معنویت انسان‌انگار در افکار دیپاک چوپرا

معنویت انسان‌انگار در افکار دیپاک چوپرا
رسول حسن‌زاده؛ پژوهشگر مؤسسه بهداشت معنوی، Rh. hasanzadeh@gmail.com.

چکیده

نوشتار حاضر جستاري در نگرش‌ معنويت انسان انگار ديپاك چوپرا است، براي اثبات اين سخن، نيم‌نگاهي نيز به مباني هستي‌شناسي وي شده است. نگرش ايده‌آليستي چوپرا از جهان هستي، تمام قدرت و اختيار را تحت هيمنه ذهن انسان قرار مي‌دهد و تمام شئون خدایی را به نفع انسان مصادره می‌کند و در نهایت انسان را در مسند خدایی می‌نشاند. بر اساس این ديدگاه، تمامي مفاهيمي كه چوپرا آنها را در آثار خود براي تعريف انسان استخدام كرده، به راحتي قابل تبين است. در بخشي از اين نوشتار، به يكي از اين مفاهيم محوري با عنوان انسان خلاق اشاره شده است كه با تحليل اين مفهوم مي‌توان به جايگاه انسان به عنوان خالق واقعيت هستي در نزد چوپرا پي برد. مشاركت انسان در پديده‌هاي تكويني عالم، بساطت وجودي خدا را در يك سير پويشي قرار مي‌دهد. چوپرا به عنوان يك انسان‌گراي افراطي از انسان‌گراهاي ملحد مكتب تكامل‌گرايي پيروي مي‌كند. از ويژگي‌هاي برجسته چوپرا پيوند ميان معنويت و ماده است كه با تبيين و تحليل وجودي انسان بر حول سه بعد جسم، روح و ذهن و ارتباط آن‌ مي‌توان به نظام معرفتی چوپرا پي برد. دستیابی به سلامتی به عنوان رسالت تعالی‌جویانه‌ی انسان بر اساس این سه بعد، بخش نهایی این مقاله را تشکیل می‌‌دهد.

واژگان كليدي: ديپاك‌چوپرا، تفكر نوين، ايده‌آليسم، انسان‌گرايي، تكامل، شعور برتر.

مقدمه

ديپاك چوپرا[1] امروزه جايگاه ويژه‌اي را در ميان رهبران جنبش‌هاي معنوي نوپديد به خود اختصاص داده است. پيشينه زندگي چوپرا[2]، آشنايي و تربيت وي در مكتب رهبران معنوي ـ همچون تریگونا[3] و مهاريشي ماهاش ـ سرآغازي براي شكل‌گيري يك جنبش پوياي معنوي براي جهان غرب به‌شمار مي‌رود. ديپاك چوپرا واشنگتن‌دی‌سی را براي شروع فعاليت‌هاي خود انتخاب كرده و یک کلینیک پزشکی آیورودايی را با کمک ماهاری ـ شی[4] رهبر تی. ام[5] ـ راه اندازی می‌کند.

آشنایی چوپرا با فرقه‌های معنوی درمان‌گرا باعث می‌شود رویکرد تطبیقی به یافته‌های جدید پزشکی را در پیش گیرد؛ به همین جهت در سال ۱۹۸۹، کتاب «شفای کوآنتومی: کاوشی در مرزهای پزشکی ذهن- بدن»[6] را نوشت. این کتاب آغازی برای ترویج آموزه‌های شبه‌معنوی چوپرا به‌شمار مي‌رفت؛ بدین صورت که به بهانه‌ی ارائه راهکارهای درمان و تغذیه از طریق ذهن و بکارگیری مراقبه‌های شرقی، تفکرات اومانیستی غرب و الهیات شرقی را درهم می‌آمیزد. چوپرا در سال ۱۹۹۳ بنیاد تی‌ام را ترک می‌کند و کالیفرنیا را برای تأسیس مرکز درمانی- معنوی[7] جهت ترویج افکار خود برمی‌گزیند. فعالیت گسترده چوپرا در این مرکز، تأسیس یک شبکه‌ي تلویزیونی با نام کانال جهانی شفا، نشر آثار متعدد و ادعای درمان بسیاری از بیماری‌های لاعلاج ـ به‌خصوص بیماری AIDS ـ و ادعای افزایش طول عمر از طریق آموزه‌ها و مراقبه‌های وی باعث می‌شود در سال 1999 مجله تایم نام چوپرا را در لیست چهره‌های تأثیرگذار و قهرمان‌های قرن بیستم ذکر ‌کند.

بنیادی‌ترین بحث چوپرا در نظام سلامت انسان، ارتباط ذهن و بدن، همچنین تأثیرگذاری شدید ذهن بر بیماری‌ها و روند پیری است. بر این اساس چوپرا در آثارش نگرش ایده‌آلیستی حاکم بر جهان‌بینی خود را هم ارائه می‌دهد وی با ارائه تفسیرهای جدید از نظریه کوانتوم سعی دارد ایده‌های عینیت‌گرا در علم را به چالش بکشد و در این میان بهترین پشتوانه برای این ایده در نظام تفکری هند است. چوپرا توجیه‌های متافیزیکی و حتی فیزیولوژی را مبتنی بر ذهن آدمی می‌داند. اگرچه این دیدگاه وی از سوی برخی دانشمندان غربی[8] مورد انتقاد قرار گرفته است، اما این ایده امروزه به عنوان یک سیستم باوری از سوی برخی از جنبش‌های نوپدید معنویت‌گرا، مانند: کلیسای علم مسیحی[9] و جنبش تفکر نوین[10] مورد تأکید قرار می‌گیرد. البته چوپرا نیز در این جنبش‌ها حضور فعالی دارد و اغلب نقش رهبری را در این جنبش‌ها ایفا می‌کند. به همین جهت از دیپاک چوپرا جزو رهبران عصر جدید[11] یاد می‌شود.

کتاب‌های متعددی از چوپرا تا به امروز در موضوع‌های مختلف اجتماعی، دینی، فلسفی و روانشناختی عرضه شده است، که این آثار به 75 عنوان می‌رسد و به بیش از 35 زبان زنده دنیا ترجمه شده است و 21 عنوان از آثارش جزو پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌تامز قرار گرفته است. اگرچه اغلب آثار چوپرا در زمینه‌ی سلامت و درمان مبتنی بر درمان آیورودایی نوشته شده است؛ اما به دلیل گرایش‌ها و فعالیت فرقه‌ای چوپرا در جنبش‌های نوپدید ديني، آثار متعددی را در حوزه باورهای عصر جدید و معنویت پست‌مدرن می‌توان از او مشاهده کرد. کتاب «چگونه خدا را بشناسیم»[12] از آثار مهم چوپرا است که در آن سعی دارد تصویری متفاوت از خدا در ادیان توحیدی ارائه دهد. خدایی غیر متشخص، که ذهن انسان در فرآیند تکاملی، آن را فرافکنی می‌کند. بر اساس این دیدگاه چوپرا سعی دارد با رویکردی محافظه‌کارانه نسبت به ادیان و مکاتب مختلف، هر یک از باورهای گوناگون از خدا - حتی دیدگاه‌های شرک‌آلود و وحیانی به کمک تفکرهای ذهنی انسان - را در یک جعبه منفرد جای دهد و تنها تمایز را در سطح آگاهی و لایه‌های دماغی انسان بیان می‌دارد. البته در دیدگاه چوپرا خدای ادیان توحیدی هیچ‌گاه اندیشه و باور برتر نیست، یک باور سطحی است که نیاز به تکامل شعوری دارد. چوپرا علاوه بر ارائه باورهای جدید الهیاتی در این کتاب و در دیگر آثارش، مستقیم سراغ تحلیل مبانی هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی می‌رود؛ کتاب «ذهن بی‌انتها» دیدگاه‌های غیرواقع‌گرایانه را نسبت به هستی مورد تحلیل و تبیین قرار می‌دهد.

چوپرا با ادعای اینکه آموزه‌های او جهان‌شمول است، سعی دارد با رویکردی محافظه‌کارانه تمامی مکاتب را با خود همراه کند. سه کتاب مهم او درباره سه شخصیت دینی و معنوی - بودا، مسیح و حضرت نبی‌اکرم (ص) ـ برش‌های سلیقه‌ای از زندگی ایشان است که در جهت جهانی‌سازی معنویت ساختگی تفکر نوین انجام گرفته است. (چوپرا، 1391: 12) در میان آثار چوپرا علاوه بر مباحث نظری نیازهای کاربردی انسان‌ها نیز در نظر گرفته شده که این آثار در حوزه مباحث روانشناختی، موفقیت‌های فردی، تحصیلی و زناشویی ارائه شده است. کتاب هفت قانون معنوی موفقیت، جاده عشق، هدیه عشق، در شادی پایدار زیستن از جمله این آثار است.

