نقش قصه‌های قرآنی در تعلیم و تربیت نسل جدید

نقش قصه‌های قرآنی در تعلیم و تربیت نسل جدید

نقش قصه‌های قرآنی در تعلیم و تربیت نسل جدید

راضیه برزگر؛ دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی razieh.barzegar@gmail.com

سمیه کاظمیان؛ استادیار گروه مشاوره دانشگاه علامه طباطبایی kazemian_somaye@yahoo.com

چکیده

آفرینش قصه پاسخ بةکی از نیازهای روحی انسان است و تا انسان، این موجود پیچیده به حیات خود ادامه دهد، هنر دیرپای قصه‌گویی نیز زنده خواهد بود و همچون رودی حیات‌بخش در بستر زندگی بشر جریان خواهد داشت. قرآن که معجزة پیامبر اسلام و آخرین و درعین‌حال کامل‌ترین کتاب آسمانی است سرشار از قصه است که از سرگذشت پیامبران و اقوام پیشین و به زبان قصه برای مسلمانان نقل‌شده است. در این مقاله سعی بر آن است تا ابتدا معنای لغوی و اصطلاحی قصه، اهمیت، انواع، ویژگی‌ها و ارزش‌های تربیتی قصه موردبررسی قرار گیرد، سپس جایگاه، اهمیت و ویژگی‌های قصه در قرآن موردبررسی قرار می‌گیرد و در نهایت به شیوه‌ها و تکنیک‌های قصه‌پردازی در قرآن پرداخته می‌شود. کودک به اقتضای نزدیکی به فطرت پاک الهی، از شنیدن قصه لذت می‌برد و به‌طور غیرمستقیم، جوهر وجودش شکل می‌گیرد. ازآنجاکه قرآن «احسن القصص» است، چنانچه قصه‌های آن به نحو مقتضی و متناسب با سن کودک بیان شود، موجب علاقه‌مندی نسل جدید به قرآن خواهد شد، چراکه در دل‌ قصه‌های قرآنی برشی از زندگی واقعی انسان در لحظه‌های خاص تاریخ نقش بسته است.

واژگان کلیدی: قصه، قصه‌گویی، قصه در قرآن، تربیت کودک.

مقدمه

قرآن كريم به‌عنوان آخرين كتاب الهي كه از سرچشمه وحي الهام گرفته، گنجينه‌اي منحصربه‌فرد و در ميان همه كتب الهي بي‌رقيب است. با توجّه به اينكه عامّه مردم، كمتر مي‌توانند از قرآن كريم و مفاهيم آموزنده آن مستقيماً استفاده كنند، قرآن كريم با عباراتي ساده و قابل‌فهم براي عموم مردم به بيان سرگذشت پيشينيان پرداخته و با اشاره به علّت هلاكت يا سعادت آنان، نيل به هدف مقدّس، يعني عبرت گرفتن از سرگذشت گذشتگان را آسان‌تر نموده است.

قصّه و داستان‌گويي مهم‌ترين وسيله و ابزار كتب آسماني براي تبشير و انذار بوده است. بدون ترديد، طبع انسان به شنيدن و خواندن سرگذشت‌ها و قصّه‌ها، رغبت و ميل فراوان دارد و قرآن كريم، اولين كتابي است كه نقل داستان‌های‌ و سرگذشت‌هاي واقعي پيشينيان را در راه تربيت و ارشاد مردم به‌كار گرفته و از اين ميل و رغبت طبيعي، در راه هدايت آنها بهره‌برداري كرده است (سایت شهر مجازی قرآن کریم، 1389).

قرآن كريم همواره به‌عنوان چراغ روشنايي‌بخش راه سعادت بشري، نويدبخش بوده است و از راه‌هاي مختلف همچون: انذار، بشارت، وعده، وعيد، تمثيل، توصيف، إخبار، حكايت و بيان قصّه، در پي اين بوده است كه قاطبه انسان‌ها را به‌سوی راه سعادت ابدي هدايت كند. تاريخ و نقل سرگذشت پيشينيان و ذكر عاقبت آنها‌ و ذكر علّت گرفتاري‌ها و شقاوت، يا راحتي و سعادت آنها‌، تأثير به‌سزايي در چگونگي طی اين راه دارند. در دل‌ قصه‌های قرآنی برشی از زندگی واقعی انسان در لحظه‌های خاص تاریخ نقش بسته است.

قصه در لغت

واژة «قصه» مصدر عربی از ماده قَصَصَ، یُقصُصُ و به معنی دنبال کردن اثر و ردپای کسی یا حیوانی آمده است. معانی ثانوی دیگری چون: بیان کردن، گفتن، داستان‌سرایی، نقل کردن نیز در فرهنگ‌ها یاد شده است.

از میان معانی واژة قصه، شاید بهترین معنی که با اصل کار قصه‌گویی مطابقت دارد و با نظریه‌های قصه شناسان نیز هماهنگ است، همان معنی دنبال کردن است. دنبال کردن در معنای مجازی، نه به‌طور حقیقی، مثل دنبال کردن رد پای یک آهو یا یک دزد، بلکه دنبال کردن مجازی حوادث و ماجراهایی است که برای یک شخصیت یا شخصیت‌های داستان رخ می‌دهد (پشت‌دار، 1390).

شنونده به هنگام توجه به وقایع قصه در هر شرایط سنی و علمی – فرهنگی که باشد، آنچه او را برمی‌انگیزاند تا حوادث قصه را دنبال کند، همانا حس کنجکاوی و ولع به این است تا بداند که سرانجام قهرمان داستان و نتیجه ماجراها به کجا خواهد کشید؛ یعنی شنونده دائماً از خود یا از راوی می‌پرسد: بعد چه؟ (and then)، در زبان عربی قَصَصَ دقیقاً با این اصطلاح لاتین تناسب معنایی و کاربردی دارد (رهبر، 1389). قصه، به‌طور اجمال، پیگیری و ردیابی آثار گذشته و گذشتگان است. همان‌گونه که چند جای قرآن، گذشته از بحث قصه، از خود واژه قصه به معنای» پیگیری و ردیابی آثار گذشته استفاده شده است (حسینی و محدثی، 1381).

قصه در اصطلاح

در زمان حال، اصطلاح قصه به معنای عام در بیشتر متون ادبی بر آنچه در ادبیات قدیم آمده است، مانند افسانه، حکایت و سرگذشت اطلاق می‌شود (میر صادقی، 1377). قصه قالبی از انواع ادب شفاهی (عامیانه، فرهنگ مردم) است که ساختاری ساده و ابتدایی دارد و حوادث آن حول یک ماجرای ساده دور می‌زند، اصل قصه روایت سادة آن ماجراست. وجه تمایز قصه با حکایت در دو نکته است: حکایت در زمان و روزگاری مشخص اتفاق افتاده است، ولی قصه مقید به برش زمان نیست، دیگر آنکه حکایت حتماً متضمن یک پیام اخلاقی یا نکته‌ای اجتماعی است که قصه ممکن است حامل چنین پیامی باشد و ممکن است صرفاً به‌قصد سرگرمی گقته می‌شود (پشت‌دار، 1390). معنای اصطلاحی دیگر قصه این است که در آن تأکید بر حوادث خارق‌العاده بیشتر از تحول و تکوین آدم‌ها و شخصیت‌ها است.

قصه و قصه‌گویی امروزه علاوه بر روشی برای سرگرمی و تفریح، شیوه‌ای برای آموزش و یادگیری کودکان است و از آن در کلاس‌های آموزشی و اتاق‌های بازی و خواب کودکان استفاده می‌شود (ندافی قلعه شیری، 1388).

قصه‌گویی، عبارت است از: هنر یا حرفه نقل داستان به‌صورت شعر یا نثر که شخص قصه‌گو آن را در برابر شنوندة زنده اجرا می‌کند. داستان‌هایی که نقل می‌شود، می‌تواند به‌صورت گفت‌و‌گو، ترانه، آواز با موسیقی یا بدون آن، با تصویر و سایر ابزارها همراه باشد. ممکن است از منابع شفاهی، چاپی یا ضبط مکانیکی استفاده شود و یکی از اهداف آن بایستی سرگرمی باشد. در روزگاران کهن، تاریخ سنت‌ها، مذهب، آداب قهرمانی‌ها و غرور قومی به‌وسیله قصه‌گوها از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شد (حجازی، 1384).

قصه‌گویی در کشور ما سابقه‌ای بس دیرینه و قدیمی دارد، اما نفوذ عوامل و وسایل ارتباط‌جمعی و علاوه بر آن مسائل خاص حوزه‌های شهرنشینی، موجب شده تا نقش قصه‌گویی در طول دوران و به‌ویژه در نظام‌های آموزشی کم‌رنگ شود. همچنین به قصه‌گویی هنوز به‌عنوان یک فن نگاه نمی‌شود و در نظام آموزش‌وپرورش جایگاه شایسته‌ای برای قصه‌گویی به چشم نمی‌خورد. بسیاری از علاقه‌مندان به این فن، به تجارب خود متکی هستند و کمتر با روش‌های علمی و اصول قابل قبول این فن آشنایی دارند.

اهمیت قصه و قصه‌گویی

قصه و قصه‌گویی، خود قصة آشنای همة انسان‌ها در همة روزگاران و جامعه‌هاست. انسان‌ها در سفر، غم و شادی، تنهایی و خلوت و در جمع و حتی در گیرودار جنگ و بحرآنها‌ی زندگی با قصه همراه و مأنوس بوده‌اند، همین است که قصه را همزاد انسان دانسته‌اند و نخستین قصه‌ها را به نخستین روزهای زندگی انسان در زمین بازگردانده‌اند.

قصه تنها، فاتح دنیای کودکان نیست، بلکه بزرگ‌سالان نیز لحظة شنیدن قصه، درست مثل کودکان، با قصه جاری و همراه می‌شوند و صمیمیت و صفای کودکانه می‌یابند. نوشته‌اند که مصریان قدیم همراه با بزرگان و به‌ویژه فرعونیان، قصه‌گویی دفن می‌کردند تا برای او قصه بگویند و غم تنهایی و غربت را در قبر فراموش کنند. پادشاهان ایرانی، قصه‌گویانی داشته‌اند. شهرزاد قصه‌گو در هزار و یک‌شب نمونه‌ای از این قصه‌گویان است. در هفت‌پیکر نظامی دختران افسانه‌گو، بهرام گور را به قصه‌های خویش میهمان می‌کنند. نقش قصه در تربیت انسان تا بدان‌جا است ها‌ست که کتاب‌های آسمانی با شیوه‌ای خاص داستان‌هایی را برای تذکر، هدایت و ارشاد مطرح کرده‌اند. تورات، انجیل و قرآن سرشار از داستان‌های انبیاء، اقوام و تمدن‌هایی است که آمده‌اند و رفته‌اند و زندگی آنها چراغ راه دیگر انسان‌ها شده است.

