مصطفی عباسی مقدم[1]
چکیده
الگو و اسوه از مفاهیم مهم و پرکاربرد در حیطه روانشناسی، تربیت و تبلیغ میباشند. انسانها و جوامع، از طریق الگوها هویت خویش را مییابند و آن را تقویت میکنند و ارزشهای مختلف را از طریق آنها در خود نهادینه میسازند. اسوهها نیز در قلمرو دین و آیین با فضایل و کمالات خویش، کام عطشناک انسان کمالجو و فضیلتخواه را سیراب مینمایند.
فرآیند الگوپذیری انسان از طریق تقلید آگاهانه صورت میگیرد و حس قهرمانجویی آن را تقویت میکند. از جمله کارکردهای الگو در تربیت عبارتند از: ترازوی سنجش رفتار، راهیابی از طریق الگوها، سنجش نارساییها و نواقص. روش الگویی در میان نظریههای رشد بویژه در نظریه یادگیری اجتماعی جایگاهی برجسته دارد.
در میان روشهای تبلیغ دینی نیز، روش معرفی اسوهها جایگاه مؤثری دارد که در این نوشتار ضمن اشاره به روشهای مهم تبلیغ، روش اسوهنمایی هم از ابعاد مختلف بررسی و اشارات قرآن به آن مورد بررسی قرار گرفته است.
کلید واژهها: الگو، اسوه،تربیت، تبلیغ
مقدمه
شکی نیست که فرهنگ و متون و منابع اسلامی بر چگونگی و روشهای تربیت ، ارشاد و هدایت تأکید فراوانی دارند و آن را شاهراه وصول به غایت تربیت میدانند. برخی از مفسران، جمله « وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا »[2] ؛ را به معنی ضرورت اتخاذ روش صحیح در هر کار دانستهاند. و در روایات نیز به روششناسی و بصیرت طریق انگشت نهادهاند:
«العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیر طریق فلا یزیده سرعه السیر الا بعداً»
عمل کننده بی بصیرت به رهنوردی ماند که بیراهه رود و سرعت حرکت او را به هدف نمیرساند مگر آنکه او را دور میکند.[3]
پس علاوه بر علم، بصیرت و بینش راه لازم است و در مسیر وصول به هدف، تعیین و اتخاذ روش آشکار و مؤثر ضرورت دارد. ورود صحیح به هر کار و خروج هدفمند و مثمرثمر نیز در آیات قرآن طلب و آرزشده است : « رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا »[4]؛ پروردگارا مرا به جایگاه صدق و راستی داخل کن و از جایگاه صدق و راستی خارج کن و برای من از جانب خود دلیل و حجت یاری کنندهای قرار ده.
اهمیت روش الگویی در تربیت اسلامی
یکی از روشهای مؤثر در تبلیغ و تربیت اسلامی، روش الگویی یا ارائه اسوهها است که در همه نظامهای تربیتی و سیستمهای تبلیغی چه توحیدی و چه الحادی، چه آخرتگرا و معنویتمدار و چه دنیاگرا و سکولار جایگاه ویژهای دارد.
در این مقاله سعی خواهیم نمود تا این روش تربیتی و رویکرد تبلیغی را بررسی نموده و ابعاد گوناگون آن را واکاویم.
بحث لغوی
در مباحث روششناسی تبلیغ و تربیت به واژگانی همچون اسوه، الگو، سرمشق، قهرمان و نمونه برمیخوریم که هر کدام ضمن معنی مشترک، دارای مفهوم ویژه و اختصاصی نیز میباشند؛
الگو؛ که در روانشناسی، جامعهشناسی و ارتباطات بسیار بکار میرود علاوه بر معنای طرح و برنامه قابل اجرا و تکرار، معنی نمونه انسانی ارزشها و هنجارها و اخلاقیات را نیز میدهد. «الگو: معنای مدل، گونه و هنجار از آن برمیآید، الگو آن چیزی است شکل گرفته در یک گروه اجتماعی، به این منظور که به عنوان راهنمای عمل در رفتارهای اجتماعی به کار آید.»[5]
الگو در فرهنگ پارسی و روانشنانسی و تربیت، مفهوم گستردهای دارد. دهخدا برای آن معانی: روبُر، مدل، سرمشق، مقتدا، اسوه، قدوه، مثال و نمونه» را آورده است.[6]
واژه مدل هم تقریباً مترادف الگوست و در مباحث جامعهشناسی به کار میرود. بر این اساس، مدلسازی modeling یکی از روشهای تثبیت یا تغییر رفتارها و هنجارها به شمار میرود. بنابر فرهنگ علوم رفتاری، هدفسازی یا سرمشق سازی یکی از فنون رفتاردرمانی است که برای تغییر و تعدیل رفتار در ضمن یادگیری و با فرصت و امکان دادن به فرد به کار میرود که از کسی تقلید کند.[7]
سرمشق، واژهای است قدیمتر که بیشتر بر نوع انسانی الگو دلالت میکند، هر چند در اصل به مفهوم نوشتاری بوده که معلم برای آموزش خط و نوشتن به دانشآموزان ارائه میکند.
اسوه: معادل عربی الگو، اسوه است که قرآن، آن را به کار برده و شهرت بخشیده است. «لغتنامههایی همچون دهخدا و لسان العرب، مفهوم مقتدا و پیشوا و پیشرو را برایش ذکر کردهاند.[8]
«به او تأسی کن یعنی مثل او باش و به آنچه او راضی است راضی شو».[9]
راغب اصفهانی مفهوم جامعتری را ارائه داده، آنجا که میگوید:
«اُسوه و اِسوه آن حالتی است که انسان در پیروی از دیگری به خود میگیرد؛ چه در امری خوب یا بد باشد، لذا قرآن درباره پیامبر فرموده: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه = برای شما در رسول خدا حالت پیروی خوبی است».[10]
البته به تدریج این واژه بر مفهوم عینی و انسانی آن یعنی الگوی بشری و نمونه انسانی منطبق شده و کاربرد بیشتری یافته است.
