چالش عمده در تربیت الگویی (تقلید کورکورانه) و راه برون‏رفت از آن

چالش عمده در تربیت الگویی (تقلید کورکورانه) و راه برون‏رفت از آن

رحیم دهقان سیمکانی*

چکیده

روش الگوپذیری، از جمله روش‌های موثّر در تربیت و به طور خاص در تربیت دینی است که بر اساس آن، متربّی با انتخاب یک انسان کامل به عنوان الگو، سعی می­کند فضائل را در خود پرورش داده و مراحل رشد معنوی را طی کند. گرچه این روش در عرصۀ تبلیغ معارف دینی موثّر و مفید است، امّا با آسیبی عمده به نام مریدپروری مواجه است که ضرورت طرح این مسئله را ایجاب می‌کند که عمده‌ترین چالش پیش‌رویِ تربیت الگویی و راه برون‌رفت از این چالش چیست؟ این مقاله ضمن تبیین تربیت الگویی، چالش عمدۀ آن را در دور ماندن از فرهنگ تحقیق و تفکّر و در نهایت روی آوردن به مسئله مریدپروری جستجو کرده و راه برون‌رفت از این چالش را در ترویج الگوی تربیت عقلانی دانسته است. از این‌رو، متربی باید ضمن پیروی آگاهانه از الگوها، الگوپذیری را صرفاً در راستای پرورش صحیح استعدادهای درونیِ خود و نه تقلیدی کورکورانه و خالی از اندیشه و تامّل بداند. روش این مقاله در مراجعه به آراء، استنادی و در تبیین محتوا، تحلیلی و توصیفی است.

واژگان کلیدی: تربیت، الگو، تربیت الگویی، مبلّغ، تفکّر، تربیت عقلانی.

مقدمه

از جمله خصوصیات انسان، فضیلت‌خواهی و کمال‌گرایی اوست؛ از این‌رو، هر گاه فضیلت و کمالی را در الگوهایی مانند شخصیت‌های دینی، سیاسی، اجتماعی، هنری و ورزشی می­بیند، در پی الگوبرداری از آنان در زندگی فردی و اجتماعی خویش برمی‌آید.[1] به گفته مولانا:

«هر هنر که استاد بدان معروف شد جان شاگردش بدان موصوف شد

پیش استادی که آن نحوی بود جان شاگردش از آن نحوی شود» (بلخی، 1378، حکایت 137).

به نظر می‌رسد علیرغم ضرورت و فوایدی که پیروی از الگوها دارد، اگر شرایط لازم در مورد الگوها مورد توجه قرار نگیرند و الگوی مورد پیروی، شایسته و مطلوب نباشد، تقلید از الگوها با آفاتی ‌مواجه‌ خواهد شد که یکی از آنها، آفت مریدپروری است. وجود این قبیل آفات، ضرورت ارائۀ تعریفی دقیق از روش الگوپذیری در تربیت دینی و نیز بررسی آسیب­های آن را ایجاب می‌کند. سؤال محوری که در این راستا می­تواند مطرح شود این است که عمده‌ترین چالشِ پیش‌روی روش الگوپذیری در تربیت دینی و نیز راه برون‌رفت از آن چالش چیست؟ پاسخ به این پرسش نیازمند این است که ابتدا روش الگوپذیری در تربیت دینی مورد تبیین واقع شود؛ از این‌رو در این پژوهش، ابتدا تبیینی از مدل تربیت الگویی ارائه نموده و سپس ضمن بررسی عمده‌ترین چالش پیش‌رویِ این الگوی تربیتی، راه برون‌رفت از این چالش را دنبال خواهیم نمود. البته این مسئلۀ اساسی را از منظرهای متفاوتی می‌توان مطالعه کرد؛ ولی چون دغدغۀ اصلی در اینجا تربیت دینی است، به آموزه‌های وحیانی اسلام و منابع اسلامی توجه بیشتری داشته و از منظر دینی به این بحث خواهیم پرداخت. البته در برخی موارد، برای توضیح، شرح و بسط آنها از دیدگاه‌های دانشمندان اسلامی، متخصصان روان‌شناسی و تعلیم و تربیت نیز استفاه خواهد شد.

1. روش الگوپذیری در تربیت

«الگو»، در حقیقت نمونه عینی و مشهود یک فکر و عمل در ابعاد گوناگون است که برای رسیدن به کمال، از سوی دیگران پیروی می‌شود. در فرهنگِ لغت، واژۀ الگو مرادف با تقليد است (معین، 1386، 120). واژۀ الگو، مترادف با واژه‌های «اقتداء»، «اسوه» و «تأسی» نیز هست؛ لذا خداوند سبحان در قرآن پس از بيان نام تعدادی از انبياء الهى و ويژگى‌های آنها می‌فرماید: «أُولئِكَ الَّذينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه‌؛ اينان كسانى هستند كه خدا هدايت‌شان کرده است، پس به هدايت آنان اقتدا كن» (انعام/90). در اين آيه، خداوند سبحان پس از آنکه یادآور می‌شود که ما پيامبران را هدايت و تربيت كرديم، به ما فرمان می‌دهد که به آنها اقتدا کرده و آنها را الگوی خود قرار دهیم؛ یعنی پس از آنکه آنان در پرتو هدایت الهی شايستگى اسوه بودن و مقتدا گشتن براى ديگران را به دست آوردند، بر ديگران است كه آنها را سرمشق خود قرار دهند. از این‌رو، بر اساس آنچه از آیات شریف قرآن برمی‌آید، اقتدا كردن به معناى سرمشق قرار دادن و تن دادن به روش تربیت الگویی است و به دلیل اهمیت نقش الگوها در راهنمایی و تربیت انسان از دیدگاه اسلام، روش تربیت الگویی و تبعیّت از اسوه در متون اصیل اسلامی، همچون قرآن و احادیث، مورد توجه فراوان قرار گرفته است.[2]

ویژگی عمدۀ این روشِ تربیتی در این است که القای پیام به صورت غیرمستقیم صورت گرفته و مخاطبان، خود فرصت می‌یابند که با انگیزه و تمایل قلبی به موضوع موردِنظر توجه کنند و بدون کمترین فشار ذهنی و روانی، پذیرای پیام شوند. (افروز، 1375، 146) بر مبناي مدل تربیتِ الگویی كه بر مشاهده، تقليد و الگوبرداري از رفتارهاي مشاهده شده در ديگران مبتني است، شخص مي‌تواند با مشاهده ديگران، چه به طور تصادفي و چه آگاهانه، ياد بگيرد (پورافکاری، 1373، 1406). در روش الگوپذیری، فرآيندِ به كمال رساندن يا رشد دادنِ كاركردهاي رواني، به وسيله ارائه نمونه‌هاي عيني و قابل انطباق صورت مي‌گيرد كه در اين صورت تربيت، آسان‌تر و مؤثرتر خواهد بود؛ زيرا فرد تربيت‌شونده به جاي آنكه به صورت ذهني رفتار مناسب را فرا گيرد، با مشاهده موقعيت‌هاي واقعي و همانندسازي خود با الگو، قادر خواهد بود كه در موقعيت‌هاي مختلف به صورت مطلوب عمل نمايد و در رسيدن به كمال، توفيق بيشتري بيابد.

