حفیظه مهدیان*
چکیده
از مهمترین تحریفها در جهان امروزی، معنویتِ بدون خدا و جایگزینی جادو بهجای معنویت اصیل است که بهطور جدی توسط سینما بازنمایی و تبلیغ میشود. قبالا یا همان تصوف یهودی، از معنویتهای غیراصیل است که در سالهای اخیر در مجامع سینمایی مورد توجه قرار گرفته است. قبالا تصوفی است که بر پایه جادو نهاده شده است و فرد از طریق آن میتواند به قدرتهای ویژه دست یابد. این تصوف با تعظیم جادو، شریعت را زیر پا نهاده است و جهان را در نزاع دایمی بین خیر و شر میداند. این مقاله با تلقی قبالا بهعنوان یکی از مؤلفههای کلیدی معنویت عصر نوین، سعی کرده است با بررسی موردی فیلم «شاگرد جادوگر»، روشهای نامحسوس القا مفاهیم قبالهای، توسط رسانهها را تحلیل کند؛ گزارههای قبالهای این فیلم، عبارتنداز: جادومحوری، شرگرایی، شریعتگریزی، انسانخداانگاری، مادهگرایی و اسطورههای قبالهای.
واژگان کلیدی: عرفان قبالا، سینما، معنویت، جادو، آخرالزمان.
مقدمه
افراد زیادی معتقدند ما اکنون در نظم اطلاعاتی واحدی زندگی میکنیم، شبکه جهانی عظیمی که در آن اطلاعات بهسرعت و در حجمهای بالا توزیع میشود (حیدرپور و مزینانی، 1392: 173). این شرایط جدید جهانی بهعقیده محققان، برای فراگیری فرهنگ عوام امریکایی در سراسر کره زمین، زمینه بسیار مساعدی ایجاد کرده است. آنچنان که برخی پژوهشگران معتقدند رویاهای امریکایی منعکسشده در فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی در میان صادرات ایالات متحده، مقام اول را دارا هستند. تحتتأثیر گسترش جهانی فرهنگ پرجاذبه امریکا، عنوانهای سهگانه «سرزمین فیلم»، «سرزمین تلویزیون و ویدئو» و «سرزمین موسیقی» به ایالات متحده داده شده است (معتمدنژاد، 1389، 1: 394). در اینراستا برخی بیم آن را دارند که جهانیشدن به پیدایش «فرهنگ جهانی» منجر شود که در آن ارزشهای قدرتمندترینها و ثروتمندترینها ـ برای مثال فیلمسازان هالیوود از طریق ساخت فیلمهای پرخرج و تزریق فرهنگ مصرفی غربی توسط آنها به مردم سرتاسر جهان ـ بر نیروی رسوم و سنتهای محلی فایق آید. طبق این دیدگاه، جهانیشدن شکلی از امپریالیسم فرهنگی است که در آن، ارزشها، سبکها و نگرشهای دنیای غرب با چنان شدتی گسترش مییابد که فرهنگهای ملی منفرد را منکوب میکند (حیدرپور و مزینانی، 1392: 173). هرچند که در مقابل، برخی فرآیندهای جهانیشدن را به تمایزیابی روبه رشد سنتها و شکلهای فرهنگی ربط دادهاند و قائلند جامعه جهانی بهجای همگونی فرهنگی، اکنون با کثرت و تنوع خارقالعاده فرهنگها مشخص میشود؛ اما همچنان ادعا دارند که انبوهی از شکلهای فرهنگی خارجی به سنتهای محلی الحاق میشود و مجموعه سرسامآوری از گزینههای سبک زندگی را به مردم عرضه میکند که از میان آنها باید دست به انتخاب زد (بودریار، 1988).
در یک رویکرد کلی میتوان گفت، در جهانی زندگی میکنیم که فرهنگهای مختلف با استفاده از رسانههای ارتباط جمعی، بهشکل گسترده در حال اشاعه خود هستند. در اینراستا، سینما بهویژه سینمای هالیوود بهدلیل جذایتهای منحصربهفرد خود که محصول ثروت مالکان این کمپانی و نیز فنآوریهای پیشرفه در تولید است، توانسته جمع کثیری از افراد را با خود همراه کرده و فرهنگ مطلوب خود را به مخاطب عرضه کند. از عناصر معرفتی جهانی که در آن زیست میکنیم، معنویت و ایمان به متافیزیک است. در این بین عرفانها و مکاتب زیادی، ادعای معرفت اصیل را دارند و سعی میکنند با اغواگری، افراد بیشتری را به دور خود جمع کنند. جادوگرایی و اعتنا به انجام امور خارقالعاده بهجای شریعتگرایی و رسیدن به عرفان راستین از راه شریعت الهی تبلیغ میشود. قبالا یا عرفان یهود، از جمله بارزترین تصوفهایی است که بر پایه جادو قرار دارد و با زیر پا گذاشتن شریعت، سعادت و نجات انسان را در جادو میبیند. سینمای هالیوود در سالهای اخیر، فیلمهای زیادی را به این موضوع اختصاص داده است. از این نمونه فیلمها میتوان به «کتابچه اسپایدرویک» «درخت زندگی» «مومیایی» «رمزداوینچی» «افسانه مرلین» و پروژه بزرگ «هری پاتر» اشاره کرد.
فیلم «شاگرد جادوگر» از آثار جدید قبالهای هالیوود است که بهوضوح نقش خدا و حضور او در زندگی انسان را پاک میکند و جادو و قدرت بشر مادی را جایگزین آن. این فیلم محصول 2010 امریکا است و به کارگردانی «جان ترتلتاب» ساخته شده است و بازیگران مطرحی از جمله «نیکلاس کیج» «جی باروچل» «آلفردمولینا» «ترزا پالمر» و «مونیکا بلوچی» در آن به ایفای نقش پرداختهاند. فیلمنامه «شاگرد جادوگر» توسط «لاورنس کانر» و «مارک رازنتل» نوشته شد و توسط ترتلتاب بازنویسی شده است. در این نوشتار، فیلم «شاگرد جادوگر» بهعنوان یکی از بارزترین آثار قبالهای سینما تحلیل میشود. در قبالا عناصر معرفتی زیادی وجود دارد؛ اما در این نوشته به مؤلفههایی که با سیر داستانی فیلم مطابقت داشته میپردازیم. بنابراین سعی میشود به پرسشهای زیر پاسخ داده شود:
عرفان یهود (قباله) چیست؟ کدام یک از گزارههای قبالا در این فیلم اشاره شده است؟ این مفاهیم و عناصر چگونه در فیلم، به تصویر کشیده شدهاند؟ فیلم «شاگرد جادوگر»، برای بیان افکار خود از چه اسطورههایی مدد گرفته است؟
ضرورت پژوهش
ایران اسلامی پس از انقلاب عظیم خود یکسره مورد هجوم رسانهها و سیاستمداران غرب قرار گرفته است. روزی با جنگ تحمیلی و امروز با جنگ نرم؛ در این نبرد «سواد رسانهای» است که ما را در برابر هجمه دشمن ایمن میکند. ایرانیان بهعنوان مصرفکنندگان انواع مختلف محصولات رسانهای، در معرض منظومه گستردهای از رسانهها هستند. گرایش روزافزون ایرانیان به مصرف رسانهای علاوه بر بسیاری از مزایا، کژکارکردها و مشکلاتی را نیز در پی داشته است. تغییرات گاه نابهنجار در فضای پوشش عمومی جامعه، توسعه مصرفگرایی تحتتأثیر انواع شبکههای ماهوارهای، کاهش علاقه به ازدواج، برخی از نمودهای عینی مصرف رسانهای ایرانیان بوده است (بیچرانلو، 1390: 10).
