نویسنده: حسن نجفی
دکتری مطالعات برنامه درسی دانشگاه علامه طباطبایی (قدس سره) Email: hnajafih@yahoo.com
چکیده
تربيت اخلاقي فرآيند زمينهسازي و بهكارگيري شيوههايي براي شكوفاسازي، تقويت و ايجاد رفتارهاي اخلاقي و اصلاح آداب ضد اخلاقي در انسان است. هدف پژوهش حاضر، بررسی مبانی انسانشناختی تربیت اخلاقی از دیدگاه ملا مهدی نراقی (قدس سره) است. روش پژوهش توصیفی- تحلیلی است. نتایج بررسی آراء تربیتی علامه نراقی (قدس سره) بیانگر آن است که اساسیترین مسئله در تربیت اخلاقی آدمی، شناخت مبانی انسانشناختی است؛ با معرفت به این مبانی است که میتوان اهداف تربیتی را شناسایی کرد؛ اصول و بایدونبایدهای کلی تربیت را کشف نمود و مسیر تربیت اخلاقی را در جهت نیل به سعادت و حیات طیبهای که سرشار از شفقت، مودت و آرامش روانی است، هموار ساخت.
واژگان کلیدی: تربیت اخلاقی، مبانی انسانشناختی، ملا مهدی نراقی (قدس سره).
مقدمه
يكي از مهمترين، تأثيرگذارترين و درعینحال، دشوارترين مباحث در حوزة تعليم و تربيت، تربيت اخلاقي است؛ بهعبارتدیگر، سازندگي دروني، اصلاح و تهذيب نفس انسان در سعادت فردي، اجتماعي، دنيوي و اخروي (داودی، 1385، 154)، نقش بسزايي دارد، بهطوریکه اگر انسان تمامي علوم را تحصيل كند و كلية نيروهاي طبيعت را به تسخير خويش درآورد، اما از آراستگی به اخلاق و تسلط بر نفس خود ناتوان باشد، از رسيدن به سعادت و نيل به كمال باز ميماند. تمامي پيشرفتهاي علمي و صنعتي در صورتي كه با اصلاح درون انسان همراه نباشد، كاخهاي سر به فلك كشيدهاي را ميمانند كه بر فراز قله آتشفشان بنا شده باشد؛ از اينرو تربيت اخلاقي انسان و برنامه انسانسازي براي هر جامعهاي امري حياتي است (سادات، 1384، 1).
تربیت اخلاقی به فرایند برانگیختن، فراهم ساختن و بهکار بستن سازوکارهای آموزشی و پرورشی در جهت دریافت گزارههای اخلاقی و شناختن و شناساندن فضایل و رذایل و زمینهسازی برای ایجاد نگرش و روی آوردن به اخلاق حسنه و تقید و پایبندی و عینیت دادن ارزشهای اخلاقی بهمنظور رسیدن به سعادت و کمال جاودانه اطلاق میشود؛ بر این اساس، دانش تعلیم و تربیت از دادهها و یافتههای اخلاق بهره میگیرد و با سازوکارهای خود نگرش و رفتار اخلاق را در افراد ایجاد کرده و آدمی را از خودمحوری رهایی بخشیده و به او رنگ خدایی میدهد (رضاداد نام، 1390، 46).
فلسفه وجودی تربیت اخلاقی به این است که زمینه رشد توانمندیهای فطری را فراهم سازد و نگذارد عوامل محیطی و نظامهای تربیتی غیرصحیح در وی تأثیر منفی گذارده و او را به بیراهه بکشاند و موجب خسران انسان شوند (شاملی و همکاران، 1390، 80).
اهميت تربيت اخلاقي در نظامهاي آموزشي و پرورشي، امري بديهي و غیرقابلانکار است؛ چراکه اخلاق و تربيت اخلاقي، يكي از اركان اساسي فرهنگ بشري را تشكيل ميدهد؛ به همين دليل، اين موضوع از ديرباز در فرهنگ اسلامي مورد توجه بوده و یکی از اهدافی است که بهطور صریح در تعالیم مقدس پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از آن با عنوان تتمیم مکارم و فضایل اخلاقی (مجلسی، 1403 ق، 16، 210)، نام برده شده است.
«مباني» در لغت به معناي «شالوده و اساس» یکچیز است (راغب اصفهانی، 1416 ق، 1، 252) و در اصطلاح دانشمندان تربيتي، به مجموعه قانونمندیهای شناخته شده در علوم نطری که تعلیم و تربیت بر آن تکیه دارد و بر ویژگیهای عمومی و اساسی انسانی ناظر است، گفته میشود. این ویژگیها، اولاً، در مورد عموم انسانها صادق و ثانیاً به شکل قضایای حاوی «است» قابل بیان است (باقری، 1390، 1، 89).
مباني هر مكتب، نوع اصول ارزشي و تربيتي آن مكتب را مشخص ميكند. در دین مبین اسلام نیز تربیت اخلاقی ریشه در فطرت آدمی دارد؛ و این بدین معناست که تریت اخلاقی دارای مبانی فطری است. منظور از مبانی تربیت اخلاقی مبتنی بر آموزههای اسلامی، ویژگیهای طبیعی شناختی و گرایشیای است که بهصورت فطری در انسانها وجود دارند و منشأ و مبنایی برای انجام رفتارهای اخلاقی در ابعاد مختلف هستند؛ بهعبارتدیگر مبانی تربیت اخلاقی همان هستیها، قابلیتها و ویژگیهای انسانی هستند که خواستهها و عملکردهای اخلاقی از آن پدید میآیند (فقیهی، 1392، 33).
انسان با مراجعه به باطن خود بهراحتی میتواند به تکتک مبانی فطرتاش پی ببرد و آنها را لمس نماید، چون مبانی، همیشگی و پایدارند؛ پس در هر زمانی کشف شدنی و دستیافتنی هستند، منتها اگر در ابتدای دوران زندگی (از زمان کودکی) به رشد و ارتقای آنها اقدام شود، بهتر است تا بعد از گذشت سالها، زیرا در این دوران دستنخوردهتر هستند (شکوهی، 1387، 25). همة مبانی فطری بهنوبة خود به شکل بالقوه در درون تکتک انسانها قرار گرفته است که با بهکارگیری و راهنماییهای صحیح میتوانند به تکامل و فعلیت خوب یا بد برسند. جالب این است که مجموعه مبانی نهتنها با هم مرتبط و هماهنگاند و هیچگونه تضاد و تزاحمی بین آنها وجود ندارد، بلکه با نظام آفرینش و هدف خلقت نیز کاملاً منطبق هستند؛ بنابراین هرچقدر فطریات بالقوه به فعلیت خود برسند، بیشتر میتوانند با نظام آفرینش هماهنگ باشند و به ارتقا و درجة عالی برسند (بهشتی و همکاران، 1389، 1، 43). در هدف آفرینش گفته میشود هر موجودی که در دنیا هست، برای رسیدن به کمال متعالی خویش دنبال آن میرود و در جستجوی آن است و انسانها نیز از این قاعده مستثنا نیستند؛ هر انسانی بهنوبة خود دوست دارد عاری از نقص باشد؛ پس تلاش میکند تا کاستیها را کم نماید. اینکه آدمی غالباً به دنبال خوبیهاست و از بدیها میگریزد، اینکه آرامش را دوست دارد و میخواهد به دستش بیاورد، اینکه هرگاه اشتباهی مینماید، سعی بر رفع کردن آن دارد؛ همه نشان از حضور فطری بودن استعدادهای افراد است؛ از اینرو است که نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرمایند: «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَة» (کلینی، 1344،، 13).
مراد از مبانی انسانشناختی تربیت اخلاقی آن دسته از گزارههای توصیفی ـ تبیینی مدلل دربارة واقعیت وجود انسان است که از تعالیم اسلامی یا معارف اصیل اسلامی یا از مباحث مربوط به تعریف انسان در فلسفه اسلامی (علم النفس فلسفی) استخراج شدهاند (کشاورز، 1390، 1) و بايد آنها را به لحاظ نقش محوري تبيين و ترسيم سيماي كلي انسان در هر نظرية فلسفي تربيت، سنگ بناي اصلي هرگونه توصيف و تبييني از فلسفة تربيت با رويكرد اسلامي دانست. توجه و پرورش درست این مبانی سبب ارتقای انسان بهمراتب بالاتر در همة زمینهها، بهویژه درزمینة تربیت اخلاقی میشود (چراغ چشم، 1385، 57).
