ابوالقاسم جعفري[1]
چکيده
آيين هندو يکي از تأثيرگذارترين اديان شرقي در شکلگيري جنبشهاي
نوپديد ديني و معنوي در غرب است. کتابها، مقالات و سخنرانيهاي بيشمار مرتاضان و
يوگيهاي هندو در غرب، با تزريق نوعي پلوراليسم ديني، زمينه را براي مخالفت نسل جوان
غربي با سنتهاي جزمانديش يهودي- مسيحي آماده ساخت و به مرور زمان، موجب ظهور صدها
دين و معنويت نوپديد شد.
جنبشهاي هندويي در غرب، گاهي به سنتهاي اصيل هندو وفادار بودهاند
و گاهي نيز اصالت لذت و عصيان را با انديشههايي کاملا التقاطي، سکولار و بدون مبنا
عرضه میکردند. در نوشتار حاضر، ضمن معرفي برخي از چهرههاي اصلي آيين هندو در غرب،
به بررسي نقش آيين هندو، مديتيشن و يوگا در فرايند دگرانديشي غرب و برخي علل گرايش
غرب به اين آيين هندو میپردازيم.
واژگان کليدي: آيين هندو، جنبشهاي
نوپديد ديني و معنوي، يوگا، نو- ودانته، انجمن معرفت نفس، ويوکاننده، يوگاننده، مديتيشن
متعالي، اينتگرال يوگا، يوگاي هيمالايايي، سيدهه يوگا، يوگاي کريپلو
مقدمه
فرهنگ هند، انباشته از مکتبهاي فلسفي گوناگون، عرفانهاي ناشناخته
و کتابهاي مقدس رنگارنگ و تمرينهاي عملي بيشمار مربوط به تقويت جسم و روان است که
براي مردم غرب جذابيت دارد. تأثير آيين هندو در شکلگيري جنبشهاي نوپديد ديني، به
جاذبهها و نيازهايي برميگردد که غربيان، پاسخ آنها را نه در مسيحيت و يهوديت، بلکه
در اديان شرق يافتند.
با وجود اين بايد در نظر داشت که جنبشهاي مبتني بر آموزههاي
هندويي در غرب، با وجود تفاوتهاي روشي و شکلي زياد، با يکديگر، در ريشة بازنگري شدة
هندويي با يکديگر اشتراک دارند. اين بازنگري از بيان نقطهضعفهاي متعدد اين دين، مانند
رعايت سرسختانة نظام طبقات اجتماعي هندويي - که اساس آيين هندو در هند شمرده میشود
- طفره میرود؛ نظامي که از گذشته تا کنون موجب رنج و عذاب و عقبماندگي هزاران نفر
از مردم کاست[2]هاي پايين هند شده است.[3]
به اعتقاد وِسينگر، محقق آمريکايي، تأثير جنبشهاي ودانته و
انجمن معرفت نفس ( که نمايندگان آيين هندوي بازنگريشده در غرب هستند) بر آمريکاييان
بسيار پراکندهتر از آن است که بتوان محاسبه کرد. همچنين تأثير فرهنگ هند در غرب، بسيار
فراتر از آن چيزي است که آمار مربوط به عضويت در مراکز و عزلتکدههاي هندويي نشان
میدهند. به نظر اين محقق، درست است که جنبشهاي ودانته و معرفت نفس، مردم را به تغيير
کيش وادار نميکنند؛ اما از طريق سخنرانيهاي عمومي، کتاب، مجله و ديگر ابزارهاي فرهنگي،
پيام خود را میرسانند و تأثيري چشمگير بر آنان دارند. با اين حال، کم نيستند غربياني
که بهطور رسمي و طي آيين تشرف خاصي، آيين هندو را میپذيرند.[4]
عوامل متعددي باعث شد که غرب، مجذوب فرهنگ هند شود که همة آنها
ديني و اعتقادي نيستند؛ براي مثال زندگي عجيب يوگيهايي مانند رامانا مهارشي[5](1879-1950) که به آمريکا دعوت میشدند تا در آزمايشات روانشناسي
شرکت کنند. همچنين يکي ديگر از اين علتها آن است که هند، نظام کمونيستي را نپذيرفت
و در نتيجه به آمريکا و انگلستان نزديکتر شد.[6]
با وجود اين، در دهة 1960 بود که ذهن غرب بيش از پيش، معطوف
هند شد. در اين دهه، نه تنها دانشمنداني از هند دعوت شدند تا انواع يوگاي هندي را به
مردم آمریکا و اروپا آموزش دهند؛ بلکه محققاني نيز براي تحقيقات علمي و آداب و رسوم،
زبان و عقايد هندي به هند رفتند و به زودي، بسياري از آنها جذب فرهنگ هند شدند؛ براي
مثال بابا رام داس[7] در اصل، يک آمريکايي بود که به هند رفت و رياضت پيشه کرد. پس
از اين رياضت، او خود را بابا رام داس ناميد و وقتي به آمريکا بازگشت، جنبشي را به
همين نام تأسيس کرد.[8]
سخنان رابيندراناث تاگور (1941-1861) و مهاتما گاندي (1948-1869)
درباره نهضتهاي آزاديبخش بدون خشونت، الهامبخش رهبران سياهپوست آمريکا از جمله
مارتين لوتر کينگ و جان بائز[9] در مبارزات ضد نژادپرستانه شان شد که خود، جنبشهايي اجتماعي
و سياسي بودند.
گفته میشود که انگيزة غرب در توجه به معنويت هند، نوعا کمک
و چاره براي حل معضل رنج بشر، نياز به تعهد در عمل اجتماعي و مخصوصا نياز به شناخت
درون و تجربة واقعي براي گامگذاشتن به «جهان درون» و لايههاي عميقتر ضمير ناخودآگاه
بشر و حتي موفقيت در کارها و فعاليتهاي روزانه بود.[10] از اين رو، جنبشهاي هندويي، مجال عرضه در غرب را يافتند و
به طور مثال، انجمن خودآگاهي سوامي پارامهاسا پيش از جنگ جهاني دوم، بزرگترين و تأثيرگذارترين
جنبش نوپديد ديني در غرب شمرده شده است.[11]
آيين هندو در غرب
در يکي از تقسيمهاي معتبر جنبشها و معنويتهاي نوپديد ديني،
آنها را به چهار گروه بزرگ تقسيم کردهاند: جنبشهاي هزارهگرا، جنبشهايي که ريشه
در اديان شرق دارند (شرقگرا)، جنبشهايي که از يافتههاي جديد علوم تجربي الهام گرفتهاند
(علمگرا)، و جنبشهايي که ريشه در آموزههاي مسيحي- يهودي و علوم غريبة غربي[12] دارند (مسيحيتگرا).[13] البته مرزبندي دقيقي در اين موارد وجود ندارد و بسياري از اين
جنبشها التقاطي و سِلف سرويسي[14] عمل میکنند و دانشمندان مختلفي به مشکلبودن طبقهبندي اين
جنبشها اشاره کردهاند.[15]
در اين ميان، جنبشهاي هندويي اگرچه برخي از اصلاحات را پذيرفتند،
تا حدودي موفق شدند آموزههاي اصيل اين آيين را منتقل سازند. اين موفقيت، مرهون تلاش
مرتاضان و يوگي (=يوگاپيشه)هاي بيشمار هندي است که از اواخر قرن نوزدهم تا کنون به
غرب، به ويژه آمريکا مهاجرت کردهاند. تا اينکه امروزه، آموزههاي کرمه، يوگا و مديتيشن
بخشي جداييناپذير از فرهنگ غرب تلقي شده است و برخي از آنها در رديف کلاسهاي فوق
برنامة ضروري قشر وسيعي از مردم درآمدهاند.
آيين هندو امروزه فقط در آمريکا بيش از چهارصد جماعت دارد[16] که از آن ميان، دوازده مرکز مستقل مربوط به جنبش ودانته است.[17] اين جماعات در بسياري از شهرهاي اروپا و آمريکا داراي معابد،
عزلتکدهها، دِيرها، کلاسهاي سخنراني و سالنهاي مخصوص به خود هستند.
در آمريکا مراکز اصلي ودانتهاي در برکلي، سان فرانسيسکو، هاليوود،
شيکاگو، بوستون، سَنت لوييس، نيويورک، پورتلند و سياتل قرار دارند. معبد و عزلتکدهاي
که در نزديکي سانتاباربارا قرار دارد، يکي از معابد زيباي هندويي است که کتاب و منابع
مربوط به ودانته و خدماتي عمومي براي همة اقشار مردم دارد. مراکز ودانته در آرژانتين،
کانادا، انگلستان، فرانسه، هلند، سويس و روسيه قرار دارد و رو به گسترش است.
در سال 1999در آمريکا 2200 نفر، خود را اعضاي رسمي مراکز ودانته
معرفي کرده بودند؛ اما مردمي که در اين مراکز براي شنيدن سخنرانيها حاضر میشوند،
همانند شرکتکنندگان کليساها بيشمارند.[18] يکي از نقاط قوت جنبشهاي هندويي در غرب، تأکيد اين جنبشها
بر تبليغ جنبههاي عرفاني و معنوي اديان مختلف است که براي غربيان جذابيت دارد.[19] اين مراکز هر سال بيش از ده هزار کاتالوگ را در سطح جهاني درباره
کتابهاي منتشر شده در زمينة آيين هندو پخش میکنند و مدارس، کتابخانهها و مراکز يوگا
را در سراسر جهان تأمين میکنند. برخي از کتابهاي جنبش ودانته، مانند ترجمة ايشروود[20] از بهگود گيتا در آمريکا در هر بار که چاپ میشود، بيش از يک
ميليون نسخه از آن به فروش میرسد.
آمارها نشان دادهاند که در کشوري مانند انگليس تعداد معتقدان
به جهان پس از مرگ، طبق آموزههاي مسيحي- يهودي، کمتر از معتقدان به تناسخ هندي است.
در سال 1978 يک چهارم از جوانان چهارده الي هجده سال به تناسخ قائل بودند و اين تعداد
رو به افزايش است. آمار اعتقاد به مفاهيم شرقي در حالي در غرب افزوده میشود که آمار
معتقدان به مفاهيم ديني مسيحي مانند اعتقاد به خدا، از جنگ جهاني دوم به بعد، همواره
رو به کاهش بوده است.[21]
به نظر میرسد عميقترين و مهمترين تأثير متفکران هندويي در
پديد آمدن نسل جديدي از جنبشهاي نوپديد ديني و معنوي در غرب، به جز تأسيس مستقيم مراکزي
جهت ترويج انديشههاي هندويي، حضور در جمع پيروان ديگر جنبشهاي نوپديد ديني و قانع
کردن آنها به اين امر بود که پذيرش افکار ودانتهاي با آموزههاي آنان منافاتي ندارد؛
براي مثال ويوکاننده[22] در جمع پيروان جنبشهاي مختلف ديني و معنوي مانند «انديشة جديد»[23] حاضر میشد و براي آنان سخنراني میکرد و با طرح مسائلي که
براي آنان بسيار جذاب بود، آنان را به آيين هندو و جنبش ودانته ترغيب میکرد؛ براي
نمونه، او در يکي از جلسات گفته بود که اگر «دانستگي فردي»[24] با «دانستگي خدا»[25] اتحاد پيدا کند، افکار را به جايي میرساند که میتواند اتمهاي
مواد را کنترل سازد و در اجسام تغيير ايجاد کند. ماده، حاصل از حرکت انرژي خداوند يا
حاصل از انديشة خداوند است.[26]
همچنين ويوکاننده مخاطبان خود را از طريق قانون کرمه[27] (عمل) قانع کرده بود که سرنوشت انسان، سرنوشت محتومي نيست و
انسان، سرنوشت خود را با افکارش میسازد؛ حتي تغيير در انديشه به تغيير در جسم و شفاي
روان منجر میشود.[28] اينها مطالبي بودند که پيروان جنبشهاي نوپديد در غرب، از هر
فرقه و گروهي، مشتاق شنيدن آن بودند.
جنبشهاي متأثر از آيين هندو
پيش از آنکه به تفصيل به نقش و تأثير آيين هندو در جنبشهاي
نوپديد ديني در غرب بپردازيم، ابتدا تعدادي از جنبشهاي نوپديد متأثر از آيين هندو
را نام میبريم تا تصوري واقعيتر از گسترة آن داشته باشيم.
در دايرةالمعارف تصويري اديان فعال جديد،[29] نوشته بنيامين بيت هلاّهمي[30]حدود هزار و هشتصد دين و معنويت جديد معرفي شده است. از اين
تعداد، حدود پنجاه نهضت، جنبشهاي کاملا هندويي هستند که براي ترويج انديشههاي هندو
در خود غرب تأسيس شدهاند، يا اينکه ابتدا در هند تأسيس شدهاند؛ ولي به غرب نفوذ کرده
و در آنجا به حيات خود ادامه دادهاند. بيش از صد جنبش نيز نام برده شدهاند که به
نوعي از آيين هندو تأثيرپذيري داشتهاند.
بايد در نظر داشت که بسياري از جنبشهاي نوپديد ديني که در دايرةالمعارفهاي اديان جديد معرفي میشوند، از ميان رفتهاند و يا پيروان اندکي
دارند و تأثير زيادي در کل فرهنگ غرب نداشتهاند؛ اما تأثير آيين هندو آنچنان است
که برخي از محققان غربي، در عرض پديدة چند فرهنگي و چندزبانهشدن غرب، چند ديني
شدن آن را نيز پذيرفتهاند که يکي از مهمترين عناصر آن، پيروزي قطعي آيين هندو بر
مسيحيت در برخي موارد است.