متفکران علوم اجتماعی برای مصونسازی مخاطبان از تأثیرات ناخوشایند رسانهها، سازوکار توسعه سواد رسانهای را طرحریزی کردهاند. منظور از سواد رسانهای، تجهیزکردن مخاطبان رسانهها با تواناییها و مهارتهای تحلیل، نقد و ارزیابی محتوای رسانهها است، تا بتوانند تشخیص دهند که همچون رژیم غذایی، چگونه رژیم رسانهای داشته باشند. سواد رسانهای پاسخی ضروری، اجتنابناپذیر و واقعنگر به محیط الکترونیکی پیچیده و مدام در حال تغییر و تحول اطراف ما است و به افراد توانایی تفسیر، تعبیر و نقد پیامهای رسانهای را میبخشد
(همان: 11-12).
هالیوود از شاخصترین بازیگران نبرد سایبرنتیک نظام سرمایهداری یهودی غرب، اقدامهای گستردهای برای نابودی تفکر دینی و خاموشساختن فطرت بشری کرده و لازم است با شناخت این دستگاه توانمند هنری که به فرموده مقام معظم رهبری، «قله سینمای دنیا ست» (بیانات رهبری در دیدار با نخبگان کرمانشاه، 26/ 7/ 1390) هرچه بیشتر در تحلیل خروجیهای شاخص آن و بالابردن سطح سواد رسانهای افراد جامعه بکوشیم. بنابراین رصد سینمای استراتژیک غرب بهویژه در بعد قبالهای ـ یهودیاش و پیگیری آثار تولیدی برجسته آن، بر جامعه تحقیقاتی ما لازم است.
قبالا یا کابالا، متعارفترین اصطلاح سنتی بهکار رفته برای آموزههای رازوَرانه یهودیت و عرفان یهود، بهویژه عرفان برآمده از سدههای میانه تا کنون است. واژه قبالا به مفهومی گستردهتر، به تمامی جریانهای پی آیند رازآلود یهودیت اشاره دارد، که از پایان دوره معبد دوم پرورش یافته و بهمثابه سازمان تاریخ یهودیت شده است (کاویانی، 1372: 15). باید گفت يهوديت ديني توحيدي است و با وحي تورات، بر حضرت موسي علیه السلام آغاز گرديده است. با اين حال درون آن سيستمي بهنام كابالا جاي گرفته كه در بردارندهی آداب جادوگري است كه از سوي مذاهب ابراهیمی ممنوع اعلام شدهاند. اين موضوع، بهخوبي نشان ميدهد كابالا در واقع عنصري خارجي است كه از بيرون به يهوديت وارد شده است. اما سرچشمه اين عنصر كجاست؟ «مرات ازکان»[2] فراماسون ترك در كتاب خود با عنوان «فراماسونري چيست و چگونه است؟» مينويسد: «دقیقاً نميدانيم كابالا از كجا آمد يا چطور ایجاد شده است. اين یک نام کلی براي یک فلسفه منحصر بهفرد رمزآمیز و باطنی با اصول ماوراءطبیعی است كه خویشاوندی بسیاری با دین یهود دارد و از آن بهعنوان عرفان يهودي نام برده میشود، اما برخی از ویژگیهای آن نشان ميدهد بسيار پيشتر از تورات بهوجود آمده است» (یحیی، 1385: 23- 21). «فيبر اوليوت»[3] مورخ يهودي، مصر باستان را خاستگاه كابالا ميداند. به عقيدة وي ريشههاي كابالا، سنتي است كه برخي رهبران يهودي در مصر باستان آن را آموختند و نسل به نسل بهشکل شفاهي منتقل كردند (همان: 23). بنابراین قبالا ساختاری است که ریشه در الحاد و بتپرستی قبل از تورات دارد.
آیین قبالا، نخستینبار از قرن یازدهم میلادی، در میان یهودیان اسپانیا و جنوب فرانسه رایج شد و پس از دو قرن، نخستین آثار مکتوب قبالایی بهوجود آمد که بر تفسیر عرفانی اسفار پنجگانه تورات[4] استوار بود. هسته اصلی قبالا را میتوان در گفتارهای تلمود و در دو بخش «خداشناسی» و «خودشناسی» دنبال کرد (رنجبران، 1388: 8-7). کابالیستها با این مسئله مواجه بودند که چگونه میتوان بدون بیحرمتی و تعدی به مکتوبات موجود آنها را پذیرفت که از خداوند فیضان یافته و در نتیجه تغییرناپذیرند؛ راه حل آنها این بود که در متون قدیمی، تنها چیزی را بخوانند که میخواهند کشف و ثابت کنند که این معانی از ابتدا در مکتوبات مقدس، مستور بوده است. برای اثبات آن تمهیداتی چون تغییر مرتبه حروف یا بهعبارت دیگر، جایگزینکردن حروفی با حروف دیگر و بهوجود آوردن کلمات جدید، مطابق تعلیمات قبالایی را تدبیرکردند (گلسرخی، 1377: 531).
قبالا از مفاهیم پیچیده و عناصر گوناگونی برخوردار است. از آنجا که هدف این مقاله بررسی انتقادی عرفان یهود در فیلم سینمایی «شاگرد جادوگر» است، در ادامه، ابتدا خلاصهای از فیلم بیان میشود؛ سپس به توضیح مؤلفههای قبالا و در ادامهی هر مؤلفه، تحلیل انتقادی فیلم بر اساس آن مفهوم ارائه میشود.
خلاصه فیلم
آغاز فیلم، روایتی است از 740 سال قبل از میلاد و نبرد بین جادوگران؛ از جمله آنها جنگ بین «مرلین» و «مورگان» است. «مرلین» که جادوگری بزرگ و نیک است و سرنوشت بشر به دست قدرت و عدالت او است، اسرار جادوگری خود را به سه شاگرد خود یعنی «بالتازار»، «ورونیکا» و «هوروات» آموزش میدهد. «هوروات» به او خیانت میکند و بدیندلیل «مرلین» توسط «مورگان» کشته میشود که جادوگری بدسیرت و شیطانی است. «مورگان» طلسم قیام را برای بیدارکردن ارتش مرگ و به خدمت گرفتن بشریت از «مرلین» میدزدد. در این حال «بالتازار» با او درگیر میشود و «ورونیکا» برای نجات «بالتازار»، «مورگان» را درون بدن خود تسخیر میکند، پس از این «بالتازار» برای زنده ماندن «ورونیکا»، او و «مورگان» در درون او را در عروسک تسخیرگر، تسخیر میکند تا زمانی که «جوان مرلینی» را پیدا کند و او «مورگان» را بکشد. هزار سال میگذرد و «بالتازار» طی این مدت در سرزمینهای مختلف جهان، در جستوجوی «جوان مرلینی» حرکت میکند. سپس داستان، از اعماق تاریخ وارد دنیای امروز میشود. «بالتازار» طی یک حادثه «جوان مرلینی» (دیوید) را در امریکا پیدا میکند و برای آمادهسازی او برای رویارویی و نبرد بزرگ با «مورگان» او را به آموزههای جادویی تعلیم میدهد. در این مسیر «هوروات» که توانسته از زندان تسخیرگر فرار کند، آن را از «بالتازار» میدزدد و «جادوگران مورگانی» را برای غلبه بر «بالتازار» آزاد میکند. سپس با جادوی مزاحم انرژی آنها را میدزدد تا توانایی آزادسازی «مورگان» را بهدست آورد. «مورگان» پس از آزادی، با وردهای جادویی خود سعی در ترسیم «ستاره پنتاگرام» در آسمان میکند، بدینصورت که انرژی خود را به دیشهای ماهوارهای ساختمانهای بلند منتقل کرده و آنها نیز این انرژی را به یکدیگر میفرستند و ستاره بهشکل شعاعهای نوری شکل میگیرد. اگر اضلاع ستاره کامل شود، ارتش مرگ بیدار میشوند؛ در آخرین لحظات «بکی» (دوست دختر دیوید) یکی از دیشها را از کار میاندازد و یکی از اضلاع ستاره قطع میشود؛ در این هنگام «دیوید» از راه میرسد و «مورگان» را میکشد و جهان نجات مییابد.