در تربیت الگویی برخلاف آموزش نظری، یادگیری از الگوی عملی بسیار سریع صورت می‌گیرد و همچنین برخلاف آموزش نظری مرسوم که به صورت مستقیم متربّی مورد خطاب و آموزش قرار می‌گیرد، آموزش به شکل غیرمستقیم و بدون هیچ‌گونه فشار ذهنی واقع می‌شود. در این مدل تربیتی، یادگیرنده مطابق رغبت‌ها و انگیزه‌های خود، آگاهانه و بدون هیچ‌گونه فشار روانی، همه حواس خود را متوجه رفتار مورد نظر می‌کند و با نوعی احساس خوشایند و عاری از دشواری بر دانسته‌ها و تجارب شناختی خویش می‌افزاید. لذا به جهت تأثیر این روش در دراز مدّت، اگر اولیاء و مربیان بتوانند بسیاری از رفتارهای مطلوب و احساسات خوشایند را به طور غیرمستقیم و یا ضمنی از طریق بهره‌گیری از وجود الگوهای رفتاری در کودکان و نوجوانان به وجود آورند، فوق‌العاده ارزشمند و مؤثر خواهد بود.

در تربیت غیرمستقیم و الگویی، به دلیل آنکه متربّی آگاهانه و داوطلبانه در موضوع یا رفتار خاصی دقت می‌کند، از نگرش مثبت و انگیزه قوی و غنی برخوردار است و کمتر دچار فشار ذهنی و خستگی شده، از دامنه توجه وسیع‌تری بهره می‌برد؛ در حالی‌که در آموزش‌های مستقیم، همیشه چنین نیست و ممکن است یادگیرنده نسبت به موضوع یادگیری، رغبت و انگیزه‌ای از خود نشان ندهد و زود خسته شود و یا در نهایت منصرف شود (افروز، 1385، 15- 16).

روان‌شناسان دو عنصر «اعتبار» و «جذّابیت» را از عمده‌ترین خصوصیات در اثرگذار بودنِ روش الگوپذیری در تربیت دانسته‌اند (اتکینسون، 1385، 156). «اعتبار»، به معنای درجه مورد قبول بودن مربّی است که به میزان تخصصی که به نظر می‌رسد وی در یک موضوع مشخّص از آن برخوردار است، بستگی دارد. اعتبار، موجب تغییر نگرش متربّی می‌شود؛ چراکه ترجیح دادن استدلال معتبر از نامعتبر، خصوصیت انسان‌های هدایت‌یافته است و افراد سالم، استدلال‌های یک منبع معتبر را جدّی‌تر از استدلال‌های یک منبع غیرِمعتبر تلقّی می‌کنند. قرآن کریم بندگان خدا را به دلیل استماع سخن و تبعیت از نیکوترین سخنان، بشارت داده و آنان را شایسته هدایت الهی و صاحبان تفکر ناب دانسته و می‌فرماید:

«فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب‌؛ به آن بندگانم که خوب به کلمات [دیگران] گوش فرا می­دهند و سپس نیکوترین قول را برمی­گزینند بشارت بده که چنین افرادی اهل هدایت هستند» (الزمر/ 17- 18).

این آیه شریفه، برای تعقل و اندیشه، اصالت، اعتبار و استقلال قائل شده و عقل مستقل را حجت شمرده است. امّا «جذابیّت» به عنوان عنصری دیگر در تربیت الگویی، ناظر به متربّی بوده و حاکی از آن است که متربّی تا چه اندازه از مربّی خوشش می‌آید و خود را در پیروی از او مشتاق می‌یابد. مردم غالباً سعی دارند همانند یا شبیه کسی شوند که مورد علاقه یا تحسین آنهاست و این خود به اقتباس از باورها و نگرش‌های فرد مورد علاقه می‌انجامد (اتکینسون، 1385 158)، «همانندسازی» در مکتب روان‌تحلیلگری به فرایندی ناهشیارانه اطلاق می‌شود که فرد طی آن، ویژگی‌های (نگرش‌ها و الگوهای رفتاری) فرد دیگری را برای خود سرمشق قرار می‌دهد و با تقلید از نگرش‌ها و ویژگی‌های رفتاری وی، احساس می­کند که مقداری از قدرت و کفایت او را نیز به دست آورده است (اتکینسون، 1385، 158). یکی از دلایل اینکه تولیدکنندگان و طراحان خارجی توانسته­اند در سطح جهانی برای خود جایی باز کنند، آشنایی آنها با مبانی روان‌شناختی و به کارگیری روش‌ها و اصول فنی مناسب با فرآیند همسان‌سازی در کار است؛ در حالی‌که تولیدکنندگان داخلی و محدود، معمولاً به الگوبرداری و تقلید از آنها می‌پردازند (غروی زاد، 1387، 196).

دو عنصر مذکور، در کنار یکدیگر انگیزۀ همسان‌سازی را در متربّی افزایش می‌دهند. به عنوان مثال؛ هر قدر الگوهای بزرگسال برای بچه‌ها مطلوب‌تر و محبوب‌تر و جذّاب باشند، میزان تأثیرپذیری، بیشتر و پایدارتر می‌شود. بچه‌ها رفتار الگوهای مطلوبشان را بسیار دوست دارند و می‌خواهند با آنان همانندسازی کنند و رفتاری همسان با رفتار الگوهای خود داشته باشند. کودکان عمیقاً نسبت به رفتار الگوهای مطلوبشان علاقه‌مند و کنجکاو هستند و اندیشه بازنمایی چنان رفتاری را در خود پرورش می‌دهند. برای مثال؛ وقتی نوجوانان الگوهای رفتاری مطلوب خویش را در شرایط و موقعیت‌های گوناگون و در حالت اقامه نماز مشاهده می‌کنند، احساس خوشایندی، سراسر وجودشان را فرا گرفته، عمیقاً نسبت به رفتار آنها کنجکاو می‌شوند و با توجه به اینکه خود، فطرتی مستعد و نیازمند نیایش دارند، فرآیند همانندسازی در آنها تقویت یافته و با شور، شوق و احساس زیبا و توصیف‌ناپذیر به نماز می‌ایستند. مشاهده رفتار معلمان و دبیران محبوبی که هنگام اذان در مدرسه بی‌هیچ شائبه‌ای نماز را اقامه می‌کنند و نیز مشاهده گروه دیگری از الگوهای رفتاری مؤفق و شاخص در جامعه، همچون متخصصان گوناگون، استادان دانشگاه، پزشکان، ورزشکاران، شعرا، نویسندگان و هنرمندانی که به هنگامه شنیدن طنین سرود وارستگی و آزادگی اذان، در مسجد و خانه، دانشگاه، بیمارستان و میدان ورزشی به نماز می‌ایستند، بدون تردید حس کنجکاوی و همانندسازی کودکان و نوجوانان را برمی‌انگیزد و در آنان احساس خوشایندی نسبت به نماز به وجود می‌آورد یا آن را تقویت می‌نماید (افروز، 1385، 18).

