بررسي تاثير رسانه ها بر تربيت و رشد کودکان و نوجوانان

بررسي تاثير رسانه ها بر تربيت و رشد کودکان و نوجوانان

دکتر محسن فراهاني[1]

زهره سعيد[2]

چکيده

امروزه رسانه‌ها به عنوان يکي از ابزارهاي اصليِ انتقال و گسترش ارزش‌هاي فرهنگي و اجتماعي، در رفتار کودکان و نوجوانان و تغيير رفتار اجتماعي آنان، داراي نقش مهمي است. هدف پژوهش حاضر، بررسي تأثير رسانه‌ها بر تربيت و رشد کودکان و نوجوانان است. بدين منظور، نمونه‌اي از والدين و کودکانِ شهر کرمان انتخاب شده و با پرسشنامه‌ای که توسط محققان فراهم شده بود، مورد آزمون واقع شدند. نتايج نشان داد که بين ميزان استفاده از رسانه‌هاي جمعي و رشدِ شناختي و اجتماعی. کودکان رابطه معنا‌داري وجود دارد؛ امّا بين ميزان استفاده از رسانه‌هاي جمعي و رشد عاطفي و روانی کودکان رابطه معنا‌داري وجود ندارد.

واژگان کلیدی: رسانه، رشد عاطفي، رشد شناختي، رشد رواني، رشد اجتماعي.

Absrract

This study investigates the correlation of between Communication tools and social, emotional, cognitive and psychological development. Thus samples selected among parents and children in Kerman city and tested by researcher questionnaire. Data analyzed and result indicated that there is significant correlation between uses of Communication tools and social and cognitive development. Also there is not significant correlation between uses of Communication tools and emotional and psychological development.

Keywords: Communication tools, social, emotional, cognitive and psychological development.

مقدمه

رسانه‌هاي جمعي به عنوان يکي از عوامل جامعه‌پذيري، در کنار خانواده، محيط آموزشي و دوستان، نقش مهمي در رشد و تربيت جنبه‌هاي گوناگون زندگي کودک ايفا مي‌کنند. رسانه‌ها از نخستين سال‌هاي کودکي با انسان همراه مي‌شوند؛ چنان‌که بر اساس پژوهش‌هاي صورت گرفته، نوزادان نيز در حدود نيم‌ساعت در شبانه ‌روز تلويزيون تماشا مي‌کنند (نيومن[3]، 1997). آموزه‌ها و اطلاعات متنوعي از طريق رسانه‌ها؛ به‌ويژه تلويزيون، به کودکان و نوجوانان ارائه مي‌شود. در اين تحقيق، تأثيرات رسانه‌هاي ارتباطي از قبیل تلويزيون، سينما، ويدئو، ماهواره و مطبوعات، در رشد و تربيت کودکان و نوجوانان مورد بررسي قرار مي‌گيرد (ميرفخرايي، 1385).

رسانه‌ها به ابزارهای انتقال پيام‌ها از فرستنده يا فرستندگان به مخاطب يا مخاطبان گفته مي‌شود؛ که شامل روزنامه، کتاب، راديو، تلويزيون، ماهواره، تکنولوژي‌هاي نوين ارتباطات و اطلاعات و اينترنت و... است. اين وسايل داراي ويژگي‌هايي مانند پيام‌گيران ناآشنا، سرعت عمل زياد و تکثير پيام هستند (دادگران، 1384، 56).

در دنياي پُرشتاب فن‌آوري امروز، رسانه‌هاي جمعي، افراد را به صورت انفرادي به خود مشغول کرده و آنها را از تعامل با ديگران باز مي‌دارند. البته اين موضوع نافي منافع ابزارهاي تکنولوژيکي نيست؛ اما نوع بهره‌برداري غير‌فرهنگي از ابزارهاي فني موجب شده است که کارکرد آنها عمدتاً درجهت تقويت فردگرايي سوق پيدا کند. به عبارتي، اگر جريان فرهنگي‌شدن ابزارهاي رسانه‌اي تحقق يابد، مضرات آنها به شدت کاهش یافته و کارکرد اصلي خود را پيدا مي‌کنند. برخي نظريه‌ها بيانگر اين مطلب هستند که ذات ابزارهاي الکترونيکي به دليل استفاده از عنصر تغيير، نمي‌تواند موجد آرامش باشند؛ بلکه مخل آن هستند. برخي ديگر، اين نظريه را افراطي و يک‌سويه مي‌دانند. کارکردهاي رسانه‌هاي جمعي، به‌ويژه رسانه‌هاي شنيداري و غير‌متعامل به دليل کارکرد متنوع خود و ايجاد تغييرات پيوسته، به‌تدريج جاي ارتباط بين فردي، از نوع چهره به چهره را گرفته و موجب شده‌اند فضاي انفرادي، به‌جاي فضاي جمعي و عاطفي در خانواده حاکم شود؛ به‌طوري‌که گسترش تکنيکي رسانه‌هاي شنيداري و رايانه‌اي، ارتباط مستقيمي با فردگرايي و دوري از فضاي رواني و عاطفي خانواده را نشان مي‌دهد. به عبارت ديگر، اين ابزارها، به‌تدريج فضاي رواني و محيطي گفت‌وگو را در يک ارتباط بين فردي، خدشه‌دار مي‌کنند و اعضاي گروه را به جاي هم‌گرايي، به واگرايي سوق مي‌دهند؛ تا جايي که هر عضو خانواده، صرفاً در يک فضاي فيزيکي مشترک زندگي کرده، اما هيچ تعاملي با هم نخواهند داشت. و متأسفانه، اهداف آنها نيز به‌تدريج نسبت به هم، واگرا و منفک مي‌شود. دراين مسير، تعامل واقعي فرد به‌جاي آنکه با افراد ديگري در محيط انساني سامان يابد، با رسانه‌هاي الکترونيکي، شکل مي‌گيرد و به دليل برتري تکنولوژيکي و تجهيزات خيره‌کننده رسانه‌اي، نوعي رُعبِ فرهنگي و انفعال شخصيتي در فرد ايجاد مي‌شود. در نتيجه، افراد خانواده به جاي گفت وگوي صميمي با يکديگر که مي‌تواند به تقويت پيوندهاي عاطفي وانسجام اعضاي خانواده منجر شود، با ابزارهاي الکترونيکي ارتباط برقرار مي‌کنند؛ ارتباطي که فاقد بار عاطفي، احساسي و هيجاني است. آسيب ارتباطي ناشي از حضور رسانه‌ها، بيشتر در دو نوع ارتباط، بروز مي‌کند. يکي، ارتباط بين فرزندان و والدين و ديگري، ارتباط بين زن وشوهر است. تجربيات نشان مي‌دهند که هراندازه ارتباط ميان فرزندان و والدين و همچنين ارتباط ميان همسران به دليل تغيير مخاطب کاهش يابد، پيوند عاطفي و هيجان و همچنين همگونيِ شناختي ميان اعضاء خانواده نيز کاهش مي‌يابد که اين موضوع، انسجام گروه را به مخاطره مي‌اندازد (کازنو[4]، 1384، 137).