مؤلفههای قبالهای فیلم
الف. جادو محوری
سحر و جادو، ارتباط برقرار کردن با جهان نامرئی و مرموز است که نیروهای آن، دنیای ما را تحتتأثیر قرار میدهند. به بیاندیگر، میان دنیای مرئی و نامرئی ارتباط ایجاد کردن و بدینسان نیروهای جادویی را از جهان نامرئی در دنیای مرئی بهکارگرفتن و کارهای خارقالعاده انجام دادن. با این نیروها میتوان باد و طوفان به راه انداخت یا برخی از اشیا را بدون لمسکردن حرکت داد یا از برخی وقایع پیش از وقوع آگاه شد و بهنوعی قدرت پیشگویی دست یافت (مظاهریسیف، 1387: 253-254).
پدیده سحر، دو هزار و هشتصد سال قبل از میلاد مسیح و در روزگار سلیمان نبی آشکار و فراگیر شد، که در آن اجنه و شیاطین تسخیرشده، به فرمان خداوند مأمور خدمت به سلیمان نبی شدند. هرچند حضرت سلیمان بهدستور الهی رموز سحر را مخفی نگاه داشت، اما برخی از شیاطین کفر ورزیدند و به مردم عادی سحر شیطانی را آموختند (رنجبران، 1388: 115-114). در تفسیر نمونه، ذیل آیه 102 سوره بقره، دراینباره آمده است: «از احادیث چنین بر میآید که در زمان سلیمان پیامبر (ع) گروهی در کشور او به عمل سحر و جادوگری پرداختند. سلیمان دستور داد تمام نوشتههای آنها را جمعآوری کرده و در محل مخصوصی نگهداری کنند. این نگهداری شاید بهخاطر آن بوده که مطالب مفیدی برای دفع سحر ساحران در میان آنها وجود داشته است. پس از وفات سلیمان گروهی آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند، گروهی از بنی اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند و سخت به جادوگری دل بستند، تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند» (مکارم شیرازی، 1353: ج1: 371). این چنین شد که یهود، سحر را از شیاطین انسانی و اجنه آموخت، همانطور که در بابل و پنج قرن پیش از میلاد، آن را آموختند و با تقلید از کاهنان مصر، بیشترین توجه را به سحر و جادو ارزانی کردند (رنجبران، همان). با آن که تورات در فقرات مختلفی، سحر را ممنوع اعلام کرده بود،[5] اما قبالاییان با بیتوجه به هشدارهای تورات، مشتاقانه آن را فرا گرفتند. در حقیقت، صوفی یهودی در جهت مهار نفس سرکش خود و فرمانبرداری از خداوند گام برنمیدارد، بلکه میکوشد تا از راه تأمل و معرفت اشراقی به ماهیت خداوند پی ببرد، تا بتواند در خدا تأثیر بگذارد و بر جهان سلطهای امپریالیستی پیدا کند. در اینجاست که رابطه تصوف یهودی یا قبالا با سحر و جادوگری مشخص میشود (المسیری، 1383، 5: 175).
شاگرد جادوگر، فیلمی است که وجه مثبتی از جادو و جادوگران ترسیم میکند، منجی جهان را یک جادوگر معرفی میکند و قائل است که بهوسیله جادو میتوان بر اشرار غلبه کرد. بنابراین، جادو را از متن تاریخ بیرون کشیده و آن را از حالت غیر دسترس بودن خارج میکند و به دنیای امروز پیوند میزند. زمان در ابتدای این فیلم،740 سال قبل از میلاد است و فیلم، جنگهای دائمی بین جادوگران را روایت میکند و در گفتوگوی ابتدایی، سرنوشت بشر را در دست یکی از جادوگران نیک قرار میدهد. پس از چند پلان، زمان بهدنیای مدرن امروز میآید و جنگ بین جادوگران را در دنیای امروز به تصویر میکشد و بیانکننده این مطلب است که در سراسر تاریخ، جادو محور کنشها و واکنشهای تأثیرگذار در سرنوشت بشر بوده و خواهد بود.
فیلم درصدد بیان این مطلب است که قبالایی که بر ستون جادو استوار است، معنویت گمشده عصر نوین است؛ معنویتی که در طول تاریخ همواره همراه بشر بوده است و بشر عادی از آن غافل مانده است.
جادو بهحدی در سعادت انسان مؤثر است که دیوید ـ یک انسان معمولی، کسی که حتی گاهی مورد تمسخر اطرافیان قرار میگیرد ـ بهوسیله جادو بهچنان قدرتی میرسد که نجاتبخش بشریت و«منجی» میشود. فیلم با مطرحکردن جادو بهعنوان نیروی نجاتبخش، در واقع مبلغ قبالا است.
ب. مادهگرایی
گرايش بنياسرائيل به بتپرستي مصر، یونان باستان و تأثیراتی که از تمدن بابل گرفتند، بينش خاصي را در ارتباط با تحريف متن تورات و مبادي كابالا فراهم ميآورد. زماني كه به دقت به اين دو موضوع توجه كنيم، خواهيم ديد كه در خاستگاه بتپرستي مصر، یونان و بابل باستان، فلسفهی ماديگرا وجود دارد (یحیی، 1388: 40).
مصریان باستان معتقد بودند ماده همواره موجود بوده است؛ برای آنها این تصور دور از منطق بود که خداوند چیزی را از نیستی مطلق خلق کند. آنها معتقد بودند، جهان هنگامی آغاز گردید که نظم از آشوب نمایان گردید و آنچه تا قبل از آن وجود داشت، نبرد بین نیروهای نظمدهنده و بینظمی بود؛ از اینرو معتقد بودند، جهان بهخودی خود موجود بوده و بر اساس احتمال، تکامل مییابد (همان: 31 و 84). نحوه تفکر مادیگرایان ـ ماتریالیستها ـ درست برعکس طرفداران ماوراءالطبیعه این است که هیچ چیز مقدس، نهایی و مطلق وجود خارجی ندارد (گروه تحقیقات علمی، 1369: 197).
مادهگرایی قبالهای از بن مایههای اصلی فیلم «شاگرد جادوگر» است. فیلم بهشدت علمگرا است و همه چیز، حتی جادو و امور ماورائی را در قلمرو علم مادی قرار میدهد؛ زیرا از نظر فیلم چیزی غیر از ماده وجود ندارد. این علمگرایی پوزیتویستی بهمعنای نفی قدرت برتر، همان خدا و تثبیت قدرت انسان است. در این فیلم جادو، چیزی جز شناخت دقیق طبیعت و تمرکز بر نیروهای درونی نیست. «بالتازار» در صحنهای به «دیوید» میگوید: «جادوگرها با توانایی استفاده از تمام مغزشان متولد میشوند، بر خلاف دیگر انسانها». بنابراین تفاوت جادوگر با انسانهای معمولی نیروی فکر او یا همان آگاهی از رموز طبیعت است.
