بررسی تطبیقی تربیت اخلاقی در شاهنامه فردوسی
با نگاه به آموزههای تربیتی در قرآن کریم
نویسندگان:
وحیدرضا ایرانمنش (کارشناسی ارشد تاریخ و فلسفه آموزش و پرورش، دانشگاه اصفهان.)
محمد نجفی (استادیار علوم تربیتی دانشگاه اصفهان.)
حمزه علی بهرامی (استادیار معارف، دانشگاه اصفهان.)
کمال نصرتیهشی (نویسند مسئول: دکتری فلسفه تعلیم و تربیت. استاد مدعو موسسه غیرانتفاعی المهدی مهر اصفهان. Kamalnosrati1367@yahoo.com)
چکیده
هدف از این پژوهش، بيان وجوه اشتراك آموزههای تربيت اخلاقی در دین اسلام و فرهنگ ايراني با نگاه به شاهنامه فردوسی است. این پژوهش درصد پاسخگویی به این پرسش است که آیا تربیت اخلاقی در فرهنگ اصیل ایرانی، تربیتی با سرمنشأ الهی و منطبق با اصول دینی بوده است یا نه؟ محققان در اين پژوهش، شاهنامهفردوسي را بهعنوان نماد و بازگوکننده تربيت اخلاقی در ايران خوانده و خواهان تطبيق اين نكات، با آموزههای تربيتي قرآن کریم (سرمنشأ تربيت ديني دين اسلام) هستند. اين پژوهش بر اساس روش استنتاجی در ابتدا با تحلیل و تطبیق اشعار شاهنامه و آیات قرآن، یکسان بودن نکات تربیتی شاهنامه و نکات دینی قرآن را استنتاج میکند. برای جامعیت بخشیدن به این پژوهش، در ابتدا آيات قرآن به چهار قسم در نظر گرفته شده که عبارتنداز: آيات مربوط به ارتباط با خالق، ارتباط با خلق، ارتباط با نفس و ارتباط با دنیا؛ سپس نكات تربيتي شاهنامه با تفسير اشعار به اين وجوهات اربعه و آيات مربوطه بسط داده شد. نتایج به دست آمده نشان داد که نکات اخلاقي در شاهنامة فردوسی منطبق بر آموزههای غنی و انسانساز قرآن کریم بوده است.
واژگان کلیدی: قرآن، شاهنامه، تعالیم قرآن کریم، فرهنگ ایران.
مقدمه
چند سالی است که پس از طرح مکتب ایرانی، عدهای به اشتباه و عدهای هم از روی عمد، کوروش، پادشاه دوره هخامنشیان را در مقابل اسلام و درعینحال، نماد فرهنگ ایرانی دانستند. ناخودآگاه تقابلی بین تعالیم اسلام و فرهنگ ایرانی بهوجود آمد. حال در جواب سؤال اینکه آیا فرهنگ ایرانی، فرهنگی غنی بوده یا خیر؛ دیدگاه اندیشمندان غیرایرانی که هیچ تعصبی به فرهنگ ایرانی ندارند، حائز اهمیت است؛ ازجمله هگل که دید مثبتی به حکومتهای شرقی نداشت، آغاز فرهنگ ایران را آغاز فرهنگ جهان میخواند. کسنوفون در کتاب تربیت کوروش و افلاطون نیز، در دو کتاب آلکیبیادس و نوامیس، درباره تربیت پارسی سخن گفته و بر اهمیت جنبه اخلاقی تأکید کرده است (نقیبزاده، 1391، 29)؛ از اینرو در این پژوهش سعی شده انطباق این فرهنگ با تعالیم اسلام بررسی شود. در این تحقیق شاهنامه بهعنوان نماد فرهنگ ایرانی در نظر گرفته شده است و سعی شده تا تعالیم اخلاقی آن با قرآن تطبیق داده شود. حال سؤال قابل طرح این است که آیا نکات اخلاقی شاهنامه، بازگوکنندة فرهنگ ایرانی هستند یا خیر؟
جنیدی[1] (1384) شاهنامه را بزرگترین اثر ایرانی در زمینه معرفی تاریخ و اساطیر ایرانی معرفی میکند که لبریز از آیینهای ملی و خردمندانهترین شاهکار حماسی بهشمار میرود. این اثر سعی دارد به صورت داستانوار، همراه با تخیل شاعرش، وقایع تاریخی ایران قبل از اسلام تا حملة اعراب به ایران را شرح دهد. شاهنامه فقط قصد حماسهسرایی را ندارد، چنانكه از اشعارش برمیآید (در ادامه ذكر خواهد شد)؛ میخواهد تاريخ را به نظم درآورد و در اين میان از خرافهزدايي از اسطورهها نیز چندان باكي ندارد (ثاقبفر، 1390).
«من موافقم که از «فردوسى» تجلیل شود؛ شاهنامه تحلیل شود و حکمت فردوسى استخراج شود تا همه بدانند که این حکمت، اسلامى است یا غیراسلامى. این بزرگداشتى هم که برگزار شد، اصلاً به دستور و خواست من بود؛ منتها چون اواخر ریاست جمهورىام بود، به آقاى مهندس حجت گفتم که دنبال نمایید و فردوسى را بزرگ کنید. فردوسى باید هم بزرگ شود. فردوسى در قلّه است. امیدواریم کمکارى -که دوستان اشاره کردند- گریبان ما را نگیرد تا حکمت فردوسى را بیان کنیم. ما هستیم که اسم او را «حکیم ابوالقاسم فردوسى» گذاشتیم؛ دشمنان دین که این اسم را نگذاشتهاند. خوب؛ این حکیم چه کسى است و حکمت او چیست؟ آیا حکمت زردشتى است؟ حکمت بىدینى است؟ حکمت پادشاهى است؟ یا حکمت اسلامى؟ این را مىشود در آورد. اگر کسى به شاهنامه نگاه کند، خواهد دید که یک جریان گاهى باریک و پنهان و گاهى وسیع، از روح توحید، توکّل، اعتماد به خدا و اعتماد به حق و مجاهدت در راه حق در سرتاسر شاهنامه جارى است. این را مىشود استخراج کرد، دید و فهمید. مخصوصاً بعضى از شخصیتهاى شاهنامه خیلى برجسته هستند که اینها را باید شناخت و استخراج کرد. من یک وقت گفتم که «اسفندیار» مثل این بچه حزباللّهیهاى امروز خود ماست! در فرهنگ شاهنامه یک حزباللّهىِ غیورِ دینخواهِ مبارز وجود دارد. بله؛ این کارها را شما بکنید تا دیگران نکنند. شما که نکردید، دیگران میکنند» (بیانات رهبری در دیدار با اعضای انجمن قلم 1381/11/7).
شاهنامه در قرن چهارم و پنجم (ه-ق) توسط ابوالقاسم فردوسی تألیف شده؛ اما بعضی از داستانهای آن برگرفته از ایران باستان است. شاهنامه را فردوسی نزدیک به هزار سال پیش نوشته، ولی پیشینه بسیار دورتری دارد. مضمون داستانهای شاهنامه در زمان هخامنشیان نیز در محافل خاص نقل شده است. «شاهنامه ابومنصوری که در آن، تمام گذشته تاریخی ایران کهن تا دوره ساسانیان نگاشته شده و بیانگر سیر تاریخی ایران است، مأخذ شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی است؛ از اینرو شاهنامه، آینه تمامنمای تاریخ ایران است» (سراج[2]، 1391).
در تربیتی بودن این اثر نیز، اشعار فردوسی خودشان بازگوکننده هستند.
سر آرم من اين نامة باستان
|
به گیتي بمانم يكي داستان
|
بدين نامة شهرياران پیش
|
بزرگي و جنگيسواران پیش
|
همان دانش و دين و پرهیز و راي
|
همان رهنموني به ديگر سراي
|
(فردوسی، 1387، 6، 323).
البته درگذشته، در مورد تطبیق حکمتهای تعلیمی شاهنامه با نهجالبلاغه (اویسی کهخا، 1391، 71) یا تطبیق داستانهای شاهنامه با داستانهای قرآنی (محمودیان راوی نژاد، 1392، 7) کارهایی شده است و در آنها محققان در پی اثبات این قضیهاند که شاهنامه برگرفته از قرآن و دین است؛ اما این تحقیق، شاهنامه را نماد فرهنگ و اصول تربیتی ایرانی برشمرده و در پی نشان دادن الهی بودن علم تربیت در فرهنگ اصیل ایرانی است؛ بنابراین در این تحقیق، پژوهشگران نکات تربیت اخلاقی شاهنامه را بهعنوان نماد تربیت اخلاقی فرهنگ ایرانی دانستهاند و خواهان تطبیق آن با تربیت اخلاقی در قرآن کریم هستند؛ چراکه يکي از مسائل مهمي که تعليم و تربيت معاصر با آن روبهروست، مسئله تربيت اخلاقي است. تربيت اخلاقي بهعنوان يکي از ابعاد مهم تربيت، امروزه مورد توجه و عنايت ويژهاي قرارگرفته؛ چراکه عصر ما، عصر بحرانها و چالشهاي بنیانافکن است و اگر بشر بخواهد تعادل رواني داشته باشد و مقهور شرايط نشود و در روابط فردي و اجتماعي موفق باشد، بايد به اخلاق و تربيت اخلاقي روي آورد. به زعم نقيبزاده (1380، 13) از هنگامیکه آدمي وارد جامعه شد، زندگي وي با بايدها و نبايدهايي همراه شد. هرچند اين بايد و نبايدها از خاستگاههاي مختلف برخاستهاند؛ اما بهصورت آداب، رسوم و قواعد و قوانين بر نحوة زندگي آدميان حكم راندهاند. اگر آدمي از بايد و نبايدها كه بيشتر به صورت روا و ناروا و يا پسنديده و ناپسند عرضه ميشوند، فراتر رود و نيك را از بد بازشناسد و اين شناخت، ارزش وي را رفتار شايستهاش بداند، در راه انسان شدن گام برداشته و به قلمرو اخلاق رسيده است. در همین راستا و با توجه به اهمیت مسئله، ابتدا تعدادی از آیات قرآنی مربوط به موضوع پژوهش در چهار دسته کلی بیان شده که عبارتنداز: 1. بُعد مربوط به خالق: آیاتی از قرآن که پیرامون نکات اخلاقی ارتباط شخص با خالق هستند؛ 2. بُعد مربوط به خلق: آیاتی از قرآن که پیرامون نکات اخلاقی ارتباط شخص با دیگر مخلوقات هستند؛ 3. بعد مربوط به نفس خود: آیاتی از قرآن که پیرامون نکات اخلاقی ارتباط با خویشتن هستند؛ 4. بعد مربوط به دنیا: آیاتی از قرآن که پیرامون نکات اخلاقی ارتباط شخص با دنیا هستند، تقسیم شد که در این تقسیمبندی، محوریت با خویشتن انسانی است و بعد از آن، ارتباط این چهار وجه قرآن با نکات اخلاقی شاهنامه، بهصورت جداگانه توضیح و بسط داده شده است.