شاید نخستین قصه، قصه آدم و حوا باشد که با فریب شیطان، از بهشت خدا رانده شدند. شاید حضرت آدم (ع) به‌عنوان اولین قصه‌گو، بارها قصه رانده شدن خویش از بهشت را برای فرزندانش تعریف کرده باشد تا عبرت بگیرند و فریب نخورند (رحمان دوست، 1377). آفرینش قصه پاسخ بةکی از نیازهای روحی انسان است و تا انسان، این موجود پیچیده به حیات خود ادامه دهد، هنر دیرپای قصه‌گویی نیز زنده خواهد بود و همچون رودی حیات‌بخش در بستر زندگی بشر جریان خواهد داشت (حنیف،1384). مسلماً علاقه به قصه را خداوند مهربان در نهاد انسان نهاده است، زیرا خداوند از زیر و بم آفریدة خود دقیقاً آگاه است و در تمام کتاب‌های آسمانی به زبان قصه با انسان سخن گفته است.

قرآن آخرین کتاب آسمانی مملو از قصه‌ها و تمثیل‌هایی است که لباس سخن حقّ پوشیده‌اند و ماجرای اقوام و مردم گذشته را برای مسلمانان و مخاطبانش نقل می‌کند تا عبرت حاصل آید و تجربه تلخ گذشتگان طغیان‌گر و عاصی، دوباره تکرار نشود.

انواع قصه‌ها

در مورد انواع قصه‌ها، شش گونه قابل‌تصور است: تاریخی، واقعی، تمثیلی، اسطوره‌ای، نمادین و غیبی.

  1. 1. قصه تاریخی؛ قصه‌ای است که محتوا و ماجرای آن در یکی از هنگامه‌های تاریخ محقق شده باشد. قصه تاریخی، بیانی تاریخی و دقیق دارد و به ذکر جزئیات می‌پردازد.
  2. 2. قصه واقعی؛ قصه‌ای است که در وقتی از اوقات روزگار محقق شده، اما دارای بیان ریز جزئیات نیست و ماجرای تحقق‌یافته در ظرف زمانی را بازگو می‌کند (که ما معتقدیم قصه‌های قرآن از این نوع هستند).
  3. قصه تمثیلی؛ برای آوردن ضرب‌المثل از قصه تمثیلی می‌توان یاد کرد که تخیلات یک نویسنده، به آن افزوده می‌شود و رنگ و لعاب به خود می‌گیرد تا مَثَل خود را عرضه کند و مخاطب نتیجه اخلاقی بگیرد.
  4. قصه اسطوره‌ای؛ فرق قصه اسطوره‌ای با تمثیلی این است که اسطوره‌ای یک دروغ محض و یک تخیل کاملاً ناب است. باید توجه داشت که این اسطوره با اسطوره‌ای مثل شخصیت اسطوره‌ای – که در کتب جدید نوشته شده، مثل فلان نماد و فلان پهلوان - فرق دارد و نباید در اینجا مشتبه شود.

اگر بخواهیم مثالی برای قصه اسطوره‌ای بیاوریم، می‌توانیم به شاهنامه فردوسی اشاره کنیم که قهرمانان قصه‌اش واقعیت خارجی نداشته و به معنی مطلق، تخیل بوده‌اند. اسطوره بر سبیل تمثیل نیست و تحققش بسیار دور از ذهن است.

  1. قصه نمادین و سمبلیک؛ قصه رمزی و سمبلیک به قصه‌ای گفته می‌شود که مبتنی بر عناصر نمادی باشد مثل فلان رنگ و فلان حیوان که در فرهنگ‌های مختلف، نمادی از مظاهر مختلف است؛ و قصه‌ای که مبتنی بر چنین عناصری باشد، قصه نمادین نامیده می‌شود.
  2. قصه غیبی؛ به قصه‌ای گفته می‌شود که محتوا و ماجرایش در جهان شهود تحقق پیدا نکرده است و مربوط به عالم غیب است. در مباحث مختلف و مفصلی که شده، برخی خواسته‌اند تمام این انواع شش‌گانه را به قصه‌های قرآن نسبت دهند.

با اندک تأملی در قصه‌های قرآن در می‌یابیم که این دسته‌بندی‌ها برای قصه‌های قرآن باطل است و در قرآن فقط قصه‌های واقعی داریم ولاغیر! حتی قصه تاریخی هم در قرآن نیست از گونه‌های قصه فقط می‌توان قصه واقعی را برای قرآن تصور نمود (حسینی و محدثی، 1381).

ویژگی قصه چیست؟

قصه اگر به‌مثابةک اثر هنری تلقی شود (که چنین است) باید مانند هر اثر هنری دیگر سه ویژگی زیر را دارا باشد:

الف) باید نوآوری داشته باشد. در قصه باید نسبت به نوع معمول و پیش‌پا افتاده، بدعت و نوآوری وجود داشته باشد که همگان قادر به آن نباشند (و همان‌گونه که می‌دانید تحدی در همه‌جای قرآن و حتی قصه‌هایش وجود دارد).

ب) زیبایی ساختاری داشته باشد؛ یعنی از حیث جمالی باید زیبا باشد.

ج) از لحاظ نحوه بیان، قدرتمند باشد، یعنی قدرت تعبیر و نحوه بیانش به‌گونه‌ای باشد که بتواند از دیگر تعبیرهای هنری ممتاز شود.

این سخن که در قصه‌های قرآن هر سه ویژگی فوق وجود دارد، ادعای درستی است، چراکه از نوآوری و زیبایی ساختاری و قدرت تعبیر برخوردار است (حسینی و محدثی، 1381).

معیارهای انتخاب قصه

داستان، محور یک تجربه اصیل قصه‌گویی است، چراکه بدون داستان، قصه‌گویی وجود ندارد؛ همچنین آماده کردن داستان نیز مقوله دیگری است که قصه‌گو باید به آن توجه خاصی داشته باشد. منبعی که قصه‌گو برای انتخاب کردن داستان در اختیار دارد، پهنه ادبیات شفاهی و مکتوب جهان است. او باید به جمع‌آوری قصه‌هایی متناسب باشخصیت و سبک خاص خود بپردازد و برای انتخاب قصه به سؤالات زیر جواب دهد:

  1. آیا داستان، قصه‌گو را برمی‌انگیزاند؟
  2. آیا دوست دارد دیگران را در آن سهیم کند؟
  3. آیا او می‌تواند از عهده گفتن این داستان برآید؟
  4. فضا و محتوای داستان با شخصیت قصه‌گو متناسب است؟
  5. آیا این قصه برای گفتن مناسب است یا خواندن آن برای بچه‌ها بهتر است؟
  6. آیا این قصه با گروه سنی شنوندگان متناسب است؟
  7. آیا طول قصه برای شنوندگان مناسب است؟
  8. آیا برای خردسالان طولانی و یا برای بزرگ‌سالان کوتاه نیست؟ (ناظمی، 1385).

ارزش‌های تربیتی قصه و قصه‌گویی در تعلیم و تربیت کودک

ارزش‌های تربیتی قصه‌گویی را می‌توان چنین خلاصه کرد:

  1. پرورش قدرت بیان و تکلم؛
  2. سرگرمی؛
  3. افزایش تجارب کودک؛
  4. پرورش ذوق هنری؛
  5. آشنایی با مشکلات و حل آنها‌؛
  6. افزایش معلومات و توسعه اطلاعات عمومی؛
  7. پرورش عزت‌نفس، جرئت ورزی و شهامت؛
  8. انتقال فرهنگ (آشنایی با فرهنگ بومی و پایبندی به آن)؛
  9. ایجاد روحیه دوستی(جعفری مفرد طاهری، 1387)؛
  10. پرورش تخیل و تفکر کودک (صباغیان، 1386)؛
  11. تلطیف عواطف و احساسات؛
  12. شناخت بیشتر محیط؛
  13. گسترش گنجینه لغات؛
  14. تعلیم ارزش‌های اخلاقی (حنیف، 1383)؛
  15. تحریک قوة ابتکار و ابداع در کودکان؛
  16. ایجاد عشق و علاقه به ادبیات در کودکان؛
  17. رشد اعتمادبه‌نفس کودک و علاقه‌مند ساختن او به آزادی و عدالت اجتماعی؛
  18. برآوردن نیازهای عاطفی کودک و آماده ساختن او برای دریافت پیام‌های اخلاقی و انسانی و شهروندی خوب بودن؛
  19. آشنایی با صفات پسندیده و بیزاری از کارهای ناپسند(پشت‌دار، 1376).

اهمیت قصه در تربیت کودک

افلاطون در کتاب جمهوریت این‌چنین به بیان اهمیت قصه برای کودکان می‌پردازد:

باید پرستاران و مادران را وادار کنیم که فقط حکایت‌هایی را که پذیرفته‌ایم، برای کودکان نقل کنند و متوجه باشند که پرورشی که روح اطفال به‌وسیله حکایات حاصل می‌کند، به‌مراتب بیش از تربیتی است که جسم آنها به‌وسیله ورزش پیدا می‌کند (رحمان دوست، 1377).

قصه و قصه‌گویی پدیده‌ای است که قدمت آن به قدمت پیدایش زبان و گویایی آدمیزاد است. آن‌چنان ‌که تقریباً هیچ قوم و ملت کهنی را نمی‌توان یافت که دارای قصه‌ها و حکایت‌های مذهبی، حماسی، اجتماعی و امثال آن نباشد. در همه قرون گذشته قصةک نوع وسیله برای ارضای نیازهای روانی کودکان، نوجوانان و حتی بزرگ‌سالان بوده است . به‌طورکلی قصه بیش از سایر وسایل تربیتی در رفتار کودک مؤثر است، به‌شرط آنکه درست و دقیق انتخاب شود. قصه می‌تواند ریشه بسیاری از انحرافات را در کودکان و نوجوانان بخشکاند و تأثیرات عمده تربیتی بر آنها‌ داشته باشد. بچه‌ها می‌توانند با خواندن و شنیدن قصه‌ها به سرمایه‌های تمدن و میراث فرهنگی خود دست یابند، با آداب و سنن جامعه خویش و جامعه جهانی آشنا شوند و خود را برای زندگی آینده آماده‌تر سازند.

قصه‌ها از دیرباز در انتقال ارزش‌ها و مفاهیم تربیتی به کودکان و نوجوانان مؤثر بوده است؛ به این دلیل که قصه هیچ‌گاه تاریخ‌مصرفی ندارد و تاریخ انقضایی را در برنمی‌گیرد. از قید زمان‌ها‌ رهاست و حتی در شرایط بد اقتصادی جوامع؛ قصه‌ها فراموش نشده‌اند.

