مقایسه مبانی سبک زندگی اسلامی و غربی

مقایسه مبانی سبک زندگی اسلامی و غربی

مقایسه مبانی سبک زندگی اسلامی و غربی

(از بعد معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی و ارزش‌شناسی)

؛ کارشناس ارشد

؛ عضو هئیت علمی دانشگاه پیام نور

چکیده

این مقاله به بررسی و مقایسه سبک زندگی اسلامی و غربی از بعد معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی و ارزش‌شناسی مکتب‌های حاکم بر غرب و مکتب اسلام می‌پردازد. بر طبق نتایج حاصل در ارزش‌شناسی از نگاه اسلام، ارزش‌های والای انسانی در همه قرون و اعصار دارای ارزش بوده و مطلق هستند. اما بیشتر مکاتب غربی ارزش‌ها را نسبی و وابسته به منافع شخصی افراد می‌دانند. در زمینه‌ی انسان‌شناسی در اسلام، انسان به‌دلیل اشرف مخلوقات‌بودن قابل احترام است و پاک به‌دنیا می‌آید. از نظر غرب ارزش انسان بر تغییر پیرامون خود و تسلط بر محیط است. در زمینه معرفت‌شناسی، مکاتب غربی روش حل مسأله و تجربه را تنها راه کسب معرفت می‌دانند، اما در اسلام علاوه بر روش حل مسأله فطرت خداجویانه، وحی، شهود باطنی و وجدان از راه‌های کسب معرفت به‌حساب می‌آیند.

واژگان کلیدی: سبک زندگی، مکتب اسلام، مکتب‌های غرب، ارزش‌شناسی، انسان‌شناسی، معرفت‌شناسی.

مقدمه

بررسی و مقایسه سبک زندگی اسلامی و غربی از ابعاد معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی و ارزش‌شناسی به‌دلیل تفاوت عمده‌ای که در این موارد وجود دارد، می‌تواند قضاوتی واقع‌بینانه و درست را به همه ما و به‌ویژه جوانان ارائه کند. هر آنچه که در یک جامعه رخ می‌دهد، محصول دیدگاه فکری آن جامعه و نگرش آن نسبت به شیوه‌های معرفت، انسان و ارزش‌ها است و تمام ابعاد جامعه از آموزش و پرورش و مراکز آموزش عالی گرفته، تا نهادهای دولتی و غیر دولتی از این شناخت‌ها تأثیر می‌پذیرد. مکاتب غربی با نگاه مادی‌گرایانه و خالی از معنویات به امور مختلف توجه می‌کنند، در حالی در اسلام اساس بر توجه به امور معنوی و غیرمادی است. اساس فلسفه بر کلمه شناخت و بالابردن آگاهی و دانش استوار است و هدف اساسی تربیت نیز به همان مفهوم است.

در فلسفه مسائل اساسی و کلی مورد بحث قرار می‌گیرد و فیلسوفان جهت‌گیری و چهارچوب فکری و عملی جامعه را تبیین می‌کنند. در این میان انسان‌شناسی، ارزش‌شناسی و معرفت‌شناسی از مباحث مهم و مورد بحث فلاسفه هستند و در جوامع مختلف به طبع خاستگاه فکری، اعتقادات و سنن و پیشینه آن جوامع، نگاه به ارزش‌ها و معرفت و انسان از منظرها و دیدگاه‌های متفاوت صورت می‌گیرد و این نگاه متفاوت باعث ساخته‌شدن جوامعی متفاوت می‌شود.

بحث در مورد معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی و ارزش‌شناسی قدمتی به اندازه دانش انسان‌ها داشته است و اهمیتی به اندازه ساخته شدن دیدگاه فکری، اعتقادی و تعیین خط‌مشی عملکرد دولتمردان دارد. پیدا کردن شناخت در امور مختلف مانند، ابزارهای مختلف در دست افراد برای سنجش است. برای نمونه، یک نفر با طناب، یک نفر با وجب و فرد دیگر با متر می‌خواهند طول چیزی را بسنجد. آنچه سنجیده می‌شود یکسان است، اما نتیجه سنجش به‌دلیل تفاوت در روش شناخت متفاوت خواهد بود و این شناخت‌ها پایه و اساس برنامه‌ریزی‌ها و فعالیت‌های جوامع خواهد شد. در زمینه انسان‌شناسی نیز فیلسوفان مختلف هرکدام به شناخت جنبه‌های مختلفی از انسان می‌پردازند و با شناخت خود قضاوت می‌کنند. شناخت ارزش‌ها و نسبی و مطلق بودن آنها هم از دیرباز بین فلاسفه مطرح و محل جدل بوده است. شناختی که فیلسوفان هر جامعه از ارزش‌ها مطرح می‌کنند، پایه شالوده اخلاقی آن جامعه خواهد بود.