نکتۀ دیگری که در رابطه با این روش تربیتی باید مورد اشاره قرار داد، پایدار بودن آثار آن، نسبت به دیگر روش‌های تربیتی است. اثری که در دیدن هست، در شنیدن نیست؛ از این‌رو باید تصویرها باز هم در جلوه‌گاه ذهنی ما نقش ببندند تا هر کس به تناسب استعدادش، از آنها درس گرفته و گامی فراتر گذارد. درسِ دیدنیِ ناشی از روش تربیت الگویی، درسی است جامع، همگانی و متناسب با همه احوال و اندیشه‌ها که جایش را هرگز تعلیم پر نمی‌کند. به همین دلیل، به ما دستور داده‌اند احوال اهل بیت علیهم‌السلام و پیشوایان کاروان دیانت و کمال انسانیت را برای مردم بازگو کنیم و سپس آنها را به تفکر و تعمق در آن واداریم (مظلومی، 1386، 43). از جمله فواید روش الگوپذیری در تربیت این است که اسوه‌های مطلوب و برجسته، عامل تحرّک انسان‌ها به سوی کمال و تعالی هستند و الگوهای عملی مطلوب و مفید در زمینه‌های گوناگون، ضمن اینکه انجام کارهای سخت در زمینه‌های متفاوت را تسهیل می‌کنند، عامل پیش‌گیری از انحراف هستند. گرایش جوانان به الگوهای برجسته، افکار آنان را منظّم کرده، به آنها تمرکز می‌بخشد تا بدین طریق بر ویژگی مهم دوران جوانی به خوبی فائق آیند. تربیت الگویی، جوانان را به نوعی تحسین واداشته و در نتیجه، آنها برای دستیابی به منزلت رفیع الگوها، از هدف‌های محدود و زندگی روزمرّه فراتر رفته، به نوعی حیات معقول و معنوی سوق می‌یابند. شناخت الگوهای رشید و بالنده، همچنین موجب به کار افتادن استعدادهای جوانان می‌شود.

«حالت جذب و انجذابی که در پرتو تماس و آشنایی با الگوها به جوانان دست می‌دهد چنان نیرومند است که توانایی به جریان انداختن توانایی‌های مکنون و بلااستفاده جوان را دارد» (شرفی، 1379، 25).

از نظر آموزه‌های اسلامی، تربیت الگویی و پیروی از الگوها، البته شرایط خاصی دارد که رعایت کردن آن شرایط، متربّی را از آفت‌های روش الگویی در تربیت دور داشته و اثرگذاری شیوۀ تربیت الگویی را بیشتر می‌کند.[3] آیات متعددی از قرآن به شرایط تربیت الگویی اشاره داشته‌اند. از جملۀ آنها این بیان شریف است:

«وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطا؛ و از آنان که ما آنها را از یاد خود غافل کرده‌ایم و تابع هوای نفس خود شدند و به تبهکاری پرداختند، متابعت نکن» (کهف/ 28).

صلاحیت‌های علمی و اخلاقی[4]و به تعبیر دیگر، «تخصص» و «تعهد» در روایات شیعه از شرایط افراد شایسته تقلید و الگوپذیری ذکر شده است.

«هر یک از فقها و مجتهدان که نگهدار نفس خود و حافظ دین خود و مخالفت‌کننده با هوای نفس خود و اطاعت‌کننده امر مولای خویش باشد، پس بر عوام و انسان‌های غیرمتخصص در مسائل دینی است که از او تقلید کنند، و این ‌گونه افراد، همه فقها نیستند، بلکه بعضی از آنها هستند»[5] (طبرسی، 1425ق، 458)،

علّامه طباطبائی درباره شرایط و ویژگی‌های کلی یک الگوی تقلیدِ دارای صلاحیت، این‌گونه فرموده‌اند: «قضاوت عمومی و فطرت به جواز تقلید یا لزوم آن در جایی است که انسان جاهل بوده و توانایی اعمال‌نظر و بررسی فکری مسئله را نداشته باشد و مرجع تقلید و پیشوای مفروض، مرجع صلاحیت‌دار باشد؛ یعنی در مسئله مفروضه، صاحب‌نظر و قابل اعتماد و وثوق باشد، در غیر این صورت، تقلید قابل ذم و نکوهش است (طباطبایی، 1341، 20).

2. الگوپذیری در عین پرهیز از تک‌روی و مریدپروری

از نظر آموزه‌های اسلامی، هدف اصلی تقلید و پیروی از الگوها، دستیابی به حق و حقیقت از طریق رشد و تعالی فکری و معرفتی است؛ امّا در برخی موارد، پیروی از الگو به نوعی مریدپروری تبدیل می‌شود که بر اساس آن، متربّی استقلال فکری خود را از دست داده و بدون تامّل، تمام حرکات خود را نه تنها در محدوده شایستگی‌های الگو، بلکه در تمامی زمینه‌ها، تابع الگوی موردنظر خود قرار می‌دهد. پیامدهای این اشتباه، غالباً وقتی نمایان می‌شود که الگویی را که بحق در زمینه‌ای معیّن صاحب‌نظر است، در سایر زمینه‌ها نیز الگوی خویش پنداشته و او را شخصیتی جامع در تمام زمینه‌ها تلقّی کنیم.