با وجود تنوع موضوعی در آثار چوپرا شاخصه‌ی مشترکی در تمامی آثار رخ می‌نماید و آن نگرش انسان‌گرایانه وی در مسائل مختلف علمي- ديني است. نقطه آغازین انسان‌گرایی چوپرا را می‌توان در دیدگاه‌های هستی‌شناسانه وی جست‌وجو کرد، تا حدی که تکوین نظام هستی و استواری آن وابسته به ذهن آدمی است. در این نگرش ذهن‌گرایانه، واقعیتی منفصل از ذهن انسان وجود ندارد و واقعیت پدید آمده از ذهن انسان است. تمرکز چوپرا بر سلامت انسان، تلاش برای جاودانگی جسم انسان و دیدگاه‌های لذت‌گرایانه، تأییدهایی دیگر بر نگرش انسان‌گرایانه او است.

من کیستم؟

دستیابی به نگرش‌های انسان‌گرایانه چوپرا از میان آثارش کار دشواری نیست، زیرا از رسالت‌های مهمی که بر عهده هر یک از رهبران تفکر نوین گذاشته شده، تغییر ساختارهای معرفتی پیشین دینی و ارائه باورهای جدید در جهت شکل‌گیری تمدن نوین معنوی پست‌مدرن است. چوپرا یکی از چهره‌‌های تأثیرگذار در عصرجدید با ژستی فیلسوف‌مآبانه، بنیادی‌ترین مسائل معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی را در قالب نظریه‌های جدید ارائه می‌دهد. کتاب «طریق کیمیاگری» در قالب بیست درس به برخی از این نظریه‌ها اشاره می‌کند که در درس چهارم، چوپرا مستقیم سراغ بحث انسان‌شناسی می‌رود و سؤال «من کیستم» را به عنوان
با ارزش‌ترین سؤال بشر مطرح می‌کند. «درس چهارم: من كيستم؟ تنها سؤالي كه ارزش پرسيدن دارد و تنها سؤالي كه هيچ پاسخي بدان داده نشده است» (چوپرا، 1384: 49).

از نکته‌های جالب در این سؤال مهم، ادعای عدم پاسخگویی به آن در طول تاریخ بشری بوده است. از همین رو چوپرا در مقام پاسخگویی به این سؤال مهم درمی‌آید. من کیستم؟ «بازي كردن نقش‌هاي بي‌شمار كه به شما تعلقي ندارد». این تعریف اگرچه در نگاه اول قریحه شاعرانه نویسنده را به رخ می‌کشد، اما توصیف هریک از باورهای فردی، رفتارهای ارزش‌شناختی و ویژگی‌های روانشناختی که موجب تمایز شخصیتی افراد می‌شود، به بازی و عنوان بازیگر به انسان، گویای نگرشی متفاوت از دیدگاه تعالی‌گرایانه دینی به انسان است. اگر بخواهیم از این جواب مبهم رمزگشایی کنیم، تفصیل چوپرا در تبین مصداقی این پاسخ به ما کمک خواهد کرد. چوپرا در تعریف انسان کامل بیان می‌کند کامل بودن یعنی «رها بودن از هر نقشي حتي مادري» نقشي را كه ايفا مي‌كنيم يك محدوديت است (خواهر، همسر، دختر و مادر). زني كه فقط مادر باشد زندگيش را تمام شده خواهد يافت (چوپرا، 1384: 54). نقش مادری و دیگر نقش‌ها نه تنها هیچ تأثیری در سیر استکمالی انسان ندارد، بلکه در این دیدگاه برای رسیدن به کمال باید از این ویژگی‌ها رهایی جست. چوپرا غایت این نقش‌ها و تنوع وجودی نقش‌های بی‌شمار در زندگی انسان را رسیدن به لذت بیشتر - بدون در نظر داشتن واقعیت ارزشی آن ـ بیان می‌کند.

یک بازیگر پخته نیز به همین ترتیب از اجرای نقش‌های متنوع شاد می‌گردد و از ظاهر شدن به شکل‌های متعدد لذت می‌برد. ما همچون بازیگران بزرگ نمایشنامه‌های شکسپیر، در طول عمر خود نقش‌های بی‌شماری را بازی می‌کنیم چه پدر باشیم چه مادر، عاشق یا دوست، هر نقشی یک شروع، یک میانه و یک پایان دارد آن‌گاه که خود را با مشاهده دائمی نقش‌های خود بفهمیم می‌توانیم از هر بخش آن، بدون آنکه در سایه صحنه‌های خوب و بد آن قرار گیریم، لذت ببریم (چوپرا و سیمون، 1378: 78).

فروکاهش صحنه حقیقت جهانی به پرده نمایش و بازیگری، ریشه در دیدگاه هستی‌شناسانه چوپرا دارد. نگرشی که مدعی است مسائل پیرامونی و مرتبط با انسان در این جهان خیالی بیش نیست و بهره‌ای از واقعیت ندارد و انسان فقط می‌تواند از این مسائل خیالی لذت ببرد، بدون آنکه به دنبال سنجش و تطبیق آن با مفاهیم حقیقی‌، مانند مفاهیم اخلاقی و یا دیگر امور واقعی هستی باشد.

انسان ذهنیت‌گرا

در دیدگاه انسان‌گرایانه چوپرا تمامی دنیای مادی تحت سلطه و هیمنه ذهنی انسان خلق شده و ادراک می‌شود و با عدم انسان، دیگر جهانی وجود نخواهد داشت. هر ادراکی که انسان از دنیای مادی دارد تصوراتی است که ذهن، آنها را خلق می‌کند و در زعم خود به آن لباس واقعیت می‌پوشاند.

تجربه‌ي دنياي مادي در واقع خرافاتي است كه ما ساخته‌ايم؛ زیرا ياد گرفته‌ايم به حواس پنج‌گانه‌ي خود اعتماد كنيم. عالم هستي در واقع همانند سوپ انرژي است و ما اين سوپ انرژي را با حواس پنج‌گانه هضم می‌کنیم و بعد در آگاهي خود به يك واقعيت مادي بدل مي‌كنيم (چوپرا، 1388: 24).

در این دیدگاه نقش اساسی در ماهیت هستی ازآنِ حس‌هاي انسان است. بدین صورت که توده‌هاي انرژي را به صدا و ارتعاش، شكل و انسجام، بافت و رنگ، بو و طعم تغيير مي‌دهند و سوپ انرژي را تبدیل به واقعیت درک شده می‌کند. البته در این نگرش این کار آگاهانه صورت نمی‌گیرد و تحت تأثير شرايط اجتماعي انجام می‌شود که چوپرا از آن با عنوان «هيپنوتيزم شرطي‌شدن به عادت‌هاي اجتماعي[13]» یاد می‌کند. این ادراکات در وجود آدمی به قدری غیرواقعی تعریف می‌شود که در حد یک رؤیا و خیال زودگذر عنوان می‌شود. «تجربه‌ي حسي صددرصد غيرواقعي و همان قدر گذرا و خيالي است كه يك رؤيا» (چوپرا، 1388: 24).

چوپرا برای اینکه بتواند کسانی که بر مبنای عقل و وحی این تفکر را پس می‌زنند مجاب کند، پشتوانه‌هایی را از پیشینه تفکر هندی و یافته‌های جدید فیزیک کوانتوم می‌آورد. با نگرش ودایی، بهره وجودی هستی خیال و وهم است.

این دنیایی که در آن هستیم آنقدرها محکم و استوار نیست که بتواند مدتی طولانی دوام آورد. چیزی است که فلاسفه هند آن را «مایا» می‌نامند. مایا در سانسکریت به معنی وهم و خیال است (چوپرا، 1384: 211). از ديدگاه ودايي جهان به واقعيت و خيال تقسيم مي‌شود. خيال يا مايا، از نيروها و پديده‌هاي موقتي و گذرا تركيب شده و واقعيت نيز از جان تشكيل شده است. خويشتن راستيني كه كريشنا در بهاگواد-گيتا از آن سخن مي‌گويد در فراسوي همه فرديت‌ها و هرگونه تغيير و تحول در زمان و مكان قرار دارد (چوپرا، 1388: 17).

ماهیتی که از ذات انسان تصویر می‌شود - به عنوان کانون حیات بخش هستی - در سیر تکاملی با آفرینش دیگر اجزاء هستی، خود را آشکار می‌کند. ميدان شعوری كه با خودش در تعامل است و سپس به صورت ذهن و جسم در مي‌آيد. سیطره وجودی انسان در هستی، دیدگاهی افراط‌گرایانه از انسان‌گرایی است که انسان جایگاه خدایی را برای خود برمی‌گزیند و تمامی شئون خدایی، مانند خلقت و تدبیر هستی را عهده‌دار می‌شود. این منبع آگاهی، آفرینش را از درون شروع می‌کند و خود و جهان هستی را خلق می‌کند.

