نگاهی عرفانی به ملاک‌های شيعه‌بودن در معارف اعتقادی

نگاهی عرفانی به ملاک‌های شيعه‌بودن در معارف اعتقادی

 

نگاهی عرفانی به ملاک‌های شيعه‌بودن در معارف اعتقادی

 

دکتر سعید رحیمیان[1]

مجید گوهری رفعت[2]

 

چکيده

معمولاً درباره مذهب بزرگان علم، حکمت و عرفان در اسلام و ایران و به‌ویژه نسبت ايشان با تشيع، عقايد و نظریات گوناگونی مطرح می‌شود. برای شناخت مذهب و فرقه هر شخصی، ملاک‌ها و معیارهایی بیان شده که انتساب او را به فرقه و عقیده‌ای خاص روشن می‌کند. شاید بتوان با مقایسه بین معارف و اعتقاداتی که شخص در آثار خود مطرح می‌کند و بین اصول و مبانی مذهب یا فرقه مورد نظر، تطابق یا عدم مطابقت ایجاد کرد. در این میان، نگاه عرفا به ملاکها و مبانی یک مذهب، حائز اهمیت خاصی است. مقاله حاضر در پی ارائه نگاهی عرفانی به ملاکهای تشیع در معارف اعتقادی است تا ضمن بازشناسی مذهب تشیع از دیگر مذاهب و فرق اسلامی در طول تاریخ، عقاید و مبانی اصلی آن شناخته شود. با بررسی تاریخ تطور تشیع، ملاکهای مختلفی برای شیعه‌بودن ارائه شده؛ اما به نظر می‌رسد باید به دنبال معیاری بود که در همه زمانها و مکانها، حتی در عصر تقیه نیز راهگشا باشد. در این نوشتار سعی شده با توجه به آموزه‌های اهل‌بیت(ع) در باب معارف اعتقادی شیعه از منظر عرفانی، ملاکهای تشیع با نگاهی اجمالی بررسی شود.

واژگان کليدی: تشيع، فرق شيعی، ملاک تشيع، عرفان شیعی، اصول و معارف شیعه.

مقدمه

در کتب لغت براي واژه شيعه از «شيع» معاني هم‌سوي بسياري نوشته‌اند؛ مانند فرقه، حزب، گروه، امت، پيروان، ياران، هواداران، همراهان، همکاران، دوستان، اشاعه‌دهندگان و تقويت‌کنندگان که اغلب آنها را می‌توان در دو معني جمع کرد: 1. پيرو، ياور و مددکار؛ 2. گروهي که حول محوري خاص اجتماع کرده‌اند (ابن منظور، 1414: 8: 188؛ طریحی، 1375: 4: 356؛ دهخدا، ذیل واژه شیعه). اين دو معنا در کاربرد قرآني واژه شیعه هم به‌کار رفته است (قصص: 4 و 15؛ صافات: 83؛ انعام: 65 و 159؛ مریم: 69). واژه تشيع نيز از اين ريشه و مصدر باب تفعل و از نظر لغوي به معناي ياري‌کردن و پيروي‌نمودن جماعتي از يک شخص خاص است. اين واژه مفرد است ولي بر تثنيه و جمع و نیز بر مذکر و مونث به‌طور يکسان به‌کار می‌رود و براي رساندن جمع از شِيع و اشياع نيز استفاده می‌شود.

شاید شناخت معناي روشن و تعيين مصداق از واژه شيعه چندان آسان نباشد؛ چون اختلاف گرايش و انگيزه‌های ويژه گزارشگران و وجود فرقه‌های مختلف و بي‌توجهي به سِير عقايد شيعيان از يک‌سو و خَلط بين مقوّمات و نشانه‌های تفکر شيعي و برجسته‌شدن برخي نشانه‌ها و فروع اعتقادي سياسيِ برخي گروه‌هایِ شيعي از سوي ديگر موجب اختلاف و دشواري در ارائه فهم روشنی از شيعه شده است؛ مثلا ابوحاتم رازي می‌گويد: هرگاه شيعه با «ال» بيايد مراد شيعه علي(ع) و گروه معروف به تشيع است و اگر بدون «ال» باشد بر غیر پیروان علی(ع) نیز اطلاق می‌شود، مثل شیعه بنی‌امیه (ابوحاتم رازی، 1382: 200). با اين همه، اين اصطلاح بر اعتقاد به آرا و افکاري اطلاق می‌شود که حضرت علي(ع) محور آن تلقي می‌شود.

گرچه تعاريف گوناگونی براي شيعه بيان شده، می‌توان همه آنها را در دو اطلاق از شیعه جمع کرد: 1. اطلاق عام: به اين معنا تشيع هم شامل اطلاق خاص می‌شود و هم شامل کساني می‌شود که دوستدار حضرت علي و اهل‌بيت(ع) هستند و احيانا اعتقاد به برتري حضرت بر ديگر صحابه دارند. اين معنا، محدود به زمان و مکان نيست؛ بلکه حتي در ادوار تاريخي نيز حضوري آشکار داشته است. برخی از تعاریف درباره شیعه عبارت‌اند از: دوستي حضرت علي و محبت به اهل‌بيت(ع) (ابن منظور، 1414، 8: 189؛ سبحانی، 1386: 21) مشايعت و پيروي حضرت علي(ع) يا اعتقاد به برتري آن حضرت بر ديگر اصحاب (ابن خلدون، 1363، 1: 242؛ ابوحاتم رازی، 1382: 16) علاوه بر اعتقاد به برتري، باور به امامت حضرت علي(ع) هرچند بر امامت باقي ائمه(ع) موافقت نکنند (شهید ثانی، 1410، 3: 182) و... (ابن عطیه و حمود، 1423، 1: 94؛ اشعری، 1400: 5).

  1. اطلاق خاص: در اطلاق خاص، شيعه کساني هستند که به امامت منصوص و بلافصل حضرت علي(ع) و فرزندان او پس از رسول اکرم(ص)معتقدند؛ مثلا تعریف شیعه به اعتقاد به برتري و امامت حضرت علي(ع) بر پايه نص (شیبی، 1928، 1: 21) برای نمونه، شیخ طوسی ویژگی شیعی و وجه امتیاز آن را اعتقاد به امامت حضرت علی(ع) بر اساس اراده الهی و وصیت پیامبر(ص) دانسته است (طوسی، 1394، 2: 56) به اين معنا شيعه شامل سه فرقه زيديه، اسماعيليه و اماميه می‌شود. اما چون در طول تاريخ بسياري از فرقه‌های منسوب به شيعه از بين رفته‌اند، با گذشت زمان اين واژه به عنوان نامي براي شيعه اماميه تثبيت شده؛ تا آنجا که امروزه دو فرقه ديگر با عناوين زيديه و اسماعيليه شناخته می‌شوند و اکنون وقتي واژه تشيع و شيعه به‌کار می‌رود مراد اماميه هستند.

تاريخچه

درباره اينکه تشيع از چه زماني آغاز شد، اقوال و نظریات گوناگون بيان شده؛ اما باید گفت دعوت به تشيع و پيروي از حضرت علي(ع) همگام و هم‌زمان با دعوت به شهادتين بوده است. ابوحاتم رازي معتقد است اولين مذهبي که در اسلام ظهور کرد شيعه است و چهار نفر از صحابه، ابوذر، عمار، مقداد و سلمان فارسي به اين مذهب گرايش داشتند (ابوحاتم رازی، 1382: 199) در واقع تشيع همان اسلامي است که حضرت رسول اکرم(ص) آورده است. امامت و استمرار آن ضامن بقاي اسلام و هويت تشيع است و تشيع تاريخي جز اسلام و واقعيتي غير اين آیين ندارد. تعيين رهبر و امام از ضروریات تعاليم اسلام بوده که در زمان حيات پيامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده است. بر اين مطلب، اسناد معتبر تاريخي و روايي از طريق شيعه و سنی از اولين روزهاي رسالت وارد شده است که در اينجا به يک حديث بسنده می‌کنيم:

جابر بن عبدالله می‌گويد: نزد رسول خدا(ص) بوديم که علي(ع) از راه رسيد. رسول خدا(ص) فرمود: قسم به خدايي که جانم به‌دست اوست، اين مرد و شيعيانش رستگاران در قيامت‌اند. آنگاه اين آيه نازل شد: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البريه» (بینه: 7). از وقتي که اين آيه نازل شد اصحاب رسول خدا(ص) هر وقت علي(ع) را می‌ديدند که دارد می‌آيد می‌گفتند خير البريه آمد (طوسی، 1414، 252؛ سیوطی، 1404: 6: 379).

