دكتر عصمت دانش[1]
چكيده
هدف از اين مقاله تحليلي در درجه نخست، تبيين فلسفه ازدواج، آسيبهاي حاصل از موانع ازدواج و تشكيل خانواده پايدار و در درجه دوم تحلیل این آسیبها از ابعاد زيستشناختي، روانشناختي و جامعهشناختي است و درنهایت به ارائه راهکارهایی کاربردی برای رفع آنها از منظر روانشناسي اسلامي و انسانگرایان پرداخته است. علت این آسيبها در بُعد زیستشناختی به ارضای نامتعادل نیازهای زیستی- اجتماعی، در بُعد روانشناختي به عدم ارائه آموزشهاي لازم در دورههاي سرنوشتساز رشد و در بُعد جامعهشناختي به تبعيت كوركورانه و بدون تعقل از سنتهاي جامعه، نسبت داده شده است. در پایان، نقش مشاوران و مسئولين جامعه در بهبود اين آسيبها با ارائه شش راهحل كاربردي اسلامی و انسانگرایانه تبيين شده است.
واژگان کلیدی: آسيبشناسي، خانواده پايدار، روانشناسی اسلامی و موانع ازدواج.
Comparative study of barriers affecting on the stable marriage from the perspective of Islamic psychology
and humanism
Esmat Danesh[2]
Abstract
The purpose of this analytical article is at first to explain philosophy of marriage, damages resulting from barriers of marriage and formation of a stable family. Then to analyze the damages in biological, psychological and sociological dimensions and finally to provide applied solutions from the perspectives of Islamic psychology and the humanists to remove them. Cause of the damages from biological aspect has been attributed to imbalance satisfaction of bio-social needs, from psychological aspect to lack of necessary training during the crucial growth/development and from sociological aspect to blind obeisance and without thinking of society traditions. At the end consultants and the society authorities’ role for recovering these damages has been explained from Islamic psychology and Humanistic views and six applied solutions has been presented for this purpose.
Keywords: Islamic psychology, marriage barriers, Pathology, stable family.
مقدمه
در مقاله حاضر ضمن تبيين فلسفه ازدواج، و فواید آن، آسيبشناسي موانع و مشكلات ازدواج جوانان همراه با راهحلهاي كاربردي اسلامی براي رفع آن از منظر زيستي، رواني و اجتماعي مورد بررسي قرار ميگیرد تا سازمانهاي مربوطه، دانشمندان اسلامی، روانشناسان و مشاوران بتوانند با شناخت علل و با طرح و تدوين برنامههايي، جوانان را - كه نبض پرطپش جامعه اسلامي محسوب ميشوند - براي مقابله روشنبينانه و سنجيده با مسائل و مشكلات فردى و اجتماعى ازدواج، آماده و توانا سازند و به آنان يارى رسانده تا با آيندهنگرى، دورانديشى، جوشش و كوشش، آرامش و صميميت را از عمق روح و جان در زندگى زناشويى خود تجربه كنند و با ازدواج مناسب و بههنگام از طريق ارضاء اين نياز اساسى، در راه تعالى شخصيت ایمانی و انسانی خويش گام بردارند.
جوانی، مرحلهاى است كه در آن به ايجاد ارتباطى نزديك و صميمى با جنس مخالف نیاز است؛ بنابر تعاليم اصيل فرهنگ اسلامى، سالمترين و معقولانهترين صورت گذر از اين مرحله كه ورود به مراحل بعدى رشد را تضمين مىكند، ازدواج است. تأثير شگرف ازدواج و تشكيل خانواده بر رشد و تعالى شخصيت انسان به اندازهاى است كه امام محمد باقر(ع) به نقل از پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: «هيچ بنيانى در اسلام، نزد خداى عزوجل محبوبتر از ازدواج نيست» (امام خمینی،1361، 66). در اسلام ازدواج يك امر مقدس و عبادت دانسته مىشود. امام صادق(ع) مىفرمايد: «دو ركعت نماز كه انسان متأهل بخواند، افضل و بالاتر از هفتاد ركعت نماز است كه انسان مجرد و عزب بخواند» (وسايلالشيعه، جلد 14، 6). حضرت على(ع) مىفرمايد: «وقتى هر يك از ياران رسول خدا ازدواج مىكرد، پيامبر(ص) درباره او مىفرمود: دينش كامل شد» (مظاهرى، 1374، 18).
در فلسفه ازدواج و اهميت تشكيل خانواده، همين بس كه خداوند رحمن و رحيم آن را از نشانههاى خود دانسته و مىفرمايد: از «نشانههاى خداوند اين است كه از جنس خودتان براى شما همسرانى آفريد تا در كنار آنان به سكون و آرامش برسيد و بين شما دوستى و مهربانى و صميميت قرار داد. در اين كار نشانههايى است براى افرادى كه اهل فكر و انديشه هستند» (روم/ 21). جالب است «اطمينان قلبي و آرامش» كه با «ياد خدا» حاصل ميشود با در كنار هم قرار گرفتن دو زوج همطراز هم کفو نيز پديد ميآيد (رعد/ 28). به عبارت ديگر زن و شوهر براي يكديگر نقش جانشيني خدا «خليفه الهي» را در ايجاد آرامش قلبي بازي ميكنند. در سوره بقره آيه 187 مىفرمايد: «هن لباس لكم و انتم لباس لهن؛ يعنى زن و شوهر مكمل، متمم، زينت و حافظ آبرو و رازپوش يكديگرند و هريك به ديگرى نيازمندند». افلاطون نيز فلسفه ازدواج را كامل شدن انسان مىداند و اظهار مىدارد: «در آغاز خلقت و عالم مُثُل انسان داراى دو جنس ذكور و اناث نبود؛ بلكه واحدى كامل و ممزوجى واجد كمال و حقيقت هر دو جنس بود؛ بعد در اثر عصيان، مورد غضب خداوند قرار گرفت و به دو جزء متمايز و دو حقيقت مختلف تقسيم شد، به قسمى كه هر جزء بدون جزء ديگر ناقص و در رنج است» (حجازى، 1358، 319). حقيقت اين معنى به نحو ديگرى مورد تأييد اسلام قرار گرفته است. «خلقكم من نفس واحده، ثم جعل منها زوجها» (الزمر/ 6).
بنابر آنچه ذكر شد مىتوان نتيجه گرفت كه ازدواج براى رشد همهجانبه شخصيت و سلامت جسمی و روانی فرد امرى اجتنابناپذير است. نتايج پژوهشها نیز نشان ميدهد که ازدواج نقش مهمی در سلامت عمومی زوجین ایفا میکند (لمب، لی و دماریس[3]، 2003). افراد متأهل از فوائد حمایتهای اجتماعی و اقتصادی حاصل از ازدواج لذت میبرند (لاکسو و پائونونن- ایلمونن[4]، 2002 و وایت[5]، 2008)؛ میزان مرگ و میر در آنها پایینتر است و با مهار عوامل متعدد، بسیار شادتر از افراد مجردند و نیز سلامت جسمی و روانی آنها بیشتر و طول عمرشان زیادتر است (ویلسون و اوسوالد[6]، 2005). بارت[7] نیز به قدرت ازدواج پس از 12 ماه در کاهش بروز نشانههای افسردگی، اضطراب و سوءمصرف مواد اشاره کرده است (2002). یافتههای پژوهشی دانش نیز نشان داد که صرفنظر از جنس و سن، دانشجويان متأهل نسبت به دانشجويان مجرد به طور معناداری از سطح شادكامي و سلامت جسمی و روانی بالاتری برخوردار هستند؛ همچنین نشانههای بدنی، علائم اضطراب، اختلال در خواب، میزان افسردگی و اختلال در کارکرد اجتماعی کمتری دارند (1389، 57). استاد شهید مطهرى دربارة نقش مثبت ازدواج در رشد شخصیت میفرماید: «تجربه نشان داده است افراد پاك و مقدسى كه به عنوان مجاهد و به بهانه جهاد کردن و اصلاح نفس ازدواج نكرده و مجرد ماندهاند، اولاً اغلبشان در آخر عمر پشيمان شدهاند؛ ثانياً با اينكه واقعاً ملّا، حكيم و فيلسوف بودند تا آخر عمر يك روحيه و رفتار كودكانه و خام داشتهاند كه این موضوع بيانگر آن است که پختگى جز در پرتو ازدواج و تشكيلِ خانوادة پايدار ايجاد نمىشود و نمىتوان آن را در مدرسه آموخت يا با جهاد نفس، نماز شب و يا ارادت به نيكان پيدا كرد» (مطهرى، 1372، 209).
