یکی از مهمترین چیزهائی که در راه سیر و سلوک و در حکم ضروریّتی از ضروریّات آن است، همانا امر «مراقبه» است. سالک باید از اوّلین قدم که در راه میگذارد تا آخرین قدم، خود را از مراقبه خالی ندارد و این از لوازم حتمیّة سالک است. باید دانست که مراقبه داری درجات و مراتبی است؛ سالک در مراحل اولیه نوعی مراقبه و در مراحل دیگر انواع دیگری دارد؛ هر چه رو به کمال رود و طیّ منازل و مراحل میکند، مراقبة او دقیقتر و عمیقتر خواهد شد، بهطوری که آن درجات از مراقبه را اگر بر سالک مبتدی تحمیل کنند از عهدة آن بر نخواهد آمده و یکباره بار سلوک را به زمین میگذارد یا سوخته و هلاک میشود؛ ولی رفته رفته در اثر مراقبه در درجات اولیه و تقویت در سلوک، میتواند مراتب عالیه از مراقبه را در مراحل بعدی به جای آورد؛ در این حالات، بسیاری از مباحات در منازل اوّلیّه بر او حرام و ممنوع میشود.
در اثر مراقبة شدید و اهتمام به آن، آثار حبّ و عشق در ضمیر سالک هویدا میشود؛ زیرا عشق به جمال و کمال علی الاطلاق، فطری بشر بوده و با نَهادِ او خمیر شده و در ذات او به ودیعت گذارده شده است؛ لیکن علاقة به کثرات و حبّ به مادّیات، حجابهای عشق فطری میشوند و نمیگذارند که این پرتو ازلی ظاهر شود.
به واسطة مراقبه، کمکم حجابها ضعیف شده تا بالاخره از میان میروند و آن عشق و حبّ فطری ظهور نموده و ضمیر انسان را به آن مبدأ جمال و کمال رهبری میکند. از این مراقبه در اصطلاح عرفاء تعبیر به «می» شده است.
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام «می» و گفت راز پوشیدن
راه خلوتگه خاصّم بنما تا پس ازین «می» خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم
چون سالک در امر مراقبه مواظبت نمود، حقتعالی از باب مهر و عطوفت اَنواری را بر او به عنوان طلایع ظاهر میگرداند. در ابتدای امر این انوار مانند برق ظاهر گشته، ناگهان پنهان میشوند، این انوار کم کم قوّت یافته و مانند ستارة ریز درخشان می شوند؛ سپس نیز قوّت یافته به صورت ماه و بعداً به صورت خورشید پدید میآیند و گاهی مانند چراغی که افروخته باشند و یا قندیلی نمایان میشوند، این انوار در اصطلاح عرفاء «نوم عرفانی» نامیده میشوند؛ این انوار از قبیل موجودات برزخیه هستند.
ولی هنگامیکه از این مراتب مراقبت سالک قویتر گشت و رعایت مراقبه را کاملاً بنمود این انوار قویتر شده و سالک تمام آسمان، زمین، شرق و غرب را یکپارچه روشن میبیند، این نور، نور نفس است که هنگام عبور از عالم برزخ هویدا میشود؛ سالک نفس خود را بهصورت مادّی مشاهده میکند؛ بهعبارتدیگر، چهبسا میبیند که خودش در برابر خودش ایستاده است. این لحظه، مرحله ابتدای تجرّد نفسی است؛ البتّه مانع از دوام و استمرار این حال، همانا اشتغالات به تدابیر بدن و حصول تمامیت این مراتب بعد از ترک تدبیر بدن است.
منبع: برگرفته از لب الباب