واژگان كليدي: فرقه، جنبشهاي جديد معنوي، تكنيكهاي كنترل ذهني، شستوشوي مغزي.
سميه شاهحسيني[1]
مقدمه:
جنبشهاي جديد معنوي، داراي آداب، مناسك و حتي قوانيني متفاوت از بستر فرهنگي، اجتماعي و اعتقادي هستند كه از آن برآمدهاند. آنان بهمنظور ترويج باورهاي خود و بهدست آوردن پيروان براي كيش جديد به راههاي متعددي متوصل ميشوند كه در اين مقاله، آن را فرقه ميناميم. در فرآيند جذب افراد، با استفاده از فريب، عرضه اطلاعات نادرست در مورد آنچه درون فرقه ميگذرد و هر روش ديگري كه بیشتر تحميلی رواني بدون آثار جسماني است به تبليغ آموزههاي فرقهاي ميپردازند. تكنيكهاي ترويجي، چيزي شبيه به تكنيكهاي بازاريابي مرسوم است كه در آن، اين جنبشهاي ديني نوظهور، آنچه را كه ميخواهند به ديگران قالب كنند، نظام اعتقاديشان است. اين جنبشها با اثرگذاري بر اعتقادهای افراد، كنترل كامل ذهني آنان را بهدست ميگيرند و بر تمامي اركان زندگيشان تسلط مييابند، اما از آنجا كه اين ترفند، بهنحوي نامستقيم و زيرپوستي است، خود فرد نيز از آن آگاه نيست.
منظور از غيرمستقيم بودن كنترل ذهني، اين است كه كنترل واقعي ذهن هر فرد، توسط خود فرد انجام ميشود، بهطوريكه شخصي كه داخل فرقه شد، در صدد برميآيد تا ذهن خود را مطابق با آموزهها و اعتقادهای نظام باور جديد فرقهاي آموزشداده و نظم بخشد. همين نظام اعتقادي است كه عامل اصلي كنترل ذهن در كيشهاي نوين است. به دیگر عبارت، در كيشهاي نوين، پرندة فكر هر فرد، توسط خودش به اسارت درميآيد. به اين جهت، حتي برخي ترجيح ميدهند بهجاي استفاده از واژه «كنترل ذهني»، عبارت «خَمِش ذهني»«Mind bending» را بهكار گيرند، چراكه معتقدند افراد پس از ورود به فرقه، دچار تغيير صددرصدي در عقايدشان و وارونگي ذهني كامل نميشوند، بلكه اعتقادهای پيشفرقهاي، دور ريخته نميشوند، بلكه دچار تحريف ميشوند و با خوانشهای جديد فرقهاي پذيرفته ميشوند. با اين تحريف، مهارتهاي حرفهاي، كلامي و توانايي تفكر منطقي افراد نهتنها از بين نميرود، بلكه بهنفع فرقه مصادره ميشود (Bardin 2002: 42) اين تعبير، فرد را به ياد اين ضربالمثل انگليسي مياندازد كه ميگويد: قانون را نشكن، آن را دور بزن. درواقع، آنچه فرقهها با زيركي هرچه تمامتر انجام ميدهند، همان دور زدن قوانين و اصول اعتقادي افراد است و نه شكستن آنها.
هدف اصلي ما در اين نوشتار، بررسي و تجزيه و تحليل تكنيكهاي رواني مورد استفاده، توسط فرقهها و نحوه اثر آنها است و اينكه چرا اين روشها غيرمستقيم ناميده ميشوند. در ادامه به فرآيندهاي كنترل ذهني، شستوشوي مغزي و روشهاي ظريفي ميپردازيم كه بهطور ناآشكار، ذهن افراد درگير در فرقهها را ماهيتي متفاوت ميدهد.
1. تعريف شستوشوي مغزي
در توصیف تکنیکهای غیرمستقیم روانی که گفته میشود توسط فرقهها مورد استفاده قرار میگیرند، اصطلاحات گوناگونی بهکار رفته است که ازجمله رایجترین آنها «شستوشوی مغزي، Brainwashing»، «کنترل ذهن، Mind-control»، «بازسازي فکر، Thought reform» و «دستکاری ذهنی، Mental manipulation» است. كنترل ذهن يا شستوشوي مغزي، تكنيكی خاص يا روش روشن نيست، بلكه مجموعهاي از فرآيندهاي رفتاري و تكنيكهاي رواني است كه در درون فرقهها اتفاق ميافتد و اعضاي فرقهها، بدون اينكه متوجه هرگونه تغييري در مباني شناختي، اخلاقي و رفتاري خود شوند، تحتتأثير تعاليم فرقهها قرار ميگيرند. اين تكنيكها و روشها، شامل طيف وسيعي از كنشها و واكنشها در درون فرقههاست و افرادي كه تحتتأثير اين كنشها و واكنشها قرار ميگيرند، به همان ميزان، طيف وسيعي از ابعاد مختلف رواني، رفتاري و شناختيشان تغيير ميكند.
بهعبارت بهتر، شستوشوي مغزي، فرآيندی است كه بهطور تدريجي، اما كارامد، اثرات مخرب خود را روي افراد بهجا ميگذارد. اين فرآيند برنامهای زمانمند و کمابیش طولانی است و شامل لحظه آشنايي فرد با فرقه، جذب شدن در ساختار، پايبندي به تعاليم و استخدام در فرقهها ميشود. بنابراين، كنترل ذهني يا شستوشوي مغزي، روشی واحد يا تكنيك خاص براي دستكاري ذهني يا اعتقادي افراد نيست، بلكه مجموعهاي از شيوههاي جذب و نگهداري افراد است كه موجب تغيير در نگرش، عقايد، رفتار و سيستم اخلاقي افراد ميشود.
