کجى خالى است، همان آیین اسلام و همان آیین پاک و خالص خدا. آیه بالا پافشاری مىکند که دین حنیف و خالص و خالى از هرگونه شرک، دینى است که خداوند در سرشت همه انسانها به ودیعه گذاشته است. سرشتى جاودانى و تغییرناپذیر؛ هرچند بسیارى از مردم به این واقعیت توجه ندارند (مکارم شیرازی، 1380، ج16: 72).
قرآنکریم «فطرت» را ملاک شناخت دینی و معنویت اصیل بیان میکند، آن ملاک فطرت است. به سخن دیگر انسان بهوسیله فطرت میتواند معنویت حقیقی را تشخیص دهد؛ چراکه دین بهشکل پاک و خالص در درون انسانها نهادینه شده است. بدینسان انحرافها امری عارضی هستند و وظیفه پیامبران این است که این امور عارضى را زائل کنند و به فطرت اصلى انسان امکان شکوفایى دهند. ازاینرو، قرآن در آیات دیگر هدایت تمام اشیا را بهخدا نسبت میدهد، همچنان كه از موسى(ع) حكايت كرده كه در پاسخ فرعون گفت: رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى و نيز فرموده: الَّذی خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذی قَدَّرَ فَهَدى. بنابراین فطرت باید امری غیراکتسابی باشد که با تغییر زمان و مکان تغییر نکند. «انسان معلومات فطری دارد به این معنا که این معلومات اکتسابی نیستند، نه به این معنا که بالفعل همراه او است و آنها را با خود آورده است ...، بلکه بدان معنا که اگر بر ذهن عرضه شوند، بدون اینکه نیازی بهدلیل باشد ذهن آن را در مییابد» (مطهری، 1380، ج3: 518). از اینرو، تمام آنچه در دین و معنویت حقیقی بیان میشود، باید مابهازایی در فطرت داشته باشد. بنابراین میتوان امور فطری را راهی برای ورود به معنویت اصیل دانست.
الف. صداقت
صداقت راهی برای ورود به معنویت حقیقی و جلوگیری از انحراف آن است. امام کاظم(ع) در روایت میفرماید: ليس منا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم فان عمل خيرا استزاد الله منه و حمد الله عليه و ان عمل شيئا شرا استغفر الله و تاب اليه (مجلسی، 1385، ج77: 88) از ما نيست كسى كه هر روز نفس خود را محاسبه نكند، تا اگر نيكى كرده از خدا بخواهد بيشتر نيكى كند و خدا را بر آن سپاس گويد و اگر بدى كرده از خدا آمرزش بخواهد و توبه کند. امام(ع) به صراحت میفرمایند از ما نیست کسی که روزانه نفسش را محاسبه نکند، این امر نشاندهندهی شدت نیاز به هوشیاری در امر معنویت است، تا فرد از مسیر معنویت واقعی منحرف نشود. این موضوع آنقدر مهم و حیاتی است که دستور به بررسی روزانه فرمودهاند و انزار میدهند که اگر فردی آن را انجام ندهد، از ما نیست. به سخن دیگر امام(ع) فرمودند اگر فرد روزانه محاسبه نفس نداشته باشد معنویتی اهل بیتی ندارد، یعنی بدون شک دچار معنویت انحرافی است یا اگر معنویت او انحرافی نباشد در آینده دچار انحراف خواهد شد؛ زیرا این امکان وجود دارد که فرد سالیان سال با تصور دینداری و معنویت حقیقی دچار معنویتی غیراصیل باشد. نکتهی درنگکردنی این است که امام(ع) اصرار بر محاسبه «نفس» دارند، نه محاسبه «اعمال»؛ البته محاسبه نفس به محاسبه اعمال میانجامد اما مهم محاسبه نفس است؛ زیرا شاید فرد اعمالی را انجام داده، اما آلوده به ریا و نفاق شده است که این امر منتهی به معنویت غیراصیل خواهد شد و شاید هم اعمال بدی را انجام داده باشد، اما با پشیمانی و عذاب وجدان به معنویت حقیقی منتهی شود.
