پس از عزیز، اگر ایمان به آنچه ذکر شد که گفتة انبیاء علیهم السلام است آوردی و خود را برای تحصیل سعادت و سفر آخرت مهیا نمودی و لازم دانستی حضور قلب را که کلید گنج سعادت است، تحصیل کنی، راه تحصیل آن، آن است که اولا رفع موانع حضور قلب را نمایی و خارهای طریق را از سر راه سلوک ریشه کن کنی و پس از آن اقدام به خود آن کنی؛ اما مانع حضور قلب در عبادات، تشتت خاطر و کثرت واردات قلبیه است؛ و این گاهی از امور خارجه و طرق حواس ظاهره حاصل میشود؛ مثل آنکه گوش انسان در حال عبادت چیزی بشنود و متصرفه در آن تصرف نموده از شاخهای به شاخهای پرواز کند؛ یا چشم انسان چیزی ببیند و منشآ تشتت خاطر و تصرف متصرّفه گردد؛ یا سایر حواس انسان چیزی ادراک کند و از آن انتقالات خیالیه حاصل شود.
و طریق علاج این امور را اگرچه فرمودند که رفع این اسباب است، مثل آنکه در بیت تاریکی با محل خلوتی بایستد و چشم خود را در وقت نماز ببندد و در مواضعی که جلب نظر میکند، نماز نخواند؛ چنانچه مرحوم شهید سعید رضوان الله علیه از بعض متعبدین نقل فرماید که در خانة کوچک تاریکی که وسعت آن به قدر آن باشد که ممکن باشد در آن نماز خواندن، عبادت میکردند؛ [1] ولی معلوم است این، رفع مانع نکند و قلع مادّه ننماید؛ زیرا که عمده تصرف خیال است که با منشأ جزئی کار خود را انجام میدهد؛ بلکه گاه شود که در خانة تاریک و کوچک و تنها تصرف واهمه و خیال بیشتر شود و به مبادی دیگر برای دعابه و بازی خود است، آویز شود؛ پس، قلع مادة کلی به اصلاح خیال و وهم است و ما پس از این اشاره به آن میکنیم؛ بلی، گاهی اینطور از علاج هم در بعضی از نفوس بی تأثیر و خالی از اعانت نیست، ولی ما دنبال علاج قطعی و قلع سبب حقیقی میگردیم و آن بدین حاصل نشود. و گاهی تشتت خاطر و مانع از حضور قلب، از امور باطنه است؛ و آن به طریق کلی دو منشأ بزرگ دارد که عمدة امور به آن دو منشأ برگردد: یکی هرزه گردی و فرار بودن خود طایر خیال است؛ زیرا که خیال قوهای است بسیار فرار که دائماً از شاخهای به شاخهای آویزد و از کنگرهای به کنگرهای پرواز کند؛ و این مربوط به حب دنیا و توجه به امور دنیه و مال و منال دنیوی نیست، بلکه فرار بودن خیال خود مصیبتی است که تارک دنیا نیز به آن مبتلا است. و تحصیل سکونت خاطر و طمأنینة نفس و وقوف خیال از امور مهمه ایست که به اصلاح آن علاج قطعی حاصل شود، و پس از این به آن اشاره میکنیم. منشأ دیگر، حب دنیا و تعلّق خاطر به حیثیّات دنیوی است که رأس خطیئات وام الأمراض باطنه است که خاطر طریق اهل سلوک و سرچشمة مصیبات است؛ و تا دل متعلّق به آن و منغمر در حبّ آن است، راه اصلاح قلوب منسدّ و درِ جملة سعادات به روی انسان بسته است.
[1] ـ التنبیهات العلّیّه علی وظائف الصلوة القلبیّه، ص 110 مطبوع در مجموعة افادات شهید ثانی، چاپ سنگی 1313، خط محمد حسن جرفدقانی.