برخي جنبشهاي کاملا هندويي در غرب عبارتاند از: جامعة اهيمسا،[31] سوامي اکاننده سَرسْوتي،[32] جنبش شري آناندامايي اشرام (در انگلستان)،[33] آناندا آشرام،[34] مرکز بيداري معنوي،[35] جمعيت نامهاي بسيار خدا،[36] انجمن اتحاد فرهنگي،[37] کانون نور الهي، رسالت نور الهي، مرکز فرهنگ شرق و غرب، بنياد
دِوَه، شرکت راه پنجگانه، بنياد پيشگويي، جامعة بينالمللي آگاهي کريشنا،[38] بنياد تحقيقات کنداليني،[39] اشرام مهايوگا،[40] مادر مرا،[41]يوگاي جهاني ناراياننده،[42] جامعة ودانتة راماکريشنا،[43] سَتيه ساي بابا[44] و مرکز شري رامانا
مهارشي.[45]
بسياري از جنبشهاي نوپديد ديني غرب نيز متأثر از آيين هندو
هستند که فقط در معرفي برخي از آنها به مفاهيم هندويي اشاره شده است؛ از جملة آنها
عبارتاند از: مؤسسة توانايي،[46] جامعة متافيزيکال آريزونا،[47] مرکز شري رامانا مهاراشي،[48] کريستاناندا يوگا اشرام،[49] کليساي هنومان،[50] کليساي ائتلاف معنوي مسيحي،[51] آکادمي هيمالايا،[52] مؤسسة آمريکايي دين هندويي،[53] عصر جديد مسيحي بدون دين،[54] مدرسة فلسفة عملي،[55] ائتلاف احياي يهوديت(اليف)،[56] باغ امال،[57] بنياد آريکا.[58]
با اينکه بسياري از محققان معتقدند جنبشهايي که براي حمايت
از حقوق حيوانات و حفظ محيط زيست در غرب پديد آمدهاند، به نوعي متأثر از اديان شرق
و مثلا قانون اهيمسا[59]بودهاند؛ اما جنبشهاي را که ما در اينجا نام برديم، از مفاهيم مشهور هندويي مانند: کرمه، مُکشه (=رهايي)،
تناسخ، مديتيشن و انواع يوگاهاي عملي متأثر بودهاند.
به گفتة محققان، مجموعه جنبشهاي عصر جديد که بخش مهمي از جنبشهاي
نوپديد ديني را تشکيل میدهند مواد خام فکري خود را از هند گرفتهاند.[60]
همچنين گفته میشود که دولت آمريکا توسعة مديتيشن را چارهاي
در برابر گسترش آن گونه از معنويتهاي جديد تشخيص داد که با استفادة مواد مخدر همراه
بود؛ از اين رو، محققان غربي با بررسي علمي دربارة مديتيشن، به ويژه مديتيشن متعالي،
آن را به جاي جنبشهاي معنوي مخدري توصيه کردند که حتي میتواند مشکلات فردي و اجتماعي
کشور آمريکا را حل کند.[61]
رنسانس نو- ودانتهايبنگالي
براي شناخت صحيح و کامل تأثير آيين هندو در غرب، ابتدا بايد
جنبشي را شناخت که محققان تاريخ هند از آن به رنسانس نو- ودانتهاي[62] بنگالي تعبير میکنند؛ زيرا اين رنسانس، بعدها حلقة اتصال دو
تمدن هند و غرب، به ويژه هند و آمريکا
- دو فرهنگي که از بسياري موارد در
دو قطب مختلف قرار داشتند - شد؛ دو فرهنگي که يکي کهن، سرشار از سنت، متون ديني، اسطوره،
مرتاض و يوگي، عارف- فيلسوف و
سخناني کهن و ناشنيده بود و ديگري جديد و فاقد اين عناصر؛ اما داراي محيطي مساعدتر
از اروپا براي شنيدن و پذيرش افکار و عقايد جديد؛ از اين رو بود که پيشرفت اين جنبشها
همواره در آمريکا بيشتر از اروپاي سنتمدار و محطاط صورت گرفتهاست.[63]
بنگال، ناحيهاي در شمال شرق هند است که دانشمندان بسياري از
جمله سوامي ويوکاننده[64] (1902-1863) و پرمهنسا يوگاننده[65] (1952-1893) از آنجا به غرب سفر کردند. در آن زمان، پايگاه
قدرت استعماري بريتانيا در هند در کلکته قرار داشت که مهمترين شهر ناحية بنگال به
شمار میرفت؛ چنانکه اين ناحيه، مرکز توجه و تهاجم فرهنگي غرب شده بود. مدرسههاي
متعددي به سبک و سياق انگليسي، مراکز تبشيري مسيحي و مظاهر پيشرفت علمي غربي در اين
ناحيه، بيش از نواحي ديگر نمود داشت.
تعدادي از جوانان بنگال از اين فرصت سود جستند و از يک طرف در
مدارس جديد غربي درس خواندند و از طرف ديگر، نزد مرتاضان و يوگيهاي هندي به يادگيري
آموزههاي هندويي، تمرين تمرکز و مديتيشن (تأمل) پرداختند. اين نسل جديد، نقش هدايتي
مهمي در رنسانس گستردة هند داشتند، که از آن به رنسانس نوودايي بنگالي تعبير میکنند.
طولي نکشيد که اين نسل تحصيلکرده و يوگي (=يوگاپيشه) ثابت کردند
که عقلگرايي پر زرق و برق مدارس انگليسي و ايمانگرايي جزمانديش آموزشگاههاي تبشيري
مسيحي، در برابر انبوه آموزهها وکارهاي شگفتانگيز مرتاضان هند و تواناييهاي کنترلي
آنان بر متابوليسم بدن، مانند گردش خون، تنفس و مانند آن، سخني براي گفتن ندارند. بنابراين،
حرکت تبليغي، سمت و سويي برعکس پيدا کرد و اين بار، مردم غرب بودند که از مبلغان هندي
و مفاهيم ديني و عرفاني آنها استقبال کردند و مجموعهاي از اين نوع گرايشها، به جوانان
غرب جسارت بخشيد تا مرزهاي نامرئي دين اجداديشان، مسيحيت-يهوديت را درهم بشکنند و
موجي از جنبشهاي نوپديد ديني و عرفاني را به وجود آورند.
نو- ودانته و اوپانيشاد
«ودانته» از دو واژة «ودا» و «ته» تشکيل شدهاست. «ودا» به معناي
دانش و معرفت، نام نخستين مجموعة متون مقدس هندويي است. «ته» نيز همريشه با واژة فارسي
«ته» به معناي انتها و پايان است. پس در مجموع، «ودانته»(نون وسطي براي اضافة وصفي)،
به معناي انتهاي وداها است. اوپانيشادها (تأليف از حدود 300 تا 600 قبل از ميلاد) مجموعة
متون مقدسي هستند که آخرين بخش وداها را تشکيل میدهند و از اين رو، ودانته ناميده
میشوند. همچنين ودانته در معنايي وسيعتر، يعني آنچنان تفسير و توضيحي از وداها که
بهتر از آن ممکن نيست و به معناي لغوي، تهِ وداها باشد.
پس انديشة ودانته، انديشهاي است که مدعي فهم کامل وداها است
و حدود ده مکتب معروف ودانتهاي از اين نوع وجود دارد که معروفترين آنها مکتب «ادويته
ودانته[66] (ادويتة غير ثنوي)» شَنکَره،[67] دانشمند معروف قرن نهم ميلادي هند است.[68] اصطلاح ودانته، در معناي دوم آن، که طيف وسيعي دارد، هرگونه
نظام فلسفي استخراج شده از اوپانيشادها توسط مفسران بعدي و متأخر را نيز در بر میگيرد.
ويژگي آموزههاي اوپانيشادي در اين است که آموزههاي شعائرگراي
ودايي را که بر قرباني کردن حيوانات در درگاه خدايان تأکيد داشت، با تفسيري زيرکانه
به مفهومي دروني تبديل کرد و گفت که منظور اصلي وداها از قرباني، قرباني و مهار خواستههاي
نفس است و نبايد در قرباني حيوانات براي خدايان افراط شود.[69]
پس، از آنجا که دانشمندان رنسانس نو- ودانتهاي، آموزههاي خود
را برداشتي نو از مکاتب قديم ودانتهاي و به ويژه ادويته ودانتة شنکره محسوب میکردند،
نهضت آنان نيز به نو- ودانتهاي نامبردار شد. اين دانشمندان با مهاجرت به غرب، اين
جنبش نو- وادنتهاي را با خود بردند. در ميان جنبشهاي ودانتهاي در غرب، دو جنبش به
نامهاي جماعتهاي ودانتهاي[70] و انجمن معرفت نفس[71] که عميقا خود را وابسته به مکتب ادويته ودانتة شنکره میدانند،
شهرت بسيار دارند و اساس شکلگيري اکثر نهضتهاي هندويي پس از خود در غرب شدند.
اين دو جنبش که بر اساس نيازهاي جديد قالببندي شدند، خويشاوندي
نزديکي با مکتب غير ثنوي مکيف[72] رامانوجا (1137) نيز دارند. همچنين اين دو جنبش، بخش زيادي
از روشهاي عملي و سبک يوگاي خود را مرهون بخش ديگري از متون مقدس ديني هستند که خارج
از بدنة ودايي است؛ يعني بهگَوَد گيتا و سوترههاي يوگاي پتنجلي.[73]
پيشقراولان
در انتقال آيين هندو به غرب، نقش پيشقراولان بسيار مهم است.
از دهة 1830 و 1840 متعاليگراياني مانند رالف و. امرسون[74] و هنري د. توريو[75] شروع به مطالعه و ترجمة متون مقدس هندو کردند. شاعر معروفي
به نام اروين آرنولد[76] در 1879 شعري به نام «آواز آسماني» سرود که ترجمهاي از متن
مهم هندي، بهگود گيتا بود که در آن زمان به طور گستردهاي در دسترس آمريکاييها قرار
گرفته بود.
اينگونه اشعار و ادبيات متعاليگرا[77] فضاي فرهنگي غرب را براي پيامهاي امثال سوامي ويوکاننده، بنيانگذار
جنبش ودانته و سوامي يوگاننده بنيانگذار انجمن معرفت نفس مهيا ساخت. در 1875 جماعت
تئوسوفي[78] در شهر نيويورک تأسيس شد. اين جماعت، قالبي نوافلاطوني و ريشهاي
در سنت علوم رمزي اروپا داشت. پس تعاليگرايي، بخشي از زمينه را براي آيين هندو مهيا
کرد.
گفته میشود ادويته ودانتة هندويي با جنبشهاي تئوسوفي و علم
مسيحي[79] و انديشة نو[80] شباهتي داشت و از آنجا که اين جنبشها گوشها را آمادة شنيدن
کرده بودند، اين جنبش شرقي نيز از اين زمينة مناسب، سود جست و حتي از آنها پيشي گرفت.
ميگويند جنبشهاي غربي، حرف زيادي براي گفتن نداشتند؛ ولي اديان
شرق به تعداد بسياري متن مقدس، تجربههاي عرفاني عارفان و فلسفههاي متنوع مجهز بود
و به همين دليل بر جنبشهاي غربي تفوق يافت. جنبش «انديشة جديد» که يوگيهاي هندو بارها
براي آنان سخنراني کردند، به آموزههاي شفابخشي رواني فينيس پي. کويمبي[81] در دهة 1860 برميگردد که به دست معلمان «دانش مسيحي» مانند
مري ب. ادي[82]و تحت تأثير جنبش تئوسوفي، توسعه يافت. انديشة جديد، آموزههاي
شفابخش مشابهي را در يوگا يافت.[83]
نخستين معلمان هندويي در غرب به دنبال نيازهاي مردم آنجا بودند
و سخنان خود را به گونهاي تنظيم میکردند که بتواند اصول سلامتي و تفکر مثبت و هر
آنچه را که در غرب به آنها بها داده میشد تحت پوشش قرار دهد. جنبش ودانته و انجمن
درک نفس، تنها نمايندگان آيين هندو در آمريکا نبودند؛ اما بيشترين تأثير را بر فرهنگ
غرب گذاشتند.[84]
سوامي ويوکاننده و جنبش ودانته
در آمريکا
راماکريشنا
ويوکاننده نخستين مبلغ رسمي آيين هندو، الهيدان و سازماندهندة
جنبشي ديني بود که بر اساس تفکر استادش راماکريشنا پارامهنسا[85] (1886-1836) بنياد نهاد و معروفيت استادش به موفقيت آن کمک
کرد. راماکريشنا يک برهمن روستايي بود که دينيار الهة معروف بنگال يعني کالي[86] در معبد دکشينِسوار[87] در اطراف کلکته شده بود. کالي، الههاي با قيافهاي ترسناک
است که در بنگال بيشتر از خدايان ديگر پرستيده میشود.
کالي را به شکل زن سياه عرياني ترسيم میکنند که تاجي از سرهاي
بريده و دامني از بازوهاي بريده دارد. زبان درازش را بيرون میگذارد و از نيشش خون
میچکد. در يک دست، شمشيري خونين و در دست ديگر، سري قطع شده دارد. کالي، حکايت از
نيرويي است که جهان را میآفريند و نابود میکند؛ يعني الهة زمان است. او را در بنگال
«Ma» يعني مادر مینامند و پيروانش او را مادر آسماني و عزيز خويش میپندارند.[88]
راماکريشنا از سرمستان الهه کالي و خردمند عاشق (ديوانه) در
سنت هندويي است. طلب او براي ديدن الهه کالي، توان او را از عملکرد عادي مختل ساخته
بود. مدتها گذشت تا اينکه به ادعاي خود، توانست به تجربة مستقيم الهه کالي دست يابد.
پس از آن، اغلب میتوانست حالتي شبيه سمادهي را تجربه کند.
سمادهي، نوعي ادراک فراحسي از وحدت با الوهيتي متعاليتر است.