چنانکه امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «سيئة تسوؤك خير عندالله من حسنة يعجبك»؛ گناهى كه بر اثر آن ناراحت شوى، نزد خدا بهتر از كار نيكى است كه تو را دچار خودپسندى كند» (ري شهري، 1363، ج7: 51). پس ملاك عمل نيست، بلكه ملاك محاسبه نفس است. چنانچه بيان شد، روايات ملاك در تشخيص معنويت حقيقي را اعمال ظاهري افراد قرار ندادهاند. براي نمونه، پيامبر اكرم(ص) فرمودند: هركس به بدعتى عمل كند، شيطان او را با عبادت تنها مىگذارد و حالت خشوع و گريه بر او مىافكند، پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «من عمل في بدعة خلاه الشيطان و العبادة و القي عليه الخشوع و البكاء» (ري شهري، 1362، ج5: 54) و همچنين فرمودند: اگر فرد داراي معاصي و فجور زيادي باشد مالك چشمانش ميشود يعني داراي قدرتي ميشود كه ميتواند هر وقت اراده كرد منافقانه اشك بريزد، قال رسول الله(ص): «إذا تمّ فجور العبد ملك عينيه فبكى بهما متى شاء» (ري شهري، 1383،ج5: 93). نكته حائز اهميت در اينگونه روايات ملاك قرار ندادن ظاهر اعمال، براي تشخيص معنويت حقيقي است، اما آنچه در روايات بهعنوان ملاك در تشخيص معنويت حقيقي يادشده «صداقت» است. چنانكه رسول اكرم(ص) فرمودند:
«لا تنظروا الي كثره صلاتهم و صومهم، و كثره الحج و المعروف و طنطنتهم بالليل انظروا الي صدق الحديث و اداء الامانه»؛ به بسياري نماز و روزه و زيادي حج و كارهاي نيك و ناله شبانهي مردم ننگريد، بلكه بهراستي گفتار و اداي امانت بنگريد(مجلسي، 1385، ج75: 114).
گاهي مرز معنويت دروغين با معنويت ناب بسيار ظريف و دقيق ميشود. خداوند در قرآنكريم ملاك تشخيص حق از باطل را «انصاف و صداقت» معرفي ميكند و ميفرمايد: بَلِ الْإِنْسانُ عَلي نَفْسِهِ بَصيرَةٌ وَ لَوْ أَلْقي مَعاذيرَه؛ بلكه انسان خود بر نفس خويش بصيرت دارد و آگاه است هرچند كه عذر و بهانه خود را بيفكند (قيامه: 14-15). قرآن انصاف و صداقت انسان را بهعنوان اصلي در تشخيص حق از باطل معرفي كرده و با توجهدادن انسان به اين ملاك و شاخص قرار دادن آن ميفرمايد، اگرچه انسان اموري را توجيح كند يا عذر بياورد، اما در درون و نفس خود ميتواند حق را از باطل تشخيص دهد. ازجمله امور مشتبه، تشخيص معنويت حقيقي از معنويت منافقانه است، يعني اگر انساني دچار سوء تفاهم در فهم دين نشده و مستضعف فكري نيز نباشد و دين و حقيقت را بهدرستي براي او تبيين كنند، به سادگي ميتواند معنويت حقيقي را تشخيص دهد و از درون به حقانيت آن اقرار كند، البته شايد عذر بياورد و كار خود را توجيح كند، اما نداي درون او كه صادق است راه حق و باطل را نمايان ميكند.