علاوه بر آیات نازل شده دربارة حضرت علی(ع) مانند آيه ولايت (مائده: 55)، آيه اولي الامر (نساء: 59)، آيه اکمال (مائده: 3)، آيه مباهله (آل عمران: 61)، شخصيت جامع و ذوابعاد امام علي(ع) اعم از سيره علمي، عبادي، اخلاقي، عرفاني، سياسي، اجتماعي، قضايي، تربيتي و خانوادگي از یک‌سو و نگاه ويژه و بیانات حضرت رسول الله(ص) به امام علي(ع) مانند «انت مني بمنزلة هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي» (کلینی، 1407، 8: 107)، «يا علي انت مني و انا منک» (مفید، 1413: 213)، «صاحب سرّي علي بن ابي طالب» (ابن شهر آشوب، 1379، 2: 222 و مجلسی، 1403، 38: 300) و «هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامه» (طوسی، 1414: 251): از سوی دیگر نقش مهمی در پیدایش و تکوین تشیع داشته‌اند؛ به‌نحوی که محور تفکرات شیعه، حول شخصیت امام علي(ع) می‌چرخد.

فرقه‌های شيعي

پيدايش مذاهب مختلف بر اثر پيدايش اختلافات ميان مسلمانان بوده است. درباره تعداد فرقه‌های شيعه، اتفاق‌نظر وجود ندارد؛ اما فرقه‌های مهم و برجسته شيعه سه‌تاست: زيديه، اسماعيليه و اماميه (اثنا‌عشريه).

زيديه: فرقه‌ای که به امامت زيد بن علي بن الحسين معتقدند. زید در زمان حکومت هشام بن عبدالملک قيام کرد و به شهادت رسيد. به اعتقاد آنها هر فاطمي‌نژادی که عالم، زاهد، شجاع و سخي باشد و قيام مسلحانه براي جنگ با ظالمان انجام دهد، امام است. زيديه در اصول اعتقادي گرايش به معتزله دارند و در فروع، به فقه حنفي نزديک‌اند. اين فرقه به شاخه‌های فرعي و کوچک‌تري تقسيم می‌شود، نظير جاروديه، صالحيه، هادويه و سليمانيه (ربانی گلپایگانی، 1378: 199).

اسماعيليه: فرقه‌ای که بعد از امام صادق(ع) قائل به امامت فرزند بزرگش اسماعيل هستند. از نامهاي اين فرقه سبعيه و باطنيه است. اين فرقه در معارف و احکام اسلام براي هر ظاهري، باطنی و براي هر تنزيلي، تاويلي قائل‌اند. اسماعيليه به دو فرقه اصلی تقسيم شدند: اسماعيليه خاص: معتقدند که اسماعيل در زمان پدرش امام بود و غايب شد و پس از وي امامي نيست که به آنها واقفيه گويند، اسماعيليه عام: مرگ اسماعيل را باور کردند و گفتند پيش از مرگش فرزند خودش يعني محمد را به جانشيني خود تعيين کرد. از جمله متفکران برجسته اسماعيليه، ناصر خسرو و حميدالدين کرماني هستند (کربن، 1373: 95؛ مطهری، 1377، 3: 66).

اماميه: کساني هستند که پس از پيامبر اکرم(ص) به ولايت و امامت بلافصل امام علي(ع) و يازده نفر از فرزندان معصومش معتقدند. حکومت اسلامي و مرجعيت علمي را حق اختصاصي اهل‌بيت(ع) می‌دانند و در درک معارف اسلامي و فهم حقايق، سه چيز را حجت می‌دانند: قرآن، سنت قطعيه و عقل (مفید، 1413: 42؛ ابن خلدون، 1363، 1: فصل27؛ طباطبایی، 1373: 77).

ملاک اصلی تشيع

بحث مهمي که در تشيع وجود دارد اين است که از کجا و چگونه می‌توان عالمی را سنّي يا شيعه دانست؟ چه ملاکهايي براي شيعه‌بودن وجود دارد؟ چگونه می‌توان شمّ شيعه‌شناسي پيدا کرد؟ براي حل اين مشکل ملاکهايي را می‌توان مطرح کرد از جمله:

  1. تصريح ديگران: تصريح مورخي درباره تشيع فردی حاکي از شيعه‌بودن اوست. برخي از مؤلفين خصوصاً در کتب رجالي‌شان، با عناوين متفاوتي به تشيع‌بودن شخصی تصريح می‌کنند. يکي از اين کتب، کتاب مجالس المؤمنين تاليف قاضي نورالله شوشتري است. اين اثر افزون بر روايات و حکايات، احوال جماعتي از حکما، عرفا و علمای متقدم است که به نظر مؤلف، شيعه‌مذهب‌اند. وي را شيخ شيعه‌تراش ناميده‌اند؛ ولي بايد گفت در بسياري از متون، به تشيع افراد گمنام اشاره شده است و تنها نگاه تيزبين کساني که با اين معيارها آشنا هستند می‌تواند آنها را تشخيص دهد؛ مثلا قاضي نورالله شوشتري از اين شمار است. همچنين شمس الدین محمد ذهبي در «ميزان الاعتدال»، «سير اعلام النبلاء» و «تاريخ الاسلام» در معرفي اشخاص شيعه عبارات مختلفي دارد که حاکی از تشیع آن شخص است، مانند شيعيِ متوسط، شيعيِ غال، شيعي مذموم، شيعي ليس بقوي، شيعي ثقه، شيعي محترق، شيعي مفرط، شيعي معروف، شيعي محض، تشيع بلاغلو، تشيع قليل، تشيع يفضي به الي الرفض. مثلا درباره کليني مي‌گويد: «شيخ الشيعه و عالم الاماميه» (ذهبی، 1413، 15: 280) درباره ابن بابويه می‌گويد: «راس الاماميه»(همان، 16: 303) و درباره غضائري می‌گويد: «شيخ الشيعه و عالمهم» (همان: 17: 329).
  2. علوي‌بودن: تقريبا اکثر علويان به داشتن مذهب شيعه شهره بوده‌اند. علوی که منسوب به علي(ع) است به کساني گفته می‌شود که پس از قتل عثمان، علي(ع) را به قتل ایشان متهم نکرده و به عايشه و معاويه نپيوستند. پيروان اين طريقت را علوي در مقابل عثماني گويند. از راویان که از تابعین بودند با صفت «کان علویّا» نام می‌برند (دهخدا ذیل واژه علوي؛ جعفریان، 1380، 3: 1120؛ حسن ابراهيم، 1389، 2: 126).
  3. وابستگي خانداني: تعلق فرد به خانداني از خاندان‌های شيعه، ملاک دیگری برای تشیع شخص است؛ مثلا آل بابویه از خاندان‌های معروف شیعه‌اند که از سده دوم تا ششم هجری در قم و ری درخشیدند و فقها، محدثان و علمای بزرگی از شیعه، منسوب به این خاندان‌اند. نخستین آنان علی بن بابویه قمی (پدر شیخ صدو) بوده است. آل بابویه اهل قم بودند که به ری و خراسان مهاجرت کردند و به قمی و رازی مشهورند. این خاندان با حفظ، بسط و گسترش میراث حدیثی و فقهی شیعه در عراق و ایران و همچنین تربیت شاگردان بسیار، نقش مهمی در تحکیم پایه‌های امامیه و ترویج مذهب تشیع در ایران ایفا کردند. نمونه دیگر خاندان صدر است. این خاندان به صدرالدین صدر(1373) می‌رسند که از تبار سید مرتضی و سید رضی هستند. در طول تاریخ شیعه خدمات سید رضی و سید مرتضی عجیب است و مورد احترام حکام عباسی بوده‌اند. خاندان صدر پی‌درپی از علما و بزرگان بوده‌اند. در باب این خاندان کتاب «مشاهیر خاندان صدر» از آقای محسن کمالیان در دو جلد به رشته تحریر درآمده است. نمونه دیگر خاندان نوبختي در بغداد بودند. در باب این خاندان نیز تحقیقی در قالب کتاب از آقای عباس اقبال آشتیانی با نام خاندان نوبختی تألیف شده است.
  4. وابستگي شهري: شخص، وابسته به شهري است که مردمان آن بر مذهب تشيع‌اند. در بعضی از شهرهای ایران و عراق، محله‏های بزرگی، محل استقرار شیعیان بود؛ مثلا از شهرهای ایران که در عصر حکومت آل بویه شیعه‏نشین بوده، قم شهرت بیشتری داشته و آل بویه به‌دلیل علاقه‏ای که به تشیع داشتند، به این شهر توجه خاصی نشان می‏دادند. کاشان، آوه و تفرش نیز از شهرهای شیعه‌نشین محسوب می‏شده‌اند (مبلغی آبادانی، 1373، 3: شهرهای شیعه‌نشین).
  5. دفن در کنار قبور امامان معصوم(ع): شیعیان با اعتقاد به توسل و شفاعت امامان شیعه و اولاد پاکشان، با دفن در کنار قبورشان امید به شفاعت آنها داشته‌اند.