بحث كنترل ذهن و شستوشوي مغزي بهنحو افراطي خود، پيش از دهه هشتاد ميلادي، طرفداران بسياري داشت. حكومتهايي ازجمله شوروي سابق، متهم به استفاده ازاینروشهاي براي اعترافگيري از اسرا و جاسوسان بودند. اما امروزه، مكانيزمهايي براي اثر بر ذهن اعضاي گروهها مطرح هستند كه كمتر اجبارياند. امروزه محققان، پيوستن به جنبشهاي نوپديد ديني را بيشتر محصول انتخابی آگاهانه و منطقي ميدانند (Ayella,1990: 562–577). درواقع، وسيله اثرگذار فشار جمعي است كه افراد را وادار به انطباق رفتار خود با هنجارهاي گروه ميكند. در فضاي فرقهاي چنان القا ميشود كه تنها يك مسير راست وجود دارد كه بايد همهی افراد آن را طي كنند و هيچ راه ديگري وجود ندارد. هيچ مدل ديگري براي فكر كردن، زندگي كردن و الگوبرداري وجود ندارد، جز همان آموزه اعتقادي كه جنبش نوين ديني، آن را نشر ميدهد (سينگر: 2).
2. تكنيكهاي شستوشوي مغزي
شستوشوي مغزي روند اقناع و تسليم فرد در برابر افكار و ايدههايي است كه از طرف مقابل بهشکل مداوم به او تزريق ميشود. اين روند، بسته به تلقينپذيري افراد ممكن است كوتاهمدت يا طولانيمدت باشد. شرکتهای تجاری با استفاده از تکنیکهای بازاریابی، روابط عمومی را در تبلیغ تصویری آرمانی از محصول و خدمات خود به مصرفکنندگان بالقوه مورد استفاده قرار میدهند و فرقهها نیز تا حد زیادی همین کار را انجام میدهند. فرقهها سیستمهای اعتقادی خود را ترویج داده و بازاریابی میکنند.
فيليپ زيمباردوِ روانشناس، اعتقاد دارد نکته جالب توجه درباره کنترل ذهن این است كه اين كنترل، با استفاده از تكنيكها و راهبردهاي بسيار عادي نفوذ اجتماعي انجام ميشود. در اين كنترل، از انواع اصول روانشناسي اجتماعي شناخته شده، ازجمله متابعت يا پذيرش (Compliance) ، همنوايي يا همرنگي (Conformity) ، متقاعدسازي (Persuasion) ، ناهماهنگي يا ناهمساني (Dissonance) واكنش مخالف (Reactance) ، چارچوببندي (Framing)، دستكاري احساسي (motional manipulation) و روشهاي ديگر استفاده ميشود. اين روشها براي خريد كالایي خاص، امتحان شيءخاص، كمك مالي، راي دادن، پيوستن به گروه خاص، اعتقاد به آموزه خاص، عشق ورزيدن به شخص خاص و يا تنفر از دشمني خاص مورد استفاده قرار ميگيرند (Zimbardo:14).
ذهن شخص چيزي است كه تعريف و اندازهگيري آن بسيار دشوار است و ازاینرو، سنجش تغييرات و تحولات ذهني در شخص با استفاده از روشهاي مرسوم تحقيق علمي و آكادميك کموبیش ناممكن است. تشكيلاتی فرقهاي داراي ويژگيهاي مبهم و رازآلودي است كه همواره نسبت به بررسي و ارائه تحليل از خارج آن، یکسره بسته و مرموز است. ازاینرو، مطالعه فرآيند كنترل ذهن و پژوهش در زمينه تكنيكهاي غيرمستقيم رواني براي اِعمال اين كنترل در فرقهها، هرچند دشوار بوده، اما بهدست بسياري از پژوهشگران انجام شده است. در اين ميان، طبقهبنديهاي متعددي از انواع كنترل در فرقهها و تكنيكهاي متعدد مغزشويي صورت گرفته است. ازجمله شناختهشدهترين طبقهبنديها، عبارت مخفف BITE (Control of behavior، information، thoughts، and emotions) از استيون حسن (Steven Hassan) است كه كنترل در چهار حوزه رفتار، اطلاعات، افكار و احساسات را شامل ميشود و نيز هشت معيار كنترل كه در كتاب رابرت جي ليفتون (Robert J. Lifton) مطرح شده است (Kaplan,2002:213). بهعلاوه (Singer,1995: 107-109) تكنيكهاي متعدد ديگري را نيز ميتوان به اين فهرست افزود كه عبارتند از:
1. كنترل محيطي و اطلاعاتي
کموبیش همهی ارتباطات پيشين اعضاي فرقه حتي با پدر، مادر، همسر، فرزندان و دوستان بايد به حالت تعليق درآمده يا بهشدت محدود گردد. اين مقوله عبارت از كنترل كامل ارتباطات در درون گروه است. مطالعه كتاب در برخي فرقهها بايد بهشکل هدفمند و با نظارت دقيق رهبر فرقه و يا منتصبين او انجام گيرد و مطالعه كتابهايي كه برضد تعاليم فرقه نوشته شده باشد ممنوع است. ارتباطات دوستانه در داخل گروه نيز نبايد از حد مشخصي فراتر رود. در خاطرات جداشدگان از فرقه منافقين، به موارد فراواني از اين نوع كنترل محيطي و اطلاعاتي برميخوريم (سايت خبري تحليلي نيمنگاه، خاطرات خانم مرجان ملك (عضو جداشده از فرقه مجاهدين) به آدرس اينترنتي http://www.nimnegah.org/farsi/?p=859 مراجعه شود)
در فرقهها قانوني وجود دارد كه افراد را از بيان ترديدها يا ايراداتشان نسبت به آنچه اتفاق ميافتد منع ميكند. اين قانون هماره به اين صورت توجيه ميشود كه گفته ميشود «شايعهپراكني بافت گروه را از هم ميدرد يا اتحاد را تخريب ميكند». درواقع اين قانون، مكانيسمي براي بازداشتن اعضا از ارتباط با يكديگر نسبت به هر چيزي غير از اظهارنظر مثبت نسبت به گروه است. به اعضا آموخته ميشود كساني را كه اين قانون را ميشكنند لو بدهند. اين روش، همچنين باعث ميشود اعضا نسبت به يكديگر نيز ايزوله شوند و وابستگي آنها به رهبر افزايش يابد (سينگر:101).