به اعتقاد بيليگ[5] (1995) رسانه‌هاي گروهي اغلب به شيوه‌اي غير‌مستقيم اما فراگير، اطلاعات و آگاهي‌هاي بسياري را به مخاطبان منتقل مي‌کنند که زندگي روزمرۀ آنان را زير نفوذ خود قرار مي‌دهد و بديهي است که کودکان و نوجوانان نيز از اين تأثيرپذيري، مستثنا نيستند. همچنين شواهد پژوهشي متعدد وجود دارد که نشان مي‌دهد رسانه‌هاي گروهي به‌ويژه تلويزيون، فيلم‌هاي سينمايي و مطبوعات مي‌توانند بر دانش و اعتقادات ملي مخاطبان گروه‌هاي سنيِ مختلف تأثير بگذارند (آماديو وهمکاران[6]، 1992؛ به نقل از حسيني انجداني و همکاران، 1388، 52).

در عصر فوران اطلاعات، دغدغه بسياري از والدين، آگاهي يافتن از آموخته‌هاي فرزندان‌شان و به نوعي نظارت بر نحوه يادگيري آنها است. در واقع مي‌توان دو جنبه رشد در ذهن کودک تشخيص داد، در يک طرف چيزي است که مي توان آن را جنبه روان‌شناسي اجتماعي رشد ناميد و آن عبارت است از آنچه کودک از خارج و به وسيله خانواده، مدرسه و انتقال تربيتي کسب مي‌کند و در طرف ديگر رشد ديگري وجود دارد که مي تواند خود به خودي ناميده شود که آن را، رشد خودهوش مي‌نامند که عبارت است از آنچه کودک به وسيله خودش ياد مي‌گيرد. استفاده از رسانه‌هاي گروهي مثل تلويزيون و کامپيوتر و حتي بازي‌هاي کامپيوتري، يکي از روش‌هاي مهم اجتماعي شدنِ بچه‌ها به شمار مي‌رود تا آنجا که در دوران کودکي، يکي از چند منبع جامعه‌پذير کردن بچه‌ها، همين رسانه‌هاي گروهي هستند و در دنياي امروز از آنها گريزي نيست (ملوين و اورت[7]، 1383، 300).

از آنجا که در اين پژوهش، نقش رسانه‌ها به عنوان يکي از عوامل تأثيرگذار بر رشد، مورد بررسي قرار مي‌گيرد، لازم است به خلاصه‌اي از پيشينه نظري در زمينه تأثير رسانه‌ها بر مخاطبان پرداخته شود. دو نظريه «کاشت[8]» و «استفاده و رضامندي[9]» بيش از ساير نظريه‌ها به چارچوب اين پژوهش، نزديک هستند. نظريه کاشت، حاصل دو دهه مطالعه جرج گربنر[10](2000) درباره تأثير تلويزيون بر مخاطبان است. بر اساس نظريه کاشت، افرادي که در مواجهه زياد با وسايل ارتباط جمعي به‌ويژه تلويزيون قرار دارند، به مرور، جهان را به گونه‌اي ادراک مي‌کنند که به جاي انطباق با واقعيتِ بيروني، بيشتر با آنچه رسانه‌ها درباره واقعيت بيان مي‌کنند، همخوان است. گربنر در مطالعات خود، مخاطبان را به دو دسته پرمصرف و کم مصرف تقسيم مي‌کند. بينندگان پُر مصرف «آن دسته از مخاطبان تلويزيوني هستند که 4 ساعت يا بيشتر تلويزيون تماشا مي‌کنند و انتخاب برنامه‌اي که مي‌بينند برايشان اهميت ندارد؛ اما بينندگان کم مصرف، روزانه 2 ساعت يا کمتر به صورت برنامه‌ريزي شده يا انتخابي، تلويزيون تماشا مي‌کنند. تلويزيون، منبع اصلي گروه پُر مصرف براي ساخت واقعيت است. درحالي‌که بينندگان کم مصرف، از ساير رسانه‌ها نيز به موازات تلويزيون استفاده مي‌کنند. اين نظريه پس از اصلاح، مخاطبِ تلويزيون را موجودي فعال مي‌داند که محتواي برنامه‌هاي دريافتي را فعالانه تفسير مي‌کند.