از ملاکهای دیگر می‌توان به تصریح خود شخص مبنی بر شیعه و پیرو ائمه اطهار بودن و داشتن مشایخ و اساتید شیعه اشاره کرد (جعفریان، 1380: 3: 1124)

باید توجه داشت ملاک‌های یادشده را نمی‌توان در همه زمانها و مکانها به‌دلیل شرایط خاص، جاری‌و‌ساری دانست؛ لذا بايد دنبال معياري بود که حتي در عصر خفقان، اختناق و تقیه بتوان با آن درباره تشيع و عرفان اشخاص داوري کرد. در حقيقت تشيع فقط در بستر تاريخي يا فقهي یا... نيست تا قائل به تشيع سياسي، تشيع فقهي، تشيع عراقي، تشيع معتزلي، تشيع در معناي دوستي اهل‌بيت(ع)، تشيع غالي، تشیع دوازه‌امامي و... شد؛ بلکه اختلاف تشيع با ديگر فرقه‌های اسلامي، در نحوه تبيين اسلام است و اين در عمق معارف اسلامي خصوصا عرفان که جنبه باطنی اسلام است، نفوذ پيدا می‌کند؛ يعني صرف اختلاف ظاهري در احکام يا تاريخ یا... نيست؛ بلکه وقتي معارف عرفانی از طريق قرآن و اهل‌بيت(ع) تبيين شود نتايجي حاصل می‌شود که ديگران به آن نرسيده‌اند؛ چون تبيين معارف اسلامي و شيعي داراي خصوصياتي است که با آن خصوصيات از ديگر اديان و فرقه‌ها، حتی اگر اين مباحث را مطرح کرده باشند متمايز مي‌شود.

شاید بتوان گفت مهمترين معيار در باب شناخت متفکران، علما و حتی برخی از عرفا، همانا کيفيت طرح مسائل اصلي و اعتقادي است؛ چون آنها را می‌توان به نحوي پي‌ريزي کرد که دور از فهم توده مردم بوده و از تقيه مصون باشد؛ یعنی اعتقادات تشیع را به نحوی مطرح کرده باشند که به‌سادگی از ظاهر کلامشان فهمیده نشود؛ اما با تأمل در گفتار و نحوه ارائه مطالب، پی می‌بریم که منظور اعتقاداتی است که شیعه بیان کرده است.

حال پرسش این است که اگر عالمی در مبانی خود به تعالیم اعتقادی اهل‌بیت(ع) بپردازد و آنها را طوری تبیین کند که در راستای آموزه‌های اهل‌بیت(ع) باشد آیا می‌توان او را شیعه دانست؟ آیا می‌توان شخصی را که ادعای تشیع می‌کند و برخی از تعالیم اهل‌بیت(ع) را قبول ندارد، غیر شیعه به حساب آورد؟

اهل‌بيت(ع) که محور تشیع‌اند، اعتقادات و معارفي را که مطرح کرده‌اند ویژگی‌ها و خصوصیاتی دارد که آنها را از تبیین و تحلیل دیگران متمایز می‌کند. از جمله آن خصوصیات عبارت‌انداز: 1. تقدم طرح مباحث توسط اهل‌بيت(ع) و استنباط و تبيين صحيح و عميق از آيات. مثلا در تفسیر و تبیین معارف ناب توحيدي که در آیات قرآن به آن اشاره شده است نظیر هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ؛ «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و اوست که به هر چیزی داناست» (حدید: 3؛ بقره: 115؛ واقعه: 85؛ حدید: 4؛...) می‌توان بهترین تفسیر و تبیین را در روایات اهل‌بیت(ع) خصوصا خطبه‌های نهج البلاغه يافت. به‌فرموده علامه طباطبايي(ره) (1388: 24) گران‌بهاترين و در عين حال مختصرترين کلام درباره توحيد فرمایش حضرت علي(ع) است: «دَلِيلُهُ‏ آيَاتُهُ‏ وَ وُجُودُهُ إِثْبَاتُهُ وَ مَعْرِفَتُهُ تَوْحِيدُهُ وَ تَوْحِيدُهُ تَمْيِيزُهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ حُكْمُ التَّمْيِيزِ بَيْنُونَةُ صِفَةٍ لَا بَيْنُونَةُ عُزْلَةٍ إِنَّهُ رَبٌّ خَالِقٌ غَيْرُ مَرْبُوبٍ مَخْلُوقٍ كُلُّ مَا تُصُوِّرَ فَهُوَ بِخِلَافِه‏...» (طبرسی، 1403، 1: 201) دلیل او آیات و آثار صنع اوست و وجود او اثبات اوست و معرفتش توحید اوست و توحیدش تمییزدادن او از خلقش است و حکم تمییز، جدایى صفت است نه جدایى به معناى کناره‌جویى؛ چون او پروردگارى است آفریننده که مربوب و مخلوق کسى نیست و به هر صورتى که تصور شود خود بر خلاف آن صورت است... 2. نحوه طرح مباحث توسط اهل‌بيت(ع): اهل‌بیت عصمت و طهارت به‌گونه‌ای معارف را مطرح کرده‌اند که هر شخص در هر مرحله‌ای از ایمان می‌تواند از آن بهره‌مند شود، یعنی چون آنها مفسران واقعی قرآن‌اند، نحوه طرح مباحث هم، همان نحوه طرح قرآن است؛ مثلا نحوه طرح بحث ولايت که ائمه اطهار(ع) مطرح کرده‌اند غير از مباحث ولايتي است که ديگران مطرح می‌کنند. امام‌علی(ع) می‌فرماید: «لاتخلو الأرض من قائم للَّه بحججه، امّا ظاهرا مشهورا أو خافيا مغمورا، لئلاتبطل حجج اللَّه تعالى و بيناته» (طوسی، 1414: 21)؛ زمين هيچ‌گاه از حجتى كه به اقامه امر خدا قيام كند خالى نيست: يا آشكار است و مردم او را مى‌‌‏شناسند يا مخفى از ديدگان مردم و نگران؛ تا حجت‌هاى الهى و آيات پروردگار باطل نباشد. 3. انسجام مفاهيم و منظومه‌واربودن معارفي که اهل‌بيت(ع) مطرح کرده‌اند؛ مثلا معارف شيعي حتي توحيد، معاد، نبوت و ولايت به‌گونه‌ای یکپارچه و منظم مطرح شده که اولا نافي ديگري نيستند و ثانيا شبهات و اشکالات ناشي از تبيين‌هاي نادرست دفع گرديده و ثالثا معارف عميقی در آنها مطرح شده که در جاي ديگر يافت نمي‌شود؛ برای نمونه، تبیینی که ائمه(ع) درباره جبر و اختیار بیان کرده‌اند، در عین حال که با توحید افعالی سازگار است نافی اختیار یا جبر نیست.

با توجه به خصوصيات و ویژگی‌های بیان‌شده در آموزه‌های اهل‌بیت(ع)، شاید بتوان به‌طور کلي اصول، مبانی و خصوصا معارف عرفانیِ شيعيِ برگرفته از اهل‌بيت(ع) را در اصولی ارائه کرد و آنها را ملاک تشیع از منظر عرفانی تلقی نمود که اگر این اصول در تفکرات و اندیشه‌های هر دانشمند و عارفی وجود داشته باشد بتوان او را عالم و عارفی شیعی دانست. این اصول که اساس اعتقادات را تشکیل می‌دهند عبارت‌اند از:

  1. معارف مرتبط با حق، اسما و صفات: حقيقت حق‌تعالی فراتر از امکان وصف و توصیف است. او تمامي صفات کمالي را داراست و هر کمال عين ذاتش است. مهم‌ترین وصفش توحيد است که داراي مراحل و مراتبي است: توحيد ذاتي، توحيد صفاتي و توحيد افعالي. ذات حق‌تعالي از هر نوع تعين و محدودیت منزه است و با نظر به وحدت او، فرض دوم براي او غيرممکن است. او واجد مقام احديت است که در آن نه تعددي است و نه اختلافي. برای ذات او چون دربردارنده حقيقت همه کمالات وجودي و متصف به همه آنهاست، صفات جمال و جلال معنا پيدا می‌کند (بدين معنا که تمام صفات کمالي از ذات حق منتزع می‌شود و تمام نقائص به ماهيات امکاني برمي‌گردد) و از تلفيق صفات جمال و جلال، اسماء متعدد هويدا می‌گردد که گرچه اسما و صفات داراي مفاهيم متعددي هستند، فقط يک مصداق دارند؛ يعني کثرت مفهومي دارند و خود اين کثرات، منشأ ظهور موجودات امکاني هستند. اسماء حق‌تعالي داراي تقسيماتي است. در تقسيم نخستين، به اسماء ذاتي (انتزاع از ذات بدون لحاظ چيز ديگر) و اسماء فعلي (اسمائي که از مقام فعل انتزاع می‌شود يعني به لحاظ نسبت و رابطه‌ای که ميان فعل و ذات وجود دارد) و در تقسيم دوم به اسماء ثبوتي و سلبي تقسيم می‌گردند. از آنجا که در توحيد شناخت اسماء‌الله نقش اساسي دارد و ائمه اطهار(ع) خودشان را اسماء الحسني ناميده‌اند، می‌توان گفت که ولايت اهل‌بيت(ع) همان توحيد کامل است (طباطبایی، 1388: 15؛ 1373: 117).
  2. معارف مرتبط با افعال حق: هر فعلی که در عالم هستي تحقق می‌يابد با حذف جهات عدمي مانند نقص و امکان و ماده، فعل خداوند سبحان است. موجود مستقل فقط حق‌تعالي است و بقيه از شئون وجودي و تجليات آن ذات هستند و توحيد افعالي يعني هيچ مؤثر مستقلي غير از خداي متعال نيست. فعل در عين حال که به حق‌تعالي مستند است در همان حال به فاعل خود هم مستند است. آنچه در هستى انجام مى‏گيرد، فعل خداست و آفريدگان همان‌گونه كه در ذات خويش مستقل نيستند، در تأثير و فعل نيز استقلال ندارند. توحيد افعالى يا استناد افعال به خداوند، به معناى نفى قانون علّيّت نيست؛ زيرا خداوند اراده كرده است كه هر كارى از راه علل و اسباب خود انجام پذيرد. توحيد افعالى گونه‏هاى مختلفی دارد: توحيد در خالقيّت، توحيد در ربوبيّت، توحيد در حاكميّت، توحيد در اطاعت، توحيد در تشريع و قانون‌گذارى و... (ربانی گلپایگانی، 1426: 83 تا 86 و221؛ خرازی، 1416، 1: 180).

افعالي مثل مشيت، اراده، هدايت، اضلال، تمحيص، استدراج و غضب از نحوه وجود موجودات که همان افعال خداوند و فيض او هستند، گرفته می‌شود. وجود پديده‌ها مسبوق به دو مرتبه است: مرتبه‌ای که تخلف‌بردار و قابل تغيير نيست که همان قضاي حتمي است و مرتبه‌ای که قابل تخلف و تغيير است، مانند مرتبه مقتضيات و علل ناقصه که همان مرتبه قدر است که قابل محو و اثبات است که به آن بَدا هم گويند. بدا يعني محو اول و اثبات ثاني و حق‌تعالي به هر دو عالم است. بدا به معناي علم بعد الجهل نيست. بدا در انسان به معنای ظهورِ بعد الخفا و علمِ بعد از جهل است؛ اما بدا در حق‌تعالی به معنای اظهارِ بعد از اخفا است. عرفا منشأ بدا را اعیان ثابته می‌دانند (طباطبایی، 1388: 95؛ جمعی از نویسندگان، 1381: 285؛ فاضل تونی، 1386: 144؛ قونوی و اشکوری، 1371: 91).

بايد توجه داشت که بين جبر و اختيار مزاحمتي نيست و اِسناد افعال به حق‌تعالي باعث ناديده‌گرفتن اختيار نيست. طرفداران نظريه جبر یعنی اشاعره، براي حفظ توحيد افعالي و خالقيت، به جبر گرايش پيدا کردند و طرفداران نظريه تفويض یعنی معتزله، براي حفظ عدالت خداوند، به اين نظريه گرايش يافته‌اند؛ ولي نظريه بين الامرين که از ائمه اطهار(ع) رسيده، دربردارنده هر دو اصلِ توحيد افعالي و عدالت حق است. امام رضا(ع) درباره جبر و تفويض، اصلي را بيان فرموده است: خداوند سبحان از روي اکراه و غلبه، اطاعت و معصيت نمی‌شود؛ همچنان‌که بندگان را در مملکت خود مهمل و بي‌پايه رها نمی‌سازد بلکه او مالک هر چيزي است که به تمليک بندگان درآورده و بر هر چيزي که بندگانش را بر آن توانمند ساخته، قدرت دارد. حال اگر بندگان به اطاعت او مبادرت ورزند، هرگز راه را بر آنان نمی‌بندد و مانع اطاعت آنان نمی‌شود؛ اما اگر بندگان قصد نافرماني وي کنند می‌تواند اراده کند که ميان بنده گنهکار و فعلش، فاصله اندازد؛ اما اگر ميان آنان و فعلشان حائل نشود و آنان را از معصيت بازندارد و آنان نيز مرتکب معصيت شوند، در حقيقت، خود آنان در عرصه عصيان وارد شده‌اند و خداوند آنان را به اين ميدان وارد نساخته است. سپس امام رضا(ع) مي‌فرمايد: هرکس چهارچوب اين اصل را فراگيرد بر مخالفان خود در بحث جبر و اختيار غلبه کند (صدوق، 1378، 1: 144).

  1. معارف مرتبط با وسائط فيض: اسما و صفات الهي مبدأ تحقق موجودات با جهاتِ گوناگون‌اند. اين اسما گرچه مفاهيمشان گوناگون است، مصداقشان واحد است؛ یعنی صفات الهی عین ذات حق‌تعالی هستند و در ميان خود اسما نيز، برحسب نسبتهايي که ميان مفاهيم آنها وجود دارد ترتب برقرار است؛ مثلا خلق، فرع قدرت و قدرت فرع علم و حيات است و اين اسما به‌وجودآورنده عالم عقول و نفوس هستند؛ به عبارت ديگر، در دار هستي چهار عالم کلي تحقق دارد که به تناسب شدتِ وجود، ترتيب يافته‌اند و هر يک منطبق بر ديگري است: اول، عالم اسما و صفات که همان عالم لاهوت است؛ دوم عالم عقول که جبروت نام دارد؛ سوم عالم مثال و خيال که همان عالم ملکوت است؛ چهارم عالم طبيعت که به آن عالم ناسوت نيز می‌گويند. هر مرتبه‌ای از ظهور در اين عوالم، نسبت به مراتب مادون، حجاب به‌شمار می‌رود و نيز آن مرتبه براي خودش نيز يک حجاب است؛ لذا در هرشئ به تعداد مراتبي که پيش از اوست حجاب وجود دارد. در وسائط فيض، بحث از عرش و کرسي، لوح و قلم، لوح محو و اثبات، فرشتگان، آسمانها و... مطرح است که ارتباط عميقي با جهان‌شناسي قرآني دارد. البته حقيقت اين است که مجري و وسائط فيض الهي ائمه اطهار(ع) هستند (حسن‌زاده آملی، 1381: 59؛ 1383: 11).

حق‌تعالی، فيوضات و رحمت خود را از طريق اسما جاري مي‌كند؛ مثلا با اسم خالق، خلق مي‌كند، با اسم رازق روزي مي‌دهد و هكذا. آيه شريفه «و لله الاسماء الحسني فادعوه بها» (اعراف: 180) اشاره به اين معنا دارد كه براي نيل به فيوضات و عنايات الهي، بايد دست به دامن اسماء‌الله شد و خداوند و مدد او را از طريق آنها خواند و طلب كرد. هر بنده مقربي، به هر اندازه به حق‌تعالی و اين اسما دسترسي داشته باشد، به همان اندازه مي‌تواند در عالم تصرف و به اذن خدا كارهاي خدايي كند؛ يعني خدا مشيت خود را از طريق او اجرا مي‌كند. از آنجا که ائمه اطهار(ع) مظهر همه اسماي الهي، بلكه عين آن اسماء‌ند: «عن ابي‌جعفر(ع) في حديث طويل قال: نحن الاسماء الحسني» (مجلسی، 1403، 25: 5)، پس آنها واسطه فيض خداوند براي همه عوالم و موجودات هستند و خداوند به سبب آنها و از طريق آنها فيوضات و رحمت خود را جاري مي‌سازد. روايات وارده از اهل‌بيت(ع) نیز گوياي اين معناست: «اباعبدالله یقول: نحن السبب بينکم و بين الله عزوجل» (طوسی، 1414: 97).

  1. معارف مرتبط با نبوت و رسالت: نبي ماخوذ از نبأ به معناي خبر و رسول به معناي پيام‌آور است. نبي و رسول دو مفهوم متباين‌اند؛ یعنی رسالت مستلزم نبوت نيز هست، چنان نيست که مفهوم نبوت در مفهوم رسالت مندرج باشد. رسول کسي است که داراي رسالت خاصي است؛ يعني گاهي پيامبران به‌طور کلي به پرستش و اطاعت خدا و پيمودن راه حق دعوت می‌کنند؛ ولي گاه پيام خاصي را از سوي خدا براي امت خويش دارند؛ لذا به کسي که پيام مخصوصي از طرف خداوند دارد رسول می‌گويند و از آن جهت که به‌طور کلي مردم را به راه حق فرامی‌خواند او را نبي می‌نامند. پس رسول اخصِّ از نبي است (کلینی، 1407، 1: 176؛ قیصری، 1375: 145).