دیدگاه ملا مهدی نراقی (قدس سره) بهعنوان یک مربی دینی و شخصیت متخصص در زمینه فقه، اصول فقه، اخلاق، فلسفه و کلام که با آثار فراوان علمی جوامع اسلامی معاصر را تحت تأثیر نگرشهای تربیتی اخلاقی خود قرار داده است؛ از اهمیت ویژهای برخورداراست. نگاه علامه نراقی (قدس سره) به انسان نگاهی است جامع که به تمام ابعاد آدمی به نحو شایسته توجه نموده است. ایشان برخلاف برخی از عارف مسلکان که برداشتهای ناقصی از دین دارند، برای تربیت اخلاقی در کنار تربیت الهی، سیاسی، اجتماعی و عرفانی اهمیتی بس شگرف قائل است، به صورتی که نظام وی، تربیت بشریت را و نه تربیت صرفاً افراد و یا جامعهای خاص را بر عهده دارد؛ اندیشه محقق نراقی (قدس سره) بر این امر استوار است که وقتی ویژگیهای فطری را مبانی تربیتی بدانیم، نظام تربیتی ما برای همه انسانها کاربرد دارد؛ چون همه از فطرت مشترک الهی برخوردار هستیم (نراقی، 1381، 72).
اکنون با توجه به مطالب فوق، هدف پژوهش حاضر، بررسی مبانی انسانشناختی تربیت اخلاقی از دیدگاه ملا مهدی نراقی (قدس سره) است.
روش پژوهش
برای نیل به هدف پژوهش، از روش پژوهش توصیفی- تحلیلی استفاده و بهمنظور گردآوری دادههای لازم، منابع موجود و مرتبط با استفاده از فرمهای فیشبرداری از منابع، جمعآوری و با شیوههای کیفی مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفته شده است.
یافتههای پژوهش
هر ديدگاه و نظريه يا طرح و برنامة تربيتي مشتمل بر شماري از گزارههای تجويزي است كه پذيرش آنها، صرفاً با توجه به اعتبار مفروض مجموعهای ديگر از گزارهها با عنوان، «مباني تربيت» امری مدلل و منطقی به نظر میرسد. مباني تربيت از هستي جهان و انسان و نيز از جايگاه و موقعيت شايسته آدمي در هستي (يعني نسبت او با خالق هستي و ديگر موجودات، وضعيت مطلوب زندگي انسان و غايت آن، سرمایهها، امكانات، تواناییها، ظرفیتها، ضعفها و محدودیتها) و نيز از قوانين، سنتها، ضرورتها و شرايطي بحث میکند كه حيات انسان و نحوة تحول در آن را تحت تأثير قرار میدهند؛ و يا تصويري از واقعيات تربيتی و نحوه تغيير و تحول در آنها را ارائه میکند که بر اين اساس، انواع گزارههاي تجويزي دربارة تربيت شكل میگیرد و قابل تأييد و اجرا میشوند (مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی جمهوری اسلامی ایران، 1390، 45).
ساختار نظامهای تربیتی برگرفته از مبانی انسانشناختی است. در حقیقت همانگونه که اشاره شد، نوع نگرش به انسان و تحلیل ویژگیهای او، جایگاهش در هستی و رابطهاش با خدا، خود، دیگران و جهان هستی (جوادی آملی، 1391، 36) و توصیف از چگونه بودن آدمی، هدایت میکند که آدمی چگونه باید تربیت شود. نظام تربیت اخلاقی ملا مهدی نراقی (قدس سره) نیز، مبتنی بر نوع نگرش اسلامی وی به مبانی انسانشناختی است (نصیری، 1380، 13)؛ در این نگرش دینی، انسان دارای فطرت و سرشت خدادادی و استعدادها و توانمندیهای فراوانی است (بهشتی و همکاران، 1389، 4، 203) که زمینه را برای ارتقاء و پیشرفت و رسیدن به هدفهای کمالی هموار میسازد؛ همین استعدادها است که اهداف تعلیم و تربیت او را مشخص میسازد و از اصول و بایدها و نبایدهای کلی در مسیر زندگی حکایت میکند.
در این مقاله، تعدادی از مبانی انسانشناختی تربیت اخلاقی تشریح شده است.
1) اصالت روح
بخش اصیل وجود انسان، روح اوست؛ بسیاری از ادلهای که وجود روح و غیرمادی بودن آن را اثبات میکنند، این حقیقت را نیز آشکار میسازند که آنچه به نام فعالیتهای ذهنی خوانده میشود، از روح آدمی سرچشمه میگیرد و بدن مادی در این عرصه، ابزاری بیش نیست. اگر احساس و اراده و تفکر و تعقل - که از مقومات وجود انساناند – خاستگاهی جز روح ندارند، پس بخش اصیل وجود انسان روح اوست و انسانیت او در گرو همان است؛ بر این اساس، از نظر قرآن کریم، حضرت آدم (علیه السلام) هنگامی سزاوار سجدة فرشتگان میشود که روح الهی در او دمیده شود: «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ» (حجر، 29)، پس چون او را استوار بپرداختم و در آن از روح خود دمیدم، برای او به سجده درافتید». همچنین زمانی که مأموران الهی جان کسی را میگیرند، او را نابود نساختهاند، بلکه تمام حقیقت او را از عرصهای به عرصة دیگر انتقال دادهاند؛ «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا: (انعام، 61) و او بر بندگان خود چیره است و بر شما نگهبانانی میفرستد و چون مرگ یکی از شما فرا رسد، فرشتگان ما او را میگیرند؛ بر اساس این مبنا، هدف اصلی تربیت اخلاقی باید پرورش و استکمال روح باشد؛ و پرورش بدن وسیلهای برای تکامل روح بهشمار رود؛ همچنین هنگامیکه میان خواستههای روحی و نیازهای بدنی تزاحمی پدید آید، باید پرورش روح را دارای اولویت دانست.
با اذعان به اینکه انسان موضوع تربیت است و هر نظام تربیتی به ناچار باید دیدگاه خود را نسبت به انسان و ویژگیهایش مشخص نماید، ملا مهدی نراقی (قدس سره) در صفحات نخستین کتاب جامعالسعادات دیدگاه خود را درباره انسان به اجمال بیان داشته است؛ او مانند فلاسفه اسلامی به شناخت درست انسان بهمنزله موجودی مرکب از روح و بدن و اصالت روح مجرد و بقای آن پس از مرگ، تکیه میکند. وی معتقد است جاودانه بودن روح میتواند جاودانه بودن آثار تربیت اخلاقی را به همراه داشته باشد و توجیهگر آن باشد که صفات و رفتار انسان با روح او آمیخته میشود و با آن در قیامت محشور میشود؛ بنابراین از نظر او بدن انسان مادی و فناپذیر است، ولی روح انسانی جاودان است؛ به همین سبب اگر این روح با اخلاق خوب آراسته و تربیت شود، در سعادت ابدی از نعمتهای الهی بهرهمند میشود و اگر خود را آلوده به پلیدیها نماید، در عذاب همیشگی همچنان غوطهور خواهد شد» (نراقی، 1390، 1، 5)؛ از اینرو میتوان گفت؛ نگاه تربیتی او به انسان، نگاهی فراگیر و در برگیرندة همه ابعاد وجودی او بوده و این نگاه نراقی (قدس سره) حاکی از توجه عمیق وی به لزوم شناخت جامع از انسان، در فرایند تربیت است.
وی در مباحث انسانشناسی؛ طبیعت انسان را مرکب از تمایلات خیر و شر ذکر کرده و بهصراحت بیان نموده است: «خدا طینت انسان را از تاریکیها و نور تخمیر کرد و انگیزههای او را از خیر و شر مرکب ساخت و از مواد متخلف معجونی واحد پدید آورد و قوا و صفات متناقض را در آن جمع نمود» (همان، 1). وی در موارد دیگر تأثیر مزاج و استعداد فرد در اصل خلقت را بر ایجاد صفات ویژه بیان کرده و این تأثیر را تام و کامل میداند و معتقد است افراد در این تأثیر متفاوتند؛ بعضی از اشخاص بهحسب طبیعتشان، جدا از عوامل محیطی و اجتماعی و تربیتی، دارای صفات ویژهای هستند و رفتارشان حکایت از آن دارد؛ برای مثال برخی با کوچکترین عاملی میترسند یا محزون میشوند و با کمترین عامل تعجب، میخندند و برخی درست بر خلاف آنان هستند؛ عدهای مانند انبیاء و ائمه با فطرت متعادل و غلبه عقل بر قوای غضب و شهوت به دنیا میآیند و عدهای با توانایی تجاوز از حد اعتدال پا به عرصه وجود میگذارند (عاشوری، 1381).
نراقی (قدس سره) همچون علمای مسلمان، انسان را دارای دو گونه تمایل میداند، چنانکه در قرآن درباره آدمی آیات گوناگونی آمده است؛ برخی آدمی را ستایش میکنند، برخی از آنها او را نکوهش کردهاند؛ روح آدمی متمایل به بالاست و شوق رسیدن به کمالات را دارد، اما تن خاکی تمایل بهسوی خاک دارد، اگر آدمی اسیر تن و هوای نفسانی شود به دامن بدیها سقوط میکند و اگر تمایل خواستههای جان شود به عرش پر میزند و مونس و همدم یار میشود، وگرنه در بدبختی و هلاکت خواهد افتاد (اباذری، 1384، 36).
