جنبش‏ سَنْت نيرنکاري

جنبش‏ سَنْت نيرنکاري

سید محمد روحانی[1]

چکيده

سَنْت نيرنکاري، جنبشي اصلاحي است که در درون آيين سيکه به وجود آمده است. مهم‌ترين تعاليم اين جنبش عبارت است از: تأکيد بر يگانگي مطلق و بي‌شکل بودن ذات الهي، نفي برتري اديان نسبت به هم، تأکيد بر برابري انسان‌ها از هر نژاد و دين، و پيروي مطلق از رهبر معنوي (گورو) به عنوان معلّمي به اشراق رسيده و واسطة فيض الهي.

اين جنبش اصلاحي تمام تشريفات و الزامات ظاهري سيکه‌هاي خالصا را رد می‌کند و آنان را بي‌ثمر می‌داند، و تنها بر ذکر هميشگي خداوند يگانة بي‌شکل و توجّه به عمق آموزه‌هاي اديان تأکيد دارد. همچنين اين جنبش بر خلاف سيکه‌هاي خالصا به گورويي زنده معتقد است و گورو بودن کتاب مقدّس سيکه‌ را نمي‌پذيرد. بنيانگذاران جنبش سَنت نيرنکاري هرچند شکل‌گيري آن را بر مبناي فرمان الهي تلقّي می‌کنند؛ ولي با اين حال، هرگز اين جنبش را به‌ عنوان ديني مستقل يا يکي از مذاهب و فرقه‌هاي آيين سيکه‌ مطرح نمي‌کنند؛ بلکه همواره خود را جنبشي اصلاحي براي دعوت تمام انسان‌ها به يگانه‌پرستي و برابري انسان‌ها و نفي تعصبات نژادي و ديني معرفي می‌کنند. به اين دليل هيچ‌گاه، پيروان اين جنبش، مسلک خود را دين يا مذهب[2] نمي‌خوانند؛ بلکه بيشتر از واژة نهضت يا جنبش معنوي[3] براي پيشوند نام سَنْت نيرنکاري استفاده می‌کنند.

واژگان کليدي

سيکه، گورو، جنبش، معنويّت، يگانه‌پرستي، سَنْت نيرَنکاري، نيرَنکار، خالصا، اَوَتار باني، سَت‌سَنگ بْهاون

مقدمه

در اين مقاله قصد داريم به معرفي يکي از جنبش‌هاي اصلاحي ديني در آيين سيکه به نام سَنْت نيرنکاري[4] بپردازيم. واژة سَنْت نيرَنْکاري از دو بخش تشکيل شده است: سَنت،[5] به معناي زاهد و عارف و نيرنکاري که برگرفته از مهم‌ترين صفت الهي در اين آيين، يعني نيراکار[6] يا نيرَنْکار به معناي خداي بي‌شکل و صورت است. پس سَنْت نيرنکاري واقعي، عارفي است که خداي بي‌شکل را می‌پرستد. همچنين اين جنبش معنوي به نام هيئت برادري جهاني[7]  نيز شناخته می‌شود. پيروان جنبش سَنْت نيرنکاري خود را فرقه يا مذهب هيچ ديني نمي‌دانند و صرفاً خود را جنبشي اصلاحي و منادي آييني جهاني، متّکي بر توحيد معرّفي می‌کنند. به همين دليل آنان پيروان تمام اديان را با عنوان عضو خود می‌پذيرند.[8] در مقابل نيز سيکه‌‌ها هرگز اين گروه را با عنوان يکي از مذاهب دين خود به رسميّت نمي‌شناسند؛ ولي به هر حال نمي‌توان اين مسئله را از نظر دور داشت که اين فرقه، دست کم با تأثير از ميراث فرهنگي و ديني گورو نانک، بنيانگذار آيين سيکه، به ‌وجود آمده است.

جنبش سَنْت نيرنکاري خود از جنبش اصلاح‌طلب ديگري به نام نيرنکاري منشعب شده است. جنبش نيرنکاري نيز همواره از بدو ايجاد با پيکرة اصلي آيين سيکه درگير بوده است؛ چون تشريفات و الزامات ظاهري و برخي عقايد اين آيين، از جمله گورو بودن کتاب مقدّس و اتمام سلسلة گوروهاي بشري را انحراف از آموزه‌هاي اصيل بنيانگذارانش می‌دانست و خود را مبشر احياي دوبارة آيين سيکه، مطابق آموزه‌هاي اصيل گورو نانک معرفي می‌کرد. به همين دليل اين فرقه همواره مورد غضب پيروان متعصب آيين سيکه خالصا قرار گرفته و طرد شده‌اند، تا آنجا که آنان اين جنبش را به جاي نيرنکاري، نَرَک‌دْهاري[9]  به معناي جهنمي می‌خوانند.[10]

بعدها از اين فرقه، جنبش سَنْت نيرنکاري منشعب شد. اين جنبش توانسته پس از تقريباً يک قرن از ايجادش در هند و کشورهاي غربي گسترش پيدا کند. در ادامه پيش از پرداختن به جنبش سَنْت نيرنکاري لازم است نخست آيين سيکه را به اختصار معرّفي کنيم تا بهتر به تفاوت‌ها و شباهت‌هاي سَنْت نيرنکاري با پيکرة اصلي آيين سيکه پي ببريم.

معرفي آيين سيکه

آيين سيکه يکي از جوان‌ترين اديان جهان است که از پديد آمدن آن حدود پانصد سال بيشتر نمي‌گذرد. اين آيين بر مبناي تعاليم عارفي هندوزاده از منطقة پنجابِ شبه قارّة هند، به نام نانک[11]  ملقب به گورو[12]  به معناي معلّم، استاد و پيشواي روحاني و نُه تن از جانشينانش به‌‌وجود آمد. اين ده تن در ظرف حدود دويست سال، يکي پس از ديگري، به‌‌تدريج، آييني را به وجود آوردند که ما امروزه آن را به نام سيکه می‌شناسيم.

تاريخ آيين سيکه را می‌توان يکي از پر فراز و نشيب‌ترين تاريخ‌ها در ميان اديان برشمرد. به طور کلّي می‌توان در يک تقسيم‌بندي، تاريخ آيين سيکه را از لحاظ اهميّت و ميزان تأثيرگذاري آن در سير تکامل اين آيين، به چهار دورة مهم تقسيم کرد:

اوّلين دوران را که می‌توان از آن به دوران شکل‌گيري بنيان‌هاي اعتقادي آيين سيکه تعبير کرد، شامل دوران ورود مسلمانان به مناطق شمالي هند، و به‌وجود آمدن جنبش‌هاي اصلاحي در درون آيين هندو مثل جنبش سَنت و بْهکتي است. اين دوران در سير تکامل آيين سيکه نقش بسيار مهمي داشته است تا آنجا که بسياري از سروده‌هاي مصلحان سابق براي گوروهاي سيکه، از بهکتي‌هاي هندو مثل کبير، روي‌داس و صوفيان مسلمان مثل شيخ فريدالدين گنج شکر، به عنوان کلامِ الهي، با نام بْهَگَتْ باني[13] در کتاب مقدّس اين آيين درج شده است.