در آسيب‌شناسيِ تربيت ديني به طورکلي، مريدپروري و تک‌روي، دو قطب متقابل آسيب‌زايي محسوب می‌شوند. منظور از مريدپروري اين است که در جريان تربيت ديني، افراد چنان تربيت شوند که مربي را به چشم مراد خويش ببينند؛ به اين معنا که وي را وراي سؤال قرار دهند و او را چنان بنگرند که گويي منشأ اوليّه حق است. حال آنکه اين شأن، تنها از آن خداست و جز او هر که باشد، نه منشأ اوليه حق است و نه در وراي سؤال قرار دارد. از سوي ديگر، تک‌روي نيز در تربيت ديني، آسيب‌زا است. تک‌روي، به معنای نفي هرگونه اقتدا به ديگران به منزله پيشرو، گونه‌اي از آنارشيسم است که افراد را در حد خودشان محدود می‌کند و آنها را از مزاياي وجودي ديگران محروم مي‌سازد. در حالت سلامت که حدوسط بین مریدپروری و تک‌روی است، الگوپذیری صحیح تربیتی قرار دارد. الگوپذیری صحیح تربیتی، نه با مريدپروري و نه با تک‌روي آنارشیستی سازگار است. ناسازگاري آن با تک‌روي آشکار است؛ اما ناسازگاري آن با مريدپروري نيز از آنجا ناشي می‌شود که الگوی درست نه تنها خود را در وراي سؤال نمي‌بيند، بلکه از سؤال استقبال مي‌کند و همواره متربّی را به سمت تحقیق و تامّل عقلانی دعوت می­کند. امام علي(ع) به عنوان الگویی جامع در اندیشۀ اسلام و اخلاق اسلامی، به صراحت خود را در حيطه سؤال قرار داده و ‌فرموده­اند: «مپنداريد که گفتن حق بر من گران مي‌آيد و خواهم که مرا بزرگ انگاريد؛ زيرا هر که شنيدن حق بر او گران آيد، يا نتواند اندرز کسي را در باب عدالت بشنود، عمل کردن به حق و عدالت بر او دشوارتر است. پس با من از گفتن حق يا رأي زدن به عدل بازنايستيد؛ زيرا من در نظر خود بزرگ‌تر از آن نيستم که مرتکب خطا نشوم و در اعمال خود از خطا ايمن باشم، مگر آنکه خدا مرا در آنچه با نفس من رابطه دارد، کفايت کند؛ زيرا او تواناتر از من به من است؛ ما و شما بندگاني هستيم در قبضۀ قدرت پروردگاري که پرورش‌دهنده‌اي جز او نيست... [6]» (نهج‌البلاغه، خطبه 207).

در صورت گرفتار شدن فرد تربیت­شونده در دام مريدپروري، او در حد انساني ديگر که مراد تلقي شده متوقف مي‌ماند و از تقرب جستن به کمال بي‌پايان، يعني خداوند، بازمي‌ماند. این در حالی است که از نظر آموزه‌های اسلامی، هدف اصلی تقلید و پیروی از الگوها، دستیابی به حق و حقیقت از طریق رشد و تعالی فکری و معرفتی است. متون متعددی از قرآن و حدیث، اثبات‌کننده مدعای مزبور است، از جمله به صراحت در آیات شریف قرآن آمده است که:

«أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهدی إِلاّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ آیا آنکه خلق را به راه حق رهبری می‌کند به پیروی سزاوارتر است یا آنکه هدایت نمی‌کند، مگر آنکه خود هدایت شود؟ پس شما مشرکان را چه شده است؛ چگونه چنین قضاوت می‌کنید؟» (یونس/ 35).

به طورکلّی، الگوپذیری به سبک دینی و تربیت اسلامی با مریدپروری سازگار نیست. حضرت موسی(ع) در مواجه با حضرت خضر(ع) هدف از پیروی خود از ایشان را برخوردار شدن از آموزش و تعلیم همراه با رشد و تعالی ذکر می‌کند. (کهف/ 66).[7] در روایات همچنین ذکر شده است که «یا دانشمند باش یا دانشجو، ولی «امّعه» [کسی که بدون دلیل از هر فردی پیروی می‌کند] مباش» (ابن‌اثیر، [بی­تا]، ج1، 68).[8] مفاد و معنای این روایت در حقیقت، شبیه روایت معروف امیرالمؤمنین علیه­السلام است که فرمودند: «مردم سه دسته‌اند: عالم ربّانی، طالب علم و آموزنده‌ای که بر راه نجات و رهایی یافتن است و مگسان احمق که هر آوازکننده‌ای را پیروند و با هر بادی می‌روند؛ از نور دانش، روشنی نطلبیده‌اند و به پایۀ استواری پناه نبرده‌اند» (نهج البلاغه، حکمت 147). مثال مگس‌های احمق که از هر سو صدایی بلند شود و از هر جهت باد بوزد، بدون توجه و تأمّل به دنبال آن حرکت می‌کنند؛[9]مثال انسانی هست که بدون به کارگیری نیروی فکری و استعداد عقلانی خود، در معرض توصیه‌های نادرست تربیتی، چه در عرصۀ فردی و چه اجتماعی و سیاسی قرار گرفته و بی‌مهابا تن به پذیرش آن می­دهند. قرآن کریم هنگامی که مصداقی مشخص از الگوپذیری در تربیت را بیان می‌کند، به دنبال آن قید می‌زند که اگر الگو در مسیر نادرستی حرکت کرد، متربّی باید آگاه باشد و از انحراف­های او پیروی نکند؛ مثلاً والدین نقش تعیین‌کننده‌ای در انتخاب دین و آیین فرزند دارند؛ امّا با این حال از دیدگاه قرآن، اطاعت از پدر و مادر به نحو مطلق نیست؛ بلکه مقیّد به عدم خروج آنها از مسیر صحیح و حق است؛ به گونه‌ای که باعث شرک‌ورزی فرزندان نشوند. قرآن مجید در این رابطه می‌فرماید:

«وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ؛ و اگر پدر و مادر، تو را بر شرک به خدا که آن را حق نمی‌دانی، وادار کنند، در این صورت، دیگر امر آنها را اطاعت مکن؛ ولی در دنیا با آنها به حسن خلق مصاحبت کن و از راه آن ‌که به درگاه ما رجوع و انابه‌اش بسیار است، پیروی نما» (لقمان/ 15).

به بیان مختصر، مریدپروری از جمله آسیب­های مهم بر سر راه الگوپذیری در تربیت است و همواره باید توجّه داشت که الگوپذیری موثّر در تربیت بر مبنای تربیت اسلامی نباید با مریدپروری اشتباه گرفته شود. بر این اساس، بنیانِ كار تبليغ و نیز تربیت دینی اين است كه ‌بر مبناي مريد و مرادي نباشد؛ چراکه بر اساس آنچه بیان شد، اسلام مريدپروري را نهي كرده و مريدپروران را سرزنش نموده است.