2) مفطور بودن به فطرت الهی
یکی از بخشهای اصلي و اساسي تربيت اخلاقی، شكوفايي فطريات انسان است. در اين نظام، شكوفايي هدفي براي همة انسانها است و همه ميتوانند به شكوفايي دست یابند. انسانها براي شكوفا شدن، بايد خود را كشف كنند؛ بفهمند كه چه ويژگيها و طبيعتي دارند و اينكه چه ميتوانند بشوند. قدم اول در اين راه، باورداشتن جنبههاي ذاتي و پنهان وجود آدمي است؛ قدم دوم اين است كه به انسان ياد داده شود که چگونه هويت خود را بازشناسد؛ چگونه خويش را شكوفا سازد؛ براي شكوفايي چه چيز مفيد و چه چيز تضعيفكننده و آلودهسازِ آن است، چه چيز را انتخاب كند و چه چيز را ناديده انگارد، چه چيز را انجام دهد و از چه چيز دوري جويد؛ گفتوگو از فطرت الهي، گفتوگو از محوريترين و ثابتترين بُعد دينيِ وجود انسان است و همة تدابير، برنامهها و تحقيقات تربيتي بايد بر پاية فطرت پيريزي شوند؛ زيرا خداوند، آدمي را بر اين بنياد خواسته و سرشته و پرورش و رشد و كمال او را از اين راه ممكن دانسته است (اسلامی، 1389، 56).
گوهر گران ماية فطرت توحيدي، هنگامي در وجود آدمي شكل گرفت كه انسان قبل از عالم دنيا و پيش از تعلق به اين بدن جسماني، در يكي از عوالم پيشين به نام عالم «ذر» در فضايي مقدس و نوراني، پس از اعطاي اختيار به وي، دربارة پروردگار بودن خداوند نسبت به او مورد سؤال قرار گرفت كه: «ألست بربكم؟» انسانها همگي پاسخ گفتند: بلي. خداوند متعال جريان اين واقعه را چنين گزارش ميكند: «به خاطر آور زماني را كه پروردگار تو از پشت بنيآدم، فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آري؛ گواهي ميدهيم تا اينكه در روز رستاخيز (نتوانيد بهانه آوريد و) بگوييد: ما از اين غافل بوديم يا بگوييد: پدران ما قبل از ما مشرك بودند و ما هم فرزندانِ بعد از آنها بوديم آيا ما را به سبب آنچه باطلگروان انجام دادند، هلاك ميسازي؟» (اعراف، 173 - 172).
با ورود انسان به عالم دنيا، اين گفتوگو و اقرار، همراه با ویژگیهای عالمي كه اين حادثه در آن رخ داده است، فراموش شد؛ ازهمينرو قرآن كريم آن جريان را بازگو ميكند تا شايد موجب يادآوري شود. گام نهادن انسان در اين جهان، هرچند به فراموشي انسان در مورد عالم ذر انجاميد، موجب محو و حذف يكبارة گوهر پاکفطرت الهي از صفحة خاطر وجود آدمي نشد، بلكه همچنان استوار و محكم، مفطور او باقي ماند تا در زماني ديگر، آن را دوباره در خاطر خود حاضر سازد.[1]
بنابر همين ارتباط وثيق و عميق بين فطرت و دين، دين عامل شكوفايي فطرت و شكوفايي آن متقابلاً عامل رونق و ترويج دين ميشود. دين ميتواند انسان را به كمال حاصل از به فعليت رسيدن فطرت نائل نماید. اگر فطرت الهي در وجود انسان نبود، كسي نه آفريننده و نه روزيرسانش را ميشناخت و در سطح جامعه از ديانت خبري نبود.[2]
همانگونه كه امام صادق (علیه السلام) فرمود، فطرت الهي در وجود آدمي به فراموشي سپرده شد تا روزي دوباره آن را متذكر شود. اين يادآوري بهخوديخود حاصل نخواهد شد، بلکه كوشش و همت مردان بزرگ الهي از جنس انبيا و جانشيناني از نوع مربيان شايسته و وارسته را میطلبد.[3]
مرحوم نراقی نیز بر اساس این مبنا توصیه مینماید که طراحی و تدوین یک نظام مشترک تعلیم و تربیت برای همه انسانها امری ممکن و مطلوب بوده و هدف نهایی تربیت اخلاقی همة انسانها امری واحد است؛ بنابراین در برنامهریزی برای چنین تربیتی همواره باید این نکته را در نظر داشت که بارور کردن فطرت الهی انسانها و زدودن غبار غفلت از آن یکی از رسالتهای تربیت مبتنی بر آموزههای اسلامی است (نراقی، 1390، 2، 245).
3) متفاوت بودن
خداوند انسانها را با وجود اشتراكات بسيار در نوع استعدادها و عواطف و علائق طبيعی، فطرت الهی، بهرهمندی از عقل و اراده و اختیار؛ داراي برخي ویژگیها- بالفعل يا بالقوه- متفاوت (جسمی، فکری، جنسی/جنسيتی) آفريده است؛ بر اساس اين تفاوتها، چگونگي و ميزان مسئوليت و نيز گسترة زمینهها، امكانات و فرصتهای تكامل يا تنزل در انسان، گوناگون است. البته، با توجه به نظر محقق نراقی (قدس سره) اینگونه اختلافات تابع حكمت الهي و نظام علت و معلولي حاكم بر جهان است و سبب میشود تا انسانها برحسب وسع و تواناییهای متفاوت، با حقوق و تكاليف متنوعي مواجه باشند. اين تفاوتهای قابلتوجه، هم بين افراد و اصناف بشر وجود دارند و هم در طول زندگي يك فرد و برحسب شرايط و مقتضيات مراحل رشد رخ مینمایند؛ پس پذيرش فطرت و طبيعت مشترك نبايد موجب شود كه انواع تفاوتهای موجود بين انسانها و در مراحل زندگي هر انسان ناديده گرفته شود و با وجود لزوم توجه به حقيقت مشترك انساني و وحدت بنيادي فطرت و طبيعت آدمي، توجه به اين نوع اختلافات نيز كاملاً ضروري است (نراقی، 1390، 1، 60).
4) هدفمندي در آفرینش
چون انسان آفريدة خداست، پس غايت زيست انساني نمیتواند فارغ از غايت آفرينش باشد؛ و غايت آفرينش انسان، بايد با غايت آفرينش جهان هماهنگ باشد؛ زيرا زيست آدمي در جهان و وابستة به آن است؛ او در خلأ به سر نمیبرد؛ پس هرگونه داعية استقلال و انفكاك هدف زندگی بشر از غايت هستی، ادعايي سبکسرانه تلقي میشود و محکومبه شكست است؛ بودن در جهان، به معني همراهي و توافق با هستي و با قانون سراسري و حركت عمومي آن است و همچنین بازنماندن از راه و پيمودن مسير، انتهايي است؛ از اینرو مرحوم نراقی به تبعیت از قرآن كريم دربارة جهان و انسان و هر دو، تعبير «الي الله المصير» را بهكار میبرد (نراقی، 1390، 1، 29). دستیابی بهغایت هستي هدف اساسي آدمي است؛ اما رسيدن به اين هدف، با توجه به نيروي اراده و اختيار در آدمي، مستلزم حركت تعالي جويانه و اختياري انسان بهسوی خداوند متعال است.
5) خداجویی و بندگی خدا
یکی دیگر از مبانی تربیت اخلاقی، «خداخواهی و خداجویی» است. این ویژگی بهصورت فطری در نهاد همه انسانها وجود دارد. امام سجاد (علیه السلام) در نخستین دعای صحیفه سجادیه به فطرت خداجوی انسان اشاره میکند: «به قدرت خود، آفریدگان را آفرید و آنان را به خواست خویش به وجود آورد؛ بیآنکه از روی نمونهای باشد؛ سپس آنان را در راه خواست خویشتن روان گردانید و در راه دوستی به خود برانگیخت». فرمایش امام سجاد (علیه السلام) درباره خداجویی، درواقع تفسیری برای سخن قرآن در مورد فطری بودن گرایش خداخواهی است که آیه شریفه فطرت بر آن تأکید دارد. خداوند متعال میفرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (روم، 30)؛ پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن؛ این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده است؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار، ولی بیشتر مردم نمیدانند.
این گرایش و کشش درونی و جذبه معنوی در همه انسانها، از هر نژاد و قبیلهای و از هر جنسی وجود دارد. همه انسانها حتی بتپرستان مشرک و مادیگرایان از چنین جذبه معنوی و گرایش باطنی برخوردارند و در باطن، ذات خود را به نیروی مرموزی وابسته میدانند و در برابرش کرنش میکنند. دل انسان نمیتواند بدون خدا آرام بگیرد، گرچه در تعیین مصداق، گاهی به خطا میرود (امینی، 1372، 31).