ذکر این نکته نیز لازم است که در ارتباط با بعد اخلاقی مربوط به خالق، خلق، خویشتن و دنیا بهترتیب به بررسی این موارد پرداخته میشود؛ بعد اخلاقی مربوط به خالق: ناسپاس بودن نسبت به خدا، توبه و یاد خدا و بعد اخلاقی مربوط به خلق: استقامت در مقابل طاغوت و تلاش برای برپایی عدل، اهمیت پند و اندرز، وفای به عهد، حسدورزی و بعد اخلاقی مربوط به خویشتن: گامهای شیطان، مبارزه با نفس (اماره) و درنهایت بعد اخلاقی مربوط به دنیا: قدرتطلبی و ظلم کردن، مورد مطالعه و بحث قرار میگیرد؛ از اینرو در این تحقیق، پژوهشگران با روش توصیفی - تحلیلی سعی دارند تفسیر اشعار فردوسی را با آیات مربوطه از قرآن تطبیق دهند و نتایج مورد نظر آن را با روش استنتاجی گزارش نمایند.
1. نکات اخلاقی ارتباط با خالق
انسان همانند سایر موجودات از بدو آفرینش، وابسته به خداست و خداوند وجود خاص انسانی را به او میبخشد. ارتباط انسان با خدا، از مهمترین روابطی است که باید موردتوجه قرار گیرد. دربارة اهمیت ارتباط با خالق هستی و آثار تربیتی آن، آیات و روایات بسیاری وارد شده است؛ بهگونهای که اگر کسی به آنها رجوع کند، درمییابد که ارتباط و وابستگی به حضرت حق و زنده کردن یاد و ذکر او در دل از عمدهترین مسائل بشری است و ارزش انسانها به میزان همین رابطه بستگی دارد. آرامش حقیقی انسان، در پرتو رابطه با خالق هستی تحقق مییابد و غفلت از این رابطه، موجب تلخی زندگی دنیوی و حسرت در آخرت میشود. در ذیل به نکات اخلاقی پرداخته میشود که در شاهنامه فردوسی و قرآن بیان شده و گویای این است که آموزههای شاهنامه با مبانی و نگاه دینی در باب ارتباط خلق با خدای خویش منافاتی نداشته و در هر دو منبع، سخنی در باب ارتباط خلق با خدا ذکر شده است که تأییدکننده همدیگر هستند:
1. ناسپاسی و نقش توبه
در بعد ناسپاسی و توبه، ابتدا به مطالبی از شاهنامه فردوسی اشاره میشود؛ بهطوری که در این قسمت از داستان کیکاووس استفاده میشود. کیکاووس، دومین شاه کیانی و نامدارترین پادشاه این سلسله و نوه کیقباد است. وی یکصد و شصت سال سلطنت کرد و پس از او کیخسرو به پادشاهی رسید. کیقباد در واپسین لحظات عمرش، فرزندش کیکاووس را فراخواند تا پادشاهی خود را با آن همه عظمت به او عرضه کند؛ او را به پیروی از خداوند دعوت کرد و نتیجه ناسپاسی نسبت به خدا را به او گوشزد نمود؛
کرا گم شود راه آموزگار
|
سزد گر جفا بیند از روزگار
|
چنین است رسم سرای کهن
|
سرش هیچ پیدا نبینی ز بن
|
(فردوسی،1387، 2،76).
اما کیکاووس، کمکم خدا را از یاد برد و ناسپاسی به نعم الهی را در پیش گرفت. اولین جلوة این ناسپاسی در جنگ با مازندران بود که وی نصیحت بزرگان، ازجمله زال را نپذیرفت و دست به این اقدام زد که نتیجه آن، اسیری وی و درنهایت آزاد کردن کیکاووس به دست رستم بود که بعد از گذشتن او از هفت خوان اتفاق افتاد. جهانگردی و به زیر سلطه درآوردن قلمروهای دیگر، مغرورشدن از قدرت و بهتبع آن، گرفتار فریب شاه هاماوران شدن و درنهایت پرواز به آسمان (بهوسیله یک تخت و پرندههایی که به چهار گوشة آن بستند) برای باخبر شدن از اسرار الهی، اقدامات ناسپاسانه کیکاووس بودند؛ اما داستان پرواز وی به آسمان، اوج ناسپاسی او بود. به گفته فردوسی، مردم آن زمان این اقدام را جنگ با خدا میدانستند.
شنیدم که کاووس شد بر فلک
|
همی رفت تا بر رسد بر ملک
|
دگر گفت ازآن رفت بر آسمان
|
که تا جنگ سازد به تیر و کمان
|
(فردوسی،1387، 2،153).
اما طبق گفته پدر کیکاووس، نتیجه ناسپاسی به خدا، چیزی جز جفا دیدن از روزگار نیست. درنهایت او در نقطهای از زمین سقوط کرد و پس از جستجوی فراوان رستم و گودرز او را یافتند. گودرز پیر او را سرزنش کرد که:
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد سرت ز آزمایش نگشت اوستاد
کشیدی سپه را به مازندران
|
نگر تا چه سختی رسید اندران
|
دگر باره مهمان دشمن شدی
|
صنم بودی اکنون برهمن شدی
|
به گیتی جز از پاک یزدان نماند
|
که منشور تیغ ترا برنخواند
|
به جنگ زمین سربهسر تاختی
|
کنون به آسمان نیز پرداختی
|
(فردوسی،1387، 2،154-155).
سپس از خدا برای او گفت و درنتیجه کیکاووس:
همی ریخت از دیدگان آب زرد
|
همی از جهانآفرین یاد کرد
|
ز شرم از در کاخ بیرون نرفت
|
همی پوست گفتی برو بر به کفت
|
همی ریخت از دیده پالوده خون
|
همی خواست آمرزش رهنمون
|
(فردوسی،1387، 2،155).
درنتیجه توبه او پذیرفته و خدا او را بخشید.
همی رخ بمالید بر تیره خاک
|
نیایشکنان پیش یزدان پاک
|
چو بگذشت یک چند گریان چنین
|
ببخشود بر وی جهانآفرین
|
(فردوسی،1387، 2،155-156).
نتایج حاصل از توبه:
یکی داد نو ساخت اندر جهان
|
که تابنده شد بر کهان و مهان
|
جهان گفتی از داد دیبا شدست
|
همان شاه بر گاه زیبا شدست
|
ز هر کشوری نامور مهتری
|
که بر سر نهادی بلند افسری
|
به درگاه کاووس شاه آمدند
|
وزان سرکشیدن به راه آمدند
|
زمانه چنان شد که بود از نخست
|
به آب وفا روی خسرو بشست
|
(فردوسی،1387، 2،156).
این چنین گذاشت حکایت فردوسی از ناسپاسی کیکاووس که خداوند نعمتهای زیادی به وی داده بود؛ البته به توبه و درنهایت پذیرفته شدن آن توسط خداوند انجامید. در ضمن اینکه این داستان شباهت زیادی به داستان فرعون در قرآن دارد، بعضی از تاریخنویسان ازجمله بلعمی (بلعمی،1380، به نقل از مدبری، 1385، 241) تاریخ گردیزی (گردیزی، 1363، به نقل از مدبری، 1385، 241) کتاب فارسنامه (ابنبلخی، 1374، به نقل از مدبری، 1385، 241) و چندی دیگر، این داستان را ذکر کردهاند که نشان میدهد داستان کیکاووس، در محافل ایرانی، در مذمت ناسپاسی به خدا و تحسین توبه ذکر شده است.
در قرآن کریم نیز، به کرات دربارة ناشکری، کفران نعمت و نتیجه آن صحبت شده است؛ بهطوری که خداوند میفرماید: «و باز به خاطر آرید وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت بهجاي آرید بر نعمت شما میافزاییم و اگر کفران کنید به عذاب شدید گرفتار میکنیم» (ابراهیم، 7). در این آیه نتیجه ناسپاسی هم بیان شده است، همانگونه که پدر کیکاووس گوش زد کرده بود؛ اما یک نکته قابلتوجه در داستان، این است که شیطان در این گمراهی کیکاووس نقشی اساسی دارد و بهوسیله وسوسه یکی از دیوان، زمینة این کار کیکاووس را فراهم میکند و فردوسی خطر شیطان را گوشزد میکند. همانطور که در قرآن آمده است: «آنگاه از پیشروي و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان درمیآیم و هر یک از قواي عامله و ادراکی آنها را به میل باطل میکشم تا بیشتر آنان، شکر نعمتت بهجاي نیاورند» (اعراف، 17)؛ اما آموزة مثبتی که این داستان، سعی در تعلیم آن دارد، بحث توبه و نتایج آن است که کیکاووس بعد از توبه به آنها دست یافت. در باب توبه و انواع آن، آیات فراوانی در قرآن آمده است که در ادامه به چند آیه و نتیجه آن اشاره میشود. خداوند میفرماید: «مگر آن کسانی که از گناه توبه کنند و با ایمان به خدا عمل صالح به جاي آرند؛ پس خدا گناهان آنها را بدل به حسنات گرداند که خداوند در حق بندگان بسیار آمرزنده و مهربان است؛ و هر کس توبه کند و نیکوکار شود البته توبهاش به درگاه خدا و بارگاه قبول حق خواهد رسید» (فرقان، 71-72)؛ از اینرو آنچه از مضامین شاهنامه فردوسی و محتوای نورانی قرآن کریم برمیآید این نکته آشکار میشود که آموزههای شاهنامه و قرآن کریم در ارتباط خلق با خدا در راستای همدیگر هستند؛ بهطوری که هر دو، ناسپاسی پروردگار را بهشدت نفی کرده و در صورتی که فردی خدا را ناسپاسی کند و در ورطه گمراهی حرکت کند، خداوند راه ارتباطی خویش را برای او به کلی مسدود نمیکند؛ بلکه تمام انسانها از این قابلیت برخوردار هستند تا در هر لحظهای با توبه به سمت خالق خویش گام بردارند؛ اما آنچه کلام وحی را متمایز میکند، این است که خداوند متعال علاوهبر تصمیم به بازگشت از مسیر ظلم به نفس، بر جبران و عمل صالح هم بسیار تأکید دارد و آن را جز جداییناپذیر مسیر توبه میداند (طباطبایی، 1374، 15، 246). این موردی است که فردوسی در این داستان به آن اشاره نکرده است و در طول شاهنامه مشاهده میشود که نهتنها کیکاووس بعد از توبه، عمل صالح را جایگزین نمیکند بلکه دوباره گمراهی را ادامه میدهد؛ از اینرو توبههای ناقص کیکاووس فقط مدتی او را از دنیای سرکشیها دور میکند. پس طبق فرموده کلام خداوند، توبهای هدایتگر است که عمل صالح را دربر داشته باشد.