محققین و دانشجویان زیادی در مورد ارزش‌شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی به بررسی و تحقیق پرداخته‌اند که به چند مورد اشاره می‌شود:

فرامرزی گروسی (1385) در بررسی تطبیقی مبنای انسان‌شناختی مکاتب فلسفی طبیعت‌گرایی، عمل‌گرایی و پیامدهای تربیتی آن روش کتابخانه‌ای و سندی تحلیلی را به‌کار برده است. یافته‌های تحقیق وی حاکی از آن است که در بسیاری موارد از جمله در روش کودک‌مداری، رشد، مفهوم انسان، فعالیت‌مداری، حل مسأله، روش‌های اکتشافی و ارتباط انسان جهان با بررسی در می‌یابیم که دیدگاه‌های این دو مکتب به‌هم نزدیک است (جمشیدی، 1382). در بررسی و تبیین دیدگاه معرفت‌شناسی اسلام و پراگماتیسم و تحلیل مقایسه‌ای و روش‌های مبتنی بر آنها در تعلیم و تربیت، دیدگاه جان دیویی را در مورد حقیقت، معرفت و روش‌های آموزشی وی به‌ویژه روش حل مسأله را بررسی کرده است و دیدگاه اسلام را در مورد حقیقت، معرفت و روش‌های آموزشی و تربیتی را مطرح و ضمن مقایسه دیدگاه‌های این دو، نظام فلسفی حاکم بر تعلیم و تربیت کشور را بیان کرده است (ریحانی، 1386). در برررسی دیدگاه‌های تربیتی فیلسوفان غرب به‌ویژه جان دیویی و ژان پیاژه، سبک زندگی غرب در مورد کودک، آموزش و پرورش، اهداف آموزشی، رشد، مراحل رشد شناختی، تربیت اخلاقی، تربیت اجتماعی، تجربه، برنامه‌درسی، روش‌های آموزشی را بررسی کرده و انتقادات وارده از سوی صاحب‌نظران دیگر را مطرح می‌کند (نصر آبادی، 1373). در بررسی تطبیقی اندیشه‌های فلسفی و تربیتی افلاطون و جان دیویی هدف اصلی تحقیق خود را روشن‌کردن شباهت‌ها و تفاوت‌های نظرات فلسفی تربیتی این دو صاحب‌نظر قرار داده است و تشابه و تفاوت عقاید تربیتی افلاطون و جان دیویی را مطرح کرده است.

مکاتب غرب

مکاتب فلسفی زیادی در طول تاریخ ظهور کرده‌اند و در هرکدام فرد یا افرادی به عنوان سردمدار و رهبر آن مکتب بوده و صاحب‌نظران ديگر نیز نظرات و آرای آنان را بسط داده‌اند. هر مکتب فلسفی با توجه به ايدئولوژي، خط‌مشی و تلقی خود از انسان، شناخت، جهان و ارزش، نظرات متعددی را ارائه کرده‌ است. در زیر با مهم‌ترین مکاتب فلسفی و تربیتی غرب آشنا می‌شویم:

از قدیمی‌ترین مکاتب فلسفی غرب ایدئالیسم[1] است، که اساس واقعیت را روحی و تمثیلی قلمداد مي‌کند و توسط سقراط و افلاطون در یونان باستان پایه‌ریزی شده و توسط گوتلیب فیخته، فریدریش شلینگ و فریدریش هگل بسط و گسترش داده شد. فلسفه تربیتی این مکتب آن است که ذهن افراد را از جهان حس و گمان به‌سوی حقیقت ایده‌ها برساند.

مکتب رئالیسم[2] که توسط ارسطو (334 ق. م) بنیانگذاری شد و توسط انسان‌گرایان معاصر، مانند رابرت هوچينز، مورتیمو آدلر و هری برودی بسط یافت. اين نظريه معتقد است جهانی که در آن زندگی می‌کنیم حقیقی است و با کمک عقل می‌توان به کشف حقایق نایل آمد. وظیفه این مکتب در حیطه تربیتی توسعه بعد عقلانی انسان و انتقال دانش و مهارت به افراد است.

مکتب طبیعت‌گرایی[3] بنیاد واقعیت را بر طبیعت بنا می‌نهد و فلسفه تربیتی آن الهام و رجوع به طبیعت و بهره‌گیری از حواس است. این مکتب توسط ژان‌ژاک روسو ظهور کرد و هربرت اسپنسر و هاینریش پستالزي نیز از سرمداران این مکتب بوده‌اند.

مکتب عملگرایی[4] در قرن بیستم توسط چارلز پرس، ویلیام جیمز، جورج هربرت‌ميد مطرح و توسط جان ديويي به اوج خود رسید. بر طبق این مکتب، فلسفه باید در خدمت حل مسائل فعلی انسان‌ها مبتنی بر تجربه و تحول باشد. فلسفه تربیتی این مکتب به علایق افراد و محوریت وي در یادگیری و امکان اخذ تجربه در یادگیری به‌طور مستقیم را مورد توجه قرار می‌دهد.

مکتب اگزیستانسیالیم[5] توسط سورن كی‌يرکگارد، ژان‌پل سارتر، فردریک نیچه، فئودور داستایوسکی، کارل یاسپرس، مارتین بوبر و گابریل مارسل رشد کرد. بر طبق این مکتب آگاهی، شناخت و ذهنیت ما نسبت به امور و اشیاء اساس واقعیت را تشکیل می‌دهد و در حیطه تربیتی با یکسان‌سازی و برابری افراد مخالف است و هر فرد را به‌شکل یک واحد (unit) متفاوت از دیگران تصور می‌کند.

مکتب فلسفه تحلیلی[6] مکتبی جدید است که وظیفه خود را طبقه‌بندی گفتار‌های معمولی و علمی می‌داند و به امر زبان در تدریس و یادگیری به دیده انتقادی می‌نگرد. صاحب‌نظران این مکتب جی.ای.مور و برتراند راسل هستند (کاردان و همکاران، 1380: 245).