درست است که وقتی قصه می‌گوییم بچه‌ها در سکوتی کامل گوش فرا می‌دهند؛ اما این سکوت، فریاد هم‌ذات پنداری است. کودک با شروع قصه شروع در درون خودش بازیگری به تمام‌عیار می‌شود که همراه با شخصیت‌های قصه رفتار می‌کند. در تمام حوادث جریان دارد، خود را جای قهرمان می‌گذارد، گریه می‌کند، می‌جنگد، می‌خندد، دنبال آرمآنها‌ و اهدافش می‌شود؛ کودک به‌مثابه کارگردان قهاری می‌شود کةک‌تنه حوادث و شخصیت‌ها را می‌سازد و درواقع تجسم و تصور خلاق قصه را کارگردانی می‌کند. کودک در جریان قصه همراه با شخصیت‌ها و قهرمان قصه تصمیم می‌گیرد. از کوچک‌ترین فرصتی که برایش پیش‌آمده دریغ نمی‌کند؛ ارزش وقت را می‌شناسد. به همراه قهرمان قصه تلاش می‌کند و برای رسیدن به هدفی که مطرح است پا به‌پای او حرکت می‌کند و سر همه صحنه‌ها حاضر می‌شود و از اینجاست که همة تجارب قصه را در گنجینة ذهنش می‌ریزد و در زمان‌ها‌ی مناسب از این ذخیره ذهنی استفاده می‌کند و این همان تأثیر جادوی قصه است.

در تمام طول قصه؛ کودک و نوجوان تماشاگر دنیای زیبایی است که قصه‌گو برایش به تصویر می‌کشد. کودک قصه را می‌شنود نه حسرت قهرمان را می‌خورد و نه حسادت برایش اتفاق می‌افتد؛ بلکةک رابطه صمیمی بین قصه و مخاطب ایجاد می‌شود. کودک همه‌چیز را درک می‌کند؛ و پا به‌پای قهرمان قصه می‌تواند بر مشکلات فائق آید. کودکان با هم‌ذات‌پنداری در قصه‌ها می‌توانند تمام چیزهای نداشتة خود اعم از عروسک و خوردنی یا لباس گرم و یا شخصیت‌های نداشته‌شان، مثل مادر، پدر یا مادر بزرگ و ...، را تجربه کنند و با آنها‌ انس بگیرند. یا حتی حقوقی که متعلق به کودک بوده ولی از او دریغ شده است را می‌تواند در قصه بیابد. قصه به کودک فرصت می‌دهد که تمام امیال و محتویات ناخودآگاه خود را تعبیر نماید و محیط زندگی را بشناسد، در واقع دوره کودکی زیربنای محکمی است که اگر در بنای آن دقت نشود تا ثریا می‌رود دیوار کج.

قصه به کودک می‌آموزد که چه‌طور به‌تنهایی می‌تواند شخصیتش رشد کند و به کمال برسد و درواقع بحر آنها‌یی مثل بحران عاطفی یا استقلال‌طلبی یا اجتماعی و حتی فرهنگی را پشت سر بگذراند و از لای گل‌ولای خود را بیرون بکشد و اضطراب‌های درونی‌اش را در قصه تخلیه کند و پایان خوش قصه خیال آسوده‌ای به او می‌بخشد. نکته‌ای که باید به آن توجه داشت این است که هر موقع کودکان ما از چیزی ترسیده‌اند و با خود کشمکش داشته‌اند، پدر و مادر آن را نادیده گرفته‌اند. ولی قصه‌ها به‌راحتی این ترس‌ها و اضطراب‌های کودکان و نوجوانان را جدی می‌گیرند و مستقیم درباره‌شان صحبت می‌کنند، ترس از مرگ، ترس از جدایی، ترس از سرزنش و...، و وقتی قصه با این جمله پایان می‌یابد که آنها‌ تا سالیان سال با هم به‌خوبی و خوشی زندگی کرده‌اند، این ترس از بین می‌رود و کودکان دیگر فریب نمی‌خورند.

قصه‌ها هر دو عنصر شکوفایی شخصیت کودک یعنی عقل و احساس را تحت تأثیر قرار می‌دهند. در درون قصه‌ها اگر به خاطر سرزمینی جنگیده شده، احترام به مالکیت دیگران را بیان کرده و اگر شخصیت قصه از وسیله‌ای استفاده‌ای کرده، روح ابتکار و نوجویی را در کودک تقویت کرده است. قصه‌ها درست اندیشیدن و فکر کردن را یاد داده‌اند.

قصه‌ها قوانین اخلاقی، شیوه تبعیت از احکام اخلاقی، شکل‌دهی فعالانه به خویش و غایات اخلاقی را در ناخودآگاه کودک می‌ریزند و جهان‌بینی ارائه می‌کنند که در آن مخاطب کودک و نوجوان به سمت تعالی روح حرکت می‌کند و این حرکت در گرو ارزش‌های اخلاقی است که کودک از قصه برداشت می‌کند. به‌عنوان‌ مثال اگر در قصه‌ای کودک اسباب‌بازی موردعلاقه‌اش را به کودک دیگری می‌بخشد که اسباب‌بازی ندارد، دیگر نیازی به معرفی ارزش بخشیدن نیست. همچنین ارزش آزادی را وقتی کودک می‌فهمد که ببیند حیوانی در قصه اسیر شده باشد. کودک در قصه بارها و بارها، شاهد همکاری و همدلی و مهربانی حیوانات بوده و این را به‌راحتی درک کرده است. از جمله ارزش‌های اخلاقی دیگری که کودک در میان قصه‌ها پیدا می‌کند، می‌توان به مسئولیت‌پذیری، وفای به عهد، قانع بودن، فداکاری، امید، شجاعت، عشق به پدر و مادر و ائمه، عدالت و انصاف، روح انسان‌دوستی و نوع پروری، عزت‌نفس، انسانیت، حقیقت و فروتنی اشاره کرد. کودک همچنین پی به ارزش نادانی و دانایی می‌برد و یاد می‌گیرد شتاب‌زده عمل نکند. در مجموع، قصه خود به‌تنهایی دارای سلامت ذوق در قرون مختلف بوده و این سلامت ذوق، ارزش‌های اخلاقی، دینی و اجتماعی پرباری داشته که به‌سلامت جامعه کمک بسیار مؤثری کرده است.

مردم به کمک قصه‌ها، تاریخ خود را می‌آموزند و با اسطوره اقوام خود آشنا می‌شوند و به میراث ارزش‌ها و آداب‌ورسوم دست پیدا می‌کنند. به‌عنوان ‌مثال، قصه‌های شاهنامه فردوسی، سراسر تاریخ دلاوری‌ها و جنگاوری‌های یک ملت و دفاع از مام میهن بوده است. قصه‌ها انعکاسی از زندگی در کوه و دشت و مناطق جغرافیایی و دوره‌های مختلف بوده‌اند، دورانی که عوامل طبیعی جغرافیایی مثل سیل، زلزله و یا عوامل انسانی، مثل زورگویی پادشاهان و ...، همراه بوده است، اگر این قصه‌ها نبودند از کجا ارزش و لیاقت حاکمان مختلف و سلسله‌های گوناگون و آنچه که بر مردم آن روزگار گذشته مشخص می‌شده است. باید گفت که قصه‌ها سرشار از تاریخ، سنت‌ها، مذهب، آداب و قهرمانی‌ها هستند. در قصه‌های مذهبی بچه‌ها با فرهنگ ملی و دینی کشور خود آشنا می‌شوند؛ مگر نه اینکه فلسفه عید قربان و غدیر، لیله المبیت و...، واقعیاتی بوده که به‌صورت قصه سینه‌به‌سینه نقل شده است. قصه‌های تولد و شهادت و زندگی ائمه، همه و همه باعث انتقال ارزش‌های اسلامی است.

باید توجه داشت که كودكان در دنیای قصه‌ها زندگی می‌كنند. آنها‌ با قصه‌ بازی می‌كنند، بیدار می‌شوند، می‌خوابند و حتی در عالم خواب نیز قصه‌ها را دنبال می‌كنند. این دل‌بستگی به حدی است كه حتی شلوغ‌ترین بچه‌ها با آرامش به قصه گوش می‌سپارند؛ بچه‌ها همچنین از شنیدن قصه‌ها چیزهای بسیاری می‌آموزند (رحماندوست، 1377) كه شاید در شرایط دیگر، هرگز رغبتی بةادگیری آن نشان نمی‌دادند؛ علاوه بر این، قصه‌گویی، ساده‌ترین، ارزان‌ترین و مؤثرترین ابزاری است كه امكان اجرای آن برای همه، حتی خانواده‌ها وجود دارد؛ چراکه به هیچ‌گونه وسیله و مقدماتی نیاز ندارد. (پلویسكی، 1372).

به این ترتیب، قصه‌گویی از یک‌سو نقش مهمی در زندگی كودك دارد و از سوی دیگر، ابزاری در دسترس و بدون هزینه است؛ از این‌رو استفاده از آن در رشد و تربیت كودكان در عین مؤثر بودن، ساده و مقرون‌به‌صرفه است. با این وجود، واقعیت نشان می‌دهد كه امروزه در اكثر موارد از این ابزار تربیتی غفلت شده است.

به‌ویژه در مدارس، بیشتر معلمان، قصه‌گویی را برای خود ننگ و حقارت و برای دانش‌آموزان اتلاف وقت می‌دانند و از فواید و ارزش‌های تربیتی فراوان آن غافل هستند (شعاری نژاد، 1384)؛ از این‌رو به قصه‌گویی به‌عنوان یك شیوة و یك ابزار برای تحقق اهداف مدرسه نگریسته نمی‌شود؛ حتی در خانواده‌ها كه احتمال استفاده از قصه‌گویی بیشتر است، در غالب موارد از آن تنها برای خواباندن كودكان كوچك‌تر استفاده می‌شود. در مورد كودكان بزرگ‌تر تصور بر آن است كه چون خودشان قادر به مطالعه هستند، قصه‌گویی برای آنها ضرورتی ندارد؛ این در حالی است كه شنیدن قصه از زبان قصه‌گو دارای تأثیراتی است كه هرگز از طریق مطالعه به دست نمی‌آید.

در پایان باید گفت؛ علی‌رغم مسائل فوق، به نظر می‌آید علاقة فطری نوع بشر به شنیدن قصه و تجربه‌های موفق جهانی در استفادة تربیتی از قصه‌گویی (زایپس، 1380)، سرانجام بر كار مربیان، و همة كسانی كه به نحوی با رشد و پرورش كودكان درگیرند، تأثیر بگذارد و قصه‌گویی به‌عنوان فعالیتی محوری در تعلیم و تربیت كودكان مورد استفاده قرار گیرند: از این‌رو به‌منظور كمك به تسریع این امر و علمی‌تر نمودن فعالیت‌های مبتنی بر قصه‌گویی، فراهم آوردن مبانی نظری قصه‌گویی امری ضروری به نظر می‌آید و اولین مبنای نظری، توجیه فلسفة قصه‌گویی برای كودكان است كه می‌تواند در تشویق و ترغیب افراد به روی آوردن به این امر اثرگذار باشد.

بررسی فلسفة قصه‌گویی به معنای كشف خاستگاه‌های این امر در نهاد بشری است؛ به‌عبارت‌دیگر، پرسش این است كه چه ویژگی‌های در انسان (به‌ویژه كودك) وجود داشته و دارد كه چرایی روی آوردن وی به قصه‌گویی را توجیه می‌كند. در پاسخ به این سؤال سه عامل اساسی قابل‌بررسی هستند كه به شرح زیر است.