اکنون سؤال این است که چرا اين پختگى فقط با ازدواج به دست مىآيد و در ساير روابط اجتماعى، مثلاً به وسیلة يك دوست صميمى يا آشنايان حاصل نمىشود؟ و آيا هر ازدواجى به اين پختگى مىانجامد؟
در پاسخ به این سؤال میتوان گفت: انسان با ازدواج، احساس میكند که ديده مىشود و از نظر روانى قابل رؤيت است. براى انسان بسيار لذتبخش و رشددهنده است كه احساس نمود خويشتن را نه فقط به عنوان يك انسان، بلكه در مقام يك مرد و يا زن داشته باشد. انسان با نگاه در آينه قادر است چهره خود را به عنوان تجسمى از واقعيت تصور كند و از اين عمل لذت ببرد. لذت از انديشيدن درباره يك موجود مادى كه خود او است و توانايى نگاه كردن و انديشيدن به خويشتن كه «اين من هستم» و «مىخواهم بهتر از اين باشم»؛ در اين توانايى، ارزشى نهفته است و اين ارزش در لابلاى تجربهاى از عينيت قرار دارد. آيا آينهاى وجود دارد كه آدمى بتواند در آن به جای خويشتن، «روان خويش» را رؤيت كند و روح خود را درك و تصور نمايد؟ آرى! اين آينه، ضمير آگاه انسانى ديگر است و يك تقابل پرمعنى عقلى، احساسى، ارزشهاى اساسى و اصول نگرشى در هر زندگى زناشويى است که پيششرط لازم براى فرافكنى نمود متقابل و جوهر عشق و دوستى معتبر و اصيل را فراهم میآورد (براندن، 1376، 289). اينجاست كه فلسفه رشددهندگى ازدواج در گفته پيامبر(ص) مشخص مىشود كه مىفرمايد: «با افراد همكفو ازدواج كنيد» (وسايل الشيعه، 14).
در هر انسان سالمی به دنبال تمايل او براى ديدن ارزشهاى خود كه در جهان واقعيات، بيرونى شده و عينيت يافته، اين ميل و نيرو وجود دارد كه ارزشهاى خويشتن را در شخص ديگرى ببيند و مجسم كند و انسانى را مشاهده نمايد كه نسبت به زندگى، عقیدة او را دارد. اين بينش، درستى نگرش او به هستى و زندگى را گواهى مىدهد و بر صحت آن، مهر تأييد مىزند. احساس مىكند كه او زندگى را آنگونه مىبيند كه من مىبينم و يا عقیدة او نسبت به هستى همانند عقیدة من است و يا او حقايق زنده بودن را مانند من تجربه مىكند. در چنين ازدواجى، عشق واقعى و رشددهنده بهوجود مىآيد؛ زيرا انسان به لحاظ داشتن صفاتى، مورد احترام قرار مىگيرد كه خود آرزوى احترام به سبب داشتن آن صفات را دارد. نتيجه آن، والاترين، اصيلترين و درونىترين هديهاى است كه انسان مىتواند بدهد و بستاند و اين نهايىترين شكل تأييد ارزش شخص مورد علاقه انسان و نيز دريافت تأييد ارزش خويش از او و دربرگيرنده معنى عينيت بخشيدن نيرومند به ارزشهاى خويشتن است و هریک از طرفین، آن ارزشى را مىبيند كه در واكنش رمانتيك طرف مقابل به وى بازتابيده و بر او جلوهگر مىشود (براندن، 1376، 289).
بیان مسئله
با ازدواج، ارتباط و پیوندی بين زن و مرد ایجاد میشود كه با هيچيك از ديگر ارتباطات انساني قابل مقايسه نيست؛ این پیوند، تأمينکننده بينظيرِ تمامیِ نیازهای انسان در ابعاد مختلف است. ديگر ارتباطات انساني، بُعدي از حيات را ميپوشانند و حال آنكه زوجيت، مجموعهاي از روابط است كه ابعاد مختلف جسمي، زيستي، اقتصادي، عاطفي، رواني، اجتماعي، معنوي و ذهني را شامل ميشود كه سلامت هريك از ابعاد آن با سلامت رواني و بهزيستي زوجين رابطه دارد (لوكاس[8]، 2003).
از نظر براندن، روانشناس انسانگرا، نیز ازدواج نياز غيرقابل انكار هر فرد، به يك جفت مناسب در زندگي است. همدمي كه بتواند به انسان احترام بگذارد، او را تحسين كند و براي او ارزش قائل باشد و با او تبادل احساسي و عقلي برقراركند تا به كمال آرامش برسد. بديهي است که عدم ارضاي اين نيازِ زيربنايي و چند جانبه، موجب ناكامي و استرس جانكاهي خواهد شد كه تعادل جسمي، رواني و اجتماعي انسان را برهم خواهد زد. بسياري از چالشهاي دروني، اضطراب، افسردگي، غم بيپايان و وحشتزدگي در وجود افراد مجرد، ناشي از اين خلاء بزرگ است (براندن، 1376، 278).
به علت خصوصيات بينظير روابط زناشويي است كه در اديان الهي، بهویژه دين مبين اسلام، ازدواج بهعنوان امري مقدس توصيه و تأكيد شده است و رسول گرامی اسلام(ص) ازدواج را عامل ایجاد اخلاق نیكو در فرد میداند و میفرماید: «مردان و زنان بیهمسر خود را به ازدواج یكدیگر درآورید؛ چراكه خداوند، اخلاق آنان را نیكو میسازد» (نقل از دانش، 1384، 57).
اهميت و ضرورت انجام پژوهش
با توجه به تأكيدي كه خداوند حكيم در سورههاي مختلف براي تشويق انسان به ازدواج فرموده است و رسول اكرم(ص) ازدواج را سنت خويش و ترك آن را خروج از دايره نبوي ميداند (مجلسي، 1403 قمري)؛ محرز ميشود که ازدواج، آنچنان نقشي در بهداشت و سلامت جسماني، رواني و اجتماعي و شادكامي انسان بازي ميكند كه هيچ امر ديگري نميتواند جانشين آن در تأمين بهداشت رواني و رشد و تكامل شخصيت انسان شود. استاد مطهري ميفرمايد: «ازدواج اولين مرحلهاي است كه انسان از لاك «خود فردي» خارج ميشود؛ و اولين قدم است كه انسان از «خوددوستي» و «خودپرستي» به سوي «غيردوستي» و «دگردوستي» گام برميدارد»؛ به همين دليل در ميان همة نيازها، ازدواج با اينكه يك امر شهواني است، تنها نيازي است كه ارضاي آن، جنبه اخلاقي دارد (مطهري، 1372، 209).