در طول فیلم، جادو با علم فیزیک ـ که مبین جهان مادی است ـ پیوند خورده است. در واقع جادو، امتداد فیزیک و دنیای جادو، امتداد همین دنیای مادی معرفی میشود، بدینوسیله فیلم میخواهد عالم ماوراءماده را در تداوم دنیای مادی معرفی کند، یا بهعبارت دیگر آن را نفی کند. هرچند که بسیاری از خوارق عادت، توجیهی مادی و علمی دارند؛ اما فیلم با نمایش جادو بهعنوان عامل تعیینکننده سرنوشت بشریت، آن را عالیترین نوع معنویت نمایش داده و بدینترتیب همه چیز را منحصر در عالم ماده معرفی میکند؛ زیرا بنابر فیلم، اساسیترین عامل تأثیرگذار در جهان جادو است که آنهم پشتوانهای مادی داشته و دارای رموزی یکسره علمی است. تعالیم جادویی که «بالتازار» به «دیوید» میدهد، تکامل یافتهی همان فیزیکی است که «دیوید» در آزمایشگاه فیزیک خود بدان رسیده است؛ برای نمونه، در سکانسی که «بالتازار» طرز ساخت موج نورانیِ توپیِ شکل را برای مبارزه با دشمن به دیوید آموزش میدهد، میگوید این «توپ پلاسمایی» است. جالب است که توپ پلاسمایی از سنخ همان انشعابات پلاسمایی است که «دیوید» قبل از آشنایی با «بالتازار»، بهوسیله علم فیزیک در آزمایشگاه زیرزمینیاش ایجاد کرده بود؛ با این تفاوت که برای ایجاد توپ پرقدرت پلاسمایی باید بر نیروهای درونی خود تمرکز کرد و انرژی عصبیت خود را به خارج منتقل کرد.
فیلم بر نیروهای درونی و آگاهی پافشاری میکند و هیچ جایگاهی برای خدا، اراده و اذن او در امور قائل نیست، هرچه هست انسان است و تواناییهای او. در سکانسی دیگر «بالتازار» رمز آتشزدن اشیا را با یک توجیه علمی بیان میکند و میگوید: «مولکولهای اشیاء همواره در حال حرکتاند و این خطای دید است که ما آنها را ثابت میبینیم. با تمرکز میتوان حرکت مولکولها را دید و آن را سریع کرد که باعث گرم شدن آنها و در نتیجه آتش گرفتن شیء مورد نظر میشود».
ج. شرگرایی
همزمان با تحریف کتاب خدا، در میان یهودیان اندیشههای نادرستی درباره شیطان و قدرت او شکل گرفت. بسیاری از اساطیر باستانی مصر، یونان و روم
ـ همانند پیروان ثنویت[6] (دوخداگرایی) تثلیث، یا چند خداگرایی بیش از سه
اقنوم ـ بهگونهای برای خدایان فرعی استقلال قائلند؛ این اصالت به فرشتگان ویژه یا دیگر موجودات که از مظاهر نامها و صفات خدای سبحان هستند نیز سرایت کرد و بدینسان موجب محدودشدن خدا شد (فرجنژاد، 1388: 126). تأثیرگذاری این اندیشهها بر قبالا از دلایل قدرت گرفتن شر و شیطان بهشمار میرود.
این نگاه قبالهای به شر و شیطان در فیلم «شاگرد جادوگر» نیز به
چشم میخورد. مورگان ـ نماد شر در فیلم ـ جادوگری خطرناک است که
سعی دارد با دزدیدن طلسم قیام از مرلین، جادوگران خطرناک مرده را زنده کرده
و با کمک لشکر مرگ، آدمیان را به تسخیر خود در آورد. بنابراین «مورگان»
آنچنان قدرتی دارد که بتواند جهان را نابود کند.
او پس از بهدستآوردن طلسم در بدن «ورونیکا» زندانی شده و سپس توسط «بالتازار» در عروسک تسخیرگر زندانی میشود. جادوگران مورگانی ـ نیروهای شرـ برای آزادکردن «مورگان» در طول هزار سال با «بالتازار» میجنگند. فیلم نزاع دائمی بین خیر و شر که در متون کابالیستی به آن اشاره شده را به تصویر کشیده است؛ حتی در صحنههای آغازین فیلم، روایتگر داستان میگوید جنگ بین جادوگرها هزاران سال ادامه داشت و سرنوشت بشر به دست قدرت و عدالت «مرلین» بود. البته بیانکردنی است که همیشه نزاع بین نیروهای نیک و بد تداعیگر نزاع خیر و شر کابالیستی نیست، بلکه این گزاره از کنار هم قرار دادن مؤلفههای مرتبط با این موضوع و فضای کلی حاکم بر فیلم و نمادهای کابالیستی فیلم فهمیده میشود.
نکته دیگر، در باب وجودی یا عدمیبودن شر است. در فلسفه اسلامي، مسيحي و يهودي، شر به «عدم خير» معرفي ميشود؛ شرارت ذاتي در جهان وجود عيني ندارد. ابنسینا نخستین کسی است که تحلیل دقیقی درباره ماهیت شرور ارائه کرد. این مسأله در روبهرویی با ثنویین و کسانی پاسخی قاطع بود که برای شر، هستی مستقل قائل شده و در نتیجه بهدنبال خاستگاه برای آن بودند (فیاضبخش، 188: 149). در تصوف يهود «قبالا» برخلاف فلسفه اسلامي و مسيحي و يهودي، شر وجودي است و وجه تاريک جهان، داراي قدرت ويژه معرفي ميشود. اعتقاد بهوجود شر در قبالا، در دایرهالمعارف یهودیت و صهیونیسم، اینگونه بیان شده است: افسانه خلقت در قبالای لوریانی [7] با «صیم صوم»[8]به معنی «قبض» و «جمع و متمرکز شدن» شروع میشود. خداوند نهان (این سوف)[9]در درون خود جمع میشود تا یک خلأ معنوی کامل بهوجود آورد. از این عقبنشینی، شر و زشتی پدید آمد.[10]
این نکته در این فیلم مشاهده میشود؛ شر در «شاگرد جادوگر» بعد وجودی دارد و نیمه تاریک جهان را تشکیل میدهد؛ نیمهای که مستقل از خیر است و دارای وجود بیرونی بوده و از چنان پتانسیلی برخوردار است که میتواند بشریت را به خدمت بگیرد و جهان را نابود کند. این استقلال وجودی در گفتوگوی کوتاهی در ابتدای فیلم بیان میشود: «مرلین» به «مورگان» میگوید ما هر دو خدمت گزاریم و «مورگان» پس از کشتن «مرلین» میگوید: «من خدمتگزار هیچکس نیستم» و با این جمله، استقلال خود را به مخاطب گوشزد میکند. بنابراین شاهد دو نیروی قدرتمند و جدا از یکدیگر هستیم که از گذشتههای دور در حال نزاع با یکدیگر هستند و سعادت یا شقاوت فرجام بشر در گرو نتیجه نهایی این مبارزات است.
نکته دیگر، در پیدایشگاه شرور است؛ صفات خشم و سخط که از صفات برجسته یهوه در تورات است، در قباله تأثیر بهسزایی گذاشت، بهگونهای که طبق قبالا، در مراتب تجلی ذات یکتا، سفیروتی[11] که بازوی چپ تجلیات خداوند است و گورا (جبروت) نام دارد، سرچشمه خشم و شرور شناخته میشود. بنابراین طبق نظر قباله شر نه تنها در قلمرو انسان، بلکه در حوزه امور الهی نیز حاضر است و بنابراین بخشی از ساختار الهی است (مظاهریسیف، 1388: 149-147).
در فیلم چنین قدرتبخشی به قوای شر امکانپذیر است، بهطوریکه در نزاع بین خیر و شر، پیروزی و غلبه بر دیگری برای هر دو مفرض انگاشته میشود. از طرفی این رویکرد تضعیف قدرت خداوند را به نمایش میگذارد. قوای شر
ـ جادوگران مورگانی ـ بدون اذن خدا و بدون تکیه بر نیروهای خیر، میتوانند مانند جادوگران مرلینی ـ قوای خیر ـ از قدرت جانبخشیدن، خلقکردن و تمثل برخوردار باشند و همانند یکدیگر در عالم تصرف کنند و چه قدرتی از این بالاتر؟ از اینرو، آنجا که خیر و شر هر دو قادر به اعمال خدایی هستند، میتوان گفت این دو نیرو در این فیلم، بیانگر مؤلفه ثنویت در عرفان یهود است.
