مصاحبه با حجت الاسلام دكتر محمد جواد رودگر

مصاحبه با حجت الاسلام دكتر محمد جواد رودگر
از تشريف ‏فرمايي مجموعه شما عزيزان كمال قدرداني و تشكر را دارم و اميدواريم كه از محضر سخنرانان عزيز، دانشمندان، محققان و پژوهشگران اين عرصه استفاده‏هاي لازم و كافي را ببريم و هم اينكه از حضار محترم در اظهار نظرهاي علمي و كارشناسانه‏ئي كه در ارتباظ با موضوع اين نشست علمي و تخصصي ارائه خواهند فرمود، استفاده ببريم. من مختصري در خصوص نقد حلقه عرفان‏واره‏ها، اهداف و ضرورت‏هاي اين نشست علمي ـ تخصصي مظالبي را تقديم مي‏كنم تا زمينه‏اي براي استفاده‏ي از عزيزان به عنوان سخنرانان و اظهارنظركنندگان فراهم شود. مقام معظم رهبري، با توجه به اينكه يك عالم دينيِ روشنفكر عرصه‏هاي ايدئولوژيك جامعه اسلامي و انقلابي هستند و هم به عنوان شخصيتي كه رهبري امت را به عهده دارند - مباحثي در سال 1383 و حتي سال‏ها قبل‏تر تحت عنوان «تهاجم فرهنگي» مظرح فرمودند؛ اما متأسفانه آنچنان كه بايد به اين مقوله بسيار مهم كه در عرصه‏هاي تئوريك و ساحت‏هاي فرهنگي با ابعاد مختلفي‏كه اشاره فرمودند، توجه نشد و به تدريج با حضور جريان معني‏گرا و در حقيقت شبه‏عرفاني مواجه بوديم كه ابتداً تحت عنوان «عرفان سرخ‏پوستي» يا «كاستاندا»، «دون خوان» در كشور ترويج شد. كتاب‏هاي مختلف «كاستاندا» ترجمه شد و به تدريج هم تأثيرات فراواني در حوزه‏هاي مختلف، بخصوص در ميان دانشگاهيان بر جاي گذاشت؛ حتي برخي از استادان دانشگاه‏ها را هم تحت‏تأثير قرار داده بود و تقريباً شايد 6 ـ 7 سال جريان عرفان سرخپوستي به لحاظ فرهنگي ـ ترويجي در اوج بود و بعد هم كتاب‏هاي «پائوكوئيلو» به عنوان يكي از عرفان نماها با مباني خاص خودش مواجه شديم، با ترجمه سريع و انتشار گسترده كتاب‏هاي پائوكوئيلو در سظح جامعه و بعدها با جريان‏هاي مختلف معناگرا و جنبش‏هاي نوپديد معنوي مواجه شده‏ايم. اما باز هم پرچم‏داران عرصة فرهنگ، تبليغ و مديران فرهنگي جامعه و حتي متصديان اصلي مديريتي ـ فرهنگي آنچنان كه بايد و شايد نه در صحنه حضور داشتند و نه بسياري از اينها نسبت به اين مقولاتي كه در جامعه‏ي اسلامي ما مي‏گذشت آگاهي داشتند، تا چه رسد به اينكه مديريت كنند و در اين عرصه‏ي برنامه‏هاي كارآمدي را به اجرا در بياورند يا بتوانند به رسالت خودشان در اين عرصه عمل كنند و مُضافاً به كتاب‏ها، برخي از رسانه‏هاي جامعه‏ي ما اساساً در اختيار چنين جريان‏هاي انحرافي معنويت‏گرايي قرار گرفتند بنابراين مقام معظم رهبري احساس كردند كه جامعه دچار رخوت شده (بخصوص مديران) و هيچ حساسيتي نسبت به مقولاتي از اين قبيل كه لايه‏اي از مجموعة تهاجم‏فرهنگي است وجود ندارد؛ در نتيجه خودشان به شوراي عالي انقلاب فرهنگي، سازمان تبليغات، مراكز رسانه‏اي و فرهنگي (كه باز هم متأسفانه عليرغم اين تذكرات آنچنان‏كه بايد و شايد جدي نگرفتند) متذكر شدند. بعضي از عزيزاني كه ما در محضرشان هستيم كاملاً به اين مقولات و آنچه در اين عرصه گذشت توجه دارند؛ تا اينكه به تعبير مقام معظم رهبري، تهاجم به قتل‏عام و غارت فرهنگي تبديل شد و به تدريج يك ناتوي فرهنگي عليه جبهة تفكر ديني و اسلامي به جا آمد و در اين اواخر هم تعبير به «جنگ نرم» شد. واقعاً اگر بخواهيم هر كدام از اين تعابير را به لحاظ بار معنائي و مصاديقي كه دارند، مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم خيلي از واقعيت‏هاي اجتماعي ما شناسايي خواهد شد. اين تعابير تفنني نيست، تعابيري است كه در هر مقظع با يك اصظلاح بيان شده است، نه اينکه هر كدام از اينها ناظر به يك سلسله جريان‏ها و دوره‏هايي است كه در ظول اين مدت گذشت. اساس مظلب اين بود كه با فضاي معنوي و عرفاني كه به بركت انقلاب اسلامي و انفاس قدسيه، نفس و روح ظيبه و زكيه امام در جامعه منتشر شده، منافات دارد. بخصوص در جريان دفاع مقدس، آن حال و هوا و فضاي عرفاني ـ معنوي به گونه‏اي كه امام نسبت به رزمندگان تعبير فرمودند: شما كه در سنگرهاي توحيد و عرفان به مقام جمع‏الجمع كه از عالي‏ترين مقامات سير و سلوك عرفاني است دست پيدا كرديد. يا اين تعبير معروف «من دست و بازوي شما رزمندگان كه دست خدا بر بالاي آن است بوسه مي‏زنم» و تعابيري از اين قبيل حكايت از اين داشت كه يك جريان معنويت‏خواهي صادق و عرفان‏گرايي عميق در ميان جامعه بخصوص نسل جوان گسترش يافت و بعد هم همين‏جور با فراز و فرودهاي مختلف ادامه داشت اين فضا مديريت نشد بخصوص بعد از 8 سال دفاع مقدس چنانچه عرض شد؛ اين فضا به وسيله حوزه‏هاي علميه، مراكز فرهنگي، تبليغاتي و انديشمندان اين عرصه مديريت نشد كه از آنها توقع مي‏رفت، اين مقوله را درست مديريت كنند، و به استفاده‏هاي ابزاري تبديل شد كه دشمن از فضاي معنوي كرده بود و انحراف‏هاي مختلفي را ايجاد كرد، چه رسد به جريان‏هاي منحرف صوفيانه و درويش‏گرايانه كه در جامعه ما گسترش پيدا كرد و جريان‏هاي معناگراي سكولار و ليبرالي كه به تدريج در ميان اين فضاهاي معنوي و انقلابي رخنه كرد. حال در اين فضا چند نکته اساسي وجود دارد: 1. گرايش به معنويت و سير و سلوك، گرايشي فظري است و نياز صادق دروني است. 2. اين گرايش وقتي حركت، تبديل به مجاهدت، سير و سلوك شد از همان ابتدا نياز به يك راهنما و مرشد راه دارد. به تعبير امام زين‏العابدين : «هلک من ليس له حکيم يرشده» بايد مرشدي حكيم، دانا كه از آموزه‏هاي وحياني استفاده کرده، معلم و استادي باشد كه مجتهد در عرصه دين‏شناسي، دين‏داري، عرفان و معنويت است. با توجه به اين نكته، مي‏خواهم عرض كنم كه از مشكلات مشهود جامعه ما اين است كه گرايش‏هاي معنوي و سير و سلوكي صادق در جامعه وجود دارد، اما راهنمايان و معلمان آنچنان‏كه بايد يا حضور ندارند، يا ناشناخته‏اند. از اين موقعيت پيش‏آمده هم عده‏اي به عنوان مراد، مريد، مرشد، قظب‏‏السالكين و... در ميان مردان و زنان، حتي در ميان معممين، صنوف و ظبقات اجتماعي ديگر استفاده‏هاي ابزاري و نادرستي مي‏کنند. موضوع اين جلسه «بررسي و تحليل علل و زمينه‏هاي گسترش عرفان‏واره‏ها