سبك زندگي و توسعه فرهنگي

سبك زندگي و توسعه فرهنگي

سبك زندگي و توسعه فرهنگي

حسین هنرور صدیقیان؛ حسین هنرور صدیقیان دانشجوی دکتری سیاستگذاری فرهنگی، دانشگاه باقرالعلوم (علیه اسلام) قم.

چکیده

نسبت سبک‌های مختلف زندگی با توسعه فرهنگی از جمله مواردی است که کمتر بدان پرداخته شده است. این خلأ در مطالعات علوم‌اجتماعی تا حدی است که در بیشتر آثاری که به سبک‌های گوناگون زندگی پرداخته شده است به‌ندرت می‌توان ارتباط‌دادن این مقوله با توسعه فرهنگی را یافت. اما پرواضح است که نمی‌توان منکر تأثیرات توسعه فرهنگی و تحولات سبک زندگی شد. در این مقاله سعی شده است تا نخست، نسبت میان سبک زندگی و توسعه فرهنگی تا حدودی روشن شود و سپس این رابطه در ابعاد مختلف مورد بررسی قرار گیرد. بعد از آن تعريف مشخصي از سبك زندگي متناسب با توسعه فرهنگي ارائه گردیده است. در ادامه مشخص شده است كه ميان توسعه فرهنگي و سبك زندگي رابطه‌اي دوسويه وجود دارد و مي‌توان با تلاش براي توسعه فرهنگي به بهبود سبك زندگي اميدوار بود. در انتها نيز راهبردهايي براي ارتقاي سبك زندگي با تكيه بر توسعه فرهنگي ارائه شده است.

واژگان کلیدی: سبک زندگی، توسعه فرهنگی، مؤلفه‌های سبک زندگی، سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی.

مقدمه

مفهوم «توسعه» از جمله مفاهيمي است كه در دوران معاصر و به‌ويژه در دهه‌هاي پس از جنگ جهاني دوم در ميان كشورهاي مختلف رواج بسياري يافته است. اين مفهوم از بدو پيدايش و گسترش در ميان كشورهاي مختلف همواره از بحث‌برانگيزترين مباحث بوده و در فرآيند شكل‌گيري و ترويج خود، فراز و نشيب‌هاي فراوان داشته است و بارها شكل و قالب آن به فراخور تغيير كرده و تعاريف متعدد و مختلفي داشته است. برخي، توسعه را نظريه كشورهاي ديرآمده[1]خوانده‌اند؛ يعني توسعه، نظريه كشورهايي است كه از كاروان تجدد عقب هستند. بدين ترتيب توسعه، رسيدن به ويژگي‌هاي دنياي جديد است.

اين مفهوم نخستين‌بار در سده نوزدهم در حوزه اقتصاد و متأثر از كتاب «ثروت ملل» آدام اسميت به‌كار رفت. كوشش نظريه «توسعه اقتصادي» بر اين بود كه علل و راهكارهاي رشد اقتصادي مداوم را دريابد. در واقع، تلاش براي توصيف، چرايي و چگونگي تحولات كشورهاي اروپايي در جريان انقلاب صنعتي، محور نظريه‌های توسعه پيش از جنگ جهاني دوم بود؛ اما پس از جنگ جهاني دوم، تلاش‌ها و مباحث درباره توسعه، گستردگي و عمق بيشتري يافت و نظريه‌های متعددي در اين حوزه ارائه شد.

نخستين نظريه و انديشه جدي «برابر گرفتن توسعه و رشد اقتصادي» بود كه شاخص توليد ناخالص و سرانه ملي ارزيابي مي‌شد. در اين ديدگاه تراكم سرمايه، به مثابه مهم‌ترين وسيله رشد اقتصادي در كنار ديگر عوامل، مانند نيروي انساني و منابع طبيعي قرار مي‌گيرد (دادلي سيرز، 1368: 62). ايده تأسيس نهادهاي برنامه و بودجه از دل همين نگرش به‌وجود آمد. البته در مقابل، نظريه ماركسيستي توسعه نيز در همين زمان، الگويي مطرح و جهان‌شمول به‌شمار مي‌رفت؛ اما هنگامي كه نظريه‌ی نوسازي و برابرگرفتن توسعه و رشد، از حل مشكلات كشورهاي جهان سوم ناكام ماند، نظريه «وابستگي» والرشتاين و «مكتب اكلا» اين‌بار از سوي صاحب‌نظران مطرح شد. در همين زمان كسان ديگري نيز كوشيدند بر برخي عوامل ديگر انگشت تأكيد بگذارند. كساني مانند مولر هريسون و جان وينزي كه هر يك بر وجهي از عناصر اجتماعي و فرهنگي تأكيد كردند و يا تام باتامور كه به تأثير نخبگان در رشد و توسعه معتقد بود (نگ: ازكيا، 1377).

پس از طي مراحلي از بحث و اجرا «توسعه» كم‌كم از يك مفهوم كلي خارج شد و به بخش‌هاي خاص‌تر با تعاريف و مفاهيم روشن‌تر تبديل گشت. گستردگي اين مفهوم و امور و سرعت زياد فعاليت‌ها و از سويي دیگر به‌هم‌پيوستگي بسياري از جوانب، باعث شد مفاهيمي چون توسعه اقتصادي، فرهنگي، سياسي و نيز توسعه اجتماعي شكل گيرد. ويژگي خاص همه اين انواع، آن است كه همگي در يك بسته و مجموعه در هم‌تنيده شكل مي‌گيرند و مكمل يكديگرند. امروزه توجه به ابعاد اجتماعي توسعه با عنوان «توسعه اجتماعي» و توجه به كنش‌گران متعدد دولتي و غيردولتي آن، مانند سازمان‌هاي مردم‌نهاد، جامعه مدني، ساختارها و سنت‌هاي اجتماعي، بخش اقتصاد خصوصي و حتي افراد و خانوارها از موضوعات مهم بيشتر كشورهاي در حال توسعه به‌شمار مي‌رود.