1. 2. یاد خدا
به ياد خدا بودن و با ياد او زندگي كردن، موجب گشايش و آسايش حيات مادي است. در باب یاد خدا، فردوسی ابیات فراوانی را سروده است؛ علاوهبر اینکه شاهنامه خود را با پانزده بیت، فقط در باب نام خدا آغار کرده، است اما در بسیاری از داستانها هم آوردن یاد خدا را نکته مثبتی قرار داده است. در شاهنامه به کرات دیده میشود که انسانهاي قدرتمند، خداوند را ستايش میکنند و همچنین در جدالهاي بزرگ و در آزمونهاي سخت از او کمک ميطلبند (جلالی، 1390، 12). در پادشاهي لهراسب میخوانیم:
جهانآفرین را ستايش گرفت
|
نيايش ورا در فزايش گرفت
|
چنين گفت کز داور داد و پاک
|
پر اميد باشيد و با ترس و باک
|
نگارنده چرخ گردنده اوست
|
فزاينده فره بنده اوست
|
چو دريا و کوه و زمين آفريد
|
بلند آسمان از برش برکشيد
|
(فردوسی، 1387، 6، 8).
هیچکدام از پهلوانان، قهرمانان و بزرگان شاهنامه، موفقيتهايشان را به خود نسبت نميدهند و همة آنها بيان ميکنند که پيروزي و يا شکست آنان، خواست ايزد است. هر قهرماني در شاهنامه قبل از شروع نبرد از ايزد يکتا ياري ميجويد و بلافاصله پس از پيروزي نيز به درگاه او سپاس میگوید (جلالی، 1390، 12). در هفت خوانی که رستم باید طی کند تا بتواند پادشاه ایرانزمین را نجات دهد، دیده میشود که در طول این مراحل به یاد خدا است و از او مدد میگیرد. یکی دیگر از نیایشهای شاهنامه، نیایش سیاوش است که برای اثبات بیگناهی خود، همانند حضرت ابراهیم از آتش میگذرد و اینچنین خدا را ستایش میکند:
سياوش به پيش جهاندار پاک
|
بيامد بماليد رخ را به خاک
|
(فردوسی،1387، 3،37).
فردوسی مهمترین نکته تعلیمی خود را یاد خدا قرار میدهد و سعی میکند این را در همه جای شاهنامه بگنجاند. با تکیه به این موضوع میتوان درک کرد که اعتقاد به خدا، رکن اصلی داستانها و قهرمانان مردم ایران بوده است؛ و از اینرو ارتباط خلق با خدای خویش مورد تأیید واقع میشود؛ پس در شاهنامه همانند قرآن کریم به یاد خدا بودن، مهمترین رکن و آموزه است؛ بهطوری که این نکته اگر بهعنوان هدف اصلی نزول قرآن نباشد حداقل جزء اهداف اصلی قرآن هست. با آیاتی میتوان به این نکته اشاره کرد: خداوند متعال میفرمایند: «اي کسانی که به خدا ایمان آوردهاید، ذکر حق و یاد خدا به دل و زبان بسیار کنید و صبح و شام تسبیحش بگویید» (احزاب،41 و 42)؛ اما نکته حائز اهمیت در این آیه که کلام وحی متذکر میشود این است که انسان باید همیشه و هر صبح و شام به یاد پرودگار خویش باشد و ذکر مدام بگوید (طباطبایی، 1374، 15، 208) نه اینکه فقط در سختیها و لحظات نبرد، خدا را متذکر شود که ظاهراً در شاهنامه به آن توجه نشده است. در جای دیگر خداوند متعال میفرماید: «تنها یاد خدا، آرامبخش دلهاست» (رعد، 28). کلمه ذكر که در این آیه آمده دوگونه ذکر قلبی و ذکر زبانی است؛ به هر حال منظور در آيه فوق از ذكر خدا كه مايه آرامش دلها است، تنها اين نيست كه نام او را بر زبان آورد و مكرر تسبيح، تهليل و تكبير گويد؛ بلكه منظور آن است كه با تمام قلب متوجه او و عظمتش، علم و آگاهیاش و حاضر و ناظر بودنش شود و اين توجه، مبدأ حركت و فعاليت در وجود او به سوى جهاد و تلاش و نیکیها شود و ميان او و گناه، سد مستحكمى ايجاد كند، اين است حقيقت (ذكر) كه آن همه آثار و بركات در روايات اسلامى براى آن بيان شده است (مکارم شیرازی و همکاران، 1362، 10، 211). باید توجه داشت، این آرامشی که خداوند ذکر میکند، بسیار جامعتر از آن چیزی است که فردوسی ذکر کرده و این آرامشبخشی یاد خدا، در مقابل همه دلهرهها و اضطرابهای دنیوی است (مکارم شیرازی و همکاران، 1362، 10، 212) و فقط مختص لحظات خاصی نیست که شاهنامه ذکر کرده است؛ البته باید مدنظر داشت که روند شاهنامه، روندی حماسی است و این امر در گویش فردوسی و اختصاص دادن یاد خدا به لحظات خاص بیتأثیر نیست.
2) نکات اخلاقی ارتباط با خلق
انسانها همواره نیازمند ارتباط با دیگران هستند؛ انسان موجودی اجتماعی است و از دیرباز به دنبال برقراری ارتباط با همنوع خود بوده است؛ انسانها بخشی عمده از زندگی خود را در ارتباط با دیگران سپری یا در فکر آن به سر میبرند. روابط سالم و صمیمی با انسانهای دیگر باعث ایجاد آرامش، آسایش خیال و اعتماد میشود و همچنین روابط ناسالم عواقب بدی را برای انسان در پیش خواهد داشت. در ادامه به چند نوع از ارتباطات انسان با دیگر انسانها در آموزههای شاهنامه و قرآن کریم اشاره میشود که در راستای همدیگر هستند.
2. 1. ارتباط بر پایه عدل و مقابله با طاغوت
تأكيد بر رد و ایستادگی در مقابل حاكميت طاغوت از امور حياتي است؛ چراکه سيطره طاغوت بر تمام مقدرات جامعه از ناحيه فرهنگي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و امنيتي بسيار خطرناك است؛ زيرا طاغوت را قادر ميسازد كه كل جامعه را ببلعد و روي آن دسته از مفاهيم اجتماعي، اقتصادي و سياسي تأكيد بورزد كه ذهنيت عمومي مردم را به سوي فساد و تباهي دروني و بيروني سوق دهد. بارزترین داستانی که فردوسی برای بیان سرزنش طاغوت و عاقبت آن ذکر میکند، داستان کاوه و ایستادگی او در مقابل ضحاک است که داستان به شرح زیر است:
ضحاک یکی از شاهان خونخواری است که در شاهنامه داستان وی ذکر شده است. به دسیسه و فریب شیطان، دو مار بر روی دوشش رشد کرد که هر روز باید مغز دو جوان را بهعنوان غذا به آنها میداد. این امر باعث تضعیف حکومت ضحاک و به ستوه آمدن مردم شد. ضحاک که پایههای حکومت خود را لرزان میدید، مجلسی بیاراست و دیگر شاهان را دعوت کرد تا با امضای استشهادی، بر عدالت ضحاک شهادت دهند؛ اما در آن مجلس:
هم آنگه یکایک ز درگاه شاه
|
برآمد خروشیدن دادخواه
|
ستمدیده را پیش او خواندند
|
بر نامدارانش بنشاندند
|
(فردوسی،1387، 1،62).
آن شخص دادخواه که ناگهان وارد مجلس شد، کسی جز کاوه نبود، ضحاک پیش از این، هفده پسر کاوه را کشته و مغز آنها را خوراک مارهای روی دوشش کرده بود. نوبت به پسر آخر کاوه رسیده بود. او که دیگر هیچ امیدی به جز فرزند آخرش نداشت، قیام کرده و با شجاعت تمام عازم کاخ ضحاک شده بود.
بدو گفت مهتر بروی دژم
|
که بر گوی تا از که دیدی ستم
|
خروشید و زد دست بر سر ز شاه
|
که شاها منم کاوة دادخواه
|
(فردوسی، 1387، 1، 62).
و پس از بیان مصائب و سختیهایی که شاه بر آنها تحمیل کرده بود، یکتنه جلوی او ایستاد و بیان کرد:
شماریت با من بباید گرفت
|
بدان تا جهان ماند اندر شگفت
|
(فردوسی، 1387، 3، 62).
فرزندش را به او برگرداندند، ولی او به این بسنده نکرد و بعد از خروج از دربار وارد شهر شد؛ از چرم آهنگریش پرچمی ساخت و مردم را علیه ضحاک به قیام دعوت کرد. یکی از جوانانی که از چنگال ضحاک زنده بیرون آمده بود، فریدون نام داشت؛ درحالی که ضحاک از دوران کودکی فریدون، میدانست که وی قاتل خویش است (طبق خوابی که دیده و ستارهشناسان برایش تعبیر کرده بودند)؛ اما چون مادر فریدون او را به کوهستان برده بود، ضحاک نتوانست وی را پیدا کند. کاوه از محل فریدون آگاه شد و او با مدد فریدون ضحاک را شکست داد. فریدون ضحاک را دربند به کوه دماوند برده و آنجا به زنجیر کشید.
باید دانست که انسان بهذات اجتماعی است و در یک محیط اجتماعی منافع انسانها باهم در ارتباطاند؛ اما حبذات، انسان را وادار میکند تا ملاحظه حقوق دیگران را نکند و این امر ناشایست، تقابلاتی را به وجود میآورد که اگر مدیریت نشود، تبعاتی را بهدنبال خواهد داشت. در نظام مدیریتی قرآن، هدف مدیر از انجام کار، کمال معنوی و قرب الیالله است و در نظر او اولویت با کاری است که برای این هدف مفیدتر است و حتی او به نفع شخصی خود نمیاندیشد؛ بلکه هدف، انتفاع مجموعه انسانها است که در این مسیر قرار دارند (ربانی، 1395، 199). اساس طاغوت برای حکومتداری، منافع و نفس خویش است. او همه روابط را بر اساس نفس خویش تنظیم میکند. «طاغوت در لغت از مادّۀ طَغَی و یَطغَی است و به کسی که در شر و معصیت فراتر از حد خود قدم بردارد، طاغی و طاغوت گفته شده است» (عسکری، 1412 ق، 1، 230). طاغوت همه حریمها را در هم میشکند و فقط نفس خود را ارضا میکند.