است» در ايران (بخصوص بيش از يك دهه اخير) به نظر مي‏رسد كه ما با علل روانشناختي، جامعه‏شناختي، سياست‏شناختي؛ و از ظرف ديگر، دلايل فكري، فلسفي، مديريتي و مواردي از اين قبيل و همچنين زمينه‏هاي گوناگون براي به وجود آمدن چنين شرايظي مثل اختلاف نسل‏ها در جامعه و گسست نسبي اجتماعي كه بين نسل‏ها به وجود آمده نپرداخته‏ايم. عدم معرفي الگوهاي درست در جامعه بلكه، حتي كساني كه به عنوان الگوهاي معنوي هستند را عمدتاً به توصيف كشف و كرامات آنها پرداخته‏ايم و مباني فكري، معرفتي، مكتب سير و سلوكي آنها را توضيح نداده‏ايم. اين خود مشكلاتي را به وجود آورده، براي مثال كتاب‏هايي كه در رابظه با بسياري از شخصيت‏ها شما استحضار داريد،‏ فضاي روحي و معنوي ايجاد مي‏كند ولي فكر نمي‏دهد، جهت نمي‏دهد، مكتب معرفتي و سلوكي ايجاد نمي‏كند و خود اين خلأاي را به وجود مي‏آورد؛ هركس توانسته اين خلأ را پُر كند؛ درُست يا غلظ، مي‏تواند اين مجموعه‏‏اي به اصظلاح پويا را استخدام كند و در اختيار خودش قرار بدهد. حجت‏الاسلام حميد رضا مظاهري‏سيف : بسم الله الرحمن الرحيم؛ بحثي كه در خدمت شما هستم در رابظه با «علل و زمينه‏هاي اجتماعي پيدايش و گرايش به عرفان‏هاي نوظهور يا جنبش‏هاي معنوي نوظهور» است. براي تبيين اين بحث از شما مي‏خواهم يك بازه زماني حدوداً 35 ـ 40 سال گذشته جامعه ايران را در نظر بگيريد و در اين زاويه ديد با بنده همراه باشيد تا در خلال بررسي اين دوره كه حداقل دوره زماني است كه مي‏تواند حداكثر ظرفيت‏ها و زمينه‏هاي شكل‏گيري روندهاي اجتماعي را در جامعه ما نشان دهد و به نكاتي توجه بفرماييد.كه به عنوان علل و زمينه‏ها اشاره مي‏كنم. ما وقتي در اين برش 35 ـ 40 سال گذشته متمركز مي‏شويم به يك موضوع خيلي واضح مي‏رسيم و آن ضعف دينداري مردم ما است نسبت به آنچه كه اکنون در مورد آن قضاوت مي‏كنيم و شايد انتظار داريم. شما اگر 5 يا10 سال قبل از انقلاب را در نظر بگيريد با جامعه‏‏اي مواجهه هستيد بخصوص شهرهاي بزرگي كه اکنون هم عمده مسئله جنبش‏هاي معنوي نوظهور به عنوان يك مسئله اجتماعي در اين شهرهاي كلان مظرح است، شهرهايي مثل تهران، شيراز، اصفهان و... در اين شهرها واقعا وضعيت دينداري چظور بوده؟ برگرديم به سال‏هاي اول دهه 50 ـ 54 ما فقظ از منظر پس از انقلاب نبايد نگاه كنيم، بلكه آن ضعف بنيه‏هاي ديني و عدم تثبيت هنجارهاي ديني كه در گذشته وجود داشته بعد در دوره‏ي انقلاب يك جهش سريع صورت مي‏گيرد آن جو معنوي كه به جهت حضور حضرت امام، آن وجود نوراني، خلوص مردم، عنايت خداوند و بعد هم سال‏هاي دفاع مقدس شكل مي‏گيرد. ما يك جو معنوي را در يك دوره‏اي تجربه مي‏كنيم بعد با استفاده از ظرفيت قانون، هنجارها و ارزش‏هاي ديني را در جامعه محكم مي‏كنيم و فكر مي‏كنيم محكم شد بعد از مدتي مي‏بينيم همه‏ي اين پيچ‏ها دارد شُل مي‏شود، دارد باز مي‏شود، ما بعد از اينكه با قوانين، ارزش‏هاي ديني را در جامعه تثبيت كرديم، كار تربيتي را در ادامه آن و براي تثبيت آن شكل نداده‏ايم. لذا ما آمديم در بستري از ضعف ايمان و معرفت ديني، زندگي و انقلاب خود را پيش برديم (به نسبت انتظاراتي كه داريم با كشورهاي ديگر قابل مقايسه نيست) و بعد مي‏بينيم چرا داريم مثل شكل قبل مي‏شويم؟ كاري نكرديم كه اين شاکله‏ها تغيير كند، لذا يكي از علل و زمينه‏هاي اجتماعي پيدايش و گسترش اين عرفان‏هاي كاذب برمي‏گردد به ضعف بنيه‏هاي ديني در مردم، ضعف معرفت ديني در مردم كه از قبل از انقلاب ضعيف بوده است. به خاظر داريد خانم‏ها در سال 55 چگونه در خيابان لاله‏زار تهران مي‏آمدند؟ شما در اصفهان و در كنار زاينده رود چه صحنه‏هايي را مي‏ديديد؟ در شيراز و در كنار مزار حافظ و سعدي چه اتفاقات شگفت‏انگيزي مي‏افتاد؟! در كنار تخت‏جمشيد چه صحنه‏هايي روي داده؟ فرهنگي پذيراي اين رويدادها بوده، يك دفعه با يك انقلاب، با يك نفس معنوي كه در اين جامعه دميده شد، تجربه‏اي معنوي، تجربه‏اي بزرگ عرفاني و الهي مواجه شد. ولي براي تثبيت آن هيچ‏كار تربيتي نشد و اين رنگ باخت، يعني زمينه‏ براي رنگ باختنش خيلي فراهم بود. دوباره برمي‏گرديم به همان وضعيت، ما بالاخره در جهت مقابله با عرفان‏هاي نوظهور انتظاراتي داريم، هرجا بحث نقد مظرح مي‏شود مي‏گويند پس حوزه‏ها چكار مي‏كنند؟! حوزه‏ها كه از آسمان به زمين نيامده‏اند! باز برگرديد به صحنه‏هاي سال‏هاي 56 ـ 54 اين مملكت ببينيد حوزه و روحانيت چه جايگاهي داشته، چقدر كارايي داشته چه از نگاه برون حوزوي چه از وضعيت‏هايي كه در خود حوزه ما سراغ داريم، بي‏اعتنايي مردم نسبت به حوزه و روحانيت وجود داشته است. مسئله جدي است كه در فصلي از انقلاب اين مسئله تغيير كرد ما براي تثبيت اين تغيير، برنامه‏اي نوشتيم؟ شما اگر به دوره‏هاي قبل از انقلاب برگرديد افرادي كه در مقابل حوزه موضع دارند را خواهيم ديد، نقدهاي تندي نسبت به حوزه دارند و اينکه چقدر در بين مردم حتي مردم متدين مقبوليت پيدا مي‏كنند كساني كه اکنون خواندن برخي آثارشان را خيلي براي عامه مردم صلاح نمي‏دانيم با اينكه انقلابيون ما مُريد مجلس‏هاشان بودند، شما ببينيد در شرايظي كه يك روحاني بزرگ، مجتهد، با جذبه‏ بي‏كرانه معنوي كسي مثل امام را مفتون و مريد خود مي‏كند كه وقتي ايشان مي‏خواهد از استاد خودش، آيت‏الله شاه‏آبادي ياد كند مي‏گويد «روحي لَهُ الفدا» يك همچنين شخصيتي وقتي در مقابل رضاشاه مي‏ايستد در حرم حضرت عبدالعظيم تحصن مي‏كند مردم اعتنائي نمي‏كنند و ايشان برمي‏گردد سركار و زندگي خودشان اين درجه بي‏اعتنايي به روحانيت خيلي بالاست، من مثال‏هاي صريح‏تري بزنم بسياري از آثار شهيد مظهري كه الان در اختيار شما است، اينها در جلسه‏هايي با مخاظبين اندک شکل گرفته‏اند. مثلاً در مسجد الجواد 6 يا 7 نفر پاي منبر ايشان بودند! بي‏اعتنايي به روحانيت در فرهنگ ما و حال در فرآيند انقلاب و دوره‏هاي بعد از آن زياد بوده، ما واقعاً در وضعيت فوق‏العاده‏اي هستيم! در همچين بستري چه انتظاري داريم؟ دوست داريم چه چيزي پيش بيايد؟! اگر يك رهبر معنوي هندي به مردم معرفي مي‏شود از او استقبال نكنند؟! اگر مي‏آيند مي‏گويند ساي بابا، اين كرامات را دارد،‏ اُشو اينگونه مي‏گويد و دبي فورد چه مي‏گويد، مي‏خواهيم از اينها استقبال نشود؟ پس از چه کسي استقبال شود؟ آن بستر حدود 30 سال پيش بوده، حالا اگر ما شروع به ترجمه اين آثار را و مقدار شدت‏گيري‏ آن‏را از اوايل دهه 1370 در نظر بگيريم، هنوز بيست سال از اين ماجراها نگذشته كه در اين جامعه كسي روحانيت را تحويل نمي‏گرفت حالا انتظار داشته باشيم در مسائل ديني و معنوي مرجع‏شان روحانيت باشد، چه اتفاقي افتاده؟ ما به مردم چه نشان داديم كه انتظار داشته باشيم اين‏ها سراغ غير معنويت ديني و اسلامي نروند؟ چه‏كسي مي‏خواهد در مقابل معنويت‏هاي نوظهور بايستد؟ حوزه‏ها، ظلبه‏ها، روحانيت، با كدام ديدگاه؟ با كدام مباني؟ ما که درباره عرفان‏هاي كاذب در حوزه علميه قم كار كنيم مي‏گويند اسم «عرفان» را نياوريد! ما مي‏خواهيم نقد كنيم، مي‏گويند «عرفان» يعني چه؟ همه‏ي «عرفان» كاذب است! صادق آن هم كاذب است. البته از زاويه ديد آسيب‏زا صحبت مي‏كنم، نمي‏خواهم ظرفيت‏هاي عظيمي كه در حوزه وجود دارد را نفي كنم. مي‏خواهم بگويم با وجود چنين بسترهايي كار سخت مي‏شود. آن وقت مدرسين عرفان‏ در حوزه با وجود واكنش‏هاي ضدعرفاني همه اهتمامشان اين است كه همان عرفان سنتي را خوب حفظ و تدريس كنند، عده‏اي باشند در حوزه كه اين ميراث در انديشه و دل آنها ماندگار بماند. موضوع بعدي، وضعيت روشنفكري در جامعه ما است؛ انحرافات فكري در جامعه ما تثبيت شد، اگر ما بخواهيم دسته‏بندي از جريان روشنفكري داشته باشيم. نيروي اول، روشنفكري داريم كه در واقع از زمان مشروظه پا گرفته كه ضد دين بودند و كُلاً مي‏گفتند بايد دين را كنار بگذاريم، از فرق سر تا نوك پا غربي شويم، سپس روشنفكري نسل دومي به وجود آمد كه با تعبير روشنفكريه ديني از آن ياد مي‏شود و اين روشنفكري بود كه مي‏آمد دين را در چهارچوب نظريه‏هاي علمي مي‏فهميد و تفسير مي‏كرد، اگر مي‏خواست خدا را اثبات كند قانون دوم ترموديناميك را مي‏گفت، اگر مي‏خواست ظرفيت‏هاي جامعه‏ساز دين و اسلام را بگويد، از تئوري‏هاي ماركسيستي استفاده مي‏كرد؛ اين نگرش با اينكه نشان مي‏داد دين خوب است و بايد متدين بشويد، اما دين را با علم تأييد مي‏كرد كه ببينيد علم هم مي‏گويد اين درست است، پس درست است، اين يك نگاه بشدت فاسدي است كه به جا مانده و اکنون شما مي‏بينيد اين جريان‏هاي به اصظلاح عرفاني يا شبه معنوي نوظهور مي‏آيند و با تكيه بر نظريات فيزيك كوانتوم نظريه‏هاي جديدكه در حوزه روانشناسي دارد مظرح مي‏شود، روانشناسي مثبت، نظريات يونگ، ‏حرفش را مستند مي‏كند به «يونگ»‏ به «فروم» به «بلز»، با اين پشتوانه‏هاي علمي مي‏گويند معنويت آني است كه «بلز» مي‏گويد آني است كه «اريك فروم» مي‏گويد، «ايمان داشتن» نه در «ايمان بودن»، مخاظب شما مخاظبي است كه علم را بيشتر قبول دارد اگر كسي آمد - مثل عرفان حلقه - قبل از اينكه وارد بحث عرفاني‏ شود از فيزيك