والدین در عکسالعملی که نسبت به مخالفتهای
کودکانشان نشان میدهند به دودسته کلی تقسیم میشوند. والدین سختگیر و والدین آسانگیر.
والدین سختگیر با خود میگویند: «اگه مقابل مخالفتهای بچهام نایستم، لوسش میکنم.
اون همیشه باید بدونه رئیس کیه و چه کسی حرف اول رو میزنه.» شاید این فکر آنها
قدیمی باشد اما تا حدی درست است. اگر میخواهیم بچهها در زندگیشان احساس امنیت و
آرامش داشته باشند، باید همیشه بدانند چه کسی در خانواده حرف اول را میزند. شاید بچهها
دوست داشته باشند نقش رئیس را بازی کنند و همه در خانه به حرف آنها گوش کنند، اما
این کار به ضرر آنها است. بچهها باید در عالم بچگی خودشان بازی کنند و شاد باشند
و مجبور نباشند بار مسئولیت تصمیمگیریها را به دوششان بکشند. اگر به آنها خیلی
آزادی و قدرت عمل بدهیم، آنها از درون احساس ناامنی میکنند و این هم بهنوبه خود
باعث بروز مشکلات بسیاری برای آنها میشود. با این کار، آنها دیگر از شما حرفشنوی
نخواهند داشت و بچههایی مغرور، خودخواه و زیادهطلب میشوند. بنابراین بهجای
قبول کردن ضربالمثل قدیمی که میگوید: تا نباشد چوبتر.............. بهتر است
بگوییم: اگه بچهها ندونن رئیس خونه کیه، از شما فرمان نمیبرند. بنابراین باید به
بچههایمان بفهمانیم که مخالفت کردن با پدر و مادر مشکلی ندارد بهشرط اینکه آنها
بدانند چه کسی حرف اول را در خانه میزند و روی حرف والدین خود حرفی نزنند.
بنابراین زمان آن رسیده که بهجای گفتن ضربالمثل قدیمی، تا نباشد چوبتر........... به بچهها بفهمانیم رئیس خانه چه کسی است. همیشه باید به
فکر ترسیم و بازسازی سنتهای قدیمی و نادرست باشیم.. ما دیگر نباید بچههایمان را
کتک بزنیم و به حرفهای آنها گوش نکنیم. والدین سختگیر باید روشهای تربیتی غلط
گذشته خودشان را کنار بگذارند و نیازهای نسل جدید را برآورده کنند.اگرچه والدین سختگیر
به بچههایشان میفهمانند که رئیس خانه چه کسی است، اما آنها نمیتوانند مخالفتهای
بچههایشان را تحمل کنند. آنها بچههای خودشان را با ترساندن و تهدید کردن بزرگ میکنند
و نمیدانند در آینده با چه مشکلاتی روبهرو خواهند شد. همانطور که قبلاً گفتیم
اگر میخواهید بچههایتان از شما حرفشنوی داشته باشند، ضرورتی ندارد آنها را کتک
بزنید و با زور به انجام کارهای مختلف وادارشان کنید. بچهها ذاتاً دوست دارند به حرفهای
شما گوش دهند و شما از آنها راضی باشید، اما اگر به آنها اجازه ندهید مخالفتهایشان
را نشان دهند، یا آنها بچههایی ضعیف بار میآیند، و یا سعی میکنند با انجام دادن
کارهای نادرست و پرخاشگری، به شما نشان دهند که برای خودشان کسی هستند.
شاید تنبیه کردن بچهها در کوتاهمدت، باعث شود آنها
از شما حرفشنوی داشته باشند، اما در درازمدت باعث میشود آنها افرادی پرخاشگر و
تهاجمی شوند. امروزه این رفتار را بهخوبی میتوان حتی در بچههای کوچکتر نیز
مشاهده کرد. والدین باید برای از بین بردن پرخاشگری بچهها وقت و هزینه بسیاری را
متحمل شوند چراکه پرخاشگری درروند رشد طبیعی بچهها نیز مشکل ایجاد میکند.
امروزه عدهای از روان شناسان عقیده دارند که
رفتارهای تهاجمی و پرخاشگرانه در دوران بلوغ اشکالی ندارد و کاملاً طبیعی است که بچهها
در این سن، از والدینشان فاصله بگیرند و یا بالعکس چشم امید به یاری و حمایت آنها
بدوزند. من میخواهم بگویم، اگرچه بچهها در دوران بلوغ دستخوش تغییرات بسیاری میشوند،
اما ضرورتا نباید تهاجمی و پرخاشگر شوند و جلوی والدینشان بایستند. ما نباید اجازه
دهیم بین والدین و بچهها فاصله زیادی ایجاد شود، هرچند که این مسئله امروزه، شکلی
رایج است.