دوّمين دوران از زمان چهار گوروي نخستين تا اواخر دوران گوروي پنجم ادامه داشت. اين دوران را می‌توان دوران بحث‌هاي عرفاني و تبليغ اصول آموزه‌هاي سيکه ناميد. در اين دوران، گوروها بيشتر به بحث‌هاي عرفاني و گسترش افکار توحيدي خود ‌مي‌پرداختند و به نُدرت شاهد درگيري مستقيم آنان با حاکمان مغول هستيم.

سوّمين دوران از اواخر دورة رهبري گوروي پنجم تا زمان تشکيل خالْصا[14]  به دست گوروي دهم را در بر می‌گيرد. در اين دوران به دليل مسلّط شدن حاکمانِ بعضاً قدرت‌طلب و ظالم مغول و سخت‌گيري آنان نسبت به پيروان ديگر اديان، شاهد گرايش گوروها به ايجاد تحولاتي خاص در آموزه‌هاي آيين سيکه هستيم. بعد از اين دوره، گوروها بيشتر سعي داشتند سيکه‌ها را از عرفايي زاهد به جنگاوراني شجاع تبديل کنند. در اين دوران، گوروي دهم گورو گوبِند سينگه[15] با تشکيل خالْصا، رسماً آيين سيکه را به آييني نظامي و جنگاور ـ که هدفش کسب قدرت و تشکيل حکومت سيکه در پنجاب بود ـ تبديل کرد.

چهارمين دوران نيز با انتصاب کتاب مقدّس آدي ‌گْرَﻧته[16] به مقام گورويي سيکه‌‌ها، با نام جديدگورو گْرَنته ‌صاحب[17]  به عنوان تنها گوروي جاودان آيين سيکه آغاز شد. اين دوره يکي از مهم‌ترين و تأثير‌گذارترين دوران تاريخ تکامل آيين سيکه به شمار می‌آيد؛ چرا که در باور پيروان اين آيين، رسالت گوروهاي ده‌گانه با اعلام تکميل نزول الهام الهي (باني: Bani) در گورو گْرَنته ‌صاحِب به اتمام رسيده، و به همين دليل سلسلة گوروهاي انساني بعد از گوروي دهم خاتمه يافت. پس از اين اقدامِ گوروي دهم بود که کتاب گورو گْرَنته ‌صاحِب، مظهر کامل و جاودان تجلّي الهي در کلامش، معرفي شد و تا امروز با عنوان تنها گوروي اکثر پيروان آيين سيکه موجود است.

اصول اين آيين بر سه اصل مهم اعتقاد به يگانگي خداوند، اطاعت محض از معلّم روحاني، يا گورو و باور به تناسخ ارواح در زندگي پس از مرگ بنا شده است. علاوه بر اين، آموزه‌هاي اخلاقي مثل نفي نظام طبقاتي، برابري زن و مرد، خدمت به خلق، کار و کوشش، نفي هرگونه رياضت جسماني و داشتن زندگي اجتماعي از ديگر آموزه‌هاي مهم اين آيين محسوب می‌شود. اين آموزه‌ها بسيار به عقايد اسلامي و هندويي نزديک است. به همين دليل برخي از محققان غير سيکه معتقدند اين آيين در حقيقت، ترکيبي از تعاليم اسلامي و هندويي است، که بنيانگذاران آن براي ايجاد آشتي ميان دو دين بزرگ آن منطقه به ‌وجود آورده‌اند؛ ولي پيروان آيين سيکه با اين ديدگاه به‌شدّت مخالف بودند و دين خود را ديني الهي و کاملاً مستقل می‌دانند.

هر سيکه موظف است براي پذيرفته شدن رسمي در جامعة سيکه يا پَنْتْه[18] تعميد بيابد. مراسم تعميد سيکه که به آن کْهَندا کا امريت[19] می‌گويند، برخلاف تعميد مسيحي، نوعي غسل يا فرو رفتن در آب نيست؛ بلکه نوشيدن و پاشيدن آبي مقدّس به سر و صورت است که طي مراسمي خاص و با شيوة خاصي تهيه می‌شود.[20] فرد تعميد يافته، موظف است پنج نشان را که در زبان پنجابي با حرف کاف شروع می‌شود و به پنج کاف شهرت دارد هميشه همراه داشته باشد. اين پنج نشان عبارت‌اند از: کنگا به معناي شانه، کيرپان به معناي خنجر مخصوص، کِش به معناي موي کوتاه نشده، کچيرا به معناي شلوارَک، و کَرا به معناي دست‌بند فولادي.[21]

همان‌گونه که اشاره شد يکي از مهم‌ترين باورهاي سيکه‌هاي خالصا گورو دانستن کتاب مقدّسشان است. بنابراين ﮔﻮرو گْرَنته صاحب، نزد سيکه‌‌ها به صورت تجسّم گوروهاي ده‌گانه و جلوه‌گاه کلام الهي، نه فقط در مقام يک کتاب مقدّس (مانند انجيل براي مسيحيان يا قرآن براي مسلمانان) بلکه بسيار فراتر از آن، در جايگاه تنها پيشوا و معلّمِ (گورو: Guru) زنده و جاودان، و پادشاهي قدرتمند از جايگاه ديني ويژه‌اي برخوردار است. اين باور باعث شده که سيکه با اين کتاب همانند پادشاهي زنده، و انسان‌وار رفتار کنند و آن را پادشاه حقيقي (سچّا پادشاه: Sachchā Pādshāh) بخوانند.

جايگاه والاي ﮔﻮرو گْرَنته صاحب، در آيين سيکه وقتي براي ما بهتر روشن می‌شود که به معبد سيکه‌ها (گوردوارا: Gurdwārā) وارد می‌شويم. همة سيکه‌‌ها بعد از ورود به گوردوارا با احترام خاصّي در مقابل کتاب مقدّس به خاک می‌افتند، سپس با تواضع، درحالي که به نشانة احترام و بندگي سر خود را پايين گرفته و دستانشان را به سبک سلامِ هندي در مقابل سينه قرار داده‌اند، دور کتاب مقدّس طواف کرده، و هنگامي که به پشت جايگاه مخصوص کتاب مقدّس می‌رسند بار ديگر تعظيم می‌کنند و پس از آن، رو به ﮔﻮرو گْرَنته صاحب می‌نشينند. هنگام خروج از گوردوارا نيز دقّت می‌کنند که به کتاب مقدّس پشت نکنند.

ﮔﻮرو گْرَنته صاحب نه در قفسه‌اي در کتابخانه، يا روي رحل، بلکه روي يک سَرير پادشاهي با سقفي زيبا و سايباني بر فرازش قرار داده می‌شود. هميشه فردي با بادبزني مخصوص (چَور: Chaur) که از موي گاو تبني[22] ساخته می‌شود، به نشانة احترام و بندگي، مشغول باد زدن کتاب مقدّس است! اين عمل نه براي خنک کردن کتاب؛ بلکه نمادي از جايگاه والاي ﮔﻮرو گْرَنته صاحب در اين آيين، و برگرفته از رسم باد زدن پادشاهان در هند است، که نماد قدرت و شکوه آنان بوده است.