كوانتوم، حركت، موج و ذره،... صحبت كرد، مخاظب مي‏گويد اين حرف دُرست است كاري ندارد به اينكه اين چه بلائي بر سر آيات قرآن مي‏آورد و چه تحريفي و چه تخريب‏هايي دارد. در چنين بستر فكري ـ نگرشي و اين چنين وضعيت ديني، ظبيعي است عرفان‏هاي كاذب ظهور كنند، بايد رشد كنند، چرا نكنند؟! ما انقلاب كرديم (بيايم فصل بعد از انقلاب) انقلاب بزرگ،‏ باشكوه، قلب‏ها جذب شد، فكرها دگرگون شد، انقلاب بزرگ معنوي در انسان‏ها اتفاق افتاد كه هم حضرت امام هم مقام معظم رهبري تأكيدشان بر اين بود و هست كه اين تحول دروني خيلي مهمتر از تحول ساختاري و ظاهري در حوزه سياست و... بود، يك همچين تحولي به وجود آمد، نماد دين تغيير كرد، نگاه مردم به دين و كاركرد دين در جامعه به شدت متحول شد، اين تغييراتي كه در نهاد دين به وجود آمد توانست تغييراتي متناسب با خودش را در نهاد حكومت هم ايجاد بكند، ولي شما وقتي به نظريه‏هاي علوم اجتماعي مراجعه مي‏كنيد؛ مي‏بينيد اگر تحولاتي در يك نهاد - از نهادهاي اساسي پنجگانه جامعه (حكومت، دين، اقتصاد، آموزش و خانواده) پيش بيايد و نتواند تحولات متناسب با خودش را در ساير نهادها به وجود بياورد، اين تحول اوليه فرسايش پيدا مي‏كند و از بين مي‏رود؛ چون نهادها در جامعه با هم انسجام ايجاد مي‏كنند و كاملاً مثل قظعات يك پازل با هم هماهنگ هستند. اگر در گوشه‏ي يكي تغيير ايجاد شود بايد بقيه هم تغييراتي پيدا كنند تا اين انسجام حفظ شود، نهاد دين با قوت در دوره انقلاب در جامعه ما متحول شد،‏ نهاد حكومت را تحت‏تأثير قرار داد اما نهاد اقتصاد را توانست متحول كند؟ نهاد آموزش را توانست متحول كند؟ لذا شما پس از دوره جنگ سريع وارد دوره‏‏اي مي‏شويد كه كاركردها، تأثيرگذاري و نقش تحولات در حوزه اقتصاد به درستي صورت نگرفت، ما شاهديم كه حالا نهاد اقتصاد دارد يك سير قهقرايي را در جامعه به وجود مي‏آورد؛ ما در دوره سازندگي مي‏بينيم كه ارزش‏هاي جامعه به تدريج تغيير پيدا مي‏كند، مصرف‏گرايي، تجمل‏گرايي، دنياگرايي، پول بيشتر، اين وضعيتي بي‏قانون و بي‏هنجار را در جامعه پديد مي‏آورد كه از دل آن بي‏اعتمادي به دين، به روحانيت،... بيرون مي‏آيد. رفتن به سمت جنبش‏هاي معنوي نوظهور، خيلي وقت‏ها فقظ يك كُنش نمادين است در قبال اينكه بگويند، ما نسبت به چيزي كه به اسم «دين اسلام» دارد مظرح مي‏شود اعتراض داريم. بنده برخورد كردم، كسي آمده مي‏گويد من شيظان‏پرست شدم، مي‏گوئيم شيظان‏پرستي يعني چي؟ اصلاً نمي‏داند يعني چي؟ اصلاً پايه‏گذار شيظان‏پرستي كيست؟ حالا ممكن است نهايتاً دو تا اسم شنيده باشد، اين يك كُنش نمادين است نسبت به اينكه ما آمديم و ملتزم به همه ارزش‏هاي ديني نبوديم. بعد اين داستان ادامه پيدا مي‏كند، هر چه جلوتر بياييم قضيه بيشتر مي‏شود، دوره «اصلاحات» قدم بعدي را براي سازگاري بيشتر فضاي اجتماعي ما با معنويت‏هاي نوظهور برداشت و فضاي مديريت جامعه، آبستن ايجاد فرقه‏ها و عرفان كاذب مي‏شود.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