دلیل دیگری که علامه نراقی (قدس سره) نیز آن را تأیید نمودهاند، پناه بردن انسان به نیروی مرموز ماورای طبیعی در گرفتاریها و درخواست حل مشکلات و فرونشستن توفانهای سخت زندگی از درگاه او است (نراقی، 1390، 2، 294)؛ این نیز گواه دیگری بر اصالت این جاذبه درونی و الهام فطری است که در کنار شواهد دیگر، ما را به وجود چنین کشش نیرومندی در درون وجودمان بهسوی خدا آگاه میسازد.
درمجموع چنین میتوان عنوان نمود که مطابق این مبنا اساس تربیت اخلاق اسلامی، باور به وحدانیت خداوند و بندگی اوست؛ زیرا اخلاق فاضله در ثبات و دوام خود نیاز به ضامنی دارد که از آن حراست کند و این ضامن چیزی جز توحید و بندگی خدا نیست؛ درواقع تنها دژ محکمی که میتواند انسان را از هرگونه خطا و لغزش و رذیلتهای اخلاقی باز دارد، دژ توحید و بندگی خداست. تمام تلاش انبیاء این بوده است که با گشودن راه بندگی خدا انسانها را بهغایت تربیت سوق دهند (فرمهینی فراهانی و دیگران، 1388، 69).
6) خودآگاهي
انسان ميان انواع آفريدگان، يگانه موجودي است كه ظرفيت و توان خودآگاهي دارد. خودآگاهي عبارت از ادراك كيفيت و سرشت خويش، كيفيت و سرشت جهان و كيفيت و سرشت رابطة خويش با جهان است (شریعتی، 1361، 131). اسلام عنايت ويژهاي به اين نكته دارد كه انسان خود را بشناسد و موقعيت خويش را در جهان آفرينش تشخيص دهد. اين همه تأكيد در قرآن دربارة انسان براي اين است كه انسان خويشتن را، آنچنانکه هست، بشناسد و مقام و موضع خود را در عالم وجود درك كند. هدف از اين شناخت نيز آن است كه خود را به مقام والايي كه شايسته آن است، برساند (مطهری، 1386، 218 - 72). «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (حشر: 19)؛ از آنان هستید كه خدا را فراموش كردند، پس خدا آنها را از خودشان فراموشانيد. آنان همه فاسقانند. امام علی (علیه السلام) نيز ميفرمايد: «من عرف نفسه عرف ربه» (آمدی، 1373، 196)؛ هر كه خود را بشناسد، خداي خويش را ميشناسد، چراکه خود انسان همان چيزي است كه روح الهی ناميده ميشود و با شناخت آن است كه انسان احساس شرافت، كرامت و تعالي ميكند؛ به خداي خويش پيميبرد و مقدسات اجتماعي و اخلاقي برايش معنا و ارزش مييابد.
محقق نراقی (قدس سره) خودآگاهی را برای هر فرد ضروري میداند؛ زيرا انسان با خودشناسي به قابليتها، توانمنديها، تحولات و ويژگيهاي فطري و غیر فطری خود پي ميبرد و ضعف، فقر، نيازمندي و تعلق به قدرت لايتناهي پروردگار را در خود حس ميكند و اين مقدمهای براي سلوك عملي و رفتن بهسوی خدا، اهداف عالي تربيتي و كمال مطلوب است. خودشناسي يا معرفت نفس، زيربناي سعادت بشر در همة شئون مادي و معنوي است (بهشتی و همکاران، 1389، 4، 220)؛ زيرا اگر كسي خود را نشناسد و از امكانت وجودي و توانمنديهاي خويش آگاه نباشد و واقعيتهاي هستي خود را نشناسد، نميداند به دنبال چه هدفهايي در زندگي باشد و بر چه اصولي رفتار خويش را استوار سازد.
از دلايل توجّه خاص مرحوم نراقی (قدس سره) به خودآگاهی همين است كه شناخت خود باعث میشود فرد به اصلیترین قوای خویش، یعنی عقل، وهم، شهوت و غضب که منشأ رفتارهای او هستند، پی ببرد و بداند که خیر و شرها و خوبیها و بدیهای انسان به یکی یا مجموعه از این چهار قوه بازمیگردد و تربیت صحیح اخلاقی درگرو تقویت عقل است، به حدی که بتواند قوای دیگر را هدایت کند و خود مقهور آنها نشود (حسنی، 1374، 51). این نوع شناخت زمینهساز تبعیت از عقل و تربیت بر اساس راهنماییهای آن خواهد بود.
7) خود ارزشمندی
از جمله مبانی تربیت اخلاقی که سبب افزایش توانمندیهای ارزشی میشود، انگیزه «خود ارزشمندی» است. خود ارزشمندی به این معناست که انسان در مرتبه ذات نفس، خویشتن خویش را دوست دارد (فقیهی، سبحانی نژاد و نجفی، 1392)؛ پس این ویژگی، امری فطری و بهخودیخود، مطلوب است؛ اساساً گرایش خوددوستی، خاستگاه تمام گرایشهای دیگر است. به بیان استاد مصباح یزدی، حتی گرایش به خدا و محبت به خدا نیز در این گرایش نهفته است و از رهگذر حب ذات یا خود ارزشمندی، ناآگاهانه نقش خود را ایفا میکند و سبب میشود انسان به مقاصد عالی برسد (مصباح یزدی، 1387، 2، 30).
مرحوم نراقی نیز عزتیابی و نیل به احساس ارزشمندی را زمینهساز تربیت اخلاقی دانسته و میفرماید: «عزت اجتماعی و سیاسی جامعه ایمانی اسلامی مبتنی بر عزت روانشناختی و احساس ارزشمندی افراد مؤمن در خویشتن است؛ از اینرو در تربیت اسلامی ابتدا باید احساس عزتنفس در افراد پرورش یابد تا به اصحاب انسانهای کامل اسلامی پیوند بخورند» (نراقی، 1390، 1، 45 - 44).
بنابراین، خود ارزشمندی را باید یکی از ویژگیهای مهم انسان دانست که خاستگاه رفتارهای انسانی بوده و اگر به آن توجه شود و در مسیر درستی هدایت شود، منشأ عزت خواهی، کمالجویی و سعادتمندی میشود؛ و در مقابل، اگر به انحراف کشانده شود، روح استکبار و سرکشی بر انسان چیره شده و فرد به رفتارهای ناپسندی، مانند خودخواهی، خودبرتربینی و آزمندی میانجامد.
8) دوری از غفلت
غفلت در کتابهای اخلاقی و روایی، فراوان مطرح شده و مراد از آن، خود فراموشی و خدا فراموشی است (جوادی آملی، 1377، 28). در بحث خداجویی بیان شد که انسان بهطور فطری خداجو است و باید با چنین طبیعتی همواره به یاد خدا و در پی کمال باشد، ولی در مواردی دیده میشود که چنین نیست. سرّ این مسئله آن است که انسان بر اثر سرگرمیهای فراوان از یاد خدا غافل میشود و خدا را فراموش میکند (مصباح یزدی، 1376، 246).
غفلت، راههای معرفتی را که خداوند برای انسان قرار داده است، مسدود و آنها را غیرقابل استفاده میکند. خداوند، چشم، گوش و دل را در اختیار انسان قرار داده است تا در مسیر شناخت و معرفت از آنها استفاده کند، ولی شخص غافل در تشخیص درست از نادرست، از آنها استفاده نمیکند، بلکه سرش را پایین انداخته، بهمقتضای غریزه کور و بدون آنکه توجه کند، حق و باطلی هم است، عمل خواهد کرد (مصباح یزدی، 1387، 2، 164). از آنجا که غفلت، منشأ رفتارهای ناپسندی مانند خود فراموشی و خدا فراموشی میشود، دوری از آن بهعنوان یکی از مبانی تربیت اخلاقی در نظام تربیتی علامه نراقی (قدس سره) معرفی شده است (نراقی، 1390، 2، 447).
9) دگرگوني وجودی
انسان موجودي همواره در حال حركت و صيرورت است (حجر، 29). منظور از اين حركت، در آراء محقق نراقی (قدس سره) تغيير پيوستة نفس (كه يك وجود واحد است، اما داراي مراتب) و خروج دائمي آن از قوه (استعدادهاي بالقوه) به فعليت است. آدمي، در ضمن اين تغيير مستمر، میتواند اشتداد وجودي يابد. با اینکه حركت نفس (در مراتب نفس نباتي و حيواني) از الگوي تعريف شدهای تبعيت میکند، ولي حركت نفس در مرتبة انساني، امري از پيش تعريف شده نيست؛ بلكه به اراده و انتخاب وي بستگي دارد و از اینرو موضوعي نامتعين است. منظور از نامتعين بودن حركت نفس انساني، بیجهتی آن نيست، بلكه مقصود اين است كه جهت اين حركت، گرچه در مراتب پايين (مشترک بين انسان و ديگر موجودات) تا حدود زيادي معيّن و اجباري است، ولي در مراتب انساني آن، موضوعي اجباري، از پيش تعيين شده و معيّن نيست (نراقی، 1390، 2: 239).