«ذهن ما عنصر مهم خلق کردن است. حقیقت در معنای نهایی خود در ذهن انسان شکل می‌گیرد. ذهن انسان است که حقیقت را می‌سازد. بیرون از ادراک، افکار و تجربه‌ی حقیقت اعتباری ندارد. شکل، اندازه حالت ظاهر یا هر ویژگی یک شیء، کیفیتی صددرصد ذهنی است. ما حقیقت خود را می‌سازیم» (چوپرا، 1388: 232).

در دیدگاه چوپرا دنیای مادی مستقلِ از ذهن وجود ندارد، جهان مادی تصویر و سرابی است که ذهن انسان آن را ایجاد کرده است. ذهن می‌تواند این روند خلقت را ادامه دهد، تنها کاری که انجام می‌دهد این است که انسان‌ها در جمع خود به توافق برسند که چیزی وجود دارد و بعد این توافق، آن حقیقت را تولید کنند. قبل از آنکه چیزی بتواند به حقیقتی تبدیل شود باید به شکلی در ذهن انسان وجود داشته باشد. این دیدگاه، چوپرا را جزو شخصیت‌های ذهنیت‌گرا و ایده‌آلیست قرار داده است.

«جز «شما» در كل آفرينش كسي ديگر وجود ندارد. ذهن كيهاني، دنياي فيزيكي را خلق و ذهن فردي دنياي مادي را تجربه مي‌كند، اما در واقع ذهن كيهاني و فردي متأثر از آگاهي بي‌انتها هستند. اگر اين واقعيت را درك مي‌كرديد كه شماي كنوني، همان ميدان آگاهي است كه بدن، ذهن و تمام كيهان را خلق مي‌كند، اگر اين واقعيت را به‌گونه‌اي روشنفكرانه و تجربي درك مي‌كرديد، چه طور ممكن است قدرتي براي تبلور اشياء نداشته باشيد؟» (چوپرا، 1388: 25).

چوپرا سعی دارد با به‌کارگیری نادرست یافته‌های جدید فیزیک کوانتوم، طریق روشنفکرانه و تجربی را برای پیروان خود جهت القاء این باورهای موهوم به‌کار گیرد.

«فيزيك كوانتومي به ما مي‌گويد كه جهان متشكل از يك ميدان هشياري ناپيداست كه به صورت گوناگون و نامحدود در عالم هستي تجلي پيدا مي‌كند. ميدان هوشياري كه به طور ذهني تجربه مي‌شود، ذهن است» (چوپرا، 1388: 28). تفسیرهای ذوقی از یافته‌های جدید و دستیابی آسان به مرزهای علم و قله‌های رفیع علمی که تلاش‌های چندین ساله دانشمدان را در پی داشته، برای هر مخاطبی جذاب است. به همین جهت رهبران عصر جدید برای کسب مقبولیت جامعه روشنفکر از این روش‌ها بهره‌های زیادی می‌برند. تا حدی که نظریه‌های جدید علمی دیگر در انحصار کتاب‌های آکادمیک نیست، بلکه در اکثر آثار این جنبش‌ها و در لابلای سطور مطالب و آموزه‌های معنوی و متافیزیکی آنها اصطلاحات علمی پر است. سنگینی مفاهیم علمی برای قشر عادی جامعه فرصت هرگونه تعقل و ارتباط‌سنجی بین مطالب را می‌گیرد و مخاطبین خود را مقهور آموزه‌های غیرواقعی، اما به ظاهر علمی می‌بینند. برای نمونه دیپاک چوپرا برای استدلال غیرواقعی بودن هستی و اثبات نظریه‌های ذهنیت‌گرایانه خویش، سراغ نظریه‌های نسبیت و کوانتوم می‌رود. اگرچه در ابتدای امر، مطالب قابل استنادی ارائه می‌دهد، اما در ادامه ارتباط این یافته‌ها با متافیزیک امری غیرقابل اثبات است.

«فيزيك انشتين مي‌گويد هر چيزي كه از ديد ما جامد به نظر مي‌رسد عملاً 999/99 درصد آن خلأ است. در همينجا اين ديدگاه ماوراء الطبيعه شرقي، مبني بر اينكه در پشت هر خيال مادي و تهي، واقعيتي معنوي نهفته است، بسيار معقول و پذيرفتني جلوه مي‌كند» (چوپرا، 1388: 19).

چوپرا با اثبات خلأ 999/99 تهی بودن و خیالی بودن ماده را اثبات می‌کند. در حالی‌که ذرات محرک ماده را به‌وجود آورده‌اند و نمی‌توان آن ذرات را نادیده و خیالی فرض کرد و مهم‌تر اینکه ربط خلأ موجود در ماده با واقعیت معنوی، تعبیری ذوقی و غیرقابل اثبات است. چوپرا شرط پذیرش این سخنان غیرمعقول را حاکمیت شک و تردید بر تعقل و دانش عنوان می‌کند.

یکسره از نزديك به شك‌هاي منطقي‌ات نگاه كن، در پس هر شكي يك شكاك ايستاده است و در پس هر شكاكي يك انديشه و در پس هر انديشه‌اي يك نقطه از هشياري ناب، كه پيش از ظهور هر فكري به آن آگاه است؛ من آن نقطه آگاهي هستم (چوپرا، 1384: 65).

بر اساس این نگرش فقط انسان شکاک می‌تواند به این نوع معنویت برسد؛ زیرا عقل‌ورزی انسان عاقل موجب می‌شود هر یک از این القاءها توهمی را پس بزند «واقعيت پرنده‌اي زيبا است كه در دست‌هاي شما مي‌لرزد. اگر آن را زياد نگاه داري، خواهد مرد» (چوپرا، 1384: 132). ارتباط انسان با واقعیت مادی هستی، امری معمول و محسوس است؛ در مقابل معنویت که پدیده‌ای ماورای ادراک مادی است. در دیدگاه دینی، معنویت مبتنی بر حقیقتی است که سرچشمه‌ی تمامی هستی است، نوری است که اگر بر جان آدمی بتابد تمام وجود انسان را روشن به معرفت و نور الهی خواهد کرد. بهره‌مندی از نور معرفت ازآن کسانی است که از ظلمت اوهام به دور هستند و با پیروی از فطرت حقیقت‌جوی خویش طریق هدایت را برمی‌گزینند. مدعیان معنویت‌های پست‌مدرن در راستای اهداف سلطه‌جویانه خود، معنویت وهم‌گرایانه را برای پیروان خود توصیه می‌کنند. به همین جهت هرگونه ابزار معرفت‌شناختی کنار گذاشته می‌شود. چوپرا برای کنار گذاشتن معرفت عقلانی، انسان‌ها را زندانیان عقل و هوش می‌داند و توصیه به رهایی از این زندان می‌کند (چوپرا، 1384: 26). تنها طریق دستیابی به این نوع معنویت، سرگشتگی و تحیر در تاریکی‌ها و ظلمت‌های توهمی نفس خویش است. بینش هستی‌شناسانه و معرفت‌شناختی چوپرا به قدری در خلسه توهم و تحیر گرفتار است که وجود خود را رؤیایی در ذهن سنجاقک می‌پندارد. «پس از لحظاتي فراموش كردم كه من اين سنجاقك را در رؤيا مي‌ديدم و يا اينكه او مرا در رؤيا مي‌بیند» (چوپرا، 1384: 41).

انسان خلاق

دیدگاه انسان‌گرایانه می‌کوشد تمام شئون خدایی، حتی آفرینش را به نفع انسان مصادره کند. خلقت از ویژگی‌های برجسته‌ی خدایی است، صفتی که تمامی مخلوقات را در مقابل‌ دست مقتدر و خلاقانه خدا به تعظیم فرود می‌آورد. اما وقتی عظمت خلقت به وهم و رؤیا کاهش می‌یابد، انسان رؤیاپرداز نیز خالق این جهان موهوم خواهد بود.

در ميدان وسيع آگاهي، شما در خلق دنيايي شركت داريد كه تجربه مي‌كنيد. امكان دارد دنيايي كه در بيرون است واقعي به نظر برسد، در واقع دنيا ذهني است و پرداخته تفسيرهای شما است (چوپرا، 1388: 45). در هند ضرب‌المثلي است كه مي‌گويد: «با درون بيني، من بارها و بارها خلق مي‌كنم. ذهن را خلق مي‌كنم، بدن را خلق مي‌كنم، افكار و عالم هستي را خلق مي‌كنم، من همه‌ي آنچه را واقعيت مي‌نامم، خلق مي‌كنم» (چوپرا، 1388: 34).

