کریشنامورتی و تعالیم او

کریشنامورتی و تعالیم او

باسمه تعالی

کریشنامورتی و تعالیم او

محمد حسین کیانی

واژگان کلیدی: کریشنامورتی، نظام ستاره شرق، ادیان و مذاهب، باورها و آموزه‌ها.

مقدمه

کریشنامورتی آموزه‌های خود را، نه زیرمجموعه روان‌شناسی و نه در مسیر ایجاد مذهب و تعالیم عرفانی می‌داند. اما با اندکی تأمل به راحتی می‌توان تعالیم او را در حوزه‌ روان‌شناسی و عرفان قرار داد. بسیاری از عبارات او با موضوعیت مذهب و معنویت شکل می‌گیرد. اعم از اینکه در جهت ترویج گرایشی خاص، در حوزه‌ معنویت است و یا به وضعیت مذهب و عرفان در عصر حاضر و گذشته می‌پردازد. اما برای فهم ماهیت تعالیم کریشنامورتی می‌توان زندگی او را به دو دوره تقسیم کرد.

دوره متقدم

زمانی‌که او به عنوان رهبر انجمن« نظام ستاره شرق»5 دارای منزلت و نفوذ زیادی بود. انجمن مذکور، یک سازمان معنوی است که هدف اصلی آن جمع‌آوری اشخاصی است که منتظر از راه رسیدن آموزگار بزرگ6 هستند. در این دوره بود که کریشنامورتی در یکی از اولین سخنرانی‌هایش ناگهان در صدایش تغییری ایجاد شده، او شروع به استفاده و کاربرد از ضمیر اول شخص مفرد کرد (به جای کاربرد همیشگی او از ضمیر سوم شخص مفرد) تا قبل از آن لحظه، او درباره آمدن آموزگار جهانی سخن نگفته بود. اما در آن لحظه، برای نخستین بار گفت: « من در شرف آمدن هستم.»از آن لحظه به بعد بود که عارفان و اعضای انجمن نظام ستاره باور آوردند که مراحل آمدن آموزگار آغاز شده است. آنی‌بزانت به یاد گفت‌وگویی می‌افتد که درست پس از این واقعه با کریشنامورتی داشت.

آنی بزانت می‌گوید: « سپس کریشنامورتی به سمت صندلیش رفت. من بعداً از او پرسیدم که آیا خودت هم فهمیدی که چه مطلبی را بیان کرده‌ای یا نه؟ او پاسخ داد: خیر. از او پرسیدم: چه احساسی داری؟ او گفت: احساس می‌کنم که تازه از یک خواب عمیق بیدار شده‌ام. می‌گفت: هنوز دچار سرگیجه است» (پیتر، کریشنامورتی راز سر به مهر، 1376:ص 37).

دوره متأخر

از تحول اساسی کریشنامورتی آغاز می‌شود. از آنجا که بعد از چندین سال رهبری معنوی پیروان خود، انجمن «نظام ستاره شرقی» را منحل اعلام کرد و سپس در سخنرانی خود چنین گفت: « حقیقت که حد و مرزی ندارد؛ کاملاً‌ لایتناهی و نامشروط است و از هیچ راه یا مسیری نمی‌توان به آن نزدیک شد. به هیچ عنوان قابل سازماندهی نیست. به همان نسبت هیچ سازمانی نباید تشکیل شود تا مردم را در راه یا مسیری بخصوص هدایت و راهنمایی کند و یا آنان را به برگزیدن آن مسیر ناگزیر کند. اگر به حقیقت این موضوع پی ببرید. متوجه خواهید شد که سازمان دادن یک اعتقاد و باور، تا چه اندازه غیر ممکن است. اعتقاد یک موضوع کاملاً شخصی و فردی است. شما نمی‌توانید و مجاز نیستید به آن شکل و ساختار مشخصی بدهید و سازمان‌دهی آن را برعهده بگیرید. چنانچه مرتکب این عمل شوید آن اعتقاد بی‌جان و مرده و جامد خواهد شد و در واقع به یک فرقه یا عقیده مبدل خواهد شد که به زور و اجبار به دیگران تحمیل شده است.» (همان: ص 6).

