آسیب‌‏شناسی رابطه‏‌ی زنان و جنبش‏های نوپدید دینی

آسیب‌‏شناسی رابطه‏‌ی زنان و جنبش‏های نوپدید دینی

آزاده مدنی*

زینب ابراهیمی**

چکیده

در دو دهه‌ی اخیر پای جنبش‌های نوپدید دینی در ایران نیز باز شده است. این جنبش‌ها در میان زنان و مردان پیروانی برای خود یافته‌اند. اما به‌نظر می‌رسد زنان بیشتر درگیر این جنبش‌ها شده‌اند و بیشتر نیز از عملکرد و تعلیمات این جنبش‌ها آسیب دیده‌اند. در این تحقیق دو پرسش اصلی مطرح می‌شود: چرا زنان به این جنبش‌ها می‌پیوندند؟ و چه آسیب‌هایی از این جنبش‌ها دریافت می‌کنند؟[1] این پژوهش با روش توصیفی - تحلیلی انجام می‌شود. در پایان این نتیجه حاصل می‌شود که برخی از برخوردهای مدافعین ادیان سنتی در جوامع مختلف ـ در اینجا به‌ویژه در جامعه‌ی اسلامی ایران ـ همچنین برخی اثرهای مدرنیته، پیوستن زنان به جنبش‌های نوپدید دینی را ترغیب می‌کند و نقد دقیق برخوردهای دینی و جنبش‌های جدید، بدون غرض‌ورزی و بی‌انصافی می‌تواند از آسیب‌های جدی زنان در این شرایط جلوگیری کند.

واژگان کلیدی: جنبش‌های نوپدید دینی، زنان، آسیب‌شناسی، فمینیسم، پست‌مدرنیسم.

مقدمه

قرن بیستم شاهد تغییر گسترده‌ی حضور زنان در جامعه بود. هرچند که از نظر برخی این حضور سبب برهم‌ریختگی ساختار سنت‎‌های دینی و اجتماعی شد؛ اما خود موجب پایه‌ریزی سنت‌های جدیدی شد که منافع و عیوب خاص خود را داشت. حسن این حضور، استفاده از نیروی اندیشه، قدرت و قابلیت زنان به‌عنوان نیمی از جمعیت جهان بود و عیب آن هم برهم‌ریختن ساختارهای معمول جامعه و خانواده بدون توجه به پیامدهای کوتاه‌مدت و بلندمدت آن. این حضور زنانه در عرصه‌ی اجتماع با جنبش‌هایی رخ داد که به مجموع آنان فمینیسم اطلاق شد؛ هرچند که فمینیسم در هرکدام از این جنبش‌ها معانی متفاوت داشت.

در تاريخ، زنانِ منفرد بسياري پيش از پيدايش فمينيسم شناخته شده بودند كه گاه تلاش مي‌كردند تا جايگاه زنان را اندكي بهبود بخشند؛ اما درواقع تا عصر جدید هيچ اقدام خاصي در جهت احقاق حقوق زنان انجام نشد. جنبش فمينيسم اوليه، از اساس توسط زنان طبقه‌ي متوسط و كارگر ايجاد و حمايت شد و خواهان حقوق سياسي و اقتصادي براي زنان بود و بيشتر بر اصول جامعه‌ي سوسياليستي تكيه داشت (ميشل، 1372: 90). به‌همين دليل بسياري پيش از آنكه فمينيسم را نظريه‌اي نظام‌مند بدانند، آن را يك موضع‌گيري سياسي انگاشته‌اند. نظريه‌اي سياسي كه هدف آن تغيير جهان است و همين سبب شده است كه تفكر فمينيستي به‌شدت به جنبش‌هاي ماركسيستي شباهت پيدا كند. البته تفاوت عمده‌اي هم بين اين دو نظريه‌ي بزرگ بود؛ برخلاف ماركسيسم كه آغاز آن فردي است و با نظريه‌های يك شخص رخ داد، فمينيسم در اصول و به‌ ذات كثرت‌گرايانه بود و برآيند تجربه‌ي تك‌تك زناني بود كه در برابر سلطه‌ي مردان مقاومت كردند (منسبريج و اوكلين، 1387: 9).

فعاليت‌هاي انجام شده در اروپا – به‌ویژه فرانسه - و سپس آمريكا تا 1920 میلادی موج اول فمينيسم را رقم زد. فضاي سياسي بعد از جنگ جهاني دوم متأثر از جنگ سرد و فعاليت‌هاي ضدكمونيستي بود، اما از دهه‌ي 60 میلادی با شروع تنش‌زدايي بين شرق و غرب و افول تبليغات كمونيستي جنبش‌هاي بسياري شكل گرفت كه جنبش زنان نيز يكي از آنها بود. در اين دهه زمينه‌ي گفتاري و جو ارزشي مناسبي براي جنبش‌هاي زنان به‌وجود آمد و روحيه‌ي ليبرالي بر آمريكا و اروپا حاكم شد كه در سايه‌ي آن حقوق مدني اقليت‌ها و گروه‌هاي ناراضي مورد توجه بيشتري قرار گرفت. با اين شرايط بود كه فمينيسم دوباره نيرويي تازه گرفت (مشيرزاده، 1385: 225 - 232).

موج دوم فمينيسم از مبارزه عليه تبعيض جنسي در محل كار برخاست. جنبش فمينيسم در اروپا بيشتر با گرايش‌هاي چپ‌گراي سياسي محشور بود. از نظر فمينيست‌هاي موج دوم، مردسالاري با مجازشمردن كنترل زنان، حاكميت سرمايه‌داري را تقويت كرده و بیشتر کالاها و محصولات را با ارزش‌هاي مردانه ساخته است. اينگونه بحث‌ها موج دوم فمينيسم را به‌سوي جنبشي اجتماعي سوق داد و انواع و اقسام فمينيسم را به‌وجود آورد. از دهه‌ي 70 میلادی فمينيسم به محيط‌هاي آكادميك كشيده شد و به دانشگاه‌ها راه يافت.

موج سوم فمينيسم پاسخي به پسافمينيسم بود. پسافمينيسم محصول رسانه‌هاي غربي است كه خواننده‌هايي چون مدونا[2]، اسپايس گرلز[3] و گرلي شو[4]، نمونه‌هاي بارز آن هستند. پسافمينيسم نياز زنان براي برخورداري از نگاه مشترك براي فعاليت سياسي را انكار كرد و مدعي شد كه دوره‌ي مبارزات فمينيستي به سرآمده است. اين نگرش كوششي براي تخريب فمينيسم بود. این جنبش زنان را تشویق می‌کرد تا از وجوه زنانگی و جنسی خود برای غلبه بر مردان بهره بجویند. زنان خواستار دست‌یابی به زیبایی موردپسند مردان شدند تا بتوانند جایگاه قدرت و استقلال خود را در جامعه مستحکم کنند. این موضوع را می‌توان در فیلم‌های بعد از دهه‌ی 80 تا به امروز مشاهده کرد (see also Barrus, 2008).