با وجود گونه‌گوني مفهوم توسعه و جزئيات آن، امروزه درك مشتركي در ميان صاحب‌نظران و حتي مردم عادي بر سر مطلوبيت توسعه‌يافتگي وجود دارد؛ اگرچه نوع مطلوبيت، جنبه‌ها و چگونگي رسيدن به آن نزد سياست‌گذاران، و انديشمندان حوزه‌هاي گوناگون علمي در دوره‌هاي زماني متفاوت بوده است. در بحث مطلوبيت، اقتصاددانان بر بهبود، رفاه و افزايش سطح مادي و معيشتي افراد تأكيد كرده‌اند. همچنين جامعه‌شناسان بر گسترش شبكه‌ها و روابط اجتماعي؛ فرهنگ‌شناسان بر عمق‌بخشي به معناها و زندگي و دسترسي بيشتر به كالاها و خدمات فرهنگي تأکید دارند و سياست‌مدارن بر توزيع عادلانه‌تر قدرت و افزايش مشاركت سياسي شهروندان، روان‌شناسان بر رشد اجتماعي، رواني و جسماني و جغرافي‌دانان بر سازگاري با فضا و بهره‌برداري از آن و تسلط بر محيط تأكيد كرده‌اند (اسماعيلي، 1385: 36).

از حوزه‌هايي كه با ارتقاي توسعه فرهنگي دچار تحول شگرف مي‌شود، حوزه سبك زندگي است. مطالعات سبك زندگي در علوم‌اجتماعي اگرچه داراي پيشينه تاحدودی قديمي است، اما جلب توجه‌ها مختلف به آن، به سال‌هاي اخير باز مي‌گردد و از قضا مفهوم توسعه نيز، نقش بسيار مهمي در بسط و گسترش اين رشته از پژوهش‌ها ايفا كرده است. سبك زندگي متناسب با توسعه داراي مختصاتي است كه آن را از ديگر سبك‌هاي زندگي متمايز مي‌كند. در اين‌باره مي‌توان به تغيير برنامه غذايي، كيفيت تغذيه، پوشش و لباس، تفريح و اوقات فراغت و غيره اشاره كرد.

برقراري رابطه موجود ميان سبك‌هاي زندگي و توسعه فرهنگي در ايران، رسالت مقاله پيش روست. از اين‌رو، در اين مقاله كوشش شده تا نخست رابطه ميان سبك‌هاي زندگي و توسعه فرهنگي تبيين شود و سپس تعريف مشخصي از سبك زندگي متناسب با توسعه فرهنگي ارائه گردد. در انتها نيز راهبردهايي براي ارتقاي سبك زندگي با تكيه بر توسعه فرهنگي عنوان خواهد شد.

مروري بر مفهوم سبك زندگي

سبك‌هاي زندگي بخش جدايي‌ناپذير زندگي اجتماعي روزمره در جهان مدرن هستند و نقش اساسي در تعاملات اجتماعي دارند. سبك زندگي بر خلاف فرهنگ به معني شيوه كلي زندگي يك گروه يا قوم و ملت نيست، بلكه عبارت است از مجموعه كردارها و نگرش‌هايي كه در زمينه اجتماعي خاص معنا دارند (چيني، 2002: 4).

فرهنگ كمبريج سبك زندگي را شيوه و روش انجام چيزي در نظر گرفته كه براي فرد يا گروهي از مردم در مكان يا دوره‌اي خاص سرمشق تلقي شود. در لغت‌نامه وبستر نيز سبك زندگي، اجرا يا انجام اموري تعريف شده كه تمايزدهنده فرد يا گروه يا سطح خاص است (مهدوي كني، 1386: 202).

سبك‌هاي زندگي همان الگوهاي كنش هستند كه افراد بر اساس آنها از هم متمايز مي‌شوند؛ الگوهايي كه به جريان عادي زندگي روزمره تبديل شده‌اند و در نحوه پوشش، غذاخوردن، شيوه‌هاي صحبت‌كردن و محيط دلخواه براي ملاقات ديگران، جلوه مي‌كنند. اين رفتارها بازتاب هويت‌هاي شخصي، گروهي و اجتماعي‌اند (فاضلي، 1382: 61). در واقع فعاليت‌هاي روزانه، مؤلفه‌هاي سبك زندگي به‌شمار مي‌روند كه ريشه در جهت‌گيري‌هاي ارزشي افراد دارند.

اگرچه پيش از اين كساني، مانند جورج زيمل و بلن به اهميت سبك زندگي و شاخص‌هاي آن پرداخته‌اند، اما با ظهور شرايط پس از جنگ جهاني دوم بود كه اين مفهوم و مفاهيمي مانند: مصرف فرهنگي، صنعت فرهنگ، سرمايه فرهنگي و اوقات فراغت در كانون مباحث جامعه‌شناسي نشست.

برای معرفی سبک زندگی می‌توان به «درخت سبک زندگی» اشاره کرد. آدلر و پیروانش زندگی هر فرد را از شکل‌گیری تا پیامدها و آثارش به یک درخت تشبیه  کرده‌اند. ریشه‌های این درخت همان ریشه‌های سبک زندگی است که شکل‌گیری آن را بیان می‌کند. ساقه‌های این درخت درباره اعتقادات و نگرش‌های کلی افراد (شامل اعتقادات، عواطف و حتی آمادگی و ...) است. شاخه‌ها و سرشاخه‌های این درخت، وظایف زندگی هستند. در حقیقت سبک زندگی واقعی همان شاخه‌ها و سرشاخه‌ها است. سبک زندگی در سه سطح فردی، خانوادگی و اجتماعی مطرح می‌شود (کاویانی، 1388: 2).