بنابر دیدگاه چوپرا فرآیند این آفرینش که به صورت ناآگاهانه صورت می‌گیرد با تبادل انرژی و اطلاعات میان ذهن انسان و عالم هستی است که موجب خلق الگوهاي انرژي می‌شود و به سبب آن تظاهرات فيزيكي مشابهي رخ می‌دهد (چوپرا، 1388: 47). اگرچه این مطالب در فراسوی ماده‌گرایی مطرح می‌شود، چوپرا هیچ‌گاه از ماده‌گرایی به الهیات متعالی عبور نمی‌کند، بلکه متافیزیک را در خلأ درون‌مولکولیِ هستی جست‌وجو می‌کند و اگر سخن از علت و معلول به میان می‌آید، عامل موجده بیرونی نفی می‌شود و ارتعاش درونی اشیاء است که همراه با ارتعاش‌های ذهنی انسان، فرآیند آفرینش را پدید می‌آورد (چوپرا، 1388: 58).

«آنچه را مي‌توانيم به آن فكر كنيم - صندلي، رنگ، كوه، يك فكر، يك رنگین‌کمان - فقط ارتعاشي متفاوت از جوهر ذات است. چيزي در حال ارتعاش است و همه چيز را خلق مي‌كند و آن ارتعاش در حضور روح صورت مي‌گيرد. روح ارتعاش دارد و افكار را خلق مي‌كند. روح ارتعاش دارد و جسم را خلق مي‌كند روح ارتعاش دارد و كل هستي را به وجود مي‌آورد» (چوپرا، 1388: 45).

چوپرا در یک تعمیم‌گرایی نادرست، ارتعاش فیزیولوژیکی را به شعور و آگاهی تعبیر می‌کند. از این جهت شعور خلاق هستی ـ در پس چشم حیات بخش انسان به عنوان معجزه‌گر و خالق هستی ـ وجود انسان را از ساحت سایر مخلوق‌ها متمایز می‌کند و قلمرو خدایی را برای خود برمی‌گزیند «موجوديت اين جهان به واسطه تو است اين معجزه است که آگاهي در پس چشم بيننده، اين جهان را خلق مي‌كند» (چوپرا، 1384: 47).

اما آنچه در واقعیت رخ می‌دهد اینکه انسان فقط می‌تواند تصویرهای خیالی را برای خود خلق کند و در خیالی دیگر آن تصاویر را از ذهن خود پاک کند. تصور آفرینش جهانی به این وسعت و عظمت، خدایی باشکوه و قدرتمند را مجسم می‌کند. از آنجا که چوپرا با گرایش‌های انسان‌گرایانه، سودای خدایی در سر دارد به ناچار تنها توانمندی انسان در خلق رؤیاها را بهانه‌ای برای نادیده انگاشتن شکوه آفرینش و موهوم انگاشتن آن قرار می‌دهد.

«جامدها شبیه بخار و مه‌اند سیستم‌های عصبی من باید از مه مفروض کوانتوم یک درخت بلوط بیافریند. هر چیزی درباره آن درخت تغییرپذیر است. آنجا هیچ درختی وجود ندارد. همه مناظر، صداها، بافت‌ها، طعم‌ها یا بوها بدون آفرینش مغز وجود ندارد. ما آنچنان به پذیرش دنیا ـ به صورتی که هست ـ عادت کرده‌ایم که نقش خلاق خودمان را در آن نادیده می‌گیریم (چوپرا، 1384: 177). اين رمز خلقت است، آنچه ما بدان مي‌انديشيم، تبلور آن را در عالم هستي تجربه مي‌كنيم (چوپرا، 1388: 97).

تمامی کارکردهای فیزیولژیک و متافیزیکی که چوپرا برای ذهن مطرح می‌کند در یک جهت‌گیری تعالی‌گرایانه مطرح می‌شود، آنچه که باعث تعالی ذهن می‌شود مفهوم مبهمی با عنوان «شعور» consciousness)) است. بیشتر توصیه‌ها و مراقبه‌هایی که از جانب مدعیان معنویت صورت می‌گیرد، همسوشدن با این هشیاری است. واکنش‌های مکانیکال و حتی واکنش‌های بدون توجیه در سیستم‌های بدن و جهان هستی به این عامل نسبت داده می‌شود. «یک ارتباط همگانی وجود دارد که واکنش‌ها را معنا بخشیده و آنها را تنظیم می‌کند؛ از کوچکترین تا بزرگترین، که آن را هشیاری می‌نامیم (چوپرا، 1384: 242). هشیاری تعریف‌شده از جانب تفکر نوین به علت قلمرو توصیفی مبهم آن چند اشتباه را برای بسیاری از سنت‌های دینی ایجاد می‌کند. تطبیق نادرست مفهوم هشیاری با مفهوم خدا به دلیل کارکردهای گسترده‌ای که هر یک از مکاتب عصر جدید برای مفهوم هشیاری یاد می‌کنند، موجب شده باور متعالی از خدا به مفهومی پویشی و فرآیندی فروکاهش کند. این‌همانی شعورمندی کائنات ـ بر اساس هدایت تکوینی - بر مفهوم آگاهی، از دیگر خطاهای نادرستی است که با تبیین دقیق و درست این مفهوم می‌توان قلمرو باوری هرکدام را روشن کرد. آگاهی مورد نظر در تفکرات چوپرا در نخستین نگاه بیش از آنکه ریشه‌های متافیزیکی داشته باشد، نشخواری است از ایده‌های زیست‌شناختی داروینی، اطلاعات سلولی و خصیصه‌های ژن‌ها در سیر تکاملی موجودات، در نهایت به مغز انسان می‌رسد که به عنوان مرکز شعور مطرح می‌شود.

«هشیاری خلاق، بیان دانشی است که در طول زمان در طبیعت گردآمده است. اطلاعاتی که در DNA وجود دارد، مانند یک دانش‌نامه در کل تکامل جهان عمل می‌کند. کل این هشیاری بی‌نهایت در راه تکامل پیش می‌رود. جریان تکامل همه چیز را جمع کرده و به شکلی که باید باشد آن را منظم می‌کند تا ما بتوانیم زندگی کرده و به افکار خلاق خودمان فکر کنیم. از آنجایی که مغز انسان می‌تواند تا بی‌نهایت تکامل یابد، شاهکار طبیعت است و این بدان معنی است که تمام هشیاری موجود در جهان قادر است به رشد ذهن انسان پاسخ گوید. چارلز داروین می‌گوید که هیچ محدودیتی در راه رشد مغز انسان نمی‌بیند. انسان هشیاری بی‌پایانِ جهان را مرکزیت می‌دهد» (چوپرا، 1384: 242).

انسان و تکامل

شناخت ابعاد مختلف وجودی انسان از بدو خلقت همواره در ادیان الهی مورد پافشاری بوده، اما برای نخستین بار شکل جدید انسان‌شناسی را بعد از رنسانس شاهد هستیم. انسان‌شناسی تجربی که از اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 شکل گرفت با نظریه تکامل‌گرایی شروع شد. گروهی از دانشمندان علوم زیستی مسئله تکامل زیستی انسان را مطرح کردند و نظریه‌های جدیدی درباره روند آفرینش و خلقت انسان ارائه کردند که مطالعات طبیعت‌شناسان منجر به انتشار کتاب مشهور «منشاء انواع» نوشته چارلز داروین در 1859 شد. در آن کتاب نظریه تکامل زیستی ارائه گردید. این نظریه که مورد استقبال انسان‌گرایان قرار گرفت، بهانه‌ای برای تقابل نظریه‌های انسان‌شناختی ادیان الهی قرار گرفت و نقدهای جدی را از سوی اندیشمندان دینی در پی داشته است. رهبران معنوی عصر جدید بر خلاف رهبران ادیان الهی نه تنها تقابلی با ایده تکامل ندارند، بلکه از این ایده برای نهادینه‌کردن معنویت انسان‌گرایانه بهره می‌برند. چوپرا برای نهادینه‌کردن این باور، گروهی از رهبران تفکر نوین را در سال 2008 در مرکز معنوی خود جمع می‌کند و عنوان رهبران تکاملی را برای ایشان برمی‌گزیند.

تفسیرهای معنوی از این ایده‌ی‌ ماده‌گرایانه بدون هیچ پشتوانه متافیزیکی در اندیشه‌های چوپرا، بیش از آنکه یک نگرش علمی را مطرح کند، توصیفی شاعرانه را به نمایش می‌گذارد.

«شما معجزه‌ی تكامل هستيد، يك نظام زيست شناختي ظريف، حساس و در عین حال سخت و محكم، چون شما از ميان قرن‌ها چرخه‌ي كيهاني باقي مانده‌ايد. دي ان اي شما تجارب اجداد شما را به رمز در مي‌آورد. دي ان اي، حاوي دانشي است كه به شما به عنوان يك پستاندار مي‌آموزد چگونه زبان، هنر و علم را خلق كنيد تا بتوانيد انسان باشيد. بدن شما خود را بازيابي مي‌كند و با هر تولدي، تعدادي از ميراث گذشته را با خود مي‌آورد تا دانش به صورت رمز درآيد و در خرد عالم هستي هرگز از بين نرود» (چوپرا، 1388: 132).