  1. پیوند با فطرت بشری: اولین و مهم‌ترین عاملی كه می‌توان از آن به‌عنوان فلسفة روی آوردن بشر به قصه‌گویی نام برد، ذاتی بودن گرایش به این امر در وجود نوع بشر است. از این‌رو در ابتدا، قصه‌گویی به‌عنوان پاسخی به نیاز روحی مشترك همة افراد بشری در همة زمان‌ها‌ و مکان‌ها، موردبررسی قرار می‌گیرد. در این ارتباط، قدمت و استمرار قصه‌گویی دو مفهوم كلیدی هستند؛ از یک‌سو، قصه‌گویی به‌عنوان كهن‌ترین شكل ادبیات، قدمتی به درازی عمر كلام و پیشینه‌ای پیوسته به تاریخ پیدایش بشر دارد. حتی هزاران سال پیش كه خواندن و نوشتن و صنعت چاپ هنوز رواج نیافته بود، قصه‌گویی در جوامع كوچك و بزرگ وجود داشت و جزئی از زندگی بشر به حساب می‌آمد كه مورد علاقة همگان بود (غنی، 1378 و زایپس، 1380). از سوی دیگر، قصه‌گویی تا زمانی كه انسان به حیات خویش ادامه می‌دهد، استمرار خواهد داشت و همچون رودی حیات‌بخش در بستر زندگی به پیش خواهد رفت. حتی پیشرفت‌های تكنولوژیكی نه‌تنها نمی‌توانند مانعی در برابر جریان این رود باشند، بلكه خود عاملی در جهت تغییر و تنوع شیوه‌های قصه‌گویی هستند (تاج‌آبادی و رنجبری، 1389)؛ به‌عبارت‌دیگر، تكنولوژی به‌جای مقابله با قصه‌گویی، خود به‌صورت ابزاری در جهت خدمت به گسترش و رواج هر چه بیشتر آن درآمده است؛ به‌این‌ترتیب، امروزه با آنكه رسانه‌های جمعی تا دورافتاده‌ترین نقاط را تحت پوشش خود قرار داده‌اند، هنوز هم قصه‌گوها در همة جوامع كار خود را ادامه می‌دهند. حتی در جوامعی كه از صنعت چاپ و شگفتی‌های عصر الكترونیك بهره می‌گیرند، این شكل كهن ادبیات شفاهی، به‌عنوان بخش مهمی از جامعه رواج دارد (چمبرز، 1380).

قدمت و استمرار قصه‌گویی، نشانگر پیوند آن با فطرت بشری است؛ از این‌رو می‌توان از قصه‌گویی به‌عنوان تمایلی ذاتی (غنی، 1378) و پاسخی به نیازهای روحی (تاج‌آبادی و رنجبری، 1389) و فطری مشترك در همة افراد سخن گفت كه علاقه به آن از سوی خداوند در نهاد انسان‌ها نهاده شده است (رحماندوست، 1377).

نكتة قابل‌توجه آنکه پیوند فطری انسان با قصه‌گویی باعث می‌شود بسیاری از قصه‌گویان توانا بتوانند مخاطبان سایر فرهنگ‌ها و زبآنها‌ را چنان تحت تأثیر قرار دهند كه حتی اگر معانی واژگانی ترجمه نشود، روح و مفهوم قصه دریافت و مخاطبان حظ و لذت كافی ببرند. علت این امر آن است كه وجوه مشترك احساس بشری در قصه‌ها و با قصه‌گویان عجین شده و تنها پیرایه‌های زبانی و تفاوت‌های اقلیمی، زیستی و اندیشه‌ای بستر قصه متفاوت است. قصه، زبان مشترك انسان‌ها است كه اگرچه با الفباهای مختلف بیان می‌شود، دریافت‌های حسی مشابهی را موجب می‌شود (شكرانه، 1385 و میرشفیعی، 1385)؛ این دریافت‌ها بیش از هر چیز مرهون بیان قصه‌گو و انتقال حس قصه به مخاطب توسط قابلیت‌های نهفته در قصه‌گویی است. وگرنه قصه تا وقتی بر زبان قصه‌گوی ماهر جاری نشود، نمی‌تواند بر افرادی كه با زبان دیگری تكلم می‌كنند، تأثیر بگذارد.

تا اینجا معلوم شد كه قصه‌گویی نیازی ذاتی و علاقه‌ای فطری در وجود بشر است كه هرگز از زندگی وی حذف نشده و همواره با او بوده است؛ از این‌رو فطری بودن گرایش به شنیدن قصه از زبان قصه‌گو مبنایی‌ترین فلسفة قصه‌گویی است. بر اساس همین فلسفه است كه قصه‌گویی از قدیم به‌عنوان عاملی برای سرگرمی و كسب لذت مورد استفاده قرار می‌گرفته است.

به اعتقاد بسیاری از صاحب‌نظران، یكی از هدف‌های قصه‌گویی حتماً باید سرگرمی باشد (پلووسكی، 1364). این سرگرمی از طریق لذت طبیعی موجود در قصه كه ناشی از تعقیب و كشف ماجراهای ناشناخته و مجهول است (رحماندوست، 1377) و با بیان جذاب قصه‌گو ملموس‌تر می‌شود، به وجود می‌آید.

حال باید دید پیوند فطری انسان با قصه‌گویی، چگونه فلسفة قصه‌گویی برای كودكان را توجیه می‌كند. در این زمینه باید گفت: چون كودكان به فطرت نزدیك‌ترند و روحیة انعطاف‌پذیرتر و ضمیر بی‌آلایش‌تری دارند، بیش از بزرگ‌ترها به قصه‌گویی علاقه‌مندند، از آن لذت می‌برند و تأثیر می‌پذیرند؛ از این‌رو گفتن قصه‌های خوب برای آنها‌ می‌تواند تأثیرات تربیتی مثبتی بر منش و كنش‌شان بگذارد (رحمان دوست، 1377) و عاملی برای رشد فكری و تعالی روحی آنان باشد (غنی، 1378).

  1. كشف مفهوم جهان و تعیین هویت خود: انسان همیشه به دنبال آن بوده و هست كه معنای جهانی را كه در آن زندگی می‌كند بیابد و در پناه آن به هویتش تعین بخشد. این امر، یكی از مهم‌ترین عوامل جذب وی به قصه‌گویی است؛ از این‌رو كشف مفهوم جهان و شكل‌گیری هویت دومین فلسفة قصه‌گویی است كه در ادامه بدان پرداخته می‌شود.

به اعتقاد بسیاری از صاحب‌نظران قصه‌گویی در طی قرن‌های طولانی، بهترین راه بیان آرزوها، تشریح اشارات و معانی، انتقال ارزش‌های اخلاقی و معنوی به نسل آتی، انتقال سینه‌به‌سینة سنت‌ها و آداب‌ورسوم بوده است و می‌تواند با نمایش خلق‌وخو و ارزش‌های معنوی متفاوت دیگران، قدرت تحمل آراء مخالف را افزایش دهد (پلویسكی، 1372)؛ از این‌رو قصه‌گویی، بهترین راه برای بیان چگونه زیستن در این جهان و فرصتی برای ایجاد تغییر در دیدگاه افراد نسبت به واقعیت است كه با استفاده از آن می‌توان مخاطبان را در شناخت حقیقت، شیوه‌های درست زندگی، اخلاقیات و روش‌های دستیابی به كمال و موفقیت یاری كرد (یوسفی یوله و دلاور و یوسفی یوله، 1387) تا از این طریق موفق به كشف معنا و مفهوم جهان خویش شوند. این امر به‌ویژه در مورد كودكان كه تازه به گسترش روابط با جهان هستی پرداخته‌اند و طالب شناخت هر چه بیشتر آن هستند از اهمیت بیشتری برخوردار است.

از سوی دیگر، بخش عمده‌ای از هویت افراد در سنین كودكی شكل می‌گیرد. این امر با كشف مفهوم صحیح از جهان، كه در پناه قصه‌گویی به دست می‌آید تا حدود زیادی تسهیل می‌شود. علاوه بر آن، الگو‌گیری از شخصیت‌های قصه‌ای كه از زبان قصه‌گو بیان می‌شود نیز می‌تواند در شكل گرفتن هویت كودك مؤثر باشد.

توضیح آنکه در هر قصه، حركات و گفتار شخصیت‌ها، نمودار موضع و موقعیت‌ آنها‌ است (رحماندوست، 1377) و قصه‌گو با حالات و بیان خاص خود به این حركات و گفتارها زندگی و پویایی می‌بخشد. به نحوی كه كودكان تحت تأثیر او می‌توانند روح زندگی را در كالبد شخصیت‌ها احساس كنند. همین امر باعث می‌شود منش و كردارهای مثبتشان را فرا گیرند و هویت خویش را با الگوپذیری از آنها‌ پایه‌ریزی نمایند.

به‌طورکلی، اسرار نظام آفرینش، ارزش‌ها و باورهای هر ملت در هنر آن ملت تجلی می‌یابد و قصه‌گویی نیز یكی از نمودهای آن است. قصه‌گو با هوشیار و متنبه ساختن افراد به آنها‌ كمك می‌كند تا خود را بسازند و ابهامات و پیچیدگی‌های زندگی‌شان را حل كنند؛ بنابراین انتخاب به‌جا و درست قصه‌ها [و بیان پخته و صحیح آنها‌] می‌تواند تأثیرات تربیتی مثبتی بر منش و كنش كودكان كه روحیة انعطاف‌پذیرتر و ضمیر بی‌آلایش‌تری دارند، بگذارد (بیدمشكی، 1385 و آلجفر و بازلی، 2004) این امر از طریق كشف مفهوم جهان و تعیین هویت خویش تسهیل می‌شود.

بر اساس فلسفة اخیر، می‌توان از طریق قصه‌گویی به تسهیل رشد كودك و آموزش عمیق و پایدار ارزش‌ها به او پرداخت. در مورد تسهیل رشد باید گفت: در هر برنامة قصه‌گویی، حتی اگر محتوای قصه فراموش شود، می‌توان از طریق درگیر ساختن تجارب و هیجان‌های كودك، به رشد و یادگیری وی كمك كرد (سلیمی، 1388). به هر حال تا وقتی كودك به مفهومی از جهان و خویشتن دست نیابد، تربیت وی به‌طور كامل اتفاق نخواهد افتاد؛ زیرا این مفاهیم دارای نقشی مبنایی هستند و همة ابعاد رشد و تربیتی فرد در چهارچوب آن اتفاق می‌افتد.

همچنین قصه‌گو در صورت آشنا بودن با دنیای كودكان و پذیرش منطق آنها‌، بیش از هر معلم دیگری می‌تواند با بهره‌گیری از فنون قصه‌گویی، بذر همة ارزش‌های مذهبی، اخلاقی و انسانی را در ضمیر مخاطبان خود بكارد و مطمئن باشد آنچه با قلم مؤثر هنر بر صفحة حساس دل كودك حك شده است، در بزرگ‌سالی حتی با حربة عقل و علم و تجربه هم زدودنی نیست (رحماندوست، 1369: 23-24). به‌این‌ترتیب، قصه‌گویی به انسان فرصت می‌دهد ارزش‌مداری، دوستی‌مداری، خوبی‌مداری و خدمت‌مداری را به‌عنوان واژگان ثابت قصه‌ها درك كند و در هراس‌ها و حیرت‌هایش برای حفظ خویش به این مدارهای ثابت چنگ بزند (شكرانه، 1385).