هيچ اطلاعاتي خارج از فرقه نبايد به اعضا برسد، بهویژه آنكه اين اطلاعات برضد فرقه باشد. پس غالب كانالهاي ارتباطي با بيرون از فرقه بايد قطع شود يا اطلاعات بهشکل صددرصد محدود، مديريت شده و قطرهچكاني به اعضا داده شود. رهبر فرقه مجبور است براي كنترل اعضاي فرقه، محيط اطراف اعضا را نيز كنترل كند. گام نخست براي كنترل محيط پيرامون اعضاي فرقه اين است كه ورودي اطلاعات به كنترل رهبر فرقه درآيد. اگر ذهن افراد بتواند هرگونه اطلاعات تازهاي بگيرد، دنيايي كه رهبران فرقه ساختهاند، صدمه ميبيند. از نظر رهبران فرقه، حقيقت تنها آن است كه خودشان ميگويند (Kaslow and Sussman:34).
برنامههاي آموزشي مكرر و وظايف خدماتي وقتگير فرقهها، وقت اضافي به اعضا نميدهد تا به موضوعهای جديتر بينديشند و يا وقت را صرف خود کنند. ازجمله اقدامات در اين زمينه، برگزاري جلسات متعدد در هفته با ساعات طولاني گرفته تا انواع كارهاي خدماتي از قبيل پيادهسازي نوارهاي سخنراني رهبر فرقه، نوشتن كتابها و مقالاتي در تمجيد از او و تبيين تعاليم فرقه، اداره سايتها و وبلاگهاي ترويج دهنده مواضع فرقه، تهيه و انتشار نشريات و مجلاتي كه مُبلغ رهبر فرقه و آراي او باشد.
فرقهها اعضاي خود را چنان سرگرم نشستها و فعاليتهاي روزانه نگه ميدارند كه ديگر به درگيريهاي ذهني خود با فرقه فكر نكنند. سرگرمي اعضا در فرقهها به رهبران آنها كمك ميكند كه اعضاي خود را در فضاي ساختگي فرقه غوطهور كنند و آنان را از رسيدگي و معاشرت با دوستان و خانواده خود دور نگه دارند (ر.ك: احمدي و شاهحسيني: 123).
2. بار دادن به كلمات و تشخص فرقهاي
اولين و اصليترين كاري كه هر فرقه انجام ميدهد دستوپا كردن نوعي تشخص فرقهاي براي خود است تا ازاینروش به هويت مستقلي برسد و اعلام موجوديت کند. نوع خاص لباس، آرايش مو و صورت، انتخاب حركات نمادين، اصطلاحات سمبوليك و نامهاي جديد فرقهاي از رايجترين اين كارها است. برخي فرقهها همچنين از لباس مخصوص يا هر نمود خارجي ديگري بهعنوان نشانههاي قابل رويت در تغيير دادن تازهواردان در جهت روش زندگي فرقهاي استفاده ميكنند. اگر شما در حقیقت بخواهيد افراد را تغيير دهيد، بايد ابتدا به تغيير ظاهر آنان بپردازيد. بنابراين از اعضاي فرقه خواسته ميشود يا به آنها دستور داده ميشود كه موهاي خود را كوتاه يا بلند كنند يا به مدل خاصي درآورند، لباسهاي متفاوتي بپوشند، اسامي جديدي براي خود انتخاب كنند و قيافهها يا رفتارهاي خاصي را از خود نشان دهند (سينگر: 155).
3. طلب خلوص كامل
فرقهها با تشويق افراد آرزومند كمال، و ايجاد ايدهآلهايي خيالي و دستنيافتني براي شناخت و آگاهي به كنترل ذهني اعضا اقدام ميكنند. به اعتقاد روانشناساني كه در زمينه فرقه به مطالعه پرداختهاند، ايجاد محيطی آميخته با احساس شرمندگي و گناه، بواسطه بالا نگه داشتن استانداردهاي كمال و خلوص كه هيچ فردي قادر بهدست يافتن به آن نيست، افراد مجاب ميشوند براي اينكه نتوانستهاند مطابق با اين آرمانهاي دستنيافتني زندگي كنند و براي فرقهاي كه عضو آن هستند، خالصانه و مخلصانه قدم بردارند، خودشان به مجازات ذهني و روحي خود اقدام كنند. احساس شرم و پشيماني كه در اين حالت شكل ميگيرد، دستاويز بسيار مناسبي براي كنترل ذهني اعضا در فرقههاست (رك: http://www.ex-cult.org/fwbo/CofC.htm).