نظريه استفاده و رضایتمندي افزون بر اينکه مانند نظريه کاشت، مخاطب را فعال و هدفمند مي‌داند، بر انگيزه‌هاي استفاده از رسانه‌ها نيز به گونه‌اي خاص تأکيد مي‌ورزد. بر اساس اين نظريه که در سال 1959 از سوي کاتز[11] ارائه شد، مردم براي برآوردن برخي از نيازهاي خود از رسانه‌ها استفاده مي‌کنند. به بيان ديگر، انگيزه‌هاي متعددي وجود دارد که فرد را براي کسب رضایتمندي به سوي رسانه سوق مي‌دهد. پژوهشگران اين رويکرد، مخاطب را فعال و انتخاب‌کنندۀ، محتوايِ رسانه، فرض مي‌کنند و بر نيازهاي شخصي، جهت‌گيري‌ها و فعاليت‌هاي تفسيري وي با ويژگي‌هاي فردي و اجتماعي تأکيد مي‌ورزند (موسکويچي، 1976). از تحقيقات متعددي که در آمريکا و انگلستان در مورد تأثير تلويزيون بر روي بچه‌ها به عمل آمده، مي‌توان ابتدا اين نتيجه را گرفت که تلويزيون مثل ساير وسايل، چون بچه‌ها را با مسائل و ارزش‌هاي افراد بالغ در تماس قرار مي‌دهد، اضطراب‌هاي آنان در مورد آينده‌شان و به طور کل احساس عدم امنيت‌شان را افزايش مي‌دهد و خيلي زود پيچيدگي، شرايط خانوادگي، اجتماعي و انساني را بر آنها آشکار مي سازد ( ستوده، 1373، 206). از سوي ديگر، با نزديک شدن به سنين نوجواني، اهميت نقش رسانه‌ها در اجتماعي کردن افراد، فزوني مي‌يابد. چنان که آرنت (1995)، از پژوهش‌هاي خود نتيجه گرفت که با کاهش نقش والدين به عنوان عامل جامعه‌پذيري، قدرت رسانه‌ها در اين زمينه افزايش مي‌يابد. اين وضعيت به طور خاص در نوجوانان که به‌دنبال استقلال هستند و منابع جامعه‌پذيري خارج از خانواده را جستجو مي‌کنند، مصداق بارزتري دارد (هوفمن و تامسون[12]، 2009، 83).

تلويزيون، رسانه‌اي است که در همه جا وجود دارد و محتواي آن به دقت تهيه شده و غالباً" در واقع‌گرايي آن، کودکان استنباط مفهومي از محتواي تلويزيون، دارند و نه درباره زندگي واقعيِ جهاني که تلويزيون، ظاهرا" آن را ترسيم مي‌کند. فرايند ارتباطات از راه دور و استفاده از ماهواره و ديگر رسانه‌هاي گروهي براي پخش امواج در سطح گسترده، شمشيري دو لبه است که مي‌تواند پي‌آمدهاي مثبت و منفي را به دنبال داشته باشد. الگوگزيني کودکان و نوجوانان از رسانه‌هاي تصويري در دهه‌هاي اخير، توجه پژوهشگران روان‌شناسي را به خود جلب کرده است. تلويزيون به عنوان وسيله‌اي براي شکل دادن افکار عمومي، با زير پوشش قرار دادن معضلات اجتماعي و مسائل مربوط به سياست داخلي و خارجي و همچنين با عرضه برنامه‌هاي تفريحي و نمايشي‌اش، نقش خود را مي‌نماياند؛ امّا بدون توجه به نوع برنامه‌اي که از آن پخش مي‌شود مانند مجله‌هاي خبري، موسيقی‌ها، مسابقه‌هاي تلويزيوني، نمايش مجموعه‌ها و مانند آن. اين وسيله ارتباطي در هر حال، ملزم به ارائه يک پيام ايدئولوژيک است.

کارکردهاي مثبت تلويزيون

۱) پرکردن اوقات فراغت کودک

انسان‌ها هر سنّي که داشته باشند، يک فعاليت اصلي و محوري دارند که گذراندن زمان در آن سن، حول آن محور است. اين فعاليت اصلي در طول زمان (به خاطر طبع خاص انسان) براي انسان ملال‌آور می‌شود. اين تنوّع، اولاً بايد غير از آن فعاليت اصلي باشد و ثانياً در زماني خارج از زمان آن فعاليت باشد تا آسيبي به اين فعاليت اصلي نرسد. فعاليت اصلي کودک پيش از مدرسه، بازي و پس از مدرسه، درس است. طبيعي است که کودک از بازي و درس خسته شده و نيازمند يک فعاليت جانبي می‌شود تا اوقات خالي از فعاليت اصلي را پر کند و خستگي‌هاي خود را برطرف کند. تلويزيون يکي از بهترين چيزهايي است که مي تواند اوقات فراغت کودک را پر کند (آذري، 1377، 77).

برخي از انديشمندان با طرح پرسش‌هاي غيرمستقيم از کودکان و ربط دادن پاسخ آنها به رفتارشان، به اين نتيجه رسيده‌اند که دلايل تماشاي تلويزيون توسط کودکان، دستِ‌کم به سه دسته بزرگ تقسيم مي‌شوند. اولين دسته از اين دلايل که حجمي چندين برابر دسته دوم دارد، شامل گذراندن اوقات فراغت است. کودکان وقتي با اين هدف به تماشاي تلويزيون مي‌نشينند، بيشتر، خواهان برنامه‌هاي شاد و سرگرمي‌هاي ساده و پرهيجان هستند. در اين مرحله، توجه کمتری به برنامه‌هاي آموزشي شده و آرامش‌بخش‌ترين برنامه‌اي که موجب افزايش احساس خوش‌بيني و امنيت‌خاطر مخاطبان مي‌شود، برنامه‌هاي خانوادگي است (همان).

در طي فرآيند رشد‌شناختي، کودک به‌تدريج مهارت‌هاي لازم براي يادگيري و درک تجارب جديد را مي‌‌آموزد. با پيشرفت تکلم، کودک تعامل بيشتري با محيط پيدا مي‌‌کند. وي هر روز از طريق بازي، تماشاي تلويزيون و مشاهده اطراف خود اطلاعاتي به دست مي‌‌آورد. وي به‌تدريج به کمک کلمات و نشانه‌ها به حل مسائل و ابراز افکار و احساسات خود مي‌‌پردازد و با کسب اطلاعات جديد، به صورت مداوم درک خود را از دنياي اطرافش ساماندهي مي‌‌کند.

پس از هيجانات اوليه مانند شادي، غم و ترس، با رشد کودک به‌تدريج دامنه وسيع‌تري از هيجانات آشکار می‌‌شوند. کودک در سنين پيش‌دبستاني، هيجانات پيچيده‌تري مانند احساس گناه، شرم و خجالت را ابراز مي‌‌کند. در اين زمان وي مهارت بيشتري در تکلم بدست آورده و براي ابراز احساسات، به جاي حرکات فيزيکي از کلمات استفاده مي‌‌کند. کودک ممکن است در نامگذاريِ احساساتِ خود، مشکل داشته باشد. به علاوه کودک در اين سنين، در برخورد با احساسات منفيِ شديد، ممکن است دچار سردرگمي و ترس شده، قادر به کنترل اين هيجانات نباشد. بنابراين کودکان براي شناخت درست احساسات و نيز براي کنار آمدن با احساسات منفي و دشوار، نياز به حمايت و ياري والدين دارند.