نتیجه آنکه كشف مفهوم جهان و تعیین هویت خویش در لابه‌لای واژه‌های قصه‌گو، فلسفة دیگری برای قصه‌گویی است كه بر مبنای آن می‌توان به تسهیل رشد و آموزش ارزش‌ها به كودك پرداخت.

نقش اساسی قصه‌گویی در مفهوم‌یابی جهان و خود، به علت غیرمستقیم و میانبر بودن تأثیر قصه بر كودكان، افزایش می‌یابد؛ از این‌رو در ادامه، به بررسی چگونگی این تأثیر به‌عنوان سومین فلسفة قصه‌گویی پرداخته خواهد شد.

  1. تأثیر سریع و غیرمستقیم: یكی دیگر از عواملی كه چرایی قصه‌گویی برای كودكان را توجیه می‌كند، این است كه قصه‌گو به‌طور غیرمستقیم مخاطبان خو را تحت تأثیر قرار می‌دهد و از این‌رو به‌سرعت باعث ایجاد تغییراتی در آنها‌ می‌شود. حال باید دید این امر چه دلایلی دارد. اولین دلیل همان است كه به‌عنوان اولین و مبنایی‌ترین فلسفة قصه‌گویی بدان اشاره شد. ذهن انسان، آمادگی زیادی برای دریافت قصه دارد (بنس، 2008) و قرابت قصه‌گویی با طبیعت كودك، موضوع را برای او جالب و دوست‌داشتنی می‌كند و از طریق تحریك عواطف و امیال طبیعی‌اش باعث ایجاد رغبت در او می‌شود (غنی، 1378)؛ این رغبت، سرعت یادگیری را افزایش می‌دهد.

دلیل دیگر در تأثیرگذاری سریع و غیرمستقیم قصه‌گویی، عامل تطابق‌یابی ناخودآگاه است. در هر قصه‌گویی دو ساختار (روساخت و ژرف‌ساخت) وجود دارد كه در دو سطح متفاوت بر خواننده تأثیر می‌گذارد. روساخت همان جملات، صداها و توالی عبارات است كه مخاطب هنگام قصه‌گویی می‌شنود؛ از این‌رو تنها در سطحی ظاهری، خودآگاه كودك را اشغال می‌كند. ژرف‌ساخت، فراهم‌كنندة عناصری است كه كودك را در سطحی ناخودآگاه اما ژرف، به درك معانی عمیق‌تر می‌رساند (سلیمی، 1388). این امر از طریق تأثیر لحن و بیان و سایر مهارت‌های قصه‌گو در جذب مخاطبان، انجام می‌گیرد. نكتة مهم در این زمینه آن است كه آنچه در سطح ظاهری اتفاق می‌افتد ممكن است به‌زودی فراموش شود؛ اما تطابق‌یابی ناخودآگاه، چون به‌طور غیرمستقیم انجام می‌گیرد، تأثیر بیشتر و پایدارتری به‌جا می‌گذارد.

سومین دلیل در موضوع مورد بحث، زبان خاص مورد استفاده در قصه‌گویی است. قصه‌گو از یک‌سو از عبارات خشك، جامد و غیرطبیعی پرهیز می‌كند (شعاری نژاد،‌1384) و از سوی دیگر عموماً در هاله‌ای از ابهام و با زبانی نمادین سخن می‌گوید، از این‌رو زبان او جذابیت زیادی دارد (بیدمشكی، 1385) كه به تأثیرگذاری غیرمستقیم و میانبر منجر می‌شود. این تأثیر سریع و غیرمستقیم، می‌تواند قصه‌گویی را به ابزاری تربیتی و آموزشی تبدیل كند. به این ترتیب، قصه‌گوها با بیان شیرین و جذاب خود اصول تربیتی را به‌طور غیرمستقیم به كودكان انتقال می‌دهند و از این راه ضمن پربار نمودن اوقات فراغت آنها‌، ذوق ادبی و زیبایی‌شناختی و قوة تخیل و ابتكارشان را وسعت می‌دهند. تجربیات گران‌بهایی كه كودكان از این راه كسب می‌كنند و در زندگی عملی به‌كار می‌بندند، هرگز از راه آموزش مستقیم، به دست نخواهد آمد (بیدمشكی، 1385)؛ از این‌رو تأثیر سریع و غیرمستقیم قصه، سومین عاملی است كه انسان را به قصه‌گویی، به‌ویژه برای كودكان وامی‌دارد.

تا اینجا معلوم شد كه پیوند قصه‌گویی با فطرت بشری، امكان كشف مفهوم جهان و تعیین هویت خود در پرتوی قصه‌گویی و تأثیرگذاری سریع و غیرمستقیم آن مهم‌ترین فلسفة قصه‌گویی برای كودكان است. حتی اگر بشر هرگز به این جنبه‌ها توجه نكرده باشد، باز هم تحت تأثیر آنها‌ به قصه‌گویی پرداخته است.

اما نكتة دیگری كه وجود دارد این است كه هیچ‌یك از این موارد، صرفاً در قصه‌گویی محدود نمی‌شوند. كودك ممكن است بر اساس گرایش ذاتی خویش، به «مطالعة» یك قصه (به‌جای گوش سپردن به آن) بپردازد و تحت تأثیر غیرمستقیم و سریع آن، جهان و هویت خویش را معنا بخشد؛ از این‌رو ممكن است در نگاه اول چنین به نظر آید كه موارد فوق به‌تنهایی و به‌طور كامل نمی‌توانند توجیه‌گر فلسفة قصه‌گویی برای كودكان باشند؛ اما تعمق بیشتر بر این مسئله، نشان می‌دهد كه از یک‌سو، موارد فوق بیشتر با قصه‌گویی قرابت دارند تا مطالعة قصه توسط فرد و از این‌رو تلقی كردن آنها‌ به‌عنوان فلسفة قصه‌گویی به واقعیت نزدیك‌تر است. از سوی دیگر، در قصه‌گویی نكات دیگری نیز وجود دارد كه بحث پیرامون آن می‌تواند به افزایش درك فلسفة قصه‌گویی (به‌جای مطالعة قصه) كمك كند.

در توضیح بیشتر باید گفت: اگر مطالعة قصه می‌توانست جایگزین شنیدن قصه از زبان قصه‌گو شود، پیدایش خط و صنعت چاپ، قصه‌گویی را از سكه می‌انداخت؛ اما این امكانات، انسان را از شنیدن قصه و رودررو قرار گرفتن با قصه‌گو بی‌نیاز نكرد (رحماندوست، 1377). علت این امر، تأثیرگذاری بیشتر بازگویی قصه‌های قوی و هنرمندانه بر مخاطبین است. حالات و بیان هنرمندانة قصه‌گو (غنی، 1378) باعث می‌شود فرد نسبت به وقتی خود به مطالعه می‌پردازد اثرپذیری غنی‌تر و ماندگارتری داشته باشد. چراکه كلمات زنده می‌توانند آفریننده باشند، بر روی احساسات تأثیر بگذارند، تصوراتی را خلق كنند و موجب شادی و سرور در شنوندگان شوند (چمبرز، 1380). به این ترتیب، نیمی از زیبایی و روایی قصه برای كودكان مرهون مهارت و طرز بیان قصه‌گو است. نفس گرم قصه‌گو و بیان شیرینش به‌منزلة روح قصه است و قصه بدون آن سرد و بی‌لطف به نظر می‌رسد (بیدمشكی، 1385).

این جنبه از قصه‌‌گویی به‌ویژه برای گروه سنی كودك از چنان اهمیتی برخوردار است كه می‌توان گفت: حتی وقتی خود كودك قادر به خواندن باشد، قصه‌گویی برای او توصیه می‌شود؛ چراکه كودك از این طریق زیبایی تصاویر و كلمات و عبارات هنری را بهتر احساس می‌كند و این درك و احساس هنری اهمیت زیادی در سازندگی و تكامل ذوق و سلیقة او دارد (شعاری نژاد، 1384)؛ علاوه بر این، وجود ارتباط دوسویه در برنامة قصه‌گویی فلسفة دیگری است كه باعث رجحان شنیدن قصه بر مطالعة آن می‌شود. قصه‌گویی، رویدادی انسانی و دوجانبه است كه بزرگ‌سال (قصه‌گو) و كودك به‌طور یكسان در آن شركت می‌كنند (بتلهایم، ترجمة بهروز نیا، 1384). این امر از منفعل بودن كودك در جریان قصه‌گویی جلوگیری می‌كند و به او امكان دخالت و اعتراض می‌دهد. به نحوی كه كودك به خود اجازه می‌دهد در بین قصه‌گویی، با طرح خاطره و پرسش، خود را مطرح سازد و یا اطلاعاتش را كامل كند، از سر مجهولات نگذرد و ناپیدایی‌های قصه را بفهمد.

در نتیجة این امر، كودك با اشتیاق بیشتری در قصه‌گویی شركت می‌كند، وجود «خویش» را بهتر درك می‌نماید، به پرورش استعدادها و قدرت تخیل و خلاقیت خویش می‌پردازد (افروز، خانبانی، جمشیدیان، 1385)، مهارت‌های زبانی، اجتماعی، هوشی و علمی خویش را افزایش می‌دهد و از مزایای پیوند عاطفی نزدیك با افراد بزرگ‌سال برخوردار می‌شود (بیدمشكی، 1385). به این ترتیب، امكان معنایابی جهان و تعیین هویت خویش و تأثیرپذیری سریع و غیرمستقیم نیز بیشتر می‌شود. همة این موارد به علت وجود ارتباط دو سویه به دست می‌آید؛ از این‌رو مطالعة قصه توسط خود كودك نمی‌تواند فراهم‌كنندة آن باشد.

نكتة قابل‌توجه دیگر آنکه گسترش میدان خیال كودك و پرورش ذهن و هوشیاری وی كةكی از قابلیت‌های مهم قصه است (غنی، 1378) از طریق قصه‌گویی به نحو چشم‌گیری افزایش می‌یابد؛ چراکه قصه‌گو می‌تواند با خنثی كردن ضمیر هوشیار شنونده، آن را آشفته و مختل ساخته دریچه‌های خیال‌پروری‌اش را بگشاید و از این طریق به ناخودآگاه فرد راةابد (صدرزاده، 1389). اهمیت این امر با یادآوری این نكته بیشتر معلوم می‌شود كه نفوذ به ناخودآگاه در تأثیرگذاری غیرمستقیم و سریع بر كودك نقش اساسی دارد.

در ضمن، ‌قصه‌گویی علاوه بر نقشی كه در پرورش خیال كودك دارد، به او جسارت و جرئت بیان آزادانة تخیل را نیز می‌بخشد. این كار به‌مرورزمان به ذهن او ساختار و نظم می‌دهد و موجب می‌شود در برخورد با مسائل، تفكری تحلیلی داشته باشد. (تولایی، 1385) در نتیجه می‌تواند به‌طور آگاهانه‌تر و علمی‌تر به معنایی برای خود و جهان اطرافش دست یابد.