دايره صداقت بسيار وسيع است، صداقت در ميان انسانها به معاني مختلفي تعبير ميشود، ازجمله صدق در گفتار و وفاي به عهد كه هر كدام داراي مصداقهاي جزيي و ظاهري است. صداقت امري فطري و مورد پسند تمامي انسانها است. اگرچه برخي صداقت را رعايت نكنند، اما بهدليل اينكه صداقت امري فطري است، صداقت را دوست دارند. براي نمونه، افرادي كه بهشكل گروهي دست به سرقت ميزنند در صورت خيانت فردي به گروه و رعايتنكردن صداقت، كار او را به دور از انصاف و قبيح ميدانند. صداقت در معنويت حقيقي فراتر و بالاتر از رفتارهاي ظاهري است و خود راهنما و هدايتگر است. چنانكه پيامبر اكرم(ص) ميفرمايند: عليكم بالصدق، فان الصدق يهدي إلى البر و إن البر يهدي إلى الجنه؛ راستى پيشه كنيد كه راستى بهسوى نيكى هدايت ميكند و نيكى بهسوى بهشت راهنمايي ميكند (ميرزايي، 1385: 298). با توجه به اين روايت و ساير روايات مشابه ميتوان به اين نتيجه رسيد كه مقوله «صداقت» علاوه بر فطريبودن خود «راهنما» است و در صورت رعايت راستي و صداقت و دوري از كذب و بيانصافي، صداقت خود عاملي براي هدايت بهسمت معنويت حقيقي است. به سخن ديگر، اگر فرد صداقت و راستي را پيشه خود كند و با توجه به اينكه فطرت انسانها براساس دين حق خلق شده است - فِطْرَةَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا - هر فرد ميتواند براساس صداقتش دين حقيقي و در نتيجه معنويت حقيقي را تشخيص دهد. اما عامل اساسي در گرايش به معنويتهاي دروغين، تحريف معنويت حقيقي و جلوگيري از انتشار آن است، همين امر باعث فهم اشتباه از معنويت حقيقي و باعث نزاع و تقابل مغرضانه يا جاهلانه با بديهيات فطري و معنويت حقيقي ميشود. اگر امروزه غولهاي رسانهاي اجازه انديشه و تفكر را به بشر ميدادند و با تغيير محتوا و ارائه اجناس قلابي دست به تحريف معنويت حقيقي نميزدند، انسانها با صداقت خود معنويت حقيقي را تشخيص ميدادند.
در جمعبندي ميتوان گفت كه اگر معنويت ناب و حقيقي بهطور درست و صحيح به انسانها ارائه شود و انسانها مستضعف فكري نبوده و همچنين دچار سوء تفاهم در دريافت معنويت صحيح نباشند، صداقت ميتواند بهعنوان يك مقدمه، علاوهبر زمينهسازي براي قبول معنويت حقيقي، ملاكي براي جلوگيري از انحراف معنويت حقيقي قلمداد شود.
ب. جوانمردي
جوانمردي راهي براي رسيدن به معنويت حقيقي و جلوگيري از انحراف آن است. جوانمردي، همانند صداقت از امور فطري است كه هر انسان آزاده به حسن و محبوبيت آن گردن مينهد، تا آنجا كه بهعنوان يك قاعدهي عقلي و بديهي در بين انسانها رواج داشته و در قالب وجوب شكر منعم ظهور كرده است. جوانمردي را ميتوان خميرمايه دين دانست، چنانچه اميرالمؤمنين علي(ع) ميفرمايد: «لاخير فى دين ليس له مروه»؛ دينى كه درآن مـروت نيست، خـيرى در آن نيـست (ري شهري، 1383، ج4: 117) و در روايتي ديگر جوانمردي را اسمي جامع براي تمام خوبيها بيان ميكنند و ميفرمايند: «ألمــروه اسم جـامـع لسائر الفضائل و المحاسن» (محلاتي، 1383: 258)؛ مروت نامى است فراگيرندهي هـمه فضيلتها و خـوبىها.
جوانمردي درجههاي متعددي دارد و ميتواند عاملي براي جلوگيري از انحراف در معنويتحقيقي باشد. روحيه جوانمردي در فردي كه داراي معنويت حقيقي است، باعث ميشود تا نسبت به پروردگاري كه منعم او است با مروت برخورد كند و در پنهان و آشكار اعمالش يكسان باشد و از معنويت منافقانه دوري كند و همانگونه كه در آشكار اعمالي را انجام نميدهد، بهدليل روحيه جوانمردي در پنهان نيز نسبت به آن پرهيزكند. چنانچه اميرالمؤمنين علي(ع) فرمودند: «جماع المروة، أَن لاتعمل فى السر مـا تسـتحيى مـنه فى العـلانـيه»؛ نهـايت مـروت آن اسـت كـه در پنهان كارى نكنى كه آشكارا از آن پروا دارى (ري شهري، 1383، ج9: 114). از اينرو، مروت و جوانمردي ميتواند عاملي بازدارنده در توليد معنويت نفاقگونه باشد و همچنين جوانمردي ميتواند زمينه پذيرش معنويت حقيقي را هموار كند. به تعبير ديگر روحيه جوانمردي ميتواند از عوامل پذيرش معنويت حقيقي گردد و باعث شود فرد نسبت به پروردگار و نعمتهاي عظيمش سر شكر و بندگي فرود آورده و از طغيان و سركشي سر بازند. چنانچه امام صادق(ع) در تعريف فرد جوانمرد، او را فردي اهل بندگي خدا و ترككننده نواهي او بر شمردهاند. سئل الصادق(ع): «ما المروه؟» فقال: «لايراك الله حيث نهاك و لايفقدك حيث أمرك»؛ از امام صادق(ع) پرسيدند: مروت چيست؟ فرمود: مـروت آن است كه خدا تو را آنجـا كه نهى فرمـوده است نبيند و آنجـا كه امر كرده است، بيابد (مجلسي، 1385، ج78: 24).