4. تعطيل منطق فردي
براي كنترل ذهن و تحت اختيار گرفتن افراد، هيچ راهي به اندازه تعطيل کردن منطق افراد و نشاندن منطق شخصي رهبر فرقه بهجای آن كارگشا نيست. وقتي فردي منطق خود را در منطق فرقه استحاله کند ديگر هيچ خطري براي فرقه ندارد و تبديل به ماشين تمامعيار براي اجراي فرمانهاي فرقه خواهد شد.
فرويد معتقد است فردي كه مدتي طولاني را در جماعتی به سر برده، بهسرعت، خود را در وضعيت ويژهاي مييابد خواه در نتيجه اثرات مغناطيسي كه جماعت از خود برجاي ميگذارد، یا بهدليل عواملي كه ما از آنها بيخبريم، كه مشابه وضعيت شيفتگياي است كه فرد هيپنوتيزم شده در مقابل هيپنوتيزم كننده دارد. وضعيتي كه در آن، خودآگاه كاملا ناپديد ميشود، اراده و قوه تشخيص از بين ميروند و همه احساسات و افكار به جهتي معطوف ميشوند كه هيپنوتيزم كننده تعيين ميكند. وضعيت فردي كه بخشي از جماعت روانشناختي را شكل ميدهد نيز، کموبیش همينگونه است. او ديگر از كنشهايش آگاه نيست. اينجا نيز مثل سوژه هينوتيزم شده، در عين حال كه بخشهايي از قواي ذهني فرد از بين ميروند، بخشهاي ديگر ممكن است به بيشترين حد تعالي خود دست يابند (فرويد:20).
5. اعترافگيري عمومي
اغلب فرقهها از اعضاي خود زندگينامهای با ریزگان دقيق ميخواهند تا در مواقع لزوم، از نقطهضعفها و اشتباهات گذشته اعضاي فرقه، بهمنزله ترمزي براي كنترل آنها استفاده كنند. اين روش ممكن است، طي نشستهاي عمومي در جمع اعضاي فرقه نيز تكرار شوند و از اعضا خواسته شود تا در حضور جمع اعتراف کنند تا هيچ عضوي نتواند خود را مبرا از گناهان و لغزشها بداند. البته اينها همه براي اعضاي فرقه است و رهبر فرقه از اين قضيه استثنا شده است.
از اعتراف براي هدايت اعضا جهت برملا كردن رفتارها، ارتباط با ديگران، احساسهاي نامطلوب گذشته و حال، در ظاهر به منظور كاهش رنج خودشان و كسب رهايي استفاده ميشود. به هر حال، هرچه از گذشتة افراد برملا شود، بیدرنگ جهت ذوب كردن و وادار كردن آنان به احساس نزديكي بيشتر با گروه و غريبتر شدن با غيراعضا استفاده ميشود. اين اطلاعات جمعآوري شده از پيشينة اعضا براي ايجاد احساس گناه، ناتواني، ترس و در نهايت حس نيازمندي به فرقه در تازهواردان و در صورت لزوم ضد آنان استفاده ميشود. هر گروه، تشريفات اعترافگيري خاص خودش را دارد. ممكن است بهشکل اعتراف تكتك در برابر فردی کارگزار يا بهشکل جلسه گروهي انجام شود. اعضا نيز گاه گزارشهايي از خودشان يا ديگران مينويسند (سينگر: 105).
فرقهها ميتوانند اعضا را وادارند تا تاريخچه زندگي شخصي خود را بهشکل مكتوب درآورند بهطوري كه اين مكتوبات و اعترافات، زندگي گذشته آنان را یکسره سرشار از روسياهي نشان ميدهد و بازگشت دوباره به زندگي گذشته و از سرگيري ارتباط با خانواده و دوستان پيشين، غيرمنطقي جلوه ميكند.
فرقهها خلوص مطلق اعضاي خود را ميخواهند. فضاي اقتدارگراي مطلقنگر فرقهاي استفاده گسترده از اعتراف به شيوههاي متنوع را ايجاب ميكند كه خلوص كامل اعضاي خود را ميطلبد. افراد پس از اعتراف به گناهان مرتكبشده و نشده، به حس تصفيه و آرامش دست مييابند. فرد در اين خود-تسليمي نمادين، احساس ميكند كه با جو فرقهاي هماهنگ شده است. در بيشتر اين اعترافها، موضوعهای پيشپا افتادهاي مطرح ميشود و اغلب هيچ عضوي بهوجود پرسشها، انتقادها و ترديدها درباره فرقه و رهبر آن در ذهنش اعتراف نميكند (lifton,1989:420).