اگرچه نظریه تکامل ریشه‌های انسان‌گرایانه دارد، اولین چیزی را که تکامل از انسان نفی می‌کند برتری و تعالی انسان نسبت به سایر موجودات است. انسان همچون سایر گونه‌ها در پی رقابت و تنازع بقاء در طبیعت است، بدون هیچ رسالتی که او را از سایر موجودات متمایز کند. تنها برتری انسان در این چرخه، افزایش میزان اطلاعات سلولی است که او را میراث‌دار موجودات ماقبل خویش کرده است. البته چوپرا این دانش را نیز از ابتدا برای همه موجودات یکسان می‌شمارد. این دیدگاه بیش از آنکه در پی ارزش نهادن برای گونه بشری باشد، تنزل دادن او در حد یک موجود تک‌سلولی است.

«شما کیستید؟ در واقع شما همان سلولی هستید که از جمع صدها میلیون سلول اسپرم ـ که هرکدام با خود دستورالعملی را حمل می‌کردند ـ سبقت گرفتید و در رحم مادرتان به تخمک رسیدید. این مجموعه‌ی شماست، پوست شما، چشمان شما، احساسات شما، ذهن و فراست شما. شما قطعه‌ای دانش هستید. تکامل بدان معنا نیست که شما متفاوت شده‌اید یا دانش بیشتری کسب کرده‌اید. این دانش از همان ابتدا کامل بود، از همان زمان که درون یک سلول بود، بی‌انتها و نامحدود بود» (چوپرا، 1384: 140).

چوپرا بیش از آنکه به دنبال معنویت در بعد روحی انسان باشد به جست‌وجوی معنویت و هوشیاری در سلول و بدن انسان است. اطلاعات ساختار سلولی که در دیدگاه چوپرا هولوگرام یا تمام‌نگار است همه اطلاعات هستی را در بر دارد به همین جهت در مکتب معنوی چوپرا، کسانی که به دنبال شهود و اشراق هستند جسم را به عنوان معبد مقدس خود برمی‌گزینند. «شهود چيزي نيست جز حس افزايش‌يافته‌ي آگاهي كه ناشي از آشنايي با ميدان‌هاي اطلاعات بدن شما است و چنانچه به اطلاعات بيشتري دسترسي پيدا كنيد، طبق استانداردهاي معمول شهودي مي‌شويد. به خرد بدن گوش كنيد. نسبت به حس‌هاي دروني بدنتان آگاه شويد، آن وقت كل كيهان را خواهيد شناخت چون كل كيهان به صورت احساس‌هايي در بدن شما تجربه مي‌شود» (چوپرا، 1388: 135). بدن شما تجلي روح شما، در سفر تكاملي است. جسم، معبد مقدسي است كه در آن شما لحظاتي را در سفر كيهاني خود توقف داشته‌ايد اين معبد را پاك و تميز نگاه داريد. به فريادهاي شادي و حتي وجد آن گوش دهيد (چوپرا، 1388: 143).

در ادبيات علمی تفكر نوين، وقتی سخن از تکامل به میان می‌آید گستره معنایی این مفهوم را شاهد هستیم. تکامل کائنات، تکامل زیستی، تکامل اجتماعی و تطوری را شامل مي‌شود. رهبران تفكر نوين با پشتوانه اين معاني براي تكامل، رويكرد جديدي در تكامل دارند؛ بدين‌صورت كه انسان بعد از تكامل بیولوژیک، نوع جديدي از تكامل به نام تكامل شعوري را تجربه مي‌كند. در اين نوع تكامل، انسان در جهش بينشي، سرچشمه‌ی تمام كائنات را در وجود خود ادراك مي‌كند و چون خدایي تكامل يافته، خود را در گونه‌اي جديد و ابرانسان تجربه مي‌كند. لازمه رسيدن به اين مرحله تكامل، تغيير ديدگاه و باورها است و رسالت اين امر برعهده رهبران تفكر نوينی همچون دیپاک چوپرا است.

«اصل تکامل - که باید رعایت شود - این است که همه چیز را اجازه می‌دهد، قبل از تکامل بیولوژیکی، یک تکامل قبل از بیولوژیکی داشته‌ایم. قبل از دوران تکامل، نظام عالم موجود بود. بعد از تکامل بیولوژیکی، تکامل فرابیولوژیکی وجود داشته است، تکامل آگاهی و آگاهی از این آگاهی و در عین حال آگاهی از تکامل. تکامل همین حالا در ذهن انسان در نتیجه تجربه کردن شکل می‌گیرد. این تکامل را جذب می‌کنیم تا بخشی از وجود ما شود. افکار و خلاقیت انسان، جملگی در واکنش به محیط انسانی شکل گرفته‌اند. تکامل فرابیولوژیکی مستلزم بقای عاقل‌ترین‌ها و مدبرترین‌ها است. در تمامی این مراحل عمل تکامل بدون تلاش صورت گرفته است. طبیعت وجود است که رشد کنیم. مدبرشدن تنها مرحله بعدی رشد خواهد بود. نباید کاری بکنیم جز، پیروی از گرایش طبیعی که ما را در مرحله نخست آگاه و مدبر کرد و بعد آگاهی از این آگاه بودن را در ما ایجاد کرد» (چوپرا، 1384: 141).

چوپرا در کتاب «چگونه خدا را بشناسیم» در یک نگرش پویشی نسبت به خدا، هفت مرحله تکامل خدا را بیان می‌کند که در نهایت این انسان است که در تنازع بقاء فرابیولوژیکی، گونه خدایی را ازآن خود می‌کند. «من آن نیروی زندگی و آن رودخانه بی‌پایانم. من منبع و مقصد آنم که با وجود تمام موانع و سدها همچنان در جریان است. چیزهایی از زندگی قدیمی‌ام به یاد دارم، به ویژه این خاطره که: خدا مادر کائنات، مرا در آغوش گرفت و دعوت کرد تا در رقص او شریک باشم» (چوپرا، 1384: 261).

کسانی که سعی دارند انسان را نیز همچون گونه‌های دیگر زیستی در چرخه تکامل قرار دهند، بیشتر بدنبال رفع تکلیف از انسان بوده‌اند؛ زیرا بنابر این ایده، رشد انسان در بستر تکامل صورت می‌گیرد و بنابر ادعای رهبران معنوی عصر جدید ـ همچون چوپرا ـ حتی رشد معنوی نیز در این سیر قرار دارد؛ بنابراین نیازی به مجاهده و تهذیب نفس نیست، بلکه انسان باید امور را به این فرآیند بسپارد و خود را در اوج معنویت نظاره کند و لذت ببرد. «از آنجایی که حیات به حکم طبیعت خود رشد می‌کند و متکامل می‌شود، مجبور نیستیم برای اینکه در جهت مناسب رشد کنیم اقدام ویژه‌ای انجام دهیم. احاطه پیداکردن بر نفس با همه­ی منافعی که برای سلامتی ما دارد به معنای آن است که به هوشیاری بی‌پایان ذهن و جسم اجازه بدهیم با هم همکاری بیشتری داشته باشند و این کاری است که ما به انجام آن راغب هستیم» (چوپرا، 1384: 145).

ذهن و روح انسان

تأکید چوپرا بر سلامت و جاودانگی جسم، مکتب وی را در زمره معنویت‌های تن‌محور قرار داده است. با این حال چوپرا به پیروی از سنت‌های گذشته مفهوم روح را نیز به عنوان بخشی از وجود انسان مورد مطالعه و بررسی قرار می‌دهد که در لایه کوانتومی جسم انسان مدفون است. چوپرا که سودای خدایی انسان را در سر دارد، تفسیر آیین هندو از روح را به عنوان پشتوانه انسان‌شناسی خود قرار می‌دهد.

«روح در سطح کوانتوم آغاز می‌شود و از آنجا معنی‌دار می‌شود، سطح کوانتوم هم دریچه‌ای به طرف خدا است. در هندوستان روح دو بخش دارد: بخش اول را جیوا[14] می‌نامند، که مطابق روح فردی است که همراه او در طول عمر به سفر طولانی می‌رود تا زمانی که به تحقق کامل خدا می‌رسد. نیمه دوم روح آتمن نامیده می‌شود که در هیچ سفری ما را همراهی نمی‌کند. روح خالصی که از جوهر خدا ساخته شده است» (چوپرا، 1384: 292).