آموزه توحيد و خداپرستي قرآن نیز به هیچوجه با استبداد، خودكامگي و طاغوت سازگار نيست. در سراسر قرآن ناسازگاري با استبداد و خودسري مشاهده میشود، تا جاییکه قرآن کریم هدف از فرستادن انبیا را قیام برای برپایی عدل (نقطه مقابل استبداد و خودکامگی) بیان میکند. خداوند متعال در سوره حدید میفرماید: «با اینکه ما رسولان خود را همراه با معجزات روشن گسيل داشتيم و با ايشان كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم را به عدالت خوى دهند و آهن را كه نيروى شديد در آن است و منافع بسيار ديگری براى مردم دارد نازل كرديم تا با سلاحهای آهنين از عدالت دفاع كنند تا خدا معلوم كند چه كسى خدا و فرستادگان او را نديده يارى میکند، آرى خدا خودش هم نيرومند و عزيز است» (حدید، 25).
از آنجا كه سبقت به سوى رحمت، مغفرت و بهشت پروردگار، نياز به رهبرى رهبران الهى دارد، در آيه مورد بحث كه از پرمحتواترين آيات قرآن است به اين معنى اشاره كرده و هدف از ارسال انبياء و برنامه آنها را بيان مىكند (مکارم شیرازی و همکاران، 1362، 15، 370). یکی از وجوه اشتراک این آیه با داستان ضحاک این است که خداوند متعال، پیامبران را با سلاح و آهن به جنگ طاغوت سرکش دعوت میکند. اینچنین است که در هر دو نوع تعلیم، حکومت طاغوت، ناشایست و ایستادگی در مقابل آن را جزء روابط حسنه اخلاقی ذکر میکنند؛ البته باید توجه داشت با وجود اینکه ضحاک، نماد طاغوتی است که شکستخورده؛ اما طواغیت زیادی در شاهنامه حاکم هستند و حکومت را بر میل نفس خویش پیش میبرند؛ درحالیکه از سوی فردوسی مذموم شمرده نمیشوند؛ اما در قرآن کریم مطلقاً طاغوت مذموم است که از این منظر بین کلام وحی و شاهنامه تفاوتهای است.
2. دوری از حسدورزی
فریدون در اواخر دوران پادشاهی خود که به دوران کهنسالی رسیده بود، سرزمینهای تحت تملک خویش را بین سه فرزندش تقسیم کرد. روم و خاور را به سلم، چین و سرزمین ترکان را به تور که از آن پس به توران مشهور شد و ایراج را هم برای حکومت ایرانزمین برگزید. سلم که از این تقسیم راضی نبود:
دلش گشت غرقه به آزاندرون
|
به اندیشه بنشست با رهنمون
|
نبودش پسندیده بخش پدر
|
که داد او به کهتر پسر تخت زر
|
(فردوسی، 1387، 1، 91).
پس از چندی حسد در جان سلم ریشه دواند و تور را با خود همعقیده کرد که چرا پدر فرمانروایی ایران را به برادر کوچکتر ما سپرده است و عزم لشکرکشی به ایران را کرد. نصیحت پدر در آن دو تأثیر نکرد درنتیجه قصد لشکرکشی به ایران را کردند. ایرج که در دلش فقط مهر و محبت میجوشید به همراه نامهای از جانب پدر نزد برادران رفت تا آنها را آرام کند؛ اما حسد و کینة آنها بیش از این بود. سرانجام او را کشته و سرش را نزد پدر فرستادند. داستان ایرج از داستانهای کهن ایرانی بوده که فردوسی آن را نقل کرده است و نشاندهندة نکوهش حسد درگذشته است. «شاهنامه، بیانگر ساختارهای طبقاتی و فرهنگی و ویژگیهای کهن الگویی یک فرهنگ بسیار کهنسال است و میتوان آبشخور بسیاری از روایاتش، ازجمله داستان ایرج یا سه بخش بودن جهان، را بنمایههای ناشناختهی تمدنهای باستانی بسیار کهن ایرانی دانست» (پشتدار، نوالدینی اقدام، 1389، 41). یکی از شبیهترین داستانهای شاهنامه به داستانهای قرآنی ماجرای فریدون و پسرانش است که شباهت زیادی به داستان حضرت یعقوب و پسرانش دارد.
اندیشه محوری داستان ایرج را میتوان در نکوهش حرص و آز و حسد خلاصه کرد و در داستان یوسف، هدف و موضوع اصلی در گرامیداشت عفت ورزیدن و نکوهش حسد و ناپاکی تجلی مییابد (پشتدار، نوالدینی اقدام، 1389، 41).
حسد، يك خوى زشت شيطانى است كه بر اثر عوامل مختلف مانند ضعف ايمان و تنگنظری و بخل در وجود انسان پيدا میشود و به معنى درخواست و آرزوى زوال نعمت از ديگرى است. حسد، سرچشمه بسيارى از گناهان كبيره است (مکارم شیرازی و همکاران، 1362، 27، 471). حسد همانگونه كه در روايات وارد شده است، ايمان انسان را میخورد و از بين میبرد همانگونه كه آتش هيزم را از بین میبرد! یا در داستان هابیل و قابیل که در آیات 27 الی 30 سوره مائده آمده است، دلیل قتل هابیل توسط برادرش را حسادت میداند. در سوره نساء، جریان یهودیان را که از شامات به انتظار ظهور پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مدینه کوچ کردند، مطرح میشود که عامل آن نیز حسادت عنوان میشود؛ بهطوری که آنها بعد از ظهور حضرت، به شدت با او مقابله نمودند (تربتی، 1386، 72).
این نشان میدهد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) با آن عظمتشان نیز از گزند حسودان به دور نبودند و خداوند از برترین مخلوقش میخواهد تا از شر حسودان به خدا پناه ببرد. خداوند در سوره فلق به ایشان دستور میدهند از شر حسودان به خدا پناه ببرند. وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (فلق، 5). گـرچـه مـخـاطـب در سوره فلق و سوره بعد، شخص پيامبر (صلی الله علیه و آله) است؛ ولى مسلماً منظور، الگو و نمونه نیز است و همه بايد از شر حسودان به خدا پناه برند که حسادت آثاری ناخوشایندی هم برای شخص حاسد و هم برای شخص مورد حسد دارد؛ البته آیات در این زمینه بسیار است که در این پژوهش به همین حد اکتفا میشود. در آموزههای قرآن کریم و شاهنامه موارد بسیاری در باب نکوهش حسادت ذکر شده که لازم است در روابط میان فردی بهشدت با آن مقابله و دوری جست تا از عواقب ناگوار آن در امان ماند.
2. 3. وفای به عهد
در جنگ بین سیاوش (پسر کیکاووس) و افراسیاب (پادشاه توران) که در نهایت به شکست تورانیان و افراسیاب انجامید، افراسیاب از ترس آنکه سیاوش به توران بتازد، برادرش را با پیشکشهای فراوان نزد او فرستاد و پیشنهاد آشتی داد. سیاوش با او شرط کرد که باید شهرهای ایران را آزاد کند و گروهی از نزدیکان و پهلوانان خود را به نزد ایرانیان به گروگان فرستد. افراسیاب پذیرفت و صد تن از نزدیکانش را به نزد سیاوش فرستاد (رشیدی، 1382، 40) و اینچنین با یکدیگر پیمان بستند؛ اما هنگامیکه کیکاووس، پادشاه ایران از این موضوع باخبر شد به رستم گفت که سیاوش ناآزموده و خام است. گروگانها را نزد من بفرست تا سر از پیکرشان جدا کنم؛ اما رستم خشمگین شد و بر پیمان بستهشده بین افراسیاب و سیاوش تأکید کرد.
و دیگر که پیمان شکستن ز شاه
|
نباشد پسندیدة نیکخواه
|
(فردوسی، 1387، 3، 62).
و در حالی که در این نبرد قدرت غالب با ایرانیان بود، ولی رستم به سبب وفای به عهد و پیمان بسته شده حاضر به کشتن گروگانها نشد تا فردوسی اینگونه ارزش وفای به عهد در فرهنگ ایرانی را نشان دهد. «واژة «عهد» كه در فارسی به آن پیمان، قول و وعده میگویند، نوعی قرارداد است كه بین دو نفر، یا دو گروه، یا چند نفر و چند گروه، یا بین امت و امام (بهعنوان بیعت) بسته میشود كه اگر بهطور مشروع و صحیح باشد، حتماً باید به آن پایبند بود» (اشتهاردي، 1384، 64).
در قرآن نیز، در آیات متعددی به وفای به عهد تأكید شده است كه در اینجا بهعنوان نمونه، به ذكر چند آیه اكتفا میشود: خداوند متعال میفرمایند: «(نیکوکاران) آنانند که با هر که عهد بستهاند، بهموقع خود وفا کنند» (بقره، 177). لكن اطلاق عهد در آيه شريفه، شامل تمامى وعدههاى انسان و قولهايى كه اشخاص میدهند، میشود؛ مثل اينكه بگويد: (من اين كار را میکنم و يا اين كارى كه مىكردم ترك مىكنم) و نيز شامل هر عقد، معامله و معاشرت و امثال آن مىشود؛ و صبری که در ادامه آیه آمده عبارت است از: ثبات بر شداید، در مواقعى كه مصائب و يا جنگى پيش مىآيد و اين دو خلق يعنى وفاى به عهد و صبر هرچند شامل تمامى اخلاق فاضله نمیشوند؛ اما اگر در كسى پيدا شد، بقيه آن خلقها نيز پيدا میشوند و اين دو خلق، يكى متعلق به سكون است و ديگرى متعلق به حركت، وفاى به عهد متعلق به حركت و صبر متعلق به سكون است؛ پس در حقيقت ذكر اين دو صفت از ميان همه اوصاف مؤمنين بهمنزله اين است كه فرموده باشد: مؤمنين وقتى حرفى میزنند، پاى حرف خود ايستادهاند و از عمل به گفته خود شانه خالى نمیکنند (طباطبایی، 1374، 1، 431)؛ همانگونه که رستم پای حرف و عهد ایرانیان ایستاد و شانه خالی نکرد.
خداوند متعال درجایی دیگر میفرماید: «ای اهل ایمان، (هر عهد که با خدا و خلق بستید) به عهد و پیمان خود وفا کنید» (مائده،1). یا در جای دیگری قرآن در وصف مؤمنان رستگار میفرماید: «و آنان که به امانتها و عهد و پیمان خود کاملاً وفا میکنند» (مؤمنون، 8). نیز در قرآن میخوانیم: «و همه به عهد خود باید وفا کنید که البته (در قیامت) از عهد و پیمان سؤال خواهد شد» (اسرا،34). لحن آيات و بياناتى كه دارد طورى است كه دلالت میکند بر اينكه خوبى وفاى به عهد و پلیدی عهدشكنى از فطريات بشر است و در واقع هم همين است. علت و ريشه اين مطلب اين است كه بشر در زندگیاش هرگز بینیاز از عهد و وفاى به عهد نيست، نه فرد انسان از آن بینیاز است و نه مجتمع انسان و اگر در زندگى اجتماعى بشر كه خاص بشر است دقيق شويم، خواهيم ديد تمامى مزایایی كه از مجتمع و از زندگى اجتماعى خود استفاده میکنیم و همه حقوق، زندگى اجتماعى ما كه با تأمین آن حقوق آرامش مییابیم، بر اساس عقد اجتماعى عمومى و عقدهاى فرعى و جزئى مترتب بر آن عهدهاى عمومى استوار است (طباطبایی، 1374، 13، 101)؛ درنتیجه وفای به عهد، اولین نتیجهاش متوجه خود انسان و جامعه خویش است که بهتر بود فردوسی به نتایج وفای به عهد هم توجه میکرد. روی همرفته از این آیات فهمیده میشود كه وفای به عهد در قرآن، اصلی استوار و دستوری محكم و ارزشمند است و سفارش شده که مسلمانان به آن وفا كنند؛ چون اگر عهد بشكنند، از صف نیكان و مؤمنان رستگار، خارج میشوند (اشتهاردي، 1384، 65). همانگونه که رستم میدانست اگر سیاوش به عهد خود وفا نکند از ستمکنندگان خواهد شد.