نکته ظریفی که از بررسی کاربردها و مفاهیم اسوه در منابع لغوی بدست میآید وجود عنصر تساوی و همسانی در اسوه و تأسی است که نشان میدهد اسوه و متأسی در فرآیند اسوهپذیری از امکانات و شرایط و تواناییهای یکسانی برخوردارند و به هیچ روی در این فرآیند، تکلیف مالایُطاق و بیش از وسع وجود ندارد و انسان، مأمور به تبعیت از کسانی است که میتواند مثل آنها باشد.[11]
نمونه و مثال: گاهی تعابیر نمونه و مثال هم برای الگوها به کار میروند. دهخدا درباره مثال میگوید:
«شاهد، نمودار، نموده، نمونه. بیابد آنگهی عقل مدبّر از اینجا در طریق دین مثالی (دهخدا، حریف میم) نمونه و مثال، چیزی یا انسانی است که امکان تمثّل و تشابه آن وجود داشته باشد پس موجودی خیالی و فرضی نیست. به عبارتی، وجود عینی و تجسم یافته یک حقیقت، نمونه و مثال آنست، چنانکه در صنعت، هر طرح ونقشهای، با یک ماکت و نمونه معرفی میشود که تا حدود زیادی بیانگر حقیقت و غایت آن طرح است.
قهرمان: یا ابرمرد، انسانی است ممتاز که در نظر انسانهای جستجوگر و خواهان، برخوردار از صفات ویژه یک انسان رشد یافته، دوست داشتنی، قوی، شایسته تقلید و جذاب است. اگر علی (ع) قهرمان تقوی و عدالت است به این سبب است که حالت تقوی در او به تدریج به ملکهای ثابت تبدیل شده و همگان را به غبطه وا داشته است. چنانکه یک قهرمان ورزشی نیز در کسب مهارتهای بدنی همراه با بکارگیری هوش و زیرکی و وقتشناسی گوی سبقت را از دیگران ربوده و شایستگی و توانایی بیشتر نسبت به رقیبان از خود نشان داده است.
ویژگی عمده قهرمان اینست که در نقطه اوج است و همگان در پی او. محدود به قلمروی خاص مانند ورزش یا اخلاق نمیشود. در همه مقولهها مطرح است چه مقدس و چه نامقدس.
در تفاوت میان اصطلاحات و عناوین فوق میتوان گفت، الگو بسیار عام و فراگیر و شامل انسان و مدل و هر چیز دیگر و حتی الگوی خیاطی است. اسوه تنها بر انسان یا رفتاری اخلاقی و مهم دلالت دارد. قائد و قدوه بر جنبه راهبری و پیشوایی فرد برای جمع دلالت دارد و همسانی و هماهنگی را نمیرساند. در اسوه تساوی و هماهنگی پیرو و مقتدا و تبعیت محض مفروض است. نمونه و مثال تقدسی ندارد و صرفاً ماکت و تجسم یک خُلق یا هنجار و یا طرح و نقشه را نشان میدهد. قهرمان بیش از آنکه مقدس باشد قوی و در اوج است؛ در اوج علم و قدرت یا نام و شهرت.
پیرطریقت، مراد، شیخ ، مراد ، پیرمغان و مرشد در عرفان و اخلاق اسلامی
در کنار اصطلاحات پیش گفته، واژگان متعدد دیگری در عرفان و اخلاق اسلامی به ترجمان الگو و اسوه به کار میروند. مراد از پیر، کاملان و راهنمایاناند. حافظ گوید:
طفل راهـــي رو طلب کن پير ره
تا زمــام اختيار خود بدست او دهي[12]
واژه مرشد را به معنی راهنماو هادی طریق دانستهاند نه راهبر و اسوه. «مرشد راهنما و هدایت کننده است. صوفیان مظهر عشق را مرشد گویند و مظهر نفس را دلیل، که بندگان را به راه راست هدایت میکند.[13]
همچنین مفهوم مراد و شیخ را یکسان و معادل مقتدایی دانستهاند که مراحل سیر و سلوک را طی کرده و طرق ارشاد و تربیت به عیان بدیده و به امداد جذبات الهی از مدارج قلبی و معارج روحی گذشته و به عالم کشف و یقین رسیده باشد.[14]
گاهی هم گفته اند:شیخ انسان کامل است که در علوم شریعت و طریقت و حقیقت کامل شده باشد.(همان)
اسوه و امام در فرهنگ قرآن
هر چند همه اصطلاحات پیش گفته در منابع معارف و اخلاق اسلامی به کار رفتهاند، لکن آنچه به صراحت در لابلای آیات قرآنی بدان اشاره شده واژگان اسوه و امام است که هر چند در کاربرد عام میتوانند به دو گونه مثبت و منفی (حسنه و سیئه و ایمان و کفر) تقسیم شوند، لکن در اغلب کاربردها ناظر به مفهوم مثبت و مقدس بودهاند. کافی است توجه کنیم که قرآن تنها برجستهترین الگوهای مورد تایید خود یعنی محمد و ابراهیم را اسوه لقب داده و فرموده است: « لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ »[15]؛ « قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ »[16]؛ و هیچگاه واژه اسوه را درباره چهرههای نامطلوب به کار نبرده است.
درباره واژه امام نیز هر چند، بر پیشوایان کفر عنوان ائمه الکفر داده است، لکن در سایر موارد بویژه آنگاه که بصورت مفرد به کار رفته ، به معنای مثبت و الهی آن آمده است، مانند: « قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا »[17]؛ « وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا »[18]؛ « وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...»[19]؛ با توجه به ریشه« اَمَّ، یَؤمُّ» که به دو مفهومِ : قصد کرد، آهنگ چیزی یا جایی کرد، و امامت و پیشوایی کرد، میباشد، روشن میگردد که در این اصطلاح قرآنی، عناصری مانند حرکت به سوی مقصدی ارزشمند و تبیعت و پیشوایی، بصورت همزمان وجود دارد. امام کسی است که پیشاپیش امت حرکت میکند و آنان با پانهادن در جای پای او به سوی مقصد در حرکتند. این حرکت است که فرد و جامعه اسلامی را به اهداف متعالی و کمال بشری رهنمون میشود.