در همین زمینه، نتايج پژوهشهاي اداره بهداشت عمومي آمريكا نيز نشان داده است که به طور معنيداري افراد متأهل در مقايسه با افراد مجرد در وضعيت بهتري از نظر سلامت روان قرار دارند و درصد كمتري از آنها مبتلا به بيماريهاي روحي و رواني هستند (اميني، 1383).
اما به رغم كليه مزايايي كه ازدواج در وجوه گوناگون شخصيت انسان دارد، افزايش سن متوسط ازدواج و عدم تمايل بسياري از دختران و پسران جوان به ازدواج و تشكيل خانواده در ايران و نیز نگراني همه صاحبنظران درباره ناپایداری ازدواج و افزایش طلاق، اهميت و ضرورت انجام پژوهشهايي از اين دست را برجسته ميسازد تا مسئولين بتوانند با تدارک برنامههايي، به جوانان کمک کنند که با ازدواج مناسب و بههنگام در راه تعالي شخصيت خويش گام بردارند. از سوي ديگر هرچند اثرات مثبت تأهل و پيامدهاي منفي تجرد، مورد تأييد ديدگاهها و مكاتب مختلف قرار گرفته و در مورد آن زياد صحبت شده است، ولي در چنین ابعادي كه در اين مقاله مورد تحلیل قرار گرفته، کمتر به آن پرداخته شده است. بنابراين از این چشمانداز، این مقاله ميتواند از نوآوري خاصي برخودار باشد و نه تنها زمينه پژوهشهای محلي، ملي و بينفرهنگي را فراهم آورد، بلكه به سياستگذاريها و برنامهريزيهاي كاربردي براي آموزش فکری و اعتقادی مربیان منتهي شود تا بتوانند فرزندانشان را طبق قوانین الهی تربیت و بینشی در آنها ایجاد کنند كه ازدواج و تشكيل خانواده را حرکت به سوی کمال و پختگی بدانند.
سؤالهای پژوهش
بنابر آنچه تاکنون ذکر شد، سؤالهایی که پژوهش حاضر در پی پاسخگویی به آنها است عبارتند از:
1. موانع ازدواج پایدار در ابعاد زیستی، روانی و اجتماعی جوانان چگونه پدید میآید؟
2. چرا با تمام مزایای جسمی، روانی و اجتماعی که ازدواج دارد، در جامعه امروز ما جوانان به طور محسوسي از ازدواج شانه خالي ميكنند؟
3. جوانان چه خصوصیاتی باید داشته باشند که ازدواجهاي پایداری را كه نمونه وحدت روح است، تجربه کنند؟
4. آیا تربیت براساس فطرت الله، موانع زیستی، روانی و اجتماعی ازدواج پایدار را از میان میبرد؟
روش پژوهش
روش این پژوهش، توصیفی-تحلیلی و کتابخانهای است. این مقاله با استفاده از آیههای قرآن کریم، سخنان انبیاء، معصومین، دانشمندان اسلامی و روانشناسان، بهویژه انسانگراها و نیز تجربیات بالینی و مطالعات نگارنده، تدوین شده است.
دادهها و مباحث تفصیلی
سؤال اول این بود که موانع ازدواج پایدار در ابعاد زیستی، روانی و اجتماعی جوانان چگونه پدید میآید؟ برای پاسخ به این سؤال، باید دانست که در روانشناسى براى بررسى علتشناسى و پيامدهاى آسيبهاى روانى از نظريهها و الگوهاى مختلفى استفاده مىشود. الگويى كه امروزه از آن استفاده مىشود، ديدگاه جامعنگر است كه اختلالهاى روانى را به عنوان واكنشهاى فرد نسبت به عوامل «زيستشناختى، روانشناختى و جامعهشناختى»[9] در نظر مىگيرد و اين امر مهم را خاطرنشان مىسازد كه در تشخيص و علتشناسى آسيبها باید مطالعه تمام ابعاد وجود فرد يا سيستم را مد نظر قرار داد (دانش، 1377، 46).
بايد به اين نكته توجه داشت كه عوامل زيستى، روانى و اجتماعى انسان با يكديگر دائماً در حال ارتباط و تأثير متقابلند. در واقع تنها با در نظر گرفتن فرد به منزله يك مجموعه كنشى در ارتباط با محيط است كه مىتوان به بررسى علل آسيبهاى روانى پرداخت. درك سازمانيافتگى فرد(سيستم)، است که اگر از محيط مجزا، يا يكى تابع ديگرى در نظر گرفته شود، محال است؛ بلكه معناى رفتارها را بايد در روابط كنونى فرد با محيط جستجو كرد و به بررسى شكلهاى سازمانيافتگى فرد در زمان و فضاى ارتباطى آنها پرداخت. بدين ترتيب معناى آسيبها را بايد در روابط كنونى فرد با محيط، در روابطى كه با خود دارد و در تعارضهاى درونىشدهاى كه به صورت ساخت، سازمان يافتهاند، جستجو كرد؛ ساختى كه خود نيز با سازمانيافتگى شخصيت به عنوان يك كليت در حال تحول مرتبط است (دادستان، 1376، 21 و 22).
بدين ترتيب چارچوب نظرى اين مقاله متكى بر اين عقيده است كه با درك علمی جنبهزيستى-اجتماعی آسیبهای موانع ازدواج پايدار که بايد با درک ابعاد روانشناختى و جامعهشناختى آن تكميل شود، میتوان به ارزيابى تشخيصى كامل و در عين حال متعادلى دست یافت كه بر اساس آن بتوان به سؤال اول، همانطور که در سطرهای زیر مورد بحث قرار میگیرد، پاسخ داد و راهحلهاى كاربردى را براى رفع يا بهبود آنها ارائه نمود.
1. آسیبشناسی ازدواج از بعد زيستى- اجتماعى
غور و بررسى در آيات قرآن، بيانگر اين نكته است كه خداوند مهربان در هر آيهاى كه از خلقت آدم و همسرش صحبت به ميان مىآورد، بلافاصله به نيازهاى زيستى- اجتماعى آنها اشاره مىفرمايد؛ به طور مثال در سوره بقره آيه 35 و در سوره اعراف آيه 19 آمده است: «اى آدم خود و همسرت در بهشت جاى گيريد و از هرچه و هر كجا خواهيد از ثمرات آن به خوشى بخوريد». در سوره زمر آيه 6 مىفرمايد: «شما را از يك تن بيافريد و از آن يك تن زنش را بيافريد و برايتان از چارپايان هشت جفت بيافريد». در سوره زخرف آيه 12 مىفرمايد: «و آنكه همه جفتها را بيافريد و برايتان از كشتىها و چارپايان مركبها ساخت كه سوار شويد». استاد شهيد مطهرى توجه لازم به نيازهاى زيستى را به طرز شيوايى با استناد به احاديث معتبر بيان مىدارد. پيامبر اكرم(ص) فرمود: «من لامعاش له لامعادله، آنكه معاش و زندگى مادى ندارد، معاد كه محصول زندگى معنوى است، نيز ندارد»؛ اين جمله تقدم معاش بر معاد و تقدم زندگى مادى بر زندگى معنوى و همچنین وابستگى زندگى معنوى را به عنوان روبنا به زندگى مادى که به عنوان زيربنا است، بیان میکند. ضمـن آنكه ارضاء بيش از حـد نيازهاى بـدنى و مـادى كه قـرآن (علق/ 7) از آن به "غنا" يا "تنعمزدگى" ياد مىكند، مايه طغيان و سركشى میداند (مطهرى، 1358، 427 و 424).