مکتب اسلام

مکتب اسلام اساس تربیت را در اعتقاد به توحید، نبوت و معاد می‌داند و تمام جهان را تحت معیشت الهی قلمداد می‌کند. تعالیم این مکتب توسط قرآن‌کریم، احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام بیان شده و در تمام اعصار و قرون قابل اجرا است. صاحب‌نظرانی چون خواجه نصیرالدین طوسی، ابن مسکویه، ابن سینا، ابن‌خلدون، علامه مجلسی، احمد نراقی، امام خمینی رضوان الله علیه و علامه جعفری و ... با بهره‌گیری از این تعالیم مقدس به نظریه‌پردازی پرداخته‌اند و در امر تربیت، سعادت انسان را در گرو اطاعت از اوامر الهی و رسیدن به قرب الی‌الله می‌دانند.

ارزش‌شناسی به بحث درباره‌ی نظریه ارزش می‌پردازد و در صدد است تا آنچه که خیر و صحیح است را توصیه کند. اخلاق[7] و زیبايي‌شناسی[8] بخش‌های ارزش‌شناسی را تشکیل می‌دهد. اخلاق ارزش‌های معنوی و منش را به روش فلسفی مطالعه می‌کند و زیبايي‌شناسی ارزش‌ها را در قلمرو زیبایی و هنر بررسی می‌کند. ارزش‌ها در یک تقسیم‌بندی به چهار گونه هستند. الف. ارزش عینی: ارزش‌هایی که به‌دلیل خصوصیات موجود در اشیاء یا اعمال هستند، عینی‌بودن ارزش‌ها سبب پیدایش عوامل مورد پذیرش همگان شده است؛ ب. ارزش ذهنی: ارزش‌هايي كه حاصل علایق و احساسات افراد هستند؛ ج. ارزش رابطه‌ای: اساس ارزش بر مبنای رابطه میان شیء و فرد تلقی می‌شود، شیء يا عمل ویژگی‌های خاصی دارد و فرد در تجارب خود گرایشی به آنها دارد؛ د. ارزش زمینه‌ای: این نظریه با عقاید دیویی، سازگار است و ارزش هر امری را در زمینه با موقعیت خاص می‌داند. در اینجا شیء، شخص و رابطه میان آنها در یک زمینه و موقعیت معین است. با ارزش تلقی‌کردن یک شیء یا یک عمل، وابسته به موقعیتی است که این شیء یا عمل در آن ظاهر می‌شود. البته مبالغه دیویی در تأثیر موقعیت در ارزش‌ها، مانع معتبر تلقی‌کردن معیارهای ثابت در مورد ارزش‌ها است (شریعتمداری، 1380: 156).

از مهم‌ترین مقوله‌هایی که در مکاتب مختلف فلسفی در مورد آن بحث شده و صاحب‌نظران تربیتی در مورد آن به نظریه‌پردازی پرداخته‌اند، برداشت و ذهنیت از انسان است. مکتب اسلام با دیده ارزش و احترام به انسان نگاه می‌کند. محمدامین صادقی‌ارزگانی (1383) انسان کامل را از نگاه امام خمینی چنین توصیف می‌کند: انسان کامل، مانند آینه‌ای است که دو چهره داشته باشد؛ در یک چهره آن اسما و صفات الهی ظهور و تجلی می‌کند و حق سبحانه خود را در آینه حق‌نماي شهود می‌کند و در چهره دیگر آن، عالم هستی را با تمام اوصاف و کمالات وجودی نشان می‌دهد. پس انسان کامل عبدالله، عندالله و ولی‌الله است. فرشتگان چون مقام الهی معینی دارند، نمی‌توانند از آن بالاتر روند. برخلاف انسان کامل که در هیچ مقامی توقف ندارد و استعداد صعود به بلندای کمال را دارا است. بدین‌جهت جامه زرین خلافت الهی به قامت بلند او دوخته شده است.

نظریه شناخت و دانش نیز از طرف مکاتب متعدد مورد بررسی قرار گرفته است. مکتب اسلام به قدرتی متعالی، کلی و روحانی همان خدا اعتقاد دارد و آن را مقدم بر تجربه انسان می‌دانند .فلسفه‌های ایدالیسم و رئالیسم نیز اعتقاد به مرجعی کلی برای معرفت دارند، اما فلسفه عملگرای در باب معرفت بر تجربه و شواهد تجربی توجه می‌کنند که توسط همگان تحقیق‌پذیر باشد. معرفت حالتی است عمومی یا رفتاری که در اثر برخورد فرد در درک، فهم، قضاوت، تمایلات و مهارت‌های او در امور مختلف به‌وجود می‌آید. منابع کسب معرفت حواس ، قدرت عقلانی و شهود است (همان: 24).