هنگامي‌‌که کتاب مقدّس قرائت نمي‌شود با پارچه‌هايي زيبا و زربَفت (روماله: Rumāla) پوشانده می‌شود؛ به همين دليل بيشتر اوقات، کتاب مقدّس زير پوششي از پارچه قرار دارد. شب‌هنگام هم کتاب بسته می‌شود و در چند لايه پارچة سفيد و تميز پيچيده می‌شود و با احترامي خاص بر روي تخت روان (پالکي: Pālki) يا بر روي سر مسئولِ نگهداري و قرائت کتاب مقدّس (گْرَنْتْهي: Granthi) به اتاقي مخصوص برده و روي تخت‌خوابي زيبا خوابانده می‌شود که آن را سوکهاسَن سْتْهان[23] به معناي «جايگاه آرامش» می‌خوانند؛ حتّي در فصل سرما روي کتاب مقدّس را با پتو می‌پوشانند! و در تابستان نيز اتاق استراحت کتاب مقدّس مجهّز به وسايل خنک کننده است![24]

تاريخچة پديد آمدن جنبش سَنْت نيرنکاري

پس از فروپاشي سلطنت آخرين حاکم سيکه پنجاب، مهاراجه رَنجيت سينگه[25]  و از بين رفتن شکوه و عظمتي که آيين سيکه در دوران پيشواي دهم اين، آيين گورو گوبِند سينگه به دست آورده بود، هندوها که پيروان آيين نو بنياد سيکه را فرقة منحرفي از هندو می‌دانستند، تلاش گسترده‌اي را براي بازگرداندن سيکه‌ها به آيين باستاني هندو آغاز کردند.

به همين منظور در قدم نخست از آشوب و بي‌سر و ساماني که بر اثر فروپاشي نظام رهبري اين آيين به‌وجود آمده بود استفاده کردند و بسياري از باورها و آداب هندويي را که پيشوايان سيکه با آن به شدت مخالفت می‌کردند، بار ديگر رواج دادند. اين شرايط حساس باعث شد، بزرگان و مؤمنان سيکه که هنوز به آموزه‌هاي بنيانگذار اين آيين (گورو نانک) پايبند بودند، براي حفظ و بقاي آيين خود، جنبش‌هاي اصلاحي با محوريّت توحيد و نفي بت‌پرستي را در اين آيين به ‌وجود آورند. يکي از اين نهضت‌هاي اصلاحي جنبش نيرَنْکاري[26] بود.

بابا دَيال داس:[27] (1783- 1855) در منطقه‌اي در شمال غربي پنجاب به نام راولپِندي[28] تأسيس شد.[29] سيکه‌هاي خالصا معتقدند وي هرگز قصد ايجاد فرقه‌اي مستقل را نداشت و خود را  گورويي هم‌رتبه با ده گوروي سابق معرّفي نکرده بود؛ بلکه تنها براي اصلاح و از بين بردن تحريفات و احياي توحيد در اين آيين قيام کرده بود؛[30] ولي نيرنکاري‌ها او را گوروي خود و برگزيدة خداوند می‌دانند.

آنان معتقدند روزي هنگامي که بابا ديال مشغول حرکت دادن بادبزن مخصوص بر فراز کتاب مقدّس بود به خلسه فرو رفت و صدايي شنيد که به او می‌گفت: «اين عمل ظاهرپرستانه را رها کن. تو مأموري که تاريکي جهل، خرافات و اشتباه را از ضمير مردم بزدايي. راه آنان را با معرفت حقيقي و روحاني روشن کن. تفکر نام نيرنکار را بپراکن... تو نيرنکاري هستي، زيرا معتقدي که خداوند روحي است بدون شکل جسماني.»[31]

به نظر می‌رسد مهم‌ترين دليل ديال داس براي به ‌وجود آوردن جنبش نيرنکاري اين بوده، که در آن زمان از يک طرف سيکه‌ها به‌ علت جنگ‌ها و درگيري‌هاي فراواني که با دولت مغول داشتند، از پارسايي و زهدي که گورو نانک پيروانش را به آن دعوت می‌کرد دور شده‌ و بيشتر به جنگ و امور نظامي مشغول شده‌ بودند و از طرف ديگر در آن دوران به دليل نفوذ روحانيان هندو و رو به ضعف نهادن جامعة سيکه، به‌تدريج مراسم و تشريفات مذهبي هندوها، به‌ويژه نيايش بت‌هاي هندو در حال رواج ميان سيکه‌ها بود. تا آنجا که هندوها تعدادي از مجسمه‌هاي خدايان خود را به شهر مقدّس امريتسر آورده، و در معبد طلايي[32] قرار داده بودند.[33]

او در سال 1851ميلادي براي گسترش آموزه‌هايش در شهر راولپندي، مرکزي به نام نيرنکاري دربار[34] تأسيس کرد. تأسيس اين مرکز، زمينه را براي به‌وجود آمدن فرقة نيرنکاري آماده کرد. بعد از بابا دَيال نيز فرزندش بابا دَربار سينگه[35] از سال 1855 تا 1870، رهبري اين فرقه را به عهده داشت. وي زمينه‌ساز اصليِ گسترش تعاليم نيرنکاري در سرتاسر پنجاب شد. مهم‌ترين اقدام بابا دَربار سينگه در دوران رهبري‌اش، تنظيم و نشر مجموعه‌اي از احکام ديني مربوط به عبادات و طريقة زندگي با استناد به کتاب مقدّس سيکه گوروگْرَنته ‌صاحب، به نام حُکم‌نامه[36] بود.[37] او در اين احکام؛ بت‌پرستي، نوشيدن مشروبات الکلي و صرف هزينة زياد براي ازدواج را به شدّت منع کرد.[38]

نيرَنْکاري‌ها خود را به‌شدّت پايبند تعاليم گورو نانک می‌دانند. اين فرقه چندان به آموزه‌هاي خاص گوروهاي ديگر، به‌ويژه گوروي دهم، بنيانگذار خالصا، اهميّت نمي‌دهند.[39] آنان همچون سيکه‌‌هاي خالْصا خود را به پيروي از قانون سلوک سيکه موسوم به رَهِت ‌مريادا[40] ملزم نمي‌دانند. در نتيجه براي حفظ پنج کاف و مراسم تعميد اهميّت خاصي قائل نيستند؛ در حالي که انجام اين مراسم و التزام به پنج کاف براي سيکه‌هاي خالْصا بسيار مهم و اساسي تلقّي می‌شود. حتّي بنيانگذار اين فرقه، ديال داس، خود از سيک‌هاي تعميد نشده موسوم به سَهج‌دْهاري[41] بوده است.