6. عملكرد مرموز و رازآميزي تعاليم و رفتارهاي فرقهاي
انسان بهطور ذاتي در مقابل هر نوع رفتار همراه با رازآميزي و مخفيكاري نوعي واكنش ترغيبي از خود نشان ميدهد. هرقدر ميزان اين رازآميزي و ابهام بيشتر باشد، شدت كنجكاوي و مجذوبيت انسان بيشتر تحريك ميشود. فرقهها زبان خاص خود را دارند، لباس ویژه خود را ميپوشند و در ارتباطات ميان خودشان از اصطلاحات ويژهاي استفاده ميكنند كه براي فرد غير خودي و بيروني فهمیدنی و هضمشدنی نيست. همة اينها ذهن و روان افراد را تحريك ميكند تا بداند كه در پس اينهمه مخفيكاري و رازآميزي چه چيزي نهفته است. فرقهها از همين روشها كه هم عامل جذابيت و مكانيسم نفوذ آنها است استفاده ميكنند تا بتوانند ذهن اعضا را تحتتأثير قرار دهند و به آنان بفهمانند كه هرچه بيشتر خود را وقف فرقه، رهبر فرقه کنند، پردههاي بيشتري از مقابلشان كنار زده خواهد شد و به اصطلاح مَحرمتر خواهند شد. بار رواني موجود در عبارات و كلمات فرقهاي، اعضا را به تكاپو واميدارد تا هرچه زودتر و بيشتر به اسرار مگو و ناديدنيهاي پشت پرده پي ببرند و محرمتر شوند. البته در ساختار فرقهها اين اسرار هيچگاه بهطور كامل براي هيچ عضوي رو نخواهند شد و همواره رازی به گرو نگهداشته ميشود تا افراد را به نزديكتر شدن ترغيب كند (رك: احمدي و شاهحسيني: 95 و 96).
7. تبيين وجود و تغيير در جهانبيني اعضاي فرقه
دنياي جديدي كه اعضاي فرقه آن را در فرقه تجربه ميكنند، نظام جهانشناسي و جهانبيني خاص خود را دارد و ممكن است حتي جهانبيني قبلي اعضاي فرقه با حفظ همان اصطلاحات در تعاليم فرقه استحاله شوند. تغيير در جهانبيني هماره با درنگ و بسیار زیرپوستي صورت ميپذيرد، بهطوري كه براي افراد حساسيتزا نباشد. افراد زمانیكه وارد فرقه ميشوند با توجه به خط سير فرقه و نوع جهتگيري آنها به تدریج درك جديدي از خدا، آفرينش، خودشان و دنيا پيدا ميكنند. نظامهاي فرقهاي، هر رويكردي داشته باشند در جهت تثبيت نوعي جهانبيني هرموار در اعضاي خود تلاش ميكنند. آنها ميكوشند به همه بباورانند كه فرقه، چكيده و خلاصهی عالم خلقت است و رهبر فرقه بهمنزله موجودی كامل و تمام در مرکز هرم قدرت و هدايت، تكيه زده است. در فرقههاي شبهعرفاني اصرار بسيار زيادي بر واژه «انسان كامل» ميشود.
رهبر فرقه بهراستي خود را انسان كامل ميانگارد و ديگران نيز بايد در جهت تصدیق و تثبيت هرچه بيشتر اين اصل حركت و تلاش كنند. همة جهتگيري فرقههاي شبهعرفاني بهسمت همين تصدیقها است كه در نهايت منجر به پرستش رهبر فرقه و آزاديهاي بيحد و حصر او در برخورداري از انواع مواهب و لذتها ميشود. اعضاي فرقه متقاعد ميشوند كه بايد براي رها شدن از وابستگيهاي مادي و درك وارستگي، همهچيز را از خود دور كنند و به ديگر عبارت، بايد آن چيزهايي را كه دوست دارند رها كنند.
طبق اين نگاه، اعضا بايد از بهترين و دوستداشتنيترين چيزهاي زندگي خود به نفع انسان كامل صرف نظر كرده آن را به او هبه كنند. در اين جهانبيني، همهی اعضا در حقيقت امانتدار او هستند. اصليترين چيزي كه اعضاي فرقه بايد بياموزند اين است كه با افراد بيرون از فرقه فرق دارند و ازاینرو، پررنگترين خطكشي در ذهن هر عضو فرقه خطي فرضي است كه بين خود و ديگران رسم ميكند و به اين ترتيب دنياي فرقهها به ما و آنها تقسيم ميشود. اصلِ گروهيِ «ما در برابر آنها» از نظام اعتقادي «همه چيز يا هيچ چيز» استخراج ميشود: حق با ما است، آنها كه بيرونيها و غيرعضوها هستند هميشه و در همهی موارد اشتباه ميكنند. آنها شيطاني، ارشاد نشده و ... هستند. هر عقيده يا عملي تنها يا ميتواند خوب باشد يا بهطور مطلق بد، و حد وسطي در اين ميان وجود ندارد. افرادیكه عضو ميشوند بهتدريج در جوهره محيط نقادانه و غير واقعي فرقه ـ كه پرورندة احساس گناه و شرمساري است ـ حل ميشوند. بسياري از گروههاي فرقهاي مطرح ميكنند كه تنها يك شيوة فكر كردن، واكنش نشان دادن يا عمل كردن در هر وضعيت بهخصوصي وجود دارد. بنابراين از اعضا انتظار ميرود كه با معيار «همه يا هيچ» در مورد خودشان و سايرين قضاوت كنند (سينگر: 104).