زمینه های گرایش به اسوه ها
الف- الگوپذیری و تقلید در انسان
در دوره کودکی میزان تأثیرپذیری از والدین و مربیان بسیار زیاد، عمیق و پابرجاست. کودک در آغاز همانگونه که تکیهگاه و پناهی جز پدر و مادر ندارد، جز آنها الگو و سرمشقی نیز ندارد. از طرفی تصور کودک این است که تمام آنچه از والدین سر میزند درست و نیکو است. از اینجا فرآیند تقلید آغاز میگردد و به تدریج این نقش پذیری به اطرافیان و همسالان نیز میرسد.
پس الگوپذیری انسان، زمینهساز تقلید است و میدانیم که تقلید نیز یکی از سازوکارهایی است که تربیت از طریق آن صورت میگیرد.
الگوپذیری بدین معناست که فرد برای خود تبعیت از رفتار دیگری را میپذیرد. بعبارت دیگر، فرآیند پیروی الگوپذیری از الگو از آغاز تصور تقلید تا پایان انجام عمل را الگوپذیری میگویند»[20]
از طرفی تقلید یکی از جنبههای مهم روابط انسانی است که در طی آن، یک فرد پس از ادراک و دریافت رفتار یا حالتی از فرد دیگر، آن را تکرار میکند. پس الگوپذیری پذیرش روانی برای تقلید است و تقلید ادامه فرآیندی که با الگوپذیری شروع شده است.
در تعریف تقلید گفتهاند:
«تولید مجدد و فعال کیفیات و خصوصیات ادراک شده رفتار موجود دیگر»(منصور،روانشناسی ژنتیک،ص249)
قسمت عمده یادگیریهای انسان از رهگذر تقلید صورت میگیرد؛ از تقلید زبانی و تکرار کلمات و جملات تا همانند سازی در حالات و واکنشها و چگونگی برخورد با شرایط مختلف و پذیرش و التزام به اعتقادات و باورهای خاص.
البته در این میان، برخی مانند دورکیم(dorkhaim)، در تقلید فرد از آنچه در جامعه میگذرد او را عنصری بیاراده و تنها بعنوان عضوی از جامعه میشمرند.[21] ولی در برابر، گروهی برآنند که تقلید تنها یکی از عوامل جامعهپذیری و فرهنگ پذیری انسان است وانسان مقهور و مقلد بیچون و چرای اجتماع نیست.
ماهیت تقلید و دیدگاهها
نظریه اول درباره ماهیت تقلید، آن را از غرایز اساسی انسان میشمرد؛
«بیشتر روانشناسان آغاز قرن بیستم میلادی و آنهایی که در چارچوب روانشناسی کلاسیک کار کردهاند تقلید را مانند هر مساله دیگر روانی یک مسأله غریزی میدانند».[22]
از جمله این دانشمندان، ویلیام جیمز (William james) و بالدوین (Baldwin) هستند. اما از طرفی مطابق بررسیهای جدید، بسیاری معتقدند که تقلید امری غریزی و ذاتی نیست و از ابتدا ملازم انسان نبوده است. در منبع پیشین پس از اشاره به این موضوع مینویسد:
«پس در تقلید، از همان ابتدا میتوان از هماهنگیهایی که جنبه عقلانی در آنها مؤثر است، صحبت کرد»[23]
به عبارتی، تقلید تنها نوعی تطابق با محیط یا همصدایی با غریزه نیست، بلکه فرایندی اساسی در تحول روانی انسانها است که از آگاهی و تعقل انسان مدد میگیرد.
در جمعبندی این دیدگاهها، میتوان گفت، هر چند بسیاری از تقلیدها عاری از جنبه غریزی میباشد، اما میتوان اصل و اساس تقلید را غریزی و متعلق به سرشت کودک دانست که بتدریج جنبه عقلانی و انسانی مییابد.
می توان اشاره کرد که دیدگاه دیگر دانشمندان در این زمینه از جمله فین بوگاسون(finbogason) که تقلید را یک مکانیزم حرکتی – ادراکی میدانند با دیدگاه پیش گفته منافاتی ندارد.
انواع و مراحل تقلید
از منظر کیفیت تقلید، میتوان آن را به آگاهانه و ناآگاهانه (کورکورانه) تقسیم نمود. از دیدگاه ارزشی نیز با تقلید ممدوح و مذموم مواجهیم.
از سوی دیگر، تقلید کودک از کودک یا گروه همبازیان، تقلید کودک از بزرگسالان، تقلید بزرگسال از بزرگسال، تقلید از خودی یا بیگانه، تقلید از دانشمندان و متخصصان، تقلید از قهرمانان و چهرههای برجسته را میتوان از شاخههای تقلید دانست.
در بحث مراحل تقلید، پارهای از روانشناسان برای تقلید سه مرحله تشخیص دادهاند:
دوره اول: از تولد تا دو سالگی که دارای روند حسی و حرکتی و عاری از تعقل است و شامل بازتاب رفتار دیگران و تقلید منظم صداها و تقلید در غیاب الگو میباشد.
دوره دوم: از 2 سالگی تا 7 سالگی که از چارچوبهای حرکتی جدا شده و جنبه تجسمی یافته و بیشتر در فعالیتهایی که جنبه تخیلی دارند به چشم میخورد.
«در بسیاری از بازیها، وقتی که جنبه سازندگی و یا تخیلی پیدا میکنند و نیز در بازیهای رمزی از تقلید استفاده میشود.»[24]
دوره سوم: از 7 سالگی به بعد که فرایندهای عقلی تحول بیشتری یافته و جنبه عملیاتی به خود میگیرند. در این دوره طفل قادر به استدلال برای فعالیتهای خرد می گردد و میتوان گفت تقلید در این دوره بسیار با آگاهی پیوند دارد.
با بررسی دورههای سه گانه فوق میتوان چنین نتیجه گرفت که تقلید در دوره اول همان محاکات است، چرا که از هرگونه فهم و تمیز بدور است و هرچه را مشاهده میکند ناخودآگاه تکرار میکند. هیچ دلیل و منطقی برای رفتار خویش ندارد و منطقی برای رفتار خویش ندارد و تنها نوعی همرنگی با محیط و اطرافیان است. «محاکات در روانشناسی، اصلی مسلم است و در تربیت نیز کاربرد دارد و از گونه های تقلید به شمار می رود.» (واثقی، امام الگوی امت، ص 94) اگر ملاک عدم آگاهی و فهم را در نظر بگیریم در نتیجه حتی یک بزرگسال هم می تواند دارای تقلید ناآگاهانه یا محاکات باشد.