ارزش‌ها در مکتب اسلام

ارزش تعلق خاطری است که انسان به شیء، مقام یا یک هنر دارد و احساس حسن و قبح امور را شامل می‌شود (آموزگار، 1379: 125). از نظر مکتب اسلام، ارزش‌های والای انسانی دائمی و پایدارند و در هر زمان و مکانی ارزشمند هستند و گذشت زمان و کهنگی ارزش‌های والای انسانی را از بین نمی‌برد. واژگانی چون صداقت، حقیقت، عدالت و عبودیت از زمان خلقت انسان‌ها دارای ارزش بوده و خواهد بود و دلیل برتری انسان بر سایر مخلوقات الهی هم پایبندی به همین ارزش‌های مطلق و جاویدان است. از اهداف بعثت انبیاء نیز دعوت به ارزش‌ها است. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «اِن اَلله لَم یَبعثُ اِلا یَصدق الحَدیث و داء اَلامانَهِ خداوند مبعوث نکرد پیامبران خود را مگر اینکه مردم را به صداقت و دادن امانت دعوت کند» (فرید، 1385: 87). معیارهای ارزش در مکتب اسلام که با استنباط از قرآن و تعالیم ائمه معصومین علیهم السلام به‌دست آمده، شامل موارد زیر است:

  1. در رأس همه ارزش‌ها واژه الله قرار دارد که مقدس‌ترین و متعالی‌ترین ارزش‌ها است؛
  2. معیار ارزش انبیاء و امامان معصوم علیهم السلام هستند که تمام ارزش‌های انسانی را در خود دارند؛
  3. ضابطه ارزشی توسعه شناخت انسان، بهره‌گیری از عقل و کسب حکمت و معرفت است (آموزگار، 1379: 128).

«هَل یَستوی الذینَ یَعلمونَ وَ الذینَ لا یَعلَمون و الذینَ لا یَعلمون؛ آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند، برابرند»(زمر: 9). ارزش‌هایی مانند: عدالت، شجاعت، تحصیل علم، جهاد، عبودیت در پیشگاه خداوند، نیکی و انفاق به همنوعان، وفای به عهد، ادای امانت، درستکاری، قناعت و .... از نظر بینش اسلامی در همه‌ی دوران‌ها دارای ارزش هستند و بت‌پرستی، قمار، کم‌فروشی، خیانت در امانت، پیمان‌شکنی، تجاوز به حق دیگران، ربا، ریا و ضد ارزش به‌حساب می‌آیند.

انسان در مکتب اسلام

در مکتب اسلام، انسان به‌دلیل انسان‌بودنش دارای ارزش است. عرب عجم و دختر و پسر تفاوتی ندارند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در زمانی ماموریت خود را آغاز کرد که اعراب جاهلی به زنده به گورکردن دختران خود می‌پرداختند، وی دختر خود، حضرت فاطمه سلام الله علیها را بسیار تکریم می‌گرداند. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «الناسُ مَعادن کَمعادن الذِهب و الفِضه؛ مردم مانند معادنی از طلا و نقره هستند (فريد، 1385: 241). انسان‌ها از زمان آدم تا امروز، همانند دندانه‌های شانه با یکدیگر برابرند، عرب بر عجم، سرخ به سیاه برتری ندارد مگر با تقوا. انسان با داشتن فطرتی الهی و غرایز حیوانی در اعمال و رفتار خود با ایجاد تعادل می‌تواند به سرمنزل مقصود برسد. اگر خداجویی ذاتی و صفات انسان واقعی بر وجودش غالب شود، مقام و منزلت او از فرشتگان بالاتر است و اگر خصایص حیوانی بر او غلبه کند تا حد حیوانات پایین می‌آید. انسان موجودی است که می‌تواند تا بی‌نهایت در جهت کمال و نقصان پیش رود. حیات دنیوی برای انسان محل گذر و آزمایش است. ارزش و منزلت انسان‌ها به‌واسطه نیات پاک، اعمال و گفتار درست و میزان تلاش آنها در عبودیت و خدمت به همنوع مشخص می‌شود. در واقع، ویژگی‌های انسان از بعد مکتب اسلام عبارت است از:

  1. انسان دارای فطرتی الهی و خداجویی است: «بدان که مقصود از فطرت الله که خدای تعالی را بر آن مفطور فرموده حالت و هیئتی است که خلق را بر آن قرار داده که لوازم وجود آنها از چیزهایی است که در اصل خلقت خمیده آنها برای آن مخمر شده است. فطرت الهی از الطافی است که خدای تعالی به انسان اختصاص داده» (امام خميني، 1384: 154)؛
  2. از نظر اسلام انسان عصاره هستی است و باید به نحو احسن تعلیم و تربیت یابد. انبیا از طرف خدای تبارک و تعالی برای تربیت بشر و انسان‌سازی آمده‌اند. تمام کتب انبیاء به‌ویژه کتاب مقدس قرآن‌کریم قصد تربیت انسان را دارند؛
  3. انسان موجودی وابسته و فقیر در برابر حقیقتی متعالی و بی‌پایان است، موجودی آگاه، مختار، کمال‌جوی و تربیت‌پذیر است، انبیا الهی برای تربیت وی فرستاده شده‌اند. انسان بدون دستگیری وحی نمی‌تواند به کمال واقعی برسد (مجتهدزاده، 1387: 2)؛
  4. انسان‌ها با جهد و تلاش و ریاضت می‌توانند به تعالی و کمال برسند. انسان اگرچه اشرف مخلوقات است، اما باید در حال تلاش و دانش‌اندوزی باشد.

انسان کامل، جامع بین مرتبه جمع و تفصیل بوده و محیط بر همه اموری است كه در سلسله نظام هستی تحقق دارد. پس هویت خداوند سبحان در چنین مظهر تجلی کرده است. فرشتگان الهی چون مقام معینی دارند نمی‌توانند از آن بالاتر روند. از این‌رو، جامه خلافت الهی برای قامت آنان بلند است، اما انسان کامل در هیچ مقامی توقف ندارد و استعداد صعود به بلندای کمال را دارا است. بدین‌جهت جامه زرین خلافت برای قامت بلند او دوخته است.