تعميق پيامدهاي تجدد، مانند: صنعتي‌شدن، شهرنشيني و آپارتمان‌نشيني، فردگرايي مفرط، تبديل‌شدن مصرف‌گرايي به عامل بنيادين بقاي جامعه سرمايه‌داري و توسعه ابزارهايي كه خصوصي‌ترين رفتار انسان‌ها را تحت تأثير خود قرار مي‌دهد، نظريه اجتماعي را به‌سمت توجه فزاينده به نقش سبك زندگي و اهميت آن در برساختن هويت‌هاي فردي و اجتماعي، بروندادهاي زندگي روزمره و تعاملات اجتماعي و نقش آن در تحولات كلان جامعه سوق داده است. جهان به‌جاي ورود به‌دنياي پست‌مدرن، به‌سوي دوره‌اي گام بر مي‌دارد كه در آن پيامدهاي مدرنيته، ريشه‌اي‌تر و جهاني‌تر از پيش شده‌اند (گيدنز، 1382: 30).

در ادبيات اجتماعي دو نگرش متفاوت در نيمه نخست و پاياني سده بيستم به سبك زندگي پرداخته‌اند: در مفهوم نخست كه به دهه 1920 برمي‌گردد، سبك زندگي معرف ثروت و موقعيت اجتماعي افراد و بیشتر شاخصي براي تعيين طبقه اجتماعي است، اما در مفهوم دوم، سبك زندگي صورت‌بندي نويي است كه فقط در متن تغييرات فرهنگي مدرنيته و رشد فرهنگ مصرف‌گرا معنا مي‌يابد (اباذري و چاوشيان، 1381: 22).

دسته اول، مجموعه تعاريفي هستند كه سبك زندگي را از جنس رفتار مي‌دانند و ارزش‌ها و نگرش‌ها و جهت‌گيري ذهني افراد را از دايره اين مفهوم بيرون مي‌گذارند؛ جهت‌گيري دوم، ارزش‌ها و نگرش‌ها را نيز بخشي از سبك زندگي مي‌داند (فاضلي، 1382: 67).

گيدنز در شمار مهم‌ترين جامعه‌شناساني است كه به سبك زندگي پرداخته است و آن را مجموعه‌اي اغلب هماهنگ از همه‌ی رفتارها و فعاليت‌هاي يك فرد معين در جريان زندگي روزمره مي‌داند كه مستلزم گروهي از عادت‌ها، جهت‌گيري‌ها و بنابراين واجد نوعي وحدت و انسجام است (گيدنز، 1382: 121).

سوبل پافشاری مي‌كند كه «الگوي مصرف» مشاهده‌پذيرترين و بهترين شاخص سبك زندگي است. شيوه سامان‌دادن زندگي شخصي، الگوي تفريح و مصرف نيز از ديگر شاخص‌هاي سبك زندگي محسوب مي‌شوند؛ بنابراين سبك زندگي با مصرف، ارتباط نزديك دارد (فاضلي، 1386: 180).

سبك زندگي الگوهاي روابط اجتماعي، هنجارهاي حاكم بر زندگي روزمره، نحوه تعاملات اجتماعي، مصرف، خريد و اوقات فراغت است. در واقع سبك زندگي، مجموعه كنش‌هايي بر اساس الگوها و نشانه‌هايي است كه از نهادهاي مرجع گرفته شده و به جريان عادي زندگي روزمره تبديل شده‌اند؛ كنش‌هايي كه بازنماگر هويت‌هاي فردي، اجتماعي و گروهي‌اند؛ از اين‌رو مي‌توان گفت مطالعه سبك زندگي عبارت است از: تلاش براي شناخت مجموعه منظمي از رفتارها يا الگوهاي كنش كه افراد آن را انتخاب كرده و كنش‌هایشان در زندگي روزمره به‌واسطه آنها هدايت مي‌شود (فاضلي، 1382: 21).

تأملي در مفهوم توسعه فرهنگي

همان‌طور كه پيش‌تر گفته شد، خاستگاه مباحث توسعه در مرحله نخست اقتصادي بوده است كه در فرآيند آن صاحب‌نظران توسعه بر رشد اقتصادي، افزايش درآمد ملي، تغيير ساختار توليد و صنعتي‌شدن تأكيد كرده‌اند. اما بعدها كارگزاران توسعه، توجه خود را به لايه‌هاي سياسي و اجتماعي نيز معطوف كردند. نقش نظام سياسي در توسعه، ويژگي‌هاي دولت توسعه‌گرا و شيوه‌هاي توسعه سياسي از عمده‌ترين مباحث ارتباط بين سياست و توسعه بوده است. در بُعد اجتماعي نيز جنبه‌هاي مختلفي همچون اشتغال، درآمد و توزيع عادلانه آن، تنظيم خانواده و جمعيت، آموزش بهداشت و سرانه آن، تأمين اجتماعي و ...، مطمح نظر قرار گرفت.

امروزه وضعيت توسعه اجتماعي در جهان با توجه به اوضاع و احوال كشورها و دولت‌ها متفاوت است. از آنجا كه در كشورهاي در حال توسعه، بيشتر امور مهم اقتصادي و اجتماعي با محوريت دولت‌ها و حاكميت - به‌طور كلي - انجام مي‌گيرد، ناگزیر بازيگر عمده و اصلي توسعه اجتماعي نيز دولت‌ها بوده‌اند. هرچند نقش مردم و نهادها و گروه‌هاي مردمي و اجتماعي غيردولتي بسيار مهم است، اما دولت‌ها با ظرفيت‌ها و پتانسل‌ها و ابزاري كه بر عهده دارند به همه امور در اين زمينه جهت مي‌دهند و مسئوليت اصلي را بر عهده دارند؛ در نتيجه محور نظريه‌های توسعه تا همين اواخر، دولت‌هاي نوساز و توسعه‌‌گرا بوده است. نگاهي به برنامه‌هاي توسعه در ايران كه در 60 سال گذشته جاري بوده است مؤيد اصلي نقش دولت در كشورهاي در حال توسعه در اين زمينه است.