این ایده بعدها توسط کریشنامورتی فربه می‌‌گردد و به همراه دیگر عقاید متشابه و یا مرتبط، مهم‌ترین عقیده نظری کریشنامورتی در تعالیم جدیدش می‌شود. شهرت جهانی او دقیقاً بعد از تغییر خط فکری‌اش افزایش می‌یابد؛ چنانکه اکنون کریشنامورتی را به خاطر عقاید، آموزه‌ها، سخنرانی‌ها و کتاب‌هایی می‌شناسند که همگی در دوره دوم زندگی حرفه‌ای‌اش شکل‌گرفته است.

مهم‌ترین باز خورد ایده مذکور کریشنامورتی، در موضع‌گیری او در برابر ادیان و مذاهب نمایان می‌گردد که در آینده به تفضیل در مورد آن سخن می‌آید. اما نکته جالب آنکه بعد از گذشت چندین دهه یعنی در سال 1968، کریشنامورتی سازمان و نهادی را برای دسته‌بندی و ترویج عقاید خویش تأسیس می‌کند و در هر دوره شاگردانی را پذیرفته، به تعلیم آنان می‌پردازد.

اما، علت تغییر و تحول اساسی در روش تعالیم کریشنامورتی و رد منصب( معلم جهانی) از جانب او چیست؟ پیترمیشل8 در کتاب « کریشنامورتی راز سر به مهر» اذعان می‌دارد که تضاد و دوگانگی معمولی همواره در کریشنا وجود داشت. یعنی تضادی که میان تئوری (سخنرانی‌ها، بحث‌هایش در ملاء عام) و عمل (تجربیات شخصی) وجود دارد. دقیقاً با همان دوران تحول درونی او مطابقت دارد. این حالت تناقض تا سال‌ها در وجود او باقی مانده بود.

کریشنامورتی بارها بیان‌کرده بود که در پی تأسیس مذهب و عرفان نیست. حتی تعالیم خود را با روان‌شناسی مرتبط نمی‌دانست! اما با توجه به کتاب‌های گوناگون که اکنون از او باقی مانده است، این سوال همواره ذهن خوانندگان، مخصوصاً‌ مشتاقان تعالیم او را به خود مشغول می‌کند که با توجه به ایده‌ اساسی او و نوع پیچیدگی عمیقی که در تعالیم او وجود دارد به راستی اساس تعالیم کریشنا چیست؟ یکی از علاقمندان کریشنا، در یکی از سخنرانی‌‌ها از او می‌پرسد: نمی‌دانم در طول چند هفته دیگری که در هندوستان خواهید بود، فرصت هست که اصل تعالیم شما را روشن کنیم؟ ما حدود بیست تا بیست‌وپنج ‌سال است که داریم حرف‌های شما را می‌شنویم؛ به یک معنا بسیاری از ما توانسته‌ایم زمینه‌ی اساسی خط فکری شما را درک کنیم. اما هنوز یک سوال برای من مطرح است که میل دارم از شما بپرسم: تعالیم شما چیست؟

کریشنا می‌گوید: از من می‌پرسید تعالیم من چیست؟ خودم هم نمی‌دانم. نمی‌توانم آن را در چند کلمه بگنجانم. می‌توانم؟

من فکر می‌کنم این عقیده که یک نفر تعلیم می‌دهد و یک نفر تعلیم می‌بیند اساساً اشتباه است- دست‌کم به نظر من اشتباه است- من فکر می‌کنم موضوع بیشتر جنبه« شرکت کردن» دارد، تا جنبه تعلیم دادن، بیشتر جنبه« سهیم بودن و همکاری» دارد تا جنبه دادن و دریافت کردن. پس آیا ما می‌توانیم در چیزی سهیم و شریک باشیم که در حیطه‌مان نیست. که در حیطه فکر نیست که جهت و هدف ندارد؟ آیا می‌توانیم شریک باشیم، یا همه ما چنان سخت شرطی شده‌ایم که اصلاً نمی‌دانیم معنای شریک بودن چیست؟ ( تعالیم کریشنامورتی، 1383: ص 223).