در مقابل اين نگرش، موج سوم فمينيسم پا به عرصه‌ي حضور گذاشت. در اين موج سياه‌پوستان و زنان جهان سوم نيز به فعاليت‌هاي فمينيستي روي آوردند. اين موج با زير پرسش‌بردن بنيان‌هاي نظري فمينيسم به‌وجود آمد؛ تمايز جنسيتي، بي‌توجهي به نژادها در هويت زنانه، پافشاري بر اتحاد زنان و بسياري از اين دست ايده‌هاي فمينيستي در اين موج به نقد كشيده شد. در اين موج پذيرفته شد كه تجارب زنان در اقصي نقاط جهان نمي‌توانند تجاربي مشترك باشد، به‌همين دليل فمينيسم نيز در شكل دفاع از حقوق زنان بايد صور مختلف فرهنگي را عرضه كند. درواقع، موج سوم سعي كرد زنان اقشار مختلف جهان را به تحرك سياسي وسيعي ترغيب كند (قيطانچي، 1381). هرچند نظريه‌ي فمينيسم به ظاهر انگاره‌اي واحد در دفاع از حقوق زنان است، اما به مرور زمان دامنه‌ي گسترده و متنوعي را در دل خود جاي داد كه هرکدام از آنها پاسخي جزئي و مقطعي به مسئله‌اي به‌نام زنان بود. نحله‌هايي چون فمينيسم ليبرال، فمينيسم ماركسيست، فمينيسم روان‌كاوانه، فمينيسم سوسياليست، فمينيسم اگزيستانسياليست، فمينيسم پسامدرن و ... نگاه‌هاي متفاوتي بود كه به زن و حقوق او شد (تانگ، 1387: 16).

زمانی‌که فمینیسم و توجه به حقوق زنان در حال رشد بود، مسئله‌ی دیگری نیز جهان را تحت‌تأثیر قرار داد: بحران معنویت. فمینیسم تلاش کرد که حقوق زنان را ارتقا دهد، اما از این نکته غفلت ورزید که انسان می‌تواند حقوق فراوانی داشته، اما هنوز از بی‌معنایی زندگی و بی‌هویتی در رنج باشد. با فراگیرشدن مدرنیته، بحران هویت و معنویت جهان را فراگرفت. انسان جامعه‌ی مدرن ـ اعم از زن و مرد ـ که پیش از آن دین را مسئول ناخوشنودی‌ها و نارضایتی‌های خویش می‌دید، با کنار گذاشتن دین و جایگزینی آن با خرد مادی و عقل حساب‌گر گمان می‌کرد که آرامش و رفاه را در آغوش می‌کشد؛ اگرچه جنگ‌های صلیبی و مذهبی به پایان رسیده بود، جنگ‌های دیگری آغاز شده بود. جنگ جهانی اول و دوم با تمام قدرت تخریب‌گری خود -بدون وابستگی به دین و مذهب- جهان را به آتش کشید. بسیاری انسان‌ها در حالتی بهت‌زده چشم به خاکسترهای باقی‌مانده از بارقه‌های خرد ماده‌گرای آدمی دوختند. رخدادی دیگر که این نگاه را خیره‌تر کرد، عاقبت انقلاب فیلسوفانه‌ی مارکسیسم بود. ایدئولوژی مارکسیسم به‌عنوان انسان‌اندیش‌ترین ایدئولوژی جهآنکه توانسته بود بخش بزرگی از کره‌‌ی خاکی را به تصرف خود درآورد، در نوعی از دیکتاتوری فردی و جمعی فرو رفت و امیدهای بسیاری را به ناامیدی کشاند. بسیاری از انسان‌ها به لحظه‌ای نوستالژیک در زندگی رسیدند. در این لحظه احساس کردند که گویی گذشتگان آنان خوش‌تر و رضایت‌مندتر بودند، پس خواستند قدمی عقب‌تر بردارند. در عمل، اما عقب‌رفتن با وجود تغییرهای چشم‌گیر دنیا، گاهی هرگز مقدور نیست. با توجه به مشاهده‌ی ناتوانی برای بازگشت به گذشته، گذشته را به دلخواه خود تغییر دادند و حتی از آن نیز پیش‌تر رفته و گذشته‌های مختلف را بدون توجه به ماهیت قومی و بومی و روان‌شناختی آن درهم آمیختند و از آن وسیله‌ای ساختند که اجزا آن نامتجانس و ناهماهنگ بود؛ هرچند قدمی آنان را پیش می‌برد، اما در عین حال به‌دلیل نداشتن تناسب ارگانیک میان اجزا، پریشانی‌های بسیاری را نیز به آنان می‌افزود.

در این میان جامعه‌شناسان، الهی‌دانان، روان‌شناسان و اندیشمندان دیگری به فکر افتادند که چاره‌ای برای این دست‌سازه‌ی فرانکشتاین معاصر بکنند که سر، بدن و اجزا مختلف آن را وصله‌پینه کرده‌اند و خود تبدیل به هیولایی خطرناک شده است. اما هرکدام از این دانشمندان با اصالت‌دادن به بخش‌هایی و نادیده‌گرفتن سنت‌هایی دیگر نتوانستند مرهمی برای زخم‌هایی باشند که هیولای جدید برای جامعه ساخته است. جامعه‌شناسان با چسبیدن به جامعه، روان، مذهب، فلسفه و ... را رها می‌کنند؛ روان‌شناسان با توجه‌ی بی‌حد به روان، جامعه را مدنظر نمی‌گیرند؛ الهی‌دانان با چسبیدن به دین در شکل انتزاعی، از واقعیت‌های جاری در جامعه فاصله می‌گیرند و فیلسوفان با بیش از حد بهادادن به اندیشه‌های انتزاعی، لزوم برخی واقعیت‌ها را از گفتمان خود حذف می‌کنند. به‌نظر می‌رسد که هنوز کسی نتوانسته راه‌حلی برای آسیب‌های آن بیابد و نه چشم‌اندازی برای حل کوتاه مدت آن دیده می‌شود. گاهی برخی از تلاش‌ها حتی بحران را پیچیده‌تر نیز کرده‌اند که استفاده از زور توسط نهادهای قدرت و حکومت، از این راه‌حل‌های بحران‌زاست که هرچند ممکن است در کوتاه مدت از توسعه‌ی صوری اندیشه‌های غیراصولی پست‌مدرن جلوگیری کند، اما چنان زخم‌های عمیقی برجای می‌گذارد که با وجود محدود بودن آنان، به‌شدت عمیق و کشنده است. باید گفت که این زخم‌ها برای زنان بسیار مهلک‌تر و کشنده‌تر است؛ زیرا نخست، فضا به‌سمتی رفته که مؤلفه‌های دینی معمول با همان بافت‌های قدیمی دیگر پاسخگوی نیاز آنان نیست. دوم، زنان از منظر روانی بیشتر به نهادها و آیین‌های دینی وابسته‌اند. همین مسئله زنان را بیش از مردان در برزخ سنت و مدرنیته قرار داده است.

ویژگی‌ کلی جنبش‌ها

پیش از عصر رنسانس و با پشت سرگذاشتن فرهنگ قرون وسطا، اروپا به هیچ وجه حاضر نبود به معنویتی بازگردد که در قرون وسطا از آن رنج کشیده بود و به همین علت دست به گزینشی به زعم خود سهل‌گیرانه‌تر زدند و به این جهت به شرق روی آوردند. خصیصه‌ی اصلی فرهنگ معنوی شرق و به‌ویژه ادیان هند آن بود که به هیچ وجه بدعت و تکفیر در میان آنان وجود نداشت و از تساهل و تسامحی بسیاری برخوردار بود. غرب به شرق روی آورد تا دچار بایدها و نبایدهای سخت‌گیرانه‌ی مسیحیت کلیسایی نشود. از میان فرهنگ‌های شرقی وام‌گرفته شده توسط غربیان، به علاوه‌ی روان‌شناسی، اسطوره‌شناسی و ... ادیانی جدید به‌وجود آمدند که هرچند به ظاهر بیشتر آنها وابسته به دین یا آیینی در گذشته بودند، اما درواقع بر طبق امیال انسان معاصر تنظیم شده‌اند. انسان معاصر هم درد بی‌معنویتی و بی‌هویتی کشیده است و همچنان در کلاف سردرگم تکنولوژی و مدرنیته گیر افتاده است. چنین انسانی می‌خواهد با چند جمله‌ی قصار و چند عمل ساده، معنویتی برای خود دست و پا کند و در سایه‌ی آن آرام گیرد. همچنین انسان امروز از درد تنهایی نیز رنج می‌برد. انسان امروز با وجود حداکثر تکثر ممکن و حضور در جمع‌هایی که پر از انسان‌های دیگر است، در عمق تنهایی به سر می‌برد. ادیان و یا جنبش‌های نوپدید برای پیروان خود گروهی را فراهم می‌کنند که با حضور در آن، زیستی برادرانه را تجربه کنند و لحظه‌ای از تنهایی عمیق خود خلاصی یابند.