در رويكرد دولت‌محور توسعه، اراده سياسي مبنا و موتور توسعه به‌حساب مي‌آيد، نه مشاركت سياسي و اجتماعي. منظور از اراده سياسي، در اينجا به تعبير مايكل تودارو تصميم‌هاي قاطعانه، آگاهانه، هدف‌دار و مستقل، نتيجه‌گيري‌ها و انتخاب‌هاي مشخص مقام‌هاي سياسي مملكت در زمينه‌هايي، مانند: از ميان‌بردن نابرابري، فقر و بيكاري از طريق اصلاحات مختلف در ساخت‌هاي اجتماعي، اقتصادي و نهادي است.

چنين نگرشی به توسعه پيامدهاي چندي را به همراه داشته است: نخست آنكه جامعه هيچ‌گاه به گونه‌اي مسئولانه خود را درگير مسأله و در‌نتيجه برنامه‌هاي توسعه نمي‌يابد؛ دوم آنكه، برنامه‌هاي توسعه بیشتر در مقابل هنجارها و داشته‌هاي سنتي جامعه قرار مي‌گيرد و در نتيجه حركت توسعه‌گرا در آغاز و يا به‌زودي دستخوش اميال و كنش‌هاي ضدتوسعه خواهد شد. از اين‌رو، بخش عظيمي از نيروي توسعه بايد صرف فرونشاندن مقاومت جامعه در مقابل توسعه شود؛ مقاومتي كه در شكل افراطی خود مي‌تواند به نيروي بنيادگرايي تبديل شود كه بنيان‌ها و برنامه‌هاي توسعه را به‌كلي نابود کند. تجربه نوسازي در دوره پهلوي شاهدي بر اين مدعا است؛ سوم آنكه، از نيروي قابل توجه جامعه در امر توسعه بهره نمي‌جويد. اتفاقي كه در صورت امكان، پتانسيل قابل توجهي را براي توسعه فراهم مي‌كند.

بر اين مبنا و نيز تجارب ناموفق سرمايه‌گذاري‌هاي اقتصادي در فرآيند نوسازي و يافتن علت‌هاي آن، ذهن صاحب‌نظران و مديران توسعه به مقوله فرهنگ و جامعه معطوف شد. زمينه‌ها و عوامل فرهنگي مؤثر بر توسعه و تعميق اين بحث موجب شد كه توسعه فرهنگي با هدف افزايش دسترسي مردم به كالاها و خدمات فرهنگي، مشاركت در فرهنگ و حفظ هويت فرهنگي در دهه 1980 مورد عنايت قرار گيرد.

در واقع، پرسش تازه اين بود كه اگر توسعه را به معناي بهبود استانداردهاي زندگي و ارتقاي مستمر كل جامعه و نظام اجتماعي به‌سوي زندگي بهتر و انساني‌تر بدانيم، چه عواملي مي‌تواند اين خواسته را در يك واحد ملي پيش ببرند؟ پاسخ‌گويي به اين پرسش، ادبيات گسترده و پردامنه‌اي را رقم زده است. اگرچه تا پيش از دهه 70 در مطالعات توسعه، بیشتر بر پارامترهاي (متغیرهای) اقتصادي و نقش دولت تكيه و تأكيد شده است، اما به‌تدريج توجه بيشتر به‌سوي عوامل اجتماعي و فرهنگي معطوف شد.

یکی از محققان می‏گوید: «توسعه فرهنگی شرط اصلی توسعه اقتصادی (و بلکه شاه‌کلید آن) محسوب می‏شود. برای آنکه مردم بتوانند دنیای جدید را درک کنند و به آن شکل دهند، قدرت بیان احساس‌های خود را داشته باشند و با استفاده از زبان روز با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، به آموزش مستمر که شرط اصلی توسعه است نیازمندند. افراد قبل از اینکه بتوانند خود را با تغییرات ضروری در شغل خود وفق دهند، باید بتوانند خود را با تغییر هماهنگ سازند و این توانایی به‌دست نخواهد آمد مگر از طریق مجموعه‏ای از فرآیندها، از رهگذر اطلاعات، قبول مسئولیت آموزش شغلی، فراگرفتن شیوه بیان خود که در ترکیب با یکدیگر، توسعه فرهنگی را می‏سازند (نظرپور، 1378: 45).

سبك زندگي و توسعه فرهنگي

با وجود نوپديد بودن مفهوم سبك زندگي، اهميت و ضرورت آن پرسشي كه بي‌درنگ فراروي ما قرار مي‌گيرد اين است كه مؤلفه‌هاي سبك زندگي كدامند؟ موانع سبك زندگي موجود چيست؟ فرهنگ و توسعه فرهنگي مطلوب كدام است؟ در ادامه اين مقاله سعي مي‌شود به اين پرسش‌ها پاسخ داده شود.

پي‌ير بورديو، از مهم‌ترين نظريه‌پردازان سرمايه اجتماعي توجه ويژه‌اي به مفهوم سبك زندگي داشته است. وي در اين راه از مفهوم «تمايز» بهره مي‌گيرد. تمايز، به تفاوت‌هايي اشاره دارد كه بين رفتار و سبك‌هاي زندگي افراد جامعه به‌دليل موقعيت‌هاي متفاوتشان از لحاظ سرمايه و ميدان‌هاي اجتماعي گوناگون وجود دارد. گروه‌هاي اجتماعي از نگاه بورديو از چنان منش‌هاي متفاوتي برخوردارند كه تجلي آن در گوناگوني‌هاي مصرفشان نمود پيدا مي‌كند؛ از اين‌رو، سبك زندگي فضايي است كه كنش‌گران متأثر از آن مي‌آموزند چگونه زندگي كنند، چه چيزي را ارجح و چه چيز را زيبا بشمارند (عليزاده، 1388: 39).