2 .4. پند و اندرز
قوام و پایداری حیات بشری به پند و اندرز وابسته است، هیچ انسانی از پند و اندرز بینیاز نیست. یکی از وظایف انسانها و حق آنها به یکدیگر، نصیحت و یادآوری و تذکر است (موسوی زنجان رودی، 1385، 122). در شاهنامه به پند و اندرز توجه خاصی شده و فردوسی ارزش پند و اندرز را در جایجای شاهنامه موردتوجه قرار داده است. تا آنجا که منوچهر در اواخر عمر خود برای سپردن پادشاهی به فرزندش، نوذر:
بفرمود تا نوذر آمدش پیش
|
ورا پندها داد ز اندازه بیش
|
(فردوسی، 1387، 1، 247).
و فردوسی پندهای او را در بیستوهشت بیت میآورد که این نشان از اهمیت این نصایح است. در ادامه این داستان، نوذر که بعد از فوت پدر فرهیختهاش به تاج و تخت پادشاهی رسیده بود، دیری نگذشت که فریفته زر و سیم شد و از راه عدل و داد بیرون شد. مردم در جایجای این سرزمین شورش کردند؛ درنتیجه وضعیت متزلزلی بر حکومت ایران واقع شد. پهلوانان ایرانزمین دور سام را گرفتند و از وی خواستند که او بر تخت شاهی بنشیند. سام از این پیشنهاد برآشفت و اینگونه این مسئله را حل کرد:
به نوذر در پندها را گشاد
|
سخنهای نیکو بسی کرد یاد
|
(فردوسی، 1387، 2، 10).
که با این نصایح نوذر پشیمان و دوباره آرامش به ایران بازگشت. فردوسی در این داستان اهمیت پند و اندرز و نتایج آن را بیان میکند. همچنین این نکته تربیتی را در داستانهای دیگری نیز ذکر کرده است؛ بهعنوانمثال در زمان لشکرکشی کیکاووس به مازندران، زال که از عواقب این لشکرکشی باخبر بود به نزد وی رفت و با پندهای خود سعی در پشیمان کردن کیکاووس کرد که او نپذیرفت و عاقبت این خودسری را نیز دید. همچنین در داستان پرواز کیکاووس که اوج خودسریهای وی بود، در پایان پس از سقوط و پیدا کردن وی توسط گودرز و رستم، گودرز او را سرزنش و نصیحت کرد که درنتیجة همین نصایح بود که کیکاووس توبه کرد و راه خداوندی را پیش گرفت.
در قرآن کریم نیز تأکید زیادی بر روی تذکر و نصیحت شده است. در سورة ذاریات از اهمیت تذکر گفته شده است و (امّت را) تذکر و پند ميدهد که پند و تذکر (اگر کافران را نفع ندهد) مؤمنان را سودمند افتد (ذاریات، 55). تذکر و نصیحتی که در قرآن کریم ذکر شده است، تذکری فینفسه نیست؛ بلکه بر تذکری تأکید شده است که مخاطب را نفعی رساند. سـخـنـان حـق كـه از دهـان انبياء و فرستادگان الهى و جانشينان معصوم آنها خارج میشود، همانند بذر است، دلهایی كه چون سنگ خارا است، هرگز آن را نمیپذیرد و دلهایی كـه نـرمـش ضعيف و كمى دارد، موقتاً میپذیرد، سپس آن را بيرون میافکند و دلهایی كه آمـاده پـذيـرش است اما خارهاى هوا و هوس و شهوات و صفات رذيله در آن روئيده، تأثیر آن را خنثى میکند. تـنـهـا دلهایی سخنان اين پيشوايان بزرگ را میپذیرد و پرورش میدهد و بارور میکند كه هم روح حقجویى و حقطلبی بر آن حاكم و هم از اين صفات خالى است و آن دلهای مؤمنان است؛ آرى (فذكر ان الذكرى تنفع المؤمنين) پند و اندرز ده كه مؤمنان را فايده میبخشد (مکارم شیرازی و همکاران، 1362، 1، 569). یا درجایی دیگر، پند و موعظه دادن به خدا نسب داده شده است، بهطوری که خداوند متعال میفرمایند: «ای مردم عالم، به حقیقت، نامهای که همه پند و اندرز و شفای دلها و هدایت و رحمت بر مؤمنان است از جانب خدایتان آمد» (یونس، 57) که در این آیه نیز بر تذکر به مؤمنان سفارش شده است. عکس شاهنامه که پند و اندرز کیکاووس خیرهسر را مدنظر دارد، در سورة آلعمران هدف از خلقت قرآن، موعظه دادن به بشر ذکر شده است؛ «این آیات حجت و بیانی است برای (عموم) مردم و راهنما و پندی برای پرهیزکاران» (آلعمران، 138). شاید بارزترین مورد در قرآن درباره اهمیت پند و اندرز، نصایح لقمان به فرزندش باشد که حتی سورهای نیز به نام لقمان در قرآن ذکر شده است. در کل میتوان گفت، هم قرآن و هم شاهنامه، ماهیتی اندرزگونه دارند؛ نهتنها یکی از روشهای خداوند در قرآن برای تربیت انسانهاست، بلکه همة روشها در آن جنبة پند و نصیحت دارند (موسوی زنجانرودی، 1385، 122)؛ از اینرو میتوان گفت که آموزههای قرآن کریم و شاهنامه در ارتباط با روابط بین خلق، نهتنها سر تضاد باهم ندارند، بلکه در راستای همدیگر هستند.
3) نکات اخلاقی ارتباط با خویشتن (نفس)
ارتباط انسان با نفس خویش از مهمترين سطوح ارتباطات است كه پاية ارتباطات ديگر بهحساب ميآيد. انسان موجودی عاقل و برخوردار از نيروي اراده و اختيار است. هرگونه كوشش او در قدم اول متوجه خود اوست تا مسئوليت و تبعات آن را بپذيرد و در گامهاي بعدي متوجه افراد ديگر است؛ از اینرو در این قسمت از شاهنامه و قرآن کریم با مؤلفههای ذیل نکات اخلاقی ارتباط با خویش بررسی میشود:
1. دوری از وسوسههای شیطان
ابلیس همانگونه که اولین انسان را فریفت، کارش را با وسوسه آغاز میکند و کمکم حاکم بر انسان میشود درنتیجه انسان بندة او خواهد شد؛ همچنان که ضحاک اینچنین شد. شیطان اینگونه این راه را برای ضحاک گزید:
بدو گفت جز تو کسی کدخدای
|
چه باید همی با تو اندر سرای
|
چه باید پدرکش پسر چون تو بود
|
یکی پندت را من بیاید شنود
|
زمانه برین خواجة سالخورد
|
همی دیر ماند تو اندر نورد
|
بگیر این سرمایه ور جاه او
|
ترا زیبد اندر جهان گاه او
|
برین گفت هی من چو داری وفا
|
جهاندار باشی یکی پادشا
|
(فردوسی، 1387، 1، 44-45).
و او را ترغیب کرد تا با ریختن خون پدرش پادشاهی را به دست آورد. ضحاک که در آینده به پادشاهی سفاک تبدیل خواهد شد در ابتدا از این امر سرباز زد.
چو ضحاک بشنید اندیشه کرد
|
ز خون پدر شد دلش پر ز درد
|
به ابلیس گفت این سزاوار نیست
|
دگرگوی کین از در کار نیست
|
(فردوسی، 1387، 1، 45).
فرومایه ضحاک بیدادگر
|
بدین چاره بگرفت جای پدر
|
(فردوسی، 1387، 1، 46).
ابلیس که دید در اولین گام ضحاک را مغلوب خود کرده، این راه را ادامه داد.
چو ابلیس پیوسته دید آن سخن
|
یکی بند بد را نو افگند بن
|
بدو گفت گر سوی من تافتی
|
ز گیتی همه کام دل یافتی
|
اگر همچنین نیز پیمان کنی
|
نپیچی ز گفتار و فرمان کنی
|
جهان سربسر پادشاهی تراست
|
دد و مردم و مرغ و ماهی تراست
|
(فردوسی، 1387، 1، 46).
بعد از پادشاه شدن ضحاک، ابلیس خود را به شکل جوانی زیبارو درآورد و بهعنوان آشپز به خدمت ضحاک درآمد. هرروز غذاهای لذیذی بر سر سفره حاکم جوان نهاد؛ غذاهایی لذیذ از گوشت و تخممرغ که تا آن زمان رایج نبود. شاه را به گوشتخواری عادت داد تا از خونریزی پروایی نداشته باشد؛ البته خدمتگذاری این قدر کارآمد، بیاجر نماند و انتخاب پاداش نیز به خودش سپرده شد:
یکی حاجتستم به نزدیک شاه
|
و گرچه مرا نیست این پایگاه
|
که فرمان دهد تا سر کتف اوی
|
ببوسم بدو بر نهم چشم و روی
|
(فردوسی، 1387، 1، 48).
وی از پادشاه خواست که سر شانههای او را بوسه زند.
ببوسید و شد بر زمین ناپدید
|
کس اندر جهان این شگفتی ندید
|
(فردوسی، 1387، 1، 48).
بوسه زد و ناپدید شد و جای بوسههای ابلیس، دو مار رویید که پزشکان از علاج آن برنیامدند. اینبار ابلیس در چهرة پزشکی حاضر شد و راه درمان این بیماری را تأمین غذای روزانه مارها با استفاده از مغز جوانان بیان کرد. اینچنین شیطان از آن جوان خوشنام یک سفاک ساخت. درنتیجه شاهنامه اینگونه گامهای شیطان را بیان میکند. اعمال شيطانى گاه به صورت تدريجى و کمرنگ است و اگر در همان گامهای نخست كنترل نشود وقتى انسان متوجه میشود كه كار از كار گذشته است؛ بنابراين هنگامیکه نخستين وسوسههاى گناه آشكار مىشود، بايد همانجا در مقابل آن ايستاد تا آلودگى گسترش پيدا نكند (مکارم شیرازی و همکاران، 1362، 1، 570).