سوال و جواب در چیستی تعالیم کریشنا، همچنان ادامه می‌یابد. در تمام پاسخ‌های کریشنامورتی نوعی ابهام، همانند پاسخ فوق وجود دارد. تا آنجا که سوال کننده می‌گوید: وقتی من سوال مطرح می‌کنم و نتیجه نمی‌گیرم در واقع با بن بست مواجه می‌شوم. تنها چاره‌ای که برایم باقی می‌ماند این است که سوال را پس بگیرم!

کریشنامورتی می‌گوید: نه، نه لزوماً. شما می‌پرسید تعلیمات چیست؟ پاسخ این است: تعلیمات این است که نه تعلیم دهنده‌ای است و نه تعلیم گیرنده‌ای. خود این بخشی از تعلیمات است(همان: ص 227).

شما می‌پرسید: تعالیم تو چیست؟ درست است؟ من در چند کلمه آن را بیان می‌کنم. آن چند کلمه این است: آنجا که شما هستید دیگری نیست.

سوال و جواب در مورد چیستی تعالیم کریشنا، همچنان ادامه می‌یابد تا آنکه در پایان فرد دیگری وارد بحث می‌شود و می‌گوید: لزومی ندارد که انسان هرمطلبی را درک کند.

کریشنامورتی در جواب ادعای فوق، عیناً همان مفاهیم گذشته را در قالب کلماتی دیگر بیان می‌کند و حضار را در سردرگمی عمیقی فرو می‌برد.9

وی در مورد تعالیم خویش معتقد است که تعلیمات مهم نیستند. آنچه ضرورت دارد شناخت هستی و خویشتن خویش است. سعی نکنید آنچه را درک کنید که من می‌گویم. این را درک کنید که آنچه من می‌گویم می‌تواند به عنوان آینده‌ای عمل کند که شما خود را در آن می‌بینید. وقتی شما از نزدیک و با دقت به خودتان نگاه کردید، آیینه دیگر اهمیتی نخواهد داشت. شما می‌توانید آن را دور بیندازید(همان، ص 227).

نکته جالب آنکه، آخرین اظهارات کریشنا در مورد خود و تعالیم به جا مانده از خویش است. کریشنا مورتی در نُه روز باقیمانده از حیات خود می‌گوید: دیگر چنین کالبدی یافت نخواهد شد. ضمناً هیچ شعور و خردی این چنین والا و برین، در کالبد جسمانی، شروع به فعالیت نخواهد کرد. دست‌کم چند صد سال باید سپری شود تا یک چنین وضعیتی، دوباره امکان‌پذیر شود. شما دیگر با چنین وضعیتی مواجه نخواهید شد... مردم همه وانمود خواهندکرد که دوباره قادر هستند با این« آگاهی و شعور خردمندانه» وارد ارتباط شوند. اما بسیار بعید به نظر می‌رسد. مگر آنکه بر اساس تعلیمات و آموزش‌های به جا مانده عمل کنند. اما هیچ‌کس موفق به این کار نمی‌شود. هیچ‌کس! هیچ‌کس نتوانست بر اساس این تعالیم زندگی کند. بنابراین دیگر حرفی باقی نمانده(کریشنامورتی راز سر به مهر، 1376: ص 125).

این جملات باعث پریشانی و ناراحتی رؤسا و اعضاء‌ی تمام موسسات و انجمن‌هایی شد که با نام کریشنامورتی به حیات خود ادامه می‌دادند. از این‌رو سعی کردند، این جملات در جایی منتشر نشود. برخی از انجمن‌ها و شخصیت‌ها در بیوگرافی کامل خود ازکریشنامورتی، اظهار کردند که این هدف و نیت کریشنامورتی بود که جملات و تعالیمش را برای نسل‌های بعدی به جای بگذارد.