موانع تحقق سبک زندگی مطلوب در جامعه

از جمله موانع موجود بر سر راه تحقق سبک زندگی ایرانیان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. مصرف‌گرایی؛
  2. رفاه‌گرایی و تجمل‌گرایی؛
  3. ضعف اخلاقیات در جامعه و کمرنگ‌شدن ارزش‌هایی چون ایثار و از خودگذشتگی؛
  4. مدگرایی به‌جای خرید بر اساس نیاز؛
  5. عادت به استفاده از کالاهای وارداتی غیرضروری و توجه نکردن به تولید ملی؛
  6. سودمحوری؛
  7. فردگرایی به‌جای توجه به منافع جمعی؛
  8. توجه نکردن به کار و تلاش و کسب روزی حلال و افزایش فعالیت‌های کاذب و سودمحور مانند: سفته‌بازی و دلالی.

این فرهنگ حاکم بر جامعه امروزی ضدتوسعه و به‌ویژه توسعه فرهنگی و ضدارزش‌ها و مفاهیم ناب اسلام است و مانع مهمی در تحقق سبک زندگی اسلامی- ایرانی به‌شمار می‌رود.

توسعه فرهنگي و مؤلفه‌هاي سبك زندگي مبتني بر آن

در اين بخش به‌منظور برقراري ارتباط ميان سبك زندگي و توسعه فرهنگي باید به برخي از مؤلفه‌هاي سبك زندگي اشاره كرد. اين مؤلفه‌ها عبارتند از: شيوه پوشش، نوع تغذيه، چگونگي گذراندن اوقات فراغت، قانون‌گرايي، ميزان مطالعه كتاب و...؛ كه با بسط آنها مي‌توان به ارتباط برخي مؤلفه‌هاي سبك زندگي با مفهوم توسعه فرهنگي پي برد. براي روشن‌تر شدن موضوع لازم است تا برخي از مؤلفه‌هاي يادشده در جغرافياي ايران ارزيابي شده و مختصات سبك زندگي ايراني با توجه به بحث توسعه فرهنگي بازتعريف شود.

برخي ويژگي‌هاي سبك زندگي ايراني با توجه به مفهوم توسعه فرهنگي

در واقع، نمي‌توان به سبك زندگي هيچ ملتي ايراد گرفت؛ چراكه سبك زندگي نتيجه انباشت تجربه‌های تاريخي يك ملت است. اما مي‌توان معيارهايي را مشخص كرد و از آن زاويه، آن را آسيب‌شناسي كرد (سريع‌القلم، 1391).

سبك زندگي به‌عنوان يك پديده متغير، براي هر نسلي تعريف و مؤلفه‌هاي مشخصي دارد. اينگلهارت معتقد است كه اولويت ارزشي فرد تحت تأثير محيط اجتماعي- اقتصادي است و در زماني‌كه شخص در طول سال‌هاي پيش از بلوغ به‌سر مي‌برده، شكل مي‌گيرد و با تغيير وضعيت محيطي، اولويت‌هاي ارزشي نسل جوان با نسل پيش متفاوت خواهد بود (اينگلهارت، 1378: 62).

با توجه به اين مطلب، چون توسعه فرهنگي در ايران در سطح مطلوب نیست، بنابراين مؤلفه‌ها يا ويژگي‌هاي سبك زندگي ايراني نيز متناسب با آن تحول يافته و سبب ظهور مؤلفه‌هايي در ايران معاصر شده كه در ادامه به تفصيل به آنها پرداخته مي‌شود. لازم به یادآوری است كه مؤلفه‌هاي زير با رويكردي آسيب‌شناسانه مطرح شده‌اند؛ بر همين اساس توجه به نكات منفي سبك زندگي ايراني در محور مباحث مطرح شده است.

الف. افراط در خوشگذراني

از مؤلفه‌هاي سبك زندگي ايراني اين است كه در مقايسه با ملت‌هاي ديگر، سهم تفريح و خوشگذراني و ميهماني‌هاي متعدد و طولاني مدت در زندگي آنها بسيار بالا است. برخی از ايرانيان اگر به سرمايه‌اي برسند به‌جاي مصرف آن در مواردي همچون افزايش مصرف كالاهاي فرهنگي و يا امور خيريه، يك مناسبت پيش‌پا‌افتاده را بهانه كرده و يك ميهماني بزرگ به منظور نشان‌دادن سرمايه خود به ديگران ترتيب مي‌دهند و در آن از ميهماني‌هاي بزرگ غربي را درمي‌آورند. غافل از اينكه به‌هيچ عنوان در غرب مناسبت‌هاي معمولي دست‌مايه يك ميهماني بزرگ نمي‌شود. افراط در اين‌گونه مراسم موجب مي‌شود كه كار و زندگي شهروندان تحت تأثير چشم‌ و هم‌چشمي‌هاي كوركورانه قرار گرفته و انرژي آنها به‌جاي كار و اشتغال، صرف راه‌هاي بيهوده شود.

ب. پايين بودن فرهنگ كار

 در جامعه ايراني فرهنگ كار نيز بسيار ضعيف ارزيابي مي‌شود. بدين‌معنا كه بیشتر مردم به كار مفيد و كار مولد علاقه چنداني نداشته و فعاليت‌هاي ناشي از اشتغال مردم، راندمان و اثربخشي محدودي دارد. فرهنگ كار به معناي پذيرفتن مسئوليت در قبال كار روزانه و انجام آن به مناسب‌ترين وجه ممكن است و اين مسأله مستلزم وجود سطحي از توسعه‌يافتگي در جوامع است (فيوضات، 1383: 120). در جامعه ايران تلاش در راستاي كار و اشتغال، تا حد زيادي جدي گرفته نمي‌شود. بر اساس يك پيمايش، در جامعه ايران بيش از 81 درصد مردم بر اين باورند كه روزي‌شان به قدر قسمت آنها است و اشتغال‌شان به قضاوقدر و سرنوشت آنها بستگي دارد (محسني، 1379: 404).