اما لفظ خطوات شیطان و نتایج پیروی از خطوات، چندین دفعه در قرآن آورده شده که قابل تأمل است. خداوند متعال میفرمایند: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، زنهار پیروی شیطان مکنید که هر کس قدم به قدم از پی شیطان رفت او را به کار زشت منکر وا میدارد» (نور،21)؛ و یا در جای دیگر میفرماید: «پیروی نکنید وسوسه شیطان را، محققاً شیطان از برای شما دشمنی آشکار است. این دشمن است که به شما دستور زشتی و بدکاری میدهد و بر آن میگمارد که سخنانی از روی جهل و نادانی به خدا نسبت دهید» (بقره، 168 و169). در این آیه ضمن یادآوری دشمنی شیطان، انسان را از پیروی گامهای شیطان برحذر میدارد. ای اهل ایمان، همه متفقاً در مقام تسلیم خدا درآیید و از وسوسه شیطان پیروی مکنید که او همانا شما را دشمنی آشکار است (بقره، 208)؛ بنابراین انحراف از راه مستقیم از تسلیم شدن در برابر انگيزههاى دشمنى شروع مىشود و به مراحل حاد و خطرناك، منتهى مىشود؛ از اینرو افراد با ايمان كه مخاطب در اين آيهاند، بايد از همان آغاز بيدار باشند (مکارم شیرازی و همکاران، 1362، 2، 82). اگر ضحاک از همان ابتدا بر شیطان مسلط میشد و در مقابل او میایستاد چنین عاقبتی پیدا نمیکرد؛ از اینرو همانطور که ذکر شد، چون از منظر قرآن کریم و شاهنامه فردوسی، شیطان همیشه و در همه حال، از طریق وسوسههای بیشمار، انسانها را از راه صحیح گمراه میکند، پس لازم و ضروری است که آدمیان در ارتباط با خویشتن، خود را از وسوسههای شیطانی دور سازند، وگرنه به سرنوشتی همانند ضحاک دچار میشوند.
2. مبارزه با نفس (اماره)
انسان تنها موجودی است که دو راه فراروی او قرار دارد؛ یکی به سوی خوبیها و دیگری به سوی بدیها و او آنها را با آزادی انتخاب میکند و هر یک را که بخواهد در پیش میگیرد و میتواند خود را به آخرین منزلگاه برساند (طباطبایی، 1378، 25). در جایجای شاهنامه نتایج سرکشی از نفس بیان شده است که در اینجا به ذکر دو مورد آن اکتفا میشود. نخست در داستان لشکرکشی کیکاووس به مازندران که چیزی جز پیروی از هوای سرکش وی نبود، اینگونه آمده است؛ روزی در مجلس بزم کیکاووس یکی از دیوان مازندران بر وی حاضر و آوازی دلانگیز در وصف مازندران برای وی خواند. کیکاووس از تعریف مست شد و عزم جنگ به مازندران را کرد.
چو کاووس بشنید از او این سخن
|
یکی تازه اندیشه افکند بن
|
دل رزمجویش ببست اندران
|
که لشکر کشد سوی مازندران
|
(فردوسی، 1387، 2، 77).
پهلوانان که از نتایج این نبرد شوم آگاه بودند با یکدیگر مشورت کردند که:
اگر شهریار این سخنها که گفت
|
به میخوردن اندر نخواهد نهفت
|
ز ما و ز ایران برآمد هلاک
|
نماند برین بوم و بر آب و خاک
|
(فردوسی، 1387، 2، 78).
زال را به یاری خواستند. زال با شنیدن این ماجرا از سیستان به سوی کیکاووس آمد تا با نصایح خود او را از این سرکشی باز دارد، اما باز او پند نگرفت و لشکری به سوی مازندران فرستاد و این جنگ نتیجهای نداشت جز شکست کیکاووسی که از بادهگساری و غرور سرمست شده بود.
همچنین از داستان سودابه و سیاوش نیز که شباهت زیادی به داستان زلیخا و حضرت یوسف دارد نیز میتوان بهعنوان نمونهای دیگر در مذمت هوای نفس نام برد. در این راستا نخستین وجه مشترک حضرت یوسف و سیاوش زیبایی آنها بود. چون زنان مصری یوسف را دیدند، بس بزرگش یافتند و دستهای خود (به جای ترنج) بریدند و گفتند حاشللَّه که این پسر نه آدمی است، بلکه فرشته بزرگ حسن و زیبایی است (یوسف،31). همچنین سیاوش که به گفته فردوسی:
ﺟﻬﺎن ﮔﺸﺖ از آن ﺧﻮب ﭘﺮ گفتوگوی
|
ﮐﺰ آن ﮔﻮﻧﻪ ﻧﺸﻨﯿﺪ ﮐﺲ ﻣﻮي و روي
|
(فردوسی، 1387، 3، 10).
و دیگر شباهت اینکه در سه آیه 23، 33 و 53 سورة یوسف، حضرت یوسف از شر زلیخا به خدا پناه میبرد و برای سیاوش در شاهنامه نیز چنین است.
ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺖ ﺑﺎ دل ﮐﻪ از ﮐﺎر دﯾﻮ
|
ﻣﺮا دور دارادﮔﯿﻬﺎن ﺧﺪﯾﻮ
|
(فردوسی، 1387، 3، 23).
نفس، مهمترین نقش را در داستان سیاوش و سودابه دارد. سیاوش که با نفس خود مبارزه میکند، سرانجامی خوش و سودابه که اسیر نفس است، سرانجامی نافرجام برایش به وقوع میپیوندد؛ اما در قرآن غیر از داستان حضرت یوسف آیات متعددی در مذمت نفس سرکش آمده است. هرکس از حضور در پيشگاه عز ربوبيت بترسيد و از هواي نفس دوري جست، همانا بهشت منزلگاه اوست (نازعات،40 و41 ). باید دانست که هواپرستی، پردهای بر عقل انسان میکشد، اعمال بدش را در نظر او تزيين میدهد و حس تشخيص را كه بزرگترین نعمت خدا و امتياز انسان از حيوان است، از او میگیرد و او را بـه خود مشغول میدارد، اين همان است كه يعقوب آن پيغمبر روشنضمیر به فرزندان خلافكار گفت (مکارم شیرازی و همکاران، 1362، 26، 109). همانگونه که در این آیه مشاهده میشود، خداوند پاداش مبارزه با نفس را هم بیان میکند که بهشت منزلگاه این شخص است؛ البته این مبارزه مقدس عزت دنیایی را نیز به دنبال خواهد داشت. همانگونه که عزت حضرت یوسف و سیاوش را در پی داشت. درجایی دیگر میفرماید: «آيا مينگري آن را که هواي نفسش را خداي خود قرار داده...» (جاثیه،23). ابزار نفوذ شيطان در وجود آدمى هواى نفس است كه اگر اين شيطان درون با شيطان برون هماهنگ نشود و در را به روى او نگشايد، وارد شدن او غیرممکن است، همانگونه كه قرآن مىگويد: تو هرگز بر بندگان من تسلط نخواهى يافت، مگر گمراهانى كه از تو پيروى مىكنند» (مکارم شیرازی و همکاران، 1362، 21، 267)؛ بهطورکلی مضمون سخنان قرآن کریم و داستان سیاوش به دنبال این پیام به مخاطبشان هستند که نتیجه مبارزه با هواهای درونی، عزت و سربلندی است.
4. نکات اخلاقی ارتباط انسان با جهان
واژهای كه دراینباره در قرآن و سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و پیشوایان معصوم (علیه السلام) به میان آمده، واژه دنیا است. در آیات و روایات بهشدت دنیا مذمت شده است؛ اما انسان چون در عالم طبیعت به دنیا میآید و در حقیقت زاده این عالم است، محبت دنیا در قلب او وجود دارد. دربارة خصوص محبت به دنیا باید دانست که همین دوستی، اسباب گرفتاری است. در این قسمت دو مصداق از این نوع محبت آورده شده است.
1. قدرتطلبی
میل به قدرت در انسان، یك میل فطری است که جهت آن نامحدود است؛ ولی با توسعه معلومات و معارف، انسان جهت و تشخص خود را پیدا میكند. در شاهنامه به کرات فردوسی این صفت مذموم را مورد مذمت قرار داده است؛ به این صورت که افراد سرکش و جاهطلب میل به قدرتطلبی و افراد نیکسرشت، نهتنها هیچ میلی به آن ندارند، بلکه در بعضی مواقع برای حفظ صلح، خود آن را وا میگذارند. اولین نمونه این نوع جاهطلبی را میتوان در داستان ضحاک ذکر کرد که به فریب شیطان و به طمع رسیدن به پادشاهی حاضر شد پدرش را که فرد بزرگی بود بکشد. یا در مورد دیگر میتوان داستان گشتاسب را ذکر کرد؛ لهراسب دو پسر داشت، یکی گشتاسب و دیگری زریر؛ گشتاسب تشنة قدرت و بیتاب تصرف تاج و تخت بود. روزی در بزمی شاهانه در ضمن توصیف پهلوانیهای خود از پدر خواست که او را به جانشینی خود برگزیند. لهراسب که از تندخویی و جاهطلبی فرزند خویش آگاه بود، او را به صبر دعوت کرد. گشتاسب از پاسخ پدر آزرده شد. نیمه شب بهتنهایی و با لباسی مبدل به دیار روم رفت و پس از چندی با هنرهایی که از خود نشان داد، همسر دختر قیصر روم و سپهسالار سپاه رومیان شد. او قیصر را به هوای باجخواهی و به نیت انتقام و تصرف تاج و تخت به جنگ ایرانیان برانگیخت. وی با لشکری گران به سوی ایران تاخت؛ لهراسب برای جلوگیری از خونریزی بیحاصل، تاج و تخت پادشاهی را به پسر جاهطلب و ناخلفش وانهاد و خود آزرده از فرزند، به معبدی در بلخ پناه برد تا باقی عمرش را به عبادت بگذراند؛ در این داستان موارد مذمومی، مثل سرپیچی از فرمان پدر، خیانت به کشور و تاختن به سرزمین خود ذکر شده است که گشتاسب برای رسیدن به قدرت از هیچکدام صرفنظر نکرد؛ در ضمن پدر وی با ازخودگذشتگی و بدون وابستگی به قدرت، آن را به گشتاسب تقدیم میکند (رشیدی، 1382، 15). در ادامة این داستان، گشتاسب برای حفظ این سلطنتی که با تزویر به دست آورده و نسپردن آن به اسفندیار که فرزند او بود، تلاشهای فراوانی انجام میدهد؛ ازجمله اینکه اسفندیار را با وعدة اینکه پادشاهی را به او خواهد سپرد به جنگهای متعدد میفرستد تا از تاج و تخت، دورش کند. یا از ترس گرفتن پادشاهی، اسفندیار را دربند میکند. سرانجام گشتاسب فرزند خویش را نیز از پای درآورد و اسفندیار رویینتن را به جنگ با رستم فرستاد که عاقبت این جنگ کشته شدن اسفندیار بود. قدرت اینچنین وی را فریفت که برای به دست آوردن آن، با پدرش جنگید و برای حفظ آن پسرش را به کشتن داد (رشیدی، 1382، 17)؛ اما برعکس این مورد، یعنی وابسته نبودن به قدرت نیز نزد پادشاهان نیکسرشت شاهنامه مرسوم است. ازجمله میتوان به داستان فریدون و پسرانش اشاره کرد. کناره گرفتن فریدون از قدرت و سپردن آن به فرندانش و همچنین اعلام آمادگی ایرج برای کنارهگیری از قدرت و بخشیدن سهم خود به برادران برای ایجاد صلح و گریز از خونریزی نیز میتوانند مصداق مورد مذکور باشند (رشیدی، 1382، 30). پس از کشته شدن سیاوش به دست تورانیان، کیخسرو (فرزند سیاوش) به کمک و راهنمایی رستم و دیگر پهلوانان ایران با سپاهیان بیشمار به خونخواهی پدر به توران حمله برد، سرتاسر توران را زیرورو کرد و افراسیاب را به بند آورد و کشت؛ سپس کیخسرو پادشاهی هر ناحیه را به یکی از پهلوانان سپرد و تخت شاهی ایران را به لهراسب که از نژاد کیقباد بود، واگذار کرد. آنگاه از مردم کناره گرفت و در کوهها ناپدید شد (رشیدی، 1382، 34). در این داستان میتوان بیارزش بودن قدرت و پادشاهی را در تفکر پهلوانان شاهنامه مشاهده کرد.