ادیان کهن در طی قرن‌های متمادی شاهد تغییرهای اساسی و دستبردهای بسیاری بوده‌اند، همچنین پرسش‌ها و اشتباهات بسیاری که پیروان این ادیان انجام داده‌اند، بر اصل دین تحمیل شده است. در ادیان جدید هنوز فرصت ابراز اشکالِ پیروان حاصل نشده و هنوز اشکالات و خطاهای پیروان نیز بر دین تحمیل نگشته است. به همین دلیل، چه بسا علاقه‌ی پیروان ادیان جدید به دین خویش، بیش از پیروان ادیان کهن به دین خود است و از منظر روان‌شناختی، مانند شیفتگی پیروان تمام ادیان کهن در ابتدای پیدایش آنان است.

جنبش‌های جدید متناسب فرهنگ مدرن و پست‌مدرن، بیشتر به انسان توجه دارند تا خدا. هرچند این ادعا قطعیت ندارد، اما در اکثر آنان چنین است. ادیان جدید با نگاه اومانیستی به دین می‌نگرند، به همین سبب به علایق انسان امروزی بیشترین توجه را دارد. در قرن بیستم دو جنگ جهانی اول و دوم رخ داد. همین مسئله باعث واکنش شدید مردم به جنگ و گرایش عمیق آنان به صلح و آرامش شد. بر همین‌مبنا، بیشتر ادیان جدید به این مسئله توجه کردند که صلح آرزوی بنیادی این نسل است و باید به سمت‌وسویی حرکت کنند که بحثی از خشونت و جدال به میان نیاید. به همین دلیل رعایت تساهل و تسامح حداکثری تبدیل به اصول تغییرناپذیر جنبش‌های جدید دینی شد.

علل اقبال زنان

از مهم‌ترین دلایل - پس از دلایل عمومی دوران پست‌مدرن - دلزدگی زنان از فرهنگ و دین رسمی جامعه است. بسیاری از محققین و پژوهشگران در هنگام پاسخ‌گویی به انتقاداتی که از جامعه‌ی اسلامی ما در این زمینه می‌شود، فراموش می‌کنند که نمی‌توان به‌صرف طرح برخی از گزاره‌های خوب اسلام ـ که قابل انکار هم نیستند ـ نظام حقوقی و فرهنگی‌ای را ندیده گرفت که نسبت به زنان جفاهایی نیز داشته. به‌قطع راه بهبود شرایط نامطلوب زنان در جامعه‌ی فعلی روی آوردن به جنبش‌های معنوی جدید نیست که این مصداق خود را از چاله به چاه انداختن است. اما برای اینکه بتوانیم در طولانی مدت، رویکرد زنان را نسبت به فرهنگ اسلامی و ایرانی تغییر دهیم، نیازمند نقد و آسیب‌شناسی خود هستیم.

زنان در ايران به مراتب بیش از مردان در برزخ ميان سنت و مدرنيته به‌سر می‌برند و فشار سنت و پاره‌اي از باورهاي اعتقادي و سياست‌هاي رسمي، همچنين بيگانگي جامعه با ارزش فرديت و تجددطلبي، خروج زنان ايراني از اين برزخ را كندتر و دشوارتر کرده است. مهرداد درویش‌پور معتقد است که فردگرایی مدرنیته به لحاظ ساختاری چندان تأثیری در جامعه‌ی مردان ایجاد نکرده است و پدرسالاری حاکم جوامع سنتی سبب شده است که فردگرایی مردان در جوامع مدرن چندان مورد چالش نباشد، اما فردگرایی زنان که به لحاظ تاریخی نسبت به مردان بسیار متأخر است، آشکارا مقابل سنت‌ها قرارگرفته و این توهم را در زنان ایجاد کرده است که تنها سنت‌گرایان هستند که نوعی زن‌ستیزی دارند و زنان را صرفاً به‌عنوان مادر، همسر و جنس دوم می‌نگرند (درويش‌پور، 1379: 63-60).

گفتمان اصلی اسلامى درباره زن دارای دو ویژگی بنیادی است که این دو ویژگی تا حدود بسیاری باعث شده که زنان نتوانند در جامعه‌ی امروزی به نقش راستین و حقوق متناسب خود دست یابند.

  1. سنت‌گرایى و التزام به نص: گفتمان اسلامى هرچند در موضوعات اقتصادی و سیاسی ‌به‌دلیل دلبستگى به قدرت و علاقه‌مندى به ایجاد تغییر در آن، به اجتهاداتى جدید روی آورده است، اما در زمینه‌ی مسائل متعلق به زن، با شعار التزام به نص، از تلاش فکرى و اجتهادى باز مانده است؛
  2. تاریخ‌گرایى و سطحى‌نگرى: گفتمان اسلامى ایده‌های خود در مورد زنان را محدود به تجربه‌ی تاریخى عصر نبوى کرده است. این جریان، تکریم پیامبر از زنان و یا مشارکت زنان صحابه را به‌عنوان نشانه‌هاى توجه اسلام به حقوق زن مطرح مى‌کند، بى‌آنکه بداند با چه شیوه‌اى قرار است وضعیت فعلى زنان را جهت دهد، یا اینکه چگونه مى‌تواند از این تجربه به‌عنوان وسیله‌اى براى تبیین زندگى روزمره در قرن پانزدهم هجرى بهره برد (رئوف عزت و مظفرى، 1381: 60-52).

بسياري از اهالی فرهنگ براین اعتقادند كه برای بررسی وضعيت فرهنگي هر جامعه، باید وضعيت زنان را در آن جامعه مورد بررسي قرار داد. باید دانست که در آن جامعه به زن چگونه نگريسته مي‌شود و زنان از چه موقعيتي برخوردار هستند. از اشکالات بزرگ معلمان و محققان و قانون‌گذاران جامعه‌ی ما در هنگام وضع قوانین به‌طورکلی ـ و قوانین مرتبط با زنان به شکل اخص ـ عدم توجه به، تغییر نگاهی است که در امر اخلاقی جامعه‌ی امروز رخ داده است. در این جامعه، قانون‌گذار حامی الگوی سنتی اخلاق است، اما بسیاری از افرادی که قرار است قانون برای آنان اجرا شود، تابع اخلاق مدرن و پست‌مدرن هستند. این مسئله جامعه را در نسبت با قوانین گروه‌بندی می‌کند: حامیان الگوی سنتی، قانون را به سهولت اجرا می‌کنند و نسبت به دیگرانی که قانون برای‌شان منطقی نیست، برخوردی خشمگینانه یا تحقیرآمیز دارند. در برابر آنان حامیان و معتقدان الگوی مدرن و پست‌مدرن نیز با مجموعه‌ای ‌از خشم و تحقیر، هر جا که در توان‌شان باشد قانون را زیر پا می‌گذارند و جمعی که هنوز در بین پذیرش قانون قدیم و جدید بلاتکلیف هستند، گاهی ریاکارانه و گاهی از سر ناچاری به قانون تن می‌دهند. تن‌دادنی که ضمانت اجرایی کافی نیز ندارد و در نهایت چنین ملغمه‌ی در هم‌جوشی از موضع‌گیری جامعه در برابر قوانین اخلاقی به‌وجود می‌آید.