تجربههاي مکرر راماکريشنا از سمادهي و حال به حال شدنهاي مربوط به آن باعث شده بود
ظاهري گيج و مشنگ داشته باشد. نقل میکنند که او تصوير کالي را در معبد به حالت زنده
مشاهده کرد و با او در آميخت![89] اگرچه بسياري از مردم در عاقل بودن او شک داشتند؛ اما گروهي
از عالمان هندويي در يک کنفرانس جمع شدند و اعلام کردند که راماکريشنا يک اوتاره، يعني
تجسد خداوند است. وقتي اين خبر به راماکريشنا رسيد، با تعجب گفت آيا واقعا آنها چنين
فکر میکنند؟ خوشحالم که حالتي که دارم بيماري نبوده است.[90]
راماکريشنا ازدواج کرد؛ اما اين ازدواج به سرانجام نرسيد و او
سوگند عزوبت ديري يعني سنييسا[91] را خورد. پيروان راماکريشنا زن او يعني سرَدا دوي[92] (1920-853) را هم مانند شوهرش، تجسد الوهي دانستند و او را
مادر مقدس میناميدند.
طبق گزارشهايي که از زندگي راماکريشنا براي غربيها تهيه شده،
آوردهاند که او پيش از تأسيس انجمن «درک- خدا»،[93] عرفان فرقههاي مختلف هندويي و اديان ديگر را امتحان کرد.
میگويند که او به مشاهدات و مکاشفههاي عرفاني متعددي از خدايان مختلف دست يافت و
از استادان معنوي مختلفي دستورالعمل گرفت و انجام داد؛ اما ارادتي که به کالي داشت
او را از رسيدن به تجربة ادونتهاي نيرگونه برهمن (ادراک خداي غير شخصي) باز داشت.
راماکريشنا در تجربة ديني اديان غير هندويي، سه روز لباس مسلماني
پوشيد و مثل مسلمانان غذا خورد و پيوسته نام الله را تکرار میکرد و ادعا کرد که شهود
وحدت با الله را ادراک کرد. همچنين، هنگامي که به تصوير مريم مقدس و فرزندش چشم دوخته
بود ناگهان ديد که آن تصوير، اشعههاي نوري را ساطع میکند و آن اشعهها وارد قلب او
میشود. او بعدها گفت که خود حضرت عيسي(ع) را به صورت «يوگي بزرگ» ديده که او را در
آغوش گرفته و در خود يکي کرده است.[94]
پس راماکريشنا بر اساس تجربههاي مختلفي که از اديان مختلف به
دست آورد چنين نتيجهگيري کرد که همة اديان و مذاهب مختلف در واقع، راههاي مختلفي
هستند که در نهايت به يک هدف و مقصد واحد منتهي میشوند.
ويوکاننده
راماکريشنا يکي از شاگردانش به نام نارِن[95] را مأمور ساخت تا کتابهاي ادويته را مطالعه کند. نارن پس از
مطالعة اين کتابها به محضر استاد، حاضر شد و گفت که به اين نتيجه رسيده است که مکتب ادويته ودانته هيچ تفاوتي با مکتب الحاد
ندارد. نارن اعتقاد غير ثنويها را به باد تمسخر گرفت و گفت آيا ممکن است هر چيزي را
که میبينيم، مثل آبپاش، ظرف و مانند آن، خدا باشند؟ همة ما خدا باشيم؟ در آن لحظه،
راماکريشنا او را لمس کرد و ناگهان آگاهي او تغيير کرد.
نارن دربارة اين تجربة عرفاني مینويسد: «من مبهوت بودم از اينکه
ادراک کردم در واقع، چيزي در جهان نيست غير از خدا.... از آن به بعد، همان تجربه را
داشتم، کاري نميکردم، چيزي نميخوردم، نمينوشيدم، نمينشستم، نميخوابيدم... مگر
آنکه آن نوع حالتِ سرمستي با من بود که نميتوانم توصيفش کنم؛ مثلا هنگامي که میخواستم
از خيابان بگذرم و وسيلة نقليهاي را میديدم، خودم را کنار نميکشيدم، چون فکر
میکردم که خودم همان وسيلة نقليهام. وقتي آن حالت از بين رفت و به مرور زمان، وارد
زندگي معمولي شدم، گاهي دست و پايم کرخت میشد و فکر میکردم که دارم فلج میشوم. گاهي
سرم را به اشيا میکوبيدم تا مطمئن شوم که خيالي نيستند. پس، هنگامي که به زندگي عادي
برگشتم قانع شدم که حالتي که من در آن بودم حالت مکاشفهاي از تجربة غير ثنوي بوده
و فهميدم که آنچه در متون مقدس دربارة اين تجربه نوشته شده همه درست است.»[96]
تجربة نارن را از نوع تجربة حق در جلوات يا صفات دانستهاند
که به زبان سنسکريت سگون[97] میگويند. هنگامي که راماکريشنا به نارن دستور داد تا به معبد
برود و به درگاه کالي نياز برد، نارن ديد که کالي موجودي زنده است. به درگاه او ناله
کرد که اي مادر! به من شناخت عطا کن، به من مهر و علم الهي بده و لطفي کن تا هر زمان
که بخواهم بتوانم بي هيچ مانعي، تو را ببينم.[98]
نارن و پانزده نفر ديگر، حلقة شاگردان بيواسطة راماکريشنا را
تشکيل میدادند. راماکريشنا آنها را تشويق کرد تا از «طلا و زن» چشمپوشي کنند؛ زيرا
مقصود، يعني علم بيواسطه به وحدت خود با حقيقت غايي، تنها از طريق چشمپوشي از همة
خواستههاي دنيايي ميسر است.
اندکي پس از مرگ راماکريشنا، شاگردان جوان، سوگند عزوبت خوردند
و زندگي ديري را در پيش گرفتند. نارن سه سال در اطراف و اکناف هند گشت که در طول آن
آشنايي عميقي با محروميت و فقر مردم هند پيدا کرد. او شنيد که قرار است در 1893 پارلمان
جهاني اديان در شيکاگو برگزار شود؛ از اين رو تصميم گرفت تا در اين پارلمان به نمايندگي
از آيين هندو شرکت کند. هدف او ايجاد صندوقهايي در غرب براي کمک به مردم فقير هند
و در مقابل، انتقال دانش معنوي هند به غرب بود. نارن با نام آييني سوامي ويوکاننده
به آمريکا سفر کرد. سوامي يعني جناب و ويوکاننده يعني آنکه سعادت معرفت را دارد.[99]
ويوکاننده در پارلمان
اديان جهان
سخنراني ويوکاننده در پارلمان اديان که در سال 1893 در شهر شيکاگوي
آمريکا ايراد شد، نقطة عطفي در تاريخ ورود مفاهيم هندويي به دنياي غرب است. در اين
سخنراني بود که براي نخستينبار، آموزههاي هميشه مقدس کليساي مسيحي، در کشور صادر
کنندة ميسيونرها، از سوي يک هندو به باد انتقاد گرفته شد.
در اين سخنراني تاريخي، ويوکاننده، ضمن توضيح مباني الهياتي
آيين هندو و اهميت وداها، هدف آيين هندو را نيز بيان کرد که رسيدن به خدا و ديدن خداوند[100] است و گفت: «اين رسيدن به خدا، ديدن خدا و کامل شدن است - همانطور
که «پدر» (= خدا در ادبيات مسيحي) در «آسمان» کامل است - که دين هندو را تشکيل میدهد.»[101] همچنين ويوکاننده، جايگزين ارزشمندي براي دکترين مسيحي «گناه
نخستين»[102] - که سرشت انسان را گناه آلود میپندارد - عرضه کرد که براي
غربيها بسيار جالب بود: «بگذاريد شما را برادران صدا کنم! با اين نام شيرين [براي
انسان] که وارث سعادت جاويدان است. بله، آيين هندو ابا دارد از اينکه شما را گناهکار
بنامد. ما فرزندان خداييم، موجوداتي مقدس و کامل که در سعادت جاويدان سهيم هستيم. شما
که آسمانيان روي زمين هستيد، گناهکاريد؟! [نه تنها گنهکار نيستيد،] بلکه اين خود، گناه
است که کسي را گناهکار بنامي. اين [آسماني بودن] نشان بارز سرشت انسان است. اي شيران!
بياييد و اين توهم را بزداييد که گوسفند[103] هستيد. شما ارواح ناميرا، روحهايي آزاد، متبرک و ابدي هستيد.
بله، شما کالبد نيستيد. ماده، خادم شماست، نه اينکه شما خادم ماده باشيد.»[104]
هنگامي که ويوکاننده در پارلمان اديان سخنراني میکرد، بيش از
سيسال نداشت. چهرة قهوهاي او با ردايي سرخ و نارنجي، با دستاري بر سر که با حالتي
سلطهجويانه سخن میگفت از او شخصيتي کاريزما ساخته بود. خطابههاي او در طول 17 روز
پارلمان، عکسالعملهاي جالبي از سوي حاضران داشت. میگويند پس از سخنان او مردم سؤال
میکردند که چرا ميسيونرهاي مسيحي را به کشوري میفرستيد که محصولاتي مانند اين مرد
دانشمند دارد؟[105]
بنابراين، ويوکاننده نخستين معلم هندويي شد که توجه گسترده عموم
غربيان را به خود جلب کرد. وي پس از سخنراني در پارلمان، از روزنامههاي مختلف براي
سخنراني در مناطق مختلف آمريکا و انگلستان دعوتنامه دريافت کرد. ويوکاننده در مقابله
با اين تصور ميسيونرها از آيين هندو که میگفتند باعث شرارت میشود، تصميم گرفت به
جاي جمعآوري کمک براي نيازمندان هند، با قدرت و اقتدار از آيين هندو و ارزشهاي آن
دفاع کند، حتي اگر در اين راه مجبور شود زير تيغ آختة ميسيونرهاي مسيحي برود.[106] پيام او که خود آن را ودانته میناميد، اين بود که هر فردي
میتواند مستقيما خدا را ادراک کند، و اينکه همة اديان و مذاهب مختلف، راههايي متفاوت
براي مقصودي واحدند.
وقتي ويوکاننده در 1896 به هند برگشت از او به عنوان قهرمان
ملي هند استقبال شد؛ زيرا توانسته بود سلطة مسيحيت بر آيين هندو را از هم بپاشد. ويوکاننده
و ديگر استادان معنوي تصميم گرفتند تا نظام ديري راماکريشنا[107] و نيز رسالت راماکريشنا[108] جهت خدمات عمومي براي فقراي هند را ادامه دهند.
ويوکاننده بار ديگر در 1899 و 1900 به آمريکا رفت و شش ماه در
لس آنجلس و سانفرانسيسکو براي گروههاي يونيتارين[109]ها و انديشة نو[110] سخنراني کرد. پس از اين مدت، به هند بازگشت و بقية عمر خود
را به تمرينات معنوي پرداخت و سرانجام در سن 39 سالگي درگذشت.
شاگردان ديگر راماکريشنا
راماکريشنا غير از ويوکاننده چهار شاگرد ديگر نيز داشت که آنها
را فرستاده بود تا در شهرها و مراکز مختلف براي گروههاي خارجي تبليغ کنند. اينها شامل
چهار شاگرد بدون واسطة راماکريشنا يعني سواميس سَرَدَننده،[111] تورياننده،[112] تريگوناتيته[113] و ابهِداننده[114] بودند.
ابهِداننده مدتي طولاني يعني از 1892 تا 1021در غرب ساکن بود.
وي ابتدا در بيرون شهر نيويورک فعاليت میکرد. او در نوشتن و سخنراني بسيار پرکار بود.
وي که تريگوناتيته مرکزي را در سانفرانسيسکو اداره میکرد، در 1906 نخستين معبد هندو
را در آمريکا ساخت و نخستين جماعتهاي ديري براي مردان و زنان در اين کشور به راه انداخت.
سواميس نيز شاگردان خوبي تربيت کرد. سه نفر از شاگردان برجستة
او که نسل دوم استادان هندو را در غرب تشکيل دادند عبارتاند از: پارامننده (1940-1884)،
پرابهاوننده (1976-1893) و نيکهيلاننده (1973-1895).
پارامننده در 1906 به غرب رفت و مراکزي هندويي را در بوستون
و لسآنجلس تأسيس کرد. او براي سخنراني به مناطق مختلف آمريکا و اروپا رفت. همچنين
در 1923 يک آشرام[115] هندويي در لسآنجلس به نام آننده آشرام بنا کرد. آشرام، مکاني
براي عزلتنشيني، شبيه چلهخانه يا خانقاه در فرهنگ تصوف ايراني است. پارامننده، معبدي
در کنار اين آشرام به نام «معبد روح همگاني»[116] ساخت تا بگويد که به همة اديان مختلف احترام میگذارد.
گروهي از بانوان آمريکايي پارامننده را در ادارة اين معبد ياري
میکردند. پارامننده از 1927 در برنامههاي راديويي حاضر میشد و در سطح وسيعي، آموزههاي
ودانتهاي را نشر میداد. او با مسافرتهاي زميني و هوايي به نقاط مختلف غرب، نقش فعالي
در ترويج انديشههاي هندويي ايفا کرد.[117]
پرابهاوننده، مرکزي براي تمرينات يوگايي در پورتلند و جامعة
ودانته را در 1930 در هاليوود تأسيس کرد. اين مرکز، هدايت چندين دِير را در کاليفرنياي
جنوبي، سانتاباربارا و سن ديگو به عهده داشت.