در همین راستا، علم روانشناسى نیز كه خواهان فهم اصول رفتار انسان است به دو مطلب اعتقاد دارد:1. انسان به عنوان يك موجود زيستى داراى نيازهايى است؛ 2. انسان نوعاً براى رسیدن به هدفها و مقاصد مختلفى تلاش مىكند. بديهى است که وجود اين نيازها، لزوم اقدام به عمل را در محيط زندگى ايجاب مىكند؛ يعنى طبيعتى هدفجويانه دارد (براندن،1376، 38)؛ زيرا به حالتی ناشى از كمبود يا محروميت در موجود زنده و جذبکننده به انرژى يا تمايل حاصل از يك نياز اشاره میکند. از اينرو گفته مىشود که يكى از عوامل انگيزشى جانداران، نيازها و جذبکنندههای حاصل از نيازهاى آنان است. نيازها، انواع گوناگونى دارند. ابراهام مزلو، انسانگرای معروف، نيازهاى انسان را به صورت سلسله مراتبى به دو دسته كلى طبقهبندى كرده است. مازلو نيازهاى دسته اول را كه زيستى- اجتماعى هستند، «نيازهاى كمبود يا نيازهاى اساسى» و نيازهاى دسته دوم را نيازهاى «رشد و بالندگى يا فرانيازها» نامگذارى كرده است. به اعتقاد مازلو، نيازهاى ردههاى پايين بايد حداقل تا حدودى ارضا شوند تا اينكه فرصت براى ارضاى نيازهاى سطح بالاتر فراهم آيد (سيف، 1379، 351).
بنابراين بر پايه متون اسلامى و اصول روانشناسى انگيزشى از منظر انسانگرایانه، اولين سير تحول شخصيت انسان را مىتوان بر اساس تحول نيازهاى جسمانى و مادى يا حيوانى كه از طريق گرايش به اميال قابل شناسايى است، مشخص نمود. به واسطه تعليم و تربيت درست و ارضاء معقول و متعادل اين نيازها بر طبق قوانین الهی است كه فرد از سطوح پايين نيازها رها میشود و به سطوح عالى كه هدف تعليم و تربيتِ است، مىرسد (دانش، 1389، 58).
ممكن است انسانى به دليل عدم ارضاء يا ارضاء بيش از حد نيازهاى جسمانى و مادى از نظر شخصيتى دچار آسيب روانى شود و در اين سطح بماند؛ بدين معنى كه مهمترين نيازهاى او در اين سطح قرار گيرد. از آنجايى كه همه اعمال هدفجويانه انسان به منظور نيل به يك ارزش انجام مىپذيرد، در اين صورت رفتارهاى چنين انسانى با ديگران، بيشتر تابع اين نوع نيازها و ارزشهاى مادى است (احمدى و همکاران، 1374، 12).
از اینرو، پاسخ به دومین سؤال این پژوهش که چرا با تمام مزایایی که ازدواج دارد در جامعه امروز ما، جوانان از ازدواج شانه خالي ميكنند؟ این است که چنين افرادى در ارتباط با جنس مخالف، تنها به نيازهاى بدنى از جمله نياز جنسى و ماديات مىانديشند و تعيينكننده رفتار آنها با جنس مخالف نیز همين عوامل خواهد بود. زنان و مردانى كه در اين سطح تثبيت شدهاند، تنها از زاويه نفس حيوانى به جنس مخالف مىنگرند و با او رفتار مىكنند؛ به این صورت که یا زیر بار ازدواج شانه خالي ميكنند و یا در صورت ازدواج نيز همانطور که استاد مطهری میفرماید بعيد مىرسد که بتوانند از «خوددوستي» و «خودپرستي» به سوي «غيردوستي» و «دگردوستي» گام بردارند و خانواده پايدارى را تشكيل دهند (مطهري، 1372، 209).
2. آسیبشناسی ازدواج از بٌعد روانشناختى
در عصر حاضر، غالباً عقيده بر اين است كه كار و درآمد مستمر، شرط اول تشكيل خانواده است؛ ولى اكنون مىتوان پرسيد که آيا تمام جوانان شاغل جامعه اسلامى ما ازدواج كرده و خانوادهاى پايدار تشكيل دادهاند؟ پاسخ به سؤال فوق مسلماً منفى است و از بعد آسيبشناسىِ روانى مىتوان به نقل از استاد مطهری دلايل زير را براى آن ارائه داد که عبارتانداز: نداشتن روحيه قناعت، انتظارات نامعقول مادى از طرف مقابل و خانوادهاش، گرايش به سنتهاى پوسيده، چشم وهمچشمى، كشش به سوى ارزشهاى كاذب، تشريفات زائد و كمرشكن و جز آن (مطهری، 1366، 112).
علت اين آسيبها را بر اساس شكل زير مىتوان تبيين كرد. انسان به اعتبار اينكه در تحول و رشد شخصيت او، عقل و هواى نفس به چه سطحى از تحول رسيده باشد، مىتواند به شخصيتهاى متفاوتى دست يابد (شرقاوی، 1366، 195).
نمودار 1. شكل فرضى سه حالت شخصيت
سطح اول، هواهاى نفسانى
در این سطح، هواهاى نفسانى بر شخصيت چيرگى دارد؛ بنابراین عقل در كمال ضعف وخواهشها يا اميال در حد شدت و قوت خود قرار دارند. رفتارها و اقدامات چنين فردى براى ازدواج و تشكيل خانواده بر اساس عقل و منطق نیست؛ بلکه بر پایه نفس حيوانى قرار گرفته است. خداوند درباره افرادى كه تابع هواى نفس هستند مىفرمايد: «آيا آن كسی كه هواى نفس خود را معبود خويش قرار داد و خدا از روى علم گمراهش كرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر ديدگانش پرده افكند، ديدهاى؟» (جاثيه/23)؛ طبق اين آيه افرادى كه در ازدواج تابع هواهاى نفسانى و ارزشهاى مادى و كاذب هستند، چشم و دل آنها كور شده است و در نتيجه اين افراد، در همسرگزينى و ازدواج و رفتارهاى خويش با همسرشان از عقل خویش پیروی نمیکنند و تابع هواى نفساند و به تعبير قرآن: «چنين افرادى خودباخته و زيان كردهاى بيش نيستند؛ زيرا نفس خود را كه بزرگترين سرمايه انسان در عالم هستى است، حقير شمرده و باختهاند» (زمر/15).
بديهى است که هر شکستی اثری تخريبى بر روان انسان دارد تا چه رسد به باختن اين سرماية ملكوتى؛ مىتوان نفس باختگانی را تصور كرد كه فاقد حرمت نفساند و نمىتوانند حرمتى براى ديگران و همسر خود قائل شوند و ارزش و معناى عشق راستين و تعهد به زندگى مشترك را درك كنند. اينان در دنيايى سراسر ترس و وحشت زندگى مىكنند. ترس و نگرانى از اينكه نتوانند به خواستههاى مادى و اميال حيوانى خويش دست يابند و پس از به دست آوردن آن، وحشت دارند كه آن را از دست بدهند و به هر اندازهای كه فاقد حرمت نفس هستند، در انتخاب ارزشها و مسئوليتها و هدفهاى زندگى، حالت منفى و تدافعى مىگيرند تا بدين وسيله به دفاع از خود و حفظ خويشتن در مقابل نگرانى و احساسِ دردناكِ عدم كفايت نفس بپردازند (براندن،1376، 203). بدیهی است که چنين افرادى يا ازدواج نمىكنند و به صورتى غيرمعقول به ارضاى نيازهاى جنسى خود مىپردازند يا اگر ازدواج كنند، تعهدى به آن احساس نمىكنند و نمىتوانند خانواده پايدارى تشكيل دهند (دانش، 1384، 115).