در قرآن نیز میتوان سلطهجویی و خیرهسری فرعون را مثال زد که نمونه بارز این صفت است. همانا فرعون در زمین (مصر) تکبر و گردنکشی آغاز کرد و میان اهل آن سرزمین، تفرقه و اختلاف افکند (قصص، 4). فرعون معاصر حضرت موسى با بنیاسرائیل، معامله بردگان را میکرد و در تضعيف آنان بسيار میکوشید و اين كار را تا بدانجا ادامه داد كه دستور داد هر چه فرزند پسر براى اين دودمان به دنيا میآید، سر ببرند و دختران آنان را باقى بگذارند كه معلوم است که سرانجام اين نقشه شوم چه بود، او میخواست به كلى مردان بنیاسرائیل را نابود كند كه درنتیجه نسل آنان به كلى منقرض میشد (مکارم شیرازی و همکاران، 1362، 16، 19)؛ ازجمله خیرهسریها و قدرتطلبیهای او نیز این بود که فرعون (با بزرگان قوم خود چنین) گفت: ای مهتران، من هیچکس را غیر خودم خدای شما نمیدانم (قصص، 38)؛ درنهایت نیز اینگونه سرانجام کار خود را دید. ما هم از آن ظالم و لشکر و اتباعش سخت مؤاخذه کردیم و همه را به دریا افکندیم، پس بنگر تا عاقبت کار ستمکاران به کجا کشید؟! (قصص،40). درواقع قرآن کریم اینگونه آغاز و پایان یک قدرتطلب را بیان میکند و آن درسی را که شاهنامه تدریس میکند بهوضوح میتوان از قرآن آموخت. انسانها در ارتباط با جهان باید هوشیار و آگاه باشند و شناخت جامعی از فلسفه وجودی خودشان داشته باشند تا در ارتباط با جهان دچار اشتباه نشوند.
4. 2. ظلم کردن
«ظلم (مصدر عربی) در لغت به معنای وضع شیء در غیر موضع خود، ستم، ستم کردن و بیداد آمده است» (سیاح، 1368، 3 و 4، 55). در شاهنامه بارزترین نشانههای ظلم کردن را میتوان در کشورگشاییهای بعضی از شاهان دید که بهعنوان نمونه چند مورد ذکر شده است؛ هفت سال از پادشاهی نوذر گذشته بود که پادشاه توران زمین از مرگ منوچهر و حکومت لرزان نوذر، سودای فتح ایران را در سر پروراند. سردارانش را فراخواند و از آنان خواست که به این کار همت گمارند. فرزندش افراسیاب پذیرفت و با سپاهی گران رهسپار ایران گشت. در همین هنگام سام از دنیا رفته بود و پسرش زال مشغول سوگواری بود. این اتفاق در ضعیفتر شدن ایران بسیار تأثیر داشت. سرانجام تورانیان به ایران حمله کرده و نوذر را کشتند (رشیدی، 1382، 10). همچنین در داستان کیکاووس در ادامة خیرهسریهایش، هنگامیکه او به سوی مازندران رفت، بر شهری تاخت و آن را ویران کرد، حتی به زن، کودک و پیر آن شهر رحم نیاورد. از کشته پشته ساخت و سوزاند و غارت کرد. بعد از این ظلم، دیوان به کمک پادشاه مازندران آمده و کیکاووس را شکست دادند. درنهایت رستم با گذشتن از هفت خوان، کیکاووس را نجات داده و ایرانیان به پیروزی رسیدند. خبر پیروزی کیکاووس بر شاه مازندران در گیتی پیچید و پس از آن کیکاووس لشکری آراست و به سرتاسر جهان سفر کرد. همة پادشاهان به خدمتش کمر بستند و پذیرفتند که به ایران باج دهند (رشیدی، 1382، 22). یا در نمونهای دیگر از ظلم و مظلومکشی میتوان به ادامه همین داستان اشاره کرد، هنگامیکه شاه هاماوران با نیرنگی خاص کیکاووس و همسرش را به اسارت میگیرد. این خبر در همهجا پیچید و بدخواهان ایران از هر سو به طمع تصرف ملک کیکاووس به ایران تاختند، افراسیاب از توران زمین و تازیان از دشت نیزه وران، دو سپاه همچون کفتارانی بر سر این طعمه با یکدیگر به جنگ برخاستند (رشیدی، 1382، 28). نکته قابل توجه این اتفاقات این است که ظالم در هیچیک از موارد یا به نتیجة قابل قبولی نرسیده است یا نتیجة ظلم خود را دیده که این را فردوسی به خوبی سروده است.
مشتقات گرفته شده از ریشه ظلم در قرآن 27 بار تکرار شدهاند و تأکید فراوانی بروی این نکته شده است که بهعنوان نمونه چند مورد ذکر خواهد شد: آری (در این روز) ستمکاران عالم را عذابی دردناک خواهد بود (ابراهیم،22). همچنین یک مورد دیگر در مذمت ستمکاران در آیهای خداوند میفرماید: همانا (کافران و) ستمکاران عالم، سخت در ستیزه و دشمنی دور (از حق) هستند (حج، 53). یا در آیة دیگری میفرمایند: «آگاه باشید که لعن خدا بر ستمکاران عالم است» (هود، 18)؛ و ظالمین از حب الهی به دورند. «خدا هرگز ستمکاران را دوست نمیدارد» (آلعمران، 57)؛ و در آخرین آیه خواهیم دید که سرانجام این ظالمین چه خواهد بود. در آن روز ستمکاران را (پشيماني و) عذرخواهي سود ندهد و بر آنها خشم و لعن و منزلگاه بد (جهنم) مهياست (غافر، 52). همانطور که ملاحظه میشود در این دو کتاب این صفت (ظلم)، ناپسند شمرده شده است و با ذکر نتایج ظلم کردن خواهان گفتن این امر هستند که عاقبت ظالم چیست.
جمعبندی
بسياري از مشکلات پيشروي انسان، ناشي از فقدان اخلاق فردي و اجتماعي در جامعه بشري است. اینجاست که خلا وجود تحقیقات اساسی در منابع فرهنگی غنی و انسانساز اسلام و تمدن ایران احساس میشود؛ بنابراين با توجه به جایگاه و اهمیت تربیت اخلاقی، در مقاله حاضر به بررسی و تبیین دیدگاههای اسلام و شاهنامه فردوسی بهعنوان نماینده فرهنگ ایران قبل از اسلام درباره تربیت اخلاقی با محوریت ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با خلق، ارتباط انسان با خود و ارتباط انسان با دنیا پرداخته شد که حاصل پژوهش به قرار ذیل است:
با تأمل در منابع فوق، مباحثی در باب ارتباط انسان با خدا، با خلق، با خود و با دنیا شناسایی شد؛ بهطوری که در باب ارتباط انسان با خدا از منظر دو منبع مذکور، مؤلفههایی همچون ناسپاسی و نقش توبه که در این پژوهش به دنبال یکدیگر آمدهاند و همچنین یاد خدا مواردی بحث شد و حاصل آن، این بود که ناسپاسی و توبه، نتیجه ناشکری در برابر نعمتهای الهی و کفران نعمت، نتیجهای جز بر باد رفتن نعم الهی نخواهد داشت؛ اما وجه تمایز فردوسی با کلامالله در بحث توبه و ناسپاسی این است که فردوسی فقط تأکید بر پشیمانی از گناه دارد، اما کلامالله علاوه بر این مورد، تصمیم بر عدم بازگشت نسبت به سرکشی و عمل صالح در پی آن را نیز مدنظر دارد؛ البته فردوسی ذکر میکند در پی پیش آمدن معصیت میتوان با یاد خدا و توبه، صاحب نعم شد. مورد دیگری که در بعد ارتباط انسان با خالق بررسی شد، یاد خداوند بود. فردوسی بهطور مکرر در شاهنامه به یاد خدا بودن پهلوانان را ذکر میکند؛ اما وجه تمایز کلام وی با قرآن کریم در آن است که پهلوانان شاهنامه فقط در شرایط سخت احساس نیاز کرده و خدا را یاد میکنند، اما خداوند در قرآن کریم انسان را به دائمالذکر بودن سفارش کرده است و همچنین توصیه میکند که انسانها همیشه به یاد خداوند باشند؛ اما باید توجه داشت، درواقع به یاد خدا بودن از اوصاف همة قهرمانان شاهنامه و مهمترین نکته تعلیمی آن است؛ پس چنین نتیجهای با کمی اختلاف هم در قرآن کریم مورد تأکید قرار گرفته و هم در شاهنامه فردوسی به آن اشاره شده است.