تقسیم روح به دو بخش جیوا و آتمن در جهت تصویرسازی خدایی انسان‌گونه است. چوپرا انسان را نیازمند جیوا می‌داند تا ویژگی‌های سزاوار یک انسان را برآورده کند و در مقابل روح آتمن جنبه خدایی انسان را اثبات می‌کند«روح باید نیمه انسانی و نیمه الهی باشد تا راهی را نشان بدهد که در طول تمام عبادات، مکاشفات، جست‌وجوها و سایر کارهای معنوی که برای یافتن خدا انجام می‌شود هویتمان را حفظ کند، و این نیمه روح باید جنبه الهی داشته باشد که در برگیرنده هدف تمام جست‌وجوها است» (چوپرا، 1384: 293).

مفاهیم متعالی همچون مفهوم روح و خدا در ادبیات تفکر نوین وارد سیستم مفهومی جدیدی می‌شود و از معنای اصلی خود در ادبیات دینی فاصله می‌گیرند، یافته‌های جدید علمی نیز بر خلاف دانش‌های تجربی گذشته، به دنبال تعریف و تطبیق این مفاهیم در سطح کوانتوم هستند. «با خارج کردن خدا از دسترسی اندازه‌گیری‌ها، اعتراض‌های علمی را نسبت به او کاهش داده‌ایم. در سطح کوانتوم، عینیت و ذهنیت با هم یکی می‌شوند. محل ادغام این دو روح است؛ بنابراین شناخت خدا به اینجا می‌رسد که مثل ذراتی که به سیاه‌چال نزدیک می‌شود، ذهن شما هم می‌کوشد درباره روح فکر کند به دیواری برخورد می‌کند روح با نیستی قطعیت راحت است. ذهن به آهستگی به روح نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، تا جایی‌که بر لبه دنیای خدا و در افق رویداد می‌نشیند. ذهن و روح چاره‌ای جز ادغام ندارند» (چوپرا، 1384: 308).

در یک پروسه هفت مرحله‌ای، ذهن و روح یا به تعبیر دیگر انسان و خدا به وحدت می‌رسند. چوپرا در مرحله هفت بیان می‌کند«تفاوتی میان خود و خدا نمی‌بینم. در هند باستان این پایان جدایی را به یوگا و یا وحدت تعبیر کرده‌اند. خردمندان باستان قدرت این را داشتند که شاهد تکامل معنوی خود باشند که موجب نزدیکی ذهن به روح می‌شد» (چوپرا، 1384: 301).

باید خاطر نشان کرد که معنای اصطلاحی یوگا، وحدت نیست، بلکه هدف یوگا رسیدن به وحدت است به قول پتنجلی«هدف یوگا رسیدن به اتحاد قوای سه‌گانه (جسم، روان و روح) است که به منظور بیداری کندالینی و رسیدن به مرحله سامادهی انجام می‌گیرد» (آناندا جیوتی: 38). یوگا مکتبی است که روش‌ها و مراحلی را برای رسیدن به این هدف دنبال می‌کند و برای آشنایی با هدف حقیقی آن شناخت، این مراحل و روش‌ها لازم است. آنچه در این مراحل اتفاق می‌افتد در جهت متوقف کردن هرگونه خودآگاهی و فعل و انفعالات ادراکی (سوامی ساتیاناندا، 1380: فصل 1 بند 2) رخ می‌دهد. بنابراین آنچه که چوپرا به عنوان نزدیکی ذهن و روح در یوگا عنوان می‌کند توقف استعدادهای انسانی و خدادادی است. ذهن انسان که از آن تعبیر به چیتا می‌شود در طی مراحلی خاموش می‌شود و انسان خود را در یک خلأ و تاریکی رها می‌بیند. در این مرحله که چوپرا تعبیر وحدت بین انسان و خدا را معرفی می‌کند، انسان هیچ وقت خدا را تجربه نمی‌کند، بلکه او در سیطره ظلمت‌ها، اسطوره‌های ادعا شده در مکتب هندوی، یوگا را به تماشا می‌نشیند.

ذهن و مغز انسان

چوپرا که خود یک پزشک متخصص مغز و اعصاب است سعی دارد خدا، روح و معنویت را زیر تیغ جراحی جست‌وجو کند. «كاش فقط مي‌دانستيم كه ناگفته‌ترين رازهاي خدا در داخل جمجمه انسان مخفي شده است: خلسه، عشق جاودان، فضيلت و راز. در نگاه نخستين به نظر عملي نيست. اگر چاقوي جراحي را به داخل مغز ببريد، آن را به صورت بافت خاكستري نرمي خواهيد بريد كه به لمس كردن جواب نمي‌دهد. روح در جايي از اينجا مخفي شده، آن روح شايد در عضوي نزدیک به مايع نظير گلبول قرمز بوده باشد» (چوپرا، 1384: 34).

اگر بخواهیم به ارتباط مغز و اوصاف ذهنی پی ببریم، باید گفت که پیشرفت علوم در زمینه شناخت مغز، اگرچه در خور توجه و چشمگیر است، هنوز نتوانسته تحلیلی صحیح و جامع از اوصاف ذهنی ـ که مورد اتفاق همه دانشمندان باشد ـ ارائه کند، برخی از دانشمندان، تحلیل فیزیکی و شیمیایی اوصاف ذهنی را موجب انحراف از درک صحیح واقعیت این اوصاف ذهنی می‌دانند. اگر بخواهیم حالات ذهنی همچون درد، میل و عشق با یافته‌های فیزیکی امروزین و فعل و انفعالات مغزی این‌همانی داشته باشیم این نوع تحلیل فیزیکی شیمیایی از اوصاف ذهنی در مغز باعث می‌شود نیاز به وجود نفس نداشته باشیم (نبويان, 1392) بسیاری از دانشمندان در حوزه‌های مختلف علوم‌انسانی نیز وقتی تحلیل گزاره‌های علوم‌انسانی، همچون مسائل روانشناختی با مغز را مشاهده می‌کنند معترض به این نوع نگرش می‌گردند. کارل‌گوستاو یونگ در دفاع از ارزش مسائل روانشناسی در مقابل پدیده‌های مغزی بیان می‌کند«همین که روانشناسی تنها یکی از فعالیت‌های مغز تلقی شود ارزش ویژه و کیفیت ذاتی خود را بی‌درنگ از دست می‌دهد و حاصل عمل غدد داخلی و در ردیف یکی از شاخه‌های فیزیولوژی به‌شمار می‌رود» (جودیت و ترسی، 1372: 35).

حال چوپرا در تحلیل پدیده‌ها پا را از فرآیندهای ذهنی و روانشناختی فراتر گذاشته و متافیزیک را در فعل و انفعالات مغزی جست‌وجو می‌کند. وی که سعی دارد از عینیت جهان هستی چشم بپوشد، روش غیرواقع‌گرایی را در پیش گرفته، با این حال مغز را به عنوان منبع آفرینش الهامات و حضور خدا معرفی می‌کند. این در حالی است که این منبع آفرینندگی به هیچ سرچشمه متعالی و ماورای انسانی متصل نیست. بلکه فعل و انفعالات مغزی انسان آفریننده‌ی تجارب عرفانی انسان است.

«در ذهن حضور خدا احساس يا ديده مي‌شود، هر چيز ذهني با مغز در ارتباط است؛ زيرا قبل از اينكه بتوانيد مشاهده‌اي داشته باشيد بايد ميليون‌ها رشته عصبي در هم انگيخته شوند. حضور و نور خدا، در صورتي واقعيت مي‌يابد كه بتوان آن را به جوابي از مغز كه من «پاسخ خدا» ناميده‌ام، تعبير كرد. الهامات مقدس و مكاشفات از مغز عبور مي‌كنند» (چوپرا، 1384: 26).

چوپرا که خود متوجه این فروکاهش غیرمنطقی شده به دنبال توجیه برآمده، اما تنها توجیهی که برای این تحویل‌گرایی ارائه می‌دهد نگاه انسان‌گرایانه است. خدایی که در خدمت خواسته‌های انسان است و فقط در قلمرو قدرت انسان می‌تواند اظهار وجود کند. انسانی که متکی به واجب‌الوجود نیست تنها پشتوانه خود را در ذهن و جسم جست‌وجو می‌کند به همین دلیل خدای چوپرا از قلمرو ذهنی و مغزی فراتر نیست. «شايد چنين به نظر برسد كه ما داريم خداي قادر متعال، رب النوع دوران اوليه بشري و سرالاسرار را به حد لهيب آتش فعل و انفعالات الكتريكي در لايه‌هاي دماغي پايين مي‌آوريم، اما واقعاً اين كار را نمي‌كنيم. ما كوشش مي‌كنيم تا حقايق اساسي پیدا کنیم كه خدا را امكان‌پذير، واقعي و مفيد مي‌کند. بسياري از مردم با اين موافق خواهند بود، زيرا آنها دوستدار خدايي‌اند كه با زندگي‌شان جور در بيايد» (چوپرا، 1384: 30).