اصلى كه بر اساس آن مىتوان انگيزههاى اساسى فرد داراى حرمت نفس و فرد فاقد آن را از هم تميز داد، انگيزه ناشى از عشق در مقابل انگيزه ناشى از ترس است؛ يعنى عشق ورزيدن و احترام گذاشتن به خود، خود ملكوتى، ديگران و زندگى، در مقابل ترس از عدم شايستگى و برازندگى براى زندگى و زنده بودن و انگيزه اعتماد در برابر انگيزه وحشت. در مورد كرامت و حرمت نفس حضرت على(ع) در وصيتنامهاى به فرزند بزرگوارش امام مجتبى(ع) مىنويسد: «پسركم! نفس خود را گرامى و محترم بدار از اينكه به يك پستى دچار نشود؛ زيرا اگر از نفس خود چيزى را باختى و از دست دادى، ديگر هيچ چيز نمىتواند جاى آن را پركند» (نهجالبلاغه فيض، 929).
حرمت نفس، يك نياز بنيادى برای آگاهى انسان است كه نمىتوان با بىتفاوتى از كنار آن گذشت و آن را ناديده گرفت. افرادى كه به طور کامل فاقد آن هستند يا به قدركافى از آن برخوردار نیستند، كوشش مىكنند براى جبران كمبود آن، نوع بدلى و ساختگى آن را در خود به وجود آورند و در سنگر و حفاظ حرمت نفس كاذب و مجعول، خود را از ترس درونى حفظ كنند. در صورت لزوم حرمت نفس كاذب به دو طريق حفظ مىشود: 1. به وسيله حقيقتگريزى و سركوبى احساسات و انديشهها و يا انكار آنها و يا دليلتراشى در مورد آنها؛2. از طريق ايجاد شخصيت، ارزشمندى و سودمندى براى خود از راههايى دور از عقل و خرد؛ مانند «رفيق بازى»، «مال اندوزى»، «پارتى ديگران شدن» و «پرداختن به عياشى و روى آوردن به روابط جنسى نامشروع» و يا توسل به ويژگيها و ارزشهايى كه به آسانی به آنها دست یابند و رسیدن به آنها مستلزم تلاش كمترى است؛ مانند «تظاهر به نوعدوستى» و «خودفريبى». اينگونه كارها، ذهن انسان را از احساس نياز به حرمت نفس معتبر و واقعى منحرف مىسازد و در عين حال به انسان اجازه مىدهد تا با حرمت نفس كاذب، خود را از مطالعه منشأ اين فقدان معاف دارد و از ريشهيابى و پژوهش درباره آن بگريزد (براندن، 1376، 204).
سطح دوم، وجدان
وجدان، سرزنشگر يا غرورآفرين است و رشد نسبى عقل را نشان میدهد. در اين سطح، انسان ممكن است گاه بر اساس تشخيص عقلانى عمل كند و گاه بر اساس هوا و اميال نفسانى؛ ولى وقتى ميلى را ارضاء مىكند كه برخلاف قاعده عقلانى و با آن در تضاد است و همچنین عقل، او را مورد سرزنش قرار مىدهد (احمدى و همکاران، 1374، 15). تضاد و تناقض در عالم واقعيات نمىتوانند موجود باشند؛ ولى انسان مىتواند انديشهها، عقايد و ارزشهايى داشته باشد كه با آگاهى و يا بدون آگاهى او، با يكديگر در تضاد و تناقض باشند. انديشههاى ضد و نقيض، نقش تركيب و تلفيقكننده ذهن انسان را تخريب و اطمينان او به علم خود را در كل كاهش مىدهند. يك پيامد مصيبتبار ناشى از داشتن ارزشهاى ضد و نقيض، ايجاد سردرگمى و كجراهى در سلسله مراحل ارزش، احساس و عمل است. اگر انسان در عوض شناسايى و رفع تضادها از آنها فرار کند و آنها را سركوب نمايد، به نسبت عمق ارزشهايى كه با آنها درگير است، آسيبهاى روانى بدترى به بار خواهد آمد. چنين افرادى دائماً در شك و دودلى بهسر مىبرند و قدرت تصميمگيرى خود را در كليه مسائل به ويژه مسئله مهمى چون انتخاب همسر و ازدواج از دست مىدهند. معمولاً دودلى و نگرانىهاى غيرمعقول اين افراد، آنقدر ادامه مىيابد كه زمان و فرصتهاى مناسب براى انجام امور از دست مىرود (بارت، 2002، 453).
از ميان عوامل مختلفى كه موجب بيگانگى انسان از احساسات خويش مىشود، عامل سركوبگرى از همه مخربتر و نيرومندتر است. آدمى در زندگى خود همواره در معرض دو اشتباه مصيبتبار است كه او را به سوى توسل به عمل سركوبگرى سوق مىدهند. 1. تجربه احساسات خاص به گمان اينكه تجربهها مؤيد ضعف اخلاقى است؛ 2. اشتباه ديگر اينكه اگر انسان داراى تمايلات و يا احساساتى باشد بايد بر طبق آن رفتار كند. همانطور كه گفته شد، اين دو عقيده اشتباهآميز به عمل سركوبگرى منتهى مىشود. يك انسان خردمند نه احساسات خود را سركوب مىكند و نه كوركورانه از آن پيروى مىنمايد. يكى از قوىترين پناهگاهها در مقابل سركوبى، اين است كه انسان به صرف عارض شدن احساسات، بر طبق آن رفتار نكند. اين امر به او امكان مىدهد که به آرامى احساسات خويش را در پرتو وجدان اخلاقى شناسايى كند و بهنجارى و توجيه آن را بدون ترس يا احساس گناه تعيين كند (براندن، 1376، 119 و 130).
سطح سوم، بلوغ روانى
كسى كه به اين سطح از تحول مىرسد، به طور كامل از ظرفيت عقلانى خود استفاده میکند و تعيينكننده رفتارهاى او، عقل او است و اميال و هوا و هوسهاى وى در كمال ضعف قرار دارند؛ اما اين ضعف، نشانگر ضعف ميل نيست؛ بلكه نشانگر تسلط كامل عقل بر ميل است. رفتارهاى كسى كه به اين سطح از تحول شخصيت مىرسد، دقيقاً توسط دلايل عقلانى و مشروع هدايت مىشود. يك چنين فردى داراى حرمت نفس به معنى دقيق كلمه است؛ همان حرمت و عزتى كه خداوند مىفرمايد: «عزت، تنها از آن خدا، پيامبر و مومنين است» (منافقون /7)، يا جمله معروف امام حسين(ع) در روز عاشورا«هيهات منه الذله» به كرامت و حرمت نفس اشاره دارد؛ زيرا حقيقتجويى و راستى، نشانگر حرمت نفس است. حرمت نفس داراى دو جنبه وابسته به يكديگر است، يكى «حس سودمندى» و ديگرى «حس ارزشمندى» و در مجموع به معنى حس شرف نفس و حس اعتماد به نفس است كه دلالت بر لياقت شخص براى زيستن در مقام انسان را دارد (دانش، 1382، 115).