دوره دوم تقلید را برخی نویسندگان، تقلید بالمعنی الاخَصّ نام نهاده اند، چرا که «در این دروه، فرد رفتار دیگر را با آگاهی اجمالی و اندک و ناکافی تقلید می کند، مانند بچه خردسالی که به منظور تشبّه به بزرگترها، کارهای آنها را تکرار می کند بدون آنکه از غرض و غایت آنها آگاه باشد.» (مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 212).
در توصیف مرحله سوم نیز، برخی آن را همان اقتباس دانسته اند که در آن تمامی جوانب امر سنجیده می شود و در صورت وجود مصلحت، تقلید صورت می گیرد. «از میان افعال دیگران، بهترین آنها را انتخاب و با اقامه دلیل از آنها پیروی می کند. این حالت را که با آگاهی کامل و علم و عمد همراه است اقتباس می نامند.» (همان، ص 213).
تقلید و آگاهی
آنچه تا کنون گفتیم نشان می دهد که عنصر آگاهی در اغلب تقلیدها نقش دارد. به عبارتی هرچه تقلید به مقوله تطابق با محیط نزدیک می شود رنگ و بوی محاکات می گیرد و از آگاهی و دانش به دور است. اما هرچه عنصر فهم و درک و هوشیاری و غایتمندی در تقلید برجسته تر شود دیگر تنها انطباق با محیط نیست، بلکه از روی مصلحت بینی و آینده نگری و نگاه به نتیاج محتمل صورت می گیرد و به موازات آن، عنصر آگاهی در آن پررنگ می گردد. پس بجز محاکات، سایر اقسام تقلید ممزوج یا مشحون از آگاهی خواهد بود و شایسته است که تربیت دینی که خود را به آگاهی و حقیقت یابی متعهد می داند قرین چنین تقلیدی باشد. بر این اساس، پیروی از قهرمانان و دلاوران که بیشتر متکی بر احساسات و هیجانات زودگذر است با پیروی عمیق و هوشمندانه اسوه های اخلاق و دانش بشری متفاوت خواهد بود.
پیروی و تقلید در اندیشه «ژان پیاژه» (Jan Piaget)
این روانشناس برجسته فرانوسی، روند شکل گیری اخلاق کودک را به تفصیل بررسی کرده و معتقد است مراحل زیر در این روند به چشم می خورد:
1- مرحله ناپیروی: که در این مرحله دستورها و معیارهای اخلاقی برای کودک معنا و جایگاهی ندارند و او تنها از خواسته ها و تمایلات و لذت خویش پیروی می نماید. (زرین پوش، تربیت اخلاقی کودک، ص 66)
وی این دوره را مرحله فقدان قانون و مرحله ناپیروی می نامد.
2- مرحله دیگر پیروی: که همزمان با دوره عملیات منطقی – عینی و مقارن سنین درستان و همراه با واقع نگری اخلاقی است. کودک در این مرحله چنین می پندارد که آنچه بزرگسالان گفته اند معمولاً باید درست و قابل قبول باشد. او تنها به ظاهر عمل توجه دارد و نیست و انگیزه عمل را در نظر نمی گیرد. (همان، ص 68) طبیعی است که در چنین شرایطی نقش تربیتی طرافیان بخصوص معلمان و والدین برجسته خواهد بود.
3- مرحله خودپیروی: که همزمان با عملیات انتزاعی و ذهنی و همراه با تحول عقلی بروز می کند. در این مرحله فرد بر اساس احترام متقابل و انضباط درونی روابطی را برقرار می سازد و با بهره برداری از یافته ها و آموزش های خود به تجزیه و تحلیل عقاید و پدیده ها می پردازد و برخی از آنها را گزینش می نماید.
چنانکه روشن است، دیدگاه پیاژه، با دیدگاه برگزیده که با توجه به تفاوت محاکات، تقلید و اقتباس (به عنوان مراتب تقلید) توضیح داده شد، نسبتاً قابل تطبیق است و تفاوتهای اساسی ندارد.
ب- قهرمان جویی و اسطوره خواهی انسان
زمینه دیگر در الگوپذیری انسان، صفت قهرمان جویی و میل به اسطورههاست که از تمایل فطری انسان به کمال و اوجگیری در آسمان کمالات مادی و معنوی سرچشمه میگیرد. هر انسان سالمی دوست دارد که در زندگی و منش و روش حیات خود مشابه کسانی باشد که در عرصههای مختلف اعم از مادی، حس، شغلی،اخلاقی یا علمی قلههای پیشرفت را طی کرده و الگوی سبقت را از دیگران ربودهاند و در این راه بسیاری از سختیها را بر خود هموار میکند.
از سوی دیگر، با توجه به آرمانگرایی و آیندهنگری، به دنبال یافتن چشماندازها و ایدهآلهایی است که به عنوان تبلور همه خواستهها و ارزشهایش در جانش بنشیند و همیشه همراه همان و روح او باشد. اینها همان اسطورهها هستند. اسطوره تجسم تمایلات عمیق و دامنه دار افراد یک جامعه است که هم به آنها هویت و هم پویایی و نشاط میبخشد و وصول به اهداف جامعه را آسان میسازد.
«اسطوره تمایلات عمیق یک جامعه است. بدون تمسک به اسطوره، تودهها به تمدن واحد یا روند توسعه نمیرسند. اسطوره محرکی قوی، پررنگ و غیر مستدل است که تمام توان باور کردن انسان را در خدمت خود دارد.»پاورقی: (,p:40,Jaque Ellul, propagande)
بنابراین اسطوره میتواند انسان یا پدیدهای دیگر باشد اما قطعاً الهامبخش، شورآفرین و همگانی و مقدس است و همه سطوح و اقشار جامعه را در برمیگیرد.