گذشته از همة اینها، حتی اگر آنچه به‌عنوان فلسفة قصه‌گویی بررسی شد، بتواند توجیه‌گر فلسفة مطالعة قصه هم باشد، در سنین كودكی، قصه‌گویی بهترین و اثربخش‌ترین مسیر رسیدن به مرحلة مطالعه است. در توضیح بیشتر این مطلب باید گفت قصه‌گویی محركی قوی در افزایش سطح کتاب‌خوانی كودكان و گسترش حوزة مطالعة آنها‌ است؛ چراکه قصه‌گویی فاصلة میان قدرت خواندن كودك و قدرت درك او را از بین می‌برد، گنجینة لغاتش را افزایش می‌‌دهد، او را با قسمتی از ادبیات كه با آن بیگانه و یا نسبت به آن بی‌علاقه بوده آشنا و مأنوس می‌سازد و مانع از آن می‌شود كه کندخوانی، كودك را نسبت به كتاب بی‌علاقه كند (رحماندوست، 1377). كودكان با شنیدن هر چه بیشتر قصه‌ها علاقه‌مندی‌شان به مطالعه بیشتر می‌شود؛ به نحوی كه حتی تمایل دارند قصه‌هایی را كه شنیده‌اند خود نیز بخوانند (غنی، 1378). به این ترتیب، باوجود آنکه فلسفة قصه‌گویی برای كودك تا حدودی با فلسفة مطالعة قصه توسط خود او هم‌پوشی دارد، در یك بررسی عمیق‌تر می‌توان دریافت كه قصه‌گویی برای كودكان دارای ویژگی‌ها و آثاری است كه قرابت هر چه بیشتر آن با فلسفة مذكور را توجیه می‌كند؛ از این‌رو پیوند قصه‌گویی با فطرت بشری، امكان كشف مفهوم جهان و تعیین هویت خود در پرتو قصه‌گویی و تأثیرگذاری سریع و غیرمستقیم آن در درجة اول به‌عنوان فلسفة «قصه‌گویی» شناخته می‌شود. در كشور ما به‌رغم وجود گنجینه‌های علم و معرفت و داستان‌های‌ و افسانه‌های زیبا و آموزنده، اولیا و مربیان بیشترین وقت خود را به مسائل آموزشی كودكان اختصاص می‌دهند و دانش‌آموزان نیز در خانه و مدرسه بیشتر اوقات خود را صرف یادگیری‌های غیر فعال كرده و از سختی، خشكی دروس، اضطراب امتحان و نمره رنج می‌برند. بدین ترتیب اغلب اولیا و مربیان از هدف اصلی تعلیم و تربیت كه پرورش انسان‌های خلاق، مبتكر و كارآمد است، باز می‌مانند.

قصه در قرآن

قرآن که معجزة پیامبر اسلام و آخرین و در عین حال کامل‌ترین کتاب آسمانی است، سرشار از داستان‌های‌ و تمثیل‌هایی است که از سرگذشت پیامبران و اقوام پیشین و به زبان قصه برای مسلمانان نقل شده و شاید یکی از دلایل گرایش اعراب به اسلام نیز نقل همین داستان‌های‌ به‌صورت پندآموز بوده است (رحماندوست، 1372).

قصه در قرآن عبارت است از روایت و نقل وقایع و حوادث واقعی و تاریخی که از روی علم و با هدف و پیامی مشخص پیگیری می‌شود. قرآن هنری‌ترین کتاب است؛ تمام واژگانش سنجیده و حساب شده در کنار هم نهاده شده‌اند، تصویر در اوج است، نثر آهنگ ویژة خودش را دارد و قصه‌های قرآن نیز با شیوه‌ای تازه ارائه ‌شده‌اند. مهم‌ترین نکته‌ای که هرگز نباید از نظر دور داشت، این است که قرآن، کتاب قصه نیست، قصه ابزاری جهت عینی کردن مفاهیم قرآنی است و کتاب آسمانی ما در عصری که ادبیات داستانی شفاهی بود، به این مهم پرداخت و در بهترین شکل و شیوه آن را ارائه داد.

قرآن، عناصری را در قصه به‌کار گرفته است که بشر در قرن حاضر با پیشرفت علوم و به‌ویژه داستان‌نویسی نوین به آنها دست یافته است و حتی مسلمانان از آنها غفلت کردند و می‌کنند و هنوز داستان را ره‌آورد غرب می‌دانند و بعضی آن را سبک می‌شمارند، آنچه مسلم است، این است که قصه قرآنی شکل و محتوای زیبا و برازنده دارد. قرآن، از قصه به‌عنوان بهترین وسیله آموزشی استفاده کرده و به آن برتری بخشیده است.

شخصیت‌های داستان‌های قرآن، انسان هستند و موضوعات آنها نیز به زندگی انسان مرتبط است. قصه‌ها و تمثیل‌های دل‌نشین قرآن با مضمون‌های اخلاقی، انسانی و تاریخی، همگان را به عبرت‌گیری و یادگیری مسائل دعوت می‌کند (سلطانی، 1385).

حضرت علی (ع) در این‌باره می‌فرماید: قرآن را یاد بگیرید که زیباترین گفتارهاست و در آن غور کنید که بهار دل‌هاست و از نورش شفا بگیرید که شفای قلب‌هاست و خوب بخوانید که پرفایده‌ترین قصه‌هاست (نهج‌البلاغه، خطبه 108).

و قرآن قصه را ابزاری در خدمت اهداف خود می‌داند، قصه ظرف، پیمانه و شکل است و مهم‌تر از آن، محتوا و معنا و اندیشه است.

اهمیت قصه در قرآن

قصه از مفاهیمی است که در قرآن از اهمیت خاصی‌ برخوردار است. اختصاص بخش عظیمی از آیات‌ الهی به قصص، نشانه‌های آشکار این امر به شمار می‌آید؛ چنان‌که پروردگار عالمیان قصه‌ها را برای‌ جامعه انسانی نوعی عطیهء الهی می‌داند که در آن‌ خبرهای گذشته‌ و سرگذشت انبیاء و امت‌های‌ پیشین‌ نقش بسته است، به انسان آگاهی می‌بخشد، نشان از رستگاری بشر و دلایل روشن انبیاء در برابر جبهه باطل می‌دهد، آدمی را به اندیشه و تفکر فرامی‌خواند تا با تعمق در سرنوشت گذشتگان و پیشینیان با خردورزی عبرت گیرد و آموزه‌های خود را در ترسیم راه صحیح زندگی به‌کار بندد. سرانجام نیز خداوند تأکید می‌ورزد که قصه‌ها راست و درست‌ هستند و نقل قصص موجب اطمینان قلب پیامبر و مؤمنین گردیده و آنان را قویدل و در راه خود راسخ و سخت می‌سازد؛ ازاین‌رو قصه‌ها در قرآن از مقام رفیعی برخوردارند. در حقیقت پروردگار بر این زبان، بیان و قالب مؤثر انتقال مقصود صحه گذارده و آن را برای طرح معارف‌ زلال و حکمت‌های رسای آفرینش انتخاب نموده است؛ چنان‌که تاریخ بشر نیز نشان داده قصه در عرصة تمدن‌ بشری نقش ویژه‌ای داشته است. داستان‌ها همواره زبان‌ گویای آدمی در انتقال تجارب تمدن‌ها و امت‌ها، تبیین‌ آرمان‌ها و اندیشه‌ها و طرح مفاهیم بلند ذهن کاوشگر و پویشگر انسانی بوده‌اند؛ بنابراین بدیهی است از این‌ نقش و تأثیر در متن وحی بهره گرفته شود و در راستای‌ اهداف والای آگاهی، هدایت و تربیت فرد و جامعه‌ انسانی موردنظر قرار گیرد (ملبوبی، 1378).

ویژگی‌های قصه در قرآن

قصه در قرآن با قصه به مفهوم عام آن در عرصة ادبیات و فرهنگ بشر متفاوت است؛ زیرا قرآن از فرهنگ ویژه‌ای سرچشمه می‌گیرد. جان مایة این‌ فرهنگ، طرح معارف الهی و حقایق جهان آفرینش‌ است. این ویژگی قرآن سبب شده که هرچه در آن‌ یافت شود با فرهنگ و روح کلی حاکم بر این کتاب‌ آسمانی سنجیده شود؛ ازاین‌رو اهل نظر و مفسرین قرآنی آگاهانه تأکید می‌ورزند که واژگان، اصطلاحات و موضوعات طرح‌شده‌ در بطن وحی را بایست منطبق با فرهنگ قرآنی تفسیر و تأویل نمود. قصه نیز از این امر مستثنا نیست و شناخت و تبیین آن را باید در چهارچوب روح حاکم بر قرآن پیگیری نمود. بدیهی است در این صورت بر دقت‌ برداشت و تطبیق با حقیقت امر و ارادة الهی افزوده خواهد شد.

با تکیه‌بر این نظر کاوش در وحی الهی به‌خوبی‌ دریافت می‌شود که قصه از منظر قرآنی دارای ویژگی‌ها و معیارهای زیر است:

  1. تکیه‌بر نقل سرگذشت‌ها، حوادث و رویدادهای‌ گذشته؛
  2. حق، واقع و صادق بودن محتوا؛
  3. پیام روشن و تکیه‌بر اهداف محوری عبرت و برانگیختن تفکر؛
  4. دربرداشتن عناصر قصه و قابلیت اطلاق بر مفهوم و معنای قصه.

همچنین قصه‌های قرآنی فاقد جنبه‌های زیر است؛

  1. دربرنگرفتن افسانه‌ها و اساطیر؛
  2. فقدان تخیل؛
  3. غیرواقعی بودن.

ویژگی‌های فوق نشان می‌دهد که مفهوم و ماهیت‌ قصه‌های قرآنی با قصه‌های رایج در ادبیات و فرهنگ‌ بشری تفاوت‌های چشمگیری دارد. قصه در ادبیات‌ انسانی دامنة گسترده‌ای دارد و شمول آن جنبه‌های‌ گوناگونی چون خاطره، سرگذشت، شرح‌حال، مثل و تمثیل، اساطیر و افسانه‌ها، حکایت و انواع داستان‌های‌ کوتاه و بلند را دربرمی‌گیرد.

به این ترتیب ماهیت قصة قرآنی با قصه‌های‌ متداول در ادبیات گذشته و حال متفاوت است و دامنة آن بخش‌هایی را دربرمی‌گیرد. حال آنکه گسترة قصه‌ و داستان رایج در ادبیات محدود به رئالیسم در مفهوم‌ قرآنی نیست، از عنصر تخیل بهره می‌برد و تخیل در صحنه‌پردازی، طرح و توطئه، توصیف، شخصیت، زمان‌ و مکان داستان نقشی اساسی دارد؛ هرچند منشأ آن‌ می‌تواند «واقع» باشد و از نوعی «رئالیسم» و «واقع‌گرایی» سرچشمه می‌گیرد.

این تفاوت در جنبه‌های شمول و دامنة مفهوم قصه‌ و ماهیت آن وجود دارد. بر این اساس هرگونه تفسیر و تحلیل قصص قرآن بایست مبتنی بر این تفاوت باشد و در قالب فرهنگ و روح کلی قرآنی شکل گیرد.