ارتباط بر پایه عدل و مقابله با طاغوت، دوری از حسدورزی، وفای به عهد و پند و اندرز، ازجمله مؤلفههایی است که در باب ارتباط انسان با خلق مورد بحث واقع شد و در حالت کلی میتوان گفت، یکی از نکاتی که شاهنامه بر آن تأکید زیادی دارد، زیر بار ظلم نرفتن و ایستادگی در مقابل طاغوت است. این امر را فردوسی در داستان کاوه و ضحاک به خوبی نشان میدهد. این در حالی است که دوری از طاغوت در تعالیم دینی، نهتنها بهشدت مذمت شده، بلکه به مقابله با آن نیز فراخوانده شده است. باید توجه داشت که مقابله با طاغوت در قرآن به صورت مطلق آمده و گویای این است که باید با هر نوع طاغوتی به مقابله برخواست؛ اما فردوسی همه طواغیت را مذمت نکرده و فقط بعضی از آنها را مورد نکوهش قرار داده است. وی از کنار بعضی بدون نظر و بعضی را به عنوان پادشاه ایران قابلاحترام دانسته است. در باب مذمت حسد از ظواهر امر مشخص است که فردوسی برای بیان منظور از کلامالله الهام گرفته و از داستانی شبیه به داستان حضرت یعقوب و فرزندانش استفاده کرده است. برای این منظور وی داستان فریدون و فرزندانش را نقل میکند که در آن نتایج حسادت را ذکر میکند. به نظر میرسد با توجه به اینکه شاهنامه در این مورد از قرآن الهام گرفته، وجه تمایزی وجود نداشته باشد و نتایج مشترک باشند؛ همچنین، ازجمله سجایای اخلاقی که فردوسی در ستایش آن شعر سروده، بحث وفای به عهد است. وی جوانمردی رستم را با تعهدمداری به اوج میرساند. فردوسی همانند تعالیم دینی غنی قرآن کریم، خیانتکاران به عهد را، ستمدیده مینامد؛ اما بهتر بود در این مورد، فردوسی نتایج بدعهدی را هم متذکر میشد و درنهایت طبق فرمایش دین اسلام، پند و اندرز عملی است که در صورت منکر یا معروف بودن فعل، برای فاعل واجب میشود؛ از اینرو فردوسی برای این امر اهمیت خاصی را قائل شده است. در سرودههای فردوسی، بزرگان بیشتر سعی در برطرف کردن منکرات با پند و اندرز را دارند؛ البته وی نتایج نصیحتپذیر نبودن را نیز گوشزد میکند. با این وجود یکی از نکاتی که فردوسی به آن توجه نکرده؛ ویژگیهای شخص نصیحتشونده است. در کتاب فردوسی شخص کیکاووس بارها پند و اندرز داده میشود، اما درنهایت سر به صلاح نمیشود. قرآن کریم به این مورد به دقت پرداخته است و یکی از ارکان پند و اندرز را توجه به حال نصیحتشونده میداند. کلامالله هرکس را لایق نصیحت نمیداند.
در محور مبحث ارتباط انسان با خویشتن، بر روی مؤلفههایی همچون دوری از وسوسههای شیطانی و مبارزه با نفس اماره از منظر قرآن کریم و شاهنامه فردوسی بحث شد و مشخص شد که قرآن کریم انسان را از شر گامهای شیطان برحذر میدارد و فردوسی نیز این مهم را درک کرده و یکی از محورهای فریب خوردن ضحاک را همین گامبهگام جلو آمدن شیطان معرفی میکند. به نقل فردوسی، شیطان با وسوسههایش از ضحاک، قاتلی بیرحم ساخت. فردوسی در این داستان، بهخوبی گامهای نحص شیطان را به تصویر میکشد و نشان میدهد که شیطان با وسوسههایش میتواند هر شخصی را همانند خود، شیطانصفت کند. در ارتباط با مبارزه با نفس (اماره) نیز باید گفت، از منظر قرآن کریم، انسان موجودی است که دو راه روبهروی وی قرار دارد و بر سر دوراهی خیر و شر است. فردوسی این امر را بارها در داستانهایش نقل کرده که بزرگان شاهنامه با فریب خوردن از نفس سرکش و رفتن به سوی بدیها، چه عاقبت تلخی را تجربه میکنند. فردوسی برای تلقین مذمت این امر ناپسند باز هم از قرآن کریم الهام میگیرد و داستانی را همانند یکی از داستانهای قرآنی نقل میکند. وی در این مسیر از مبارزه حضرت یوسف با نفسش الهام گرفته و داستان خود را میسراید. با توجه به این اشتراک داستانی، باید این نکته را بیان کرد که نتایج بهدستآمده هم در اشتراک هستند؛ ازجمله میتوان به عزتی اشاره کرد که بعد از مبارزه با نفس، خداوند متعال روزی شخص اهل تقوا میکند.
سرانجام در بحث ارتباط انسان با جهان به قدرتطلبی افراد و ظلم کردن در دو جهانبینی قرآنی و شاهنامه فردوسی اشاره شد و نتیجه آن این بود که میل به قدرت، یک میل فطری است که طبق تعالیم دینی باید کنترل شود، وگرنه انسان نتیجة این سرکشی و قدرتطلبی را خواهد دید و در شاهنامه نیز در داستانهای متفاوت، این صفت شوم پادشاهان و نتایج حاصل از آن بهطور مفصل شرح داده شده است. ظلم کردن نیز از منظر هر دو (قرآن کریم و شاهنامه فردوسی) بهشدت مورد نکوش قرارگرفته است. درواقع فرد مسلط بر قدرت یا قدرتطلب، اگر خود را کنترل نکند و سرکش شود مسلماً این صفت بهعنوان یکی از افعال جداناپذیر وی درمیآید. فردوسی این را بهخوبی در شاهنامه نشان داده است که افراد برای افزایش قدرت خود چگونه ظلم کردن را پیشة خود میسازند و این در حالی است که در سراسر قرآن کریم از ظلم کردن نهی میشود؛ به طوری که رسالت اصلی قرآن کریم، مبارزه با ظلم و ستم معرفی میشود.
بهطورکلی میتوان اذعان داشت که برخلاف کسانی که سعی دارند که فرهنگ ایرانی، بهویژه شاهنامه فردوسی و شخصیتهایی مانند او را مقابل دین اسلام قرار دهند، نهتنها مقابل یکدیگر نیستند، بلکه در بسیاری از موارد مانند مباحث تربیت اخلاقی مطابق با فرهنگ دینی و قرآنی است. این مطلب با توجه به سرودههای شاعران و ادیبان گذشته، همچون فردوسی روشن میشود. این مطلب نیز نشاندهندة تطبیق فرهنگ ایرانی با فرهنگ غنی اسلام و همچنین عدم تضاد بین آن دو است؛ البته باید توجه داشت که قرآن بسیار جامعتر و نسبت رابطه بین این دو عموم و خصوص مطلق است و نکته مهم این است که تلاقی بین قرآن و شاهنامه در ابعاد مذکور، دیده نشد.
منابع
* قرآن کریم.
- ابن منظور، محمدبن مکرم؛ لسان العرب؛ بیروت: موسسه التاریخ العربی، 1373.
- عسکری، ابوهلال حسنبنعبدالله؛ الفروق اللغویة؛ ج ۱، قم: موسسه نشر اسلامی، 1412 ه.ق.
- اشتهاردی، عبدوس؛ «وفای به عهد»؛ ماهنامه موعود، سال نهم، شماره 55، صفحه 64-68، 1384.
- اویسی کهخا، عبدالعلی؛ حکمتهای تعلیمی مشترک در شاهنامه فردوسی و نهجالبلاغه؛ نشریه علمی-پژوهشی پژوهشنامه ادبیات تعلیمی، سال چهارم، شماره چهارم، صفحه 71-94، 1391.
- الهی قمشهای، مهدی؛ القرآن الکریم؛ قم: انتشارات فاطمه الزهرا (س)، 1387.
- پشتدار، علیمحمد و یحیی نورالدینی اقدام؛ «بررسی تطبیقی اسطوره ایرج و قصه یوسف (علیه السلام)»؛ فصلنامه تخصصی پیک نور زبان و ادبیات فارسی، شماره 2، 1389.
- تربتی، حسین؛ «حسد»؛ مجله مبلغان، سال هشتم، شماره 93، صفحه 54-72، 1386.
- ثاقبفر، مرتضی (1390)، «چرا فردوسی و شاهنامه او در جهان بیهمتاست»؛ همایش بینالمللی هزارمین سال سرایش شاهنامه فردوسی: https://ketabnak.com/merger.php?dlid=46337.
- جنیدی، فریدون؛ خبرگزاری همشهری آنلاین، 1392.
- ــــــــــــ؛ خبرگزاری مهر، 1384.
- ربانی، مصطفی؛ «مدیریت تعارض انبیاء اولوالعزم با طاغوت، تاریخچه خوارزمی»؛ شماره 2، صفحه 199-232، 1395.
- رشیدی، محمد؛ شاهنامه وقتی کوچک بود؛ تهران: بامداد کتاب، 1382.
- سراج، شهین (1391)، تمام گذشته تاریخی ایران در شاهنامه است:
https:// farsnews.com/news/13910224001023
- سیاح، احمد؛ فرهنگ بزرگ جامع نوین؛ تهران: اسلام، 1368.
- شکوه نیایش در شاهنامه؛ روزنامه خراسان، صفحه 12، 1390.
- فرهوشی، بهرام؛ «اخلاق در ایران باستان»؛ ماهنامه مهر، سال نهم، شماره 105، صفحه 103-106، 1343.
- طباطبایی، سید محمدرضا؛ «جهاد با نفس»؛ مجله جامهنامه، سال نجم، شماره 50، صفحه 25-29، 1387.
- مکارم شیرازی، ناصر و دیگران؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1362.
- موسوی زنجانرودی، سیدمجتبی؛ تربیت مذهبی کودک؛ تهران: انتشارات پرتو خورشید، 1385.
- طباطبایی، محمد حسین؛ تفسیر المیزان؛ ترجمه محمدباقر موسوی؛ قم: جامعه مدرسين حوزه علميه قم دفتر انتشارات اسلامي، 1374.
- محمودیان راوینژاد، زهرا؛ بررسی تطبیقی عناصر روایی قصه حضرت یوسف (علیه السلام) در قرآن و سیاوش در شاهنامه؛ تهران: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهشهای اسلامی، 1392.
- مدبری، محمود؛ «آسمان پیمایی کیکاووس و اسطورهی اتانه، مجله مطالعات ایرانی»؛ سال پنجم، شماره 10، صفحه 149-235، 1385.
- موسوی همدانی، سید محمد باقر؛ ترجمه تفسیر المیزان؛ قم: انتشارات اسلامی، 1382.
- نقیب زاده، میرعبدالحسین؛ نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش؛ تهران: طهوری، 1391.
- ---------؛ درآمدي به فلسفه؛ چاپ پنجم، تهران: كتابخانه طهوري، 1380.
پینوشتها
[1] . فریدون جنیدی، ایرانشناس، نویسنده و مدرس دانشگاه. از پژوهندگان فرهنگ و زبانهای باستانی و زمینه تخصصی فعالیت او شاهنامهپژوهی است.
[2] . شهین سراج، بنیانگذار بنیاد ملکالشعرای بهار.