در میان این گسل اخلاقی و در غیاب قانون‌گذاران حامی الگوی سنتی، قانون‌گذارانی جدید متولد می‌شوند و الگوهایی ارائه می‌دهند که بتوانند به محبوبیت حداکثری در بین همه‌ی اقشار دست یابند و یا دست‌کم کمترین میزان چالش را با الگوهای اخلاقی مختلف داشته باشند. این قانون‌گذاران جدید، همان پایه‌گذاران جنبش‌هایی ‌هستند که از آنان تحت‌عنوان جنبش‌های ‌نوپدید دینی یاد می‌کنند. اما پیش از آنکه بخواهیم نوع اخلاقی که جنبش‌ها ‌در جامعه تزریق می‌کنند را مورد نقد قرار دهیم، بهتر است با ویژگی‌های ‌جدید اخلاقی جامعه بیشتر آشنا شویم که اثرپذیرنده از دیدگاه‌های ‌جهانی اخلاق است.

در حالی‌که چشم انداز مدرن در اخلاق، به معنای جست‌وجوی مبانی اخلاق و توجیه قطعیت آن است و مدرنیته وجود قوانین و اصول اخلاقی را مسلم می‌گیرد، اخلاقپست‌مدرن اخلاقی بدون اصول اخلاقی است. به باور پست‌مدرنیست‌ها، اخلاق فلسفی و سنتی چه نتیجه‌گرا باشد یا وظیفه‌گرا، نمی‌تواند ارتباطی با اخلاق پست‌مدرن داشته باشد؛ زیرا نظریات مبناگرایانه‌ی اخلاقی قادر به پاسخگویی صحیح به معماهای اخلاقی نیستند (خزاعی، 1387: 69-70). اخلاق پست‌مدرن احتیاج‌های جدیدی را نیز در جامعه ایجاد کرد که این احتیاج‌ها با دین‌های رایج جامعه دارای تضادهای شدید بود. این تضادها به‌دلایل بسیاری با جنسیت نیز پیوند عمیقی یافت. به‌طبع اندیشمندان و متفکران بسیاری تلاش کردند، به اقتضای نیازمندی جنسیتی به قوانین اخلاق پست‌مدرن، بنیان‌هایی نو را در آیین‌ها و اصول دینی بیافریند که برخی از ادیان جدید و جنبش‌های نوپدید دینی واکنشی به این وضعیت اخلاق پست‌مدرن نیز بوده است.

نکته‌ای که باید به آن توجه شود این است که جنبش‌های زنان در مذهب نیز، مانند جنبش‌های غیرمذهبی نظیر فمینیسم از دو دیدگاه نگریسته می‌شود. برخی بر این عقیده‌اند که زنان باید جبهه‌ای عمل کرده، فرهنگ سنت‌های جنسیت‌گرا را طرد کنند. برخی دیگر براین باورند که باید معیارهای سنتی فرهنگ‌ها را اصلاح کنند. این طریقه به‌ویژه در ارتباط با کارهای مذهبی دارای اهمیت است. از فعالیت‌های معناگرای زنان که تا حدودی با ادیان در چالش قرارگرفته‌ است، می‌توان از شکل‌گیری برخی از نهضت‌های زنان که بازیافت مجددی است از عقاید گذشته‌های دور و نیز تطابقی است با معیارهای مورد طرد ادیان اصلی مثال آورد. این مسئله می‌تواند به معنی ایجاد میل جدید به پرستش الهه‌ی مادر یا اعتبار بخشیدن به زنان کاهن و افسانه‌های بت‌پرستی و عمل به آداب و رسوم عامیانه باشد. فمینیست‌های یهودی، افسانه‌ی لیلیت[5]، نخستین همسر آدم - که همچون آدم از خاک آفریده شده بود – را دوباره احیا کرده‌اند[6].

الیزابت پاتیک معتقد است جنسیت جنبه‌ی اجتماعی است و هر فرهنگ ایده‌هایی درباره‌ی جنسیت تولید می‌کند، اگرچه در طول تاریخ ایده‌ها تغییر می‌کنند. دین در این روند نقش منتقدانه دارد. مردم مذهبی در برابر تغییرات مربوط به جنسیت مقاومت می‌کنند؛ زیرا واهمه‌ی برهم‌ریختگی نظام‌های اجتماعی و خانوادگی را دارند. در کتاب زنان در ادیان نوین، الیزابت پاتیک درصدد است تا گفتمان‌های ‌جنسیتی در جنبش‌های ‌نوین معاصر را مطرح کند (Puttick, 1997: 101-120).

غالب ادیان در شئونات و قوانین خود نقش‌های جنسیتی مشخصی برای زنان و مردان پایه‌ریزی کرده‌اند. در اکثر ادیان حتی در نقش‌های عبادی نیز، مردان سخنگو و رهبر و زنان شنونده و مرید به‌حساب می‌آیند. اما در بسیاری از جنبش‌های نوپدید دینی، امکان دسترسی برابر به امکانات اجتماعی و فردی برای زنان و مردان گذاشته شده است؛ زیرا زنان در قرن بیستم و بیست‌ویکم از مهم‌ترین مشتریان جنبش‌های دینی به‌شمار می‌آیند و این جنبش‌ها بیشترین توان خود را به‌کار می‌برند تا آنان را راضی نگه دارند. در جوامع امروزی دیگر زنان نقش‌ها و وظیفه‌های سنتی نظیر همسری و مادری را بر نمی‌تابند. مدل وظیفه‌های زنان از سوی جریان‌های سنتی ادیان به‌نظر می‌رسد با نیازهای زنان در جامعه‌ی امروز غربی و بخش بزرگی از زنان جامعه شرقی مغایر است. برای زنان دو راه‌حل باقی می‌ماند: اول اینکه در جریان اصلی دینی باقی مانده و درصدد ایجاد تغییر در آن برآیند و راه‌حل دوم، دستیابی به معنویت در مسیر دیگر است. هرچند برخی جنبش‌ها همان نقش و رابطه‌ی میان زن و مرد به سبک سنتی را تأیید می‌کنند، اما در برخی، رهبری کاریزماتیک – مانند اشو - به زن قدرت معنوی برتری می‌دهند (Crowley, 1998: 127-129). همین مسئله ممکن است زنان زیادی را به چنین جنبش‌هایی جذب کند.

از دیگر مشکلات سنتی زنان که کمتر مورد توجه قرارگرفته، تمایلات جنسی است. ادیان بیشتر به‌دنبال کنترل رفتارهای جنسی اعضای خود بوده‌اند. داشتن رابطه‌ی جنسی بدون ازدواج ممنوع است و رفتار برخلاف این هنجار با مجازات و سرزنش بیشتری برای زنان نسبت به مردان همراه است. نقش زن مذهبی این است که به‌عنوان همسر خدمات جنسی به همسر خود بدهد و به‌عنوان مادر نیاز کودکان را برطرف کند. تمایل جنسی زنان و دیگر نیازهای آنان اغلب نادیده گرفته می‌شود. این مسئله‌ای است که برخی جنبش‌های نوپدید دینی با توجه به آن و در جهت کسب رضایت زنان توانسته‌اند، مورد اقبال زنان قرار گیرند (Ibid: 130). البته در این زمینه الیزابت پاتیک نیز معتقد است که برخی جنبش‌های نوپدید دینی از قدرت خود برای سوءاستفاده از زنان بهره می‌جویند. هرچند آن را در جهت رشد و تعالی زن معرفی می‌کنند (Puttick, 1997: 151-174).