نکتة دیگری که ضرورت دارد به آن توجه شود این‌ است که قرآن بیشتر در مقام «قصه‌گویی» است و نه «قصه‌نویسی». ازآنجاکه قصه‌گویی با قصه‌نویسی تفاوت دارد، بایست در قضاوت نسبت به قصص از زاویه دید قصه‌گویی نگریست. مؤید این امر نظر مفسرین و دانشمندان علوم قرآنی در باب «وجوه و نظائر» الفاظ قرآن است که الفاظی همچون «فاقصص» در «فَاقصُصِ القَصَصَ[1]» را به معنی «فاقراء» یعنی‌ «بخوان» و «برگو» آورده‌اند و یا «یقصّون» در «یَقُصُّونَ‌ عَلَیکُم آیاتی[2]» را به معنی «یقرؤون» یعنی «می‌خوانند و بازگو می‌کنند» گرفته‌اند. این موارد نشانگر قصه‌گویی‌ در قرآن می‌باشند که در مقام بررسی روش‌شناسی قصه‌ در قرآن باید به آن توجه نمود.

شیوه‌ها و تکنیک‌های قصه‌پردازی در قرآن

قصه‌های قرآن از دیدگاه ادبی «واقع‌گرا» یا «رئال» به‌شمار می‌آیند؛ زیرا خصیصة اصلی این قصص آن‌ است که «حق» بوده‌اند و «واقع» شده‌اند.

«نَحنُ نَقُصُّ عَلَیکَ نَبَأَهُم بِالحَقِّ...[3]»(35، اعراف)؛

«ما خبرشان را به‌راستی حکایت می‌کنیم...»(13، کهف).

«اِنَّ هذا لَهُوَ القَصَصُ الحَقُّ...[4]»(62، آل‌عمران).

«همانا این داستانی است راست و درست».

حقیقی بودن و واقعیت داشتن ویژگی آشکار قصه‌ در قرآن است. مفهوم حقیقت و واقعیت در قصة قرآنی قرابت نزدیکی با مفهوم حقیقت و واقعیت در فلسفه اسلامی دارند. از دیدگاه فلسفه اسلامی‌ «حقیقت» مفهومی است که در خارج مصداق واقعی دارد و «واقعیت» همان نفس الامر و واقع است. از این دیدگاه واقعیات دو گونه می‌باشند، واقعیات‌ موقتی و واقعیات ثابت و دائمی. ازاین‌رو حقایق نیز دو گونه‌اند:

  1. حقایقی که مربوط به علوم اعتباری و اعتباریات‌ هستند. به‌طور نمونه می‌توان به قوانین اجتماعی اشاره‌ کرد که مصداق عینی و خارجی ندارند و تابع اعتبار قانون گزاران و غیره است. این‌گونه قوانین برای‌ مدتی محدود یک حقیقت اجتماعی شناخته می‌شوند و با تغییر شرایط، آن حقیقت هم از بین می‌رود؛ زیرا بر پایة واقعیاتی موقتی بنا شده‌اند. این حقایق احتمالی، نسبی و موقتی بوده و به نظر برخی از لحاظ فلسفی‌ حقیقت به‌شمار نمی‌آیند.
  2. حقایقی که مربوط به واقعیات ثابت و یقینی‌ هستند. چنین حقایقی اختصاص به زمان معینی ندارد؛ زیرا در اینجا اگرچه حقایق مربوط به واقعیات متغیر باشند، ولی مطابقت حقیقت با واقعیت خود که مربوط به یک لحظه از زمان است، ابدی بوده و اختصاص به زمان‌ خاصی ندارد، مثل اینکه بگوییم «پیامبر سال عام الفیل متولد شده است». با اینکه این حقیقت مربوط به سال‌ عام‌الفیل و یک قطعه از زمان است، اما همیشه و به‌طور دائم صادق است و با واقع خود مطابقت دارد، یعنی در همة زمان‌ها صادق است که تولد پیامبر در سال عام الفیل بوده است.

این مفهوم از «حقیقت» و «واقعیت» بر حقایق و واقعیات قرآنی صادق است. برمبنای این نگرش‌ حقایقی چون ارسال پیامبران و انبیاء، وجود اقوام‌ مختلفی چون عاد، ثمود و ...، و وقوع حوادث و رویدادهایی‌ چون خلقت انسان، طوفان نوح، آتش و ابراهیم، یونس و ماهی، موسی و فرعون، تولد شگفت‌انگیز مسیح، ماجراهای قوم صالح و عذاب‌های واقع‌شده بر اقوام‌ عصیانگر در دوره‌های پیشین واقعیت داشته‌اند و قصص قرآن از این حقایق سخن می‌گویند. در دل‌ قصه‌های قرآنی برشی از زندگی واقعی انسان در لحظه‌های خاص تاریخ نقش بسته است. به‌نظر ما چون این حقایق بر پایة واقعیات قطعی و یقینی هستند، همواره صادق هستند و تابع برداشت‌ یا تخیل و ذهنیت ناقل یا نویسنده نخواهد بود که در این صورت ماهیت قصه‌های قرآنی مخدوش می‌شود؛ بنابراین: رئالیسم در قصه‌های قرآن به معنای نقل و روایت‌ واقعیات قطعی و یقینی و ترسیم برشی از یک‌ مقطع زندگی انسان در بستر تاریخ و زمانی که‌ اتفاق افتاده، است.

پس منظور از «واقع‌گرایی» و «رئالیسم» قرآنی، رئالیسم مصطلح در ادبیات داستانی نیست و این دو با یکدیگر تفاوت گوهری دارند. رئالیسم ادبی مکتبی است که در آن داستان‌نویس‌ برای آفرینش قصه از شخصیت‌ها، فضاها، توصیف‌ها، گفت‌وگوها، حوادث، گره‌افکنی‌ها و سایر عناصر داستانی به شکلی استفاده می‌کند که بر اساس برداشت‌ خارجی و به اتکای نمونه‌ای بیرونی و واقعی باشد؛ به‌عبارت‌دیگر داستان و قصه در تخیل او زاده می‌شوند، اما داستان یا اجزاء آن در خارج و جهان عینی یا زندگی‌ واقعی نمونه دارد. در این سبک نویسنده از خارج‌ عکس‌برداری نمی‌کند، بلکه داستان تابع شخصیت‌ فکری و ذهنی نویسنده است و «خارج» و «واقع» نقشی‌ قطعی در سیر و منطق داستان ندارند. ذهن نویسندةا قصه‌پرداز طبق «خارج» و «زمینه‌های عینی و واقعی» صحنه‌ها و سایر عناصر داستانی را ترسیم نموده و به‌ تصویر می‌کشد.

اما رئالیسم قرآنی بر پایة واقعیت‌های خارجی‌ استوار است.

قرآن از واقع گزارش می‌نماید و داستان‌های‌ قرآنی گزارش صدق و راست وقایع و رویدادهایی‌ هستند که در زمان و روزگاری عینا «واقع» شده‌اند (ملبوبی، 1378).

نتیجه‌گیری

قصه و داستان از برجسته‌ترین و پرجاذبه‌ترین انواع هنر، برای کودکان محسوب می‌شود. كودكان در دنیای قصه بازی می‌کنند، با قصه‌ها می‌خوابند، بیدار می‌شوند و زندگی می‌کنند. شلوغ‌ترین بچه‌ها با آرامش به قصه‌ها گوش می‌دهند، از قصه‌ها می‌آموزند و عبرت می‌گیرند و حتی در عالم خواب نیز قصه‌ها را دنبال می‌کنند. اگر قصه‌گو با دنیای بچه‌ها آشنا باشد و منطق آنها را بپذیرد، می‌تواند با بهره‌گیری از فنون قصه‌گویی، بذر تمام ارزش‌های بزرگ و كوچك اخلاقی و انسانی را در كودكان بكارد. چقدر خوب بود اگر در خانه و مدرسه برای پرورش نیكوتر، حتی آموزش بهتر درس‌ها به فن قصه‌گویی توجه بیشتری می‌شد و آموزش قصه‌گویی به مدرّسان و معلمان جزء برنامه‌های اصلی تربیت معلم قرار می‌گرفت. داستان و قصه همچنین نقش بسیار مهمی در تكوین شخصیت كودك دارد. از طریق قصه‌ها و داستان‌های خوب، كودك به بسیاری از ارزش‌های اخلاقی پی می‌برد. پایداری، شجاعت، نوع‌دوستی، امیدواری، آزادگی، جوانمردی، طرفداری از حق و حقیقت و استقامت در مقابل زور و ستم ارزش‌هایی هستند كه هستة مركزی بسیاری از قصه‌ها و داستان‌های‌ را تشكیل می‌دهند.

پرورش حس زیبایی‌شناسی در كودك، متوجه ساختن كودك به دنیایی كه اطرافش را فرا گرفته، پرورش عادات مفید در كودك، تشویق حس استقلال‌طلبی و خلاقیت كودك، هدف‌های اصلی طرح قصه‌های خوب برای كودكان است. استفاده از این قالب هنری با انتشار کتاب‌ها و مجلات متنوع، قصه‌گویی و یا قصه‌خوانی برنامه‌ها و فیلم‌های داستانی تلویزیونی و یا برنامه‌های رادیویی انجام می‌پذیرد. قصه و داستان، نظر به نقش برجسته‌ای که دارد، بخش عمده‌ای از ادبیات کودکان و نوجوانان را به خود اختصاص داده و از مباحث عمده آن به شمار می‌رود (دهستانی اردکانی، 1387).

انسان به‌گونه‌ای خلق شده است که به قصه و داستان علاقة ذاتی دارد؛ ازاین‌رو، آخرین کتاب الهی که برای بشریت تا روز قیامت بوده، مملو از قصص گذشتگان است. بزرگان تعلیم و تربیت به تقلید از «رب‌العالمین» حقایق زندگی را به‌صورت قصه و داستان به نسل آینده انتقال داده است. کودک به اقتضای نزدیکی به فطرت پاک الهی، از شنیدن قصه لذت می‌برد و به‌طور غیرمستقیم، جوهر وجودش شکل می‌گیرد. از آنجا که قرآن «احسن القصص» است، چنانچه قصه‌های آن به نحو مقتضی و متناسب با سن کودک بیان شود، موجب علاقه‌مندی او به قرآن خواهد شد (سرشور خراسانی، 1388).

قرآن درباره هدف و اهميت قصه‌هاي خود دو تعبير جالب توجه دارد:

الف) «فاقصص القصص لعلّهم يتفكرون»(111، یوسف).

قصه‌ها را برايشان بازگو كن شايد بينديشند.

ب) «لقد كان في قَصَصِهِم عِبرَةُ لاُولِي الاَلبابِ ما كان حديثاً يُفتَري ولكن تَصديقَ الَّذي بَينَ يَدَيهِ و تَفصيلَ كُلِ شَي‌ءِ و هُدَي و رَحمَةَ لِقَومِ يُومِنونَ[5]»؛ يعني همانا در قصه‌هاي ايشان صاحبان خرد را عبرت و پندپذيري است. اين سخني كه به دروغ بافته شده باشد، نيست، بلكه تصديق آن معارفي است كه پيش از آن (قرآن) بوده است و تفصيل هر چيز و هدايت و رحمت است براي گروه مؤمنان.