مباحث نبوت در دو بحث طرح شده است: اول: نبوت عامه که مباحث کلي نبوت در آن بررسي می‌شود از جمله، فلسفه نبوت، راههاي شناخت انبيا (اعجاز، گواهي پيامبر ديگر که نبوتش قطعي است، گواهي قطعي مجموعه‌ای از قرائن)، عصمت، پيامبران اولوالعزم، تعداد انبيا، معجزه انبيا و...؛ دوم: نبوت خاصه که درباره مباحث مربوط به نبوت حضرت رسول اکرم(ص) بحث می‌شود؛ نظير بشارتهايي که در کتب انبيا براي ظهور حضرت رسول اکرم(ص) آمده، دلايل نبوت معجزات حضرت رسول اکرم(ص)، اعجاز قرآن، خاتميت نبوت و مقامات پيامبر اسلام (مصباح یزدی، 1376، 2: 16؛ مطهری، 1377: 4: 348).

  1. معارف مرتبط با امامت و ولايت شيعي: امام يا پيشوا به کسي گفته می‌شود که رياست عمومي را هم در امور ديني و هم در امور دنيايي عهده‌دار باشد. خواجه نصیر در تعریف امامت می‌گوید: «امامت رياست و رهبرى ديني (الهي) و عمومي است که صاحب آن، همه مردم را به حفظ مصالح ديني و دنيوى خودشان واداشته و از ضررهاى ديني و دنيوى بازمي‌دارد» (طوسی خواجه نصیر، 1416: 108). ابن خلدون در تعريف امامت بيان می‌کند که از نظر اهل‌سنت، امامت از مصالح عامه است که به خود امت بستگي دارد؛ اما از نظر شيعه، امامت رکن دين است و هرگز براي پيامبر جايز نيست که آن را ناديده بگيرد يا به امت بسپارد؛ بلکه بر او لازم است امام را تعيين کند و اين امام، معصوم از گناهان کبيره و صغيره است (ابن خلدون، 1363، 1: 246). امامت و پيشوايي ديني در اسلام از سه جهت درخور توجه است: اول، از جهت حکومت اسلامي: وقتي پيغمبر از دنيا می‌رود يکي از شئون او که رهبري اجتماع است بلاتکليف می‌ماند. اجتماع زعيم می‌خواهد؛ ازاین‌رو احتياج به امام است تا تشکيل حکومت اسلامي داده و رهبر اجتماعي باشد؛ دوم از جهت مرجعيت ديني؛ يعني امامِ بعد از پيغمبر، متصدي حفظ و نگهداري دين آسماني است و چون از جانب خدا به اين سِمت اختصاص يافته داراي عصمت است؛ بنابراين يکي از شئون امامت، بيان معارف و احکام اسلامي است؛ سوم از جهت ولايت يعني خلیفه الله و حجت زمان که رهبري و ارشاد حيات معنوي بشر را به ‌عهده دارد؛ به‌نحوي که زمين خالي از حجت نيست و براي اين انسان کامل مقامات و درجات زيادي وجود دارد اين شأن يکي از اعتقادات مهم و اساسی تشيع است. اين سه درجه و شئون، تفکيک‌پذیر نيستند؛ گرچه برخي فقط به شأن اول و عده‌ای به دو شأن اول معتقدند.

شهيد مطهري(ره) می‌فرمايد: «تشيع هم مراتبي دارد. بعضي از شيعيان فقط قائل به امامت به همان معناي رهبري اجتماعي‌اند. می‌گويند پيغمبر(ص) علي(ع) را براي رهبري بعد از خود تعیين کردند و ابوبکر و عمر و عثمان بيجا آمدند. همين مقدار شيعه هستند و در آن دو مسئله ديگر يا اعتقاد ندارند و يا سکوت می‌کنند. بعضي ديگر مرحله دوم را هم قائل هستند؛ ولي به مرحله سوم نمی‌رسند. می‌گويند مرحوم آقا سيد محمدباقر درچه‌ای استاد آقاي بروجردي در اصفهان منکر اين مرحله سوم بوده. تا مرحله دوم پيش می‌آمده؛ ولي از آن، بيشتر اعتقاد نداشته است. اما اکثريت شيعه و علماي شيعه به مرحله سوم هم اعتقاد دارند» (مطهري، 1377، 4: 720).

گاهي نبوت و امامت جمع می‌شوند و فردی داراي هر دو منصب می‌شود، مثل حضرت ابراهيم(ع) و حضرت رسول اکرم(ص) و گاهي از هم جدا می‌شوند نظير ائمه اثنا‌عشر(ع) که همه شئونات حضرت رسول الله(ص) را دارند جز وحي. امامت و ولايت يکي از مباحث مهم اعتقادي تشيع است که به نوعي يکي از معارف اساسی شيعي است؛ چنان‌که حقيقت و باطن مذهب شيعه عبارت است از ادراک اصل امامت و همچنين ادراک علت غيبت امام دوازدهم و ظهور آن حضرت (کربن، 1386: 170). علامه طباطبايي(ره) در ذيل آيه 124 بقره بحث مفصلي در باب امام و صفات او بیان می‌کند و سپس هفت اصل را ذکر می‌کند و می‌فرمايد: «ظهر مما تقدم من البيان أمور: الأول: إن الإمامة لمجعولة؛ الثاني: أن الإمام يجب أن يكون معصوما بعصمة إلهية؛ الثالث: أن الأرض و فيه الناس، لاتخلو عن إمام حق؛ الرابع: أن الإمام يجب أن يكون مؤيدا من عند الله تعالى؛ الخامس: أن أعمال العباد غير محجوبة عن علم الإمام؛ السادس: أنه يجب أن يكون عالما بجميع ما يحتاج إليه الناس في أمور معاشهم و معادهم؛ السابع: أنه يستحيل أن يوجد فيهم من يفوقه في فضائل النفس. فهذه سبع مسائل هي أمهات مسائل الإمامة؛ تعطيها الآية الشريفة بما ينضم إليها من الآيات و الله الهادي» (طباطبایی، 1417، 1: 274).

  1. معارف مرتبط با معاد: گرچه روح و بدن داراي دو واقعيت هستند، نوعی همبستگي و يگانگي دارند و حيات، بالاصاله از آنِ روح است و هنگامي که روح از بدن مفارقت می‌کند مرگ براي بدن رخ می‌دهد؛ اما روح همچنان حيات دارد. مرگ به معناي فوت یعنی زوال و نابودي نيست؛ بلکه به معناي وفات، یعنی أخذ تام و دراختيارگرفتن تمام‌وکمال يک حقيقت و انتقال آن به سراي ديگر است. انسان داراي دو مردن اصيل و دو حيات اصيل است. انتقال از دنيا به برزخ مرگ اول است و انتقال از برزخ به قيامت مرگ دوم؛ لذا برزخ حيات اول و قيامت زندگي دوم اوست. چون مرگ و حيات امري نسبي و قياسي هستند و مرگ مطلق به معناي تباهي و نابودي وجود ندارد (طباطبایی، 1417، 17: 474) برزخ جهاني است ميان دنيا و آخرت. انسان پس از مرگ از جهت اعتقادات و اعمالي که در اين دنيا انجام داده بازخواست می‌شود. يکي از اَشراط ساعت و نشانه‌های نزديک‌بودن قيامت، رجعت است، يعني بازگشت دوباره حيات به گروهي از مردگان قبل از قيامت (صدوق، 1414: 60).

در ميان کتب آسماني، قرآن کريم تنها کتابي است که در باب معاد و حشر به‌صورت تفصيلي مباحثي را مطرح کرده است، مانند ياد معاد (بقره: 156)، امکان معاد (یس: 79)، برزخ (مومنون: 99)، تجسم اعمال (آل عمران: 30)، ميزان (انبیاء: 47)، صراط (فجر: 14) و بهشت (رعد: 35).

يکي از مباحث مهمّ معاد، معاد جسماني است که دلالت ادله قطعيه بر آن انکارناپذير است؛ يعني انسان علاوه بر معاد روحاني، معاد جسماني نيز دارد که در اين معاد، انسان با تمامي ويژگي‌های ظاهري و باطني خود محشور می‌شود؛ ولي ماده دنيايي او را همراهي نمی‌کند؛ چون ماده دنيايي، مايه کون و فساد و تغيير و زوال است؛ در حالي که جسم اخروي، مجرد از ماده است؛ يعني جسماني است؛ ولي مادي نيست. بهشتي که انسان‌هاي سعادتمند وارد آن می‌شوند در عين جسماني‌بودن و تحقق‌داشتن نهرها، ميوه‌ها و... مادي دنيايي نيست. پس در معاد جسماني، بايد معناي جسم، مناسب با آخرت تشريح شود تا بحث شهادت، شکايت، شفاعت و... با همين جسم واحد معنا پيدا کند (حسینی طهرانی، 1423، 6: 176؛ حسن‌زاده آملی، 1381، 2: کلمه232).