دکتر لورا وانس، معتقد است که زنان نقش‌های گوناگونی در جنبش‌های نوین دینی ایفا می‌کنند، حتی گاهی نقش رهبری جنبش‌ها را نیز به عهده دارند، اما در بسیاری موارد به مرور از نقش رهبری به حاشیه رانده می‌شوند. در برخی از جنبش‌های نوین دینی نقش‌های جنسیتی مردسالارانه هستند، درحالی‌که در بیشتر جنبش‌ها برای زنان و مردان به تساوی نقش قائل شده‌اند و آموزه‌های ‌آنها به نقش زنان و دختران تصریح می‌کنند. وانس می‌گوید. ارتباط دین، جنسیت و اعمال و عقاید دینی با هویت فردی و جمعی مرتبط است. همچنین که هنجارها و ایده‌آل‌های اجتماعی فرصت‌های موجود برای زنان را محدود می‌کند و ادیان سنتی از این عوامل محسوب می‌شود (Wessinger, 2015: 3).

بسیاری از جنبش‌های ‌نوین دینی زنان را از رهبری اجتماعی و معنوی کنار می‌گذارند. اکثر زنان در جنبش‌های ‌قدیم و جدید تنها پیرو هستند و نه رهبر. اما با تحولات جهانی، زنان قدرت اثرگذاری بر جامعه‌ی سکولار را به‌دست گرفتند، به‌ویژه در موضوعاتی چون ازدواج اجباری، سوءاستفاده‌ی جنسی، سقط جنین و .... به همین دلیل بیشتر جنبش‌های نوپدید دینی زنان را وارد دایره‌ی رهبری اجتماعی و معنوی خود می‌کنند. از طرف دیگر، زنانی‌که عضو جنبش می‌شوند روابط بیشتر و همچنین ظرفیت بهتری برای همدلی برای همدیگر پیدا می‌کنند. در بحران اقتصادی، آنان فشار بیشتری را به‌علت بیکاری متحمل می‌شوند. زنان ممکن است جمعیت عظیمی از جهان را شامل شوند، اما در جامعه و سیستم‌های غالب آن در حاشیه هستند. زنان به نسبت مردان در گروه‌های خاص و اقلیت‌های قومی و ... بیشتر مورد تبعیض هستند. به این دلیل آنان عضو جنبش‌ها می‌شوند تا از ظلم و سوءاستفاده‌ها رها شوند (Coltri, 2013). هرچند که در موارد بسیاری هم از ظلم و ستم رهایی نمی‌یابند.

الیزابت پاتیک معتقد است، اگرچه تعداد کمی از جنبش‌ها ‌نقش‌های جنسیتی را دچار تغییر و تحول کرده‌اند، اما زنانی‌که عضو این جنبش‌ها ‌هستند، تصور می‌کنند مشارکت آنها کار سنتی زنان در خانه را متحول کرده؛ زیرا در برخی اندیشه‌ها محمل‌هایی ایجاد شده تا هر کار کوچک زنان، همانند تمیز کردن خانه، فرصتی برای مراقبه یا ابراز خلوص خود نسبت به رهبرشان معرفی شود (Puttick,1997: 129-150). درواقع در بسیاری از جنبش‌های نوپدید دینی، از روحیه‌ی محبت و بخشندگی زنان سوء استفاده می‌شود،

انحراف‌ جنبش‌ها

خطرهاى ناشى از جنبش‌هاى نوپدید دینى را برای زنان می‌توان در دو دسته تقسیم کرد. دسته‌ی اول همان خطرهایی است که جنبش‌ها برای همه - اعم از زن و مرد ـ ایجاد می‌کنند. دسته‌ی دوم خطرهایی است که به زنان اختصاص داشته و آنها را تهدید می‌کند. وقتى جنبش‌ها ویژگى‌هایى از قبیل پافشارى بر این نکته را از خود بروز مى‌دهند که آنان افراد برگزیده بوده و حقیقت تنها نزد آنها است.

در این صورت اگر رهبر جنبش پاسخگو نباشد و ساختار حاکمیتى شکل گیرد که تبعیت و فرمانبردارى بى‌چون و چرا را بطلبد و وابستگى مادى، معنوى و اجتماعى روزافزون را رواج دهد و یا گروه را از بدنه‌ی جامعه جدا کند، همه‌ی این موارد مى‌تواند نشانه‌هایی از خطری بالقوه تلقى شود. البته هر جنبش مشکلات واقعى خاص خود را دارد؛ یکى ممکن است از اعضاى خود پول طلب کند و دیگرى از قدرت کار آنها بهره‌کشى و دیگر آنکه چه بسا از اعضایش انتظار داشته باشد که زندگى‌ای بدون همسر را در پیش گیرند و یا آنکه از آنها بخواهد در خوش‌گذرانى جنسى غوطه‌ور شوند. هرکدام از این نمونه‌ها می‌تواند سلامت زیست انسان را به‌خطر بیاندازد. برخى جنبش‌هاى نوپدید دینى نیز ممکن است ترس و احساس گناه را برانگیزانند و برخى به عکس هرگونه احساس مسئولیت را بزدایند. البته به‌ندرت، یک جنبش نوپدید دینى ممکن است، اعضایش را به‌سمت زندگى‌ای پر از فریب، قساوت و جرم سوق دهد (طالبی دارابی، 1386).

اما چنانچه گفته شد، برخی از خطرها بیشتر زنان را تهدید می‌کند. سوءاستفاده‌ی جنسی، به‌ویژه در روابط مرادی و مریدی، از مهم‌ترین آنها است. الیزابت پاتیک در مقاله‌ی «زنان در جنبش‌های دینی نوین» نمونه‌هایی از سوءاستفاده‌ی جنسی از زنان را تشریح کرده است: «بزرگ‌ترین مقیاس سوءاستفاده‌ی جنسی در یک جنبش نوین، یک جنبش مسیحی به نام «فرزندان خدا» است که به خانواده نیز شناخته می‌شود. دیوید برگ – رهبر این جنبش - با پیروان مؤنث خود روابط جنسی چند نفری داشت و اعضاء را تشویق می‌کرد که راه وی را دنبال کنند. روشی که این جنبش برای آن مشهور شده، شیوه‌ای برای عضوگیری است که برگ و همسرش برای آن ابداع کردند، به این شکل که اعضای مؤنث نوکیشان را از طریق فحشا به جنبش بیاورند» (پاتیک، 1386: 162).

«بسیاری از گوروها ازجمله ماهاریشی ماهش یوگی، موکتاناندا، دا آوابهاسا و سوامی راما متهم به سوءاستفاده‌ی جنسی شده‌اند. چند رسوایی که بیشتر به‌دلیل اعتراض‌های پرهیاهوی زنان فاش شده، بودیسم را در غرب به لرزه درآورده است. به‌ویژه چوگیام ترونگپا، به‌دلیل داشتن همبستران متعدد که آنها را مصاحب می‌نامید و به الکلیسم مشهور است. او بسیاری از همبستران خود را به ایدز آلوده کرد. سوگیال رینپوشه حامی ترونگپا و پس از دالایی‌لاما مشهورترین لامای تبتی در غرب بود» (همان: 163).

از دیگر آسیب‎‌هایی که در جنبش‌های نوپدید نسبت به زنان داشته‌اند، ازدواج‌های تحت کنترل است و همچنین ترغیب زنان به عشق آزاد و لذت‌گرایی به مثابه‌ی مسیری معنوی. این آسیب‌ها زنان را دچار بی‌امنیتی و فقدان خانواده‌ کرده است. به‌نظر می‌رسد که دو مورد آخر، یعنی عشق آزاد و طریق لذت به مثابه‌ی مسیر معنوی، متأثر از اخلاق پست‌مدرن ایجاد شده است.