نکته: ابهام‌گویی‌های یاد شده در بیان چیستی تعالیم کریشنامورتی صرفاً مختص این بخش نیست. کریشنامورتی در بسیاری از تعالیم خود، از عبارات مبهم و گنگ استفاده می‌کند و خوانندگان را در سردرگمی فرو می‌کشاند. اگر بخواهیم خوش‌بینانه نسبت به بسیاری از تعالیم کریشنا اظهارنظر کنیم و نگوییم که عبارات این‌چنینی او خالی از هر مفهوم منطقی است، دست‌کم باید گفت در پشت این عبارات- که بیشتر به عبارات مجادله‌ی و مغالطه‌ی می‌ماند- مفاهیم انتزاعی وجود دارد که اگر قطره‌ای از حقیقت را چشیده باشند، آنقدر از فهم افکار عمومی به دور است که هیچگاه عبارات وی در مسیر راهگشایی معنوی به‌کار عوام مردم نمی‌آید. از طرف دیگر، لازم می‌آید که تعالیم او مختص اشخاصی باشد که عمری با سیره گفتاری و نوشتاری کریشنامورتی آشنا هستند. اما برخی ازشاگردانش، که مدت‌ها تحت تعالیم او پرورش یافته‌اند در نافهم بودن بعضی از اصول اساسی مکتب کریشنامورتی اظهار هم‌دردی کرده‌اند.

فهرست منابع

1. میشل، پیتر(1376) کریشنامورتی راز سر به مهر، ترجمه فریده مهدوی دامغانی، تیر، چاپ اول.

2. مورتی، کریشنا(1383) تعالیم کریشنامورتی، ترجمه محمدجعفر مصفا، قطره، چاپ اول.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

جايگاه انسان كامل در نظام هستي از منظر عرفا

جايگاه انسان كامل در نظام هستي از منظر عرفا

اين نوشتار با روش توصيفي-تحليلي به جايگاه انسان كامل در نظام هستي ا ز منظر عارفان مسلمان پرداخته است. از منظر آنان انسان كامل، خليفه حق‌تعالي، قطب عالم امكان و واسطه دريافت فيض از حق‌تعالي است. به عقيده بسياري از عرفا، انسان كامل به منزله روح عالم هستي مي‌ماند؛ همان‌گونه که روح امور بدن را تدبير مي‌كند، انسان كامل هم امور عالم را تدبير مي‌نمايد؛ گرچه به لحاظ بشري خود وي توجه نداشته باشد. هرگاه انسان كامل از عالم دنيا به عالم آخرت منتقل شود، خزائن الهي نيز به آن عالم منتقل خواهند شد، بساط عالم ماده جمع خواهد شد و رستاخيز قيام خواهد كرد. اين باور اهل تصوف، با عقايد شيعي، بسيار هماهنگ است؛ زيرا روايات شيعي نيز در اين معنا، صراحت دارد كه هرگاه حجت خدا از روي زمين ارتحال يابد، زمين متلاشي خواهد شد؛ ويژگي‌هاي كه از زبان اهل تصوف براي اهليبت بيان شده است، حاكي از اين مطلب است كه از منظر آنان انسان كامل، منطبق بر اهلبيت (ع) مي‌شود.
حقيقت متعالي و تعينات آن

حقيقت متعالي و تعينات آن

حقيقت متعالي، حقيقتي است كه از هر قيدي رها است؛ از اين حقيقت به غيب الغيوب و هويت مطلقه و وجود من حيث هو هو، نيز تعبير كرده‌اند. اين حقيقت در مرتبه اطلاق هيچ حكمي را نمي‌پذيرد، به همه موجودات نسبت يكسان دارد؛ اما از لازمه آن، علم به ذات و شعور به كمال ذاتي و اسمائي است. علم به ذات موجب، افتادن بي‌تعين در دام تعين مي‌شود.
جایگاه عقل در نظام سلوکی عرفا