کودکان بايد بدانند که هيجاناتشان واقعي و قابل‌قبول است و فقط بايد به شيوه‌اي درست، ابراز شوند. بنابراين درباره احساسات و هيجانات مختلف، بايستي با کودک صحبت شود و يا از طريق برنامه‌هاي مختلفي که کودک در تلويزيون مي‌بيند و يا رفتارهاي والدين و اطرافيان نسبت به ابراز صحيح و به‌موقع هيجانات، آموزش لازم داده شود. مي‌توان براي کودکان با کشيدن تصاويري از صورت‌هاي ساده با احساسات مختلف، کمک به نامگذاري هيجانات کرده و در اين صورت است که کودک فرا مي‌گيرد که احساسات منفي و مثبت خود را به صورت صحيح ابراز کند (دراني، 1381، 47).

کودکان تمايل شديدي به تأييد شدن توسط والدين دارند؛ درنتیجه مي‌‌خواهند بچه خوبي باشند تا پدر و مادر به آنها محبت کنند. بسياري از رفتارهاي کودک در اين سنين، به فرآيند تکاملي وي مربوط است، نه غيراخلاقي بودن شخصيت وي. کودک در اين سنين، خود‌محور بوده و کنترل تکانه‌ها برايش دشوار است. آموزش اخلاقيات از طريق برنامه‌هاي کودکان به رشد و دروني‌سازي اين ارزش‌ها کمک مي‌کند و همچنين به‌تدريج و با تلاش والدين در تعيين قوانين روشن و ثابت در منزل، مانند «خشونت، کتک زدن و گاز گرفتن ممنوع است» کودک به نوعي آگاهي دست مي‌‌يابد و مجموعه‌اي از عادت‌هاي دروني در وي شکل مي‌‌گيرد که بنيان اخلاقي کودک را مي‌‌سازد. شيوه برخورد والدين با رفتارهاي کودک و نيز طرز رفتار آنان با ديگران، راهنماي کودک در اين فرآيند است. در ابتدا کودک براي جلب رضايت والدين و تأييد آنان از قوانين تبعيت مي‌‌کند و سرانجام اين قانون‌ها، تبديل به اصول اخلاقيِ دروني، شده و جزئي از شخصيت وي خواهد بود (کلين[13]، 2004، 113).

2)تلويزيون و اجتماعي شدن

زندگي اجتماعي داراي شاخص‌ها و نمادهايي است. بدون شناخت نمادهاي اجتماعي، نمي‌توان در اجتماع زيست. در واقع، مقدّمه زندگي اجتماعي، اجتماعي شدن است. تولّد کودک مقارن با اجتماعي شدن اوست. به همان نسبت که کودک رشد مي‌کند، بايد هم‌زمان رشد اجتماعي نيز داشته باشد؛ زيرا رشد، پرورش و جامعه‌پذيري، سه ماهيت همراه در وجود کودک است. کودکي يعني سال‌هايي که انسان، راه و رسم زندگي را مي‌آموزد. اولين جايي که کودک، اجتماعي شدن را مي‌آموزد، خانواده است. ولي توان خانواده براي پاسخ‌گويي به اين نيازِ بزرگ، ناچيز است. گرچه مدرسه در کنار خانواده تا اندازه‌اي خانواده را در اين راه ياري مي‌کند، ولي به دليل آنکه نياز کودک فراتر از اين حد است، باز هم اين کمبود به وضوح مشهود است ولي تلويزيون به خاطر برنامه‌هاي فراگير و متنوّع، بهترين وسيله‌اي است که مي‌تواند اين نياز کودک را برطرف کند؛ زيرا تلويزيون واسطه‌اي فراگير است که در دسترس همه کودکان قرار دارد. کودکان از طريق تلويزيون، درباره خود، زندگي خود، چگونگي رفتار در شرايط گوناگون و چگونگي برخورد با مشکلات خانوادگي و شخصي، چيزهاي زيادي مي‌آموزند و اين اجتماعي شدن از طريق تلويزيون با توجه به ويژگي‌هاي تلويزيون و کودک، از هر چيزي نافذتر است (شرام و همکاران، 1386، 5).

برخي از جنبه‌هاي اجتماعي شدن کودکان عبارتند از:

درک نقش جنسيتي: جنسيت دربرگيرنده مجموعه‌اي از مفاهيم و باورهاست؛ درباره اينکه ما چگونه فردي هستيم، چگونه ويژگي‌ها و شخصيت خود را به نمايش بگذاريم، چگونه با ديگر مردم رفتار کنيم و چگونه بايد باشيم؟

انتخاب شغل: مسير واقعي انتخاب کار يا حرفه ممکن است با توجه به قابل رؤيت بودن شغل‌هاي خاصي که در قلمرو عمومي، به‌ویژه از طريق رسانه‌هاي عمومي از جمله تلويزيون ميسّر مي‌شود، شکل گيرد. تلويزيون، باورهاي قالب‌بندي شده شغلي، در کودک ايجاد مي‌کند که اين مي‌تواند کوتاه مدت يا بلندمدت باشد (گوننز و آلر، 1380، 59).

نقشهاي خانوادگي: تلويزيون در شکل‌دهي به باورهاي کودکان درباره زندگي خانوادگي، نقش مهمي دارد. تلويزيون، خانواده‌هاي نمونه را براي بينندگان از جمله کودکان معرفي مي‌کند و بر ارزش‌هاي خاصي تأکيد مي‌ورزد يا برخي از مسائلي که براي اعضاي خانواده (دختران و پسران) مهم هستند، به بينندگان ارائه مي‌کند. در اين ميان، کودک، نقش‌هاي خانوادگي خود را در خلال برنامه‌هاي تلويزيون مي‌يابد. بنابراين تلويزيون به يک معنا، نمايش‌دهندۀ خانواده و نقش‌هاي خانوادگي (نقش مادري، پدري، خواهري، برادري و روابط بين آنها) است که کودک آنها را مي‌آموزد (عزيزي، 1383، 107).