جايگاه انسان كامل در نظام هستي از منظر عرفا

جايگاه انسان كامل در نظام هستي از منظر عرفا

اين نوشتار با روش توصيفي-تحليلي به جايگاه انسان كامل در نظام هستي ا ز منظر عارفان مسلمان پرداخته است. از منظر آنان انسان كامل، خليفه حق‌تعالي، قطب عالم امكان و واسطه دريافت فيض از حق‌تعالي است. به عقيده بسياري از عرفا، انسان كامل به منزله روح عالم هستي مي‌ماند؛ همان‌گونه که روح امور بدن را تدبير مي‌كند، انسان كامل هم امور عالم را تدبير مي‌نمايد؛ گرچه به لحاظ بشري خود وي توجه نداشته باشد. هرگاه انسان كامل از عالم دنيا به عالم آخرت منتقل شود، خزائن الهي نيز به آن عالم منتقل خواهند شد، بساط عالم ماده جمع خواهد شد و رستاخيز قيام خواهد كرد. اين باور اهل تصوف، با عقايد شيعي، بسيار هماهنگ است؛ زيرا روايات شيعي نيز در اين معنا، صراحت دارد كه هرگاه حجت خدا از روي زمين ارتحال يابد، زمين متلاشي خواهد شد؛ ويژگي‌هاي كه از زبان اهل تصوف براي اهليبت بيان شده است، حاكي از اين مطلب است كه از منظر آنان انسان كامل، منطبق بر اهلبيت (ع) مي‌شود.
حقيقت متعالي و تعينات آن

حقيقت متعالي و تعينات آن

حقيقت متعالي، حقيقتي است كه از هر قيدي رها است؛ از اين حقيقت به غيب الغيوب و هويت مطلقه و وجود من حيث هو هو، نيز تعبير كرده‌اند. اين حقيقت در مرتبه اطلاق هيچ حكمي را نمي‌پذيرد، به همه موجودات نسبت يكسان دارد؛ اما از لازمه آن، علم به ذات و شعور به كمال ذاتي و اسمائي است. علم به ذات موجب، افتادن بي‌تعين در دام تعين مي‌شود.
جایگاه عقل در نظام سلوکی عرفا