3. تربیت عقلانی؛ مانع سقوط در دام مریدپروری

مهم‌ترین راهکار پیش‌گیری از پدیدۀ مریدپروری چیست؟ راهکار اساسی برای مقابله با تقلید ناآگاهانه، افزایش توان تفکر و تعقل در مردم و ترویج تربیت عقلانی است؛ زیرا هر چه قدرت تفکر و تعقل مردم بیشتر شود، تقلید و پیروی از الگوهای نادرست و ناشایست کمتر می‌شود. از این‌رو، سراسر قرآن مشحون است از آیاتی که انسان را به تفکر، تعقل، بصیرت و معرفت دعوت می‌نمایند. ذکر کلماتی همچون «اَفَلا تَعقلونَ»، «اَفَلا تُبصرونَ» و «افَلا یَتَدبَّرونَ» در آخر آیات فراوان قرآن، بهترین شاهد بر مدعای مذکور است. به طور خاص، قرآن از تقلید و پیروی به دور از تعقل نهی کرده و فرموده است:

«و اذا قیلَ لَهم اتَّبعوا ما انزَلَ اللّهُ قالوا بَل نَتّبِعُ ما اَلفَینا علیه آباءَنا اَوَ لو کانَ آباؤُهم لایعقلونَ شیئا و لایهتدونو چون به ايشان گفته شود آنچه خدا نازل كرده پيروى كنيد مى‌گويند: نه، ما تنها آن را پيروى مى‌كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم آيا اگر پدران ايشان عقل نمى‌داشتند و هيچ چيز نمى‌فهميدند و راه بجايى نمى‌بردند باز هم پيرويشان مى‌كردند؟» (بقره/170).[10]

اساسی‌ترین و کارسازترین شیوه برای مخالفت با فرهنگ مریدپروری این است که قدرت تفکر و استقلال فکری مردم را افزایش دهیم تا این مطلب را عمیقاً بفهمند که کمال حقیقی آدمی به اموری از قبیل پول و ثروت، مقام و قدرت و غیر آنها از نعمت‌های مادی نیست؛ وانگهی، موفقیت یک فرد در یکی از این زمینه‌ها اگر مسلّم باشد، باز دلیل صحت آراء و نظریات او در دیگر زمینه‌ها و به ‌ویژه دلیل درستی همه رفتارهای فردی و اجتماعی‌اش نیست (مصباح یزدی، 1378، 224). افزایش قدرت تفکر مردم سبب خواهد شد که الگوهای راستین و شایسته از الگوهای دروغین و ناشایست تمیز داده شوند. ثمره تعقل و تفکر، استقلال فکری افراد جامعه، به ویژه جوانان که در حساسترین مراحل رشد فکری قرار دارند است و در مقابل، نتیجه عدم تعقل و تفکر و فقدان قدرت تجزیه و تحلیل، تقلید کورکورانه و عدم استقلال فکری است.

قرآن کریم، همواره ما را به استقلال فکری دعوت می‌کند و پیروی کورکورانه از اکابر و شخصیت‌ها را موجب شقاوت ابدی می‌داند (مطهری، 1368، ج2، 67- 68). در واقع استقلال شخصیتی از نشانه‌های بالندگی و بلوغ انسان است و این استقلال، فرعِ رسیدن به استقلال فکری است. استقلال فکرى یعنى اینکه انسان از خود، فلسفه‌، اصول و مبادی در زندگى داشته باشد و با چشم و گوشِ بسته، مرید برخی افکار و عقاید نباشد. تفکر انسان و عمل او، شخصیتش را شکل می‌دهد و اگر تفکر فردی بر اساس جهان‌بینی مستقل، استقرار یابد، کم‌کم شخصیت او به استقلال خواهد رسید و در عین وابستگی به خدا، وارسته خواهد شد. استاد شهید مرتضی مطّهری ضمن تاکید بر پرهیز نمودن از الگوپذیری­های غلط و ناشایست، در رابطه با استقلال فکری چنین بیان می­دارد که: «تبعیّت از مد و لباس، غذاخوردن و گفتن بای‌بای و گودبای و اسم فرنگی روی بچه‌ها گذاشتن، غذای فرنگی خوردن و لباس فرنگی پوشیدن، نشانه عدم استقلال فکری است....، البته لازمه استقلال فکری این نیست که حقایق علمی دیگران را نگیریم و یا تمدن خارجی را اقتباس نکنیم؛ استقلال فکر با اقتباس خوبی‌های ملل دیگر منافات ندارد» (مطهری، 1378، 17، 631).

رواج تربیت غیرعقلانی و شیوع تربیت احساسی و توأم با تعصّب از جمله پیامدهای مریدپروری و دوری از فرهنگ تحقیق و تامّل در جامعه است. خداوند در قرآن از مسیحیان و یهودیان گلایه دارد که چرا علماء دینی خود را در جایگاه «ارباب» و مراد خود قرار داده‌اند: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ‌ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» (توبه/ 31). این آیه به معنی نفی رابطه «مریدپروری» است؛ زیرا برخی یهودیان، خاخامها و مسیحیان کشیش­های خود را به جای خدا می­گرفتند و در برابر آنها دچار «تسلیم» بدون تعقّل و تبعیّتی به دور از فهم و درک بودند. شهید مطهری اشارة گذرایی به این آیه دارد و آن را «بهترین شاهد مبارزه با تسلیم در مقابل متولیان دین» دانسته است (مطهری، 1368، 2، 105). شهید بهشتی در این‌باره بسیار شفاف‌تر و صریح‌تر وارد شده و می‌گوید: «بیایید همکاری کنید تا رابطه عالم و متعلّم دینی و مردم از رابطه منحرفِ منحطِ ذلت‌آور مرید و مرادی خارج شود و تبدیل به رابطه عالم و متعلّم شود؛ متعلّمی چشم و گوش باز که می‌خواهد از معلّم فرا بگیرد و روشنایی بگیرد. آنچه ما الآن داریم، چیز عجیبی است، همان چیزی است که قرآن با آن مبارزه کرده است. من مکرر گفته‌ام باید میان معلم و متعلّم رابطه نقادانه برقرار باشد» (بهشتی، 1377، 105- 106).