10) توانمندیهای عقلانی
از مبانی تربیت اخلاقی توانایی عقل فرد در تحقیق حقیقت و ابطال باطل است. کشف حقایق، بینش صحیح نسبت به نظام هستی و جایگاه هر دسته از موجودات، فهم درست از اهداف تربیت و راهکارهای تربیتی و اخلاقی، همه و همه با توانمندی عقلی میسر میشود.
از نظر نراقی (قدس سره) تعلیم و تربیت اسلامی بر مبنای تعقل و تفکر بوده و برای آن ارزش فوقالعاده قائل است (نراقی، 1390، 1، 97). ایشان همچنین تأکید ویژهای بر عقل نظری و عملی دارند، زیرا عقل نظری عهدهدار ادراک و راهنمایی به فضایل و رذایل است و عقل عملی اجراکننده و مؤید اشارتها و هدایتهای عقل نظری است. راهنمایی و ادراک عقل نظری در مورد فضایل و رذایل بدینصورت است که هر فضیلتی ضدی دارد که آن رذیلت است. فضیلت حد اعتدال و رذیلت دو سوی افراطوتفریط و خروج از اعتدال است که از آن به ظلم و جور تعبیر میشود. هر صفت و رفتار تربیتی و اخلاقی دارای حالت وسط و اطراف است. حالت وسط فضیلت است و اطراف، چه در طرف افراط و چه در طرف تفریط رذیلت نامیده میشود (بهشتی و همکاران، 1389، 4، 206).
به نظر نراقی (قدس سره) دستیابی بهاعتدال و وسط حقیقی بسی دشوار است و استقامت بر آن دشوارتر (نراقی، 1390، 1، 65)، به همین دلیل است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از دستیابی به وسط حقیقی به استقامت بر آن دوباره امر میشود که «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ» (هود، 112).
علامه (قدس سره) در بیان فواید عقلگرایی، به حدیث مشهور «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» (کلینی، 1344، 1، 11) استناد میکند و به بیان فواید بهرهمندی از عقل در نیل به اهداف والای انسانی بهعنوان یکی از ابزار تمیز، تشخیص و راهیابی به حقیقت عالم و شناخت حقایق موجود در جهان آفرینش پرداخته و برای عقل وجهای رحمانی والهی قائل میشود و با توجه به این مبنا محصول تفکر را رشد و قرب الهی معرفی کرده و عقل را وسیلهای برای عبادت آگاهانه میداند (نراقی، 1390، 2، 118 - 116). عقلانیت و تفکری که آثار و نظریات اخلاقی تربیتی نراقی (قدس سره) را در برگرفته است، حاکی از سیر تربیت ایشان بر این مبناست؛ بنابراین آنچه در تشریح جایگاه نظریه فلسفی و تربیتی محقق نراقی (قدس سره)، آن را از موقعیت ممتازي برخوردار میسازد، توجه به عنصر شناخت و تکیه و اعتماد به عقل و استدلال است که آن را مقدمه مباحث تربیتی خود قرار داده و تقویت قوه عقلانی را در تحصیل سعادت و کمال حقیقی مؤثر میداند و به عقل ورزي و تفکرمحوري در زندگی انسان اذعان مینماید.
11) اجتماعی بودن
انسان، به دليل نيازمندي يا کمالجویی و به لحاظ ساختار شخصيت، موجودي اجتماعي است (شمس، 10 – 9؛ مطففین، 15 – 14؛ مائده، 105) و هويت او تا حد قابلتوجهی (بهویژه در آغاز زندگي) در عرصة زندگي اجتماعي ساختهوپرداخته میشود؛ يعني بينش، گرايش، کنش و منش انسان از نظام فرهنگي، اقتصادي و سياسي اجتماع تأثير میپذیرد، هرچند اين تأثير هرگز به آن پايه نيست كه او را بهصورت تابعي مطلق از وضع محيط اجتماعي درآورد؛ بنابراين هم بايد شرايط اجتماعی را به مثابة عاملی بسيار مؤثر بر شخصيت و نحوة زندگی افراد در نظر بگيريم و هم میتوان با تکیهبر ارادة فردی در برابر اين تأثیر اجتماعی مقاومت کرد و حتی با شناخت جامعه و قوانين حاكم بر تحولات اجتماعي و عمل مناسب، میتوان تأثير مناسبی بر نظام اجتماعی گذاشت (نراقی، 1390، 2، 382).
دراینباره، قرآن كريم در آيات متعدد ضمن اشاره به واقعيت تأثيرپذيري بسياري از انسانها از محيط اجتماعي، با توجه به وجود اختيار و اراده در انسان، بر مسئولیت آدمي در برابر اجتماع تأکيد كرده و به تغيير شرايط حاكم بر هر جامعه در صورت تحول افراد آن، به مثابة سنتي الهي تصريح نموده است. همانگونه كه در آية يازدهم سورة رعد آمده است: «ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم»؛ بنابراین هرچند جوامع سرنوشتي دارند كه آحاد آن از آن بهره میبرند، اما تغيير اين سرنوشت مستلزم تغيير در همة افراد جامعه است؛ يعني سرنوشت فرد و اجتماع به هم گره خورده است؛ بر اين اساس از منظر اسلامی، ديدگاه فردگرايانه و جامعه گرايانه، مورد تأييد نيست؛ بلكه ديدگاه معتدل و بينابيني كه به فرد و جامعه، هر دو اهميت میدهد، مورد توجه است (مطهری، 1360، 331).
در برداشتی از آراء محقق نراقی (قدس سره)، چنین میتوان عنوان نمود که فرد و اجتماع در يك ديگر تأثير متقابل دارند و سرنوشت اين دو به هم گره خورده است. ترديدي نيست كه تباهي اجتماع از تكامل فرد و تباهي فرد از كمال جامعه جلوگيري میکند (نراقی، 1390، 2، 249).
12) مسئولیتپذیری
مسئولیتپذیری در تربیت اخلاقی، پیشرفت فرد و جامعه و هدایت و سازندگی حیات سعادتمندانه آدمی، نقش مهمی را ایفا میکند. امام سجّاد (علیه السلام) میفرماید: «بدان که خدای عزوجل را بر تو حقوقی است که در هر جنبشی که از تو سر میزند و هر آرامشی که داشته باشی و یا در هر حالی که باشی یا در هر منزلی که فرود آیی یا در هر عضوی که بگردانی یا در هر ابزاری که در آن تصرّف کنی، آن حقوق اطراف تو را فراگرفته است؛ بزرگترین حق خدای تبارکوتعالی همان است که برای خویش بر تو واجب کرده؛ همان حقّی که ریشه همه حقوق است» (ابن شعبه حرانی، 1404ق، 255).
مرحوم نراقی نیز آدمي را با توجه به آزادي و قدرت انتخابي که براي حرکت در مسیرهای مختلف زندگي يافته است، مکلف میداند تا پيوسته و بهطور اختياری و آگاهانه در جهت حق و کمال بکوشد؛ پس از نظر ایشان انسان نسبت به انجام درست تكاليف فردي و اجتماعي خويش مسئوليت دارد و بايد پاسخگو باشد (بهشتی و همکاران، 1389، 4، 233-232).
الزام به اين تكاليف و وظايف فردي يا جمعي نسبت به خداوند، خويشتن، خلق (انسانهای ديگر) و خلقت (ساير موجودات زنده، محيط زيست طبيعت و حتي موجودات ماوراء طبیعی) متناسب با توانايي و وسع مكلفين و با رعايت شرايط عمومي تكليف (عقل، بلوغ، علم، قدرت، اختيار و آزادي) از سوي خداوند (كه رب و صاحباختیار مطلق امور انسان است) و صرفاً در جهت خير و كمال بندگان صورت میپذیرد (همان، 251-249). عقل نيز، امتثال اين تكاليف و اطاعت از مولاي حقيقي را برعهده لازم میشمارد و نافرماني از اين الزام را ظلم و مستوجب عقاب و مجازات عادلانه میداند؛ پس مسئوليت آدمي در بينش توحيدي فقط در مقابل خداوند متعال اصالت دارد.