جنبش‌های نوپدید دینی از طریق ابداع اصول اخلاقی جدید، آسیب‌هایی را به نظام‌های اخلاقی تثبیت شده‌ی وارد می‌کند؛ البته بسیاری از این اصول اخلاقی جدید، ساخته و پرداخته‌ی ادیان نوین نیستند، بلکه به‌واسطه‌ی تأثیر از اخلاق پست‌مدرن موجب رواج آن شده‌اند. در میان این موارد، بخش‌هایی مشخص وجود دارند که حیات اخلاقی و انسانی دختران و زنان را متحول کرده است. از میان آنها سه مؤلفه‌ اثر پررنگ‌تری ‌بر حیات مادی و معنوی زنان داشتند:

  1. عفیف‌بودن به‌عنوان یک ضد ارزش: امروزه در جوامع غربی عفیف‌بودن یک گناه نابخشودنی محسوب می‌شود، از طرف دیگر، بسیاری از اینکه در زندگی برای فعالیت‌های جنسی تحت فشارند، رنج می‌برند و نمی‌دانند چگونه در برابر این فشارها مقاومت کنند (شلیت و دموس، 1389: 31 - 33). وانگهی، امروزه بیماری‌های ‌مقاربتی به‌سبب روابط متعدد جنسی به یک مشکل تبدیل شده و سالانه موارد و ابعاد جدیدی از این بیماران شناسایی می‌شوند. واقعیت ناراحت‌کننده اینکه بسیاری دختران نوجوان بدون اینکه خودشان بخواهند، رابطه‌ی جنسی برقرار می‌کنند. در زندگی واقعی، هرچه نوجوانان تجربه‌ی جنسی بیشتری داشته باشند، بیشتر دچار افسردگی می‌شوند و دست به خودکشی می‌زنند. این مسئله در مورد دختران بیشتر صدق می‌کند. آمارها نشان می‌دهد که بسیاری از دختران، با میل و اختیار خود رابطه‌ی جنسی برقرار نکرده‌اند، ‌بلکه بیشتر آنان به‌علت نگرانی از عصبانیت پسران به این کار تن داده‌اند. ‌اما حتی وقتی این کار با میل هم صورت می‌گیرد، اغلب به پشیمانی می‌انجامد (همان: 36 - 38)؛
  2. عشق آزاد و روابط جنسی منهای عشق: اینگونه ارزش‌ها - به‌طور خودآگاه و ناخودآگاه - جنبش‌های نوپدید دینی را تحت‌تأثیر قرار داده است، به‌گونه‌ای که در بسیاری از آنها قوانین مربوط به عفت رنگ باخته و یا تحت‌تأثیر برخی تفکرات شرقی، مانند تانترا، نوعی از رابطه‌ی جنسی تشویق و ترغیب می‎شود. زنان در جوامع غربی پشت تریبون ایستاده‌اند و با صدای بلند حقوق خود را مطالبه می‌کنند، اما گاهی فراموش می‌کنند که هر حقی مسئولیتی به‌دنبال دارد و گاهی چنان از مسئولیت حقوقی که مطالبه می‌کنند ناآگاهند که در نهایت خود را بازنده‌ی قطعی میدان و افسرده و ناامید می‌یابند. ارائه‌ی تصویر منفی از ازدواج از این دست مشکلات در جوامع غربی است که کم‌کم به شرق نیز سرایت کرده است. در جوامع مدرن ارائه‌ی تصویر منفی از ازدواج، مشکل کوچکی است. زنان حتی گاهی حق ندارند از مبتلا شدن به بیماری‌های ‌مقاربتی اظهار نگرانی کنند؛ زیرا که ممکن است طرف مقابل‌شان ناراحت شود. در حالی‌که احساسات و عواطف و حتی دغدغه‌های ‌زنان در زمینه‌ی سلامت خود تا حد ممکن سرکوب شده است (همان: 106)؛ جنگ با عواطف زنانه، اشتباهی بود که برای رسیدن به حقوق مساوی رخ داد و هنوز نیز این اشتباه تکرار می‌شود. در غرب اشخاصی‌که به نوجوانان مشاوره می‌دهند، به آنان می‌گویند باید تمام احساسات و عواطف خود را پیش از برقراری روابط جنسی کنار بگذارند. یکی از این توصیه‌های ‌شگفت‌انگیز می‌گوید: باید روابط جنسی را از عشق تفکیک کرد. این مسئله در گذشته نشانه‌ی بیماری بوده و اکنون از نشانه‌های ‌بارز بلوغ به‌حساب می‌آید (همان: 109 - 110)؛
  3. تفکرات مردسالار بخشی از فمینیست‌ها!: از مهم‌ترین ‌اشتباه‌های فمینیسم رایج، این اندیشه است که زنان باید به موقعیت مردان دست یابند و این نکته را با موضوع کرامت زن اشتباه می‌گیرند. گاهی از فمینیسم استفاده می‌کنند تا نشان دهند با مفهوم کرامت مخالف‌اند. ‌گاهی مفهوم وقار بسیار خوشایند است در حالی‌که از نظر مسن‌ترها این صفت مشکل اصلی است. امروزه گاهی فمینیست‌ها ‌با جلوه‌نمایی زن برای جنس مرد مخالفند، اما عده‌ای ‌آن را از حقوق و آزادی زنان برمی‌شمرند. اگر فکر اصلی موج اول فمینیسم این بود که تفکر زنان و نه جسم آنها جدی گرفته شود، در سال‌های ‌اخیر، فمینیسم گاهی در مسیر یکسره مخالفی قرارگرفته است تا آنجا که حتی عده‌ای ‌از رهبران فمینیست جدید، جلوه‌نمایی زنان بی‌بندوبار را با داوطلبانه کارکردن در سرپناه‌های ‌زنان مساوی دانسته‌اند، چراکه در هر دو، این ظرفیت وجود دارد که زنان را به‌شکل مثبتی بنیادستیزی کنند. به‌طوری که حتی جریان قدرت دخترانه در آمریکا که در اوایل دهه‌ی 1990 با تفکری ایده‌آل آغاز شد - و با انتقاد از آزار و اذیت جنسی، امید خود را برای ایجاد جامعه‌ای ‌انسانی‌تر‌ مطرح می‌کرد- ده سال بعد بازی را به‌گونه‌ای ‌تغییر داد که دختران هم بتوانند، مانند پسران نقش تجاوزگران جنسی را ایفا کنند (همان: 203 - 208). بخشی از فمنیست‌ها با کم ارزش‌کردن زنان خانه‌دار آنان را مانعی برای پیشرفت بشری دانستند و با حمله به همجنسان خود، سطح زندگی زنان سنتی را به مراتب پایین‌تر ‌از سطح مطلوب زندگی داوری کردند و جنبش زنان کم‌کم با واردکردن ارزش‌گذاری‌های ‌جدید، نوعی دیگر از محدودیت در انتخاب را به زنان تحمیل کرد. این شیوه‌ی انتخابی جدید، نتایج ناسودمندی نیز داشت. رفتارهای خشونت‌آمیز دختران هر سال بسیار افزایش می‌یابد. حوادث خشن‌تر، جدی‌تر ‌و خطرناک‌تر شده‌اند ‌و دامنه‌ی آنها به بازداشت و زندان هم کشیده می‌شود. استفاده از انواع سلاح‌ها در درگیری‌ها ‌و مشاجرات میان دختران در حال افزایش است و خشونت‌های ‌فیزیکی هرچند هنوز در سطح خشونت پسران نیست، اما روندی رو به رشد دارد. امروزه مهر و عطوفت زنان هم مورد تردید واقع می‌شود. گاهی برخی از فمنیست‌ها زنان را به پرخاشگری به شوهران ترغیب می‌کنند و فداکاری سنتی زنان را کاری احمقانه برمی‌شمرند. به روشنی می‌بینیم در میان آرا برخی از فمنیست‌ها، هیچ معیار و میزانی برای شایسته و ناشایسته بودن رفتار وجود ندارد (همان: 214 - 228).