بر این اساس، اگر در قرآن‌ هم،‌ سخن‌ از «اسوة‌ حسنة‌» و «تبعیت‌ از رسول‌اللّه‌» و «پیروی‌ محض‌ از قرآن‌ و ما اَنزَل‌َ اللّه‌» است،‌ تبعیتی‌ به‌ همراه‌ علم‌ و آگاهی‌ و تعقل‌ و اندیشه‌ است‌؛ و این ‌سیاست‌ کلی‌ الهی‌ در همة‌ امور است‌ که‌ فرمودند: «وَ لاتَقف‌ُ ما لَیس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ؛ و از چیزی‌ که‌ بدان‌ علم‌ نداری‌ پیروی‌ مکن» (اسراء/ 36). اساساً در اولین‌ آیات‌ نازل‌شده‌ بر پیامبرش‌ سخن‌ از قرائت‌، توحید، علم‌ و تعلیم‌ و قلم‌ است‌: «اِقرَأ بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ الَّذی‌ خَلَق‌َ خَلَق‌َالاِنسان‌َ مِن‌ عَلَق‌ٍ اِقرَأ وَ رَبُّک‌َ الاَکرَم‌ُ الَّذی‌ عَلَّم‌َ بِالقَلَم‌ِ عَلَّم‌َ الاِنسان‌َ مالَم‌ یَعلَم‌» (العلق/ 1- 3) و اگر هم‌ در فروع‌ دین‌ اجازة‌ تقلید داده‌ شده‌، تقلید در آنجا به‌ معنای‌ رجوع‌ به‌ کارشناس‌ دین‌ است‌ و نه ‌تقلید کورکورانه است. تقلیدی که در دین اسلام، اندیشمندان اسلامی از آن بحث می‌کنند به معنای پذیرش بدون دلیل نیست؛ مثلاً مجتهد بر اساس آیۀ 41 سورۀ مبارکۀ انفال و روایات مربوط به وجوب خمس، به مسئله وجوب خمس فتوا می‌دهد. مقلّد، این فتوا را بدون دلیل نمی‌پذیرد؛ دلیل او برای تن دادن به فتوای مجتهد، این است که می‌داند خداوند حکیم، تکالیفی را برای انسان معیّن کرده است؛ یعنی برخی کارها را بر او واجب و برخی را بر او حرام کرده است و احتمال می‌دهد که یکی از واجبات، وجوب خمس باشد. همین مقدار از علم او به احکام، کافی است تا او خود را مسئول بداند؛ لذا باید آن احکام را بشناسد و ببیند آیا خمس واجب است یا نه و چه شرایطی دارد؛ امّا فهم این احکام از قرآن، سنّت، عقل و اجماع نیازمند مقدّمات فراوان و علوم بسیاری است. پس به دلیل اینکه او که در این علوم متخصّص نیست، باید از راه دیگری این احکام را بشناسد و آن راه، رجوع به متخصصان در این حوزه است. در واقع دلیل مقلّد برای پذیرش فتوای مجتهد، همان دلیل او بر لزوم تقلید است. بنابراین، او با دلیل موجّه عقلانی به فتوای مجتهد خود تن می‌دهد، نه اینکه بدون دلیل خود را مرید او دانسته و با چشم و گوشِ بسته تن به تقلید دهد. به بیان دیگر، عقل، حکم به لزوم تقلید می‌کند و لذا تقلید در فروعات احکام، مبتنی بر عقلانیّت و نه مریدپروری است. اساساً مبنای تن دادن به الگوبرداریِ صحیح، عقل و حکم عقلانی انسان است. انسان از آن‌رو كه داراى عقل و خرد و نيروى انديشه بوده و خواهان حقيقت و سعادت است در برخی موارد، سعادت خود را به طور آگاهانه در تبعیّت از الگوی کامل می‌داند و البته بادقّت و هوشیارانه تن به تبعیّت می­دهد. «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب‌» (الزمر/ 39/ 18)؛ يعنى چون انسان مسائلى را دانسته و دانش او اندك بوده و از تخصص كافى براى فهم و درك آن مسائل برخوردار نيست و در مواردى به دليل پيچيدگى و دشوارى مسائل نظرى، قدرت تشخيص درست از نادرست را ندارد؛ بايد از کسانی تقلید کند که در زمينه آن مسائل، تخصص داشته و می‌توانند دیگران را به حقيقت نزديك سازند.

جمع‌بندی

بر اساس آنچه بیان شد، گرچه روش الگوپذیری به عنوان مهم‌ترین شیوه‌ تربیتی محسوب می‌شود و الگو شدنِ گفتار و عمل مربی از مواردی است که باید مبلغان نسبت به آن اهتمام داشته باشند؛ امّا این روش، گاه با آسیبی به نام مریدپروری مواجه است که لازمۀ آن، دوری از اندیشه و تعقّل است. در مواجه با این آسیب، شرط موفّقیت تربیت الگویی به عنوان روشی موثّر در تربیت، این است که تقلید و پیروی، با علم و آگاهی و از طریق گزینش و انتخاب اصلح صورت گیرد. آثار مثبت تقلید و الگوپذیری هنگامی به نحو موثِّر ظهور خواهند یافت که تقلید و انتخاب الگو، آگاهانه، با دقت و با رعایت شرایط در الگوها و اسوه‌ها صورت پذیرد، وگرنه چه بسا تقلید و الگوپذیری دچار اشتباهات و آفات و در نتیجه سقوط انسان خواهد شد. مهم‌ترین راهکار برای نجات و رهایی از این اشتباهات و آفات، هدایت فضای فکریِ جامعه و نیز اندیشۀ اندیشمدان موثِّر در امر تربیت اعمّ از مبلّغان و مربّیان، به سمت تربیت عقلانی و پرورش قدرت تفکر با هدف ازدیاد معرفت عمومی مردم به‌ویژه جوانان، درباره شرایط الگوها و دقت در گزینش الگوی مطلوب است. این امر به معنای اهمیّت دادن به تربیت عقلانی در عین پذیرش تربیت الگویی است. از این‌رو، به نظر می‌رسد که متصدّیان امور تربیتی در نظام تربیتی کشور، در جهت ترویج تربیت الگویی به صورت صحیح، باید بر آموزش اندیشه و تفکّر، توجّه بیشتری داشته باشند. غالباً در نگاه تربیتی ما، تفکّر به عنوان امری طبیعی تلقّی شده که خودبه‌خود در انسان حاصل می‌شود و نیازی به آموزش ندارد؛ حال آنکه تفکّر، اساس هر نوع یادگیری است و باید آموزش‌های خاصی در رابطه با نحوۀ اندیشیدن و دست یافتن به استقلال فکری در نظام آموزشی تعبیه شود. پایه‌های مهارت‌های اندیشه و دستیابی به استقلال فکری، باید در سال‌های مربوط به زندگی آموزشی دانش‌آموزان در مدارس بنا نهاده شود؛ چراکه انسان‌های اندیشمند در سال‌هایی پرورش می‌یابند که هویّت آنها شکل می‌گیرد. تا زمانی که بینش صحیح و بصیرت در وجود متربّی شکوفا نشود و زیرساخت‌های شخصیت در او شکل نگیرد، تقلید از الگوهای دیگران، جز بحران هویت، نتیجه‌ای برای نسل آینده نخواهد داشت.