اما در بسياري از موارد در نظام معيار ديني، اداي برخي وظايف نسبت به افرادي مشخص، ملازم يا مساوق با رعايت حقوق آنها قرار ياد شده است؛ حتي به سبب تأكيد بیشتر به رعايت «حقوق الناس» گرفته و از آنها با تعبير اینگونه تكاليف، رعايت اين حقوق بر ادا «حقوق خداوند» مقدم دانسته شده است (نراقی، 1390، 2، 103 و 304). بديهي است در اين موارد، انسان بايد در خصوص انجام تكليف خود نسبت به صاحبان اين حقوق نيز پاسخگو باشد؛ اما با توجه به اين توضيح مشخص میشود كه اینگونه پاسخگویی و مسئوليت انسان نسبت به ديگران، صرفاً در پرتو مسئوليت در برابر خداوند متعال شكل میگیرد.
13) اختیار و انتخاب آگاهانه نفس
انسان موجودی مختار و مسئول است زیرا با مراجعهی به خود و کاویدن در درونش میفهمد که میتواند بر خود مسلط شده و اندیشه، انگیزه و عمل خویش را بهسوی خیر اخلاقی هدایت کند و بهترین انتخاب را در مسیر زندگیاش انجام دهد؛ پس هدایت او تکلیفی و تشریعی و نه تکوینی و اجباری است(رضوی به نقل از نراقی، 1381: 338). انسان با مراجعه به خود و کاویدن در درونش، علاوهبر دریافت گرایشها به برخی از تواناییهایش نیز پی میبرد. او با کمی دقت حق را از باطل، خوب را از بد، سلطه را از استقلال و...، تشخیص میدهد و سپس با مراجعه به خودش میفهمد که میتواند بر خود مسلط شده و اندیشه، انگیزه و عمل خویش را بهسوی خیر اخلاقی هدایت کند و بهترین انتخاب را در مسیر زندگیاش انجام دهد. درواقع او با کمک قوة اختیار و توانمندی انتخابش میتواند خود را سعادتمند یا شقاوتمند نماید (نراقی، 1390، 1، 37). این توانمندیها در درون تمام انسانها نهاده شده، به همین دلیل است که بشری را نمییابیم که بگوید فلان کار را با اختیار خودم انجام ندادم، زیرا تا انسان از طریق اختیار راهی را انتخاب نکند، نمیتواند آن کار را انجام دهد؛ پس به خود انسان بستگی دارد که خوب یا بد را انتخاب نماید.
با توجه بیاینکه انسان بر مبنای جهانبینی توحیدی اسلام، موجودی مختار، صاحب اراده و دارای قدرت انتخاب آفریده شده است، بر اساس این مبنا نراقی (قدس سره) معتقد است که اعمال انسان، نه صددرصد بهصورت اجباری و نه کاملاً بهصورت اختیاری است؛ بلکه بر اساس حدیث امام صادق (علیه السلام): «لا جبر ولا تفویض» (مجلسی، 1403 ق، 4، 197) و از مقوله امر بین الامرین است. از نظر ایشان مقدمات بسیاری از کارهای اختیاری ما جبری است، ولی افعال و اعمال مبتنی بر آنها طبق خواست، اراده و انتخاب ما به انجام میرسد؛ اینگونه اعمال را با توجه به مقدمات آنها میتوان به مهیاکننده مقدمات و یا با توجه به اختیار و اراده فاعل آن اعمال، به فاعل آنها نسبت داد (احمدآبادی آرانی، فرمهینی فراهانی، 1391، 25).
14) سعادت خواهی
نراقی(قدس سره) برای تعلیم و تربیت سلسله اهداف طولی قائل است و بالاترین و نهاییترین آنها را وصول به خیر و سعادت مطلق میداند. ایشان در این زمینه میفرمایند: سعادت، يعنى رسيدن به كمالاتى كه فرد قابليت نيل به آنها را داشته است، است و فردى كه به اين كمالات میرسد، سعيد ناميده میشود (نراقی، 1390، 1، 36)، همچنین عالیترین مرتبه سعادت که حقیقت یا سعادت حقیقی نامیده میشود، عبارت از معارف حق و اخلاق طیب که مطلوب ذاتی انسان است؛ البته، وی عشق و انس با خدا را که مترتب بر کسب معارف حق و اخلاق طیب است و نتیجه آن محسوب میشود را برای نام خیر و سعادت شایستهتر میداند. اگرچه معارف حق، اخلاق طیب، زهد و ترک دنیا و مانند آنهمه خیر و سعادتاند (بهشتی و همکاران، 1389، 212).
پس به تعبیر او مهمترین مبنای تعلیم و تربیت، دذ سعادت خواهی انسان است و سعادت حقیقی آن است که انسان از نظر اخلاق فاضله و ملکات راسخه و اعمال و رفتارش به مقامی از معنویت و کمال برسد که هیچ عاملی نتواند ظاهر یا باطنش را تغییر دهد (همان: 215). با توجه به نقش مبانی در جهتگیری و راهبرد برنامههای تربیتی، نراقی (قدس سره) قرب الهی و سعادت را بهعنوان هدف غایی معرفی میکند و نهایت تربیت، تهذیب و آراسته شدن به ملکات زیبای انسانی و ملکی را رسیدن به خیر و سعادت میداند (احمدی بیرجندی، 1383، 42 - 43). ایشان راه وصول به سعادت را از طریق علم و عمل میداند و صرف عمل بر ظاهر احکام شرع را کافی ندانسته، بلکه تحول درونی را لازم میشمارد (بهشتی و همکاران، 1389، 217).
15) فضیلتخواهی
انسان فطرتاً به بسيارى از امور بهحکم آنكه منفعت و سود است، گرايش دارد؛ مثلاً به پول، مقام و...، میل دارد؛ براى اينكه آنها برای وی منفعت هستند و مىتوانند حوائج مادّى او را رفع كنند. در مقابل این امور مادی، امورى هستند كه انسان به آنها گرايش دارد، نه به دليل اينكه منفعت است، بلكه به دليل اينكه فضيلت و خير عقلانى است (منفعت، خير حسى است و فضيلت، خير عقلى)، یعنی انسان بهطور فطری تمایل به خواستهها و فعالیتهای اخلاقی و ارزشی دارد (شکوهی، 1390، 11)؛ بهطورکلی گرایشهایی كه فضيلت هستند دو نوعاند: فردى و اجتماعى. «فردى» مثل گرايش به نظم و انضباط، گرايش به تسلط بر نفس (مالکیت نفس) و بسيارى ديگر از مفاهيم اخلاق فردى و «اجتماعى» مواردی مانند گرايش به تعاون، كمك کردن، گرايش به نيكوكارى، فداكارى و ايثار را شامل میشود؛ پس بهطورکلی گرايش به خیر و فضیلتخواهی، يا به تعبير ديگر گرایشهایی كه از مقوله فضيلت و خير اخلاقى است، در انسان وجود دارد (نراقی، 1390، 93).
فضیلت از نگاه محقق نراقی (قدس سره) هر کاری است که عقل مدح و ستایش فاعل آن را لازم بداند؛ پیداست که این تعریف مبتنی بر حسن و قبح عقلی است که در مقابل اشاعره مورد پذیرش عدلیه است (نراقی، 1381، 18)؛ با اینحال این تعریف از منظر نراقی (قدس سره) مبین تمییز همه انواع فضایل و ترجیح برخی از آنها بر برخی دیگر نیست؛ از اینرو در جایی دیگر از کتاب جامع السعادات آورده است: «بدان معیار و قانون کلی در شناخت فضایل اعمال و حالات و ترجیح برخی بر برخی دیگر نزد صاحبدلان آن است که هرچه عمل بیشترین تأثیر را در اصلاح دل و تصفیه و تطهیر آن از شائبههای دنیا گذشته و بیشترین زمینه را برای شناخت خداوند و آشکار شدن عظمت ذاتی، صفت و فعل خداوند فراهم آورد، افضل و برتر است» (نراقی، 1390، 1، 75- 72). بر اساس این تعریف، فضیلت نهتنها آن است که عقلاً مستلزم مدح باشد، بلکه باید بهگونهای باشد که باعث تطهیر باطن شده و شخص را به قرب الهی برساند (استادی، 1387، 149). این مبنا مسبوق به جهانبینی الهی و رویکرد عرفانی محقق نراقی (قدس سره) در انسانشناسی است. انسان در نگاه او پدیدهای است که درنهایت اتقان و حسن آفریده شده است. در این نگرش انسان، تنها آمیزهای از عناصر اعتدال یافتهای نیست و گرچه کالبد، نمود عینی وجود اوست، حقیقتش روح او و آنچه به برتری انسان بر دیگر آفریدگان انجامیده است، روح الهی اوست و خداوند خود انسان را به همین اعتبار شریف و کریم خوانده است (نراقی، 1390، 1، 5).
