یکی از اموری که از برای سالک در جمیع عبادات بهویژه نماز که سرآمد همة عبادات است و مقام جامعیّت دارد لازم است، خشوع است؛ حقیقت آن عبارت است از خضوع تامّ ممزوج با حبّ یا خوف؛ و آن از ادراک عظمت، سطوت، هیبت جمال و جلال حاصل شود؛ و همچنین از ادراک عظمت، سطوت، هیبت جمال و جلال آن حاصل شود؛ تفصیل این اجمال آن است که قلوب اهل سلوک به حسب جبلّت و فطرت مختلف است:
پارهای از قلوب عشقی و از مظاهر جمالند و به حسب فطرت متوجّه جمال مجبوب هستند؛ و چون در سلوک ادراک ظلّ جمیل یا مشاهدة اصل جمال کنند، عظمت مختفیه در سرّ جمال آنها را محو کند و از خود بیخود نماید. چون در هر جمالی، جلالی مختلف و در هر جلالی، جمالی مستور است، چنانچه اشاره به این ممکن است فرموده باشد که حضرت مولی العارفین و امیرالمؤمنین و السالکین صلوات الله علیه و علی آله اجمعین، آنجا که فرماید: سبحان من اتسعت رحمته لاولیائه فی شدة نقمة و اشتدت نقمته لاعدائه فی سعة رحمته، [1] پس، هیبت، عظمت و سطوت جمال آنها را فرو گیرد و حالت خشوع در مقابل جمال محبوب برای آنها دست دهد، و این حالت در اوائل امر موجب تزلزل قلب و اضطراب شود؛ پس از تمکین حالت انس رخ دهد و وحشت و اضطراب حاصل از عظمت و سطوت مبدّل به أنس و سکینه شود و حالت طمأنینه دست دهد؛ چنانچه حالت قلب خلیل الرحمن علیه السلام چنین بوده است.
و پارهای از قلوب خوفی و از مظاهر جلالند. آنها همیشه ادراک عظمت و کبریا و جلال کنند و خشوع آنها خوفی باشد؛ و تجلّیات اسماء قهریّه و جلالیّه بر قلوب آنها شود؛ چنانچه حضرت یحیی علی نبیّنا و آله و علیه السلام چنین بوده است؛ پس، خشوع گاهی ممزوج با حبّ است و گاهی ممزوج با خوف و وحشت است، گرچه در هر حبّی، وحشتی و در هر خوفی، حبّی است.
[1] ـ «منزه است کسی که عذاب و نقمتش شدید است و در همان حال رحمت او دوستانش را فرا گرفته؛ و با آنکه دایرة رحمتش فراگیر است، عذاب و نقمتش برای دشمنان شدّت گرفته است» نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 215، خطبة 89.