مبارزه با ظلم و بيعدالتي
مبارزه با ظلم و بيعدالتي شاخصي براي تشخيص معنويت حقيقي است. با انديشهاي گذرا بر نگرش نحلههايي كه داعيهدار معنويت هستند ميتوان نقاط مشتركي را يافت، ازجمله ايمان به خداوند، اخلاق و انجام مناسك و .... هركدام از اين مقولات تعبير و تفسيرپذير بوده و هر فرقهاي نسبت به آن ديدگاه يكسان يا در برخي موارد متفاوت را ارائه ميدهند، پس ايمان به خداوند، انجام مناسك، اخلاق يا حتي احترام به اوليا خدا نميتواند بهعنوان شاخصي در تشخيص معنويت حقيقي باشد؛ زيرا هركدام از اين موارد تعبير و تفسيرپذير بوده و در نهايت فرد را به تعريفي اجمالي رسانده يا در صورت تمايز، هر فرقه ميتواند از اين مقولات تقسيري شخصي و مختص به آيين خود ارائه دهد. بنابراين شاخص در تشخيص معنويت حقيقي بايد بهگونهاي باشد كه تمايز معنويت حقيقي را بهدرستي نمايان كند. خداوند اولين دستوري را كه بعد از رسالت به انبيا -كه متوليان حقيقي معنويت هستند- ميدهد مبارزه با ظلم حاكمان جور است و بيشتر جنگ انبيا با طاغوتيان عصرخود شكل گرفته است، بنابراين از شاخصهاي مهم و اساسي در تشخیص معنويت حقيقي مبارزه با ظلم و طغيان است. به عبارت ديگر، ميتوان معنويتي را معنويت حقيقي دانست كه تمام فرامين و دستورات آن به مبارزه با ظلم و طغيان ميانجامد، البته مبارزهاي كه حماسي باشد. بنابراين ميتوان معنويت حقيقي را معنويتي «حماسهساز» ناميد. واژهي حماسه از ريشه «حمس» به معناي «شدت و صلابت» است و گاه به معناي «شجاعت و حميت» استعمال ميشود (طريحي، 1375، ج4: 63). بهطور كلي، كلمه «حماسه» در مواردي استعمال ميشود، نظير:
- شعر حماسي: شعري است كه در آن غيرت، شجاعت و مردانگي موج ميزند و روح را تحريك ميكند و به هيجان ميآورد؛
- سخن حماسي: سخني است كه در آن بويي از غيرت، شجاعت، مردانگي، ايستادگي و مقاومت باشد؛
- سرگذشت و تاريخ حماسي: سرگذشتي كه پر از غيرت، شجاعت، مردانگي، ايستادگي و مقاومت است؛
- شخصيت حماسي: اشخاصي هستند كه روحيه غيرتمندي، شجاعت، ايستادگي، حس دفاع از حقوق و حس عدالتخواهي دارند (مطهري، 1368: 113-115).
بنابراين فعل «حماسي» كاري است كه در آن شجاعت، مردانگي، جوانمردي و حس عدالتخواهي بهوفور ديده ميشود. پس مبارزه حماسي، مبازرهاي است كه در آن شجاعت، مرادنگي و جوانمردي موج ميزند. از اينرو، آنچه باعث تمايز معنويت حقيقي از غيرحقيقي است «حماسهساز بودن» معنويت است، با توجه به اين شاخص ميتوان معنويت را در تقسيمبندي كلي به معنويت حماسهساز و معنويت حماسهسوز تقسيم كرد.