16) ضعف
انسان، علاوه بر برخورداري از استعدادهاي خدادادي مختلف، كه رشد مناسب آنها میتواند به تعامل سازنده با شرايط بيروني و به تحول در زمینههای پيش روي آدمي منجر شود، با محدودیتها و خطرات مختلفي نيز روبهرو است؛ در قرآن توصیفهای متعددي از انسان وجود دارد كه در بخشهایی از آن، توصيف محدودیتها و ضعفهای انسان است (نساء، 28؛ معراج، 19). اين محدودیتها عمدتاً به نوع انسان تعلق دارند، ولي از حيث دامنه مانند هم نيستند. برخي از آنها دامنهای كوتاه دارند و تنها در مقطع معيني از زندگي مطرح هستند و برخي دامنهای بلند دارند و ممكن است به درجاتي تا پايان عمر نيز باقي بمانند؛ همچنین در حالی که برخي از محدودیتها، بهصورت بالفعل در انسان حضور دارد، برخي ديگر بالقوه است و در شرايط معيني آشكار میشوند. از جمله محدودیتهای عموم انسانها میتوان به ضعف، حرص، ستمكاري و ناسپاسي، ناداني، شتابزدگی و فراموشکاری اشاره کرد كه تن دادن به اینگونه محدودیتها و تداوم و تشديد اختياري آنها باعث میشود تا آدمیزاده حتي به نازلترین مرتبة هستي خود (همانند چهارپايان و بلكه پستتر از آنها) سقوط كند و از نظر قرآن به مثابة “بدترين جنبندگان“ محسوب شود. در اين زمينه، ابليس که خداوند او را شيطان ناميده است، از جهلها، ضعفها و کششهای دروني نفس انسان استفاده کرده و با تزيين امور باطل و ايجاد وسوسه در فکر و ارادة آدمي، خستگي ناپذيرانه میکوشد تا او را از مسير بندگي خدا دور و بهسوی بيراهه و کفر و فحشا دعوت کند (نراقی، 1390، 2، 224 - 218). از سوی ديگر نفس امّارة انسان که او را به بدي فرمان میدهد، با برخورداري از کششها و تمايلات طغيانگري که نتيجة استفادة بیحدومرز از نيروي شهوت و غضب است، زمينة پيروي از وساوس شيطان را فراهم میآورد. برخي از آدميان که با سوءاستفاده از قدرت اختيار و آزادي خدادادي از مسير حق و نيکي و عدالت منحرف شدهاند نيز در قالب طاغوت، مستکبران، رهبران کفر و ضلالت و شياطين انس میکوشند تا ديگران را از حرکت در صراط مستقيم منصرف سازند؛ به این ترتیب آدمی در مسير زندگی خويش با بسياری از مخاطرات و تهدیدهای بيرونی و درونی مواجه است که وسوسه ابليس و دیگر شياطين انس وجن، تأثير عوامل ناشايست محيطی (نظير حاکمان طاغوت و ظالمان، مفسدان و مروجان فحشا و منکر)، غلبة هوای نفس و حاکميت رذایل اخلاقی از مهمترین اینگونه تهديدها بهشمار میآیند (همان، 236 - 224).
17) اعتقاد به رستاخیز و حیات اخروی
برای انسان بعد از اين دنيا، حياتي بیپایان و ابدي شروع میشود كه سراسر زندگي واقعي است؛ اما سرنوشت هركس در اين زندگيِ جاودانه و حقيقی، با معرفت، انتخاب و عمل اختياری خود او و در نتيجه با تکوين و تحول هويت وی در همين دنيا رقم میخورد (عنکبوت، 64؛ بقره، 272 و 110؛ نور، 24؛ آلعمران، 30؛ کهف، 49؛ زلزال، 8 - 6؛ زمر، 48؛ تکویر، 14 و 12، طور، 16).
زندگي هر انسان از هنگام تولد (پس از انعقاد نطفه، تكوين و رشد جنين او در رحم مادر و ولادت)، در دنيا آغاز میشود؛ ولي ادامه و استمرار حيات او پاياني ندارد و بینهایت است. سير او به پروردگارش منتهي میشود (نجم، 42) و همانطور كه سرچشمة وجودش خداوند است، بهسوی او نيز باز میگردد (بقره، 156)؛ قرآن اين زندگي بیپایان را در سه مرحلة كلي: دنيا، برزخ و معاد معرفي كرده است.
حيات انسان در هر يك از اين سه مرحله جايگاه خاص خود را دارد و ادامة حيات آدمی نيز بر اساس نحوة زندگي او در مرحلة دنيا شكل میگیرد. خداي دادگر در جهان ديگر پاداش نيكوكار و كيفر تبهكار را در چهارچوب نظام متقن «عمل و عکسالعمل» مقرر ساخته است. در آن جهان هر كس آن دِرود كه در اين جهان كِشته است و خود را با آن هويت مییابد كه در اين سرا براي خودساخته و پرداخته است. هر تلخ و شيريني كه در آن جهان به او رسد فرآوردة عمل اين جهاني خود اوست كه تمام و كمال و بیهیچ ستمي به او رسيده است.
مرحوم علامه نراقی نگرش مقدمی به دنیا را شناخت صحیح از دنیا میداند و معتقد است با این نگرش، رفتارهای فرد صبغه آخرتی و معنوی پیدا میکند و آنوقت است که زندگی انسان، سرار تربیت اخلاقی است و هر چه از فرد صادر میشود، برای خداست و میتوان گفت که دیگر این زندگی، زندگی دنیوی نیست، بلکه خدایی و آخرتی است (بهشتی و همکاران، 1389، 223).
ایشان برای اینکه زندگی دنیوی مذموم را از زندگی خدایی و آخرتی متمایز سازد، دنیایی یا خدایی بودن زندگی یا رفتار و صفت انسان را به این میداند که «لله» باشد یا نباشد (همان، 224).
درمجموع باید گفت که اعتقاد بهروز رستاخيز و حيات اخروي از مباني مهم تربيت اخلاقی است. اين باور يكي از مؤثرترين و نافذترين باورها و از قویترین عوامل جهتدهی به رفتار آدمي است که پديدآورندة هدفداری، مسئوليت شناسي، اميد و نشاط در انسان و ضامن اجرايي بینظیری براي تحقق اخلاق و ارزشهای انسانی و دينی در راستای سلامت، سعادت و كمال و تعالي فرد و جامعه است. در قرآن كريم، به دليل اهميت نظام اخروي و گستردگي و پيچيدگي عالم آخرت و نا آشنايي انسان با آن جهان، از قيامت سخن بسيار گفته شده تا به آن حد كه بيش از نيمي از آيات شريفة اين مهمترین کتاب تربيت آدمی، مربوط به معاد و آمادگی برای آن است (بهشتی، 1378، 296 - 295).
جمعبندی
تربیت اخلاقی درواقع ایجاد تحول و تغییری است که ابعاد شناختی، عاطفی و عملکردی فرد را در برمیگیرد. بهنوعی که در بعد شناختی ایجاد تواناییای که امور خوب را از بد بتواند تمیز دهد و در جای مناسب آنها را به کار بندد. در جنبه عاطفی، پرورش احساسات مطلوب در شخص باید صورت گیرد؛ و به لحاظ عملکردی فرد با داشتن قضاوت درست اخلاقی و احساسات مطلوب بتواند بهتناسب آن رفتاری سنجیده از خود بروز دهد.