اینها رویکرد برخی از فمینیست‌هایی است که نگارنده آن را مردسالاری فمینیست‌ها نام می‌نهد. در قرن اخیر بسیاری از فمنیست‌ها، ملاک عملکرد مردان را به‌عنوان اصلی برای آزادی زنان پذیرفتند و خواهان انجام آن توسط زنان شدند. این همان مسئله‌ای ‌است که بسیاری از تلاش‌های ‌درست و به حق اقشار مختلف زنان در به‌دست آوردنِ حقوق انسانی خود را تحت‌الشعاع قرار داد و مخدوش کرده است. نه تنها باعث ایجاد مخالفت‌های شدید جوامع سنت‌گرا درباره حقوق زنان می‌شود که باعث می‌گردد زنان روح، روان و فطرت خود را نیز نادیده بگیرند و اعمالی انجام دهند که به‌خودی خود با هویت شخصی‌شان در تضادی آشکار قرار می‌گیرد. چنین فمینیست‌هایی در اعمالی صددرصد واکنشی، ابتدا پذیرفته‌اند که تنها، کاری که مردان انجام می‌دهند دارای اهمیت استراتژیک در حیات است و سپس با انکار خودی، تقلید از آنچه مردان انجام می‌دهند را الگوی فعالیت خود قرار داده‌اند.

نتیجه‌گیری

به‌نظر می‌رسد آسیب‌شناسی در حوزه‌ی رابطه زنان و جنبش‌های نوپدید دینی به دو دسته تقسیم می‌شود: ابتدا برخی مؤلفه‌های ادیان جدید که به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم ناشی از اقتضائات جامعه‌ی مدرن و تعریف‌های آن هستند به شکلی همگانی در دنیا القا می‌شود و بخش دیگر به‌موارد خاص جنبش‌ها و برخی مسائل درون جنبشی تعلق دارند. از نظر مؤلف بیشتر آسیب‌های جنبش‌های مدرن نه به‌جهت مؤلفه‌های دینی خاص، بلکه به‌سبب نوع نگاهی است که جنبش‌ها از جوامع مدرن و پست‌مدرن وام گرفته‌اند. این مهم که در متن نیز به آن اشاره شد، عبارت است‌از: ابتدا عفیف‌بودن تبدیل به یک ضد ارزش شده است، دوم اینکه عشق آزاد در مقابل خواهش ازدواج نوعی بلوغ به‌شمار آمده و سوم اینکه برخی از فمینیست‌ها گرایش‌هایی را در میان زنان رایج کرده‌اند که بیشتر ارزش‌های مردان به‌شمار می‌رود. اما بسیاری از منتقدان جنبش‌های مدرن دینی مواردی چون: نگاه مردسالارانه برخی گروه‌ها، سؤاستفاده‌های جنسی، برهم ریختن نهاد خانواده و تغییر آن به‌شکل نوعی کمونیسم جنسی، سقط‌های اجباری و یا ازدواج‌های اجباری و برنامه‌ریزی شده را از آسیب‌هایی می‌دانند که این جنبش‌ها به آنان دامن زده‌اند.

 

فهرست منابع

  1. پاتیک، الیزابت (1386) زنان و جنبش‌های دینی نوین، ابوالفضل حقیری قزوینی، تهران: کتاب نقد، شماره‌ی 45، 155-184.
  2. تانگ، رزمري (1387) نقد و نظر: درآمدي جامع بر نظريه‌هاي فمينيستي، منيژه نجم عراقي، تهران: نشر ني.
  3. خزاعی، زهرا (1387) اخلاق پست‌مدرن، مقالات و بررسی‌ها، دفتر 90، زمستان.
  4. درويش‌پور، مهرداد (1379) طرحي از زن ايراني در برزخ سنت و مدرنيته، بازتاب اندیشه، شماره 6.
  5. رئوف عزت، هبة؛ محمدحسین، مظفرى (1381) مسئله‌ی زنان در گفتمان نوگراى اسلامى، بازتاب اندیشه شماره 30.
  6. ستاری، جلال (1386) سیمای زن در فرهنگ ایران، تهران: نشر مرکز.
  7. شلیت، وندی؛ نانسی‌لی، دموس (1389) دختران به عفاف روی می‌آورند، سمانه مدنی و پریسا پورعلمدار، تهران: نشر معارف.
  8. طالبی‌دارابی، باقر (1386) ادیان جدید: درآمدى بر جنبش‌هاى نوپدید دینى: الین بارکر، فصلنامه‌ی هفت آسمان، شماره 15.
  9. عبدالكريمي، بيژن (1380) مونيسم يا پلوراليسم (تحليل و نقد ديدگاه داريوش شايگان در افسون‌زدگي جديد)، تهران: يادآوران و مركز بين‌المللي گفت‌وگوي تمدن‌ها.
  10. قيطانچي، الهام (1381) موج‌هاي فمينيسم؛ تاريخچه‌اي كوتاه، تهران: توسعه.
  11. مشيرزاده، حميرا (1385) از جنس تا نظريه‌ي اجتماعي: تاريخ دو قرن فمينيسم، تهران: شيرازه.
  12. منسبريج، جين؛ سوزان‌مولر، اوكلين (1387) دو جستار درباره‌ي فلسفه‌ي سياسي فمينيسم، نيلوفر مهديان، تهران: ني.
  13. ميشل، آندره (1372) جنبش اجتماعي زنان، هما زنجاني زاده، تهران: نيكا.
  14. نوع‌پسند اصيل، سيدحسين (1379) مأثورات اساطيرالاولين، تهران: پرسش.
  15. هولم، جین؛ بوکر، جان (1387) زن در ادیان بزرگ جهان، علی غفاری، تهران: چاپ و نشر بین‌الملل.
  16. Barrus, Julia (2008) The History of Female Body Image, Female Body Image, N.p. 26 June, 2008. Web. 9 March.
  17. Coltri, Marzia A (2013) A Feminine Psychology/Philosophy in NRMs: On the Problem of Empathy, A paper presented at the 2013 CESNUR conference in Falun, Sweden.
  18. Crowley, Vivianne (1998) Women in New Religions, Journal of Beliefs & Values: Studies in Religion & Education, Vol. 19, No.1, UK: Routledge, pp. 127-130.
  19. Puttick, Elizabeth (1997) Women in New Religions: In Search of Community, Sexuality, and Spiritual Power, New York: St. Martin's Press, 1997.
  20. Wessinger, Catherine (2015) Women in New Religions an interview with Dr. Laura Vance, The World Religions and Spirituality Project Forum.

پی‌نوشت‌ها

* . استادیار دانشکده هنر و معماری دانشگاه تربیت مدرس؛ .madani7448@yahoo.com

** . کارشناسی ارشد ادیان و عرفان تطبیقی دانشگاه علوم و تحقیقات.

 

تاریخ دریافت: 04/12/1395 تاریخ تأیید: 02/02/1396

 

[2]. Maddona

[3]. Spice Girls

[4]. girly shows

[5]. Lilith

[6]. لیلیت چهره‌ای قدرتمند و حتی شیطان‌گونه دارد. او خواهان برابری با آدم بود و هنگامی که آدم با خواسته‌ی او موافقت نکرد، او را برای همیشه ترک کرد. زنان یهودی مجله‌ای دارند که عنوانش لیلیت است. دو تن از زنان هندی نیز نام انتشاراتی خود را کالی، الهه‌ی وحشت‌آور و قدرتمند هندو گذاشته‌اند. برخی از جنبش‌های زنان، ضدمذهب هستند. جنبش ضدکنفوسیوسی در چین، مخالف معیارهای پدرسالارانه‌ای است که کنفوسیوس برای جامعه قائل بود. در آسیا و خاورمیانه برخی زنان به فمینیست مادی‌گرا و مارکسیسم روی آورده‌اند و در اروپا و آمریکا شماری از زنان نسبت به توانایی در اصلاح وضع زنان ناامید شده و معتقدند که اصلاح سنت‌ها و عرف و عقایدی که عمیقاً ریشه در تصورات پدرسالارانه دارد، ناممکن است (هولم و بوکر، 1387: 31).

