ابویعقوب بصری[1] میگوید که: « ده روز در حرم گرسنه بودم، بیطاقت شدم، بیرون آمدم، شلغمی انداخته دیدم، گفتم برگیرم، گویی کسی از باطن من ندا کرد که ده روز گرسنگی آنگاه به آخر نصیب تو شلغمی پوسیده! دست بر داشتم و به مسجد آمدم، یکی در آمد و یک قَمطَره[2] کعک[3] و شکر و بادام مغز پیش من نهاد و گفت: در دریا بودم که باد برآمد، نذر کردیم که اگر به سلامت برهیم، این قِمطَر به اوّل درویش دهیم که ببینیم؛ از هر یکی کفی برگرفتم و گفتم باقی به تو بخشیدم.
با خویشتن گفتم باد را فرمودهاند تا در میان دریا روزی تو راست میکند و تو از جای دیگر طلب میکنی».
منبع: (ابوحامد، محمّد غزّالی طوسی؛ کیمیای سعادت؛ 2، 551).
[1] . ابویعقوب اقطع بصری را مصحح ترجمة رسالة قشیریه، بدیع الزمان فروزانفر، از معاصران جُنید میشمارد.
[2] . قِمطَره: صندوقچه، جعبهی که در آن کتاب یا عطریات نگاه دارند.
[3] . کعک: عربی شدة کاک است، نانی که از آرد خشکه یا روغن و شیر پزند. واژه کیک cake]] احتمالاً از همین کاک فارسی میآید که ایرانیان رفته به اندلس در اروپا رواج دادند.