  1. معارف مرتبط با قرآن: قرآن بيانگر اسماء الهي است؛ چون کلمة اللهِ التامه است. قرآن داراي وجود علمي و وجود عيني است که هر دو نور واحدي هستند که از سوي حق‌تعالي صادر گرديده‌اند. قرآن داراي ظاهر و باطن است و حقيقتي است ذومراتب که داري سه مرتبه عالي، متوسط و نازل است. مرتبه عالي قرآن همان ام‌الکتاب و کتاب مکنوني است که در مقام لدن و نزد ذات اقدس الهي است. مرتبه متوسط قرآن همان است که در دست فرشتگان است و مرتبه نازل قرآن همان کتابي است که لازمه‌اش الفاظ و مفاهيم است و به‌صورت عربي در دست انسان است (جوادی آملی، 1389: 20).

در باب نزول قرآن علامه طباطبايي(ره) قائل است که قرآن در دو مرتبه نازل شده است: مرتبه بسيط و يکپارچه در شب قدر و مرتبه تفصيلي و غيربسيط طي 23 سال. انزال به معناي نازل کردن دفعي و تنزيل به معناي نازل‌کردن تدريجي است (طباطبایی، 1417، 2: 18). قرآن معجزه جاويد اسلام است که داراي ابعاد اعجازي مختلفي است، نظير فصاحت و بلاغت، اعجاز قرآن در محتوا و معارف، اعجاز در هماهنگي آيات، اخبار غيبي، اعجاز علمي، اعجاز عددي و تحدي. قرآن تحريف‌ناپذير است؛ چون قرآن براي زمان خاصي نيست؛ بلکه دليلي روشن و حجتي بر همه انسان‌هاست. يکي از مباحث مهمي که درباره قرآن مطرح است بحث تأویل است. تأویل يعني ارجاع کلام از ظاهر به باطن آن و فهم باطن کلام. در حقيقت، تاويل، سير در عمق و فهم درون‌مايه کلام است، يعني کنارزدن لايه‌های بيروني براي رسيدن به لايه‌های دروني کلام. البته ظاهر کلام با باطن آن تَهافُت [و تعارض] ندارد؛ بلکه رابطه طولي با هم دارند. علامه طباطبايي(ره) می‌فرمايند: تأویل قرآن عبارت است از حقايق خارجي که آيات قرآن در معارفش و شرايعش و ساير بياناتش مستند به آن حقايق است؛ به‌طوري که اگر آن حقايق دگرگون شود، آن معارف هم که در مضامين آيات است دگرگون می‌شود. در وراي اين قرآن اموري است که به‌منزله روح از جسد و ممثل از مثل است. تأویل داراي مباني و اقسامي است، مثل تأویل طولي، تأویل عرضي، جري و تطبيقي، تأویل ذوقي (طباطبایی، 1417، 3: 81؛ جوادی آملی، 1388: 421).

  1. معارف مرتبط با علم: با اينکه در باب علم تقسيمات مختلفي وجود دارد، مثلاً فلاسفه علم را به حصولي و حضوري تقسيم کرده‌اند و رواياتي نيز در اقسام علم وجود دارد، نظير «العلم علمان: علم في القلب فذلک العلم النافع و علم اللسان فذلک حجةٌ علي العباد» (کراجکي، 1410، 2: 107)، اما به‌طور کلي علوم و معارف را می‌توان به سه درجه از علم تقسيم کرد: الف. علم جلي که محصول تعليم و تدريس است و با استفاده از دانش‌های حصولي و مفاهيم ذهني نظير مبصرات، مشاهدات و تجربه است که در قالب بحث، مناظره، مباحثه و تاليف حاصل می‌شود که می‌توان از آن به علم کسبي و علم الدراسه نام برد؛ ب. علم خفي که محصول عمل صالحِ هماهنگ با علم صائب است؛ يعني اگر کسي به علم نافعي که دارد عمل کند، حق‌تعالي به‌واسطه عمل به آن علم، علم جديدي را به او ارث می‌دهد که قبلاً نمی‌دانست. به اين علم، علم الوراثه می‌گويند و چون نسبت به علم الدراسه که جلي است، مخفي و پوشيده است به علم خفي نام گرفته است (کاشانی، 1385: 499)

علمهاي اهل دل حمالشان                   علمهاي اهل تن احمالشان

علم چون بر دل زند ياري شود             علم چون بر تن زند باري شود

گفت ايزد يحمل اسفاره                               بار باشد علم کان نَبوَد ز هو (مولوی، 1378: 153)

ج. علم لدني، دانشي است که از نزد خداي سبحان آموخته می‌شود «اتيناه رحمةً من عندنا و علّمناه من لدّنا علما» (کهف: 65). انسانهاي کامل همانند اهل‌بيت(ع) افزون بر علم خفي و جلي از علم لدني نيز برخوردارند؛ ليکن علم جليّ آنها محصول تعليم افراد عادي بشر نيست. ارث‌بردن حضرت علي(ع) از حضرت رسول اکرم(ص)، تعليم هزار باب و هزاران باب منشعب از آن توسط آن حضرت (صدوق، 1362، 2: 572)، سرّ الانبياء، اسرار الانبياء و صاحب‌سِربودنِ امام علي(ع) (ابن‌شهرآشوب، 1379، 2: 222) از اين نوع علم است. در باب تأسي از پيامبران، وارث حقيقي پيغمبر کسي است که بداند رسول خدا در علم و عقيده چه آورده است و آن حضرت به چه اوصافي متصف بوده تا او هم بتواند به آن صفات متصف شود و با تأسي و اقتدا به انبيا و اوليا به‌ویژه حضرت رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) است که می‌تواند وارث آنان باشد؛ چون ارث‌بردن، مشروط به پيوند و ارتباط با مورِّث است و اين ارث‌بردن نسبي نيست و اين نوع علم هم از راه کسب نيست؛ بلکه علم الوارثه است که خود داراي درجاتي است. پس از ائمه اطهار(ع) اصحاب آنها که به اصحاب السِر معروف‌اند به تفاوت ظرفيت و سِعة وجودي، از اين علم برخوردارند؛ چنان‌که درجه ايمان مقداد، ابوذر و سلمان با هم متفاوت است (فتال نيشابوري، 1375، 2: 280). بعد از اصحاب سِر، علمای راستين قرار دارند که نائبان ائمه اطهار(ع) و وارثان انبيا هستند. برخي از متکلمين برجسته شيعي تا قرن هفتم و هشتم اعتقاد داشتند که علم امام مطلق نيست. شيخ طوسي و سيد مرتضي قائل‌اند که علم به اموري که به دين و شرع تعلق ندارد و امام هم در آنها رياست ندارد براي امام لازم نيست. همچنين سيد مرتضي معتقد است که حضرت علي(ع) علومي را واجد بودند که ديگر ائمه(ع) از آن بي‌بهره‌اند و علم به سرائر و ضماير افراد براي امام واجب نيست (طوسی، 1406: 311؛ شریف سید مرتضی، 1405، 1: 394).

  1. معارف مرتبط با عصمت: گرچه عصمت ذیل معارف مرتبط با نبوت و امامت مطرح می‌شود، به‌دلیل اهمیت و جایگاه آن در مباحث اعتقادی، از مؤلفه‌های اساسی تشیع به حساب می‌آید. عصمت در لغت به معنای حفظ و منع است. خواجه نصیر عصمت را در اصطلاح چنین تعریف می‌کند: «انها ملکة لایصدر عن صاحبها معها المعاصی و هذا علی رای الحکماء» (طوسی، 1985: 369).

عصمت دارای ویژگی‌هایی است؛ مثلا غالب متکلمان امامیه در پنج قرن نخست، بر دو ویژگی از ویژگی‌های عصمت اتفاق‌نظر داشتند: الهی‌بودن و اختیاری‌بودن عصمت. مسئله مهم در عصمت، مربوط به قلمرو آن است؛ یعنی عصمت در همه مراحل (مصونيت از خطا در دريافت و ابلاغ وحي، مصونيت از مخالفت با احکام الهي در عمل، مصونيت از اشتباه در موضوعات و مصاديق احکام، مصونيت از اشتباه در مسايل مربوط به مصالح و مفاسد اجتماعي و فردي، مصونيت از اشتباه در مسايل عادي زندگي فردي) مورد نظر است یا محدود به برخی از موارد. مثلا شیخ صدوق ضرورت عصمت انبیا و به‌تبع آن، امامان را از برخی گناهان صغیره نفی کرده؛ اما پس از ایشان، مرحوم سید مرتضی و شاگردان وی یعنی کراجکی، حلبی و شیخ طوسی با تأکید بر ضرورت عصمت امام از گناهان، قبل از تصدی منصب امامت، نگرش دیگری به این مسئله داشتند (شریفی و یوسفیان، 1377: 69). برای وجوب عصمت امام، به دلایل عقلی (نظیر برهان امتناع تسلسل و قاعده لطف: علامه حلی، 1419: 492؛ بحرانی ابن میثم، 1406: 177) و دلایل نقلی (نظیر آية 59 نساء: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم و آیة 124 بقره) استدلال شده است.