معرفت در مکتب اسلام

معرفت‌شناسی کلید رسیدن به هدف نهایی و قرب الهی است؛ زیرا بدون شناخت و معرفت، تقرب امکان‌پذیر نیست. شناخت سطحی ارتباط ضعیف و شناخت عمیق ارتباط مستحکمی را بین خالق و مخلوق برقرار می‌کند. علی علیه السلام می‌فرماید: «اَول الدِین مَعرفَته؛ آغاز دین معرفت خدا است» (نهج‌البلاغه، خطبه1). معرفت از نظر اسلام به دو صورت کسب می‌شود: حصولی و حضوری؛ در معرفت حصولی عقل، تجربه و حواس وسایل نیل به شناخت و معرفت به‌حساب می‌آیند. اگر چه در این نوع معرفت احتمال خطا وجود دارد، اما ابزار خوبی برای شناخت است. علوم و دانش بشری به تناسب فرهنگ جوامع و نیازهای فکری انسان‌ها تغییر کرده و تکامل پیدا می‌کند. این معرفت وسیله‌ای است برای تکامل علوم و رفع نیازهای فکری انسان‌ها. معرفت حضوری در فطرت انسان‌ها ریشه دارد و با ابعاد درونی او عجین شده است. این معرفت سهو و خطا ندارد و می‌تواند انسان را به هدف نهایی رهنمون کند (اعرافی، 1385: 43). از نظر اسلام عبودیت، حواس، عقل، فطرت، رویاهای صادقه، مکاشفات، شهود باطنی و وحی ابزار نیل به معرفت هستند.

دیدگاه غرب در مورد ارزش‌شناسی

غرب با دید عملگرایی خود ارزش اشیاء و افعال را برگرفته از نتایج آنها می‌داند و هر عملی را با ارزش تلقی می‌کند که به نتایج عملی و سودمند منجر شود. بدیهی است که به ارزش‌های جاودان و مطلق اسلام اعتقادی ندارد. ابعاد ارزش از نظر مکاتب غربی:

  1. زیبایی‌شناسی و اخلاق: از نظر غرب، هنر و زیبایی‌شناسی تنها به طبقه هنرمندان اختصاص ندارد و هرکسی به ابعادی از زیبا‌شناسی علاقمند است و ارزش آن را درک می‌کند؛ زیرا ذوق‌ها و درک زیبایی‌ها به‌عنوان ابعاد زیبایی‌شناسی به یک نسل و زمان اختصاص ندارد. بنابراین ارزش‌های زیبایی‌شناسی مطلق نیستند و از نتیجه پژوهش‌ها حاصل می‌شوند. نه تنها نوابغ و هنرمندان، بلکه مردم معمولی هم به آنها پی می‌برند. به نظر این مکاتب دیگر زمان آن گذشته که هنر در دست عده معدودی باشد. در زمینه اخلاق نیز غرب یکسره نسبی‌گرا بوده و ارزش‌های اخلاقی مطلق را که در همه زمان‌ها و مکان‌ها ارزشمند بوده باشد را پشتیبانی نمی‌کند. ملاک ارزش اخلاقی دیویی، سودمندی آن است.

از نظر غرب هوش عامل مهمی در زندگی اخلاقی است؛ زیرا نمونه‌های تازه‌ای از رفتار و اخلاق را ایجاد می‌کند و فاصله میان خود و دیگران را کاهش می‌دهد و خوشبختی بهتر فراهم می‌شود. پس آنچه را سودمند باشد و عقل تأیید کند، اخلاقی و جز آن غیر اخلاقی است (مایر، 1374: 498). پس مبانی اخلاقی و ارزشی مطلق نیستند، ریشه تجربی دارند و باید در بوته تجربه به آزمون گذاشته شوند. به‌نظر غرب، ارزش‌ها در نتیجه پاسخ انسان به محیط تولید می‌شوند و هیچ بعد از ابعاد هنری به دیگری برتری ندارد. مجسمه‌سازی، نقاشی، شعر و دیگر هنرها با هم مساوی‌اند و با توجه به ذوق و انگیزه افراد برای تمام مردم قابل درک کردنی هستند؛

  1. نسبی‌بودن ارزش‌ها: از نظر غرب، ارزش‌ها به‌طور مداوم تغییر می‌کنند و از طریق تجربه و روش حل مسأله به‌دست می‌آیند. ارزش‌ها مخلوق جامعه هستند، آزمون می‌شوند و بر اساس نتیجه آن، تصمیم به پذیرش یا رد آن گرفته می‌شود. در نتیجه ماهیت ارزش‌ها از فرهنگی به فرهنگ دیگر تغییر می‌کند (خلیلی، 1378: 112)؛
  2. زمینه‌ای بودن ارزش‌ها: غرب از تقسیم‌بندی انواع ارزش‌ها به عینی، ذهنی، رابطه‌ای و زمینه‌ای، طرفدار زمینه‌ای بودن ارزش‌ها است. ارزش هر امری را در زمینه یا موقعیت خاص می‌داند و ارزش فعل يا شيء را وابسته به موقعیت زمینه آن می‌داند. از نظر غرب خوب و بد، درست و نادرست وجود ندارد و در بوته آزمایش، تجارب افراد، شرایط و زمینه‌های مختلف تعیین می‌شوند.