اسطورهها را میتوان به واقعی (یعنی برخاسته از متن باورها و ارزشها و تاریخ یک اجتماع) و دروغین ( یعنی ساختگی و وارداتی و غیرمتکی بر باورها و ارزشهای یک جامعه) تقسیم نمود و به خاطر افسانه بودن بسیاری از اسطورههاست که در فرهنگ قرآنی، توجه و تبیعت از اسطورهها مذمت شده است و مشرکان نیز گاهی در مقابله با قرآن، قصص آن را افسانههای پیشینیان میشمردند: « إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ [25]»
بنابراین انسان همواره در پی یافتن قهرمانی برای همانند سازی و اسطورهای برای اتکا و پیوستن است. در کتاب دیباچهای بر رهبری بیان روشنی از این حقیقت آمده است.
«فرد بویژه در نوجوانی همواره به قهرمان توجه دارد و حتی اگر به او دسترسی نداشته باشد در عالم خیال و رویا او را الگو و مدل رفتار خویش قرار میدهد. از تصور خاص او، از رفتار و گفتار او، از طرز لباس پوشیدن و قیافه و هر چیز مرتبط با او الهام میگیرد.قهرمان منتخب،کعبه انطباق رفتار نوجوان است».[26]
در این عرصه، قهرمان گزینی و نحوه انتخاب قهرمان نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است، در حالی که در مورد اسطورهها انتخابی مطرح نیست، بلکه آنها در اثر حضور قهری و همه جانبه در ذهنیت و روح جامعه، خود را چنان تثبیت میکنند که مجالی برای انتخاب نمیماند.
«انتخاب قهرمان و پذیرفتگی او به عنوان موجودی شایسته، ممتاز و لایق پیروی، همیشه با یک کشش روحی نسبت به او و احساس یک پیوسته عمیق درونی با او، احساس یکتایی با او و خلاصه با حالت عشق با او همراه است.»[27]
آخرین نکته درباره قهرمانجویی آن است که میتوان با تکیه بر قهرمانجویی انسان و امکان انتخاب آن، دست به ساختن و ارائه کردن قهرمانان مورد نیاز برای جوانان و نوجوانان زد تا با درک و لمس ارزشها و هنجارها در این قهرمانان، نظام عقیدتی و ارزشی خویش را باور کنند و بدان پای بند شوند. «قهرمانان خدایان زمیناند. بشر درآنان، قدرت، کمال، و جمال آسمانی یا میجوید یا به آنان نسبت میدهد. بتی با دست خویش میتراشد، صفتهای خدایی به او نسبت میدهد و آنگاه معبود خود ساخته خویش را میپرستد.»[28]
ج-کمالطلبی
زمینه سوم الگوپذیری در انسان، کمالجویی و تکامل طلبی اوست. هر انسان، فارغ از خصوصیات جسمی و طبقاتی، همواره مشتاق کمال بیشتر و در جستجوی فتح قلههای عالیتر پیشرفت و ترقی است. حتی انسانهای بدکار و خونآشام نیز با سوء برداشت از حس کمالجویی، به اشتباه افتاده و پیشرفت خود را در شکنجه و زجر دیگران یافتهاند. خوبان، فضایل معنوی و اخلاقی و خدمت به خلق خدا را کمال میشمرند و بدان، قدرت و شوکت و توانایی سلطه و ستم بر دیگران را مصداق کمال میشمرند و از این رو، برای کسب آنها تلاش میکنند و خداوند در این دنیا راه را برای هر تکاملی هر چند در مسیر باطل و رذیلت باز نهاده است.
« وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤتِهِ مِنْهَا »[29] وهر کس کشت آخرت را بخواهد از آن به او میدهیم.
« كُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ »[30]؛ اینان و آنان را جملگی از عطای پروردگارت یاری میکنیم.
تردیدی نیست که الگوهای نیک و بد در این مسیر بیشترین نقش را در راهنمایی و امیدبخشی و ترغیب سالکان به سوی هدف ایفا مینمایند.
کارکردهای الگو در تربیت
اهمیت وجود الگوها در عرصه تربیت به اندازهای است که در ابعاد گوناگون میتوان آن را دریافت. یکی از این ابعاد، کارکردها و نتایج حضور آنهاست که در پی به بیان آن میپردازیم:
1- میزان و ترازوی سنجش رفتار
در فرآیند تربیت، مربی در تلاش است تا معیارهای رشد و تربیت را به متربّی ارائه دهد و از او التزام و توجه به آن معیارها را بخواهد. این معیارها که به منزل میزان و وسیله سنجش رفتار نیز هستند گاه عینی و گاه ذهنی میباشند. وقتی یک ارزش اخلاقی به او میآموزد در واقع الگویی ذهنی به او ارائه کرده و آنگاه که فردی را به عنوان نمونه و مدل به او معرفی میکند الگویی انسانی در اختیار متربی قرار داده است.
خلاصه، همانگونه که در سراسر زندگی با وسایل سنجش و میزانهای تشخیص متعددی مواجهیم، الگوها معیارسنجش رفتار آدمیانند و میزان پایبندی انسانها به فضیلت، صداقت، محبت، انصاف، سخاوت، دانش و عدالت را در کنار میزان آلودگی به صفاتی همچون ترس، ناامیدی، سستی را نشان میدهند.
2- هدایت و راهیابی از طریق الگوها
برای حرکت تکاملی انسان، شناخت مقصد و مسیر ضرورتی انکارناپذیر است. الگوها همواره روشنگر طریق و نشان دهنده مقصد نهایی تربیتاند. الگوها به منزله سرمشقهای نگارش و قطب نماهای حرکت و سیر انسانها به سوی کمال به شمار میروند. «ضرورت و اهمیت نقش الگوها در پرورش، همانند نقش سرمشق و قطبنما در آموزش و پیمایش است.»[31]
3- سنجش نارساییها و نواقص به کمک الگوها
درک میزان موفقیت در کسب فضایل و شناخت نارساییها و زمینههای عدم توفیق برای جلوگیری از انحراف و آسیب بیشتر ضرورتی است که با وجود الگوها تأمین میشود. نمونه بارز این موضوع را در عنایت زاید الوصف پیامبر (ص) به فرزند دختر مییابیم. او در زمانهای که به خاطر ارزشهای جاهلی، جامعه هیچگونه ارزشی برای دختران قایل نیست، شخصا احترامی ویژه در حق دخت گرامی خویش مبذول میدارد و در همه زمینهها در قول و فعل، این باور را به منصه ظهور میرساند و مورد تآکید قرار میدهد.