خلاقيت، بالاترين هدف عشق و علاقه چنين فردى در زندگى است، او مىداند كه انسان همهچيزدان، عقل كل و خطاناپذير نیست؛ بنابراين، در هر درجهای از هوش و اطلاعات كه باشد به ارزشهاى خود اعتماد دارد؛ چون «واجد سلامت روان» است و از ظرفيت و قابليت روان خود بدون هيچ مانع و رادعى جهت عمل شناخت و كسب اطلاعات از حقايق جهان استفاده مىكند؛ يعنى داراى «بلوغ روانى» است. اولين و اساسىترين نشانه بلوغ روانى، «عادت به تفكر و تصور بر پايه اصول» است كه مهمترين شرط ازدواج و تشكيل خانواده پايدار است. ساير جنبههاى بلوغ روانى مركب است از: 1. فهم عميق پذيرش و به دوش كشيدن مسئوليت و بار زندگى و اعمالخويش؛ 2. برنامهريزى و عملكرد دراز مدت به طورى كه سلسله اعمال انسان، زنجيرهوار از زمان حال به آينده متصل و يكپارچه شود؛ 3. ثبات احساسات در شرايط شكست، ناكامى، سختى، نوميدى و ضربههاى روانى از طريق بسيج كامل دانش خويش براى اتخاذ تدابير لازم (براندن، 1376، 211)؛
4. كشف مجهولات در قلمرو اعمال و هدفهاى مورد نظر و علائق دست اول خويش و دانستن اطلاعاتى كه هدفها و اميال او ايجاب و نيل به هدفها را تسهيل مىكند (شرقاوى به نقل از حجتى، 1366). چنين فردى در ازدواجِ خود به لحاظ حرمت نفس طرف مقابل به سوى او جذب مىشود؛ از اتخاذ تصميمات مبتنى بر هواى نفسانى پرهيز مىنمايد و در روابط انسانى خود هميشه براى پيشرفتها و كارهاى بزرگ همسرش احترام قائل است و برايش لذت بخش است كه بتواند از چشمه وجود خود و پيشرفتهايش سودى به ديگران برساند. در تمام زمينهها بهويژه در محدوده كار، روابط زناشويى و روابط انسانى، پايگاه و نيروى محركه او، حس اعتماد به سودمندى خويش و در نتيجه عشق او به هستى براى حقيقت زندگى و زنده بودن است (دانش، 1382، 98).
از اینرو، در پاسخ به سؤال سوم میتوان گفت که در جامعه اسلامى ما، جوانانى میتوانند ازدواجهاى بسيار مؤفق و رشد يابندهاى داشته باشند كه تحت تعليم و تربيت اصيل اسلامى به بلوغ روانى رسيده باشند و با داشتن توكل به خدا، كوشش و تلاش، روحيه قناعت و پايبندی به مقررات اخلاقي، ازدواجهايي را تجربه کنند كه نمونه وحدت روح باشد.
3. آسیبشناسی ازدواج از بُعد جامعهشناختى
برخلاف آنچه درباره تعريف سلامت و بلوغ روانى بر اساس متون اسلامى و روانشناسان انسانگرا ذكر شد، روانشناسان پيرو ديدگاه نسبىگرايانِ فرهنگى معتقدند که دقيقترين تعريف از سلامت روان عبارت است از: توافق، همرنگى و همسانى با معيارها، رسوم و قواعد جامعه است؛ لذا هركس را به همان اندازه سالم مىدانند كه بتواند خود را با فرهنگ حاكم بر جامعه خويش تطبيق دهد (براندن، 1376، 330).
يك سؤال اساسى در اين زمينه اين است كه اگر معيارها و ارزشهاى اجتماعى نامعقول باشد، تكليف چيست؟ كه البته نسبىگرايان پاسخى براى آن ندارند؛ بايد دانست كه اين نظريه كه سلامت روان معادل و مترادف همرنگى و تطابق با جماعت است، باطل، اشتباه محض و بسيار خطرناك است و موجب بيمارى روانى میشود. قرآن كريم در حين اينكه براى جامعه، طبيعت، شخصيت، عينيت، نيرو، حيات و مرگ، اجل، وجدان و طاعت و عصيان قائل است، صريحاً افراد را از نظر امكان سرپيچى از فرمان جامعه توانا مىداند. تكيه قرآن بر آن چيزى است كه آن را «فطرة الله» مىنامد و يا در جاى ديگر مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد مراقب خود باشيد، هنگامى كه شما هدايت يافتيد گمراهى كسانى كه گمراه شدهاند به شما زيانى نمىرساند...» (مائده / 105).
اما متأسفانه بسيارى از افراد بالغ وجود دارند كه تضاد از اين نوع هنوز براى آنها حل نشده است و اين كشمكش در درون آنها جريان دارد كه آيا بايد ارزشهاى اجتماعى را دربست بپذيرند و يا پيرو قضاوتهاى شخصى و تضاد و مبارزهجويى خود باشند (وایت، 2008، 87). آن قضاوتى كه جوشش آن از اعماق وجود خود آنها است (فطرت الله) و به آنها ندا مىدهد كه عقايد، ارزشها و راههاى زندگى ديگران غلط است و نبايد چشم و گوش بسته آنها را پذيرفت. وجود اين تعارضها در اين اشخاص، دال بر اين است كه سلامت روان آنها هنوز خاموش نشده است؛ ولى اينگونه افراد ممكن است قربانيان مكاتبى شوند كه سلامت روان را مترادف با همرنگى و تطابق با اكثريت مىدانند و اغلب به وسيله و تحتتأثير اين مكاتب با انكار نيروى عقلانى خود به منجلاب همرنگى و توافق با جماعت سوق داده مىشوند. آسيبی که از این بُعد به جوانان ما وارد و مانع ازدواج و یا تشکیل خانواده پایدار آنها میشود، ناشى از تهاجم فرهنگى به فرهنگ اصيل اسلامى ما است که باعث شده كه برخى از جوانان ما، چشم بسته و بدون تعقل مجذوب فرهنگهاى غربى شوند (دانش، 1382، 115).
امروزه فرهنگ غرب با عقايد خاص خود، ارتباط آزاد بين دختر و پسر را تجويز مىكند. آن فرهنگ با اين نگرش به جايى رسيده كه بنيان خانواده را متزلزل ساخته و خانواده اصالت خود را از دست داده است؛ حال آنكه در فرهنگ شرقى و اسلامى ما، خانواده از اهميت بالا و والايى برخوردار است. بدين لحاظ، فرهنگ اسلامی براى حفظ و حراست خانواده، درصدد است روابط دختر و پسر را قبل از ازدواج در حد معقول و مشروعى حفظ كند تا جوانان ما از طريق ازدواج مشروع، يك زندگى سالم و پربار را آغاز كنند و خانواده پايدارى را تشكيل دهند (مطهری، 1372، 21).
از اینرو، پاسخ به سؤال آخر این پژوهش، مثبت و بدیهی است که تربیت بر اساس فطرت الله، موانع زیستی- روانی – اجتماعی ازدواج پایدار را از میان میبرد.
نتیجهگیری و ارئه راهکارهاى كاربردى
در این قسمت، نتیجهگیری و راهحلهاى كاربردى براى رفع يا بهبود اين آسيبها بیان میشود. بنابرآنچه ذكر شد، نتیجه میگیریم که راهحل كليدى، تربیت انسان در ابعاد زیستی-روانی-اجتماعی بر اساس قوانین الهی و تربیت دینی است كه خود متضمن راهكارهاى زيربنايى ديگرى نیز میشود که با برنامهريزى حسابشده از سوى مسئولين و اجراى آن توسط اسلامشناسان، روانشناسان، مشاوران و مربیان، به تفکیک آسیبها در سه بعد مذکور در زیر آمده و قابل اجرا است.