 

نتيجه‌گيری

گرچه برای تشیع ملاکهایی بیان شده، به نظر می‌رسد با توجه به تقدم طرح مباحث توسط اهل‌بيت(ع) و استنباط و تبيين صحيح و عميق از آيات، نحوه طرح مباحث و انسجام مفاهيم و منظومه‌واربودن معارفي که اهل‌بيت(ع) خصوصا در باب عرفان مطرح کرده‌اند شاید بتوان به‌طور کلي اصول و معارف اعتقادی شيعيِ برگرفته از اهل‌بيت(ع) را در نُه اصل خلاصه کرد که غالبا در آثار متکلمین و عارفان به چشم می‌خورد:

  1. معارف مرتبط با حق، اسما و صفات؛ 2. معارف مرتبط با افعال حق؛ 3. معارف مرتبط با وسائط فيض؛ 4. معارف مرتبط با نبوت و رسالت؛ 5. معارف مرتبط با امامت و ولايت شيعي؛ 6. معارف مرتبط با معاد؛ 7. معارف مرتبط با قرآن؛ 8. معارف مرتبط با علم؛ 9. معارف مرتبط با عصمت.

 

فهرست منابع

  1. قرآن.
  2. ابن ‌خلدون، ابويزيد عبدالرحمن (1363ش) العبر تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبدالحميد آيتي، 6جلد، چاپ 1، تهران: مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
  3. ابن ‌شهر آشوب مازندراني، محمدبن علي (1379) مناقب آل ابي‌طالب(ع)، 4جلدي، چاپ 1، قم.
  4. ابن‌ عطيه و جميل حمود (1423) ابهي المراد في شرح مؤتمر علماء بغداد، 2جلد، چاپ 1، بيروت: مؤسسه الاعلمي.
  5. ابن ‌منظور، محمدبن مکرم (1414) لسان العرب، به اهتمام سيد جمال الدين ميردامادي، 15 جلد، چاپ 3، بيروت: دارالفکر و دار صادر.
  6. ابوحاتم رازي، احمد بن حمدان (1382ش) (الزينة في الکلمات الاسلاميه العربيه) گرايش‌ها و مذاهب اسلامي در سه قرن نخست، ترجمه علي آقانوري، چاپ 1، قم: مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
  7. اشعري، ابوالحسن علي بن اسماعيل (1400) مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، چاپ 3، آلمان: فرانس شتاينر.
  8. بحراني، ميثم بن علي بن ميثم (1406) قواعد المرام، چاپ 2، قم: مكتبة آيت‌الله المرعشي النجفي.
  9. جعفريان، رسول (1380ش) تاريخ تشيع در ايران، 3جلدي، چاپ 1، قم: انصاريان.
  10. جمعي از نويسندگان (1381ش) مرزبان وحي و خرد؛ يادنامه مرحوم علامه سيد محمدحسين طباطبايي(ره)، چاپ 1، قم: بوستان کتاب.
  11. جوادي آملي، عبدالله (1388ش) قرآن در قرآن، به تحقیق محمد محرابي، چاپ 8، قم: اسرا.
  12. جوادي آملي، عبدالله (1388ش) قرآن حکيم از منظر امام رضا(ع)، چاپ 7، قم: اسرا.
  13. حسن ابراهيم حسن (1389) تاريخ سياسي اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چاپ 2، تهران: جاویدان.
  14. حسن‌زاده آملي، حسن (1381ش) انسان و قرآن، چاپ 2، قم: قيام.
  15. حسن‌زاده آملي، حسن (1381ش) هزارويک کلمه، 6جلدي، چاپ 2، قم: دفتر تبليغات اسلامي.
  16. حسن‌زاده آملي، حسن (1383ش) انسان کامل از ديدگاه نهج البلاغه، چاپ 1، تهران: الف لام ميم.
  17. حسيني طهراني، سيد محمدحسين (1423) معادشناسي، 10جلدي، چاپ 1، مشهد: نور ملکوت قرآن.
  18. حلي(علامه حلي)، حسن بن يوسف (1419) کشف المراد، قم: النشر الاسلامي.
  19. خرازي، سيدحسين (1416) بداية المعارف الالهيه، 2جلدي، چاپ 3، قم: نشر اسلامي.
  20. الذهبي، شمس‌الدين محمد بن احمد (1413) سير اعلام النبلاء، 23جلدي، چاپ 9، به تحقيق شعيب الارنؤوط و حسين الاسد، بيروت: الرساله.
  21. رباني گلپايگاني، علي (1378ش) درآمدي بر علم کلام، چاپ 1، قم: دارالفکر.
  22. رباني گلپايگاني، علي (1426) محاضرات في الهيات، چاپ 8، قم: امام صادق(ع).
  23. سبحاني، جعفر (1386ش) سيماي عقايد شيعه، ترجمه جواد محدثي، چاپ 1، تهران: مشعر.
  24. سيوطي، جلال‌الدين (1404) الدر المنثور في تفسير المأثور، 6جلد، قم: کتابخانه آيت‌الله مرعشي.
  25. شریفی،‌ احمدحسین و حسن ‌یوسفیان (1377ش) پژوهشی در عصمت معصومان، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
  26. شريف، سيدمرتضی (1405) رسائل الشريف المرتضی، 4جلد، به تحقیق سيد مهدي رجائي، چاپ 1، قم: دارالقرآن الكريم.
  27. الشيبي کامل مصطفي (1928) الصلة بين التصوف و التشيع، 2جلد، چاپ 3، بيروت: دارالاندلس.
  28. صدوق (شیخ صدوق) محمد بن علی بن (1362) الخصال، به تحقیق علي‌اکبر غفاري، 2جلدي، چاپ 1، قم: جامعه مدرسين.
  29. صدوق (شیخ صدوق) محمد بن علی بن (1378) عيون اخبار الرضا(ع)، به تحقیق مهدي لاجوردي، 2جلدي، چاپ 1، تهران: جهان.
  30. صدوق (شیخ صدوق) محمد بن علی بن (1414) الاعتقادات، چاپ 2، قم: المؤتمر العالمي للشيخ المفيد.
  31. طباطبايي، سيد محمدحسين (1373ش) شيعه در اسلام، چاپ 9، قم: اسلامي.
  32. طباطبايي، سيد محمدحسين (1388ش) رسائل توحيدي، چاپ 2، قم: بوستان کتاب.
  33. طباطبايي، سيد محمدحسين (1417) الميزان في تفسير القرآن، 20جلد، چاپ 5، قم: اسلامي جامعه مدرسين.
  34. طبرسي، احمد بن علي (1403) الاحتجاج علي اهل اللجاج، 2جلدي، چاپ 1، مشهد: مرتضي.
  35. طريحي، فخرالدين بن محمد (1375ش) مجمع البحرين، 6جلد، چاپ 3، احمد حسيني اشکوري، تهران: مرتضوي.
  36. طوسی، خواجه نصیرالدین (1985) تلخیص المحصل، بیروت: دارالاضواء.
  37. طوسی، خواجه نصیرالدین (1416) قواعد العقائد، به تحقيق رباني گلپايگاني، قم: مركز مديريت حوزه علميه قم.
  38. طوسی، محمد بن الحسن (1394) تلخیص الشافی، قم: دارالکتب الاسلامیه.
  39. طوسی، محمد بن الحسن (1406) الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد، چاپ 2، بيروت: دارالأضواء.
  40. طوسی، محمد بن الحسن (1414) الامالي، چاپ 1، قم: دارالشقافه.
  41. عاملي، زين‌الدين بن علي بن احمد (شهيدثاني) (1410) الروضة البهيه في شرح اللمعة الدمشقية، ج3، چاپ 1، قم: کتابفروشي داوري.
  42. فاضل تونی، محمدحسين (1386ش) مجموعه رسايل عرفانی و فلسفی، به تصحیح وحيد روح‌الله‌پور، چاپ 1، قم: مطبوعات دينى.
  43. فتال نيشابوري محمد بن احمد (1375ش) روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، 2جلد، چاپ 1، قم: رضي.
  44. قونوي، صدرالدين و میرزاهاشم اشکوری (1371ش) النصوص، به تحقیق سيدجلال الدين آشتياني، چاپ 1، تهران: مرکز نشر دانشگاهي.
  45. قيصري، داود بن محمد (1375ش) شرح فصوص الحکم، مقدمه و تصحيح سيدجلال‌الدين آشتياني، چاپ 1، تهران: علمى و فرهنگى.
  46. کاشاني، کمال‌الدين عبدالرزاق (1385ش) شرح منازل السائرين، به تحقیق محسن بيدارفر، چاپ 3، قم: بيدار.
  47. کراجکي، محمد بن علي (1410) کنز الفوائد، 2جلدي، به تحقیق عبدالله نعمة، چاپ 1، قم: دار الذخائر.
  48. کربن، هانري (1373ش) تاريخ فلسفه اسلامي، ترجمه جواد طباطبايي، تهران: کوير.
  49. کربن، هانري (1386ش) ملاصدرا، ترجمه ذبيح الله منصوري، چاپ 8، تهران: جاويدان.
  50. کليني، محمدبن يعقوب بن اسحاق (1407) الکافي، 8 جلدي، به تحقیق علي‌اکبر غفاري و محمد آخوندي، چاپ 4، تهران: دارالکتب الاسلاميه.
  51. مبلغی آبادانی، عبدالله (1373ش) تاریخ ادیان و مذاهب جهان، 3جلدی، قم: منطق.
  52. مجلسي، محمدباقر (1403) بحارالانوارالجامعة لدرراخبارالائمة الاطهار(ع)، 111جلد، بيروت: داراحياء التراث العربي.
  53. مصباح ‌يزدي، محمدتقي (1373ش) مجموعه معارف قرآن(4و5) راه‌شناسي و راهنماشناسي، نگارش محمد سعيدي مهر، چاپ 1، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
  54. مصباح ‌يزدي، محمدتقي (1376ش) معارف قرآن(1 تا 3)، چاپ 1، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
  55. مطهري، مرتضي (1377ش) مجموعه آثار، 27 جلد، چاپ 6، تهران: صدرا.
  56. مفيد، محمدبن محمد (1413) الامالي، به تحقیق حسين استادولي و علي‌اکبر غفاري، چاپ 1، قم: کنگره شيخ مفيد.