معلومات عمومي: بيشتر بينندگان در اتاق جرّاحي، دادگاه، پاسگاه پليس، زندان يا اتاق هيئت مديره مؤسسه‌اي نبوده‌اند؛ اما درباره هر يک از اينها اطلاعاتي دارند. بيشتر چيزهايي که درباره اين موارد مي‌دانند از طريق تلويزيون به دست آورده‌اند. اطلاعاتي که کودکان از طريق صفحه تلويزيون کسب مي‌کنند، شايد کمتر از اطلاعات بزرگ‌ترها نباشد، با اين تفاوت که کودکان تجربه‌اي کمتر از بزرگسالان نسبت به زندگي دارند و به تبع آن، ممکن است راحت‌تر به وسيله چيزهايي که در تلويزيون مي‌بينند، فريب بخورند. واقعيت اين است که، با وجود تمام مزاياي مثبت تلويزيون از قبيل نقش برجسته آن در امر اطلاع‌رساني و آموزش، فرهنگ‌پذيري، ايجاد تفنن و سرگرمي، تماشاي تلويزيون به‌ویژه در سال‌هاي نخست زندگي کودک، اثرات بدی بر مهارت‌هاي فکري، ارتباطي، کلامي و حتي خلاقيت کودکان دارد. تماشاي تلويزيون به‌صورت متمادي باعث مي‌شود، کودکان از فعاليت‌هايي که مي‌توانند و بايد در زمان رشد خود انجام دهند غافل بمانند و در اصطلاح کودکي نکنند. به‌عنوان مثال، بازي، ارتباط با کودکان ديگر و حتي بزرگسالان که به تقويت مهارت‌هاي کلامي و ارتباطي و عاطفي کودک مي‌انجامد اگر در زمان خود و به‌موقع صورت نپذيرد، کودکانِ امروز را با مشکلات عديده در آينده روبه‌رو خواهد کرد؛ کودک به‌عنوان مخاطبِ منفعل، ساعت‌ها روبه‌روي تلويزيون مي‌نشيند و به تماشاي آن مي‌پردازد و در واقع مهارت‌هاي لازم ضمنِ رشد را نياموخته و تجربه نمي‌کند.

البته در کنار مسائل مطرح‌شده، تلويزيون نقش زيادي در تعليم و تربيت داراست. برخي از کارکردهاي مثبت تلويزيون عبارت است از: 1. افزايش آگاهي کودکان در زمينه جغرافيايي، علمي و مسائل بهداشتي 2. تشويق کودکان به کارهاي خوب با نمايش دادن مهرباني، سخاوت 3. گسترش برنامه‌هاي آموزشي با استفاده صحيح از تلويزيون و تشويق کودکان4. ايجاد دوستي چه با‌ گرد هم جمع‌کردن خانواده و چه با در اختيار گذاشتن مجموعه‌اي از دوستان خيالي براي کودک 5. ترويج و آموزش ارزش‌هاي اجتماعي و ديني 6. معرفي روش‌هاي دوست‌يابي و حفظ دوستي7. ايجاد حس مسئوليت در کودکان 8. جلوگيري از رفتار خودخواهانه کودکان با به تصوير کشيدن رفتارهاي جامعه‌گرايانه (دلماتر و مايرز[14]، 2007، 244).

جايگاه متفاوت توليد و ساخت و تفاوت در متن و محتواي برنامه‌هاي تلويزيوني و کامپيوتري، ممکن است بچه‌ها را با ابعاد مختلفي از جامعه آشنا کند و احتمال آن زياد است که آميزه‌هاي سالم و مفيدی براي جامعه پيدا نکنند. شايد به همين دليل باشد که بسياري از روان‌شناسان، مشاوران و مربيان، از مخالفان سرسخت وجود تلويزيون و کامپيوتر در اتاق‌هاي خواب کودکان و نوجوانان هستند. استدلال اين روان‌شناسان و مشاوران اين است که نخست انزواي اجتماعي و نقصان در مهارت‌هاي اجتماعي-احساسي در اين کودکان ديده مي‌شود. داشتن وسايل الکترونيکي بصري در اتاق‌هاي کودکان، زماني را که خانواده‌ها در کنار يکديگر مي‌گذرانند، به شدت کاهش و احتمال خطر آشنايي زودهنگام کودکان با مسائل جنسي را به نوعي افزايش مي‌دهد. در اين کودکان تعامل اجتماعي و در حقيقت زمان بازي با هم سن وسالان رفته رفته از بين مي‌رود. اثرات منفي اين قضيه در مدارس به خوبي قابل ملاحظه و محسوس است. معمولاً اين بچه‌ها در کلاسِ درس، مدت زمان کوتاه‌تري توجه‌شان به درس معطوف است و تقريباً هميشه مايلند راه خود را در پيش گيرند. اين کودکان در مهارت‌هاي اجتماعي، پايين‌تر از ميانگين کلاس هستند و دچار انزواي اجتماعي مي‌شوند؛ دوم اينکه دانستن چند مسئله در مورد پيشرفت و رشد ذهن کودکان است. استفاده از تلويزيون و کامپيوتر در صورتي مي‌تواند در رشد ذهن کودک مؤثر باشد که ساير شرايط آموزش، نظيرِ محيط زندگي کودک در بهترين حالت خود باشد. در واقع تحريک و برانگيختن ذهن و هوش، نيازمند آن است که کودکان و نوجوانان ما در سلامتي و شادابي کامل به سر ببرند (گاربنر، 1994، 138).