اگرچه چوپرا به دنبال مفیدسازی خدا برای انسان است، در این مرام معنوی، خداوند ـ که می‌تواند حامی و پشتوانه قدرت انسان ممکن‌الوجود باشدـ معرفی نمی‌شود؛ در حالی‌که اگر به نامحدود بودن نیروی مغزی و ذهنی انسان معتقد باشیم، هیچ تبیینی جز اتصال به قدرت خداوند یکتا نمی‌توان برای آن یافت که خالق ذهن و مغز انسان است.

تفکر نوین به دنبال سیطره معنویت پست‌مدرن خود بر سراسر جهان می‌کوشد تمامی سنت‌های دینی و بشری را تحت چتر مفهومی خود درآورد، از این‌رو رویکرد پلورالیستی (تکثرگرایی) را در سیستم باوری این جنبش مشاهده می‌کنیم. دیپاک چوپرا در راستای همین مبنا، مغز را به عنوان جامع تمامی باورها بیان می‌کند. چوپرا در یک دیدگاه غیرواقع‌گرایانه خدا را مفهومی اعتباری می‌داند که زاییده مغز انسان است. مغز همچون جعبه منفردی تمامی باورها را در خود جای می‌دهد و به وسعت تجربه تمام بشريت الهامات را می‌آفریند «تنها مغز است كه مي‌تواند اين گروه عظيم خدايان را بزايد» (چوپرا، 1384: 25). در این رویکرد، جایگاه امکانی انسان با مقام وجوبی خداوند متعال جابه‌جا می‌شود و وجود خدا اعتباری می‌شود که از جانب انسان امکان وجود پیدا می‌کند. دیپاک چوپرا در این زمینه مثال مادری را می‌زند که شایستگی را به فرزند خود تسری می‌دهد و اعتباربخش صفات فرزند خود می‌شود «يك مادر مي‌تواند نوزاد خود را شگفت‌انگيز و شايسته ببيند و اين درك را در طول رشد بچه تسري دهد تا فرد شگفت‌انگيز و شايسته‌اي شود. به همين طريق به نظر مي‌آيد خدا مستقيم از عميق‌ترين ارزش‌هاي باطني ما رشد مي‌كند. همه‌ی لايه‌هاي پيازي را برداريد، در مركز، خلأيي مي‌بينيد، همگی لايه‌هاي انسان را برداريد، در مركز بذر خدا را خواهيد يافت» (چوپرا، 1384: 28).

انسان سالم

روشن شد که نگاه انسان‌شناسی چوپرا ریشه در دیدگاه هستی‌شناسی وی دارد. بر مبنای این دیدگاه جدید، نوع تعامل انسان با موجودات پیرامون خود تنها در ارتباطات فیزیکی نیست، بلکه انسان به عنوان میدان هشیاری در تبادل پویای انرژی و اطلاعات با محیط نگریسته شده است. در این میان برای ایجاد این تبادل هشیاری «سلامتی» به عنوان یکی از مؤلفه‌های اساسی مورد توجه قرار می‌گیرد. «سلامتی به عنوان بهترین حالت یکپارچگی محیط، ذهن، بدن و روان شناخته می‌شود» (چوپرا و سیمون 1387: 11). در دیدگاه انسان‌شناختی چوپرا بدن انسان به عنوان یک سازه‌ی منجمد آناتومی نیست، بلکه کانال‌هایی از هوش است که پیوسته تغییرکرده و تجدید می‌شود. این دیدگاه که بر اساس فیزیک کوانتوم ارائه شده، میدانی یکنواخت از هشیاری را بین بدن و ذهن پوشش می‌دهد و موجب خلق احساسات و ادراک انسان می‌شود. در دیدگاه چوپرا با شناخت میدان هوشیاری درون می‌توان به سلامتی دست پیدا کرد و از طریق تغییر ادراک می‌توان به سلامتی و تندرستی بیشتری رسید. مستقیم‌ترین روش شناخت «میدان هوشیاری» نیز تمرین منظم «مراقبه» معرفی می‌شود. با رویکرد هشیاری، دسترسی به سلامت از طریق به‌کارگیری مراقبه و مدیتیشن اتفاق می‌افتد و ادعا این است که با مدیتیشن می‌توان در فضای ساکتِ بین افکار به منبع تعادل، ارضاء و تندرستی درونی دست یافت (چوپرا و سیمون 1387: 16).

از کتاب‌های مهم چوپرا در زمینه سلامتی «کتاب خلق سلامتی» است که متشکل از پنج درس برای سلامتی جسم، ذهن و روان است و به عوامل سلامتی و بیماری اشاره می‌کند. چوپرا سرچشمه سلامتی و بیماری را عوامل ذهنی می‌داند. البته تأکید بر «عامل ذهنی» قلمرو وسیعی از علل را در برمی‌گیرد که این امر موجب نگاه گزینشی چوپرا به برخی عوامل ذهنی ـ که در جهت حاکم کردن شبه‌ارزش‌های اومانیستی و تقابل با ارزش‌ها دینی تأثیر دارد ـ می‌شود. برای نمونه از عواملی که بر سلامتی در این کتاب و آثار دیگر مورد تأکید قرار می‌گیرد، نجنگیدن با امور منفی درونی است «باید بدانیم جنگیدن با آنچه در ما منفی است اشتباه است. همه شیوه‌های خلق سلامتی از این نکته شروع می‌شوند» (چوپرا، 1384: 169).

اطلاق «امور منفی درون» گستره‌ای از مفاهیم ذهنی، روان‌شناختی و اخلاقی را در برمی‌گیرد و معمولاً تمامی این مصادیق مراد است. امور منفی درون، گناه، نفرت، خشم و وسواس و بسیاری از ویژگی‌های نامطلوب را شامل می‌شود از طرفی رشد و تعالی انسان در بستر اخلاق خویشتندارانه شکل می‌گیرد؛ بدین صورت که آدمی با سرکوب خواسته‌های منفی نفس، راه سعادت را برمی‌گزیند.

از دیگر عوامل ذهنی تحقق سلامتی، فقدان نگرانی است، در دیدگاه چوپرا نگرانی باعث پیری می‌شود، زیرا زمان را سرعت می‌بخشد و موجب ناراحت شدن از مطالبی است که قبلا اتفاق افتاده و یا ترس از حادثه‌ای است که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد. به همین جهت چوپرا برای خلق سلامتی توصیه به زیستن در زمان حال می‌کند و ادعا می‌کند که انسان‌های سالم در گذشته و در آینده زندگی نمی‌کنند. نگرانی در لحظه اکنون وجود خارجی پیدا نمی‌کند. وقتی به لحظه اکنون توجه کنیم زندگیمان غنی می‌شود و به تعالی می‌رسیم (چوپرا، 1384: 1374). دیپاک چوپرا سلامتی را بهانه‌ای قرار می‌دهد تا انسان را از رسالت و جایگاه حقیقی خود بازدارد. چه مطلوبیتی است که برای رسیدن به عافیت، انسان از مسئولیت کارهای گذشته خود شانه خالی کند و نسبت به آینده‌ای که ازآن خود او است، بی‌تفاوت باشد؟ انسان با تبعیت از ندای فطرت، بیش از آنکه در پی عافیت‌طلبی باشد کمال‌طلبی را برای رشد خود انتخاب می‌کند و بر اساس آن با نگاه به گذشته و عبرت از آن، در پی جبران است و آینده‌ای امیدبخش را برای خود ترسیم می‌کند.

کامرواسازی نفس از دیگر عوامل ذهنی برای خلق سلامتی است که چوپرا نسبت به آن پافشاری دارد و به عنوان نیاز اولیه انسان بیان می‌کند و فقدان آن را بی‌تعادلی و اختلال در احساس‌ها و عواطف می‌داند. راهکار چوپرا برای خلق سلامتی در این موارد توجه به تعریف‌ها و تمجیدهایی است که احساس ارزشمند بودن به انسان می‌دهد. تعریف و تمجید، عشق و اظهار تشکر و قدردانی به انسان احساس متعادلی و ارزشمند بودن می‌دهد. برای جمع زیادی از مردم، موانع بر سر کامرواسازی نفس بسیار حقیقی و جدی هستند، توجه به امیال نفسانی نسبت به سلامتی، ریشه در فلسفه ذهن‌گرایی چوپرا دارد «ذهن‌گرایی به این معنا است که ارزش‌های اخلاقی از هدف‌ها یا امیال انسانی سرچشمه می‌گیرند» (والتر، 1381: 183)؛ کامرواسازی نفس و خوشایندی، موجب نسبی‌شدن ارزش‌های اخلاقی می‌شود که ریشه در ذهن‌گرایی دارد«اعتقاد به ذهنی بودن ارزش‌های اخلاقی، به نسبی بودن آنها منجر می‌شود. مراد از ذهنی بودن این ارزش‌ها، وابستگی آنها به روان‌شناسی انسانی و در نتیجه تابع خوشایند و بدآیند افراد و گروه‌های انسانی است؛ یعنی هرچه برای فرد یا گروهی خوشایند است، ارزش اخلاقی دارد و هرچه بدایند آنها است از نظر اخلاقی ضد ارزش به حساب می‌آید» (سبحانی و امیدی، 1390: 137).