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

ملاحظاتی انتقادی درباره دیدگاه‌های دالایی‌لاما

از فرقه‌های مهم بودایی در تبت، فرقة «گه ـ لوگ ـ په» یا همان دالايي‌لاماست که به لاماییسم نیز مشهور است. مشهورترین رهبر این شاخه، تنزین گیاتسو، معروف به دالایی‌لامای چهاردهم است. عقاید گوناگون این شاخة بودایی، با تفاوت‌هایی، بیشتر بر پایة بودیسم سنتی شکل گرفته‌ است. دالایی‌لاما، عقایدی بحث‌برانگیز درباره خدا، هدف زندگی، شادی و مسائل اجتماعی ـ سیاسی مطرح کرده است. او دربارة دین، دیدگاهی پلورالیستیک دارد و به اصل وجود خدا یا خدایی شخصی معتقد نیست...
No image

بررسي مكانيسم‌هاي نفوذ و تغيير شيوه‌ي زندگي افراد توسط فرقه‌گرايي جديد

فرقه‌ها يا كيش‌ها، ساختارهاي پيچيده‌ي اجتماعي- اعتقادي‌ هستند كه در دنياي كنوني براي پر كردن خلاء ناشي از سكولاريته‌شدن جوامع، هرروزه بر دايره وسعت و قدرتشان افزوده مي‌شود. حضور يك رهبر كاريزماتيك در مرکز ساختار هرمي كه قرائتي شخصي‌شده از دين را عرضه مي‌كند، از مهم‌ترين ويژگي‌هاي فرقه‌ است.
No image

آسیب‌‏شناسی رابطه‏‌ی زنان و جنبش‏های نوپدید دینی

در دو دهه‏ی اخیر پای جنبش‏های نوپدید دینی در ایران نیز باز شده است. این جنبش‏ها در میان زنان و مردان پیروانی برای خود یافته‏اند. اما به‌نظر می‏رسد زنان بیشتر درگیر این جنبش‏ها شده‏اند و بیشتر نیز از عملکرد و تعلیمات این جنبش‏ها آسیب دیده‏اند. در این تحقیق دو پرسش اصلی مطرح می‏شود: چرا زنان به این جنبش‏ها می‏پیوندند؟ و چه آسیب‏هایی از این جنبش‏ها دریافت می‏کنند
No image

آسيب‌شناسي فرقه‌گرايي جديد در ايران (فرقه‌هاي عرفاني يا عرفان‌هاي فرقه‌اي؛ كداميك؟)

در دنياي كنوني، هرروزه بر قدرت فرقه‌ها يا كيش‌ها افزوده مي‌شود. نظام‌هاي پيچيده‌ي شست‌وشوي مغزي، كنترل ذهن و استثمار افراد، از ويژگي‌هاي بارز فرقه‌ها است.
زمینه‌های فرهنگی - اجتماعی گرایش به جنبش‌های نوپدید دینی در ایران (با تأکید بر عرفان حلقه و اکنکار)

زمینه‌های فرهنگی - اجتماعی گرایش به جنبش‌های نوپدید دینی در ایران (با تأکید بر عرفان حلقه و اکنکار)

هدف اصلی این مقاله تبيين زمينه‌هاي فرهنگي اجتماعي گرايش به جنبش‌هاي نوپديد ديني در ايران است. كه از طريق اهداف فرعي، شناخت سبك زندگي جامعه مورد مطالعه و جايگاه رهبران كاريزماتيك، شناخت جايگاه و نقش رسانه‌هاي نوين، تضاد ارزشي، بحران هويت و شناخت جايگاه و تمايل به التقاط‌گرايي پيروان اين جنبش‌ها تحقق مي‌يابد...

پر بازدیدترین ها

زمینه‌های فرهنگی - اجتماعی گرایش به جنبش‌های نوپدید دینی در ایران (با تأکید بر عرفان حلقه و اکنکار)

زمینه‌های فرهنگی - اجتماعی گرایش به جنبش‌های نوپدید دینی در ایران (با تأکید بر عرفان حلقه و اکنکار)

هدف اصلی این مقاله تبيين زمينه‌هاي فرهنگي اجتماعي گرايش به جنبش‌هاي نوپديد ديني در ايران است. كه از طريق اهداف فرعي، شناخت سبك زندگي جامعه مورد مطالعه و جايگاه رهبران كاريزماتيك، شناخت جايگاه و نقش رسانه‌هاي نوين، تضاد ارزشي، بحران هويت و شناخت جايگاه و تمايل به التقاط‌گرايي پيروان اين جنبش‌ها تحقق مي‌يابد...
No image

ریاضت و حدود مشروع آن از منظر معصومين (ع)؛ در مواجهه با رویکرد صوفیانه

این نوشتار، تصویری از ریاضت مطلوب دینی از منظر قرآن و عترت (ع) است که شاخص‌های آن عمدتاً از احتجاجات معصومین(ع) با متصوفه‌ی زمانشان استنباط گردیده...
No image

آسیب‌‏شناسی رابطه‏‌ی زنان و جنبش‏های نوپدید دینی

در دو دهه‏ی اخیر پای جنبش‏های نوپدید دینی در ایران نیز باز شده است. این جنبش‏ها در میان زنان و مردان پیروانی برای خود یافته‏اند. اما به‌نظر می‏رسد زنان بیشتر درگیر این جنبش‏ها شده‏اند و بیشتر نیز از عملکرد و تعلیمات این جنبش‏ها آسیب دیده‏اند. در این تحقیق دو پرسش اصلی مطرح می‏شود: چرا زنان به این جنبش‏ها می‏پیوندند؟ و چه آسیب‏هایی از این جنبش‏ها دریافت می‏کنند
No image

ملاحظاتی انتقادی درباره دیدگاه‌های دالایی‌لاما

از فرقه‌های مهم بودایی در تبت، فرقة «گه ـ لوگ ـ په» یا همان دالايي‌لاماست که به لاماییسم نیز مشهور است. مشهورترین رهبر این شاخه، تنزین گیاتسو، معروف به دالایی‌لامای چهاردهم است. عقاید گوناگون این شاخة بودایی، با تفاوت‌هایی، بیشتر بر پایة بودیسم سنتی شکل گرفته‌ است. دالایی‌لاما، عقایدی بحث‌برانگیز درباره خدا، هدف زندگی، شادی و مسائل اجتماعی ـ سیاسی مطرح کرده است. او دربارة دین، دیدگاهی پلورالیستیک دارد و به اصل وجود خدا یا خدایی شخصی معتقد نیست...
No image

بررسی ماهیت و سرچشمه عرفان صوفیانه

تصوف ازجمله پدیده‌هایی است که از سده دوم هجری قمری در عالم اسلام ظهور کرد. درباره ماهیت و سرچشمه تصوف، آرای گوناگونی وجود دارد. این آرا بیانگر این حقیقت است که هرکس از منظری به این جریان نگریسته و دورنمای دلپذیری از آن ترسیم کرده است که با تصوف کنونی فرسنگ‌ها فاصله دارد. تصوف اگرچه در دامن فرهنگ اسلام زاده شده؛ اما از سویی از گرایش‌های معنوی خارج از عالم اسلام اثر پذیرفته و از ‌دیگر سوی، با تکیه بر ذوق و استحسان و بدون بهره‌گیری از مبانی دینی، آداب و رسومی را پایه‌گذاری کرده که دست‌کم برخی از آنها با کتاب و سنت قطعی انطباق ندارد. ضمن آنکه از مشارب عرفانی دیگر ادیان و مکاتب نیز اثر پذیرفته است.
Powered by TayaCMS