8. اعمال تعاليم فرقهاي و جابهجايي مرزهاي اخلاقي
با تغيير جهانبيني اعضاي فرقه، بهطور طبيعی، ارزشهاي اخلاقي آنها نيز تغيير ميكند و نوعي نظام اخلاقي متناسب با دنياي جديد را براي خود خلق ميكنند. اگر ذهن افراد، اصل «هدف، وسيله را توجيه ميكند» (Sieghart,26October 2001) را پذيرفت و به آنجا رسيد كه تنها اعضاي فرقه بر حق و اهل نجاتند و بقيه مردم، گمراه و اهل جهنماند، يا آنكه همه حقيقت در فرقه و نزد رهبر فرقه است، ديگر تا فرو ريختن نظام اخلاقي افراد و جابهجا شدن مرزهاي اخلاقي آنان كار مهمي باقي نمانده است.
تعاليم، روشها و مناسبات فرقهاي در کل نه تنها بیاخلاقي، بلكه ضد اخلاقياند و نه تنها فاسد، بلكه مفسد نيز هستند. سيستم فرقهاي آشکارا از اعضا نميخواهد كه برخی زمان دروغ مصلحتي بگويند يا از رفيقتان جاسوسي كنند يا اگر پا داد از محل كارشان دزدي كوچكي هم انجام دهند و به فرقه بياورند، بلكه رهبران فرقهها بهطور غيرمستقيم اين كارها را در وجود اعضا نهادينه ميكنند.
خطر فرقهها اين است كه با تئوريزه شدن اعمال غيراخلاقي در ميان اعضا، آنان باور ميكنند كه اعمال غيراخلاقي آنها دقيقا اخلاقي است. با توجه به جهانبيني جديدي كه در فرقه ايجاد شده است، همهی كارهاي ضداخلاقي نيز مشروع و درست جلوه ميكند. در اين سيستم ضداخلاقي، اگر فرد مصلح و درستكاري هم وجود داشته باشد بهزودي فاسد ميشود، چراكه در کل غير اين روشهاي ضداخلاقي راهي براي رشد و ارتقاي سلسلهمراتب در فرقه وجود ندارد. بنابراين خطر فرقهها در استحاله مفاهيم و تغيير مرزهاي اخلاقي در وجود افراد است.
9. نگه داشتن اعضا در دو راهي خودبزرگبيني يا تحقير
فرقهها ميدانند كه همهی افراد نياز دارند كه مورد توجه باشند و مهم بهنظر برسند. اگر كسي احساس كند كه به هيچ دردي نميخورد به زودي سرافكنده و افسرده ميشود و از جامعه كنار ميكشد. بنابراين آنها به اعضاي خود، القا ميكنند كه چهقدر مهم هستند. اما اين كار را براي دلسوزي و از روي حسن نيت انجام نميدهند. روشهاي مختلفي بهكار برده ميشود تا از مورد توجه قرارگرفتن اعضا، احساس خرسندي در آنان ايجاد شود. همه ما به افرادیكه به ما احترام ميگذارند، در مقابل احترام ميگذاريم و مجذوبشان ميشويم. همين مكانيسم ساده، اما راهگشاست كه فرقهها را در جذب افراد جديد به اصطلاح نمكگير ميكند.
فرقهها ميدانند كه اگر بتوانند روابط را كنترل كنند، خود فرد را هم ميتوانند كنترل كنند. افراد، چه بخواهند و چه نخواهند تا حدودي تحتتأثير محيط اجتماعي اطراف خود قرار دارند. بهویژه اگر اين اثر، بمباران عاطفي توسط دوستان جديد فرقه باشد كه در فرقهای براي فردي اتفاق بيفتد. بهنظر شگفتانگيز ميرسد، چگونه چنين گروه مهرورزي ممكن است اشتباه كند؛ اما خيلي زود، اين موضوع روشن خواهد شد كه مخالفت با فرقه و تعاليم آن و انتقاد بهكارهايي كه رهبر فرقه انجام ميدهد، به از دست دادن همه دوستان فرقهاي خواهد انجاميد. اين تهديد به تنها ماندن و از دست دادن روابط ميانفردي، بهویژه براي يك عضو فرقه كه از همه اعضاي خانواده و اطرافيان خود دست شسته و به گروهی جديد پيوسته است، بسيار اثرگذار خواهد بود. كار بهجایي خواهد رسيد كه هرچه در حالت عادي ممكن بود شما را شاكي كند، اكنون در سكوت ميگذرد، چون عضو فرقه نميخواهد كه از جانب ديگر اعضا طرد شود. گسترش روابط فرقهاي و كاهش روابط با دوستان و خانواده، از ويژگيهاي اصلي فرقههايي است كه بهدنبال كنترل ذهن هستند (Lifton,1989:420). اين كاهش روابط با افراد بيرون فرقه، بهویژه ارتباط گرفتن با كساني است كه با صراحت به ابراز مخالفت با فرقه و تعاليم آن ميپردازند و لذا بايد ايجاد رابطه با آنان به حداقل ممكن برسد و يا در صورت امكان قطع شود (howcultswork.html: 2016).