جایگاه عقل در نظام سلوکی عرفا

عقل در نظام سلوکی عرفا، دارای دو جایگاه مجزا است. عقل در مراحل ابتدایی سلوک هدایتگر، راهگشا و روشنگر است؛ اما در مراحل عالی‌تر سلوکشان هدایتگری و راهبری از عقلانیت و تعقل جدا می‌شود؛ در این راستا باید توجه داشت که منزلت عقل نفی نمی‌شود، بلکه عقلانیت در صیرورت وجودی عارف به امری فراعقلی و نه غیرعقلی تبدّل و تحول می‌یابد. متاسفانه نزد برخی راهروان طریق سلوک این امر به مثابه ضد عقلی بودن تعالیم عرفانی تلقی می‌شود، حال آن‌که میان امر فراعقلی و امر غیر عقلی تفاوت و تمایز معناداری است که می بایست مورد توجه و تأمل عرفان پژوهان و سالکان راه قرار گیرد؛ در این مقاله ضمن پرداختن به مفهوم انسان‌شناختی و وجودشناختی مفهوم عقل، به تفاوت و تمایز میان این دو ساحت اشاره و لوازم معرفت شناختی آن استخراج خواهد شد.
الگو رویش اعتقادی افراد و جریانات از منظر قرآن کریم

الگو رویش اعتقادی افراد و جریانات از منظر قرآن کریم

قرآن کریم با استفاده از آیات خویش انسان را به‌سوی کمال سوق می‌دهد؛ پس باید بر طبق این فرمان‌ها روند زندگی را در مسیر رویش قرارداد. با بررسی و تحلیل الگوی رویش می‌توان اصلی‌ترین نقش را در خود فرد و آن جامعه جستجو کرد که ایمان را در درون خویش حس نمودند و فطرتشان علی‌رغم، القائات منفی افراد دیگر، ایشان را به این مسیر نزدیک نمودند، مانند همسر فرعون که با توجه به محیطی دور از معنویات، به دیندار شد...

پر بازدیدترین ها

رشد معنوی انسان از منظر قرآن و حدیث

رشد معنوی انسان از منظر قرآن و حدیث

این پژوهش نشان می‌دهد که ایجاد رابطه درست بین فرد و مسائل خود، ایجاد رابطه درست بین فرد و دیگران و ایجاد رابطه با خدا و کسب آرامش در پرتو آن از آثار رشد معنوی است؛ همچنین، تفکر، ایمان، انجام خوبی و ترک زشتی از علل رشد معنوی و جهل، کفرورزی و پیروی از شهویات از موانع رشد معنوی است.
عرفان اشو

عرفان اشو

انسان از منظر کریشنا مورتی

انسان از منظر کریشنا مورتی

کریشنامورتی در جای‌جای گفته‌های خویش به موضوع دانستگی اشاره می‌کند و سرانجام پند او این است که باید از هر دانستگی رها شد تا آزاد گشت و انسان شد...
نسبت معنویت و روان‌شناسی

نسبت معنویت و روان‌شناسی

در این پژوهش در پی یافتن سیر تحول علم روان‌شناسی از منظر توجه به موضوع معنویت و یافتن ارتباط و نسبت روان‌شناسی و معنویت هستیم...
رابطه طبیعت انسان با رنج‌ها از دیدگاه اوشو

رابطه طبیعت انسان با رنج‌ها از دیدگاه اوشو

اوشو با توجه به نگرش خاصی که به طبیعت انسان دارد، معتقد است انسان چون از طبیعت خود دور افتاده و بر طبق اوامر «ذهن» و «نفس» رفتار می‌کند، همیشه غمگین و رنجور است
Powered by TayaCMS