در کودکان، هم مهارت‌هاي روان‌شناختي و جامعه‌شناختي بايد افزايش يابد و هم دانش اکتسابي آنها در زمينه‌هاي مختلف رشد کند. آنچه تلويزيون به کودک مي‌دهد ممکن است در رشد روان‌شناختي و هوش انتزاعي او مؤثر بوده و تأثيراتي روي رشد فردي‌اش داشته باشد؛ اما به لحاظ جسماني و هوش اجتماعي، نمي‌تواند پاسخگوي نيازهاي او باشد و استفاده بيش از حد از اين وسايل، سبب مي‌شود که کودک از نظر جسماني دچار ضعف شود و در منحني رشد او تغييراتي ايجاد شود. در صورتي که رسانه، آن‌چنان بر زندگي کودک احاطه داشته باشد که او را از ساير فعاليت‌هاي اجتماعي، نظير بازي با هم سن وسالان دور سازد، کودک در فضايي مجازي رشد و زندگي مي‌کند. اين فضاي مجازي با زندگي واقعي بسيار فاصله دارد و سبب مي‌شود در آينده، تطبيق‌پذيري کودک با جامعه دچار مشکل شود. احاطه تلويزيون و کامپيوتر ممکن است به سرديِ روابط اجتماعي کودکان با والدين و هم سن و سالان بينجامد و اين کم‌رنگ بودن سطح اجتماعي، سبب پايين آمدن مهارت‌هاي اجتماعي مي‌شود، از جنبه ديگر مي‌توان گفت، به دليل منابع متنوع رسانه‌ای و موضوعات متفاوتی که حتي دسته‌بندي کردن آنها دشوار است، تنوع بيش از حد سبب مي‌شود که هم‌زباني و همگني بين کودکان از بين برود. از آنجا که اجتماع به انسان هايي نياز دارد که هم زبان بوده و ادبيات مشترک داشته باشند، با از بين رفتن اين زبان مشترک، حداقلِ توافق بين مردم جامعه وجود ندارد و اداره جامعه مختل مي‌شود؛ چرا که هنجارهاي مشترک از بين مي روند و مناسبات اجتماعي دچار مشکل مي‌شوند.

اينترنت امروزه جايگاه ويژه‌اي در ساختار زندگي خانواده‌ها پيدا کرده است و رايانه به عنوان يک وسيله اما با کاربردي متفاوت‌تر، متنوع‌تر و شخصي‌تر وارد خانه شده و عرصه زندگي اجتماعي را دچار تغيير و تحول نموده و روابط اجتماعي جديدي با ويژگي‌هاي نوين در جامعه حاکم مي‌سازد. دليل اصلي خانواده‌ها از خريد رايانه و اتصال شبکه اينترنت در منزل، آموزش است. والدين اعتقاد دارند که اين ابزار، نگرش کودک را به مدرسه، بهبود مي‌بخشد؛ اما با گسترش سريع استفاده از اين فن‌آوري، سؤال مهمي که ايجاد مي‌شود این است که تاثير آن بر ارتباطات بين اعضا خانواده به چه صورت است.

استفاده از اينترنت به چند دليل بر روابط خانواد تأثير مي‌گذارد که عبارت است از:

- استفاده از اينترنت، يک فعاليت زمان‌گير است؛ پس مي‌تواند مدت تعامل کودک با خانواده‌اش را کاهش دهد. زمان اختصاص داده شده براي تعامل با يکديگر، پيش شرط ارتباط با کيفيت است.

- اينترنت، کشمکش‌هاي جديدي را در خانواده ايجاد کرده و وجود فقط يک رايانه در منزل، رقابتي بين کودک و والدين براي استفاده از رايانه ايجاد مي‌کند که گاهي سبب کشمکش مي‌شود.

- استفاده از صفحات وبي که از نظر محتويات، متناسب سن کودک نیستند سبب بحث و کشمکش بين والدين و کودکان مي‌شوند.

- والدين نگران هستند که اينترنت کودک را از ساير فعاليت‌ها منحرف کند و همچنين اثر ايزوله کننده‌اي بر او داشته باشد.

يکي ديگر از الگوهاي رفتاري منفيِ که متأثر از رشد فناوري و اينترنت، اعتياد به اينترنت است. نگران‌کننده‌ترين جنبه اعتياد به اينترنت، آسيب ديدن کودکان است. آنها به‌راحتي به بازي‌هاي چند نفره حتي بخش‌هاي مبتذل، وابسته مي‌شوند. معتادان به اينترنت، ساعت‌هاي بسيار طولاني در طول روز را به استفاده از اين وسيله ارتباطي مي‌گذرانند به نحوي که عملکرد شغلي و اجتماعي آنها تحت‌تأثير قرار مي‌گيرد. کارشناسان، اين نوع استفاده غير‌طبيعي از اينترنت را اصطلاحاً " اعتياد به اينترنت" مي‌نامند. علت اعتياد به اينترنت در بسياري از اين افراد، دستيابي به راهي براي سرکوبي اضطراب‌ها و تنش‌هاي زندگي است. به گفته پژوهشگران، احتمال اعتياد به اينترنت در افراد گوشه‌گير و افرادي که در ارتباط‌هاي اجتماعي و بين‌فردي خود مشکل دارند بيش از سايرين است.

علائم شناخته شده اين اختلال شامل:

- استفاده از رايانه جهت خوش‌گذراني، شادي يا تسکين استرس.

- احساس تحريک‌پذيري غيرقابل کنترل و افسردگي، زماني که از رايانه استفاده نمي‌کنند.

- صَرف زمان طولاني و هزينه زياد براي سخت افزار و نرم‌افزار، روزنامه‌ها و فعاليت‌هاي مربوط به رايانه.

- بي‌خيال شدن نسبت به کار، مدرسه و خانواده (زوين[15]، 2003، 229).

بدون شک، امروزه در فرايند جامعه‌پذيري، افراد با گرايش به سمت رسانه‌هاي جمعي بنا به هر دليلي، افراد به اثرپذيري وادار مي‌شوند به گونه‌اي که آنان آگاهانه و ناآگاهانه از برنامه‌هايي که تماشا مي‌کنند، الگو و سرمشق مي‌گيرند (رشيدپور، 1384، 61). با توجه به اهميت زياد رسانه‌هاي جمعي در عصر حاضر و نقش بارز آنها در رشد و تربيت کودکان و نوجوانان، پژوهش حاضر به‌دنبال بررسي اين سؤال است که آيا بين استفاده از رسانه‌هاي جمعي و رشد و تربيت کودکان رابطه‌ای وجود دارد؟