اما از دیگر سوي، سطح اعتماد به نفس در اعضاي فرقه هيچگاه نبايد به آن اندازه بالا رود كه افراد هويت مستقلي براي خودشان تصور كنند. همانطور که در گذشته هم گفته شد مهمترین آسیبی که متوجه فرقهها ميشود از ناحیه اعضای خود آنهاست و بنابراين، به هیچ عنوان نباید اجازه رشد و پرورش هویت مستقل در افراد داده شود. از مهمترین روشها برای تخریب هویت مستقل در افراد، کنترل حس اعتماد به نفس و تحدید آن در محدودهای امن است. به محض آنکه اعتماد بهنفس افراد از سطحی معين بالاتر رود و اين احساس در فرد پيدا شود که میتواند روی پای خودش بایستد و بهتنهایی کاری را انجام دهد، خطری بالقوه برای فرقه بهشمار میرود که دیر یا زود ضد مناسبات بردهداری در فرقه قیام خواهد كرد. بنابراین کارآمدترین مکانیسمی که میتواند از این خطر بالقوه جلوگیری کند آن است که اجازه ندهند اعتماد به نفس و استقلال فردي در اعضای فرقه شکوفا شود. برای نیل به این هدف نیز روشهای مختلفی وجود دارد که ازجملة آنها میتوان به تحقیر و واگذرنکردن امور به افراد، دخالتندادن افراد در تصمیمگیریها و کوچک شمردن کارهای اعضا اشاره کرد. اما مهمترين و اثرگذارترين تحقيرها، خودتحقيري است كه فرد را بهجايي ميرساند كه نهتنها براي خود، بلكه براي هيچيك از «آنان» كه در مقابل «ما»ي فرقه قرار دارند نيز ارزشي قائل نباشد (بخارايي،1391: 44).
11. بايكوت منتقدين
فضاي دروني فرقهها بهشدت امنيتي و اطلاعاتي است. كوچكترين رفتار مشكوك اعضاي فرقه توسط همقطارانشان بايد به اطلاع رهبر فرقه برسد تا از اين رهگذر هم وفاداري خبرچين به اثبات برسد و هم افراد منتقد جسارت اظهار ما افکار درونی خود با ديگران را نداشته باشند. افراد در فرقههاي كنترل ذهن، افكار و احساسات حقيقي خود را پنهان ميكنند و در عوض نقابي ميزنند كه آنها را بهعنوان عضو كامل فرقه نشان ميدهد. اين نقاب مدافع آنها در برابر گزارشهايي است كه به رهبران داده ميشود و در برابر توبيخ شدن بهدليل وفادار نبودن به فرقه است. در حقیقت، اعضاي فرقه هرگز احساس نميكنند كه به آرمانهاي فرقه وفادارند و به علاوه بیشتر فكر ميكنند كه ديگر اعضاي اطراف آنها وفادارند، در حاليكه درواقع ديگران نيز همان احساس آنها را دارند. بنابراين به اعضاي فرقه آموزش داده ميشود كه نه تنها افراد خارج از فرقه را فريب دهند، بلكه همقطاران خود در درون فرقه را نيز بفريبند.
در فرقهها بهندرت روابط دوستي صميمانه شكل ميگيرد و اگر شكل بگيرد رهبران فرقه آنها را تهديدي براي خود ميبينند. درواقع هر چيزي اجازه بروز ندارد كه قدرتمندتر از تابعيت اعضا به فرقه و رهبرانش باشد. رهبران فرقهها اگر نتوانند منتقد را با ارعاب، تهديد و تحقير ساكت كنند، بايكوت و طرد او از بهترين شيوههاي اِسكات منتقدان است. طبق این قانون فرقهای، فرد منتقد بهسرعت از جانب اعضای فرقه بایکوت میشود و هرگونه ارتباط با وی به منزله مشارکت در جرم وی محسوب میشود.
از آنجا که هماره افراد در مناسبات فرقهای بهوسیلهی ازدواجهای درون فرقهای ـ در فرقههايي كه ازدواج مجاز است ـ در شبکه محکمی از روابط، گیر میافتند، بنابراین بیرون زدن از این شبکة در هم تنیده، کاری بهشدت دشوار و رنجآور خواهد بود و به همین میزان، تحت بایکوت قرارگرفتن نیز میتواند کنترل روانی و روحی فرد منتقد را از دستش خارج کند. بنابراین دیری نمیپاید که منتقد بایکوت شده، باید به اشتباهاتش اعتراف کند و در حضور دیگران از همهی مواضع خود برگردد و به اصطلاح توبه کند. تنها در این صورت است که بهشکل مشروط، برخی از تحریمها و بایکوتهای اعمال شده برضد وی برداشته میشود و آزادی نیمبند فرقهای دوباره به او اعطا میشود.
البته این نكته را باید در نظر داشت که اگر کسی حتی برای یکبار به تعاليم، برنامهها و نظرهای رهبر فرقه انتقاد کند در لیست سیاه او قرار میگیرد و به او هرگز به چشم یک مرید گوش به فرمان نگريسته نخواهد شد و به منزلة خطری بالقوه و بمب آمادة انفجار تلقی خواهد شد. ازاینرو، فرد منتقد تا زمانيکه از مواضع انتقادي خود توبه کند در معرض رفتاری عادی قرار خواهدگرفت و بهتدریج از فرقه حذف خواهد شد. به دیگر عبارت، شرایط را طوری فراهم میکنند که او احساس کند باید برود و اگر به هر دلیلی قصد ماندن دارد، باید احتمال وجود هر نوع رنجشي را در این مسیر بپذيرد.