توسعه‌يافتگي فرهنگي سبب مي‌شود تا بخشي از اوقات فراغت شهروندان صرف مشاركت در فعاليت‌هاي اجتماعي و فرهنگي نظير: شركت در برنامه‌هاي فرهنگي مساجد، پايگاه‌هاي بسيج‌، كانون‌هاي فرهنگي، فرهنگ‌سراها، خانه‌هاي فرهنگ وغيره شود و به‌همين ترتيب بخش اعظمي از سرمايه‌هايي كه در مناسبت‌هاي بي‌مورد هزينه مي‌گردد، به تشكل‌هاي فرهنگي اهدا شود. چراكه شهروند توسعه‌يافته وجود اين تشكل‌ها را براي ارتقاي سطح فرهنگي جامعه و خود ضروري مي‌داند و رشد و توسعه آنها را از وظايف خود قلمداد مي‌كند.‌به همين ترتيب توسعه فرهنگي سبب مي‌شود كه افراد نقش خود را در ارتقاي جامعه جدي گرفته و در فعاليت روزمره‌ خود از هيچ كوششي فروگذار نكنند.

ج. افزايش مصرف‌گرايي

انگيزش‌هاي اجتماعي براي رفتار رقابت‌آميز و چشم ‌و هم‌چشمي[2]‌، پايه و اساس تبيين پديده مصرف مدرن است (وبلن،1383: 190). مصرف خودنمايانه بدان معنا است كه مصرف طبقه مرفه نه از سر نياز، بلكه براي كسب اعتبار اجتماعي و جلب توجه صورت مي‌گيرد (كوزر، 1382: 365). بسیاری از ايرانيان در حد اعلايي به اين معضل گرفتارند و تصور مي‌كنند كه با پول مي‌توانند تمامي فضايل و موهبت‌ها را كسب كنند. در اين موقعيت پول نه وسيله‌اي براي كسب خوشبختي، بلكه به ابزاري براي رشد بي‌رويه مصرف‌گرايي تبديل مي‌شود.

از مصاديق مصرف‌گرايي زياد در ايران استفاده از لوازم آرايش و بالارفتن اعمال جراحي زيبايي است. در حال حاضر، جمعيت زنان ايراني 29 درصد و به‌عبارتي 2/1 ميليارد دلار از بازار 7/2 ميليارد دلاري خاورميانه را به‌خود اختصاص داده‌اند. پيمايشي كه در ميان خانم‌هاي شهرنشين در تهران و مراكز شش استان بزرگ كشور انجام شده، نشان مي‌دهد كه گروه خانم‌هاي شهرنشين ميان 15 تا 45 سال كه بر اساس تخمين مركز آمار ايران جمعيت آنها در سال 1389 در حدود چهارده ميليون نفر است، به‌طور ميانگين ماهيانه 12 هزار تومان براي لوازم آرايش خود مصرف مي‌كنند كه در اين صورت مي‌توان تخمين زد كه مقدار مصرف كل ساليانه، برابر 2/1 ميليارد دلار خواهد بود (صمدي، 1388: 26-22).

به منظور توسعه فرهنگي، افراد جامعه نياز به آموزش‌هايي دارند كه به مدد اين آموزش‌ها از ورطه مصرف‌گرايي بيرون بيايند.

د. قانون‌گريزي

در سبك زندگي، قانون و تبعيت از قانون مفهومي بسيار كليدي است. قانون‌گريزي و پايبند نبودن به قواعد در هر جامعه‌اي وجود دارد، اما در برخي موارد اين موضوع تبديل به پديده‌هاي اجتماعي مي‌شود. وقتي ملل توسعه‌يافته دنيا را با كشور ايران مقايسه مي‌كنيم در مي‌يابيم كه كانون توسعه‌يافتگي آنها قانون‌گرايي است. سبك زندگي ايراني چه شهري، سياسي، اجتماعي و چه فرهنگي بايد به سمت قاعده‌مندي پيش برود.

رعايت قانون و داشتن قاعده در سبك زندگي معطوف به توسعه‌يافتگي ‌فرهنگي است. متأسفانه در جامعه ايران بیشتر شهروندان در پي آنند كه به نحوي قانون را دور زده و از زير بار آن شانه خالي كنند. لازمه حاكميت قانون در ايران توسعه فرهنگ قانون‌گرايي نظير: فرهنگ رعايت قوانين راهنمايي و رانندگي و ... است و تا اين مسأله اتفاق نيفتد سبك زندگي ايرانيان نيز متحول نخواهد شد.

هـ . پايين‌بودن سرانه مطالعه

از موارد سبك زندگي توسعه‌يافته در يك جامعه، سرانه مطالعه در آن جامعه است. بالارفتن سرانه مطالعه نيز مستلزم توسعه اجتماعي و فرهنگي ملت‌ها است. سرانه مطالعه در كشورهايي كه فرآيند توسعه را طي كرده‌اند به‌هيچ‌وجه قابل مقايسه با كشورهاي توسعه‌نيافته و يا در حال توسعه نيست. براي نمونه، سرانه مطالعه در ژاپن، آمريكا، انگلستان و تركيه هركدام به ترتيب 90، 20، 55 و 55 دقيقه در روز است. در حالي‌كه سرانه مطالعه در كشور ما از 3 دقيقه تجاوز نمي‌كند. عوامل متفاوتي در به‌وجود آمدن اين وضعيت دخيل هستند، اما از مهم‌ترين آنها باید به كاهش علاقه ايرانيان به مطالعه و سياست‌هاي فرهنگي دولت اشاره كرد.