روش تحقيق

پژوهش حاضر بر اساس نحوۀ جمع‌آوري اطلاعات توصيفي از نوع همبستگي است. جامعۀ پژوهش حاضر، کليه کودکان و والدين آنها در شهر کرمان است. بدين منظور تعداد 70 کودک و 70 والد براساس جدول مورگان به عنوان نمونه انتخاب شدند و پرسشنامه‌هاي محقق ساخته که تأثير استفاده از رسانه‌ها بر رشد شناختي، عاطفي، اجتماعي و رواني را مي‌سنجيد بر روي آنها اجرا شد. اين پرسشنامه 18 سؤالي بود که به ترتيب 4سؤال براي سنجش مولفه شناختي، 4سؤال براي سنجش مولفه عاطفي، 4سؤال براي سنجش مولفه رواني و 4سؤال براي سنجش مولفه اجتماعي و 2 سؤال نيز نوع و ميزان استفاده از رسانه را شامل مي‌شد. روايي پرسشنامه‌ها به‌وسيله محققان و اساتيد روان‌شناسي و جامعه‌شناسي تأييد شد و پايايي اين پرسشنامه نيز به روش آلفاي کرونباخ 76/0 به‌دست آمد. براي تحليل داده از ضريب همبستگي، استفاده شده است.

يافته‌ها

يافته‌هاي پژوهش حاضر نشان مي‌دهد 37 درصد از کودکان، بيشترين وقت خود را پاي برنامه‌هاي تلويزيوني و ماهواره‌اي، 23 درصد بيشترين وقت خود را به بازي با کامپيوتر و سرگرمي با اينترنت، 25 درصد بيشترين وقت خود را به مطالعه، 10 درصد به گردش با دوستان و 5 درصد نيز به ساير امور اختصاص مي‌دهند و همچنين بيشترين استفاده از کامپيوتر و اينترنت و تلويزيون و ماهواره براي کودکان جنبه سرگرمي دارد.

سؤال پژوهش: آيا بين ميزان استفاده از رسانه‌هاي جمعي و رشد کودکان رابطه‌ای وجود دارد؟

فرضيه پژوهش: بين ميزان استفاده از رسانه‌هاي جمعي و رشد کودکان رابطه وجود دارد.

متغير

رسانه جمعي

رشد شناختي

ضريب همبستگي

48/0

سطح معناداري

026/0

رشد عاطفي

ضريب همبستگي

21/0

سطح معناداري

682/0

رشد اجتماعي

ضريب همبستگي

63/0

سطح معناداري

003/0

رشدرواني

ضريب همبستگي

27/0

سطح معناداري

053/0

همان‌گونه که جدول فوق نشان مي‌دهد، ضريب هم‌بستگي به‌دست آمده بين متغير رشد عاطفي و ميزان استفاده از رسانه جمعي برابر با 21/0 در سطح آلفاي (05/0) معنادار نیست. بنابراين فرض پژوهشي رد مي‌شود و مي‌توان نتيجه گرفت که بين ميزان استفاده از رسانه‌هاي جمعي و رشد عاطفي کودکان رابطه معناداري وجود ندارد. همچنين ضريب هم‌بستگي به‌دست آمده بين متغير رشد اجتماعي و ميزان استفاده از رسانه جمعي برابر با 63/0 در سطح آلفاي (01/0) معنادار است. بنابراين فرض صفر رد مي‌شود و مي‌توان نتيجه گرفت که بين ميزان استفاده از رسانه‌هاي جمعي و رشد اجتماعي کودکان رابطه معنا‌داري وجود دارد و اينکه ضريب هم‌بستگي به‌دست آمده بين متغير رشد رواني و ميزان استفاده از رسانه جمعي برابر با 27/0 در سطح آلفاي (05/0) معنادار نیست. بنابراين فرض پژوهشي رد مي‌شود و مي‌توان نتيجه گرفت که بين ميزان استفاده از رسانه‌هاي جمعي و رشد رواني کودکان، رابطه معناداري وجود ندارد.

جمع‌بندی

نهاد خانواده، تحت تأثير عوامل متعدد دروني و بيروني اين تغييرات را تجربه کرده است. همان‌طور که نتايج پژوهش حاضر نشان داد، بين ميزان استفاده از رسانه‌هايي مانند تلويزيون و ماهواره و کامپيوتر و ميزان تأثيرپذيري رشد اجتماعي و شناختي رابطه وجود دارد و بين ميزان استفاده از رسانه‌هايي مانند تلويزيون و ماهواره و کامپيوتر و ميزان تأثيرپذيري رشد عاطفي و رواني رابطه وجود ندارد. رسانه‌ها به عنوان يکي از عوامل مهم تأثيرگذار بر تحولات خانواده، نقش اساسي در دگرگوني روابط دروني بين اعضاء آن داشته‌اند. اين تحولات باعث سست شدن پيوندهاي درون خانواده، افزايش طلاق، ناتواني در تربيت فرزندان و... شده و از سوي ديگر پيامدهاي مثبتي چون افزايش سطح آگاهي اعضاء خانواده، شناخت روش‌هاي بهتر در برخورد با فرزندان، استفاده بهینه از امکانات بهداشتي، آموزشي و... داشته است. در واقع رسانه از سويي باعث تقويت برخي از ارزش‌هاي اجتماعي و از سوي ديگر باعث تضعيف آنها شده است. آنچه مي‌تواند نقش و اهميت رسانه را در بعد مثبت آن افزايش دهد، شناخت علمي و دقيق ويژگي‌ها و کارکردهاي نوين خانواده است و تنها در اين صورت رسانه مي‌تواند با توليد برنامه‌هاي مناسب، ضمن دستيابي به اهداف تعريف شده از پيامدهاي ناخواسته آن جلوگيري کند و همچنین رسانه مي‌تواند با اثرگذاري مستقيم و غيرمستقيم بر نهاد خانواده، بسياري از ناهنجاري‌هاي درون خانواده را کاهش دهد و در تعالي خانواده مؤثر واقع شود. از آنجا که الگوسازي رسانه براي والدين و فرزندان امري بديهي است و تجربيات فراواني اين موضوع را به اثبات رسانده است، عملکرد رسانه در قالب طرح الگوهاي مؤفق، ضمن تقويت باورهاي درست و تصحيح نگرش‌هاي نادرست، منجر به تغيير رفتار به عنوان هدف غايي آموزش خواهد شد.