بعدها جنبش اصلاحي ديگري از اين فرقه جدا شد و به نام سَنْت‌ نيرَنْکاري توسط بابا بوتا سينگه[42] (1873-1943) در سال 1929 بنيان نهاده شد. بوتا سينگه ـ که در خانواده‌اي مذهبي رشد کرده بود ـ از کودکي، سرودهاي مقدّس ﮔﻮرو گْرَنته صاحب را می‌خواند و به امور معنوي بسيار علاقه‌مند بود. روزي او در ميان جمعيّتي که براي نيايش گردآمده بودند سروده‌اي مذهبي از سرودهاي کتاب مقدّس را با احساس و در حالي که اشک از چشمانش جاري بود خواند که مضمونش اين بود: «اي خداي من! به خانة من بيا، من فروتنانه از تو درخواست می‌کنم.» پس از پايان جلسه، يکي از حاضران که خود از عرفاي سيکه به نام کَهَن سينگه[43] بود نزد او رفت و گفت: «آيا تو خدايي را که صدا می‌زني می‌شناسي؟! تا هنگامي که حقيقت او را نشناسي طلب کردن تو بي‌پاسخ خواهد بود!»

اين سخنان بر بوتاي جوان بسيار تأثير گذاشت. از آن پس بوتا از شاگردان و مريدان کَهَن سينگه شد و او نيز پس از چندين آزمون، پس از اينکه دريافت او شايستگي سير و سلوک عرفاني را دارد، به شاگردي خود پذيرفت. هنگامي که بوتا به 40 سالگي رسيد درجات عالي عرفاني و علوم الهي، بْرهم گيان[44] را دريافته بود. پس از آن نزديک به 15 سال در سکوت به مراقبه پرداخت و بعد از آن نهضت سَنْت نيرنکاري را تأسيس کرد.[45]

البته در حقيقت، فرد ديگري به نام اوتار سينگه[46] که شاگرد بابا بوتا  سينگه بود، زمينه‌ساز اصلي گسترش تعاليم اين نهضت در ميان سيکه‌ها و هندوها شد. اوتار سينگه در سال 1943 به جانشيني بابا بوتا سينگه منصوب شد. او پس از تجزيه پاکستان از هند در سال 1947، مرکز اين فرقة جديد را از شهر پيشاور، که در خاک پاکستان قرار گرفته بود، به دهلي منتقل کرد و مرکزي آموزشي به نام مجتمع سَنْت نيرنکاري[47] در شمال دهلي تأسيس کرد.

با اين کار، جنبش سَنْت نيرنکاري از پنجاب خارج شد و در ميان ديگر اقوام هند نيز ترويج شد. پس از او فرزندش بابا گوربَچن سينگه[48] در سال 1962 به جانشيني پدرش منصوب شد. دوران رهبري او سراسر پر از آشوب و درگيري با سيکه‌هاي خالصا بود. در دوران رهبري او بين سَنْت نيرنکاري‌ها و خالصاها درگيري‌هاي خونيني به وقوع پيوست.

سَنْت‌ نيرَنْکاري به‌تدريج به رويارويي مستقيم با سيکه‌هاي خالْصا پرداختند. اين درگيري وقتي به اوج خود رسيد که در سال 1979 گوربَچَن خود را گورويي هم‌مقام با گوروهاي ده‌گانة سيکه معرّفي کرد. او مدّعي شد خداوند در هر زماني پيامبري را براي هدايت انسان‌ها برگزيده است؛ همانند نوح، راما، کرشنه، موسي، عيسي، [حضرت] محمد، کبير، نانک و ديال. اکنون نيز او چنين مقامي دارد.[49]

همچنين وي تفاسيري خاص از آموزه‌هاي مهم سيکه مانند مفهوم باني و گورو ارائه ‌کرد که در تضاد با معتقدات سيکه‌هاي خالْصا بود. او مراسم تعميد سيکه را انکار کرد و منکر تفاوت سيکه‌ها و هندوها شد.[50] اين ادّعاها و اقدامات گوربَچَن باعث شد که سيکه‌هاي خالْصا او را خطري جدّي براي آيين سيکه تلقّي کنند و رسماً در سال 1973مجمع ادارة گورداراها (معابد سيکه)‌ در اَکال‌تخت (SGPC)[51] ـ که رهبري جامعة سيکه‌ را به‌عهده دارد ـ اين فرقه را گروهي منحرف و اعضاي آن را مرتد (پَتِتْ: Patid) اعلام کرد. پس از آن در همان سال، درگيري خونيني در شهر مقدّس امريتسر ميان طرفداران گوربَچَن و سيکه‌هاي خالصا‌ درگرفت، که با دخالت پليس هند ده‌ها تن از دو طرف کشته شدند.[52] سرانجام گوربچن سينگه در سال 1980 به دست يکي از سيکه‌هاي خالصا ترور شد. امروزه مقام رهبري و گورويي اين فرقه را پسر او بابا هرْدِو سينگه[53]  به عهده دارد.[54]

اصول اعتقادي سَنْت نيرنکاري‌

مهم‌ترين اصول اعتقادي اين جنبش عبارت است از اينکه خداوند يگانه، حاضر در همه‌جا، قادر مطلق، ابدي و ازلي، بي‌شکل و صورت جسماني، و بدون هيچ‌گونه تجسّد است. او ماوراي عناصر مادّي مثل زمين، آب، آتش، و عناصر لطيف مثل هوا و روح است. پس خداوند نيرَنکار، بالاتر از تجسّم است، همة انسان‌ها فرزندان خداوند هستند. در هر زماني بايد يک گوروي‌‌ حقيقي (ست‌گورو: Satguru) حضور داشته باشد تا واسطة فيض خدا به انسان باشد و با علم الهي خود انسان‌ها را به سوي حق هدايت کند.[55]

اعضاي اين جنبش بايد پنج اصل مهم را رعايت کنند:

1. تمام دارايي‌هاي مادّي و معنوي انسان کاملاً متعلّق به خداوند و انسان تنها همچون امانتدار است؛ از اين رو  نبايد آن را در راهي که مورد رضايت او نيست صرف کرد و همچنين نبايد به‌ علت داشتن آن بر ديگران مباحات کرد. اين اصل در حقيقت براي از بين بردن غرور و خودپسندي در انسان و ايجاد روحية فداکاري و از خودگذشتگي مطرح شده است.

2. هيچ‌کس نبايد خود را به‌ علت نژاد، طبقة اجتماعي و دين و مذهبش بر ديگران برتر بداند؛ بلکه بايد همه را برابر و خود را عضو خانوادة بزرگ انسانيّت بداند. به باور سَنْت نيرنکاري‌ها دين و آيين نبايد باعث ايجاد درگيري و نفرت شود؛ بلکه رسالت اصلي دين؛ گسترش محبت، صلح و هم‌زيستي مسالمت‌آميز ميان انسان‌هاست. به همين دليل در باور اعضاي اين جنبش، همة اديان و مذاهب و همة فرهنگ‌ها قابل احترام هستند و هيچ‌کدام بر ديگري برتري ندارند. نژاد و طبقة اجتماعي نيز باعث برتري نيست؛ چون همة آنها مخلوق خداي يگانه است.