به بیان مختصر، وظیفۀ مربیان، معلمان، مبلّغان، پدران و مادران این است که متربیان و فراگیران را در تشخیص فضیلت‌ها و کمال‌ها و نیز شناخت دقیق از فرهنگ تقلید و الگوگیری یاری نموده و آنها را به سمت رویکردی تلفیقی از الگوپذیری و عقلانیّت جهت دهند تا در دام الگوهای نامناسب گرفتار نشده و بلکه به سوی الگوهای شایسته روی آورند. مربیان و مبلّغان باید تلاش کنند تا تربیت الگویی به نوعی مریدپروری که لازمۀ آن دوری از اندیشه و تعقّل و بسته شدن چشم و گوش متربّی است، نینجامد.



پی‌نوشت‌ها

[*] دانشجوی دکتری ادیان و پژوهشگر جامعه المصطفی العالمیه Email: R.Dehghan88@yahoo.com

[1] اساساً تقلید و پیروی از الگو در برخی موارد، امری اجتناب‌ناپذیر برای انسانِ کمال‌گرا است و بخش اعظم انسان‌ها به جهت مشغول بودن در انواع مختلف شغل­های اجتماعی، فرصت آموزش را نیافته و در مسائل دینی و تربیتی همواره سعی می‌کنند تا تربیت الگویی را بر تربیت تحقیقی ترجیح دهند. بر این اساس، گابریمل تارد معتقد است که تقلید، واقعه اجتماعی اساسی است و جامعه بدون تقلید قابل تصور نیست (کلاین برگ، 1372، 2، 492). علّامه طباطبائی نیز با توجه به ضرورت و نیاز زندگی اجتماعی به تقلید و پیروی انسان‌های غیرمتخصص از عالمان و متخصصان، فرموده‌اند: «کسی که می‌پندارد در زندگی خود زیربار تقلید نرفته است و [نیاز به الگو ندارد] با یک پندار دروغین و خنده‌دار خود را فریب می‌دهد» (طباطبایی، 1341، 20). ضرورت وجود تقلید از الگوها بدین دلیل است که انسان، کمال‌گرا و تعالی‌خواه است و لذا به وسایلی که در مسیر تحقق بخشیدن به این ویژگی کمال‌گرایی کمک نمایند، تمسّک می‌جوید و از مهم‌ترین این وسایل، الگوها و قهرمانانی هستند که مراحلی از طریق کمال را پیموده باشند (عباسی مقدّم، 1371، 59؛ شرفی، 1379، 23).

[2]. خداوند در قرآن کریم روش الگوپذیری را مورد توجه قرار داده و هم الگوهای پسندیده، مانند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) (احزاب/ 21) و حضرت ابراهیم علیه السلام و یاوران او (ممتحنه/ 4) و زن فرعون (تحریم/ 11) را معرفی می‌کند و هم الگوهای ناپسند، مانند زن حضرت نوح و زن حضرت لوط (تحریم/ 10) را به همین منظور نشان می‌دهد. به طور ویژه، قرآن برای جوانان و جوان‌مردان به معرفی الگو پرداخته که نمونه برجسته آن، داستان اصحاب کهف است. (کهف/ 9، 10 و 13). علاوه بر قرآن کریم، در روایات نیز به نقش الگو و اهمیت آن توجه ویژه شده است. امام زمان(عج) در حدیثی فرموده‌اند: «دختر پیامبر خدا (فاطمه زهرا(ص) برای من الگویی شایسته است» (مجلسی، 1404ق، 53، 180)؛ و امیرمؤمنان امام علی(ع) به عنوان بهترین مفسّر قرآن، به ضرورت وجود امام برای هر مأموم و مقتدایی تصریح کرداند (نهج‌البلاغه، 1375، 417). امام باقر(ع) نیز فرمود: «هر فردی از این امّت که بدون امام و الگویی که ظاهر و آشکار و عادل باشد صبح کند، در حال گمراهی و سرگردانی صبح کرده است» (کلینی، 1363، 1، 2).

[3]. برای آگاهی از این شرایط، ر.ک: محمدتقی مصباح، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن مبحث اوصاف رهبر شایسته.

[4]. برای آگاهی از صلاحیت‌ها و شرایط علمی و اخلاقی مرجع تقلید دینی ر.ک: علی‌اکبر ذاکری، «اعلمیّت و مرجعیت»، حسین شرفی، «مرجعیت و شایستگی‌های اخلاقی»، مجله حوزه، ش 56و 57.

[5]. «فامّا مَن کانَ مِن الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقُلّدوه و ذلک لایکون الاّ بعض فقهاء الشیعة لاجمیعهم».

[6]. امیرالمومنین علي(ع) فرموده‌اند: «ولاتظنوا بي استثقالاً من حق‌قيل لي ولا التماس اعظام لنفسي فانه‌من‌استثقل الحقَّ» أن يُقالَ له أو العدلَ أن يُعرضَ‌عليه کان العملُ بهما أثقلَ عليه‌فلا تَکفُّوا عن‌مَقالة بحقِّ أو مشورَة بعدل فانّي لستُ في‌نفسي بفوق أن أُخطيَ و لاآمَنُ ذلک من فعلي‌الا أن يَکفي اللهُ من نفسي ماهو أملک به مني‌فانما أنا و أنتم‌عبيد مملوکون لِربّ لا ربَ‌غيرُهُ...».

[7]. «قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْدا».

[8]. «الامَّعة الذی لارأی له فهو یُتابع کلَّ احدٍ علی رأیه و الهاء فیه‌للمبالغة ویُقال‌فیه: امّع‌ایضلاً (ابن‌اثیر،النهایه،1،67.).

[9] .برای آگاهی بیشتر درباره معنای روایت قبل و تشابه آن با این روایت ر.ک: محمد محمّدی ری‌شهری، مبانی شناخت، ص 39ـ41.