اولين دستور خداوند بعد از بعثت موسي(ع)، فرمان به مبارزه با طغيانكنندگان بود. چنانچه فرمود: اذْهَبْ إِلىَ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى؛ اينك بهسوي فرعون برو كه او طغيان كرده است (طه: 24). اولين دستورخداوند بعد از بعثت پيامبرش نشان از اهميت آن دستور دارد؛ چراكه بزرگترين مانع براي انتشار معنويت حقيقي، ظلم سردمداران معنويت غيرحقيقي است. زيرا ظالمان با جلوگيري از تفكر و انتخاب آزادانه افراد، باعث انحراف مسير فطري انسانها در پذيرش دين و معنويت حقيقي شده و با ايجاد ضعف در تفكر، از انتشار معنويت حقيقي جلوگيري ميكنند. از اينرو، اولين و بزرگترين وظايف انبيا و اوليا خدا مبارزه با سردمداران معنويتهاي غيرحقيقي بوده است. بنابراين حماسه و مبارزهي حماسي بهعنوان شاخص و تفاوت در معنويت اصيل بيان شد، نه جهاد و كوشش بدون شرط در رسيدن به اهداف؛ به سخن ديگر اگر جهاد ملاك تشخيص معنويت حقيقي باشد، مراد آن جهادي است كه حماسي باشد؛ يعني در آن عدالتخواهي، صداقت و جوانمردي موجود باشد و طبق روايات بيان شده، جوانمردي نام جامعي است براي تمام خوبيها[8]. براي شرح اين گفتار لازم است چند نمونه از جهاد حماسي و جهاد غيرحماسي بيان گردد.
با وفات پيامبر اكرم(ص) تقابل معنويتهاي مختلف در جامعه رواج پيدا كرد و هر ديدگاه و مسلكي خود را به حق دانست و جنگهاي متعددي، ازجمله جنگ جمل، صفين و نهروان بين مسلمانان بهوجود آمد. جالب اينكه همهي گروههاي درگير، جنگ خود را جهاد در راه خدا دانسته و معنويت خود را معنويتي اصيل و حقيقي معرفي ميكردند. با توجه به شاخص «حماسه» ميتوان يافت كه كدام معنويت حقيقي و كدام معنويت غيرحقيقي است و تفاوت جهاد حماسي از غيرحماسي را تشخيص داد. براي نمونه در جنگ صفين، سپاه معاويه آب را بر روي سپاه علي(ع) بست و بعد از مذاكرات متعدد براي بازگشايي آب، معاويه حاضر به بازگشايي آب نشد و ناجوانمردانه چندين روز سپاه علي(ع) را تشنه نگه داشت. سربازان امام در همان حملات آغازين آب را آزاد كردند، وقتي فرات از محاصره لشگريان معاويه خارج شد، برخي پيشنهاد دادند كه آب را بر روي معاويه همانند آنان ببنديم، اما علي(ع) با اين عمل غيرجوانمردانه مقابله كرد و فرمود: «ما براي آب نميجنگيم، آب را آزاد بگذاريد، تا هر دو سپاه از آن استفاده كنند كه تنها تيزي شمشيرهاي شما براي آنان كافي است. با اين حركت پيامبرگونه امام، بسياري هدايت شدند و از لشگرگاه معاويه فرار كرده و به اردوگاه علي(ع) پيوستند (ابن ابيالحديد، 1375، ج1: 329). حماسه كه برگرفته از اعمال جوانمردانه، صداقت و عدالتخواهي است در رويارويي معنويتها وجه تمايز معنويت حقيقي است. چنانچه علي(ع) در جنگ صفين به اصحابش چنين فرمود: «با دشمن جنگ را آغاز نكنيد. اگر به اذن خدا شكست خوردند و گريختند، آن كسي را كه پشت كرده، نكشيد. به آنكه قدرت دفاع ندارد، آسيب نرسانيد. مجروحان را نكشيد و ...» (نهجالبلاغه، نامه 14).