او مجلهاي به نام ودانته پرس، يک کتابفروشي و چند اقامتگاه ديري در مجاورت معبد هاليوود
بنا کرد. پرابهاوننده در اواخر دهة 1930 موفق شد برخي نويسندگان بريتانيايي الاصل مثل
جرالد هيرد،[118] آلدونس هوکسلي[119] و کريستوفر ايشروود[120] را جذب خود کند. مهمترين اثر او تفسيري مفصل از بهگود گيتا
به نام «موعظة روي کوه مطابق با ودانته»[121] بود که به کمک کريستوفر ايشروود و نيز ترجمهاي از اوپانيشادها
با همکاري فردريک منچستر[122] به انجام رساند.[123]
نيکهيلاننده مؤسس مرکز کريشنا- ويوکاننده در مانهاتان نيويورک
در 1933 بود که سخنرانيهاي مفصلي نيز در آنجا داشت. او نويسندة تعداد زيادي کتاب بود
که تأثير زيادي در پديد آوردن ادبيات جنبش راماکريشنا داشت؛ از جمله، نسخة انگليسي
انجيل راماکريشنا نوشتة مهندرا ناث گوپتا. او شاگردان معروفي را نيز جذب کرد مثل مارگارت
ويلسون که دختر رئيس جمهور بود، پروفسور جوزف کمپل، استاد مطالعات تطبيقي و کارلسون،
مخترع نوعي تصويربرداري نوري.[124]
پارامهنسا يوگاننده
يوگاننده در 1893 در گورادپور در شمال غرب هند به دنيا آمد؛
درست همان سالي که ويوکاننده در پارلمان اديان سخنراني کرد. يوگاننده، فردي بنگالي
بود که شخصيتي متفاوت از آنها داشت. او که «هندوي طوفاني» لقب گرفته بود، میخواست
آيين هندو را ديني «انساني» نشان دهد؛ از اين رو اصرار داشت تا نشان دهد که براي رسيدن
به روشنشدگي، اعتماد به نفس لازم است. تأکيد يوگاننده بر جنبههاي عشقي آيين هندو
بود و از اين لحاظ بيشتر شبيه راماکريشنا بود تا ويوکاننده.
شاگردان يوگاننده او را «تجسد عشق الهي»[125]ميانگاشتند. ويوکاننده با نوشتن کتابي با عنوان دانش دين[126] اثبات کرد که بيشتر به تحليلهاي فلسفي علاقهمند است؛ اما
يوگاننده با نوشتن «زندگينامة خود نوشتِ يک يوگي»[127] نشان داد که علاقهمند
جنبههاي حبّي آيين هندو است. کتاب يوگاننده نخست در 1946 چاپ شده و از آن زمان، به
هجده زبان ترجمه شده است.[128]
ميگويند يوگاننده، والديني ثروتمند داشت که مريد استادي به
نام لاهيري مهاسيه[129] (1890-1828) بودند که حسابدار دولت بريتانيا در هند بود. لاهيري
مهاسيه گورويي هندو بود که زندگي خانهمندي و ملازمات آن مانند ازدواج و تربيت فرزند
را بر بيخانماني ترجيح داده بود.
اين استاد، تکنيکي معنوي به نام کرييه يوگا[130] را از استادش باباجي آموخته بود. يوگاننده در محيطي بنگالي
رشد کرد که پرستش الهة مادر، کالي، در آن رواج داشت. نخستين معلم معنوي يوگاننده، شخصي
به نام مهندراناث گوپته،[131] نويسندة انجيل راماکريشنا بود. آنها اغلب با هم براي عبادت
به معبد میرفتند. روزي مهندرا به يوگاننده، يک بيوسکوپ داد تا به آن نگاه کند. بيوسکوپ
که در آن زمان، تازه به دانشگاه کلکته آورده شده بود، وسيلهاي است که تعدادي عکس را
پشت سرهم نشان میدهد و مانند فيلم، حالت متحرک به آنها میبخشد.
ميگويند يوگانندة جوان در حال نگاه کردن به بيوسکوپ بود که
مهندرا ضربهاي به سينة او زد. ناگهان مکاشفهاي برايش اتفاق افتاد و مشاهده کرد که
در آن خيابان شلوغ، هيچ صدايي شنيده نميشود. او میتوانست همة رهگذران، وسايط نقليه
و حتي آنچه در پشت سر او بود را ببيند؛ اما همه خاموش بودند. اين حالت، مثل يک فيلم
صامت بود که هيچ صدايي نداشت. درست، مثل تصاوير آن بيوسکوپ که مهندرا به يوگاننده نشان
داده بود. سپس يوگاننده، نوري را ديد که میتابد. به نظرش رسيد که بدن خودش نيز مانند
بدن ديگران، سايهاي خاموش است. اين تجربه،
همراه خوشي و لذت خاصي که داشت، هنگامي پايان يافت که بار ديگر مندرا ضربهاي
بر سينة شاگرد زد و او را از آن حالت خارج ساخت.[132]
اين تجربه، شبيه تجربهاي است که از نارن جوان نقل کرديم که
در هر دوي آنها جهان طبيعي، واقعيتي شبيه به عکسهاي متحرک، يا خواب و رؤيا دارد. گوروي
بعدي يوگاننده، سري سوامي يوکتسوار[133] (1936-1855) بود که آنها نخستين بار در 1910 وقتي يوگاننده،
هفده سال داشت يکديگر را ملاقات کردند. يوکتسوار يکي از شاگردان مستقيم لاهيري مهاسَيه
بود که آشرامي در شهر سرامپور، در نزديکي کلکته داشت که پايگاهي طولاني مدت براي ميسيونرهاي
مسيحي بود.
يوکتسوار اصرار داشت که يوگاننده، تحصيلات دانشگاهياش را به
اتمام برساند. بنابراين، يوگاننده از دانشگاه
سرامپور که تحت اشراف دانشگاه کلکته بود درجة ليسانس گرفت.
يوگاننده نيز پس از تحصيلاتش دستور سَننيسه (خلوتنشيني) از
استادش گرفت و پس از گذراندن اين دستور بود که نام آييني سوامي يوگاننده را به او دادند؛
به معناي کسي که سعادت اتحاد با خدا را دارد.
يوگاننده در زندگينامهاش ويژگي، اساتيد خود را متصل به شجرة
اصيل معنويت هندويي و در عين حال، هماهنگ با سبک زندگي جديد غربي توصيف میکند. در
زندگينامة خود نوشت يک يوگي آمده است که يوکتسوار در 1894 گورو باباجي را در
کومبهه مِله[134] (مجمع ديني) در الله آباد ملاقات کرد. يوکتسوار به او گفت که
آرزو دارد دانشمندان غربي را از دانش معنوي هند آگاه کند. باباجي پيشگويي کرد که ديري
نخواهد گذشت که يوکتسوار، شاگردي خواهد داشت که دانش يوگا را به غرب خواهد برد.[135]
همچنين، باباجي به يوکتسوار دستور داد تا کتابي بنويسد و در
آن هماهنگي متون مقدس آيين هندو و مسيحيت را نشان دهد. چند سال بعد، يوگاننده، هنگامي
که به حالت مديتيشن نشسته بود، در مکاشفهاي، چهرة شاگردان آمريکايي خود را مشاهده
کرد. فرداي آن روز، دعوتنامهاي را از کنگرة بين المللي اديان - که قرار بود در شهر
بوستون آمريکا برگزار شود - دريافت کرد. او با حمايت مالي پدرش به آمريکا سفر کرد و
سخنراني خود را با عنوان « دانش دين» در اکتبر 1920 ايراد کرد. يوگاننده بر خلاف ويوکاننده
در آمريکا اقامت کرد. وي مسافرتهاي گستردهاي در آمريکا براي سخنراني داشت. محور تعاليم
کريه يوگا، نوعي تکنيک علمي براي خدا آگاهي بود.[136]
در سخنراني يوگاننده در ژانوية 1925، در تالار سمفوني بزرگ سه
هزار نفري لس آنجلس، نه تنها ظرفيت سالن پر شده بود؛ بلکه هزاران نفر نيز نتوانسته
بودند در سخنراني شرکت کنند. در همان سال، مِلکي را در لس آنجلس خريداري کردند تا محل
استقرار يوگاننده باشد. در 1927 سخنراني يوگاننده، رکورد جمعيت شرکت کننده در سخنرانيها
را شکست.
سازمان يوگاننده در 1935 به نام انجمن معرفت نفس تغيير نام داد.
در همان سال به هند بازگشت و با مهاتما گاندي ديدار کرد. يوگاننده در نوشتن، سخنراني،
تربيت شاگردان و تأسيس عزلتخانه و معابد گوناگون بسيار فعال بود. او در کتابش، زندگينامة
خودْنوشت يک يوگي، گزارش ملاقاتهاي متعدد خود را با مرتاضان و استادان معنوي هند
آورده است. اين کتاب، سرشار از شرح مکاشفات، شفابخشي، تجسمات و اتفاقات شگفتانگيزي
است که مؤلف کتاب، خود، آنها را ديده است.[137]
تحليلگران غربي از سخنان يوگاننده چنين نتيجه میگيرند او
میخواسته ثابت کند که معجزه، مخصوص زمان حضرت موسي(ع) و حضرت عيسي(ع) نبود و اين قدرت
فوق طبيعي را يوگيهاي هندو نيز - که از قوانين بنيادين هستي آگاهاند - دارا هستند.
يوگاننده در مارس 1952 در ضيافتي - که انجمن هندي آن را به افتخار سفير هند در آمريکا
برپا کرده بود - سخنراني میکرد که در پايان سخنراني بر زمين افتاد و درگذشت. محتواي
آخرين سخنراني او اين بود که آرزو دارد جهاني متحد به وجود آيد؛ جهاني که در آن بهترين
ويژگيهاي مليتهاي مختلف، مثل کارآمدي آمريکايي و معنويت هندي، در يک جا جمع شود.[138]
انسانشناسي هندويي در غرب
بيترديد، يکي از نکات اصلي نفوذ آموزههاي هندو در جنبشهاي
ديني و معنوي غرب، نوع نگاه اين آيين به انسان است. اجزاي اصلي انسانشناسي هندو از
آموزههاي تناسخ و کرمه بهره گرفتهاند که بنياديترين آموزههاي اين آيين هستند. کرمه
يعني نتيجة عمل آدمي، اشاره به قانون فراگير علت و معلول دارد. هر عملي که شامل انديشه
و سخن است، نتيجهاي متناسب در پي دارد. اين نتيجه، هم در زندگي کنوني و هم در زندگيهاي
آيندة بشر خود را نشان میدهد. پس اين خود انسان است که با اعمال خود دربارة سرنوشت
آيندة خود تصميم میگيرد و شرايط ويژة آن را فراهم میسازد. اين سخن، نفي آموزههاي
تقديرگرايانه و جبرگرايانهاي است که در برخي نحلههاي مسيحي مانند کالوينيستها،
به ويژه در آمريکا رواج داشته است.[139]
اما منبع الهام دانشمندان معاصر هندي در غرب، مکتب ادويته است
که میگويد خود واقعي بشر يعني آتمن، از ازل آزاد، کامل و الهي بوده و با مطلق غير
متصف، يعني نيرگونه برهمن، يکي است. جهان مادي و از جمله کالبد خاکي انسان، يک هستي
ثانوي، ناپايدار و گول زننده (= مايا) است و اصالت ندارد.[140]
يوگيهاي هندي، در برابر انسانشناسي مسيحي چنين ادعا میکردند
که اين تنها عيسي مسيح(ع) نبود که پسر خدا
بود؛ بلکه همة مردم فرزندان خدا هستند؛ براي مثال يوگاننده میگفت که عيسي(ع) به همة
انسانها دستور داده است که کامل باشند: «پس کامل باش، همچنان که پدر آسماني شما کامل
است.» (متي، 4:48) او تأکيد میکرد که همه بايد اين دستور عيسي مسيح را جدي بگيرند،
چرا که هر کسي قابليت دارد آگاهي مسيح را در درونش ادراک کند و بداند هر کسي که هست،
خود، فرزند کامل خداوند است.[141]
همچنين، ويوکاننده نيز مبلغان مسيحي را به دليل اينکه از انسانشناسي
هندويي شناخت درستي ندارند و مردم هند را مشرک میشمارند، سرزنش کرد و گفت که اگر عبادت
هندوها در معابدي پر از تصوير و بت، شرک شمرده میشود، شما نيز در کليساهايي عبادت
میکنيد که دهها مجسمه و تصوير دارد.[142]
نکتة ديگري که دربارة انسانشناسي نو- ودانتهاي قابل ذکر است،
اين است که در ابتدا بيشتر گروندگان به نو- ودانته در آمريکا، زناني ثروتمند از طبقة
مرفه جامعه بودند. شايد به اين دليل که اوقات فراغت بيشتري نسبت به مردم ديگر داشتند
و شايد به اين دليل که ديدگاه نو- ودانته، ديدگاه تازهاي درباره زن بود که در آن اعتقاد
به الههها و مادرْخدايان، به ويژه کالي را تقويت میکرد. در مقابل، ديدگاه يهودي - مسيحي تأکيد داشت که «زن»، آدم
ابوالبشر را اغوا کرد تا از ميوة ممنوعه بخورد و گناه نخستين را مرتکب شود که در نتيجة
آن همة انسانها آلوده شدند.
نارسايي مسيحيت
طبق عقيدة ويوکاننده، هيچ راه ديگري براي بيان شکوه و آزادي
روح انسان و برقراري آشتي و از بين بردن نابرابريها و ترس و وحشتهاي اين دنيا، غير
از گذاشتن بناي همه چيز بر اصل معقول علت و معلول نيست؛ يعني نتيجة افعال ما مستقل
از خود ماست و اين حقيقت را قانون کرمه بيان میکند؛ از اين رو هم ودانته سواميس[143] و هم يوگاننده، مُبلّغ ارادة آزاد و ضرورت تلاش انسان بودند.
شايد اين تأکيد آنها ناظر به اين نظرية معروف مسيحي نيز باشد که تنها ايمان به مسيح
را نجاتبخش انسان میداند و بر عمل صالح تأکيد چنداني ندارد؛ به گونهاي که هر گناهي
با اعتراف به آن و پشيماني لفظي بخشوده میشود.[144]
بنياد ديدگاه نو- ودانتهاي دربارة سرشت بشر، مبتني بر نوع کيهانشناسي
زهدگرايي است که در آن يک واقعيت فراگير وجود دارد که دانشمندان هندي، آن را همان خداي
اديان ابراهيمي میدانند؛ اما خداي يهودي - مسيحي، جدا از آفريدههايش است و با خشم
دربارة آنان قضاوت میکند و به نظر دانشمندان هندو، چنين باوري از خدا، مشکل رنج بشر
را حل نميکند؛[145] از اين رو بود که برخي از معروفترين گروندگان به آيين هندو
در آمريکا آشکارا نفرت خود را از مسيحيت ابراز کردند.