1. برای رفع آسیبها در بعد زیستی-اجتماعی، همانطور که بیان شد، انسان به عنوان موجودى چند بعدى، داراى نيازهاى جسمانى زيربنايى است. دانشمندان و مبلغین اسلامی، روانشناسان و مشاوران باید با آموزش اولياء، مربيان و جوانان، آگاهىهاى لازم را در آنها براى ارضاء متعادل و معقول نيازهاى زيربنايى به وجود آورند تا جوانان بتوانند خود را از قيد نيازهاى نامعقول جسمانى رها سازند و با تمرین صبر، جهاد با نفس و کنترل نفس به سطح بالاتر نيازها يعنى نيازهاى رشد و بالندگى ارتقاء يابند. بديهى است که اجراى راهحل فوق، جز با سرمايهگذارى مادى و معنوى و همراهى دولت و مردم، شعارى بيش نيست.
2. در ميان نيازهاى زيربنايى زیستی-اجتماعی، ايجاد فرصتهاى اشتغال براى جوانان در بخشهاى دولتى و خصوصى توسط مسئولين از اولويت ویژهای برخوردار است؛ زيرا داشتن كار بارور (نه مشاعل كاذب) و پس از آن ازدواج مؤفق، دو منبع بالقوه بسيار مهم حرمت نفس، سعادت و نيكبختى انسان است. در اسلام، كار هم مانند ازدواج يك امر مقدس شناخته شده و در حديث وارد شده است که «كسى كه خود را براى اداره زندگيش به مشقت اندازد، مانند كسى است كه در راه خدا جهاد كند» (اصول كافى، 5، 88). حضرت على(ع) مىفرمايد: «اگر تو نفس را به كارى مشغول نكنى، او ترا به خودش مشغول مىكند و به هزاران گناه مىكشاند» (مطهرى، 1372، 226). كارِ بارور نه تنها منشاء علم است، بلكه عقل و فكر انسان را نيز اصلاح و تربيت و تنظيم مىكند. خداوند مىفرمايد: «اگر هر كسى اعم از زن و مرد، خود را با كار شايسته، مأنوس سازد و اين كار را با آميزهاى از ايمان به انجام رساند او را از حيات و زندگى پاكيزه و دلپسندى برخوردار خواهيم ساخت» (نحل/97). طبق اين آيه كار مطلوب باعث بلوغ روانى و خود شكوفايى است.
3. با تبعیت از قرآن برای رفع آسیبها در بعد روانشناختی، به حكم اينكه قائل به اصالت فطرت است، نيرويى شگرف براى تعليم و تربيت مبتنى بر اصولِ روشِ اكتشافى هدايتشده قائل است. از نظر قرآن، آموزشهايى كه بتواند انسان را به تفكر وادارد مىتواند انسان را دگرگون سازد و مسير زندگى او را تغيير دهد، شخصيتش را عوض كند و انقلاب معنوى در او ايجاد نمايد. تمام پيامبرانی كه براى تربيت انسان آمدهاند، دعوت خود را با حكمت، موعظۀ حسنه و احياناً مجادله كلامى آغاز كردهاند. مهمتر اينكه خداوند قرآن را كه كلام الله است در ميان معجزههاى پيامبران، بالاترين معجزه قرار داده است و از طريق آن به عنوان «رب» به تربيت و هدايت بندگان مىپردازد (مطهری، 1372، 123). این وظیفه مسئولين جامعه اسلامى ما است كه با استفاده از تخصص دانشمندان اسلامی، روانشناسان، مشاوران و مربیان متعهد به تدوين برنامههاى آموزشى درازمدت بپردازند و از همان ابتدا كه فطرت انسانها آلوده نشده است و آمادگى پذيرش بيشترى دارد به تربيت فرزندان اين مرز و بوم همت بگمارند و براى جوانانى كه هم اكنون آماده ازدواج هستند كلاسهاى آموزشى تدارك ببيند كه مبلغین اسلامی و مشاوران در اين كلاسها به تشريح اهداف خلقت از آفرينش دو جنس و تبيين همسانى آنها در نياز به يكديگر بپردازند و از تمام امكانات موجود براى ايجاد روحيه مسئوليتپذيرى در جوانان جهت شناخت وظايف زناشويى و ايفاى نقش خانوادگى آنها استفاده كنند و با ارائه الگوى مطلوب، روحيه تنعم و راحتطلبى را در آنان تضعيف و سختكوشى را تقويت نمانيد.
4) برای رفع آسیبها در بعد جامعهشناختی و جلوگیری از همرنگی با فرهنگهای غیراسلامی و غیرانسانی، با توجه به اینکه قرآن درباره ضرورت امر به معروف و نهى از منكر بسيار سخن گفته است از آيه 79 سوره انعام صريحاً استبناط مىشود كه ترك اين فريضه بزرگ در هلاكت و انهدام يك قوم مؤثر است. در حقيقت امر به معروف و نهى از منكر، طغيان افراد مؤمن عليه كجرويهاى جامعه و مخالفت با همرنگى كوركورانه و بدون تعقل از سنتهاى آن است (مطهری، 1366). بنابراين وظیفه مسئولين ميهن اسلامى ما است كه از طريق دانشمندان و مبلغین اسلامی، مشاوران و روانشناسان، رسانههاى گروهى و از هر طريق درست ديگر، به آموزش خانوادهها بپردازند تا آنها معيار برترى و كرامت را تقوا و روحيه قناعت را گنج بىپايان بدانند (حجرات/13). در امر ازدواج، آموزشها بايد بهگونهای باشد که نسل جوان بیاموزد از سختگيرىهاى بىمورد، تشريفات زائد، چشم و همچشمى و تبعيت كوركورانه از معيارهايى كه مغاير با فرهنگ اصيل جامعه اسلامى ما است، بپرهیزد.
5) در همین راستا با توجه به اینکه امروزه به لحاظ پيچيدگى و گسترش زندگى، اطلاعات خانوادهها از يكديگر بسيار محدود و ناقص است، چه بسا دختران و پسران مؤمن و وارستهاى كه همكفو و براى ازدواج مناسب هم هستند، ولى اطلاعى از يكديگر ندارند. برطبق گفته امام صادق(ع) كه مىفرمايند بهترين و شريفترين شفاعتها اين است كه واسطه و معرف دو نفر براى ازدواج باشيد تا خداوند ازدواجشان را عملى سازد (وسايل الشيعه، 14، 26). مسئولین مىتوانند مراكز خدمات مشاوره را به برنامههايى مجهز نمايند كه روانشناسان و مشاوران مجرب، متعهد و مؤمن با استفاده از تجربه و تخصص خود و نتايج آزمونهاى روانشناختى و مجموعه اطلاعاتى كه از دختر و پسر و خانوادههاى آنها در زمينهها و ابعاد مختلف كسب مىكنند، بتوانند افرادى كه بيشترين سنخيتها را با هم دارند، به يكديگر معرفى نمايند. امام موسى كاظم (ع) مىفرمايند: «كسى كه دختر و پسر مجردى را همسر دهد، روز قيامت در سايه عرش الهى، در امنيت و آسايش به سر مىبرد» (نهجالبلاغه، آخرين جمله خطبه 108).
6) راهکار آخر طبق نص صريح قرآن این است که خداوند براي همكاري در امر خير (سوره مائده/2)، انفاق (سوره رعد/ 22) و قرضالحسنه (سوره حديد/11) اجري بيپايان قائل است و بر مسئولين جامعه است تسهيلات لازم را جهت اعطاي وامهاي قرضالحسنهاي متناسب با وضعیت اقتصادی کشور، براي ازدواج فراهم كنند و همچنين با هدايتهاي لازم، افراد جامعه را به كارهاي خيری که در بالا ذکر شد، تشويق نمايند.