همچنين هنگام شهادت، به فرزندانش سفارش كرد كه با قاتل او رفتار منصفانه و جوانمردانه داشته باشيد:
«اي فرزندان عبدالمطلب، مبادا پس از من دست به خون مسلمانان فرو بريد - دست به كشتار بزنيد - و بگوييد: اميرمومنان كشته شده است. بدانيد جز كشندهي من، كس ديگري نبايد كشته شود. درست بنگريد. اگر من از ضربت او مردم، او را تنها يك ضربت بزنيد. دست، پا و اعضاي او را نبُريد و ...» (نهجالبلاغه، نامه 47) و در مقابل رفتاري كه دشمنان اميرالمؤمنين(ع) در جنگ جمل بهنمايش گذاشتند و نشانگر جهاد غيرحماسي آنها بود، امام(ع) پيش از آغاز جنگ نسخهاي از قرآن را به يكي از يارانش داد تا شورشيان را به پيروي از فرمانهاي آن فراخواند و آنان را از تفرقه باز دارد و به وحدت دعوت كند، اما آنان او را به طرز فجيعي و ناجوانمردانهاي به شهادت رساندند و چند تن از ديگر ياران امام(ع) را نيز با تير كشتند (بلعمي، 1380، ج۴: ۵۰۹). با بررسي تاريخ و مشاهده روياوريي و تقابل معنويتها به سهولت ميتوان دريافت كه وجه تمايز معنويت حقيقي مبارزه با ظلم و طغيان است البته رسيدن به اهداف مبارزه، نه با هر وسيله و ابزاري، بلكه مبارزهاي كه حماسي است و برگرفته از روحيه جوانمردي و صداقت است.
با بررسي اجمالي در روايات زيارات امام حسين(ع) و همچنين سفارشهاي فراوان معصومين(ص) در مرثيهسرايي و ندبه و حتي تباكي براي سيدالشهداء(ع) و بيان ثوابهاي بينظير براي بپا داشتن مجالس و زنده نگهداشتن واقعه عاشورا ميتوان به اين نتيجه رسيد كه مبارزه با ظلم و طغيان، اولين و بزرگترين وظايف انبيا و اوليا خدا بوده و بهترين ملاك در تشخيص معنويت حقيقي است. از اينرو، ميتوان معنويت حماسهساز را معنويت حقيقي معرفي كرد و حماسه را بهعنوان شاخصي براي تشخيص معنويت حقيقي از معنويت دروغين قرار داد و روحيهي حماسي - كه برگرفته از جوانمردي، صداقت و عدالتخواهي است – علاوه بر حفظ معنويت ناب از انحراف، شاخصي است براي تشخيص معنويت حقيقي.
نتيجهگيري
بيشك بسياري از جنگها و درگيريهاي بشر در طول تاريخ، برگرفته از تقابل قرائتهاي معنويتها بوده و در بين اين نزاعها و در برههاي از زمان معنويت به حاشيه رانده شد. تحقيقات بينالمللي و نظريههاي بسياري از انديشمندان جهان، گرايش به معنويت در عصر كنوني را نويد ميدهد. اين امر باعث شده تا سردمداران جهاني كه با گسترش معنويت راسيتن منافع خود را در خطر ميبينند، با معنويت حقيقي مقابله كنند. اما شكستهاي متعدد در رويارويي تكنولوژي با معنويت آنها را بر آن داشت كه براي مقابله با معنويت حقيقي از خود معنويت كمك گرفته و با تحريف معنويت چهرهي معنويت راستين را مخدوش كنند و با قدرت عظيم رسانهاي به تحريف معنويت حقيقي بپردازند و به جهانيان نشان دهند كه معنويت تهديد بهحساب ميآيد. ايجاد گروه شبه نظامي داعش نمونهاي از معنويتهاي دروغين است. هدف از ايجاد چنين معنويتي، علاوهبر نمايش چهرهاي منحوس از معنويت اسلامي، ايجاد تقابل و درگيري ميان گروههاي اسلامي بوده است.