جان دیویی به نقل از ویلیام جیمز در کتاب دموکراسی و تعلیم‌و‌تربیت می‌نویسد: در آیین پراگماتیسم هیچ‌گونه پیش‌داوری و اصول کلی، قاعده سخت و مطلق وجود ندارد. آیینی است دلپذیر .... و ارزش‌هایی را می‌پذيرد که در خور استفاده باشند، جنبه دموکراتیک دارد و شیوه‌های آن مختلف و انعطاف‌پذیر است (دیویی، 1333: 170).

دیدگاه غرب در مورد انسان‌شناسی

ابعاد انسان از نظر غرب حول چهار محور کلی است:

  1. انسان به عنوان موجودی مادی: انسان با همه ابعادش از جمله ذهن و معرفت موجودی مادی است. غرب با دوگانگی ذهن و عالم خارج، روح و جسم، ماده و معنا، عمل و نظر مخالف بوده و به انسان به‌عنوان موجودی مادی و این جهانی نظر می‌کند. خوب یا بد بودن انسان را قبول ندارد و معتقد است جنبه مهم بشر این است که می‌تواند تغییر کند، رفتارش را تغییر شکل دهد، نظرش وسعت پیدا کند و جهان‌بینی او کامل گردد؛
  2. انسان متأثر و تأثیرگذار در محیط‌های طبیعی و اجتماعی: از نظر غرب انسان هم تحت تأثیر محیط طبیعی و اجتماعی است و هم بر این محیط‌ها اثرگذار است. انسان چون با طبیعت سروکار دارد باید آن را بشناسد، تجربه کند و برای کسب منافع و رفع نیازهای خود بر آن فائق شود. همچنین انسان محصول جامعه و در عین‌حال سازنده آن است. کودک از روز تولد استعداد فراوانی برای معاشرت با دیگران دارد و چون خوي اجتماعی وی بسیار نیرومند است، هیچ فردی نمی‌تواند تنها بر پای خود بایستند، همچنان‌که یک بازرگان نمی‌تواند با خودش معامله کند. این بازرگان نه تنها وقتی که به داد و ستد کالا می‌پردازد، بلکه حتی در خلوت خود به طرح نقشه برای ارتباط اجتماعی دست مي‌زند و عملی اجتماعی انجام می‌دهد (دیویی، 1333:30). غرب در مورد انسان‌های اولیه که توانایی‌های کمتری نسبت به انسان‌های امروزی داشته‌اند بر این عقیده است که هوش انسان‌ها در اثر سهیم‌شدن در تجارب یکدیگر حاصل می‌شود و هر اندازه جامعه پیچیده‌تر و پیشرفته‌تر باشد، ابزار انسان‌ها برای کسب و گسترش هوش بیشتر است. پس انسان‌های ابتدایی کم‌هوش‌تر نبوده‌اند، بلکه ابزارهای کمتری در دست داشتند. انسان موجودی وسیله‌پرداز و ابزارساز است و کودکان می‌توانند ظرف مدت کوتاهی بخش عظیمی از تجربه انسان‌های پیشین را کسب کنند؛
  3. جامعه دموکراتیک عامل رشد و ترقی انسان: دیدگاه غرب در مورد انسان بر اساس تفکر دموکراتیک وی شکل‌گرفته است. تنها در جامعه دموکراتیک است که فرد مجال می‌یابد امکانات و استعدادهای خود را محقق کند. غرب از دموکراسی دفاع کرده است؛ زیرا اساس آن را مبتنی بر هوش و درایت انسان در کنار تجربه و همکاری می‌داند. انسان در این جامعه از دست عرف، سنت و تحمیلات خشن اجتماعی آزاد است؛
  4. انسان موجودی آزاد: غرب عقیده دارد که انسان می‌تواند هر روز آزادتر از روز قبل باشد. مشکلا‌ها و مسائل نباید آزادی وی را محدود یا سلب کند، بلکه باید انگیزه‌ای برای فعالیت و کسب تجربه باشد (آموزگار، 1379: 148).

دیدگاه غرب در مورد معرفت‌شناسی

هسته محوری اندیشه‌های تربیتی و نیز جهان‌بینی و انسان‌شناسی غرب، در معرفت‌شناسی است ( کاردان وهمکاران، 1379: 241). این ابعاد معرفت عبارتنداز:

  1. نسبی‌بودن معرفت: ملاک شناخت امری، سود دهی عملی آن است و معیار حق و باطل‌بودن و صدق و کذب یک عقیده نیز نتیجه‌بخشی و قابلیت حل مشکلات عینی به‌وسیله آن است. پس معرفتی حقیقتی است که بتواند در رفع نيازها و مشكل‌ها راهگشا باشد. شناخت و تفحص در اموري اشتباه است كه براي انسان امروزی و در این مکان فایده ندارد. شناخت در منظر غرب چنانکه فرانسیس بیکن انگلیسی مطرح کرده است، معرفتی است از طریق حل مسأله برای شناخت جهان؛ زیرا جهان و موقعیت‌ها متغیرند و نمی‌توان موقعیت‌های آینده را پیش‌بینی کرد و ارائه راه حل کلی برای مسائل مختلف ناممکن است و هیچ معرفتی برای همیشه درست و بی‌تغییر نیست. معرفت ما نسبت به جهان و مسائل آن نسبی است و وابسته به زمان و مکان است و شناختی را که پیدا کرده‌ایم به اکنون و اینجا تعلق دارد و قابل تعمیم به مکان‌ها و زمان‌های دیگر نیست (ابراهیم زاده، 1376: 219).