3. نبايد هيچ‌کس را به علت آداب و رسوم، طرز لباس پوشيدن، غذاخوردن و زندگي کردن تحقير کرد؛ چرا که همة اينها مربوط به موقعيّت جغرافيايي محلي است که انسان در آن زندگي می‌کند و چنين چيزي نمي‌تواند باعث برتري انساني بر ديگري باشد. آنچه باعث برتري حقيقي است خلوص و پاکي روح است و چنين اموري نمي‌تواند روح را آلوده کند.

4. نبايد زندگي معمولي را رها کرد و به دنبال رياضت‌کشي و گوشه‌نشيني رفت؛ چرا که با اين‌گونه کارها هرگز نمي‌توان به وصال حق نائل شد؛ بلکه انسان از طريق زندگي خانوادگي و انجام درست و صادقانة کارها و وظايفش در مقابل خود، خانواده و جامعه می‌تواند در عين داشتن زندگي شاد و موفق، به وصال حق نيز نائل شود.

5. نبايد معارف گران‌قيمت الهي را که گوروي حقيقي به فردي تعليم می‌دهد براي کسي که اهليّت شنيدن و فهم آن را ندارد، فاش کرد؛‌ زيرا هر کسي توانايي درک عميق و فهم حقيقت اين آموزه‌ها را ندارد.[56]

علاوه بر همة اينها، هر سَنْت نيرنکاري براي رسيدن به نجات و وصال حق بايد به سه اصل عملي نيز توجه کند:

1. سَتْ‌سنگ (Satsang): اين واژه در لغت به معناي همراهي با حق است، و در اصطلاح به گردهمايي منظم مؤمنان براي نيايش خداوند گفته می‌شود. در اين اجتماعات علاوه بر نيايش، خواندن شعرها و آوازهاي ديني، درباره ايمان، خداوند و امور معنوي نيز بحث و گفتگو می‌شود که اين بحث‌ها باعث عميق‌تر شدن ديدگاه افراد می‌شود و آنان را در استحکام در ايمانشان ياري می‌کند.

2. سِوا Seva: در لغت به معناي خدمت است، و در اصطلاح به عملي اطلاق می‌شود که فقط براي خدمت به ديگران، و بدون هيچ‌گونه توقعي، حتّي توقّع تشکر و شهرت، انجام شود. اين کار در حقيقت، تجلّي عملي ايمان هر فرد است. سِوا ممکن است به صورت کار در غذاخوري عمومي، کمک به مؤسسات خيريه يا حتّي اهداي خون باشد. در سِوا آنچه اهميّت اساسي دارد نيت فاعل است، نه خود کار.

سيمرَن Simran: به معناي ذکر و ياد خداوند است. سَنْت نيرنکاري‌ها با عبادتي موافق هستند که بر اثر عادت و يا التزام به تشريفات خاصي نباشد؛ بلکه برآمده از عشق فرد به خداوند باشد. در حقيقت، عبادت در تعريف جنبش، ابراز عشق فردي و طبيعي انسان به خداوند است. به همين دليل در اين جنبش هيچ زمان يا مکان خاصي براي عبادت وجود ندارد.[57]

آداب و الزامات سَنْت نيرنکاري

هر چند گوروهاي اين جنبش در ظاهر، کاملاً شبيه سيکه‌هاي تعميديافته‌اند و دستار می‌بندند؛ ولي هيچ‌کدام از اين امور ظاهري سيکه را براي پيروان خود الزامي نمي‌‌دانند. به‌طور کلّي سَنْت نيرنکاري‌ها به هيچ آداب و الزام ظاهري و تشريفات ديني خاصي ملتزم نيستند و آن را بيهوده می‌دانند؛ حتّي مکاني خاص با عنوان معبد يا مکان مقدّس نيز ندارند. به باور سَنْت نيرنکاري‌ها هر مکاني که عدّه‌اي از آنان براي عبادت دسته‌جمعي گرد آيند معبد محسوب می‌شود. البته امروزه در سراسر جهان، مکان‌هايي با عنوان معابد اين فرقه تأسيس شده است که به آن سَتْ‌سَنگ ‌بْهاوَن           (Satsang Bhawan) به معناي تالار اجتماع حق‌جويان گفته می‌شود.

به‌طور کلّي محل عبادت سَنْت نيرَنْکاري‌ها هيچ شباهتي به معبد سيکه‌‌هاي خالْصا ـ که گوردوارا (Gurdwara) ناميده می‌شود ـ ندارد؛ چراکه در هر گوردوارا يک يا چند نسخه از کتاب مقدّس سيکه گورو گْرَنته ‌صاحب با رعايت آداب، و اجراي مراسم خاصّي نگهداري می‌شود و براي ورود به آنجا شرايطي خاص از جمله پوشاندن سر الزامي است؛ ولي در معبد سَنْت نيرنکاري‌ها هيچ‌يک از اين شرايط وجود ندارد. سَتْ‌سَنگ ‌بْهاوَن جايي است که عدّه‌اي از مؤمنان براي نيايش گِرد هم جمع می‌شوند و ممکن است در آنجا متون مقدّس اديان مختلف خوانده شود.

متن مقدّس اين فرقه اوتار باني (Avtar Bani) ناميده می‌شود و سرودة يکي از گوروهاي اين فرقه به نام بابا اوتار سينگه است. اوّلين نسخه از اين کتاب در سال 1957 به چاپ رسيد. نسخة بعدي که بسيار حجيم‌تر بود در سال 1965 به چاپ رسيد. اوتار باني مجموعه‌اي از اشعار سادة پنجابي است؛ ولي چند بيت شعر به زبان اردو و سندي هم در آن وجود دارد. اين کتاب محتوي 376 شعر است که صفات خداوند، اهميّت رهبر معنوي براي رسيدن به خداوند، منظور و هدف از زندگي و پنج اصل مهم نيرنکاري را شرح می‌دهد.

البته اين کتاب براي نيرنکاري‌ها جايگاهي همچون گورو گْرَنته ‌صاحِب براي سيکه‌هاي خالْصا را ندارد و با ‌عنوان گوروي زنده يا قبلة نيايش در معبد مطرح نيست؛ ولي اين کتاب با ‌عنوان متني مقدّس مورد احترام نيرنکاري‌هاست. اين کتاب ممکن است به خط گورموکهي (Gurmukhi) (رسم‌الخط سيکه‌‌ها)، دِوْنَگَري (Devnagari) (رسم الخط هندي) يا اردو (رسم الخط مسلمانان شبه قاره) يا رسم الخط لاتين نوشته شود.

معمولاً سَتْ‌سَنگ ‌بْهاوَن، سالني بزرگ است که به جاي کتاب مقدّس، يک صندلي که با پارچه‌اي سفيد پوشانده شده به عنوان نماد تخت گورو قرار دارد و بر ديوار بالاي آن تصوير گوروي اين فرقه نصب شده است. نيايش‌کنندگان معمولاً با کفش وارد سَتْ‌سَنگ ‌بْهاوَن نمي‌شوند، و به احترام گورو در صندوق مخصوصي که مقابل جايگاه قرار گرفته مقداري پول براي هديه تقديم می‌کنند و پس از تعظيم به صندلي گورو رو به آن می‌نشينند.