د. شریعتگریزی
شریعت، قوانین و نواهی صادرشده از سوی خداوند برای سعادت بشر است. گرشوم شولم در مورد چگونگی نابودشدن شریعت بهوسیله آموزههای کابالایی مینویسد: «بزرگترین نمادهای آیین قبالا با دنیای اسطوره میآمیزد. تمام اسطورههای کهن که از گردآورندگان کتاب باهر[12] و نیز کل قبالا بر جای مانده است، جملگی میراثی است که از آيین گنوسی به یهودیان به ارث رسیده است و اینها بهسهولت باعث نابودی شریعت و قانون شدهاند» (شولم، 1385: 83).
اگرچه زوهر خود را مدافع شریعت، دین سنتیای میداند که در تلمود و تفسیرهایش تعیین شده است؛ اما از آنجا که قائل است آموزههای رمزی کابالا از تعالیم تلمودی شریعت برتر است که به روی همگان گشوده است، خود را بالاتر از سنت قلمداد میکند (وایدا، 1380: 123). بنابراین تعالیم زوهر درباره طبیعت سفیرها، قدرتهای شیطانی، ساختار روح، نظریه تناسخ ارواح و بدعتهای زیاد آن در شریعت یهود، باعث تقابل میان یهودیت زوهری که مبتنی بر حجیت الهام عرفانی است و یهودیت سنتی شده که مبتنی بر متون تلمودی شریعت است (آنترمن، 1385: 161). بنابراین تصوف کابالا با ادعای برتری خود بر قوانین شریعت، بسیاری از فرامین الهی را زیر سوال میبرد و با صرفنظر از انجام اعمال عبادی و ترک محرمات بزرگی همانند جادو، برخلاف نص صریح شریعت موسی عمل میکند.
این شریعتگریزی در فیلمهای متأثر از قبالا، از جمله فیلم «شاگرد جادوگر» واضح است. فیلم بهشدت از معنویت الهی و شریعت تهی است. فضای حاکم بر فیلم بهنوعی است که هرگونه خالق، جهان آخرت و حتی دنیای ورای ماده نفی میشود. محور تمام فعل و انفعالات تأثیرگذار در جهان، جادوگرانی هستند که یکسره متکی به تعلیمات کتاب جادو و طلسمهای درون آن بوده و بدون حضور خدا و دستورات او در عالم تصرف میکنند.
نکته دیگر در هدف جادو است. در قسمتی شاهد این گفتوگو هستیم که بالتازار به دیوید میگوید: نباید از جادو سوء استفاده کرد و تا آنکه برای امور شخصی نیز نباید آن را بهکار برد. پس هدف از جادو در فیلم چیست؟ فیلم چنین میآموزد که جادو وسیله نجات بشریت از اشرار و بهعبارتی عامل سعادت است؛ زیرا مورگان و جادوگران شر در پی نابودی جهان هستند و بالتازار از طرف مرلین مأمور میشود که دیوید ـ جوان مرلینی ـ را برای کشتن مورگان و رهایی جهان از خطر نابودی پیدا کند. در ادامه از دیوید یک جادوگر میسازد و دیوید پس از جادوگرشدن میتواند با استفاده از قوای درونی خود جهان را نجات دهد. در صورتیکه طبق تمام شریعتهای الهی، دین است که وسیله سعادت بشر است؛ دینی که از طریق وحی، توسط خدا برای هدایت بشر فرستاده شده است و منجی بشر، فردی است فرمانبردار از شریعت راستین و نه جادو. فیلم ظریفانه جادو را جایگزین دین میکند و جادوگران نیک صفت را جایگزین پیامبران.
بنابراین شاید در «شاگرد جادوگر» مفاهیم خارقالعاده ارائه شده باشد، اما این مفاهیم هیچ رابطهای با معنویت و شریعت الهی ندارد و تنها پایبندی شخصیتهای فیلم، به تعالیم و پیشگوییهای کتاب جادو یا همان متون قبالا است، مفاهیمی سراسر مادی و خالی از خدا؛ زیرا معنویت، از راه شریعت فرستاده شده از سوی خدا حاصل میشود و امر خارقالعاده از راه تمرین. فیلمهایی مثل «شاگرد جادوگر» برای نمایش معنویت و ارضای حس معنویتخواه مخاطب، شبهمعنویتهایی مانند جادو ارائه میکنند و بدینوسیله نقش شریعت و لزوم پایبندی به آن برای رسیدن به سعادت را مبهم میکنند.
از اینرو، مخاطب گمان میکند تنها با تمرینهای خاص و اتکای صرف به قوای درونی بشری میتواند به قدرت بیانتها برسد و از این طریق راه نجات را بیابد. چنانچه دیوید از همین طریق توانست بر ناتوانی دوران ماقبل جادویی خود فایق آید و با کسب تواناییهای عظیم، منجی بشریت شود. چنین فیلمهایی ذهن مخاطب را نسبت به شریعتمداری به تردید وامیدارد و عقل او را برای تشخیص فریبهای عرفانها و مکتبهای کاذب از کار میاندازد و او را برای پذیرش هر امر خارقالعادهای آماده میسازد. بهگونهای که مخاطب نوجوان با همذاتپنداری با منجی نوجوان داستان، تنها راه نجات خود و کسب قدرت و غلبه بر دشمنان را در جادو و اعمال خارقالعاده میبیند. اعمالی که در آن خدا و شریعت هیچ نقشی ندارند و تنها وابسته به تواناییهای خفته روحی خویش قلمداد میشوند.
هـ. انسانخداانگاری
خدا در کتابهای مقدس تحریفشدهی یهود، جسمانی، ناتوان و انسانگونه تصویر میشود و این بهدلیل روحیه زمینی یهود، خواستههای قومی و خودمحوری آنان است. در قبالا میخوانیم: یهودی خدای زندهای است در کالبد انسان و یهودی الوهیت جهان است (فرج نژاد، 1388: 122-121). سیر صعودی عارف در رسیدن به مقام خدایی در جملات برخی از خاخامها اینگونه آمده است: «خاخام جوکانان: تمام خاخامها خدا خواهند شد و به آنها جواها خواهند گفت (گروه تحقیقات علمی، 1369: 19). خاخام آبوهو: ... ساحری بسیار خطرناک است. میتواند ساحری بر خدا سایه افکند. برخلاف آن خاخام کانینا از انجام آن ابا نکرد. این برای آن بود که از خدا خیلی برتر و والاتر بود» (همان: 19).
انسانخداانگاری کابالایی در فیلم «شاگرد جادوگر» تا جایی پیش میرود که مخاطب، شاهد اعمال خداگونه توسط جادوگران فیلم میشود. جادوگران به نسبت توانایی خود و به نسبت تعالیمی که از استاد دیدهاند و سلوک جادویی که داشتهاند، قادر به خلق، جانبخشیدن به اشیا، تمثل و ... هستند و نسبتدادن چنین اعمالی که مختص خداوند است، تداعیگر رسیدن انسان به مقام خدایی یا شبهخدایی است. برای نمونه میبینیم، «بالتازار» با دستکشیدن بر عقاب غولپیکر آهنین، به او جان میدهد و در خدمتش میگیرد، این نوع جانبخشی اشاره به اسطوره «گولم»[13] است که در منابع کابالایی، از آن بهعنوان یکی از کرامات برجسته عرفای کابالیست یاد شده است. جانبخشی در پلانهای مختلفی از فیلم نمایش داده شده است؛ «هروات» به مجسمه گاو آهنین کنار خیابان جان میدهد و او را برای کشتن «بالتازار» اجیر میکند و حتی بالاتر از آن، به تصویر چند گرگ خاکستری روح میبخشد و آنها را تبدیل به گرگهای واقعی میکند و سپس «بالتازار» برای نجات جان «دیوید»، گرگها را به چند توله سگ کوچک تبدیل میکند.