در حال حاضر تبليغات زيادي از سوي رسانه‌ها به‌منظور افزايش سرانه مطالعه ايرانيان صورت مي‌گيرد، اين در حالي است كه كتاب‌هاي موجود در بازار كتاب به‌هيچ وجه مخاطبان را اقناع نمي‌كند. اصالت انسان به تفكر است و هر انساني مساوي است با فكر و انديشه‌اي كه دارد. هنگامي مي‌توان بسياري از خلقيات جامعه را تغيير داد كه جامعه در معرض انديشه‌هاي جديد قرار بگيرد.

در صورت تحقق توسعه فرهنگي مي‌توان به افزايش علاقه مردم به مطالعه اميدوار بود و به غناي بازار كتاب انديشيد. علاوه بر اين، جذب نخبگان فكري و قراردادن امكانات در اختيار آنها، سبب مي‌شود كه توليدات فرهنگي براي تمام سليقه‌ها افزايش يافته و مخاطبان به‌سمت مطالعه ترغيب شوند. درنهايت اينكه در جامعه توسعه‌يافته فرد به مطالعه به عنوان اصلي‌ترين ابزاري مي‌نگرد كه به‌وسيله آن مي‌تواند اوقات فراغت خود را به بهترين نحو پر كند و در جريان آخرين تحولات جامعه قرار بگيرد.

نتيجه‌گيري

با توجه به موارد مطرح‌ شده، تا حد زيادي مشخص شد كه ميان توسعه فرهنگي و سبك زندگي رابطه‌اي دوسويه وجود دارد و ايرانيان مي‌توانند با تلاش براي توسعه فرهنگي به بهبود سبك زندگي خود اميدوار باشند. نمودار زير جمع‌بندي و نتيجه‌گيري مقاله پيش‌رو را شامل مي‌شود و حكايت از اين دارد كه ميان سبك زندگي و توسعه فرهنگي رابطه‌اي مستقيم و غيرمستقيم وجود دارد.

نمودار شماره (1)

به منظور ارتقاي سبك زندگي و حتي توسعه فرهنگي به‌نظر مي‌رسد، ضروري است تمهيداتي انديشيده و راهبردهايي در اين مورد اتخاذ شود. در اين بخش با توجه به متن، به برخي از اين راهبردها اشاره خواهد شد.

به‌نظر مي‌رسد در گام نخست، جامعه ايران بايد بخشي از درآمد خود را صرف خريد كتاب و مجله كرده و بخشي از اوقات فراغت خود را با مطالعه پر كند. نمي‌توان پذيرفت كه ميانگين ايرانيان، پولي براي خريدن كتاب ندارند؛ چراكه آنها هزينه زيادي را روزانه صرف خوردن غذا در رستوران‌هاي مجلل و يا صرف موارد غيرضروري ديگر مي‌كنند. از طرفي فرهنگ شفاهي در ايران احساس بي‌نيازي به كتاب را تقويت كرده و تصور مي‌شود با تماشاكردن و گوش‌دادن، دانستني انسان به‌روز مي‌شود. نداشتن مطالعه، فكر، رفتار، خلقيات و انرژي انسان را به حالت انجماد مي‌رساند (سريع‌القلم، 1391).

دومين راهبرد در اين مورد تكيه بر قانون‌گرايي است. شايد نظم در امور را از منظري بتوان اين‌گونه تجزيه كرد: عقلانيت، علم‌گرايي، قانون‌گرايي، انسجام فكري نخبگان سياسي، قوه مقننه قابل و كارآمد و قوه قضائيه بي‌طرف. اين اصول جهان‌شمول نتيجه تجربه بشري است. هيچ جامعه‌اي نمي‌تواند بدون علم، نظم، عقلانيت، انسجام و قانون‌گرايي توسعه پيدا كند. اينها را بايد همه رعايت كنند و مدنظر داشته باشند. چنانچه ايرانيان موفقِ به حاكميت قانون در جامعه خود شوند، قادر خواهند بود ديگر شقوق سبك زندگي خود را نيز ارتقا بخشند.

سبك زندگي ناشي از توسعه‌يافتگي، داراي اصولي است كه از مهم‌ترين آنها مسأله قانون‌گرايي است. يعني افراد بايد بياموزند كه در چهارچوب قانون عمل كنند. قانون نيز بايد براي افراد به‌صورت عادت درآيد. به‌دلايل بسيار پيچيده رواني، تاريخي و اجتماعي ميانگين ايرانيان، علاقمند به رعايت هيچ قاعده‌اي نيستند؛ در عوض علاقمند هستند از هر روشي استفاده كنند تا به منافعشان برسند. اين آسيب بايد سرانجام در يك مقطع اصلاح شود. تا زماني‌كه اين موضوع اصلاح نشود، مشتق‌های مثبت سبك زندگي ناشي از توسعه‌يافتگي هم اصلاح نمي‌شود.

ايرانيان به تعبير گيدنز كالاپرستي و مصرف‌گرايي و ظاهر شخصي خود را به عنوان مهم‌ترين معيار ارزشي مطرح مي‌كنند و توسعه شخصيت را بيش از هر چيز در خودنمايي مي‌بينند (گيدنز، 1994: 86). با توجه به اين مطلب مي‌بايست از بسط اين وضعيت احساس خطر كرد، چراكه مصرف‌گرايي حتي مي‌تواند بر زندگي نمادين فقرا نيز تأثير بگذارد (باكاك، 1381: 26). در صورت ادامه، اين سبك زندگي با توسعه‌يافتگي فاصله بسيار داشته، جامعه را به سير قهقرايي رهنمون مي‌کرد.