4- بخشی مهم از محیط تربیت
از آنجا که تأثیر محیط و عوامل محیط در کنار وراثت در شکلگیری شخصیت و رفتار آدمی شناخته شده و مورد اذعان دانشمندان قرار دارد، الگوها به عنوان عاملی مهم در محیط پیرامون، نقش بسزایی در جهت دهی و شکلگیری جان و روان و رفتار و کردار انسان دارند.
«علاوه بر خصوصیات وراثتی، هر انسان در دوران زندگیبا تجارب گوناگون و رویدادهای متفاوت روبرو میشود که هر یک به نحوی رفتار و شخصیت او را تحت تأثیر قرار میدهد.»[32]
این الگوها میتوانند خانوادگی، دینی، اجتماعی، شغلی، یا متصف به صفت و گونهای دیگر باشند.
روش الگویی در میان روشهای تربیت:
در شمارش روشهای تربیت در هر یک از منابع این دانش، روش الگویی جایگاه دارد و مورد غفلت قرار نمیگیرد. محمد قطب از علمای مصر، پس از ذکر روشهایی چون عبادت، پرورش روح، پرورش خِرد و پرورش بدن برای تربیت، به معرفی وسایل و ابزارهای تربیت پرداخته که اولین آنها سرمشق و الگوست.[33]
کتاب تعلیم و تربیت اسلامی به روشهای محبت، الگویی، تکریم شخصیت، موعظه و نصیحت، تشویق و تنبیه در تربیت اشاره کرده است.[34]
کتاب نگاهی دوباره به تربیت اسلامی نیز به خوبی حق این بحث را ادا کرده و روش اسوه نمایی را مطرح تشریح کرده است.
محور مشترک مباحث منابع مختلف درباره روش الگویی آن است که جمگلی این روش را از موثرترین روشهای تربیتی قلمداد کردهاند که فرآیند تربیت برون آن هرگز به سامان نمیرسد.
«عملیترین و پیروزمندانهترین وسیله تربیت، تربیت کردن با یک نمونه عملی و سرمشق زنده است... الگو به مردم معرفی میشود تا همانند صفاتش را در خود تحقق بخشند و به رنگ آن نمونه واقعی درآیند. هر کس به اندازه ظرفیت و استعدادش از آن شعله فروزان پرتوی بگیرد و برای رسیدن به قله کمال از کوه دانش و فضیلت بالارود.»[35]
جایگاه روشالگویی در یادگیری و رشد
یادگیری یکی از مباحث مهم و گسترده روانشناسی است که در آن از کیفیت ورود مفاهیم و معانی به ذهن و روان آدمی و آموزشهای مستقیم و غیرمستقیم بحث میشود. صرفنظر از تعاریف متعددی که در این باره شده به نظر میرسد جامعترین تعریف متعلق به «هیلگارد»(Hilgard) و «مارکویز» (Marquiz) باشد که گفتهاند:
«یادگیری یعنی ایجاد تغییر نسبتاً ثابت در رفتار بالقوه یادگیرنده، مشروط بر اینکه این تغییر بر اثر اخذ تجربه رخ داده باشد نه اینکه حاصل عواملی چون خستگی، استعمال داروهای مخدر و تغییرات ناشی از بلوغ باشد.»[36]
از طرفی تئوریهای متعددی درباره یادگیری وجود دارد که از جمله آنها یادگیری از طریق تقلید (imitation) است. پیرامون مبحث رشد نیز روانشناسان درباره ماهیت و چگونگی آن تحقیقات و اظهارنظرهای فراوانی ارائه کردهاند که مهمترین تئوریهای این بخش عبارتند از:
1- نظریه روانی – اجتماعی اریکسون
2- نظریه رشد هوش و شناخت ژان پیاژه
3- نظریه روانی – حرکتی آرنولدگزل
4- نظریه یادگیری اجتماعی آلبرت بَندورا
در میان این نظریهها، رویکرد چهارم کاملاً مرتبط با تقلید از الگوهاست. این نظریه در چارچوب مکتب رفتارگرایی قرار داشته و معتقداست قسمت عمده رفتار اجتماعی از طریق مشاهده و تقلید از الگوها صورت میگیرد. [37]
«بندورا» معتقد است الگوها میتوانند والدین، معلمان، همبازیها، افراد محبوب جامعه، شخصیتهای فیلمها و قهرمانان اجتماعی باشند. وی همچنین به تدریجی بودن فراگیری رفتار قائل است و شخصیت را زاییده تجارب محیطی میشمرد.»[38]
نظریه پردازان رشد، مراحل تقلید از الگوها را نیز در قالب اصطلاحاتی خاص و مراحلی چهارگانه ترسیم کردهاند:
1. مرحله توجه فعال کودک (attention)
2. مرحله نگهداری(retention)
3. مرحله تولید و توانایی تکرار عمل (reproduction)
4. مرحله انگیزش و نتیجه عملی(motivation)
خلاصه این مراحل اینچنین است که کودک ابتدا بایستی بایستی به اعمال الگوها توجه کند و آن اعمال روشن و قابل فهم باشد. سپس کودک با استفاده از تجارب ذهنی و عملی گذشته خود، عمل الگو را تفسیر و ساماندهی ذهنی نماید. آنگاه به امکانات خود برای تکرار عملی بنگرد و در آخرین مرحله در صورت وجود مصلحت تام و عدم مانع، عمل الگو را تکرار نماید. به عنوان مثال اگر تنبیه یا توبیخی در کار باشد از انجام آن عمل خودداری خواهد کرد.
ارائه اسوهها در میان روشهای تبلیغ
همانطور که الگوها در تربیت جایگاهی ویژه و برجسته داشتند، اسوهها و نمونههای برجسته فضایل و ارزشهای دینی الهی در فرایند تبلیغ دینی و پیامرسانی الهی نقش برجسته و منحصربفردی ایفا مینمایند. همچنین در تبلیغات جهانی امروز ، قهرمانان و ستارهها بیشترین سهم را در تامین اهداف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی قدرتهای جهانی به خود اختصاص دادهاند.