12. شرطيسازي اعضاي فرقه بر اساس سيستم محرك و پاسخ
اعضاي فرقه پس از مدت كوتاهي از نوع واكنشهايي كه از جانب رهبر فرقه دريافت ميكنند درمييابند كه بايد چطور رفتار كنند تا مستحق نگاههاي محبتآميز رهبر فرقه شوند و يا از عواقب خشم او در امان بمانند. جامعهشناسان معتقدند تبعيت يا تبعيتنکردن عضو از گروه به ميزان تنبيه و پاداشي مربوط ميشود كه شخص دريافت ميكند (بخارايي، همان: 7). ازاینرو، اعضاي فرقه سعي ميكنند به پاداش دست يافته و كاري نكنند كه موجبات تنبيه خود را از جانب گروه فراهم آورند.
جامعهشناسان معتقدند كه نظارت بر افراد از طريق گروههاي نخستين بيشتر است و اثر كنترلگر در گروههايي بيشتر است كه از لحاظ تعداد محدودتر، روابط ميان اعضاي آنها صميمانهتر و مدت عضويت فرد در آنها بيشتر است (بخارايي، همان). بنابراین بهطور طبيعي، خانواده و محيط دوستان بايد واجد اين ويژگيها باشند. اما همانطور كه گفته شد مناسبات فرقهاي به حدي كنترلكننده و قوي است كه فشار و نظارت گروههاي نخستين، مانند خانواده و دوستان، جاي خود را به نفوذ رواني فرقه ميدهد.
نتيجهگيري:
مجموعهی آنچه كه در اين مقاله به آنها اشاره شد، اثرهای مخربي روي سيستم فكري، شناختي، عاطفي، رواني و اخلاقي افراد جذب شده در فرقهها ميگذارد كه ميتوان از آن به شستوشوي مغزي يا دستكاري ذهني ياد كرد. بنابراين، كنترل ذهني يا شستوشوي مغزي، روشی واحد يا تكنيك خاص براي دستكاري ذهني يا اعتقادي افراد نيست، بلكه مجموعهاي از شيوههاي جذب و نگهداري افراد است كه موجب تغيير در نگرش، عقايد، رفتار و سيستم اخلاقي افراد ميشود. همچنانكه مشخص شد، اين رفتارهاي مخرب، به يكباره اتفاق نميافتند و قدرت اثرگذاري آنها بسته به مواردي از قبيل: تلقينپذيري، اعتماد به نفس، آگاهي فرد از تكنيكهاي كنترل ذهن، سطح هوش هيجاني و ميزان آگاهيهاي معرفتشناختي افراد بستگي دارد. هدف از اجراي برنامه كنترل ذهن يا شستوشوي مغزي، رساندن افراد بهجایي است كه با اراده خود، به سمتوسوي مورد نظر فرقهها حركت كنند. در حقيقت، پروژه شستوشوي مغزي را ميتوان خاموش كردن كليد منطق فرد بهدست خودش ناميد. در يك كلام، همه كارهايي كه در فرقهها انجام ميشود، تنها بهمنظور مجابسازي و كنترل ذهني اعضاي فرقه است.
منابع:
- احمدي، احسان؛ سميه، شاهحسيني، (1394)؛ در قلمرو سايهها؛ جستارهايي در روانشناسي فرقهها، تهران: نارگل.
- بخارايي، احمد (1391)؛ جامعه شناسي انحرافات اجتماعي، تهران: پيام نور.
- سينگر، مارتا (1388)؛ فرقهها در ميان ما، ابراهيم خدابنده، اول، دانشگاه اصفهان.
- فرويد، زيگموند (1393)؛ روانشناسي تودهاي و تحليل اگو؛ ترجمه سايرا رفيعي، تهران: ني.
- Kaplan Jeffrey (ed.); (2002); MILLENNIAL VIOLENCE: PAST, PRESENT AND FUTURE, Frank Cass: London, ,p213.
- Kaslow, Florence Whiteman; Marvin B. Sussman; (1982); Cults and the Family. Haworth Press. p.34.
- Lifton, Robert, J; (1989); "Thought Reform & the Psychology of Totalism" , Chapter 22, Chapel Hill,. p420.
- Lifton, Robert. J; (1963); Thought Reform and the Psychology of Totalism, W.W. Norton & Co., Inc.
- Singer, M. T. & Lalich, J (1995). Cults in our midst. San Francisco: Jossey-Bass.
منابع اينترنتي:
- http://www.ex-cult.org/fwbo/CofC.htm : ‘The Culture of Cults’. September 03, 2016.
- Ayella, Marybeth; (May 1990); "They Must Be Crazy: Some of the Difficluties in Researching 'Cults' ". American Behavioral Scientist. Vol33. No 5. pp 562–577.
- Zimbardoو Philip G; (May 1997); ‘Control of behavior، information، thoughts، and emotions’ American Psychological Association Monitor, page 14.
- Sieghart, Mary Ann; (26 October 2001); "The cult figure we could do without". The Times.
- Bardin, Livia; (May 2002); coping with cult involvement, a handbook for families and friends, Bonita springs,Fla.:American family foundation, second edition.
- http://www.cultwatch.com/howcultswork.html, September 03, 2016.
سايت خبري تحليلي نيمنگاه، خاطرات خانم مرجان ملك (عضو جداشده از فرقه مجاهدين)، خاطرات مرجان ملک (معصومه صید آبادی) عضو سابق گروه تروریستی رجوی (بخش سوم)، http://www.nimnegah.org/farsi/?p=859 ، 11 شهريور 95.
پینوشتها
[1] . دانشجوي كارشناسي ارشد روانشناسي تربيتي.