سیر و سلوک کابالایی برای رسیدن به مقام خدایی در تأکید فیلم بر «استاد» «تعالیم کتاب جادو» «آموزش» «تمرین» و «تمرکز بر نیروهای درونی» قابل رویت است؛ نکته بعدی این است که در این فیلم، جادوگر برای تصرف در عالم نیاز به واسطی دارد تا نیروی عصبیت خود را بهوسیله آن به عالم خارج منتقل کرده و تغییری را ایجاد کند؛ همانند انگشتر، عصا، ستاره و ... . در انتها میبینیم «دیوید» به مقامی میرسد که بدون واسط «انگشتر مرلین» قادر است فکر خود و نیروی عصبیت خود را به خارج منتقل و کاری کند که حتی استادش از انجام آن عاجز است؛ همان زندهکردن انسانی مرده! در این زمان میبینیم «دیوید» در سلوک کابالایی خود به اوج شناخت خود و طبیعت میرسد و با انجام اعمال خداگونه به مخاطب القاء میکند که خدا شده است. در صحنههای آخر، وقتی «بالتازار» بیجان روی زمین میافتد و «ورونیکا» از مرگ او خبر میدهد، «دیوید» میگوید: «اگه مورگان بتونه قلبشو (قلب بالتازار) نگه داره، من میتونم اونو راه بندازم». سپس به دور «بالتازار» حلقه آتش ایجاد میکند و با انرژی نورانی دستان خود، چند بار سینه او را فشار میدهد و روح را به کالبد بیجان او برمیگرداند و بنابراین «دیوید» در انتهای سلوک جادویی خود به الوهیت میرسد.
موید دیگری بر این سخن، رتبهبندی جادوگران بر اساس قدرت جادویی و ویژگیهای درونی آنها است. جادوگران به تناسب استعدادهای درونی و سطح پیشرفتی که بر اساس کتاب جادو داشتهاند، دارای رتبه میشوند؛ برای نمونه «بالتازار» در مراسم آغاز آموزش جادو، خود را اینگونه معرفی میکند: من «بالتازار بلیک» دارای رتبه 777 هستم. این ارتقای رتبه در انتهای فیلم تصریح میشود: «دیوید» به رتبهای بالاتر از استادش دست مییابد و این تنها به این علت است که او بهدلیل ویژگیهای خاص درونی که دارد، «انتخاب» شده است. این برتری از چند سکانس فهمیده میشود: در صحنههای آغازین فیلم «مرلین» بهدست «مورگان» دچار جراحت سنگینی میشود و در حال مرگ است. در این زمان «بالتازار» در کنارش حاضر شده و شاهد مرگ او میشود و هیچ تلاشی برای زندهکردن او انجام نمیدهد؛ چون دارای چنان رتبهای نیست که از عهده این کار برآید؛ اما در سکانس پایانی فیلم، شاهدیم که «دیوید» استاد مرده خود را زنده میکند.
ز. آخرالزمان سازی و منجیگرایی
در اکثر فیلمهای آخرالزمانی هالیوود، نجاتبخش کرهي زمين بايد از نژاد يهودي يا آنگلوساکسون باشد و اگر منجي يا منجيان غربي نباشند، همهي افراد بشر در خطر نابودي يا بردگي هميشگي شيطان هستند (فرج نژاد، 1386: 88). در این فیلم نیز منجی، فردی غربی است، جادوگری امریکایی. در صحنههایی که «بالتازار» در جستوجوی جوان مرلینی است، میبینیم وارد جوامع شرقی مثل هند میشود، اما اژدهای مرلین به کودکان آن سرزمینها، واکنشی نشان نمیدهد؛ این صحنهها نشان از این است که منجی، انسان شرقی نیست. از طرفی «دیوید» اگرچه یک امریکایی است اما چهرهای غربی ندارد و پسری است با موها و چشمان مشکی؛ انتخاب چنین سیمایی بهعنوان منجی به این دلیل است که مخاطب شرقی نیز با او ارتباط برقرار کرده و او را بپذیرد. اما بیانکردنی است که «دیوید» کارآموز استادی است با چهرهای صددرصد غربی و آنگلوساکسونی؛ استادی با موهای بلوند و چشمانی روشن؛ بنابراین چهره نیمهشرقی او، خللی به غربیبودن منجی وارد نمیکند.
از آنجا که هالیوود برای القا مفاهیم خود از ظریفترین نشانههای لفظی و غیرلفظی بهره میبرد و بیدلیل از نمادی استفاده نمیکند، میتوان گفت انتخاب نام «دیوید» تأکیدی دیگر بر منجیبودن و یهودیبودن او است؛ زیرا دیوید تلفظ انگلیسی داوود است، در واقع «ما مسلمانان داوود علیه السلام را پیامبر میدانیم، اما یهودیان او را پادشاه و نماد قدرت و شوکت دولت یهود میدانند.» (شهبازی، 1384). بنابراین دیوید در این فیلم نماد پیروزی یهودیان بر شیاطین و برپایی سلطنت داوودی است.
موید دیگر بر منجیبودن داوود این است که در کاباليسم، اسطوره سياسي يهودي «پادشاهي خاندان داوودي» در آخرالزمان، جنبهاي ملکوتي و رازآميز عرفاني ميگيرد و در قالبي جديد چنين طرح ميشود که نخستين تجلي نور در کوه طور بر موسي علیه السلام بوده و سپس داوود علیه السلام نماد نور الهي و عامل آن در دنياي زميني بدل ميشود (فرج نژاد، 1386: 89).
آخرالزمان سازی، مؤلفه مرتبط با منجیگرایی در این فیلم است. فیلم «شاگرد جادوگر» از نوع فیلمهای آخرالزمانی متافیزیکی ـ جادویی است؛ در اینگونه فیلمهای آخرالزمانی، ساحران و جادوگران امروزي يا ديروزي، براي بهدست آوردن قدرت، عرصه را بر آدمي تنگ کرده و اوضاع را بهسمت وحشت و هراس واپسين روزهاي حيات بشري پيش ميبرند (همان: 88). «مورگان» که پس از هزار سال از زندان تسخیرگر آزاد شده است، سعی میکند بهوسیله طلسم قیام، ارتش مرگ را بیدار کرده و جهان را نابود کند. جستوجوی هزارساله «بالتازار» برای یافتن منجی و ظهور آنتیکرا «مورگان» است و رهاشدن او از زندان هزار ساله، همگی مصادیق این هزارهگرایی آخرالزمانی در فیلم «شاگرد جادوگر» هستند.
نکته بعدی «تقدیرگرایی» و پافشاری بر «برگزیدگی» است. «دیوید» بهشکل اتفاقی به «بالتازار» میرسد: او که در دوران ابتدایی بههمراه همکلاسیهایش در گردش علمی حاضر بود، برای دختر مورد علاقهاش «بکی» نامهای مینویسد، «بکی» جواب نامه را گوشهی سکویی میگذارد که رویش نشسته بود و میرود؛ وقتی «دیوید» به سراغ نامه میرود باد آن را حرکت میدهد، نامه به چرخ دوچرخهای و سپس به پای سگی میچسبد و این تعقیب و گریز ادامه پیدا میکند تا جایی که نامه به درب مغازه «بالتازار» برخورد میکند و درست در لحظهای که «دیوید» میخواهد آن را بردارد، نامه از ورودی پست، وارد مغازه میشود. «دیوید» با نگرانی وارد شده و پس از روبهرویی با صاحب مغازه «بالتازار» میگوید کاغذ من به داخل مغازه شما آمد و این یک اتفاق است؛ اما «بالتازار» این تصادف را «حکمت» تفسیر میکند؛ سپس اژدهای کوچک مرلین را به «دیوید» میدهد، «دیوید» در ابتدا از قبول آن ابا میکند، اما پس از مدتی بهناچار آن را در دست میگیرد و اژدهای کوچک بهشکل انگشتری به دور دست او میپیچد و این خبر از «برگزیدگی» او میدهد.