گاهي نيز فردي به نمايندگي گورو در حالي که شال سفيدي بر دوش انداخته، بر کرسي می‌نشيند. يکي از مهم‌ترين بخش‌هاي مراسم عبادي اعضاي اين گروه، خم شدن و لمس پاي يکديگر است. اين عمل در شبه قارّة هند براي احترام به بزرگان رايج است؛ ولي در اين مراسم، اين کار بدون توجه به نژاد، سن و موقعيّت مالي و اجتماعي فرد مقابل انجام می‌شود. لمس پاي يکديگر در حقيقت، نشانه‌اي از احترام به روح الهي انسان‌ است؛ چرا که در باور سَنْت نيرنکاري‌ها همة انسان‌ها فرزندان خداوند و داراي روح الهي هستند، پس در اين‌صورت لمس پاي يکديگر در واقع نشانه‌اي از تعظيم در برابر خداوند قلمداد می‌شود.[58]

مراسم نيايش در ست‌سنگ بْهَون به اين‌صورت است که پيش از شروع مراسم، مسئولان برگزاري و ادارة مراسم، عدّه‌اي را براي خواندن اشعاري عرفاني از متن مقدّس اين فرقه، اوتار باني، انتخاب می‌کنند. اين افراد در آغاز مراسم اين اشعار را به‌صورت آهنگين می‌خوانند و حاضران نيز آنها را همراهي می‌کنند. پس از آن مراسم با سخنراني مذهبي و شعرخواني در مدح و ستايش خداوند بي‌شکل (نيرنکار) ادامه پيدا می‌کند و در نهايت با نيايش به پايان می‌رسد.

سَنْت نيرنکاري‌ها اجتماع ساليانه‌اي هم در دهلي دارند که سَنْت سَماگَم     (Sant Samagam) ناميده می‌شود. اين گردهمايي ساليانه با حضور گورو، مادر گورو و همسر گورو ـ که هر سه مقامي والا در اين فرقه دارند ـ برگزار می‌شود. اين سه تن ـ که نيرنکاري‌ها آنها را تثليث مقدّس[59] می‌نامند، بر سکويي بلند، روي تخت‌هايي سفيد رنگ و زيبا می‌نشينند و حاضران از هر دين و نژادي می‌توانند در آن جلسه شرکت کنند و به سخنان گورو گوش دهند. حاضران ذکر دْهَن دْهَن نيرنکار (Dhan Dhan Nirankar) يعني درود بر خداي بي‌شکل را می‌خوانند و کودکان به رقص‌هاي آييني می‌پردازند. برخي نيز هدايايي به گورو تقديم می‌کنند.[60]

نتیجه گیری

جنبش سَنْت نيرنکاري بعد از استقرار در دهلي توانست از موقعيّت اين شهر با‌ عنوان پايتخت هند براي رشد و گسترش در سراسر هند استفاده کند و امروزه در بسياري از ايالت‌هاي هند، مراکزي به نام سَت‌سَنگ بْهاورن تأسيس کرده است. اين مراکز علاوه بر محل اجتماع پيروان اين جنبش و برپايي مراسم نيايش، به صورت مراکز خيريه نيز فعاليّت می‌کنند. فعاليت‌هاي اين جنبش، محدود در هند نيست؛ بلکه در کشورهاي همسايه و حتّي کشورهاي اروپايي مثل انگلستان و فرانسه، و همچنين کشورهاي آمريکاي شمالي يعني ايالات متّحده و کانادا نيز بيش از صد مرکز سَنْت نيرنکاري وجود دارد.

انگلستان يکي از نخستين کشورهاي اروپايي بود که جنبش سَنْت نيرنکاري در آن پيرواني پيدا کرد. در اوايل دهة شصت ميلادي عدّه‌اي از اعضاي جنبش سَنْت نيرنکاري به انگلستان مهاجرت کردند. آنان هر چند در سراسر انگلستان پراکنده شدند؛ ولي بسيار تلاش کردند تا آموزه‌هاي اين جنبش را در انگلستان ترويج کنند. امروزه در شهرهايي مثل مايدلند، يورکشاير و لندن حدود بيست و دو مرکز سَنْت نيرنکاري تأسيس شده است و افراد مختلفي از اديان و نژادهاي مختلف، عضو آن هستند. فرانسه نيز يکي ديگر از کشورهاي اروپايي است که حدوداً از پانزده سال پيش سَنْت نيرنکاري در آن حضور دارد. اين جنبش در شهر پاريس، مؤسسات خيريه و عام‌المنفعه تأسيس کرده است.[61]

جنبش سنت نيرنکاري را می‌توان از جمله جنبش‌هاي معنوي جديد به شمار آورد که با ترکيب آموزه‌هاي معنوي و اخلاقي اديان پيشين، و با دادن رنگ جهاني و انساني به آن در صدد کسب وجهه و جذب طرفدار و پيرو در سطح جهان است. يکي از نکاتي که در تمام اين جنبش‌ها، از جمله جنبش سنت نيرنکاري، حائز اهميّت است آن است که عملاً راه تازه، روشن‌تر و نزديک‌تري به سعادت و خوشبختي جاودان براي بشر ارائه نمي‌کنند، و تنها با تأکيد بر آموزه‌هايي مثل يگانه‌پرستي، برابري انسان‌ها، برابري اديان و... در صدد جذب پيرو هستند.

يکي ديگر از نکاتي که در اين‌گونه معنويت‌هاي نوپديد، از جمله سنت نيرنکاري مشاهده می‌شود اين است که، با وجود ادعاي يگانه‌پرستي بودن و خدامحوري، جايگاه رهبر و پيشواي معنوي جنبش چنان اهميّت دارد که گويي همو خدايي است که آن جنبش بر باور به آن تأکيد می‌کند؛ مثلاً در نيايشگاه‌هاي سنت نيرنکاري آنچه پيروان به آن کرنش می‌کنند و مرکز توجه خود قرار می‌دهند پيشواي جنبش (گورو) و حتي در صورت غيابش، تصوير اوست.

منابع

1. سينگ سامبهي، پيارا، اوون کول، دبليو، سيک‌ها معتقدات مذهبي و رويّة آنان، فيروز فيروزنيا‌، تهران، توسعه، 1369 ش.

2. Kinnvall, Catarina (2006), Globalization and Religions Nationalism in india, London: routledge

3. Mcleod, W.H (1999), Sikhs and Sikhism, New Delhi: New York: Oxford University.

4. Singh, Darshan (2004), Guru Granth Sahib among the Scriptures of the World, Patiala: Punjabi University.

5. Singh, Harbans (1999), The Heritage of the Sikhs, New Delhi: Manohar.

6. Singh, Harbans (2001), The Encyclopaedia of Sikhism, Patiala: Punjabi University.

7. www.Nirankari.com

8. www.nirankariblog.org

9. www.sikh-heritage.co.uk

10. www.sikhiwiki.org

11. www.wikipedia.org



[1]. دانش‌پژوه مقطع دكتري كلام اسلامي – جامعة المصطفي.

[2]. Religion  ,Sect, Faith.

[3]. spiritual movement, Mission.

[4]. Sant Nirankari.