محدودیتها و پیشنهادهای پژوهش
محدودیت این پژوهش، محدود بودن پژوهش به توصیف و تحلیل اطلاعات کتابخانهای بود. پیشنهاد میشود پژوهشهایی به صورت میدانی با مقایسه ویژگیهای شخصیتی، کیفیت سبک و تداوم زندگی دو گروه از زوجین، با و بدون گرایشهای مذهبی انجام شود یا پژوهشهای مداخلهای به صورت آموزش مهارتهای ایمانی به زوجین ارائه کرده تا اعتبار نتایج پژوهش حاضر مورد آزمون و تأیید واثع شود.
جمعبندی
طبق آیات و سخنان معصومین(ع) و دانشمندان اسلامی و انسانگرا مشخص شد که نياز زن و مرد به ازدواج و در كنار هم بودن، نيازی طبيعي و انكارناپذير است. هنگامي كه دختر و پسري به سن بلوغ ميرسند و غريزه جنسي به شدت هجوم ميآورد، تنها ازدواج ميتواند كاملترين و بهترين پاسخ باشد و هرگاه در برابر اين پاسخ فطري طبيعت به غريزه جنسي، مانع ايجاد شود، مشكلات بزرگي به بار خواهد آمد. توجه به تربیت انسان بر اساس قوانین الهی یا به عبارت دقیقتر بر اساس «فطرت الله»، چه از منظر روانشناسى اسلامى و چه از زاويه نگاه روانشناسان انسانگرا بسيار مهم و خطير است؛ زيرا در غیر این صورت ابعاد زيستى ـ روانى ـ اجتماعى جوانان دچار آسیب خواهد شد و هواهای نفسانی بر وجدان و عقل حکومت خواهند کرد. از ديد هر دو مكتب، براى رفع آسيبهایی كه مانع ازدواج و تشكيل خانواده پايدار جوانان میشود، فقط يك راهحل وجود دارد و آن، رساندن فرد از سطح نفس حيوانى به سطح انسانى و بلوغ روانى آنها است. با این نوع تربیت، فرد با پيروى از قدرت تفكر خود، حقيقتجو، خويشتنشناس، واجد حرمت نفس، سلامت و بلوغ روانى به معنى دقيق كلمه مىشود. همچنین مشخص شد که فلسفه رشددهندگى ازدواج طبق گفته پيامبر(ص) در ازدواج با افراد همكفو نهفته است. در اين صورت ازدواجى مىتواند ثمربخش، سودمند و بقاپذير باشد كه زن و شوهر هر دو در اغلب جنبهها بهويژه روحيات و طرز تفكر همگون باشند؛ در غير اين صورت، ريسمان وحدت به ضعف و سستى متمایل شده و سرانجام گسسته مىشود و شيرازه زندگى از هم مىپاشد.
منابع
* قرآن مجید؛ ترجمه عبدالمحمد آیتی؛ سروش، واحد احیای هنرهای اسلامی؛ تهران: 1374.
1. امام خمينى، روحالله؛ ترجمه عبدالكريم بىآزار شيرازى؛ رساله نوين: 3. مسائلخانواده؛ انتشارات انجام كتاب، 1361.
2. احمدي، علی اصغر و دیگران؛ به پژوه احمد رشیدپور و دیگران؛ آموزش جوانان در آستانه ازدواج؛ تهران: انتشارات انجمن اوليا و مربيان جمهوري اسلامي ايران، چاپ دوم، 1374.
3. اصول كافي ، جلد5.
4. براندن، ناتانیل؛ روانشناسي حرمت نفس؛ ترجمه جمال هاشمي؛ تهران: انتشارات جيحون، 1376.
5. حجازي، قدسیه؛ ازدواج در اسلام؛ مركز تحقيقات حقوقي قدسي، 1358.
6. دادستان، پریرخ؛ روانشناسي مرضي، تحولي از كودكي تا بزرگسالي؛ جلد اول؛ تهران: انتشارات سمت، 1376.
7. دانش، عصمت؛ «بررسي علل و پيامدهاي اضطراب سخنراني در دانشجويان دانشگاه و تأثير روش خودآموزشدهي بر كاهش آن»؛ مجله مدرس، دوره دوم، شماره هفتم، صص 33-11؛ 1377.
8. دانش، عصمت «تأثير روش زوج درمانگري اسلامي بر افزايش خودشناسي، جهتگيري مذهبي و سازگاري زناشويي؛ زوجهاي ناسازگار»؛ معاونت پژوهشي دانشگاه شهيد بهشتي، 1382.
9. دانش، عصمت؛ نقش خودشناسي در درمان اختلافات زناشويي؛ انتشارات گلشن انديشه، 1384.
10. دانش، عصمت؛ «مقايسۀ سطح شادكامي و سلامت جسمي و رواني دانشجويان دختر و پسر متأهل و مجرد دانشگاه»؛ فصلنامه روانشناسی کاربردی؛ زمستان، سال4، شماره 4(16) صص71-56، 1389.
11. سيف، علیاکبر؛ روانشناسي پرورشي، روانشناسي يادگيري و آموزش؛ تهران: انتشارات آگاه، 1379.
12. شرقاوي، حسن محمد؛ گامي فراسوي روانشناسي اسلامي يا اخلاق و بهداشت رواني در اسلام؛ ترجمه سيد محمد باقر حجتي دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1366.
13. مظاهري، علياکبر؛ جوانان و انتخاب همسر؛ مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1388.
14. مطهري، مرتضی؛ مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي؛ انتشارات صدرا، قم: 1358.
15. مطهري، مرتضی؛ تعليم و تربيت در اسلام؛ انتشارات الزهرا، تهران: 1366.
16. مطهري، مرتضی؛ اخلاق و تربيت اسلامي(1)؛ انتشارات دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرج، 1372.
17. مطهری، مرتضی؛ اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب؛ چاپ هفتم، انتشارات صدرا، 1372.
18. نهج البلاغه فيض.
19. وسايل الشيعه، جلد14.
20. Barrett, A. E. Marital transition and mental health. Journal of Health and Social Behavior.45: 451-464. 2002.
21. Laakso, H., & Paunonen-Illmonen, M. Mother’s experience of social support. Journal of Clinical Nursing.11 (2): 176-185. 2002.
22. Lamb, K. A., Lee, G. R., & DeMarris, A. Union formation and depression: Selection and relationship effects. Journal of Marriage and the Family.65 (4): 953-962. 2003.
23. Lucas, R. E. Reexamining adaptation and the set point model of happiness. Reactions to changes in marital status. Journal of personality and social psychology. 84(3): 527-539. 2003.
24. Waite, L. J. Marital values and expectations in context: Results from a 21-city survey. Retrieved December 5, 2007, from http://www.Findarticle.com. 2008.
25. Wilson, Ch. M., & Oswald, A. J. How does marriage affect physical and psychological health? A survey of the longitudinal evidence. Retrieved March 5, 2007, www.findarticle.com. 2005.
[1]. دانشيار گروه روانشناسي بالینی دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرج Email:esmat_danesh@yahoo.com
[2]. Associate Professor, Department of Clinical Psychology, Islamic Azad University, Karaj branch Email:esmat_danesh@yahoo.com
[3]. Lamb, Lee & DeMarris
[4]. Laakso & paunonen-Illmonen