کريستوفر اشروود نويسندة معروف به صراحت، نفرت خودش را از سنت
مسيحي چنين ابراز کرد: «من از مسيحيت - آن نوع مسيحيتي را که من آموخته بودم - که ثنوي
بود، متنفر بودم. [زيرا] خدايي که در آسمان اعلي به سر میبَرد، با عدالتي مهيب بر
ما بندگان گناهکار و حيوان صفت که در اين پايين زندگي میکنيم، حکومت میکند. خداوند،
خوب بود؛ ما بد بوديم. ما آن قدر بد بوديم که مسيح، پسر خدا را به صليب کشيديم، کسي
را که خدا فرستاده بود تا در ميان ما زندگي کند....
من [هميشه] با ناراحتي میگفتم آخر چه کسي میتواند در برابر
چنين مفهومي از خدا عصيان نکند؟ چه کسي میتواند از چنين استبدادي متنفر نباشد؟ چه
کسي میتواند بيانصافي ظالمانة اين امتحان را که او براي ما تدارک ديده است، مردود
نشمارد که در آن، با اينکه زندگي انسان کوتاه است، به نجات میرسي و يا به عذاب [ابدي]
دوزخ گرفتار میشوي! چه کسي میتواند از اين گونه پسر خدا متنفر نباشد که مثل افسري
فريبنده از جوخهاي از افسران فاسد گولزننده به سوي ما آمد؛ در حالي که رياکارانه،
ماسکي از خونسردي پوشيده بود تا ما را وسوسه کند تا او را بکشيم.»[146]
معناي زندگي
جنبش ودانته و انجمن معرفت نفس در متدهاي ديني، جهانبيني،
ايدهها و تمريناتي که از سنت هندو برگزيدهاند و نيز در ساختار سازمانيشان متفاوتاند؛
اما هر دو، معنايي متفاوت از مسيحيت براي زندگي ارائه میدهند. همچنين که اشاره شد،
هر دو جنبش، پيش از هر چيز به جاي تصوير تيره و گناهکاري که مسيحيت از سرشت بشر ارائه
داده بود، تصويري مثبت از سرشت بشر ترسيم کردند. آنها گفتند نه تنها انسان با گناه
نخستين زاده نشده است؛ بلکه در الوهيت خدا نيز سهيم است. نو- ودانته، نمايندة آيين
هندو در غرب، «مطلق» را هم در قالب شخصي و هم در قالب غير شخصي مذکر و مونث معرفي کرد.
در اين ديدگاه، خداوند را مادر، پدر، رفيق، دوستدار، بازيگر و بازيگردان بازي هستي
میدانند.[147]
دانشمندان هندي با اعتقاد به چنين ديدگاهي بود که هم تصوري از
خداي شخصي و هم انتزاعي را رواج دادند؛ زيرا «مطلق غير آشکار» اگر در وجهي شخصي تصور
شود، میتواند مصداق آرزوهاي بشر قرار گيرد و با سخن تورات نيز سازگار است که میگويد
انسانها به صورت خدا آفريده شدهاند. (پيدايش، 6:9) پس هدف از آفرينش انسان در آيين
هند، که عبارت از شناخت و اتحاد با خداوند، تغاير زيادي با آيين هندو ندارد. تنها تفاوت
در اين است که خداوند در تورات به گونهاي وصف شده است که مانند انسانها داراي اخلاقي
تلافيجو و تا حدي کينهتوز است.[148]
جنبشهاي نو- ودانتهاي بنگالي در آمريکا ديدگاههاي خاص دِيرنشيني
و ودانتهاي کهن را به ديدگاههايي قابل مقايسه با علوم تجربي معاصر تبديل کردند که
بتواند پاسخي براي نيازهاي اساسي و هميشگي بشر معاصر به دست دهد؛ مانند اين سؤالها
که: ما کيستيم؟ هدف از زندگي ما چيست؟ و چگونه سعادت پايدار به دست میآيد؟[149]
ماهيت دنيا
سنت ودانتة هندي که نمايندة آيين هندو در غرب است، شامل ديدگاههاي
گوناگوني است که برخي از آنها جهان مادي را واقعيت و برخي نيز خيالي میپندارند. مکتب
نو- ودانتهاي، مايل است تا به تفاوت اين دو ديدگاه نپردازد. مکتب ادويته، جهان را
خيال و نيرگونه برهمن را واقعيت میداند و در مقابل، مکتب وَيشيشْتَدويته، جهان را
واقعيت میداند و میگويد که اين جهان، بخشي از بدن خداوند است. با وجود اين، هر دو
مکتب اعتقاد دارند که ويژگي اصلي جهان مادي، ناپايداري و رنج است و اينکه سعادت پايدار
فقط در اتحاد آتمن (حقيقت باطن همة انسانها) با برهمن (واقعيت مطلق هستي) است.[150]
گاهي يوگاننده، ديدگاه ويشيتدويته را اتخاذ میکند و میگويد
روح الهي، خالق هستي ظاهري است و آن بدن طبيعي او است و آفرينش، انرژي خداوند را در
خود دارد؛ اما وي در ديدگاهي ديگر چنين ابراز میکرد که والاترين حقيقت، تنها از طريق
کلپه سمادهي ادراک میشود و جهان مادي، توهمي بيش نيست و خواب خداست. اين جهان، همانند
نمايش فيلم است که خداوند میخواهد آنچه را که دلخواه اوست نشان دهد.
ابهامي از اين گونه را در ديدگاه ويوکاننده نيز میتوان مشاهده
کرد. از نظر او، واقعيت نهايي، اَدويته (غير ثنوي) است، و جهان مادي مايا (=توهم) است.
او مايا را به خواب، عکس يا بازي تشبيه میکند.[151]
بنابراين، آنچه را که ويوکاننده آن را «ودانتة عملي» میناميد،
بر اساس موضع ويشيشتدويته شکل گرفت که جهان را واقعيت میپنداشت؛ زيرا اگر شما بخواهيد
اصولي براي خدمت به مردم وضع کنيد، بر اساس خياليبودن دنيا امکانپذير نيست؛ به ويژه
در هند که جنبشهايي مانند رسالت راماکريشنا میخواستند به مردم کمک کنند و نيازمند
اصولي واقعگرا بودند.
با اين وجود، ويوکاننده سرسختانه معتقد بود که خدمت اجتماعي
به بهبود جهان نميانجامد؛ بلکه کرمههاي شخص کمککننده را بهبود میبخشد. پس، خدمات
اجتماعي بايد بدون در نظر گرفتن نتيجة نهايي آن بايد انجام شود. خدمات اجتماعي در واقع،
کرمه يوگا است و اين نظام، بيش از آنکه فوايدي براي ديگران داشته باشد، به ارتقاي سطح
معنوي میانجامد. پس، نبايد منتظر اصلاح اجتماعي شد و نهايت چيزي که اتفاق خواهد افتاد،
تغيير شکل زندگي افراد است.
سازگاري نو- ودانته با علوم
تجربي
محققاني مانند وسينگر سازگاري مکتب نو- ودانته را با علوم تجربي،
يکي از مهمترين عوامل موفقيت آن در جوامع غربي میدانند؛ براي مثال، ويوکاننده هنگامي
به آمريکا رفت که اکتشافات علم تجربي در اوج بود و نظريهپردازيهاي متعددي براي ضربه
به خداشناسي سنتي يهودي - مسيحي صورت میگرفت و وثاقت انجيل زير سؤال رفته بود.[152]
سواميهاي هندي از اين فرصت سود جستند و ارجاع به دادههاي جديد
علمي را چاشني کارشان قرار دادند. يوگاننده که شاهد هر دو جنگ جهاني در غرب بود، آن
اندازه در ارتباط ودانته با علم تجربي پيش رفت که مدعي شد تنها کيهانشناسي او با «عصر
اتم» سازگار است.[153]
نوشتههاي کريستوفر اشروود و جرالد هيرد چگونگي اين سازگاري
ميان کيهانشناسي نو- ودانتهاي را با يافتههاي علم فيزيک و ستارهشناسي به بحث گذاشتند.
علاوه بر آن، اين نويسندگان در نوشتههاي خود به دنبال آگاهي بخشيدن مردم به خطرهاي
قدرت اتمي و تکنولوژي هستند و تنها راه استفادة صلحآميز از آنها را در گسترش فضايل
اخلاقي میدانند و از آنجا که مکتب نو- ودانته، دانش شناخت روح از طريق تجربه و آزمايش
است، پس نهايت سازگاري را با عصر دانش دارد.
ادعاي جنبشهاي هندويي در غرب، اين است که تکنيکهايي عملي و
تجربي براي شناخت روح و معنويت عرضه کردهاند و هنگامي که تجربهاي انجام میشود، فقط
کافي است که کمترين کارکرد فرضيهاي آن پذيرفته شود. اگر کسي با همين احتمال اندک به
کارآيي تکنيکهاي معنوي به تمرين بپردازد، به تجربه صورت الوهيت «خود واقعي» را خواهد
شناخت. آنها مدعياند حتي آموزههايي مانند کرمه، تناسخ و اوتاره نيز اين قابليت را
دارند تا در بوتة آزمايش به چالش کشيده شوند.[154]
گورو در سنت هندو
گورو در زبان سنسکريت به معناي استاد است. جايگاه گورو و سلسلة
اساتيد معنوي در آيين هندو بسيار مهم است؛ زيرا تشرف به هر طريق معنوي، به طور معمول،
نيازمند آيين تشرف (ديکشه) است که بايد به دست گورو انجام شود. آيين تشرف به اين معناست
که گورو، آن متشرف را پذيرفته و سعادت معنوي او را تضمين کرده است. يکي از نکاتي که
گروندگان غربي را مجذوب آموزههاي هندويي میکرد، مفهوم گورو بود که به گفتة کريستوفر
ايشروود، شاگرد گورو بودن، معناي عميقي به باورها و تمرينات شخص میدهد و داراي جاذبة
بسياري است.[155]
در سنت هندو رسم بر اين است که به هر کسي ادعا میکند گورو است
و به شناخت خدا نايل شده، اعتماد شود؛ اما اشخاصي مانند راماکريشنا شاگردان خود را
تشويق میکردند تا مدعي گورو بودن را بيازمايند. ويوکاننده، شاگرد راماکريشنا هشدار
داد به استادي که ادعا میکند که «من ديدهام؛
اما شما نميتوانيد ببينيد» اعتماد نکنيد.[156] آنانداموي،[157] يکي از شاگردان يوگاننده میگويد که يک گوروي واقعي، شاگرد
را به سوي خودش فرا نميخواند؛ بلکه به سوي خدا فرا میخواند. البته در آموزههاي
ودانتهاي به تجربه ثابت شده است که آتمن و برهمن، يا «نفس» با «خدا» يکي است.[158]
استادان هندي براي اينکه بتوانند در غرب نفوذ کنند، حضرت عيسي
و ديگر پيامبران را نيز در کنار امثال کريشنا، از جملة گوروهاي بزرگ میناميدند؛ زيرا
گفتههاي آنان راه نجات را به بشر نشان میدهد؛ اما در عمل، فقط اندکي به آموزههاي
اديان ديگر توجه داشتند.
يوگاننده، نمونهاي از گوروهاي موفق هندي در غرب است. او دستور
داد که پس از درگذشتش، نوشتههايش را و به ويژه، به درسهایش در انجمن احترام کنند
و آنها را با عنوان دستورهاي معنوي گورو، منتشر سازند. او هيچگاه خود را موجودي فوق
طبيعي نميدانست؛ اما هوادارانش وي را گوروي زنده محسوب میکنند و معتقدند که هنوز
مسئوليت سعادت معنوي افراد انجمن به عهدة اوست. آنها میگويند که از طريق مديتيشن و
مکاشفههايشان و نيز از طريق خواندن نوشتههاي گورو میتوانند با او ارتباط برقرار
کنند.
رويکرد انجمن معرفت نفس
انجمن معرفت نفس همانند جماعت نو- ودانته، آموزههاي خود را
از ميان انبوه آموزههاي هندويي انتخاب کرده است. يوگاننده، تأکيد زيادي داشت تا شاگرد
به احساس عميقي از آنچه که او «شناخت خدا» میناميد، برسد. همچنين او به بهکتي يوگا
نيز علاقة زيادي داشت. يوگاننده، اين فراز از سخن حضرت عيسي را بزرگترين دستور براي
بشر میدانست که گفته بود: «خداي خود را به تمامي دل و جان و تمامي خاطر و تمامي قوت
خود محبت نما، که اولين از احکام اين است و دوم اينکه همساية خود را چون نفْس خود محبت
نما.»[159] علاوه بر آن، همه بايد راه يوگا را با روشي که در کتاب پتنجلي
توضيح داده شده دنبال کنند؛ زيرا در اين کتاب، احکام اخلاقي مثبتي مانند آرامسازي
روان و انضباط تن، کنترل تنفس، معطل گذاشتن حواس از اشياي خارجي و مانند آن وجود دارد
که به سخن يوگاننده، براي راه کمال ضرورت دارد و مهمترين آن تمرينات عبارتاند از:
تمرکز و مديتيشن.[160]
انجمن معرفت نفس، شاگردان خود را از طريق آيين تشرف خاصي وارد
مکتبي از نظام يوگايي به نام کريهيوگا میسازد که به ادعاي استادان آن، فرايند تکامل
معنوي در اين مکتب بسيار سريع است. در اين نظام، فنون کريهيوگا از طريق مطالعه و تمرين
درسهاي انجمن معرفت نفس است که از درس کلاسهاي يوگاننده گردآوري شده است.
جالب توجه است که ادامة تمرينات تخصصي اوپانيشادي، از تعاليمي
که در انجمن ارائه میشود، از دانشجويان وثيقه گرفته میشود تا محتواي درسها را براي
کسي آشکار نکند. اين عمل، درست برخلاف ادعاي بنيانگذار اين انجمن، يعني يوگاننده است
که تأکيد داشت آثارش در سطحي گسترده منتشر شود. پس از يوگاننده، آيين تشرف در اين انجمن،
با حضور يک نمايندة مورد وثوق از طرف انجمن، برگزار میشود.