البته رويارويي و نزاع معنويتها مختص به زمانهي ما نبوده و از گذشته تا به امروز ادامه داشته و در آينده نيز ادامه خواهد داشت. چنانچه روايات مربوط به مقطع آخرالزمان از گسترش تفسيرهاي متفاوت معنوي خبر ميدهند. در اين ميان، شناخت معنويت حقيقي از غيرحقيقي لازم و ضروري است و با توجه به موارد بيانشده، صداقت و روحيهي جوانمردي دو راهنما براي تشخيص معنويت حقيقي بهشمار ميروند، همچنين ميتوانند دو مسير براي پالايش درون از معنويت منافقانه باشند. وجه تمايز معنويت حقيقي از غيرحقيقي «حماسهساز» بودن است. بدينسان بزرگترين نشانه در معنويت حقيقي مبارزه با طاغيان و ظالمان و مبارزه با سردمداراني است كه مانع انتشار معنويت حقيقي هستند، البته مبارزهاي كه با عدالتخواهي، صداقت و جوانمردي - كه اسم جامعي براي تمام خوبيها است - همراه باشد.
فهرست منابع
* قرآنكريم
* نهج البلاغه
- ميرزايي، علياكبر (1385) نهجالفصاحه، قم: عصر جوان.
- محمدي ريشهري، محمد (1383) ميزان الحكمه، حميدرضا شيخي، قم: دارالحديث.
- مطهري، مرتضي (1368) حماسه حسيني، قم: صدرا.
- ـــــــــــ (1380) مجموعه آثار، ج3، قم: صدرا.
- طريحي، فخرالدين (1375) مجمع البحرين، تهران: مرتضوى.
- گولدنر، الوين (1368) بحران جامعهشناسي در غرب، فريده ممتاز، تهران: شركت سهامي انتشارات.
- خسروپناه، عبدالحسين (1382) انتظارات بشر از دين، قم: موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر.
- ــــــــــ (1389) جريانشناسي ضد فرهنگها، قم: تعليم و تربيت اسلامي.
- نيكگهر، عبدالحسين (1383) مباني جامعهشناسي، تهران: توتيا.
- نصر، سيدحسين (1383) اسلام و تنگناهاي انسان متجدد، تهران: سهروردي.
- الموسويالعلوي، عليبنالحسين (1429) أمالي المرتضى، ج2، قم: ذويالقربى.
- مجلسي، محمد باقر (1385) بحارالانوار، محمد باقركمركي، قم: دارالكتب اسلاميه.
- شريفيدوست، حمزه (1391) كاوشي در معنويتهاي نوظهور، قم: صهباي يقين.
- طباطبايي، محمدحسين (1430) تفسير الميزان، قم: مؤسسه دارالمجتبي.
- مكارم شيرازي، ناصر (1380) تفسير نمونه، قم: دارالكتب الاسلاميه.
- رسوليمحلاتي، سيدهاشم (1383) غررالحكم و دررالحكم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- ابن ابي الحديد (1375) شرح نهجالبلاغه، محمود مهدي دامغاني، تهران: ني.
- بلعمي، ابوعلي (1380) تاريخ طبري، محمد روشن، تهران: سروش.
پینوشتها
[1]. ایدهی این مقاله برگرفته از سخنرانی جناب حجتالاسلام علیرضا پناهیان است که در سال 1392 در دانشگاه هنر انجام شد.
[2] . پژوهشگر حوزوی، majidizadi@yahoo.com
[3]. ر. ک: خسروپناه، 1382: 157.
[4]. دیدهبان حقوق بشر (Human Rights Watch) یک ماه پس از صدور قطعنامه ۱۷۰۱، جنایات جنگی رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه و هدف قرار دادن شهرها و مناطق مسکونی را تأیید کرد.
[5]. سالي 500 تا 1000 ميليارد دلار بودجه به شكلهاي مختلف براي پنتاگون در نظر گرفته ميشود.
[6].يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فضرب بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ و َظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ* نَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ
[7]. آنچه مسلم است این تقسیم بندی جامع افراد و مانع اغیار نیست، هدف این نوشتار بیان انواع معنویت بصورت تفصیلی و بیان مبانی و جوهرهی تقابل نیست بلکه هدف نشان دادن نمونههایی از تقابل در معنویتهای گوناگون است، نویسنده میکوشد با بیان تقابل در معنویتها به شاخصی برای تشخیص معنویت حقیقی دست یابد.
[8]. بنگرید به چند صفحه قبل همین مقاله.