[10] . به جهت فقدان شرایط الگو و رعایت نکردن نکات مهم در فرآیند الگوپذیری، یکی از نمونه های الگوپذیری غلط، گاهی الگوپذیری از والدین است و لذا در بیان شریف قرآن اشاره شده است که «هیچ مولودی نیست، مگر اینکه بر فطرت الهی متولّد می‌شود. پس والدین او هستند که (در اثر تربیت نادرست) او را یهودی، مسیحی و مجوسی می‌کنند» همچنین ر.ک: سوره‌های بقره: 171؛ اعراف/ 28؛ یونس/ 53 ـ 54؛ شعرا/ 74 / لقمان/ 21؛ زخرف/ 22 ـ 23.

منابع

* قرآن کریم

* الرضی، سید الشریف؛ نهج‌البلاغة؛ تصحیحِ صبحی‌صالح؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1375.

1. ابن اثیر جزرى، مبارک بن محمد‌؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر؛ ج1، قم: مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان‌، چاپ اول، [بی‌تا].

2. اتکینسون، ریتا و دیگران؛ زمینه روان‌شناسی؛ ترجمة محمد تقی براهنی و همکاران؛ تهران: رشد، 1385.

3. افروز، غلامعلی؛ چکیده‌ای از روان‌شناسی تربیتی (کاربردی)؛ تهران: انجمن اوليائ و مربيان جمهوري اسلامى، 1375.

4. افروز، غلامعلی؛ روش‌های پرورش احساس مذهبی نماز در کودکان و نوجوانان؛ تهران: انجمن اوليائ و مربيان جمهوري اسلامى، 1385.

5. بلخی، مولانا جلال‌الدّین محمّد؛ مثنوي معنوي؛ با مقدّمه استاد بدیع‌الزمان فروزانفر؛ تهران: انتشارات امیر مستعان، 1378.

6. بهشتی، سید محمدحسین؛ بررسی مبانی فکری آیت الله شهید دکتر بهشتی (گزیده گفتارها و نوشتارهای سمینار تبیین اندیشه‌های شهید آیت‌الله بهشتی (ره)، دانشگاه شیراز، 1و 2 دی 1376)؛ تهران: بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید آیت‌الله بهشتی، 1377.

7. پورافكاري، نصرت‌اللّه؛ فرهنگ جامع روان‌شناسي روان‌پزشكي؛ تهران: فرهنگ معاصر، 1373.

8. دهقان سیمکانی، رحیم؛ «تربیت عقلانی؛ محور اساسی در تبلیغ دینی»؛ فصلنامه تربیت تبلیغی؛ پیش شماره اوّل، 1391.

9. ذاکری، علی‌اکبر؛ «اعلمیّت و مرجعیت»؛ شرفی، حسین «مرجعیت و شایستگی‌های اخلاقی» مجله حوزه؛ ویژه «مرجعیت»؛ ش 56 و57 ، خرداد و تیر 1372.

10. شرفی، محمدرضا؛ جوان و نیروی چهارم زندگی؛ تهيه و تنظيم دفتر مشاور رئيس سازمان صدا و سيما امور جوانان؛ تهران: سروش، 1379.

11. طباطبایی، سیّد محمّد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج1، چاپ پنجم، تهران: دارالکتب الاسلامیّه، 1372.

12. طباطبایی، سید محمد حسین؛ مرجعیت و روحانیت؛ تهران: شركت سهامی انتشار، 1341.

13. طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج؛ قم: شریف الرضی، مکتبه الحیدریه، 1425ق.

14. عباسی‌مقدم، مصطفی؛ نقش اسوه‌ها در تبلیغ و تربیت؛ تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، مركز چاپ و نشر، 1371.

15. غروی زاد، احمد رضا؛ درآمدی بر تئوری‌ها و مدل‌های تغییرات اجتماعی؛ تهران: جهاد دانشگاهی، 1387.

16. کلاین برگ، اتو؛ روان‌شناسی اجتماعی؛ ترجمه دکتر علی محمد کاردان؛ ج 2، تهران: اندیشه، 1372.

17. کلینی، ابوجعفر محمّد بن یعقوب؛ اصول کافی؛ ترجمة جواد مصطفوی، ج1، تهران: علمیه اسلامیه، 1363.

18. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ ج53، بيروت: مؤسسة الوفاء، 1404هـ ق.

19. محمّدی ری‌شهری، محمد؛ مبانی شناخت؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1370.

20. مصباح یزدی، محمدتقی؛ جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن؛ تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، شركت چاپ و نشر بین الملل، 1378.

21. مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار؛ ج17، تهران: انتشارات صدرا، 1378.

22. مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار؛ ج2، تهران: انتشارات صدرا، 1368.

23. مظلومی، رجبعلی؛ دین و جوان؛ تهران: انتشارات آفاق، 1386.

24. معین، محمّد؛ فرهنگ فارسی بر اساس فرهنگ دکتر محمد معین؛ تهران: فرهنگ ماهرخ، 1386.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

بررسی نقش الگوی تربیتی والدین در تربیت دینی فرزندان

بررسی نقش الگوی تربیتی والدین در تربیت دینی فرزندان

هدف پژوهش حاضر، بررسی نقش الگوی تربیتی والدین در تربیت دینی فرزندان است. روش پژوهش در محدوده روش‌های توصیفی - پیمایشی و نوع تحقیق، کاربردی است.
پیامد های تربیتی و اخلاقی شکاف دیجیتالی بین نسلی

پیامد های تربیتی و اخلاقی شکاف دیجیتالی بین نسلی

چه عواملی باعث ایجاد شکاف دیجیتالی بین خانواده و فرزندان می‌شود؟ اين شكاف يا گسل يا فاصله‌ای كه بين دو نسل پيش می‌آید از نظر تربيتي چه پيامدها، آسیب‌ها و عوارضی را در بر دارد؟
چالش عمده در تربیت الگویی (تقلید کورکورانه)  و راه برون‏رفت از آن

چالش عمده در تربیت الگویی (تقلید کورکورانه) و راه برون‏رفت از آن

این مقاله ضمن تبیین تربیت الگویی، چالش عمدۀ آن را در دور ماندن از فرهنگ تحقیق و تفکّر و در نهایت روی آوردن به مسئله مریدپروری جستجو کرده و راه برون‌رفت از این چالش را در ترویج الگوی تربیت عقلانی دانسته است.
آسیب‌شناسی روش تدریس درس تعلیم و تربیت اسلامی

آسیب‌شناسی روش تدریس درس تعلیم و تربیت اسلامی

پژوهش حاضر با هدف شناسایی آسیب‌های روش تدریس درس تعلیم و تربیت اسلامی در مقاطع کارشناسی‌ارشد دانشگاه‌های تهران، صورت گرفته است.
سرمقاله

سرمقاله

Powered by TayaCMS