از نظر غرب معرفت همان عمل است که غایت تجربه است. معرفت غایی وجود ندارد و آنچه که هست یکسره تصدیق‌پذیری مجازی و موقتی است. معرفت برکنار از تجربه و دانش نیست، نوعی خیالبافی یا نظریه‌پردازی است (دیویی، 1343: 107). پس معرفت به موقعیت خاص بستگی دارد و نسبی است. معرفتی وجود ندارد که در تمام شرایط و موقعیت‌ها قبول کردنی باشد (شریعتمداری، 1373: 102)؛

  1. تحقق معرفت در اثر تحقیق و روش حل مسأله: تجربه که شامل مشاهده، آزمایش، مقایسه، تفکر و قضاوت است، اساس معرفت‌شناسی غرب را شکل می‌دهد. از نظر دیویی هر تجربه‌ای کامل‌تر و عمیق‌تر است كه ادراکات و عواطف بیشتری را برانگیزد و روابط بیشتری را تعیین کند. معرفت حاصل شده از راه تحقیق و روش حل مسأله وسیله‌ای است برای تغییر موقعیت و ارائه راه حل جدیدی که به سازگاری فرد با محیط منجر شود. از این منظر شناخت و معرفت وجهه آزمایشي دارد و بر پایه شعور متعارف از روش علمی است، غرب تنها روش حل مسأله پنج مرحله‌ای خود را پایه و اساس معرفت می‌داند. پس معرفت محصول تجارب است که پایه و اساس کسب معرفت‌های دیگر می‌شود؛
  2. معرفت عامل تغییر محیط: معرفت حاصل تعامل و ارتباط مستمر انسان، اشیاء و طبیعت است و این معرفتی است که چهره جهان را تغییر و به آن خط و سمت می‌دهد (اسماعیل، 1377: 11). عرصه کسب معرفت، محیط طبیعی و اجتماعی است و انسان‌ها با تعامل و بررسی، معرفت‌های تازه کسب می‌کنند و این معرفت، راهگشای معارف بعدی است و همین مسأله زندگی انسان را به سیر تکاملی و پیشرونده می‌کشاند و باعث می‌گردد چهره جهان هر روز تغییر یابد و نسبت به روز قبل کامل‌تر و مجهزتر باشد؛
  3. انکار معرفت‌های مافوق طبیعی: غرب با داشتن دیدگاه تجربی، معرفت و شناخت‌هایی را نمی‌پذیرد که نتیجه الهام، وحی، شهود، رویاهای صادقانه، عرفان و حقايق و معارف ادیان الهی باشد، بلکه شناخت را محصول آزمایش و تجربه می‌داند. تجربه و تفکر از نظر دیویی، محور تعلیم و تربیت هستند و روش‌ها توصیه‌های دیویی، برهمین مبنا پایه‌ریزی شده است.

نتیجه‌گیری

از نظر اسلام ارزش‌هاي والاي انساني جاودان و دائمي هستند و گذشت زمان و تغيير مكان ارزش واژگاني چون صداقت، حقيقت، عدالت و ... را از بين نمي‌برد. والاترين ارزش‌ها خداوند و رسولان وي هستند و بعد از آن ارزش‌هايي كه عقل آن را تاييد کند. از منظر اسلام، توحيد، رسول خدا و امامان معصوم علیهم السلام والاترين ارزش هستند. شجاعت، عدالت، ظلم‌ستيزي، ايثار، اعتدال و ميانه روي در كارها نيز ارزش‌ هستند و در تعليم و تربيت نيز از اساتید و معلمان درخواست مي‌شود که ارزش‌هاي انساني‌، اخلاقي و عقيدتي را به افراد انتقال دهند. جامعه‌اي كه تابع اصول بنيادي ارزشي خود نباشد هرگز نمي‌تواند با وام‌گرفتن از نظام ارزشي جوامع ديگر، تمدني نو ايجاد كند. اما از نظر مکاتب غرب، ارزش‌ها به‌طور مرتب در حال تغيير هستند و از زماني به زمان ديگر و مكاني به مكان ديگر فرق می‌کنند. معيار ارزش ترجيحات، كمبودها، اميال و نيازهاي انسان‌ها است. ارزش هر امري در زمينه و موقعيت خاص خود است. در زمينه تعليم و تربيت مکاتب غربی به نسبي‌گرايي ارزش‌ها معتقدند و اهداف غايي، ثابت، روش‌هاي تدريس مشخص و القاي ارزش از طرف معلم را مضر دانسته و عقيده دارند كودك در تجارب خودش بايد به ارزش امور پي ببرد. در حالي‌كه بر طبق تعالیم اسلام، استاد و معلم با اهداف از پيش تعيين‌شده و با روش تدريس مشخص، ارزش‌هاي والاي انساني و مصاديق آن را براي فرد معرفي مي‌كند. تنها نكته اشتراك در مورد ارزش‌شناسي اسلام و غرب تاكيد بر تأييد عقل در انتخاب و شناسايي
ارزش‌ها است. انسان در تعالیم اسلامی به‌دليل انسان بودنش داراي ارزش است و اگر خصايص والاي انساني را دارا باشد از فرشتگان نيز برتر است و هيچ نژادي از انسان‌ها بر ديگري برتري ندارد.