منابع

1. آذري، سعيد؛ اثرات رفتاي تلويزيون بر کودکان و نوجوانان؛ مجله پژوهش و سنجش ش ۱۵و۱۶؛ پاييز و زمستان ۱۳۷۷.

2. بري گوننز و بيل مک آلر؛ کودک و تلويزيون؛ ترجمه نصرت فتي تهران: سروش، 1380.

3. دراني، کمال؛ استفاده از رسانههاي گروهي نزد دانش آموزان دوره راهنمايي و متوسط شهر تهران در رسانههاي تصويري؛ مجله روان‌شناسي و علوم تربيتي؛ دوره جديد؛ سال چهارم، شماره2 1381.

4. حسيني انجداني، مريم و دیگران نقش رسانهها در رشد هويت ملي نوجوانان شهر تهران؛ فصلنامه پژوهش‌هاي ارتباطي؛ شماره2، پياپي(85)، 1388.

5. ستوده، هدايت‌اله روانشناسي اجتماعي؛ تهران: آواي نور 1378.

6. عزيزي، شهلا؛ خانواده و تلويزيون؛ تهران: مرنديز، 1383.

7. دادگران، سيد محمد؛ مباني ارتباط جمعي؛ تهران: نشر مرواريد و فيروزه، چاپ هشتم 1384.

8. کازنو، ژان؛ جامعهشناسي وسايل ارتباط جمعي؛ ترجمه باقر ساروخاني؛ چاپ هشتم، انتشارات اطلاعات 1384.

9. ملوين، دفلور؛ اورت، اي دنيس؛ شناخت ارتباطات جمعي؛ ترجمه سيروس مرادي؛ تهران: دانشکده صدا و سيما، 1383.

10. ميرفخرايي، تژا؛ زبان، رسانه و بازنمايي هويت؛ فصلنامه پژوهش و سنجش، 13(48) 1385.

11. ويلبر شرام جک لايل و ادوين بي پارکر؛ تلويزيون در زندگي کودکان؛ ترجمه محمود حقيقت کاشاني؛ تهران: مرکز تحقيقات و مطالعات و سنجش برنامه‌اي صدا وسيما، 1377.

12. رشيدپور، حميد؛ تربيت ديني و اخلاقي؛ نشريه پيوند؛ شماره 24 1384.

13. Amadeo, J; Torney-Purta, J. & Lehmann. R Civic knowledge and Engagement: An IEA Study of Upper Secondary Students in Sixteen Countries. U.K: Amesterdam, 2oo2.

14. Billig, M, Banal Nationalism. London: Sage1995.

15. Clein.J,Screening women and elderly adults for family and intermate partner violence. Journal of clinical guide lines. 2004.

16. Delamater, J.D., Myers, D. J,. Social psychology, Sixth ed. London: Thomson Wadsworth.2007.

17. Gerbner, G, Cultivation Theory: Cultural Indicators Project. Retrieved from http://www.communication.ac.uk 2000.

18. Gerbner, George, (1994). Growing up with television: the cultivation perspective, Inj, Media effects in theory and research 1994.

19. Hoffman, L.H.; Thomson, T. L., (2009). The Effect of Television Viewing on Adolescents Civic Participation, Journal of Broad casting & Electronic Media, 53 (1) 2009.

20. Moscovici; S. Social influence and social change London: Academic Press 1976.

21. Newman, P, Newman, B;. Children and adolescents dovelopment.

London: Rutledge 1997.

22. Zevin, J; Percetions of national identity; Social Studies; V. 94 (5), 2003.



[1]. استاديار دانشگاه شاهد تهران بخش تربيتي

[2] کارشناس ارشد مشاوره مدرس دانشگاه فرهنگيان پرديس باهنر کرمان

[3]. Newman

[4]. Kazno

[5]. Billig

[6]. Amadeo & at.al.

[7]. Melvin & Oert

[8]. cultivation theory

[9]. use and gratification theory

[10]. Georg Gerbner

[11]. Katz

[12]. Hoffman & Thomson

[13]. Clein

[14] Delamater & Myers

[15]. Zevin

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

بررسي تاثير رسانه ها بر تربيت و رشد کودکان و نوجوانان

بررسي تاثير رسانه ها بر تربيت و رشد کودکان و نوجوانان

امروزه رسانه‌ها به عنوان يکي از ابزارهاي اصليِ انتقال و گسترش ارزش‌هاي فرهنگي و اجتماعي، در رفتار کودکان و نوجوانان و تغيير رفتار اجتماعي آنان، داراي نقش مهمي است. هدف پژوهش حاضر، بررسي تأثير رسانه‌ها بر تربيت و رشد کودکان و نوجوانان است.
جهانی شدن و بحران مادری

جهانی شدن و بحران مادری

مقاله حاضر با نگاه نقادانه به روند جهانی‌شدن در حوزۀ مادری، به بررسی سه بعد از ابعاد این روند(موقعیت ساختاری، بعد فرهنگی و سیاسی) و عناصر هر یک و ارتباط آنان بر تغییرات نقش مادری در جهان پرداخته است.
سرمقاله

سرمقاله

تلویزیون وتربیت دینی کودکان

تلویزیون وتربیت دینی کودکان

نتايج تحقيق، نشان مي‌دهد که تلويزيون داراي تأثيرات مثبت ومنفي بر کودکان است. در اين رسانه مي‌توان با استفاده از شيوه‌هاي اعطاي بينش، اسوه‌سازي، تلقين والقا، آراستن ظاهر وتزيين کلام در جهت تربيت ديني کودکان گام برداشت. همچنين...
امپریالیسم رسانه ؛ چالش ها و بایدهای تربیتی

امپریالیسم رسانه ؛ چالش ها و بایدهای تربیتی

فقدان سواد رسانه‌ای از یک‌سو و تأثیر امپریالیسم رسانه‌ای از سوی دیگر، زمینه را برای به چالش کشیدن ارزش‌ها و بایدهای اخلاقی و تربیتی فراهم ساخته است. رسانه‌های فراملّی از جمله اینترنت به تبلیع ارزش‌های حاکم بر جوامع غربی پرداخته و...
Powered by TayaCMS