نکته دیگر، سبک زندگی منجی در این فیلم است. زندگی «دیوید» نمونهای از سبک زندگی امریکایی[14] است؛ سبک زندگی که اکثر منجیان فیلمهای آخرالزمانی هالیوود، مطابق با آن رفتار میکنند؛ برای نمونه میتوان به چند مورد در این فیلم اشاره کرد:
شناختی که انسان در اولین دیدار با فردی پیدا میکند، بسیار ماندگار است و شخصیت آن فرد را بر اساس منش اولیه او ارزیابی میکند. اولین صحنهای که از «دیوید» میبینیم، وقتی است که روی تخت خوابیده و سگش در حال بازی با صورت او است. کارگردان با قراردادن این صحنه برای معرفی «دیوید»، میخواهد شخصیت او را برای مخاطب شخصیتی آزاد و رها از قیودات معرفی کند. در طول فیلم نیز تصویری از خانواده «دیوید» بهویژه پدرش مشاهده نمیشود و در جوانی هم میبینیم او با سیاهپوستی شهوتران همخانه شده است. فیلم میخواهد تاکید کند که «دیوید» قید و بند مذهبی و اخلاقی ندارد و یکسره آزاد زندگی میکند.
ط. نمادهای فیلم
اندیشهی قبالا وابستگی خاصی به جهان اسطوره دارد. از بطن یهودیت، اندیشهها و مفاهیمی ظهور کرده که آماج آنها تعبیر معنای اسطوره بوده و نمایانگر باز زندهسازی آگاهی اسطورهای است. این مسأله بهویژه در مورد قبالای زوهری و لوریایی صادق است (کاویانی، 1372: 77). فیلم «شاگرد جادوگر» نیز برای القاء مفاهیم خود از نمادهای اسطورهای متفاوتی استفاده کرده است؛ برای نمونه به چند مورد اشاره میشود:
داوود (دیوید): یهودیان او را پادشاه و نماد قدرت و شوکت دولت یهود میدانند (شهبازی، 1384). داوود نمونهی یک پادشاه یهودی و الگوی جاودانی شخص مسیحا گردید و در واقع، برخی انبیا و حکیمان او را مسیحا میدانستند. او قهرمانی نمونه بود که با شجاعت و بیباکی به جنگ دشمن میرفت، امتها را مقهور میکرد و قلمرو بنیاسراییل را گسترش میداد (گرینستون، 1377: 20-19). داوود از قهرمانان قوم یهود شمرده میشود و سلطنت داوودی و تشکیل دولت یهودی آرزوی تمام یهودیان است. انتخاب نام داوود برای این شخصیت و تأکید بر برگزیدگی او و منجیبودنش برای نجات بشر از دست جادوگران بدسرشت و غلبه او بر دشمنان، همگی نشان از قدرت و شوکت پادشاهی داوودی در آخرالزمان است که در متون یهودیان به آن اشاره شده است.
قدیسه (ورونیکا): در قرن اول در اورشلیم میزیست. زنی است که چون مسیح را در حال حمل صلیب به جلجتا دید، روسریاش را به او داد، تا پیشانیاش را پاک کند و چهره مسیح روی روسری او حک شد (کوپر، 1379: 464). «ورونیکا» در این فیلم جادوگری خیرخواه و یکی از دو شاگرد مورد اعتماد «مرلین» است. او با فداکاری، «مورگان» را درون خود اسیر میکند؛ «مورگان» سعی میکند از درون، «ورونیکا» را نابود کند، بنابراین «بالتازار»، هر دو را در عروسکی تسخیر میکند تا در روز موعود جوان مرلینی، «مورگان» را نابود کرده و «ورونیکا» آزاد شود.
موریگان (مورگان): ایزد بانوی جنگ در ایرلند کهن. یکی از سه ایزدبانوی جنگ یا سه تصویر از یک خدا. سر کشتهشدگان جنگ را به او اهدا میکردند. این سه میتوانستند بهشکل کلاغ یا زاغ درآیند. آنها دارای قوای پیشگویی بودند و با ابزار جادویی خود در نبرد دخالت میکردند (همان: 459). «مورگان» در این فیلم نماینده سیاهی و شر است. او و سلسله او ـ جادوگران مورگانی ـ برای تسلط بر ابناء بشر در طی سالیان متمادی با جادوگران مرلینی مبارزه میکنند؛ اما در آخر محکوم به نابودی میشوند.
اژدها: نمادی پیچیده و عالمگیر. اژدها ـ مار بالدار ـ ترکیبی است از مار و پرنده به معنی ماده و روح. یکسره نیکوکار محسوب میشد، چراکه تجلیهای زندگیبخش «مار» و نفس زندگی «پرنده» است، در ضمن نماد ایزدان آسمان و نمایندگان زمینی آنها همان امپراطوران و شاهان نیز هست (همان: 17). اژدها در این فیلم راهنمایی برای یافتن منجی است. اگر اژدها از کسی خوشش آید به دور انگشت او میپیچد و صورت انگشتر بهخود میگیرد و قدرت خود را در اختیار فرد برگزیده قرار میدهد.
پنتاگرام (ستاره پنج پر): ستاره پنج پر در اعمال امروزی قبالایی و جادویی بهویژه بهعنوان نمادی از عالم صغیر بسیار بهکار میرود (شیمل، 1389: 129). کنستان باور داشت که ستاره پنج پر، حکومت روح بر عناصر را بیان میکند و میتوان از آن برای زنجیرکردن دیوهای هوا، ارواح آتش، آب و اشباح زمین استفاده کرد (همان).
پنتاگرام در این فیلم ابزاری در دست «مورگان» است که لازم است، برای بیدارشدن جادوگران خطرناک از مرگ، تمام اضلاع آن بهوسیله وردهای «مورگان» کامل شوند.
نتیجهگیری
سينما از ابزارهاي مهم اجتماعيسازي در دنياي مدرن است و با بازنماي الگوهاي حاکم بر زندگي اجتماعي در قالب اجراي نمايشگونه، درعمل نقش برسازنده و بازتوليدکننده اين هنجارها را در زندگي اجتماعي امروزي بر عهده دارد. سينما علاوه بر اينکه به بازنمايي جامعه میپردازد، خود نيز الگوهايي را بهجامعه ارائه میدهد. بهعلت تأثيرگذاري بالاي اين رسانه، اين الگوها بهسرعت در جامعه رواج پيدا میکند. در این مقاله سعی شد در ابتدا فهمی از عرفان قبالا ـ از جدیترین معنویتهای عصر نوین ـ ارائه شود. سپس بهعلت تأثیرگذاری بالای رسانه در ترویج این عرفان، از آثار شاخص هالیوود انتخاب شد و سپس مؤلفههای کابالیستی نهفته در آن بررسی و تحلیل شد، اینکه این انیمیشن چگونه مفاهیم قبالا را به مخاطب خود عرضه میکند. مفاهیم قبالهای نهفته در فیلم عبارتنداز: جادوگرایی، شرگرایی، شریعتگریزی، انسانخداانگاری، مادهگرایی، اسطورهها و نمادهای قبالهای.
فهرست منابع
- کتاب مقدس.