در اینجا ضمن اشاره به برخی از مهمترین روشهای تبلیغ دینی، اهمیت روش اسوه نمایی را باز خواهیم شناخت. یکی از نویسندگان درباره اهمیت روشمندی تبلیغ مینویسد:
«عوامل متعددی وجود دارد که تا حد زیادی به موفقیت مبلغ در زمینههای تبلیغی یاری میرساند. اتخاذ روش درست قطعاً یکی از این عوامل مهم است که ارزش فرصتها و تلاشهای مبلغ را دو چندان کرده، او را با کمترین زحمت به نتیجه مطلوب میرساند.»[39]
تردیدی نیست که اهداف، روشها و ابزارهای تبلیغ دینی کاملاً و اساساً با روشها و ابزارهای تبلیغات در جهان امروز متفاوت اند . «نظر اسلام پیرامون تبلیغات مبتنی بر ارائه واقعیتها و بیان حقایق و تشویق به نیکیهاست، در حالی که از دیدگاه غرب، تبلیغات باید تغییرات مناسب با اهداف تعیین شده سیاسی و اقتصادی را بوجود آورد، بدون آن که جامعه از صحت و ضرورت و اصالت این تغییرات آگاهی یابد.[40]یعنی از دیدگاه اسلامی، تبلیغات، رسالتی جز ابلاغ پیام راستی و تشویق به پذیرش حق نیست آن هم از طریق بسط آگاهی نه حذف آگاهی.
بر این اساس، روشهای تبلیغ اسلامی عبارتند از:
1. روش حکمت و استدلال، که متکی بر برهان و استدلال و احتجاج منطقی و خردپذیر است و از بزرگنمایی و دروغ و ظاهرسازی پرهیز میکند. قرآن خود به صراحت به این روش دعوت فرموده است:
« ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ [41]
2. روش موعظه و اندرز نیکو، با تکیه بر خیرخواهی و نصیحت دلسوزانه و با استفاده از احساس پاک و لطیف مخاطب نسبت به حق و فضیلت و وجدان الهی و همراه با مهربانی زاید الوصف که البته گاهی نیز با نوعی بیم دادن خفیف توأم میگردد.
3. روش جدال احسن: مجادله و احتجاج به بهترین روش که شیوه ای بس حساس و ظریف بوده و هر کسی را یارای بکار بردن آن نیست.
4. روش تنبیه و انذار؛ از پرکاربردترین روشهای تبلیغ دینی که آیات متعددی در قرآن بر این شیوه نازل گشتهاند. بشارت و انذار در تبلیغ به همان اندازه مطرحند که تشویق و تنبیه هدففدار و حساب شده در تربیت. استاد مطهری می گوید: «تبشیر، مژده دادن و از مقوله تشویق است.»[42]
5. روش نرمش و مسامحه: برای زدودن مظاهر کفر و شکر و فساد و جایگزینی ارزشها و صفات اسلامی و اخلاقی، پرهیز از شدت و سختگیری شرط اساسی توفیق دعوت است. این همان آسانگیری است که از آیات قرآن نیز بخوبی برداشت میشود: « يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»[43]
«خصیصه ضعف انسان مانع از آن است که آدمیان در برابر تکالیف دشوار تاب آورند. پس خداوند در مقام ربوبیت، اساس تکالیف را بر سهولت و قابلیت نیل به هدف نهاده است.»[44] البته مسلّم است که این مسامحه تنها در عرصه تربیت و مراحل تبلیغی بوده و به معنی پذیرش کفر و شرک مخالفان نیست.
6. روش همراهی؛ برای ایجاد زمینه پذیرش در مخاطبان نسبت به تغییریک عادت یا رفتار تثبیت شده بایستی با تیزبینی و رعایت اصول تغییر ناپذیر، نرمش و همراهی موقت نشان داد تا مخاطب بتدریج با عقیده و روش صحیح همراه گردد. نمونه بارز این روش، همراهی هوشمندانه و هدفدار ابراهیم با قوم ستاره، خورشید و ماه پرست است که به تدریج باعث اثرپذیری آنان و توفیق دعوت توحیدی او گردید.
7. روش تذکر و یادآوری؛ که میتواند در زمینههای مختلف عقیدتی، اخلاقی و غیره و به شکلهای مختلف باشد.
8. روش برانگیختن عقل و تفکر و تحریک ایمان؛ از آنجا که انسان همواره در معرض آسیب غفلت و آفت نسیان است با نهیبی از عقل و هشداری از ایمان درونی میتوان هر از گاهی او را بیدار ساخت. خطابهای قرآنی همچون: «ان کنتم مؤمنین» (اگر مؤمن هستید) افلا ینظرون (آیا پس نمینگرند؟) فاین تذهبون (پس به کجا میروید؟) این روش را دنبال میکنند.
9. روش ارائه اسوهها در تبلیغ اسلامی؛ و در نهایت، این روش معرفی اسوههاست که دعوت اسلامی را به نتایج کامل نزدیک میکند و قادر است تحقق تمام ارزشها و فضیلتهای اسلامی را در میان جامعه دینی ضمانت نماید. از منظر قرآن مبلغ دین موظف است اولاً، خود اسوه باشد، یعنی در رفتار و عمل، مطابق گفتار و ادعای خویش بروز و ظهور کند. ثانیاً اسوههای شایسته را در هر زمینه و نیز اسوه مطلق و همه جانبه را به مخاطبان عطشناکش معرفی و روحیه کمالجویی و اسوه طلبی آنها را پاسخی درخور دهد. «این ویژگی شخصیت پیامبران است که نه تنها در گفتار، مظهر رسالت الهی خویش هستند که در میدان عمل، رسالت خویش را تحقق میبخشند و بدین سان، مردم ارزشهای اسلامی را در وجود و اعمالشان همانند گفتارهایشان متجلی و آشکار میبینند. رسول خدا (ص) بهمین جهت یک اسلام متحرک و مجسم بر روی زمین بود که از عمل و سخنش یک معنی فهمیده میشد. [45]
تأکید قرآن بر روش اسوهنمایی:
قرآن به عنوان سند هدایت برتر الهی و اساسنامه تبلیغ دینی که از حیث لفظ و محتوا اعجازی کامل و بینظیر است خود به مثابه یک مبلغ توانا و همه جانبه و کامل، همه ابعاد فوق الذکر در روش الگویی را در نظر گرفته و در بیانات روشنگرش آورده است: از سویی همه مؤمنان را به اسوه شدن و نیل به درجات عالی انسانی و الهی ترغیب میکند، مانند آن که میگوید:
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ »[46] یعنی درجهای به ایمان خویش بیفزاید و بالاتر بروید.