فهرست منابع

  1. قرآن كريم.
  2. نهج‌البلاغه.
  3. ابراهيم‌زاده، عيسي (1376) فلسفه تربيت، تهران: انتشارات پيام نور.
  4. اسماعيلی، سعيد (1377) پژوهشي پيرامون چند فلسفه تربيتي معاصر، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوي.
  5. اعرافي، عليرضا و همكاران (1385) اهداف تربيت از ديدگاه اسلام، تهران: انتشارات سمت.
  6. آموزگار، محمدحسن (1379) فلسفه و مكتب‌هاي تربيتي، تهران: انتشارات علامه طباطبايي.
  7. جمشيدي، سعيد (1382) بررسي و تبيين ديدگاه معرفت‌شناسي اسلام و پراگماتيسم و تحليل مقايسه‌اي روش‌هاي تربيتي آنها، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه شيراز.
  8. خليلي شوريني، سياوش (1378) مكاتب فلسفي و آراي تربيتي، تهران: انتشارات يادواره كتاب.
  9. خميني، روح الله (1384) چهل حديث، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام.
  10. ديويي، جان (1333) مدرسه و شاگرد، مشفق همداني، تهران: بنگاه مطبوعاتي صفي‌عليشاه.
  11. ديويي، جان (1343) مدرسه و اجتماع، مشفق همداني، تهران: بنگاه مطبوعاتي صفي‌عليشاه.
  12. ريحاني، محي‌الدين (1386) مقايسه انتقادي ديدگاه‌هاي تربيتي ديويي و پياژه، پايان‌نامه ارشد، دانشگاه پيام نور خوي.
  13. شريعتمداري، علي (1373) فلسفه، تهران: انتشارات فرهنگ اسلامي.
  14. شريعتمداري، علي (1380) اصول و فلسفه تعليم و تربيت، تهران: انتشارات اميركبير.
  15. فرامرزي‌گروسي، سولماز (1385) بررسي تطبيقي مبناي انسان‌شناسي مكاتب فلسفي طبيعت‌گرايي و عملكرد‌گرايي و پيامدهاي تربيتي آن، پايان‌نامه ارشد، دانشگاه پيام نور خوي.
  16. فريد تنكابني، مرتضي (1385) الحديث، تهران: انتشارات فرهنگ اسلامي.
  17. كاردان علي‌محمد و همکاران (1380) فلسفه تعلیم و تربیت، تهران: انتشارات سمت.
  18. ماير، فردريك (1374) تاريخ انديشه‌هاي تربيتي، علی‌اصغر فياض، تهران: چاپ مهر.
  19. مجتهد زاده، اصغر (1387) آراء و انديشه‌هاي تربيتي امام خميني، خبرگزاري فارس.
  20. نصر آبادي، حسنعلي بخيتار (1373) بررسي تطبيقي انديشه‌هاي فلسفي و تربيتي افلاطون و جان ديويي، پايان‌نامه دكترا، دانشگاه تربيت معلم تهران.

----------------------------------

پی‌نوشت‌ها:

[1] - Idealism

[2] - Realism

[3] - naturalism

[4] - pragmatism

[5] - Existentialism

[6] - philosophical analysis

[7] - Ethics

[8] - Aestheti

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

نقش خانواده در گسترش سبک زندگی اسلامی

نقش خانواده در گسترش سبک زندگی اسلامی

ضرورت شکل‌گیری فرهنگ دینی، ذهن را به سبک زندگی خانواده که نخستین آموزشگاه فرد است، رهنمون می‌سازد؛ خانواده با نقش‌های تربیتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی می‌تواند در اصلاح سبک زندگی تأثیرگذار باشد. سبک زندگی اسلامی...
بررسی تطبیقی سبک زندگی غربی و اسلامی

بررسی تطبیقی سبک زندگی غربی و اسلامی

پژوهش حاضر کوششی در جهت استخراج و بررسی تطبیقی و تحلیلی سبک زندگی در غرب و اسلام است. به بیانی دقیق‌تر هدف کلی این پژوهش، بررسی تطبیقی سبک زندگی غربی و اسلامی است...
سبک زندگی و فرهنگ ازدواج

سبک زندگی و فرهنگ ازدواج

در این مقاله سعی شده با تبیین مفاهیم سبک زندگی و زندگی اسلامی - ازدواج در ادیان - کشورها و فرهنگ‌های مختلف بررسی، موانع و مشکلات موجود در مسیر ازدواج را بیان کرده و پیشنهاداتی برای ازدواج و تشکیل زندگی مطابق فرهنگ و آموزهای دینی و اسلامی ارائه شود...
چرایی و چگونگی تبدیل ضد ارزش به ارزش در سبک زندگی

چرایی و چگونگی تبدیل ضد ارزش به ارزش در سبک زندگی

آنچه ما در اینجا به دنبال آن هستیم، این است که چرا گاهی یک ضد ارزش در نظر مردم آن جامعه به‌صورت ارزش تلقی می‌شود؛ ازاین‌رو با استفاده از روش تحقیق استنتاج منطقی در پی بیان احتمالاتی چون تحول در سرشت آدمی، باورهای نادرست، تغییر در نفس فعل، تقلید نابه‌جا، وسوسه‌های نفسانی، عدم اعتقاد قلبی و برخی علت‌های نسبی دیگر خواهیم بود.
Powered by TayaCMS