رويکرد جماعتهاي ودانتهاي
جماعت ودانتهاي، مدعي است که روشهايش تجربة معنوي بيواسطهاي
از معرفت و آرامش دروني است و اين همان نياز
بشر در جهان ناآرام و پر اضطراب کنوني است. شاگردان اين مکتب بايد مدتي را در دير به
خلوتنشيني و تحصيل آرامش درون بپردازند. نظام ديري، هم براي مردان و هم براي زنان
وجود دارد؛ از اين رو در آمريکا عزلتکدههاي مختلفي تأسيس شده است. زناني که مدتي
در اين مکانها دستور خلوت دارند، راهبه محسوب نميشوند؛ زيرا بسياري از آنها دوباره
به جامعه بر میگردند و از اين رو تلاش میکنند شغل خود را حفظ کنند و فقط در اوقات
فراغت به اين آموزشها بپردازند.[161]
نکتة ديگري که در مکتب نو- ودانتهاي جالب توجه است، همگانيبودن
آن است. اين مکتب، مدعي است که اديان مختلف، راههايي براي هدفي واحدند؛ حتي تجربههاي
عرفاني فرزانگان را در همة اديان جهان میپذيرند و آنها را تجربههايي از يک واقعيت
نهايي میانگارند.[162]
نو- ودانته و مرزهاي ديني
ويوکاننده در پارلمان اديان، نکتهاي را در قالب داستان ذکر
کرد و کساني را که فقط دين خودشان را دين درست و کامل میدانند، به کوتهبيني متهم
ساخت. داستان چنين است: قورباغهاي بود که در چاهي زندگي میکرد. او فکر میکرد که
چاه او همة دنياست. روزي قورباغهاي که اهل دريا بود در اين چاه افتاد. قورباغة دريايي
سعي کرد براي قورباغة چاهي از دريا بگويد؛ اما قورباغة چاهي، سخنش را نپذيرفت و اصرار
کرد که چاه وي، همة دنيا است و اساسا امکان ندارد که مکاني بزرگتر از چاه او وجود
داشته باشد. بنابراين قورباغة دريايي را دروغگو خواند و وي را از چاه خود بيرون کرد.
ويوکاننده گفت که هواداران ديني که انحصاري میانديشند همانند قورباغهاي هستند که
فکر میکند چاه او همة جهان است. [163]سخن او معناي ديگري نيز داشت و آن پذيرش نوعي پلوراليسم ديني
بود.
پس از بيان داستان چنين ادامه داد: «اي آمريکا! من بايد از تو
براي اين تلاش بزرگي که انجام میدهي تا مرزهاي اين جهان کوچک را درهم بشکني تشکر کنم.
خداوند شما را کمک خواهد کرد تا اين رسالت را به انجام برسانيد.»[164] به اين ترتيب، پيام مکتب نو- ودانته در ظاهر براي آمريکاييها
اين بود که میخواهد فهم جديدي از دانش دين و روح و نيز تفسير نويني از دين سنتيشان
را به آنها هديه دهد، بدون اينکه نياز باشد تا ديناجدادي خود را کنار بگذارند.[165]
انواع مکتبهاي يوگا در غرب
از آنجا که يکي از تأثيرگذارترين عوامل هندويي در غرب و جنبشهاي
غربي، يوگا و مديتيشن است و حتي میتوان ادعا کرد که هيچ جنبش و معنويت نوپديد ديني
نسبت به آن دو بيتوجه نبوده است؛ از اين رو به اختصار به نحوة تأثير اين دو فن در
غرب میپردازيم.
واژة «يوگا» در سنت هندويي حاکي از روشهاي گوناگون معنويت است.
از آنجا که بيشتر استادان يوگا در دهة 1950 در آمريکا هتهه يوگا کار میکردند، آمريکاييها
معمولا واژة يوگا را مترادف با نظام «هَتهه» میدانند. هم جنبش ودانته و هم انجمن معرفت
نفس، هتهه يوگا را براي آماده شدن براي انجام مديتيشن ضروري میدانند.
چهار نوع يوگاي مهم وجود دارد که در مکتب ودانته، تمرين همزمان
هر چهار نوع آن توصيه میشود. سه نوع يوگا از بهگود گيتا و يک نوع آن از پتنجلي استخراج
شده است. هدف همة يوگاها جدا کردن واقعيت از باطل در ذهن يوگاکار و هدايت او به سوي
ادراک و شناخت نفس و از بين بردن حرکتهاي پريشان بدن و ذهن است؛ به گونهاي که سرانجام
«نيرْوِي کَلپهسمادهي»[166] به دست آيد.[167]
معمولا شخص گورو يوگاي مناسب شاگرد را تشخيص میدهد. جنبش ودانته،
بيشتر مشوق تمرينات بهکتي بود که در آن نام يکي از خدايان برگزيدة يوگاکار تکرار
میشود. در آيين تشرفي (ديکشه) که گورو اجرا میکرد، شاگرد، ذکر يا منترهاي را متناسب
با آن خدايي که میخواهد به آن برسد، از گورو دريافت میکند و آن را موضوع مديتيشن
خود قرار میدهد.[168]
در بعضي از مراکز تعليم ودانته در غرب هر روز براي راماکريشنا
و همسرش سودهدوي و گاهي براي عيسي مسيح(ع) و بودا مراسم پوجا[169] برگزار میکنند.[170] «پوجا» در آيين هندو معادل عبادت است. بسياري از پيرواني که
نميتوانند پيوسته در معابد حاضر شوند، در خانة خود، محلي را براي انجام مراسم پوجا
و مديتيشن اختصاص میدهند. از ميان انواع تمرينهاي معنوي که در غرب نفوذ کردهاند،
مديتيشن متعالي، يوگاي هيمالايايي، يوگاي اينتگرال، يوگاي کريپَلو و سيدهه يوگا از
همه معروفترند؛ از اين رو داستان نفوذ آنها به غرب را به اجمال ذکر میکنيم
مديتيشن متعالي[171]
مديتيشن متعالي، سبکي بود که مهارشي به غربيها آموخت. اين سبک
از مديتيشن او شبيه تحليل تبادلي[172] برني[173] و نوعي رواندرماني متداول در دهة 1960 بود. روش رواندرماني
برني که تا به امروز مورد استفاده قرار میگيرد از تحقيقات علمي روانشناسي، به ويژه
روشهاي زيگموند فرويد[174] به دست آمده بود. اين تشابه به گسترش فرهنگ هندي و تکنيکهاي
معنوي هندويي در آمريکا کمک بسياري کرد.
مهارشي به معناي حکيم بزرگ، لقب گوروي هندي است که در جواني
به تحصيل فيزيک در دانشگاه اللهآباد هند پرداخت. اندکي پس از اتمام تحصيل، مرتاض بزرگي
به نام سوامي برهمننده سرسوتي[175] (1953-1863) را ملاقات کرد و به شاگردي او درآمد. هنگامي که
آنها در 1940 همديگر را ديدند سرسوتي به تازگي از بيست سال عزلتنشيني و تفکر برگشته
بود. پس از مرگ سرسوتي، مهارشي نيز به عزلتنشيني و تفکر در غارهاي هيماليا پرداخت.
پس از دو سال رياضت، سفري را در هند آغاز کرد و به تعليم آموزههايش پرداخت. اصول آموزههاي
او که در نسخة غربي آن آورده میشود، چنين است:
1.
رشد معنوي و معرفت نفس، حق طبيعي هر انساني است.
2.
اساس علم نوين با خرد و حکمت باستان سازگار است و آن دو با يکديگر،
به کشف حقايقي نظاممند و سطوح مختلف نايل میشوند.
3. چند تکنيک ساده وجود دارد که
اگر به صورت درست و نظاممند به کار گرفته شود، به آگاهي برتر و در نهايت به معرفت
نفس کامل منجر خواهد شد.
4. گسترش دانش يوگا،
عصر جديدي از صلح و سعادت را براي بشر به ارمغان خواهد آورد.
مراکزي در اروپاي غربي و قارة آمريکا به ترويج آموزههاي او
میپردازند.[176]
به مرور زمان، استقبال مردم آمريکا به قدري از اين آموزه زياد
شد که در سال 1971 دانشگاه بينالمللي مهارشي[177] در کاليفرنيا و دو دانشگاه تحقيقات اروپايي مهارشي[178] و دانشگاه ودايي مهارشي[179] در اروپاي غربي تأسيس شدند تا درباره آموزههاي مهارشي به
طور علمي تحقيق کنند. در اين دانشگاهها تلاشهايي صورت گرفت تا با همگانيکردن تمرينات
آرامبخش مديتيشن، زندگي اجتماعي را در غرب بهبود بخشند.
يوگاي هيمالايايي[180]
آنچه سوامي راما،[181] بنيانگذار يوگاي هيمالايايي را از ديگر مرتاضان هندي متمايز
میسازد اين است که دانشمندان آمريکايي، قدرت او را در کنترل بدن به صورت دقيقي آزمايش
کردند. او در سال 1970 به دعوت بنياد منينجر به آزمايشگاه رفت و دستگاههاي مختلفي
را به بدنش متصل کردند که امواج مغزي، فعاليت
قلب، جريان خون، تنفس، کشش عضلاني، مقاومت پوست، حرارت و توان بدن او را ثبت میکرد.
ابزارهاي نمايشگر نشان دادند که وي میتوانست به درخواست دانشمندان، امواج مغزي خاصي
را از خود ساطع سازد. او توانست تعداد ضربان قلب خود را به اختيار خود بالا يا پايين
بياورد و جريان خويش را آهستهتر يا شديدتر سازد. کارهاي عجيب بسياري از او ثبت شد.[182]
سوامي راما در کودکي، پدر و مادر خود را از دست داد و نزد يک
گورو که به او بابا بنگالي میگفتند بزرگ شد. بابا بنگالي نه تنها تربيت معنوي راما
را به عهده گرفت؛ بلکه ترتيبي اتخاذ کرد تا او بتواند در دانشگاه آکسفورد به تحصيل
علوم جديد بپردازد.
سوامي سفرهاي متعددي به اروپا، آسيا و آمريکا داشت و ديد شعبات
متعددي در مناطق مختلف دنيا به ترويج يوگاي هيمالايايي میپردازند که دورههاي مختلف
يوگا، مديتيشن، رژيم غذايي و سلامتي دارند. وجود امکانات مناسب براي انتشار کتاب و
مجله به اين يوگا همانند ديگر انواع جنبشهاي معنوي در آمريکا کمک بسياري کرد؛ به طوري
که علاوه بر چاپ کتابهاي مختلف مربوط به يوگاي هيمالايا، مجلة مهمي به نام يوگاي بين
المللي[183] منتشر میسازند.
اينتگرال يوگا
سوامي ساتچيداننده[184] يک آشرام در رودخانة جيمز[185] در ايالت ويرجينيا داشت. او در جواني يک صنعتکار بود و براي
شرکتهاي مختلف کار میکرد. میگويند با مرگ همسرش در 28 سالگي تحول عظيمي در وجود
او پيدا شد و به مرور از زندگي با ديگران فاصله گرفت. وي در عزلت به تفکر، رياضت و
مطالعه پرداخت. در اين مدت هَتهه يوگا تمرين میکرد و در روز بيش از يک بار غذا نميخورد.
او پس از چندي به ديدار مکانهاي مقدس و معلمان معنوي شتافت
و در 1946 وارد جنبش رسالت راماکريشنا[186] شد، سپس تجرد پيشه کرد و به مطالعه و خدمت به خلق پرداخت؛ اما
تحول اساسي، هنگامي در زندگياش رخ داد که به آشرام[187] سوامي شيواننده[188] (1963-1887) رسيد. در سواحل رود گنگ مکاني به نام ريشيکش[189] وجود دارد که محل تجمع سالانة مرتاضان يوگاکار در هندوستان
است. او در آنجا شيواننده را شخصيتي ممتاز در ميان آن جمع يافت و از اين رو به شاگردي
وي درآمد. مدتي بعد شيواننده، شاگردش را به لقب يوگيراج[190] يعني سلطان يوگا مفتخر کرد.
ساتچيداننده در سفري تبليغي به سريلانکا موفقيتهاي بسياري
کسب کرد و خدمات عمومي انجام داد؛ از جمله، ميان سينهاليها و تاميلها آشتي برقرار
کرد، به هنگکنگ رفت و براي جامعة زندگي آسماني[191] سخنراني کرد، همچنين در فيليپين، مالزي و ژاپن نيز برنامه داشت.
فيلمساز آمريکايي به نام کونارد روک[192] در 1965 فيلمي از او
تهيه کرد تا وي را به غرب معرفي سازد. او به پاريس، اورشليم، قاهره و روم نيز سفر کرد.
همچنين به دعوت پيتر مکس[193]بازيگر معروف آمريکايي به نيويورک رفت.
ساچيداننده در 1976 شهروند آمريکا شد تا آسودهتر در اين کشور
تبليغ کند. او در اين وطن جديد، دوستاني حتي از ردة کشيشان و ربيهاي يهودي پيدا کرد.
در آمريکا آشرامهاي مختلفي تأسيس کرد؛ ولي آشرام و سکونتگاهِ دائمي خود را در کنار
رودخانة جيمز در ويرجينيا برگزيد. ساچيداننده همواره سعي میکرد تا آموزههاي خود را
آموزههايي جهاني و فراتر از هرگونه مرز ديني و جغرافيايي معرفي کند.[194]
يوگاي کريپَلو[195]
يوگي امريت دسايي[196] مؤسس و استاد جنبش کريپلو يوگا است. او در 1932 در گجرات هند
به دنيا آمد. پدرش مغازهدار بود. خانوادهاي ويشنوپرست داشت. در جواني به ورزش، بازي
و بدنسازي علاقهمند بود تا اينکه گورويي به نام سوامي کريپلوننده[197] (1981-1912) را ملاقات کرد. اين استاد، او را به تمرين يوگا
تشويق کرد. کريپلوننده، روشي پيشرفته را در طول پنج سال به امريت آموخت. امريت، علوم
جديد را نيز فراموش نکرد و مهندس شد و در نيروي هوايي استخدام شد. در 1955 ازدواج کرد
و يک سال بعد به احمدآباد رفت. در آنجا امريت به سختي کار میکرد تا براي ادامة تحصيل
به آمريکا برود.