و یا از زبان بندگان راستین میگوید: « وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا »[47]؛ ما را امام و پیشوای اهل تقوی قرار ده.
از سوی دیگر به کرات، اسوهها و نمونههای متنوع انسان وارسته و فرهیخته را به انسان یادآوری میکند؛ « وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِيمَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ أُوْلِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ »[48]
و اینکه دو زن را به عنوان نمونه انسانهای مؤمن و دو زن دیگر را نمونه انسانهای کافر معرفی میکند.[49]
در جانب دیگر، از پیروی الگوهای باطل شامل پیشوایان کفر و نفاق و فسق مرتباً نهی میکند، مانند این که میگوید:
« وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ »[50]؛
« وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ »[51]
« وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ »[52]؛
و در نهایت اینکه با ذکر داستانهای پرفراز و نشیب مردان نیکوکار در کنار سرگذشت عبرتانگیز افراد و اقوام بدکار، در واقع الگوهایی روشن و مرزبندی شده از خوبی و بدی و ایمان و کفر بدست می دهد تا به خوبان تأسی کنیم و از بدان تبری جوییم.
منابع:
1. قرآن مجید
2. اصفهانی، راغب، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق و ضبط محمد سید کیلانی، بیروت، دارالمعرفه، بیتا.
3. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارا احیاء التراث العربی.
4. احدی، حسن و بنی جمالی، شکوه السادات، روانشناسی رشد، مفاهیم بنیادی در روانشناسی کودک، تهران، چاپ و نشر بنیاد.بی تا
5. باقری، خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی،تهران، دفتر امور کمک آموزش و کتابخانهها، چاپ اول، 1368.
6. بیرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعی، بیتا.
7. الحرانی، ابن شعبه، تحف العقول عن ال الرسول . بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1394ق.
8. دهخدا، علیاکبر، لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1346ش.
9. زرینپوش، فتانه، تربیت اخلاقی کودک در دوره دبستان. تهران، دانشگاه تربیت مدرس، 1366.
10. سجادی، سیدجعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، چاپ سوم، تهران، کتابخانه طهوری، 1362.
11. سیف، علیاکبر، روانشناسی یادگیری و تدریس، تهران، دانشگاه سپاهیان، 1355.
12. عباسی مقدم، مصطفی، نقش اسوهها در تبلیغ و تربیت، تهران، چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1371.
13. شکوهی یکتا، محسن، تعلیم و تربیت اسلامی، مبانی و روشها، تهران، دفتر تحقیقات و برنامهریزی و تألیف، 1366.
14. صاحب الزمانی، ناصرالدین، دیباچهای بر رهبری، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، 1348.
15. فضل الله، محمدحسین، گامهایی در راه تبلیغ، ترجمه احمد بهشتی، تهران، چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1367.
16. قطب، محمد، روش تربیت اسلامی، ترجمه محمد مهدی جعفری، تهران، انتشارات پیام، بیتا.
17. کلاین برگ، اتو، روانشناسی اجتماعی، علی محمد کاردان، جلد دوم، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
18. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، چاپ دوم، تهران، انتشارات صدرا، 1366.
19. منصور، محمود، روانشناسی ژنتیک، تحول روانی از کودکی تاثیری، چاپ سوم، تهران، انتشارات رز، 1362.
20. واثقی، ق. امام، الگوی امت، تهران، کتابفروشی امیری، بیتا.
21. یکن، فتحی، مشکلات الدعوه والداعیه، بیروت، بینا، 1387ق.
22. Elluiague, Proqagudda
[1] . دکتر مصطفی عباسی مقدم استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه کاشان
[3] . ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص 379.
[5] . الن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقرساروخانی، ص .
[6] . دهخدا، لغتنامه حرف الف.
[7] . شعارینژاد، فرهنگ علوم رفتاری، حرف m
[9] . لسان العرب، حرف واو.
[10] . راغب، المفردات، ص 18.
[11] . ر.ک: لسان العرب، ابن منظور، ماده اسوه.
[12] . سجادی، فرهنگ اصطلاحات عرفانی، ص 113.
[20] . نگارنده، نقش اسوهها در تبلیغ و تربیت، ص 43.
[21] .ر.ک: کلاین برگ، روانشناسی اجتماعی، ج3، ص 494.
[22] . منصور، روانشناسی ژنتیک، ص 202.
[26] . صاحب الزمانی، دیباچه ای بر رهبری، ص 69.
[27] واثقی، امام، الگوی امت، ص 27.
[28] . صاحبالزمانی، دیباچهای بر رهبری، ص 218.
[31] واثقی، امام الگوی امت، ص 53.
[32] . احدی، روانشناسی رشد،ص 67.
[33] . محمدقطب، اسلوب التربیه الاسلامیه، ص 53.
[34] . شکوهی یکتا، تعلیم و تربیت اسلامی، (مبانی و روشها)، ص 33.
[35] محمدقطب، روش تربیتی اسلامی، ص 251.
[36] . سیف، روانشناسی یادگیری و تدریس، ص 155.
[37] . احدی و بنی جمالی، روانشناسی رشد، ص 102.
[38] . احدی، روانشناسی رشد، ص 103.
[39] . فتحی یکن، مشکلات الدعوه والدعاة، ص 113.
[40] . نگارنده، نقش اسوهها در تبلیغ و تربیت، ص 139.
[42] . مطهری ، سیری در سیره نبوی، ص 217.
[44] . باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص 112.
[45] .فضل الله، من وحی القرآن، ج 18، ص 298.
[49] سوره تحریم، آیات 10 – 12.