[5]. اين واژه، هم‌معنا و هم‌ريشه با Saint در زبان انگليسي است؛ ولي از اين زبان اخذ نشده است. در حقيقت، جنبش سَنت، يکي از شاخه‌هاي نهضت بْهکتي است. ظهور طريقة بْهَکتي را مي‌توان محصول تأثير‌گذاري دين اسلام در هند قلمداد کرد. البته طريقة بْهَکتي سابقة طولاني در فرهنگ هندويي داشته است؛ ولي آنچه مسلّم است نفوذ صوفيان مسلمان و گسترش آموزه‌هاي آنان، زمينه را براي گسترش اين طريقه فراهم آورد. طريقة بْهَکتي يکي از سه طريق نجات در آيين هندو است که عبارت‌اند از:  طريقة عمل (کَرْمَه مارْگه: Karma marga)، طريقة معرفت (جْنانِه مارْگه: Jnana marga) و طريقة سوّم نيز طريقة محبّت (بهکْتي مارْگه: Bhakti marga) است. آلوارها (Alvar) در قرن هفتم ميلادي در مناطق جنوبي هند، در سرزمين تاميل‌ها (Tamil) براي نخستين بار، طريقة بْهَکتي را به اوج شکوفايي رساندند. بعد از مدّتي، اين طريقه به‌تدريج به مناطق شمالي و شرقي هند نيز راه يافت و باعث گسترش آيين ويشنويي در آن مناطق شد. طبق آموزه‌هاي طريقة بْهَکتي، راه نجات نه در انجام تشريفات پيچيدة معابد است و نه در زيارت اماکن مقدّس و نه در غسل کردن در رود گَنگ؛ بلکه تنها راه نجات عشق خالص به خدايي متشخّص است؛ خدايي که بتوان با آن ارتباطي شخصي و عاشقانه داشت. به همين دليل، پيروان اين طريقه مانند هندوهاي سنّتي، چندان به رعايت آداب و رسوم پيچيدة آيين هندوي، باستاني مقيّد نيستند. طريقة بْهَکتي‌ در يکي از کتاب‌هاي مقدّس هندو بهگودگي‌تا (Bhagvad Gita) نيز آسان‌ترين راه وصال حق شمرده ‌شده است. بعد از مدّتي جريان بْهَکتي نيز دچار تحوّل شد. تقريباً از قرن پانزدهم ميلادي به بعد، پيروان آيين بْهَکتي در نحوة نگرش و باور به ماهيّت وجود الهي به دو دستة بزرگ سَگونَه بهکتي (Sagun bhakti) و نيرگونَه‌ بهکتي (Nirgun bhakti) تقسيم شدند. در سَگونه ‌بْهَکتي خدايي داراي تشخّص و داراي صفات ‌پرستش مي‌شد. پيروان اين شاخه از بْهَکتي، بيشتر تجسّمات الهة ويشنو (اوتاره‌ها)، به ويژه کرشنه و رامه را محور توجّه و تمرکز اصلي خويش قرار مي‌دادند. در اين فرقه،‌ دو بدعت اساسي گذاشته شد که باعث جدايي آنها از هندوهاي سنّتي و اصولگرا شد: نخستين بدعت آنان، عدم تمايز ميان طبقات مختلف در روابط اجتماعي و انجام مراسم آييني، و نيايش در کنار يکديگر، و ديگري، ملتزم نبودن به قرائت وِده‌ها (Veda) و به کاربردن زبان سَنْسکريت در متون مذهبي بود. آنها بيشتر در نيايش‌هاي خود از زبان محلّي ساده و عوام فهم استفاده مي‌کردند. اين در حالي است که اين دو بدعت کاملاً در تضادّ مستقيم با تفکّر سنّتي جدايي طبقاتي هندويي و همچنين لزوم قرائت متون باستاني وِدَه به زبان سَنْسکريت در آيين‌هاي مذهبي، و التزام به آموزه‌‌هاي آن بوده است. پيروان دوّمين جريان بْهَکتي‌ ـ که نيرگونه ‌بْهَکتي ناميده مي‌شد ـ خدايي غير‌شخصي و مطلق را مي‌پرستيدند. اين فرقه، تحت تعاليم عدّه‌اي از مصلحان هندو به ‌وجود آمد که به نام سَنْت‌ها شناخته مي‌شدند. کساني مانند: نامدِو (Namdev)، کبير (Kabir) و رَوي‌داس (Ravidas) از مهم‌ترين سَنْت‌هايي بودند که پايه‌گذاران اصلي نيرگونه ‌بْهَکتي قلمداد مي‌شوند. علاوه بر اين، مهم‌ترين تفاوتي که آموزه‌هاي اين عدّه از مصلحان با رهبران سگونه ‌بْهَکتي داشت اين بود که تعاليم سَنْت‌ها از آنچه رهبران سگونه ‌بْهَکتي مطرح مي‌کردند رنگ و بوي افراط‌گرايانه‌تري داشت. طبق آموزه‌هاي آنان نه تنها آموزه‌هاي سُنّتي، آداب و مناسک قديمي آيين هندو، و در نهايت ملتزم بودن به قيود نظام طبقاتي بي‌مورد و بي‌فايده قلمداد مي‌شد؛ بلکه حتّي سرسپردگي و اظهار عجز و عبوديّت نسبت به خدايان آيين هندو نيز انکار مي‌شد؛ در حالي که در آموزه‌هاي سگونه ‌بْهَکتي، کرِشنَه (Krishna) که يکي از الهه‌هاي هندو است، به‌عنوان خداي يکتا مورد پرستش بوده است. شاخص‌ترين آموزه‌هاي سَنت‌ها را مي‌توان به دو دستة الهي و اجتماعي تقسيم کرد: طبق آموزه‌هاي الهي سَنْت‌ها، پروردگار جهانيان يکي و تنها حقيقت محيط بر همة مخلوقات است. آنان با آنکه خداوند را با نام‌هاي هندويي مانندِ رام، گويندا، يا هري مي‌خواندند، در عين حال از برخي اسامي استفاده مي‌کردند که همراه با فرهنگ اسلامي وارد سرزمين هند شده بود، مانند: خدا، رحمان و الله. سَنْت‌ها با اينکه در نيايش‌هايشان خداوند را به صورت مذکر مورد خطاب قرار مي‌دادند؛ ولي خداوند در اعتقاد آنان، اصولاًَ فاقد هر نوع صورت و جنسيّتي بوده است. طبق تعاليم سَنت‌ها اوتاره‌ها به شدّت، انکار مي‌شد. در نتيجه؛ مراسم نيايش، سفرهاي ‌زيارتي و يا رياضت براي جلب توجّه اين اوتاره‌ها، بيهوده و بي‌ثمر تلقّي مي‌شده است. از طرف ديگر، سَنت‌ها در زمينة آموزه‌هاي اجتماعي، مانند رهبران سَگون بْهَکتي، با دو باور رايج هندويي، يعني مرجعيّت وِدَه‌ها به عنوان تنها منبع آيين و برتري طبقاتي و همچنين جايگاه خاص برهمنان در انجام مراسم ديني، به مبارزه پرداختند؛ براي مطالعة بيشتر ر.ک:

Owen Cole, W, Singh Sambhi, Piara (1997), A popular Dictionary of Sikhism, USA, Curzon Press. And Schomer, Karine & Mcleod,W.H (1987), The Sants Studies in a Devotional Tradition Of India, California: Berkeley Religions Studies. And Bowker, John (1997), The Oxford Dictionary of World Religions, New York: Oxford University Prees. And N.Lorenzen, David (1998), Bhakti Religion in North India Community Identitiy & Political Action, New York: MANOHAK.