نتيجه‌گيری

رویکرد ديپاك چوپرا در ارتباط با امور علمی، متافیزیکی و دینی سبب شده مباحث وي در يك سيستم انتگرالي پنداشته شود. از همين رو براي تحليل مباحث نظري، همچون انسان‌شناسي در ديدگاه چوپرا، با پیوندگاه دشوارترین موضوع‌های علمی و فلسفی مواجه مي‌شويم كه با قضاوت‌ها و تحليل‌هاي يكسونگرانه متهم به نافهمی مسئله خواهيم شد. اما اگر بخواهيم دقيق‌تر به روش‌شناسي چوپرا در ارائه آموزه‌هايش دقت كنيم خبري از نگرش سيستمي نيست و همچون گذشتگان غربي خود، از بُعد تجربي فراتر نرفته است. با اين تفاوت كه در روش تجربي دانشمندان غربي، اظهار نظر در مورد مباني فلسفي- ديني، يا همراه با سكوت بوده و يا انكار را در پي داشته است. ایده‌های معنويت‌گرايي چوپرا در كسوت يك رهبر معنوي سبب مي‌شود وي نه راه سكوت را در پيش گيرد و نه راه انكار را، بلكه او با استفاده از معنويت سكولارمآب سعي دارد بن‌بست‌هاي فراروي روش‌هاي تجربي را در تحليل مباحث انسان‌شناسي حل کند. استفاده چوپرا از دانش‌هاي رايج مانند پزشكي و فيزيك در تحليل معرفتي انسان، او را در دام غيرواقع‌گرايي فلسفي مي‌اندازد. غرور علمی چوپرا در سایه علم تجربی، اين توهم را در وي ايجاد مي‌كند كه مي‌تواند با بهره‌گيري از دانش اندك خود همراه با جديدترين يافته‌هاي بشري، تمام معماهای هستی را حل كنند. البته اين خوش‌خدمتي از جانب رهبران جنبش‌هاي نوپديد معنوي براي احياء تفكر اومانيستي حركت جديدي نيست، بلكه اين موضع‌گيري‌ها را در دوره‌هاي قبل، از جانب فلاسفه غربي نيز داشته‌ايم. برای نمونه راسل بيان مي‌كند: اگر از چیزی نتوان آگاهی تجربی داشت، نمی‌توان از آن هیچ‌گونه آگاهی داشت (بهاری، 1376: 34). سعي چوپرا در روش انسان‌شناسی تجربي اين اشكال را در پي دارد كه وي می‌خواهد با روش تجربه به شناخت كامل انسان دست يابد؛ اما با انقطاع از سرچشمه وحي در دامن تفكر انسان‌گرايي مي‌افتد. مي‌توان گفت امروزه چوپرا ميراث‌دار مكتب اومانيستي غرب است. تفكري كه ريشه آن را در يونان باستان و در پيكرهاي نيمه خدا و پهلوان‌گونه از انسان مي‌توان جست‌وجو كرد، سال‌ها بعد با حاكميت مدرنيته روح تازه‌اي در كالبد اين اسطوره‌هاي بي‌روح دميده شد در حال حاضر نيز رهبران جنبش‌هاي معنوي نوپديد همچون ديپاك چوپرا به عنوان ميراث‌داران تفكر اومانيستي غرب مسند خدايي را به انسان مي‌سپارند.

فهرست منابع

1. جوديث، ه.وترسي،د. (1372) جهان شگفت انگيز مغز. ا. يزدي، تهران:قلم.

2. چوپرا، د. (1375) ذهن بي انتها، جسم پر دوام كوانتوم و پير نشدن. (م. ق. داغي، تهران: البرز.

3. چوپرا، د. (1382) هفت قانون معنوي موفقيت. گ. خوشدل، تهران: قطره.

4. چوپرا، د. (1384) چگونه خدا را بشناسيم. ه. ساغرچي، تهران: حرير.

5. چوپرا، د. (1384) سلامتي هم زيباست. م. ق. داغي، تهران: خاتون.

6. چوپرا، د. (1384) طريق كيمياگري. م. آ. اوزا، تهران: اشراقيه.

7. چوپرا، د. (1388) جاده عشق. ح. ب. زاده، تهران: نشر پيكان.

8. چوپرا، د. (1388) در شادي پايدار زيستن. ت. تمدن (مالكي)، تهران: قطره.

9. چوپرا، د. (1391) داستان پیامبر خدا محمد و الهامی که دنیا را دگرگون ساخت. ز. دشتبان، تهران: رخ مهتاب.

10. چوپرا، د. و سيمون، د. (1378) خلق سلامتي. ه. عظيمي، تهران: بهجت.

11. سبحاني، م. و اميدي، م. (1390) آئين عرفي جستارهايي انتقادي در باب سكولاريسم. قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.

12. سوامي ساتياناندا، س. (1380) يوگا سوتره هاي پتنجلي. س. ا. جيوتي، تهران: فراروان.

13. نبويان، س. (1392) بررسي انتقادي اينهماني ذهن و بدن در فلسفه ذهن. مجله معرفت فلسفي.

14. والتر، ا. (1381) دين و نگرشهاي نوين. ا. جليلي، تهران: حکمت.



[1]. Deepak Chopra.

[2]. ديپاك چوپرا در 22 اکتبر سال ۱۹۴۶ در دهلی نو به دنیا آمد. چوپرا تحصيلات خود را در رشته پزشكي ـ به تأسي از پدر خود كه يك پزشك قلب در ارتش بود ـ شروع کرد و پس از پایان دوره‌ي پزشکی در سال 1968 جهت فعالیت پزشکی خود به آمریکا رفت و در چند بیمارستان مشغول به کار شد. در سال 1981 به هند بازگشت و از طریق یک استاد معنوی به نام تریگونا با درمان آیورودایی و مدیتیشن آشنا شد و با به‌کارگیری مراقبه‌هایی که تریگونا پیشنهاد داده بود اعتیاد به مشروب و سیگار را ترک کرد.

[3]. Maharishi Mahesh Yogi (12 January 1918 – 5 February 2008).

[4]. transcendental meditation (TM).

[5]. 1989.Quantum Healing: Exploring the Frontiers of Mind/Body Medicine.

[6]. Chopra Center.

[7]. Ptolemy Tompkins.

[8] . Christian Science.

[9]. New Thought.

[10]. New-Age guru.

[11]. How to Know God: The Soul's Journey into the Mystery of Mysteries.

[12]. ص24 در شادی پایدار زیستن.

[13]. Jiva.

[14]. Meditation.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

جایگاه انسان کامل در سلوک عرفانی

جایگاه انسان کامل در سلوک عرفانی

مسئله اصلي در اين نوشتار جايگاه انسان كامل در قوس صعود و مقام‌های اثباتي اوست. البته پيش از آن به مهم‌ترین ویژگی‌های انسان كامل اشاره می‌کنیم سپس به كاركرد سلوكي او می‌پردازیم...
انسان و اصالت آموزه‌های عرفانی

انسان و اصالت آموزه‌های عرفانی

مقاله حاضر ضمن توجّه به این امر، به خوانش انتقادی کتاب تصوف اسلامی، رابطه انسان و خدا اثر نیکلسون می‌پردازد.
سرمقاله

سرمقاله

جایگاه انسان در نظام هستی

جایگاه انسان در نظام هستی

عرفا براي نظام هستي مرتبه‌هایی یاد می‌کنند؛ اما در يک تقسيم کلي آن را به حضرات الهيه، کونيه و کون جامع تقسيم کرده‌اند. هدف اصلي از آفرينش «جلا و استجلاي حق» است و کمال آن دو با انسان کامل محقق مي‌شود. مقصود از کون جامع، انسان است که با وجود وحداني، جامع تمام تعين‌های حقي و خلقي است.
نقد و بررسی ویژگی‌های انسان ایده‌آل از منظر پائولوکوئیلو

نقد و بررسی ویژگی‌های انسان ایده‌آل از منظر پائولوکوئیلو

این مقاله به نقد و بررسی انسان ایده‌آل از منظر پائولوكوئيلو می‌پردازد که وی آن را در قهرمان‌های داستانیش جلوه‌گر ساخته است.
Powered by TayaCMS