 

[1]. استاد دانشگاه شیراز؛

[2]. دانشجوی دکتری تصوف و عرفان اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب قم؛

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

جايگاه انسان كامل در نظام هستي از منظر عرفا

جايگاه انسان كامل در نظام هستي از منظر عرفا

اين نوشتار با روش توصيفي-تحليلي به جايگاه انسان كامل در نظام هستي ا ز منظر عارفان مسلمان پرداخته است. از منظر آنان انسان كامل، خليفه حق‌تعالي، قطب عالم امكان و واسطه دريافت فيض از حق‌تعالي است. به عقيده بسياري از عرفا، انسان كامل به منزله روح عالم هستي مي‌ماند؛ همان‌گونه که روح امور بدن را تدبير مي‌كند، انسان كامل هم امور عالم را تدبير مي‌نمايد؛ گرچه به لحاظ بشري خود وي توجه نداشته باشد. هرگاه انسان كامل از عالم دنيا به عالم آخرت منتقل شود، خزائن الهي نيز به آن عالم منتقل خواهند شد، بساط عالم ماده جمع خواهد شد و رستاخيز قيام خواهد كرد. اين باور اهل تصوف، با عقايد شيعي، بسيار هماهنگ است؛ زيرا روايات شيعي نيز در اين معنا، صراحت دارد كه هرگاه حجت خدا از روي زمين ارتحال يابد، زمين متلاشي خواهد شد؛ ويژگي‌هاي كه از زبان اهل تصوف براي اهليبت بيان شده است، حاكي از اين مطلب است كه از منظر آنان انسان كامل، منطبق بر اهلبيت (ع) مي‌شود.
حقيقت متعالي و تعينات آن

حقيقت متعالي و تعينات آن

حقيقت متعالي، حقيقتي است كه از هر قيدي رها است؛ از اين حقيقت به غيب الغيوب و هويت مطلقه و وجود من حيث هو هو، نيز تعبير كرده‌اند. اين حقيقت در مرتبه اطلاق هيچ حكمي را نمي‌پذيرد، به همه موجودات نسبت يكسان دارد؛ اما از لازمه آن، علم به ذات و شعور به كمال ذاتي و اسمائي است. علم به ذات موجب، افتادن بي‌تعين در دام تعين مي‌شود.
جایگاه عقل در نظام سلوکی عرفا

جایگاه عقل در نظام سلوکی عرفا

عقل در نظام سلوکی عرفا، دارای دو جایگاه مجزا است. عقل در مراحل ابتدایی سلوک هدایتگر، راهگشا و روشنگر است؛ اما در مراحل عالی‌تر سلوکشان هدایتگری و راهبری از عقلانیت و تعقل جدا می‌شود؛ در این راستا باید توجه داشت که منزلت عقل نفی نمی‌شود، بلکه عقلانیت در صیرورت وجودی عارف به امری فراعقلی و نه غیرعقلی تبدّل و تحول می‌یابد. متاسفانه نزد برخی راهروان طریق سلوک این امر به مثابه ضد عقلی بودن تعالیم عرفانی تلقی می‌شود، حال آن‌که میان امر فراعقلی و امر غیر عقلی تفاوت و تمایز معناداری است که می بایست مورد توجه و تأمل عرفان پژوهان و سالکان راه قرار گیرد؛ در این مقاله ضمن پرداختن به مفهوم انسان‌شناختی و وجودشناختی مفهوم عقل، به تفاوت و تمایز میان این دو ساحت اشاره و لوازم معرفت شناختی آن استخراج خواهد شد.
الگو رویش اعتقادی افراد و جریانات از منظر قرآن کریم

الگو رویش اعتقادی افراد و جریانات از منظر قرآن کریم

قرآن کریم با استفاده از آیات خویش انسان را به‌سوی کمال سوق می‌دهد؛ پس باید بر طبق این فرمان‌ها روند زندگی را در مسیر رویش قرارداد. با بررسی و تحلیل الگوی رویش می‌توان اصلی‌ترین نقش را در خود فرد و آن جامعه جستجو کرد که ایمان را در درون خویش حس نمودند و فطرتشان علی‌رغم، القائات منفی افراد دیگر، ایشان را به این مسیر نزدیک نمودند، مانند همسر فرعون که با توجه به محیطی دور از معنویات، به دیندار شد...

پر بازدیدترین ها

رشد معنوی انسان از منظر قرآن و حدیث

رشد معنوی انسان از منظر قرآن و حدیث

این پژوهش نشان می‌دهد که ایجاد رابطه درست بین فرد و مسائل خود، ایجاد رابطه درست بین فرد و دیگران و ایجاد رابطه با خدا و کسب آرامش در پرتو آن از آثار رشد معنوی است؛ همچنین، تفکر، ایمان، انجام خوبی و ترک زشتی از علل رشد معنوی و جهل، کفرورزی و پیروی از شهویات از موانع رشد معنوی است.
سنخ‌شناسی عشق در اندیشه‌ی مولوی و کریشنا مورتی

سنخ‌شناسی عشق در اندیشه‌ی مولوی و کریشنا مورتی

عشق در عرفان مولوي و کریشنامورتی اهميت والايي دارد؛ مولوی و کریشنا ویژگی‏‌هایی را برای عشق شمرده‏‌اند...
عرفان اشو

عرفان اشو

انسان از منظر کریشنا مورتی

انسان از منظر کریشنا مورتی

کریشنامورتی در جای‌جای گفته‌های خویش به موضوع دانستگی اشاره می‌کند و سرانجام پند او این است که باید از هر دانستگی رها شد تا آزاد گشت و انسان شد...
جایگاه عقل در نظام سلوکی عرفا

جایگاه عقل در نظام سلوکی عرفا

عقل در نظام سلوکی عرفا، دارای دو جایگاه مجزا است. عقل در مراحل ابتدایی سلوک هدایتگر، راهگشا و روشنگر است؛ اما در مراحل عالی‌تر سلوکشان هدایتگری و راهبری از عقلانیت و تعقل جدا می‌شود؛ در این راستا باید توجه داشت که منزلت عقل نفی نمی‌شود، بلکه عقلانیت در صیرورت وجودی عارف به امری فراعقلی و نه غیرعقلی تبدّل و تحول می‌یابد. متاسفانه نزد برخی راهروان طریق سلوک این امر به مثابه ضد عقلی بودن تعالیم عرفانی تلقی می‌شود، حال آن‌که میان امر فراعقلی و امر غیر عقلی تفاوت و تمایز معناداری است که می بایست مورد توجه و تأمل عرفان پژوهان و سالکان راه قرار گیرد؛ در این مقاله ضمن پرداختن به مفهوم انسان‌شناختی و وجودشناختی مفهوم عقل، به تفاوت و تمایز میان این دو ساحت اشاره و لوازم معرفت شناختی آن استخراج خواهد شد.
Powered by TayaCMS