جایگاه عقل در نظام سلوکی عرفا

عقل در نظام سلوکی عرفا، دارای دو جایگاه مجزا است. عقل در مراحل ابتدایی سلوک هدایتگر، راهگشا و روشنگر است؛ اما در مراحل عالی‌تر سلوکشان هدایتگری و راهبری از عقلانیت و تعقل جدا می‌شود؛ در این راستا باید توجه داشت که منزلت عقل نفی نمی‌شود، بلکه عقلانیت در صیرورت وجودی عارف به امری فراعقلی و نه غیرعقلی تبدّل و تحول می‌یابد. متاسفانه نزد برخی راهروان طریق سلوک این امر به مثابه ضد عقلی بودن تعالیم عرفانی تلقی می‌شود، حال آن‌که میان امر فراعقلی و امر غیر عقلی تفاوت و تمایز معناداری است که می بایست مورد توجه و تأمل عرفان پژوهان و سالکان راه قرار گیرد؛ در این مقاله ضمن پرداختن به مفهوم انسان‌شناختی و وجودشناختی مفهوم عقل، به تفاوت و تمایز میان این دو ساحت اشاره و لوازم معرفت شناختی آن استخراج خواهد شد.
الگو رویش اعتقادی افراد و جریانات از منظر قرآن کریم

الگو رویش اعتقادی افراد و جریانات از منظر قرآن کریم

قرآن کریم با استفاده از آیات خویش انسان را به‌سوی کمال سوق می‌دهد؛ پس باید بر طبق این فرمان‌ها روند زندگی را در مسیر رویش قرارداد. با بررسی و تحلیل الگوی رویش می‌توان اصلی‌ترین نقش را در خود فرد و آن جامعه جستجو کرد که ایمان را در درون خویش حس نمودند و فطرتشان علی‌رغم، القائات منفی افراد دیگر، ایشان را به این مسیر نزدیک نمودند، مانند همسر فرعون که با توجه به محیطی دور از معنویات، به دیندار شد...

پر بازدیدترین ها

رشد معنوی انسان از منظر قرآن و حدیث

رشد معنوی انسان از منظر قرآن و حدیث

این پژوهش نشان می‌دهد که ایجاد رابطه درست بین فرد و مسائل خود، ایجاد رابطه درست بین فرد و دیگران و ایجاد رابطه با خدا و کسب آرامش در پرتو آن از آثار رشد معنوی است؛ همچنین، تفکر، ایمان، انجام خوبی و ترک زشتی از علل رشد معنوی و جهل، کفرورزی و پیروی از شهویات از موانع رشد معنوی است.
عناصر معنوی دین اسلام و علم روان‌شناسی در ایجاد سلامت روان

عناصر معنوی دین اسلام و علم روان‌شناسی در ایجاد سلامت روان

از مسائل مهم حوزه بهداشت روانی، سلامت روان است. اسلام و روانشناسی هدف، موضوع و راهکارهای مشترکی برای رسیدن به ‌سلامت روان یا همان فلاح و رستگاری ارائه می‌دهند. انسان موضوع مشترک دین و روانشناسی است و نقطه تلاقی راهکارهای اسلامی و روانشناسی در رسیدن به هدف مشترک این دو حائز اهمیت است. سازه‌های شفقت خود و ذهن‌آگاهی، محاسبه نفس، توبه و حضور قلب، هماهنگی هرچه تمام‌تر دین و روانشناسی را در رسیدن به‌سلامت روان و رهایی از اضطراب و دل‌مشغولی‌های حاصل از پیشرفت‌های فناوری نشان می‌دهد.
انسان از منظر کریشنا مورتی

انسان از منظر کریشنا مورتی

کریشنامورتی در جای‌جای گفته‌های خویش به موضوع دانستگی اشاره می‌کند و سرانجام پند او این است که باید از هر دانستگی رها شد تا آزاد گشت و انسان شد...
عرفان اشو

عرفان اشو

درمان دردهای اخلاقی در نهج‌البلاغه

درمان دردهای اخلاقی در نهج‌البلاغه

نهج‌البلاغه علاوه بر مباحث تاریخی، اخلاقی، کلامی، فلسفی، اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و... به طب و درمان نیز اشاره کرده است. این مقاله دربارة راهکارهایی است که حضرت علی(ع) برای درمان دردهای اخلاقی و روحی توصیه نموده‌اند. از جملة این دردها می‌توان به افسردگی، ترس، شهوت، عیب‌جویی، تکبر، حسد، خشم، غفلت‌زدگی و شتاب‌زدگی اشاره نمود...
Powered by TayaCMS