امروزه جدایی و فاصله میان والدین و بچهها مسئلهای
رایج است و مشکلات بسیاری به دنبال خود دارد. اگرچه نوجوانان در سنین بلوغ بیشتر
به نظر هم سن و سالان خودشان اهمیت میدهند، اما این بدان معنی نیست که آنها دیگر
به راهنماییهای پدر و مادر و حمایت آنها نیازی ندارند. بله آنها نیاز دارند بهطور
مستقل فکر کنند و تصمیم بگیرند، اما نباید از والدین خود جدا شوند و بهجای عشق
ورزیدن به آنها و خشنود کردن آنها، رفتارهای پرخاشگرانه و تهاجمی از خودشان نشان
دهند.
اگر میخواهید زندگی خوب و سعادتمندی داشته باشید،
نباید فقط دنبالهرو قوانین و دستورات دیگران باشید و همیشه از دیگران حرفشنوی
داشته باشید. حال اگر بچههایمان را مطیع و پیرو دیگران تربیت کنیم، آنها
کورکورانه از دیگران تقلید میکنند و به استقلال فکری نمیرسند درحالیکه امروزه
نسل جدید ما میتوانند استعدادهایشان را شکوفا کنند و به خواستههایشان برسند.
فرزندان ما میتوانند رؤیاهای خود را به واقعیت
تبدیل کنند، اما برای این کار باید آموزش ببینند. آنها باید قوه خلاقیت خود را
پرورش دهند. افراد خلاق هیچگاه در برابر مشکلات تسلیم نمیشوند و به دنبال یافتن راهحلهای
جدیدی میگردند تا نهتنها به خواستههای خودشان برسند، بلکه بتوانند به دیگران
نیز کمک کنند. اگر روحیه همکاری را در کودکانمان ایجاد کنیم، قوه خلاقیت آنها نیز
پرورش مییابد. اما اگر فقط سعی کنیم آنها بچههای حرفگوشکنی شوند و همیشه مطيع
ما باشند، ما به آنها اجازه نمیدهیم که استعدادهای خودشان را شکوفا کنند و در این
دنیای رقابتی، افرادی موفق و سعادتمند شوند. اگر فقط سعی کنیم کودکانی مطیع و فرمان
پذیر داشته باشیم، آنها نمیتوانند
استعدادهای خودشان را شکوفا کنند.
موفقیت در زندگی فقط با پیروی از قوانین و دستورات
دیگران به دست نمیآید. ما زمانی میتوانیم افرادی موفق و سعادتمند باشیم که به
ندای درونینمان گوش کنیم و افرادی با اراده و مصمم باشیم. اگر میخواهیم بچههایمان
افرادی موفق باشند باید آنها را تشویق به همکاری با خود کنیم. اگر کودکانتان را
همیشه وادار کنید که مطيع شما باشند، دیگر از خودشان ارادهای نخواهند داشت و
درهای ورودی به استعدادهای درونیشان بسته میشود و آنها نمیتوانند زندگی ای را
به دست بیاورند که شایسته ی آن هستند. اما وقتی بچهها بدانند که میتوانند با خواستههای
والدینشان - بهشرط اینکه پدر یا مادر حرف اول را بزند - مخالفت کنند، آنها میتوانند
به استعدادهای درونیشان پی ببرند و با پرورش دادن استعدادهای خود به خواسته و
آرزوهایشان در زندگی برسند.
اگر میخواهید کودکانتان در جامعه افرادی موفق
باشند، آنها را مجبور نکنید همیشه مطیع و فرمانبر شما باشند. آنها زمانی میتوانند
انسانهایی موفق و سعادتمند باشند که بهطور مستقل فکر کنند و بااراده خودشان تصمیم
بگیرند.
هر وقت پدر و مادرها بتوانند در کمال آرامش و بدون
ترساندن و تهدید کردن کودکان خود به درد دلهای آنها گوش کنند و دلیل مخالفتهایشان
را از آنها بپرسند، آنگاه بچهها کمکم یاد میگیرند که چگونه میتوانند مخالفتهای
خود را با دیگران بیان کنند، بدون اینکه مشکلی به وجود آید. آنها وقتی با مخالفت
کسی روبهرو میشوند، بهخوبی میدانند که چطور باید با او رفتار کنند، آن هم بدون
اینکه طرف مقابل مجبور شود بهزور حرف آنها را قبول کند.
پدر و مادرها با استفاده از روشهای تربیتی صحیح میتوانند
به بچههای خودشان یاد بدهند چطور میتوانند با مشورت با دیگران و کمک گرفتن از
آنها مشکلات خودشان را حل کنند. آنها یاد میگیرند که با گوش کردن به حرفهای دیگران
و شنیدن خواستههای آنها میتوانند مخالفتهایشان را کم کنند. هر طور که پدر و
مادرها با کودکانشان رفتار کنند، آنها نیز از والدین خود الگو میگیرند و مثل آنها
رفتار میکنند؛ اگر والدین به حرفهای کودک خودشان گوش کنند، آنها نیز یاد میگیرند
به حرفهای دیگران گوش کنند. منبع کتاب بچه های بهشتی