سرانجام بدون بردن خانواده، راهي آمريکا شد و به کالج فيلادلفيا
رفت. پول تحصيل خود را با شستن ظروف دانشگاه تهيه میکرد و يک وعده غذاي مجاني میخورد.
مدتي بعد، يک کار شبانه پيدا کرد و نيز در ايام تعطيل آخر هفته، يک کلاس طراحي مُد
لباس و يک کلاس آموزش يوگا به راه انداخت. سرانجام در سال 1964 از کالج هنر فيلادلفيا
فارغ التحصيل شد.
امريت ديسايي در همة اين ايام، اگرچه با پارچه و بازرگاني نيز
سر و کار داشت؛ اما هيچگاه از تمرين يوگا غافل نشد. او هنگامي که در 1966 به هند برگشت،
استادش را ملاقات کرد و استاد، وي را تشويق کرد تا کريپلو يوگا را در آمريکا آموزش
دهد. امريت با حمايت خانوادهاش توانست به طور تمام وقت به يوگا بپردازد. او جامعة
غير انتفاعي يوگا[198] را تأسيس کرد که بهزودي کار آن رونق گرفت؛ به گونهاي که 150
کلاس در هفته برگزار میشد. مدتي بعد، استادش به او لقب شکتي پت ديکشه[199] اعطا کرد؛ يعني کسي که میتواند انرژي کُنداليني يا شکتي را
در خود آزاد کند.
امريت ادعا کرد که در تمرينات خود به تجاربي رسيده است که پيشتر
در هيچ کتابي و از هيچ استادي مانند آن نقل نشده است. او بر اساس اين تجربيات، مکتبي
را در يوگا بنياد نهاد و نام آن را به احترام استادش يوگاي کريپلو گذاشت. امريت دو
جلد کتاب با همين نام نوشت و يوگاي کريپلو را در آن توضيح داد. وي در اين کتاب نوشته
است که راه کريپلو يوگا پلي ميان دو روش معروف يوگاست؛ يعني يوگاي استنگه[200] که در سوترة معروف پتنجلي يوگا شرح آن آمده است و راه شوق را
تعليم میدهد، و يوگاي کنداليني[201] که راه تشرف و تسليم، و مبتني بر متون بزرگ شيوهپرستي کشميري
است.
امريت در جلد اول کتاب خود، مراحل مقدماتي کريپله يوگا و در
جلد دوم، مراحل پيشرفتة آن را توضيح میدهد. طبق آموزش او يک نوآموز ابتدا بايد يوگاي
اراده را بياموزد، سپس میتواند پيشرفت کند و به يوگاي بيارادگي و تسليم برسد.[202]
دسايي در اوايل دهة 1990 برخي ديگر از گوروهاي هندو را به آمريکا
دعوت کرد تا او را در امر آموزش به دانشجويان کمک کنند. منترهاي که وي به شاگردانش
میآموخت تا تکرار کنند، جملهاي سنسکريت است که میگويد: «من تسليم خدا هستم.»[203] جنبش دسايي در آمريکا بسيار پرتحرک و تجربهگرا بود. مراکز
مختلف هندويي القاب افتخارآميز متعددي به او دادند؛ اما خودش، لقبي را دوست داشت که
استادش به وي بخشيده بود؛ يعني يوگاچاريا[204] يعني استاد يوگا.[205]
جنبش سيدهه يوگا را زني يوگاکار، کوچک اندام، اما پر انرژي و
نيرومند به نام سوامي چيدويلَسَننده[207] هدايت میکرد. او متولد جنوب غرب هند در 1955 است که از اوايل
زندگي تحت اشراف مرتاضي به نام سوامي موکتَننده[208] (1982-1908) به تمرين پرداخت و همو بود که چيدويلسننده را با
خود به آمريکا برد. موکتننده از 1970 به بعد بارها به آمريکا سفر کرد و در اين مسافرتها
چيدويلسننده، مترجم او بود. همين نقش باعث شد که وي کاملا با سخنان و افکار استادش
آشنا شود. کار مترجمي چنين استادي، کار بسيار سختي بود و چيدويلسننده بايد چنان سخنان
استاد را به زبان مردم آمريکا ترجمه میکرد که آنها بدون داشتن پيشزمينهاي قبلي از
فرهنگ هندو، آن را میفهميدند. اين تجربة دشوار، توانايي او را نشان داد و وي را آماده
رهبري جنبش ساخت.
جنبشي را که او تأسيس کرد تحت تأثير گوروي ديگري به نام بهگون
نيتياننده[209](متوفي1961) استادِ موکتننده نيز بود. از زندگي نيتياننده فقط
چند افسانه باقي مانده است؛ مثلا میگويند قدرت شفابخشي داشته است. موکتننده جزئيات
زندگي خود را در کتابي به نام بازي آگاهي[210] نوشته است. وي استاد
خود را در گينشپوري نزديک شهر بمبئي ملاقات کرد و در همانجا مدتها تحت تعليم استاد
به رياضت پرداخت.
هنگامي که نيتياننده در 1962 درگذشت، موکتننده، جانشين استاد
شد و در اوايل دهة هفتاد تصميم گرفت به غرب سفر کند. موکتننده مثل استاد خود نيتياننده،
شخصيتي کاريزما داشت و دَرشَنهي[211] هندويي را در قالب کيهانشناسي شيوهپرستي کشميري ترويج
میداد.
ويژگي اصلي سيدهه يوگا «فيض گورو» است. فيض از طريق حضور در
محضر گورو حاصل میشود. حضور نزد استاد میتواند کنداليني – شَکتي پنهان را بيدار کند و شاگرد را به تعالي معنوي برساند.
انسانها داراي خودي باطني هستند که بايد به بيداري برسد. بيداري خودِ باطني است که
انرژي پنهان شخص را به فعليت میرساند. اين آموزهاي بود که موکتننده نزد استاد خود
آموخت و طبق تعاليم متون کشميري شيوهپرستي بود.
موکتننده را در غرب با لقب «گوروي گوروها» میشناسند؛ زيرا او
روشي را معرفي کرد که قادر بود تجربة مستقيمي از حقيقت «خود» يا «نفس» را به شاگردان
بچشاند. موکتننده، اعتماد بسياري به فيض و عنايت بهگون نيتياننده داشت و او را تجسم
قدرت معنوي قابل انتقال به ديگران میديد. اين قدرت معنوي قابل انتقال شکتيپه ديکشه[212] ناميده میشد. در اين روش، موکتننده با تمرکز بر افراد، انرژي
پنهان آنها را آشکار میکرد. گزارشهاي چندي که از تجربههاي يوگا و مديتيشن سيدهه
باقي مانده است، بسيار جالب توجه است. يکي از افرادي که با اين روش، انرژي باطني را
تجربه کرده چنين گزارش میکند که ناگهان به حالتي افتادم که گويا دست خود را به برق
با ولتاژ بالا زده باشم. شروع به لرزيدن کردم و حقيقت مرگ، رنج، توان، عشق، ترس و مانند
آنها را تجربه کردم.[213]
در سيدهه يوگا درشَن[214] و تحول معنوي تحت هدايت گورو، يک اصل اساسي است. جشن، خدمت
و سرودهاي مذهبي نيز در اين نوع يوگا اهميت دارند. مهمترين متني که اين گروه، آن را
پذيرفتهاند، متني سنسکريت به نام گورو گيتا[215] است که هر روز آن را با صداي آهسته میخوانند.[216]
هنگامي که سوامي موکتننده به غرب رسيد مدعي شد میخواهد انقلاب
مديتيشني به راه بيندازد؛ اما زماني که موکتننده به آمريکا رفت، تعداد ديگري از استادان
مديتيشن هندي در آنجا بودند که مشهورترين آنها مهارشي ماهش يوگي[217] بود. پس چگونه در آن زمان، امکان انقلاب مديتيشني وجود داشت؟
پاسخي که به اين سؤال دادهاند اين است که ويژگي اصلي سيدهه يوگا، «گورو کرپه يوگا»
است؛ يعني درست همان گونه که با انقلاب کوپرنيکي، خورشيد به جاي زمين در مرکز منظومة
شمسي، در جاي واقعي خود قرار گرفت، با انقلاب مديتيشني، «گورو» در مرکز توجه راه معنوي
و در جايگاه حقيقي خود قرار میگيرد؛ به عبارت ديگر، شَکتي يا انرژي معنوي گورو همانند
خورشيد، شاگردان را به دور خود جذب میکند و آنها را در راه مديتيشن و راه معنوي کمک
میکند.
نکتة اصلي و کليدي در سيدهه يوگا همين حضور استاد است که بيش
از هرگونه تکنيک عملي اهميت دارد و اين نکتهاي است که اين گورو به غرب آموخت. بنابراين
سيدهه، بيش از آنکه شيوهاي تکنيکمحور باشد، شخصيتمحور است. سوامي چيدويلسننده جانشين
سوامي موکتننده شد و براي استادان خويش احترام بسياري قائل بود. وي در نيويورک، معبد
زيبايي را به افتخار بهگوان نيتياننده ساخت و از طريق تبليغ در کانالهاي ماهوارهاي،
روش خود را تبليغ کرد. میگويند که او بعدها به مکتب ادويته ودانته نيز تمايل يافت.
شيوة ادويته در مقابل شيوة آرام و همهپسند شيوهپرستي کشميري، روشي خشن محسوب میشود.[218]
اوشو
بررسي تأثير آيين هندو در جنبشهاي نوپديد ديني و معنوي غرب
بدون اشاره به نام اوشو کامل نميشود؛ زيرا اين شخصيت تأثيرگذارِ به ظاهر هندو، تمامي
سنتهاي اصيل هندو را ناديده گرفت و نوعي معنويتگرايي سکولار و بيبندوباري را
به نام معنويت ترويج داد. راجنيش چاندرا موهان که بعدها نام اوشو را بر خود برگزيد
در سال 1931 در روستاي کوچوادا در ايالت مدهيا پرادش در خانوادهاي دوازده نفري به
دنيا آمد. هنگام کودکي، والدين خود را از دست داد و راجنيش نزد پدر بزرگ و مادر بزرگش
که زوجي پير و پولدار و معتقد به آيين جينه، پرورش پيدا کرد.
ميگويند راجنيش از همان اوايل زندگي، تجربههاي معنوي خاصي
داشته است. هنگامي که در دانشگاه جبلپور بود، دورة تکاندهندهاي از فشار روحي و افسردگي
گذرانده و حتي اقدام به خودکشي کرده بود؛[219] اما سرانجام از بحرانهاي روحي خلاص شد و به خودشکوفايي معنوي
رسيد. راجنيش ادعا کرده است که در اين ايام، توانايي ترک بدن را به دست آورده و به
ادراک سرشت باطني و حقيقي خود دست يافته است. راجنيش پس از رسيدن به درجة استادي در
1957 به مدت نه سال در دانشگاه جبلپور، فلسفه آموخت و تدريس کرد. وي در 1967 تصميم
گرفت که به تبليغ دانش معنوي خود بپردازد.
آموزههاي او با سنت هندي تطابقي نداشت و از اين رو مناقشات
زيادي را در جامعة هندي به وجود آورد؛ زيرا او به شاگردان خود اباحيگري را میآموخت
و توصيه میکرد که درباره خواستههاي نفساني و طبيعي به ميل خود رفتار کنند. راجنيش،
بسياري از بزرگان هند و از جمله گاندي را تحقير میکرد و میگفت او ظلمپذير بوده است.
راجنيش در 1971 خود را بهگوان يا انسان مقدس ناميد و براي خود آشرامي در شهر پونا در
هند ساخت؛ ولي به زودي با مشکلات مالي و قانوني زيادي با دولت هند مواجه، و از هند
اخراج شد.
راجنيش راه آمريکا را در پيش گرفت و در ابتداي ورود به اين کشور،
خود را همان مسيحاي آمريکا - که انتظارش را میکشند - معرفي کرد. او آمريکا را سرزمين
آزادي، فرصت و کاپيتالسم بيحد و مرز میناميد. راجنيش حق داشت تا آمريکا را چنين سرزميني
بداند؛ زيرا هنگامي که از هند اخراج شد، پنج ميليون دلار بدهي داشت؛ ولي پس از چهار
سال اقامت در آمريکا، دارايي او به بيش از صد و بيست ميليون دلار رسيد. او داراي نود
و سه اتومبيل رولزرويس بود که معمول ثروتمندان آمريکا بيش از يک دستگاه ندارند. به
مرور زمان، جماعت (=کمون) اوشو تبديل به نوعي کليساي جزمانديش، با نظام طبقاتي پيچيده
با نگهباناني خشن شد که رفتار اعضا را با دوربينهاي مداربسته کنترل میکرد. آنان مانند
سربازخانهها از اعضاي جديد، کار رايگان میکشيدند و کسي حق اعتراض نداشت. اوشو، نوعي
ارتش درست کرد که به همسايگان حمله میکردند و يا به دشمنان خود، بستههاي آلوده به
ميکروب میفرستادند.[220]
سرانجام در 1986 ديوان ايالتي آمريکا راجنيش را به دليل استفاده
از خشونت، تجاوز به حريم ديگران، فرار از ماليات و ايذاي شهروندان، مجرم شناخت و او
و پيروانش تحت پيگرد قانوني قرار گرفتند. استراق سمع الکترونيکي، دسيسههاي مهاجرتي،
دروغگويي به مقامات فدرال، پناه دادن به مجرمان فراري، توطئههاي جنايي، اقدام به قتل
از درجة نخست، اقدام به قتل نافرجام، ورود غير مجاز به مکانهاي مختلف، پولشويي، قاچاق و آتشزدن اموال ديگران، از جملة اتهامات
اوشو و گروهش بود. دادستان ايالتي، جنبش اوشو را اجتماعستيز، تشخيص داد و از آمريکا
اخراج کرد و تقريبا هيچ کشور ديگري حاضر نشد، او را بپذيرد. پس سرانجام مجبور شد به
شهر پونا در هند بازگردد.[221]
اوشو را گوروي سکس و ثروت ناميدهاند.[222] وي بيپروا علاقة خود را به سکس ابراز میکرد و هميشه گروه
مخصوصي از زنان در اطراف او بودند. اوشو از متون مختلف هندي از جمله تنترهها، نوعي
شيوة عصياني را استخراج کرد. در اين تفکر، آزادي و بيبند و باري فردي، منافاتي با
معنويت نداشت و از آنجا که چنين مفهومي نه با سنت باستاني هند سازگاري داشت و نه با
سنتهاي زهدگراي مدرن، پس مجبور شدند آن را انديشة پُستمدرن بنامند.