[6]. Nirakar.

[7]. Universal Brotherhood Mission

[8]. http://en.wikipedia.org/wiki/Sant_Nirankari_Mission.

[9]. Narakdhari.

[10]. http://www.sikhiwiki.org/index.php/Nirankari.

[11]. Nanak.

[12]. Guru.

[13]. Bhagat Bani.

[14]. Khalsa.

[15]. Guru Gobind Singh.

[16]. Adi Granth.

[17]. Guru Granth Sahib.

[18]. Panth.

[19]. Khanda ka Amrit.

[20]. اين آب مقدّس با ترکيب آب و نوعي شيريني هندي با شمشير دودَم يا کْهَندا به همراه خواندن بخش‌هايي از کتاب مقدّس براي تقديس آن تهيه مي‌شود.

[21]. براي مطالعه بيشتر درباره آيين سيکه به اين منابع مراجعه کنيد: سينگ سامبهي، پيارا، اوون کول، دبليو 1369ش؛ سيک‌ها معتقدات مذهبي و رويّه آنان، فيروز فيروزنيا‌، تهران، انتشارات توسعه و روحاني، 1388ش، دين سيک‌ها، قم، انتشارات اديان و مذاهب. همچنين منابع انگليسي:

Chander Dogra, Ramesh, Singh Mansukhani, Gobind (1997), Encyclopaedia Of Sikh Religion and Culture, Delhi: Vikas Publishing House. Dhillon, Harish (2000), The Lives and Teachings of The Sikh Gurus, Delhi: UBSPD. Grewal, J.S (1998) The new Cambridge History of India (The Sikhs of Punjab), UK: Cambridge University. Mcleod, W.H (1999), Sikhs and Sikhism, New Delhi: New York: Oxford University. Singh, Avtar (1996), Ethics of The Sikhs, Patiala: Punjabi University.

[22]. البته امروزه بيشتر از الياف پلاستيک براي ساختن اين بادبزن استفاده مي‌شود.

[23]. Sukhāsan Sthān.

[25]. Maharaja Ranjit Singh.

[26]. Nirankari.

[27]. Baba Dayal Das.

[28]. Rawalpindi.

[29]. بعد از تقسيم شبه قارّه هند در سال 1947، مرکز اين فرقه به شهر چَندي‌گره (Chandigarh) منتقل شد.

[30]. Mcleod, Sikhs and Sikhism, p.64.

[31]. سينگ سامبهي و اوون کول، سيک‌ها معتقدات مذهبي و رويّه آنان، ص‌292.

[32]. Golden Temple.

[33]. Mcleod, Sikhs and Sikhism, p.64.

[34]. Nirankāri Darbār.

[35]. Baba Darbar Singh.

[36]. Hukamnama.

[37]. Singh, The Encyclopaedia of Sikhism, Vol.2, p.234.

[38]. Singh, The Heritage of the Sikhs, p.190.

[39]. Mcleod, Sikhs and Sikhism, p.64.

[40]. Rahit Maryada.

[41]. Sahajdhari.

[42]. Baba Buta Singh.

[43]. Kahan Singh.

[44]. Brahm Gyan.

[45]. http://www.nirankari.com/founder/bababuta/founderBsMtm.shtml.

[46]. Avatar Singh.

[47]. Sant Nirankar Colony.

[48]. Baba Gurbachan Singh.

[49]. Singh, The Heritage of the Sikhs, p.344.

[50]. Catarina, Globalization and Religions Nationalism in india, p.118.

[51]. Shiromani Gurdwara Parbandhak Committee.

[52]. Catarina, Globalization and Religions Nationalism in india, p.193.

[53]. Baba Hardev Singh

[54]. Singh, The Encyclopaedia of Sikhism, Vol.2, p.236.

[55]. http://www.nirankari.com/ideology/ideo7.htm.

[57].http://www.sikh-heritage.co.uk/movements/Nirankaris/Sant%20Nirankari.htm.

[58]. http://en.wikipedia.org/wiki/Sant_Nirankari_Mission.

[59]. استفاده از اصطلاح تثليث مقدّس براي اين سه‌ تن نزد نيرنکاري‌ها هم‌معناي اقانيم ثلاثة هندويي يا مسيحي نيست و فقط براي اظهار احترام به آنان استفاده مي‌شود. البته سيکه‌هاي خالْصا اوتار سينگه بنيانگذار اين فرقه را متهم مي‌کنند که در کتاب خود، اوتار باني، ادّعا کرده است که مادر او جَگت ماتا (Jagat Mata) يعني مادر عالم هستي و عروسش راج ماتا (Raj  Mata) يعني ملکة جهان و خودش اوتار به معناي تجسّد خداوند است. آنان احترام فراوان نيرنکاري‌ها به همسر و مادر گوروي خود را ناشي از همين اعتقاد مي‌دانند؛ ولي در منابع موجود سَنْت نيرنکاري به چنين اعتقادي برنخوردم.

[60]. http://www.sikhiwiki.org/index.php/Sant_Nirankaris.

[61]. http://www.nirankari.com/europe/index.html.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

سخني در باب نشأت و تکامل دين

سخني در باب نشأت و تکامل دين

سخن ما در اين نوشتار، آن است که با توجه به چگونگي نشأت و تکامل دين، چهار صورت، قابل تصور و بحث است که تنها يک صورت آن، الحادي است.
سرمقاله

سرمقاله

تأثير اديان شرق بر جنبش‏هاي نوپديد ديني

تأثير اديان شرق بر جنبش‏هاي نوپديد ديني

اين مقاله به بررسي هويت جنبش‌هاي نوپديد ديني می‌پردازد و با بررسي ويژگي‌هاي کلي اين جنبش‌ها بر اين حقيقت تأکيد می‌کند که با وجود اختلاف‌هاي زيادي که بين آنها وجود دارد...
 مسيحيت و فرقه‏ گرايي با نگاهي به آراي يونگ

مسيحيت و فرقه‏ گرايي با نگاهي به آراي يونگ

در اين مقاله به شکلي اجمالي به برخي از گرايش‌هايي که از ابتداي مسيحيت، به شکلي بدعت‌آميز در دين مسيحي به وجود آمده است و به ريشه‌هاي آن خواهيم پرداخت. سپس در خلال اين بررسي نيز به آراي يونگ، روان‌شناس شهير، درباره برخي از اين بدعت‌ها نگاهي می‌اندازيم و اين آيين‌ها را از منظر روان‌شناسي، بررسي می‌کنيم.
Powered by TayaCMS