- ابرقویی، محمد (1390) معنویت عصر نوین و رسانههای غربی، نشریه فرهنگ پویا، قم: شماره21.
- بیچرانلو، عبدالله (1390) رسانهها و فرهنگ عمومی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
- جی.سی.کوپر (1379) فرهنگ مصور نمادهای سنتی، ملیحه کرباسیان، تهران: فرشاد.
- حاج ابراهیمی، طاهره (1382) عرفان یهودی و مکتب گنوسی، نشریه هفت آسمان، قم: شماره 17.
- حیدرپور، محمد؛ محمدی مزینانی، آتوسا (1392) جامعهشناسی فرهنگ، تهران: جامعهشناسان.
- رنجبران، داوود (1388) کابالیسم، تهران: ساحل اندیشه.
- شهبازی، عبدالله (1384) بنیانهای تاریخی اندیشه سیاسی یهود، باشگاه اندیشه.
- شولم، گرشوم (1385) جریانات بزرگ در عرفان یهودی، فریدالدین رادمهر، تهران: نیلوفر.
- شیمل، آنهماری (1389) راز اعداد، فاطمه توفیقی، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب.
- علی پور، محمود (1386) هالیوود و برگزاری کلاس سحر و جادو (بررسی تاریخ و نقش هالیوود در ترویج تصوف یهود)، نشریه فرهنگ پویا، قم: شماره 6.
- فرج نژاد، محمدحسین (1386) پروژه آخرالزمانسازی، قم: فرهنگ پویا.
- فرجنژاد، محمدحسین (1388) اسطورههای صهیونیستی در سینما، تهران: هلال.
- فیاضبخش، نفیسه (1388) نوآوریهای فیلسوفان اسلامی، نشریه قبسات، تهران: شماره 52.
- کاویانی، شیوا (1372) آیین قبالا، عرفان و فلسفه یهود، تهران: فراروان.
- کرمانی، محمدبهزاد (1388) کابالا عرفان سیاسی یهود، مشهد: سخنگستر.
- گروه تحقیقات علمی (1369) فراماسونری و یهود، جعفر سعیدی، تهران: انتشارات علمی.
- گرینستون، جولیوس (1377) انتظار مسیحا در آیین یهود، حسین توفیقی، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
- گلسرخی، ایرج (1377) تاریخ جادوگری، تهران: علم.
- المسیری، عبدالوهاب (1383) دایرهالمعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه موسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، ج5، تهران: دبیرخانه کنفررانس بینالمللی حمایت از انتفاضه فلسطین.
- مظاهریسیف، حمیدرضا (1387) جریانشناسی انتقادی عرفانهای نوظهور، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
- مظاهریسیف، حمیدرضا (1388) تجربههای عرفانی در ادیان، قم: بوستان کتاب.
- مکارم شیرازی، ناصر (1353) تفسیر نمونه، تهران: دارالکتبالاسلامیه.
- وایدا، ژرژ (1380) عرفان یهود، احمدرضا مفتاح، نشریه هفت آسمان، قم: شماره11.
پینوشتها
* دانشجوی دکتری فرهنگ و اتباطات دانشگاه باقرالعلوم ، hafizemahdiyan@yahoo.com
[1]. Kabbalah
[2] .Murat Ozgen .
[3]. Fabre d Olivet.
[4] . امبرتور اکو، داستان نویس شهیر ایتالیایی در کتاب خودFoucaults Pendulum حقایقی را در قالب داستان بیان کرده است. طبق گفته اکو، برخی از یهودیان سرشناس، اسرار خاصی را از مصریان باستان آموختند و سپس آن را وارد پنج کتاب اولیه عهد عتیق (اسفار پنج گانه تورات) کردند. این راز که بهطور مخفیانه منتقل گشت، تنها توسط کابالیستها قابل درک بود. کتب زوهر که بعدها در اسپانیا نوشته شد به اسرار این اسفار میپردازد.
[5]. مرد یا زنی که صاحب اجنه و یا جادوگر باشد البته کشته خواهند شد، آنها را با سنگ سنگسار خواهند کرد (کتاب مقدس، سفر لویان، فصل20، آیه 27). دیگر گزارههای تورات در مورد سحر: جادو را زنده نگذار، به جادوگران مراجعه نکنید، نگذار بینتان احضارکننده روح، افسون کننده گزندگان، ساحر، پرستش کننده مردگان، غیبگو، فالگیر وجود داشته باشد.(محسنیان راد، 1392: 349).
[6]. از صفات عمومی فرق گنوسیه، اعتقاد به دو مبدأ خیر و شر یا اعتقاد به ثنویت است، جهان پر از شر و فساد و زشتی و پلیدی است و از اینرو نمیتواند ساخته و پرداخته خدای واحد باشد و باید در آفرینش، به دو اصل خیر و شر قایل شد که با همه تضاد و اختلاف عمیق در طبیعتشان، به هم آمیختهاند (حاج ابراهیمی، 1382: 184).
[7]. بزرگترین معلم مکتب قبالا، اسحاق لوریا (Isaac Luria) است که در قرن شانزدهم میلادی میزیست (مظاهریسیف، 1388: 137).
[8] .Tsim Tsum.
[9]. Einsof.
[10] . توضیح بیشتر: بر اساس نظریه لوریا، حرکت اصلی در روند آفرینش، متضمن خودکاستن ذات خداوند و فروهشتن فضایی بود که جهان باید در آن بهوجود آید. این خود کاستن امکان حذف عناصر «شرور» مندرج در ذات حق را فراهم آورد، تا «قلمرو مادی و جسمانی» را تشکیل دهد. این واقعه، یک رشته فیضانات را در پی داشت که از خداوند ساری شده بود، تا جهان آفریده را برپا کند. در همان زمانیکه این تجلیات از سرچشمه الهی خود ساری میشد، طی یک اتفاق مهیب، شبکههای حامل این فیضانات از هم گسست. آذرخشهای نور الهی به قلمرو مادی هبوط کرد و در شبکههای مادی محبوس گشت (کاویانی، 1372: 23). بدین ترتیب بینظمی همهجا را فرا گرفت و نور و تاریکی و معنوی و مادی با یکدیگر آمیخته شدند و این چنین بود که تاریکی و شر وارد جهان شد. نیروهای شر، شرارههای باقیمانده را ـ که به منبع اصلی خود بازنگشتند ـ احاطه کردند و آنها را زندانی کردند ( کرمانی، 1388: 75-73).
[11] . سفیروت از واژه عبری «سفیرا» گرفته شده است که ریشه آن «سافار» است. معنای تحت زبانی آن، عدد و رقم است و سپس به معنی تجلیات الهی بهکار رفته است (کاویانی، 1372: 63).
[12]. باهیر واژهای عبری است به معنای درخشان و در اصل کتابی است که کهنترین متن قبالایی بهشمار میآید و نویسنده آن نیز ناشناخته است (کرمانی، 1388: 68).
[13]. تلاش اسطورهاي کاباليستها براي حيات بخشيدن به توده خام گلي، چوبي یا فلزي و توليد موجودي بهنام «گولم» براي بسط قدرتشان در ميان مردمان، در داستانهاي عاميانه شرق اروپا و سينما نفوذ جدي دارد. براي نمونه، ميگويند که «اليا آوچلم»استاد يهودي قرن شانزدهم، به ياري سفر خلقت (Yezirah) يک آدم مصنوعي يا گولم (Golem به معناي تحتاللفظي ماده بيشکل) ساخته و با نوشتن نام سري خداوند بر پيشاني مجسمة گلي، به آن جان داده بود (علیپور، 1386: 110) و میدانیم که خلق کردن و روح بخشیدن از صفات مختص خداوند است و نسبت دادن این امور به انسان، برابر جلوه دادن او با خداست.
[14]. American Life Style .