اوشو در سخنان خود از طيف وسيعي از منابع استفاده میکرد؛ مانند
آثار افلاطون، شنکره، لائوتسه و حتي سارتر، نيچه، گورجيف و کرولي. تلاش براي عشق و
آزادي، زندگي براي لحظه، خود زندگي مهم است، حق با شماست، اخلاق خوش و خدا در درون
است، نمونههايي از شعارهاي اوست.
اوشو را گوروي از خود راضي ناميدند. هميشه از خودش تعريف
میکرد و ادعا میکرد که همة آموزههايش مخصوص خودش است و البته، خودش میگفت همة آموزههايش
چيزي بيش از يک جوک و بازي نيست؛ به عبارت ديگر، بازي نهايي اين است که هيچ چيزي جدي
نيست؛ حتي نااميديهاي شما نيز خندهدار است. براي مرتاضشدن بايد وارد اين بازي نهايي
شد. اين يک بازي نهايي است. شوهر بودن، همسر بودن، پولدار بودن، مادر بودن، همه بازي
هستند....[223]
محققان میگويند راز موفقيت اوشو در غرب، انعطافپذيري آموزههايش
بود. او انساني مزوّر و ملون بود که با مهارت با ذهن مخاطبان خود بازي میکرد. به سخن
ديگر، هر روز سخني میگفت و هر بار به رنگي جديد درميآمد. اوشو خود میگفت: من بدون
هيچ تناقضي ناهمگون و متلون هستم. من در «لحظه» زندگي میکنم. هرچه که الآن میگويم
الآن و براي اين لحظه، درست است و من براي آينده، هيچ فکري نميکنم.[224]
کوتاه سخن اينکه راجنيش، بيش از اينکه يک دين به معناي عرفي
و متداول آن معرفي کند، نوعي معنويتگرايي سنتستيز و راديکال و آنارشيسم اخلاقي پديد
آورد که طبق سخن خود او با هيچ منطق و فلسفهاي جز هواي نفس و بيبند و باري اخلاقي
سازگار نبود. میگويند دين او دين بيديني و رد صريح همة سنتها و ارزشها بود. به
سخن او «اخلاق» يک سکة باطل است. اخلاق، مردم را فريب میدهد. انساني که فهم واقعي
داشته باشد، نه خوب است و نه بد؛ بلکه او فراتر از هر دو است! پس، به عقيدة اوشو دليل
رنج مردم، برنامهاي شدن و انحرافي است که جامعه به خورد ما داده و ما را مقيد به خانواده،
دين، دولت و مانند آنها کرده است.[225]
نتيجهگيري
1. بسياري از جنبشهاي نوپديد
ديني در غرب از آموزههاي هندو و تکنيکهاي يوگا و مديتيشن تأثير اساسي پذيرفتهاند.
از آنجا که آيين هندو، خود مخلوطي از عقايد و آداب مختلف و حتي متناقض است؛ ولي همة
آنها را به رسميت میشناسد. اوشو نوعي «پلوراليسم ديني» به نسلهاي جوان غربي تزريق
کرد که در دهههاي بعد، موجي عنانگسيخته را از اين جنبشها پديد آورد.
2. موفقيت يوگيهاي هندو در غرب و تأثيري که در بيشتر جنبشهاي
نوپديد ديني و معنوي به دست آوردند، مرهون آيين و آموزههاي ديني هندو نيست؛ بلکه مرهون
اسرار مديتيشن و يوگاست که اساسا از بدنة ديني آيين هندو خارج است؛ به عبارت ديگر،
اين دو تکنيک معنوي، متعلق به متون مقدس وحياني آيين هندو نيستند که وداها، اوپانيشادها
و تفاسير آنهاست؛ بلکه متعلق به متن بهگودگيتا و کتاب يوگاي پتنجلي است که در آموزههاي
معنوي پيش- آريايي هند، ريشه دارند.
3. نارسايي آموزهها و الهيات مسيحي باعث شد تا جوانان غربي،
هدف و معناي زندگي را از اديان و فلسفههاي ديگر جستجو کنند و از هرگونه انديشهاي
که سخني به غير از سخنان متداول کليسا میزد، استقبال کنند.
4. يوگيهاي هندو از معايب آيين هندو مانند نظام کاستها سخن
نگفتند که اساس آيين هندو بوده و قرنها مردم هند را آزرده است؛ بلکه از تکنيکهاي
عملي که نتايج محسوس و مورد پسند غرب داشت سود میجستند و آن را به نام آيين هندو به
مردم غرب معرفي کردند.
5. برخي از شخصيتهاي هندويي مانند اوشو فقط از طريق سخنان مجلل
و ادبي، اما ملون و دوپهلو، در قشري ازجوانان و زنان ماجراجوي غرب نفوذ کردند و در
واقع، به گواهي دينپژوهان، هيچ دانش و معرفت قابل توجهي به غير از «عصيان» براي عرضه
نداشتند. روشن است که مخالفت با سنتها و شعار آزادي، عصيان و لذتجويي بيحد و مرز،
افراد بسياري را جذب میکند.
منابع
1. مکگراث، آليستر، درسنامة الهيات مسيحي، ترجمه بهروز حدادي،
قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384ش.
2. Beit-Hallahmi,
Benjamin, The Illustrated Encyclopedia of Active New Religions, Sects, and Cults,
The Rosen Publishing Group, Inc. New York, 1998.
3. Bernard, Theos, Hindu
Philosophy, Philosophical Library, New York, 1947.
4. Bunce, D.K & W.Frederick,
A Dictionary of Buddhist and Hindu Iconography (Illustrated), print World,
1997.
5. Cola, Gita Mehta Karma,
Marketing the Mystic East, Simon and Schuster, New York, 1979.
6. Doniger, Wedy, Merriam-
Webster’s Encyclopedia of World Religions, New York,1999.
7. Forsthoefel, Thomas.A &
Cynthia Ann Humes, Gurus in America, Lola Williamson, The Perfectibility
of Perfection, Siddha Yoga as a Global movement) (Osho, from Sex Guru to Guru of
the Rich, The Spiritual Logic of Late Capitalism. Hugh B. Urban), State University
of New York Press, 2005.
8. Isherwood, Christopher,
Ramakrishna and His Disciples, Simon and Schuster, New York, 1969.
9. Jackson, Carl T, Vedanta
for the West, The Ramakrishna Movement in the United States, Indian University
Press, Bloomington, 1994.
10. James, William, The
Varieties of Religions Experience, Penguin Books, New York,1982.
11. Upanishads, sri aurobindo
Kapali Shastry Institute of Vedic Culture, Bangalore,1990.
12. Vivekananda, Swami, Chicago
Addresses, Advaita Ashrama, Calcutta: 1989.
13. Wilson, Bryan& Jamie
Cresswell, New Religious Movements, Challenge and response, Routledge, 1999.
14. Wolpert, Stanley, Encyclopedia
of India, Vol4, Yoga: Subish Kak, Thomson Gale, New York, 2006.
15. Yogananda, Paramahansa,
The Science of Religion, Self-Realization Fellowship, Los Angeles.1982.
[1]. عضو هيئت علمي دانشگاه اديان و مذاهب.
[3]. Chapple, Human Rights &…, P:179.
[6]. Thrursby, Hindu Movement since Mid-Century, P:192.
[8]. Thrursby, Hindu Movement since Mid-Century, P:192.
[10]. Thrursby, Hindu Movement since
Mid-Century, P:192.
[11]. Asian Religions in America. P:181.
[13]. New Religious Movement,
Merrian-Webster’s Encycl. Of religions, P:800-803.
[14]. از آنجا که اين جنبشها از اديان و معنويتهاي مختلف جهان، هر
آنچه را که به دلخواه و نياز خود پسنديدهاند انتخاب ميکنند، به سِلف سرويس
رستوران تشبيه شدهاند که در آن، هر کس از غذاهاي مختلف، هرآنچه را که ميل دارد
انتخاب ميکند.
[15].
Wilson &Cresswell, New Religious Movements, P:262.
[16]. Tweed, Asian Religios in America,
P:1.
[18].Wessinger, Hinduism Arrives in
America, P.186.
[21]. Wilson &Cresswell, New Religious
Movements, P:36-7.
[22]. در ادامه به معرفي او خواهيم پرداخت.
[24]. Individual Consciousness (تقريبا معادل معرفت
نفس).
[25]. consciousness of God (تقريبا معادل معرفت خدا يا حق).
[26].
Wessinger, Hinduism Arrives in America, P.187.
[29]. The Illustrated Encyclopedia of
Active New Religions, Sects, and Cults, 1998.
[30].
Benjamin Beit-Hallahmi.
[32].
Akhanananda Saraswati, Swami.
[33]. Anandamayee Charitable Society.
[35]. Center for Spiritual Awareness
(CSA).
[36]. Community of the Many Names of God.
[37]. Cultural Integration Fellowship.
[38]. Interntional Society for Krishna
Consciousnenss(ISKON).
[39]. Reasearch of Kondalini Fundation.
[42].Narayananda Univerals Yoga Trust .
[43]. Ramakrishna Vedanta Society.
[45].
Arunachala Ashrama Bhagavan Sri Ramana Maharshi Center, Inc.
[46].
Institute of Ability.
[47]. The Arizona Metaphysical Society.
[48]. Sri Ramana Maharashi Center.
[49]. Kristananda Yoga Ashram.
[51]. Church of the Christian Spiritual
Alliance (CSA).
[53]. The Hindu American Religious
Institute.
[54]. Christian New Age without Religion.
[55]. The School of Empirical Philosophi.
[56].
Aleph: Alliance for Jewish Renewal.
[59]. ahimsa(قانون عدم
آزار به حيوانات).
[60]. Karma Cola, Mehta, P:150.
[61]. Thursby, Hinduism Arrives in
America, P:194.
[62]. Neo- Vedantic renaissance.
[63]. Wessinger, Hinduism Arrives in America,
P.180.
[65]. Paramahansa Yogananda.
[68]. vedanta, A Cocise Encyc. Of
Hinduism, P.211.
[70]. Vedanta Societies .
[71]. براي اصطلاح (self-realization) معادلهاي مختلفي مانند خودآگاهي، ادراک نفس (خود) و مانند آن
پيشنهاد کردهاند؛ اما با توجه به معناي اين اصطلاح که در آن معناي «مشاهده حقيقت
نفس» نيز نهفته است، «معرفت نفس» تعبير بهتري به نظر ميرسد.
[73].Patanjali Yoga Sutras.
[78]. Theosophical Society.
[83]. James, The Varieties of Religious
Experience, P:1019.
[84].
Wessinger, Hinduism Arrives in America, P.174.
[85]. Ramakrishna Paramahansa.
[88]. Bunce, A Dictionary of Buddhist and
Hindu Iconography,Kali.
[89]. Ishrerwood, Ramakrishna and His
Disciples, P:96.
[94]. Ishrerwood, Ramakrishna and His
Disciples, P:206.
[96]. Ishrerwood, P:96. .
[98]. Ishrerwood, P:96. .
[100]. to reach God and see God.
[101]. Tweed& prothero, Asian Religions
in America, P.132.
[103]. اشاره به سخنان مکرر حضرت عيسي(ع) در انجيل است که مکررا برخي را
گوسفند مينامد؛ براي مثال: متي، 10:6، متي، 10:16 و مرقس، 6:34.
[104].
Swami Vivekananda, Chicago Addresses. P.18.
[108]. Ramakrishna Mission.
[111]. Swamis Saradananda.
[116]. Temple of the Universal Spirit.
[120]. Christopher Isherwood.
[121]. The Sermon on the Mount According to
Vedanta.
[122]. Frederick Manchester.
[126]. The Science if Religion.
[127]. Autobiography of a Yugi.
[131]. Mahendra Nath Gupta.
[133].Sri Swami Yukteswar.
[135]. Wessinger,P.178-80, Tweed&Prothero,P.130-32.
[139]. پاشايي، فرهنگ اديان جهان، 495.
[142]. Tweed& prothero, P.132.
[144]. براي نمونه ر.ک: آليستر مک کراث، درسنامة الهيات مسيحي، ص459.
[147]. Yogananda, The Science of Religion,
P.67-70.
[150]. Bernard, Hindu Philosophy, P.116.
[165]. Jackson, Vedanta for the West,P.85.
[166]. nirvi kalpa samadhi.
[167]. Kak, Encyvlopedia of India, P.255.
[171]. Transcendental Meditation.
[172]. Transactional Analysis.
[175]. Swami Brahmananda Saraswati.
[177]. Maharishi International University.
[178].
Maharishi Europen Research University.
[179]. Maharishi Vedic University.
[183]. Yoga International.
[184]. Swami Satchidananda.
[186]. Ramakrishna Mission.
[191]. Divine Life Society.
[197].Swami Kripalvananda.
[198]. Non-Profit Yoga Society.
[203]. Om Namo Bhagavate Vasudevaya .
[207]. Swami Chidvilasananda.
[209]. Bhagavan Nityananda.
[210]. Play of Consciousness.
[217]. Maharishi Mahesh Yogi.
[218]. Williamson, Gurus in America, P.147.
[219]. Urban, Gurus in America, P.170.