در قسم سوم داستان‌های‌ مي‌توان به داستان آدم، سجده ملائك و تمرّد شيطان اشاره كرد كه برخي از مفسران آن را بيان نمادين حقايق دانسته‌اند؛ البته روشن است كه اينجا سخن از خیال‌پردازی نيست، بلكه منظور بيان هنرمندانه و سمبليك معارف و حقايق هستي است (مدنی بجستانی، 1388).

در نهایت اینکه قصه‌گویی به‌عنوان مهم‌ترین و در دسترس‌ترین ابزار آموزش غیرمستقیم کودکان محسوب می‌شود. اگر نوجوآنها‌ و جوآنها‌یی شایسته و وارسته می‌خواهیم، باید از همان کودکی برای رشد و تعالی آنها سرمایه‌گذاری کنیم و هیچ سرمایه‌ای بهتر و سودمندتر از انتقال مفاهیم صحیح تربیتی از طریق قصه‌های خوب و آموزنده نخواهد بود (روزنامه خراسان شمالی، 1389).

 

 

منابع

  1. قرآن
  2. نهج‌البلاغه
  3. افروز، غلامعلی و خانبانی؛ مهدی و جمشیدیان، رسول، نقش قصه‌گویی در پرورش و تقویت فرهنگ ملی- مذهبی؛ یزد: كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، 1385.
  4. بتلهایم، برونو؛ كودكان به قصه نیاز دارند؛ ترجمه كمال بهروزنیا، تهران: افكار، 1384.
  5. بیدمشكی، مریم؛ نقش قصه و تأثیرات تربیتی آن بر كودكان؛ یزد: كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، 1385.
  6. پشت‌دار، علی‌محمد؛ قصه‌گویی و نمایش خلاق؛ تهران: دانشگاه پیام نور، 1376.
  7. پشت‌دار، علی‌محمد؛ سنگری، محمدرضا؛ قصه‌گویی و نمایش خلاق؛ تهران: دانشگاه پیام نور، 1390.
  8. پلووسكی، آن؛ دنیای قصه‌گویی؛ ترجمه محمدابراهیم اقلیدی، تهران: سروش، 1364.
  9. پلویسكی، آنا؛ قصه‌گویی در خانه و خانواده؛ ترجمه مصطفی رحماندوست، چاپ اول، تهران: مدرسه، 1372.
  10. تاج‌آبادی، رضا؛ رنجبری، صفرعلی؛ سیری در هنر قصه‌گویی و شیوه‌های روایت قصه؛ یزد: كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، 1389.
  11. جعفری مفرد طاهری، محمد مهدی؛ بررسی تأثیر قصه‌گویی بر آموزش مهارت‌های اجتماعی کودکان شش‌ساله پسر شهر کاشان؛ پایان‌نامه کارشناسی ارشد دانشکده روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی، 1387.
  12. چمبرز، دیوئی؛ قصه‌گویی و نمایش خلاق؛ ترجمه ثریا قزل‌ایاغ، تهران: مركز نشر دانشگاهی، 1380.
  13. حجازی، بنفشه؛ ادبیات کودکان و نوجوانان؛ چاپ هشتم، تهران: روشنگران و مطالعات زنان، 1384.
  14. حسینی، سید ابوالقاسم، مهدی، محدثی؛ مبانی هنری قصه‌های قرآن؛ مجله گلستان قرآن، شماره 1381،127، صص، 30 –
  15. حنیف، محمد؛ فایده‌های قصه‌گویی؛ کتاب ماه کودک و نوجوان، 1383.
  16. دهستانی اردکانی، نرگس؛ بررسی تأثیر آموزش مفاهیم علوم تجربی (سالم و قوی شوید، جانوان، گیاهان) با روش قصه‌گویی بر میزان یادگیری دانش آموزان دختر پایه اول ابتدایی منطقه 2 شهر تهران؛ پایان‌نامه کارشناسی ارشد دانشکده روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی، 1387.
  17. رحمان دوست، مصطفی؛ ادبیات کودکان و نوجوانان؛ کاردانی تربیت‌معلم، 1372.
  18. رحماندوست، مصطفی؛ قصه‌گویی، اهمیت و راه و رسم آن؛ تهران: رشد، 1377.
  19. روزنامه خراسان شمالی؛ قصه‌گویی در دسترس ترین ابزار آموزش کودک است؛ شماره 608، ص. 2، 1389.
  20. رهبر، امیر؛ بررسی تأثیر برنامه درسی تلفیقی و غیر تلیفیقی بر یادگیری دانش آموزان پایة سوم ابتدایی در درس علوم تجربی با روش قصه‌گویی تلفنی؛ پایان‌نامه کارشناسی ارشد دانشکده روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی، 1389.
  21. زایپس، جك؛ هنر قصه‌گویی خلاق؛ ترجمه مینو پرنیانی، تهران: رشد، 1380.
  22. سرشور خراسانی، غلام عباس؛ کودک و داستان‌های‌؛ رشد آموزش پیش‌دبستانی، دورة اول، شمارة 1، 1388.
  23. سلطانی، مریم؛ اثربخشی روش قصه‌گویی به‌صورت گروهی در افزایش عزت‌نفس دانش آموزان دختر پایة دوم ابتدایی؛ پایان‌نامه کارشناسی ارشد دانشکده روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی، 1385.
  24. شعاری نژاد، علی‌اكبر؛ ادبیات كودكان؛ تهران: اطلاعات، 1384.
  25. شكرانه، اسدالله؛ آدم‌های بی ساعت؛ یزد: كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، 1385.
  26. صباغیان، حمید؛ تأثیر قصه‌گویی بر میزان پرخاشگری کودکان دختر و پسر اول و دوم ابتدایی شهرستان مهریز؛ پایان‌نامه کارشناسی ارشد دانشکده روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی، 1386.
  27. صدر‌زاده، ماندانا؛ نقش قصه‌های تمثیلی در تعلیم و تربیت، فصلنامه پژوهش‌های زبان و ادبیات تطبیقی؛ دوره‌ اول، شماره‌ اول، 1389.
  28. غنی، رضا؛ اصول و قواعد قصه‌گویی؛ (جزوه)، اصفهان: كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، 1387.
  29. مدنی بجستانی، محمود؛ قصه در قرآن؛ قابل دسترس در سایت تبیان به آدرس: 1388. http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=102729 تاریخ دستیابی: 29/09/1390
  30. مقاله علت پرداختن به قصه‌گویی در قرآن. (1389). قابل‌دسترس در سایت شهر مجازی قرآن کریم به آدرس: http://quranct.ir/index.aspx?siteid=41&pageid=6354، تاریخ دستیابی: 29/09/1390
  31. ملبوبی، محمد تقی؛ روان‌شناسی قصه در قرآن؛ کتاب ماه مهر، شماره 12، صص. 24 – 29، 1378.
  32. میر صادقی، جمال؛ واژه‌نامة هنر داستان‌نویسی؛ تهران: کتاب مهناز، 1377.
  33. میر شفیعی، عالمه؛ نقش قصه‌ها در تبادل تجربیات بشری و انتقال فرهنگ‌ها؛ یزد: كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، 1385.
  34. ناظمی، یحیی؛ ادبیات کودکان؛ چاپ اول، تهران: چاپار، 1385.
  35. ندافی قلعه شیری، احمد؛ بررسی تأثیر قصه‌گویی برخی مفاهیم شهروندی کودکان شش‌سالة پسر شهر مشهد؛ پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی، 1388.
  36. یوسفی یوله، معصومه؛ دلاور، علی و یوسفی‌یوله؛ مجید؛ تأثیر قصه‌درمانی بر كاهش نشانه‌های اختلال‌های اضطراب دانش‌آموزان مضطرب پایة چهارم، فصلنامه پژوهش در حیطه‌ كودكان استثنایی؛ سال هشتم، شماره سوم، ص 294-281، 1387.
  37. Al-Jafar. Ali and Buzzelli. Cary. A. (2004). The Art Of storytelling for Cross Cultural understanding. International Journal of Early Childhood, Volume 36, Number 1, Pages 35-48
  38. Lndiana. A. (2008). Better Way To Educate Through storytelling. Available in:www.storyteller.net

 

 

----------------------------------------------------

پی‌نوشت‌ها:

[1] . آیة 176، سوره ی اعراف.

[2]. آیة 35، سوره ی اعراف.

[3] ) آیة 13، سوره ی کهف.

[4]) آیة 62، سوره ی آل عمران.

[5] ) آیة 111، سوره ی یوسف

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

ویژگی‌‌های معلمان تربیت دینی از منظر نهج‌البلاغه

ویژگی‌‌های معلمان تربیت دینی از منظر نهج‌البلاغه

یافته های پژوهش مدل فعالیت‌های معلمان را در دو بخش آمادگی و اصلی نشان می‌دهد. فعالیت های آمادگی اشاره به اقداماتی دارد که قبل از شروع امر تدریس لازم است معلم آن ها را انجام دهد که خود به دو بخش فعالیت های شناختی و عملی تقسیم می شود. بخش دوم شامل فعالیت های اصلی معلم است که چهار بخش را در بر می گیرد: انتقال مبانی، کاربرد روش ها، جهت گیری جریان تربیت در راستای رسیدن به اهداف و در نهایت ارزشیابی.
نقش قصه‌های قرآنی در تعلیم و تربیت نسل جدید

نقش قصه‌های قرآنی در تعلیم و تربیت نسل جدید

در این مقاله سعی بر آن است تا ابتدا معنای لغوی و اصطلاحی قصه، اهمیت، انواع، ویژگی‌ها و ارزش‌های تربیتی قصه موردبررسی قرار گیرد، سپس جایگاه، اهمیت و ویژگی‌های قصه در قرآن موردبررسی قرار می‌گیرد و ...
راه‌های تربیتی دور کردن ذهن و قلب، از افکار و تخیلات شیطانی

راه‌های تربیتی دور کردن ذهن و قلب، از افکار و تخیلات شیطانی

چگونه می‌توان افکار و تخیلات شیطانی را از ذهن و قلب خود دور کرد؟ انسانی كه برای تهذیب روح و تربیت دینی خود قدم برمی‌دارد، شیطان رأی قوه متخیله او را به‌جای وحی و عقل می‌نشاند و موهوم و مُتَخَیل را معقول جلوه می‌دهد...
میزان تأثیر وراثت و ژنتیک در تربیت

میزان تأثیر وراثت و ژنتیک در تربیت

اینکه گاهی مسئله جبر پیش می‌آید و فرد خویش را در فلان مسئله محکوم می‌داند و به واسطه توارث توان مقابله‌ای با آن نمی‌بیند، همگی از مسائلی است که می طلبد میزان تأثیر ژنتیک و وراثت را مورد بررسی قرار دهیم.
Powered by TayaCMS