 

فهرست منابع

  1. اباذري، يوسف و حسن چاوشيان (1381) از طبقه اجتماعي تا سبك زندگي، نامه علوم اجتماعي، شماره 30.
  2. ازكيا، مصطفي (1377) جامعه‌شناسي توسعه، تهران، مؤسسه نشر علم.
  3. اسماعيلي، رضا (1385) بررسي شاخص‌هاي توسعه اجتماعي و سطح‌بندي آن در شهرستان‌هاي استان اصفهان، پايان‌نامه دكتري دانشگاه اصفهان، دانشكده ادبيات و علوم انساني.
  4. اينگلهارت، رونالد (1378) تحول فرهنگي در جامعه پيشرفته صنعتي، مريم وتر، تهران، كوير.
  5. باكاك، رابرت (1381) مصرف، خسرو صبوري، تهران، نشر شيرازه.
  6. دادلي سيرز (1368) پيشگامان توسعه، سيدعلي اصغر هدايتي و علي ياسري، تهران، سمت.
  7. سريع‌القلم، محمود، خوشبختي را با راحتي اشتباه گرفته‌ايم، در گفت‌وگو با خبرگزاري مهر، 10/11/91.
  8. صمدي، سعيد (1388) ورود به بازار دوميليارد دلاري لوازم آرايش ايران: تنگناها، راهكارها، فصلنامه توسعه مهندسي بازار، شماره 12.
  9. عليزاده اقدم، محمدباقر (1388) مطالعه سبك زندگي سلامت- محور شهروندان: بيم‌ها و اميدها، پايان‌نامه دكتري، دانشگاه اصفهان، دانشكده ادبيات و علوم انساني.
  10. فاضلي، محمد (1382) مصرف و سبك زندگي، تهران، نشر صبح صادق.
  11. فاضلي، محمد (1386) تصويري از سبك زندگي فرهنگي جامعه دانشجويي، فصلنامه تحقيقات فرهنگي، شماره اول.
  12. فيوضات، ابراهيم، مجيد حسيني‌نژاد (1383) بررسي جايگاه كار و كوشش در شعر فارسي، پژوهش‌نامه علوم انساني، شماره 41 و 42.
  13. کاویانی، محمد (1388) تربیت اسلامی، گذر از اهداف کلی به اهداف رفتاری، پژوهش میان‌رشته‌ای قرآن‌کریم، ش 3.
  14. كوزر، لوئيس (1382) زندگي و انديشه بزرگان جامعه‌شناسي، محسن ثلاثي، تهران، علمي.
  15. گيدنز، آنتوني (1382) تجدد و تشخص، ناصر موفقيان، تهران، نشر ني.
  16. محسني، منوچهر (1379) بررسي آگاهي‌ها، نگرش‌ها و رفتار اجتماعي فرهنگي در ايران، تهران.
  17. مهدوي‌ كني، سعيد (1386) مفهوم سبك زندگي و گستره آن در علوم‌اجتماعي، فصلنامه تحقيقات فرهنگي، سال اول.
  18. نظرپور، محمدنقی (1378) ارزش‌ها و توسعه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
  19. وبلن، تورشتاين (1383) نظريه اقتصادي لباس بانوان، محمدرضا طاهري، دوماهنامه سوره انديشه، شماره 13.
  20. d (2002) Lifestyles; Taylor & Francis Rouledge; London.
  21. Giddens, Anthony (1994) Beyond Left and Right, The Future of Radical Politics, Cambridge: Polity Press.

 

 

---------------------------------------

پی‌نوشت‌ها

[1]. comers- late.

[2]. Emulation.

 

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

بررسی تطبیقی سبک زندگی غربی و اسلامی

بررسی تطبیقی سبک زندگی غربی و اسلامی

پژوهش حاضر کوششی در جهت استخراج و بررسی تطبیقی و تحلیلی سبک زندگی در غرب و اسلام است. به بیانی دقیق‌تر هدف کلی این پژوهش، بررسی تطبیقی سبک زندگی غربی و اسلامی است...
نقش خانواده در گسترش سبک زندگی اسلامی

نقش خانواده در گسترش سبک زندگی اسلامی

ضرورت شکل‌گیری فرهنگ دینی، ذهن را به سبک زندگی خانواده که نخستین آموزشگاه فرد است، رهنمون می‌سازد؛ خانواده با نقش‌های تربیتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی می‌تواند در اصلاح سبک زندگی تأثیرگذار باشد. سبک زندگی اسلامی...
چرایی و چگونگی تبدیل ضد ارزش به ارزش در سبک زندگی

چرایی و چگونگی تبدیل ضد ارزش به ارزش در سبک زندگی

آنچه ما در اینجا به دنبال آن هستیم، این است که چرا گاهی یک ضد ارزش در نظر مردم آن جامعه به‌صورت ارزش تلقی می‌شود؛ ازاین‌رو با استفاده از روش تحقیق استنتاج منطقی در پی بیان احتمالاتی چون تحول در سرشت آدمی، باورهای نادرست، تغییر در نفس فعل، تقلید نابه‌جا، وسوسه‌های نفسانی، عدم اعتقاد قلبی و برخی علت‌های نسبی دیگر خواهیم بود.
سبک زندگی و فرهنگ ازدواج

سبک زندگی و فرهنگ ازدواج

در این مقاله سعی شده با تبیین مفاهیم سبک زندگی و زندگی اسلامی - ازدواج در ادیان - کشورها و فرهنگ‌های مختلف بررسی، موانع و مشکلات موجود در مسیر ازدواج را بیان کرده و پیشنهاداتی برای ازدواج و تشکیل زندگی مطابق فرهنگ و آموزهای دینی و اسلامی ارائه شود...
Powered by TayaCMS