نتایج این پژوهش دلالت بر این دارد که اخلاق به دلیل نقش مهمی که در سرنوشت انسان و جامعه دارد، از دیرباز مورد توجه اندیشمندان و پیشوایان دینی بوده است. در راستای این مسیر، علامه ملا مهدی نراقی (قدس سره) نیز بخش اعظم فعالیت تربیتی خود را بر پرورش بعد اخلاقی، روحانی و قوای آن متمرکز نموده است. از نظر او رشد و تعالی انسان، درگرو آراستگی روح به کمالات و فضایل انسانی است؛ از اینرو تربیت، بهویژه در جنبه اخلاقی آن، همانا سلامت روح و آراستگی آن با صفات نیک است که حاصل این تلاش تابیدن نور معرفت الهی و حیات حقیقی است؛ در این زمینه دیدگاه مرحوم نراقی (قدس سره) مبین این نکته است که انسان دارای ابعاد وسیع و بهنوعی نامتناهی است و معتقد است که حقیقت آدمی و شاخص انسانیت در بعد روحانی انسان است که مسلماً این نوع نگاه دینی و روحانی نراقی (قدس سره) به انسان، آموزش و پرورش خاص (مطابق با دیدگاه اسلامی) خود را میطلبد. از نظر او تعلیم و تربیت دارای اهمیت ویژه و جایگاه بسیار رفیعی در زندگانی انسان دارد و توجه به تربیت بهعنوان وسیله و پلی جهت رسیدن به هدف غایی(سعادت انسان) از مواردی است که در دیدگاههای او به چشم میآید. تقرب به خداوند و تحصیل رضایت او برترین کمال متصور برای انسان است و آن هدف، آرمانی است که همه دستگاه و سیستم وجودی انسان برای طی مدارج آن باید تعدیل و تنظیم شود؛ بنابراین از نظر او تربیت باید موجب کمال شود و انفکاک ارزشهای معنوی و اخلاقی از فرایندهای تربیتی ممکن نیست؛ از اینرو ضروری است که تعلیم و تربیت اخلاقی با محاسبه و برنامهریزی دقیق و با مطالعه مبانی مورد بحث در این پژوهش (اصالت روح، مفطور بودن به فطرت الهی، متفاوت بودن، هدفمندي در آفرینش، خداجویی و بندگی خدا، خودآگاهي، خود ارزشمندی، دوری از غفلت، دگرگوني وجودی، توانمندیهای عقلانی، اجتماعی بودن، مسئولیتپذیری، اختیار و توانمندی انتخاب، سعادت خواهی، فضیلتخواهی و اعتقاد به رستاخیز و حیات اخروی) پیریزی شود تا پیامدهای تربیتی ذیل مترتب شوند:
- رشد خداشناسی و معرفت توحیدی و ارتقای باور، ایمان و پذیرش ربوبیت الهی و برقراری رابطه محبتی با خداوند (رشد و ارتقاء حس عبودیت)؛
- در مسیر کمال گام برداشتن و بهسوی درجات بینهایت آن حرکت کردن (گام برداشتن در مسیر کمال و حرکت بهسوی درجات بینهایت آن)؛
- رشد زیباییشناسی انسان (اعم از مادی و معنوی که همه منتهی به زیبایی مطلق یعنی خدا میشود)؛
- پایبندی به مسائل اخلاقی و ارزشی (پایبندی به مسائل معقول و مشروع)؛
- رشد روحیه اجتماعی و زندگی جمعی همراه با رعایت حقوق یکدیگر و ترجیح حقوق جامعه بر حقوق فردی، تعالی در مدنیت همراه با اخلاق اجتماعی (رشد مدنی همگام با اخلاق اجتماعی است).
منابع
* قرآن کریم؛ ترجمه مهدی الهی قمشهای، قم: سپهر نوین، 1386.
* نهج البلاغه؛ ترجمه محمد دشتی، قم: جمال، 1387.
* صحیفه سجادیه؛ ترجمه محمدمهدی رضایی، قم: جمال، 1385.
- آمدی، عبدالواحد؛ غررالحکم و دررالکلم؛ شرح محمدتقی خوانساری، تهران: دانشگاه تهران، 1373.
- اباذری، عبدالرحیم؛ ملا مهدی نراقی (منادی اخلاق)؛ قم: سازمان تبلیغات اسلامی، 1384.
- ابن شعبه حرانی، حسن بن علی؛ تحف العقول؛ قم: جامعه مدرسین، 1404ق.
- احمدی بیرجندی، احمد؛ گزیده معراج السعاده ملا احمد نراقی؛ مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1383.
- احمدآبادی آرانی، نجمه؛ فرمهینی فراهانی، محسن؛ «انسانشناسی از منظر یاسپرس و فاضل نراقی»؛ دو فصلنامه انسانشناسی، سال دهم، شماره شانزدهم، تهران: انجمن انسانشناسی ایران، 1391.
- استادی، رضا؛ شرح احوال و آثار ملا مهدی نراقی وملا احمد نراقی؛ قم: برگزیده، 1387.
- اسلامی، محمدتقی؛ «نقش اخلاق كاربردی در توجه به فلسفه اخلاق»؛ دو فصلنامه معرفت اخلاقی، سال اول، شماره دوم، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سره)، 1389.
- امینى، ابراهیم؛ اسلام و تعلیم و تربیت؛ تهران: انجمن اولیا و مربیان، 1372.
- باقری، خسرو؛ نگاهی دوباره به تعلیم و تربیت اسلامی؛ جلد اول، تهران: مدرسه، 1390.
- بهشتی، محمد؛ فقیهی، علینقی و ابوجعفری، مهدی؛ آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن؛ جلد چهارم، تهران: سمت، 1389.
- بهشتی، محمد؛ مبانی تربيت در قرآن؛ تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامی، 1378.
- جوادی آملی، عبدا... ؛ مفاتیح الحیاة؛ قم: اسراء، 1391.
- --------------؛ مراحل اخلاق در قرآن؛ قم: اسراء، 1377.
- چراغ چشم، عباس؛ مبانی تربیت اسلامی؛ تهران: آثار دانشمندان، 1385.
- حسنی، محمد؛ «مروری بر زندگی آثار و آرای تربیتی ملا احمد نراقی»؛ ماهنامه تربیت، سال یازدهم، شماره صد و دوم، تهران: وزارت آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران، 1374.
- داودي، محمد؛ «رويکردها و پرسشهاي بنيادين در تربيت اخلاقي»؛ فصلنامه انجمن معارف اسلامي ایران، سال دوم، شماره دوم، تهران: انجمن معارف اسلامي ایران، 1385.
- راغب اصفهاني، ابيالقاسم حسين بن محمد؛ مفردات الفاظ قرآن؛ بيروت: دارالشاميه، 1416ق.
- رضاداد نام، فاطمه؛ مبانی و راهکارهای تربیت اخلاقی در قرآن کریم؛ پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی، 1390.
- سادات، محمدعلي؛ اخلاق اسلامي؛ تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1384.
- شاملي، عباسعلي؛ ملكي، حسن و كاظمي، حميدرضا؛ «برنامه درسي، ابزاري براي نيل به تربيت اخلاقي»؛ دو فصلنامه اسلام و پژوهشهای تربیتی، سال سوم، شماره دوم، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سره)، 1390.
- شريعتي، علي؛ انسان بیخود؛ تهران: قلم، 1361.
- شکوهی، غلامحسین؛ تعلیم و تربیت و مراحل آن؛ مشهد: به نشر، 1387.
- -------------- ؛ مبانی و اصول آموزش و پرورش؛ مشهد: به نشر، 1390.
- فرمهینی فراهانی، محسن؛ میرزامحمدی، محمدحسن و سالاری، امیر؛ «بررسی تربیت اخلاقی، از منظر امام صادق (علیه السلام)، مبانی، اصول، روشهای تربیتی»؛ دوماهنامه دانشور رفتار، شماره سی و نهم، تهران: دانشگاه شاهد، 1388.
- فقیهی، علینقی؛ تربیت جنسی، مبانی، اصول و روشها از منظر قرآن و حدیث؛ قم: دارالحدیث، 1392.
- فقیهی، علی نقی؛ سبحانی نژاد، مهدی و نجفی، حسن؛ «مبانی پرورش صلهرحم و نقش آن در سبک زندگی اسلامی»؛ فصلنامه پژوهشنامه اخلاق، سال ششم، شماره بیست و دوم، قم: دانشگاه معارف اسلامی، 1392.
- قمي، ابيالحسن عليبنابراهيم؛ تفسير القمي؛ قم: مؤسسة دارالكتاب، 1414ق.
- عاشورى لنگرودى، حسن؛ «نفس و انسانشناسی از منظر فاضلين نراقى»؛ فصلنامه پیام حوزه، سال نهم، شماره سیوسه، قم: حوزه علمیه قم،1381.
- کشاورز، سوسن؛ مبانی انسانشناختی علوم انسانی بومی؛ چکیده مقالات دومین کنگره ملی علوم انسانی در بستر فرهنگ و ارزشهای اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1390.
- كليني، محمدبن یعقوب؛ اصول كافي؛ تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1344.
- مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی جمهوری اسلامی ایران؛ تهران: وزارت آموزش و پرورش،1390.
- مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403ق.
- مصباح یزدى، محمدتقى؛ اخلاق در قرآن؛ قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (قدس سره)، 1387.
- ------------؛ بر درگاه دوست؛ قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (قدس سره)،
- مطهري، مرتضی؛ جهانبینی توحيدي؛ تهران: صدرا، 1360.
- ---------؛ مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، تهران: صدرا، 1386.
- نراقی، مهدی؛ جامع السعادات؛ قم: قائم آل محمد (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1390.
- ------؛ اللمعة الإلهیة في الحکمة المتعالیة و الکلمات الوجیزة؛ ترجمه علیرضا باقری، کرج: عهد، 1381.
- نصیری، علی؛ مبانی اخلاق نظری از ديدگاه ملا مهدی نراقی؛ قم: مجموعه مقالات کنگره تخصصی فاضلین نراقی، 1380.
پینوشتها
[1] . امام صادق (علیه السلام): «فَثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَنَسُوا الْمَوْقِفَ وَسَيَذْكرُونَهُ» (قمی، 1414ق، ج 1، 248)
[2] . امام صادق (علیه السلام): «لَوْ لا ذَلِك لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَلا مَنْ رَازِقُه» (مجلسی، 1403 ق، 5، 243).
[3]. امام علی (علیه السلام): «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَوَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِه» (نهج البلاغه، خطبه 1).