سرمقاله
با تاملی اندك بر معنويتهايي كه در جامعه جاري شدند و ميان اقشار متفاوت اجتماع نفوذ
كردهاند، ميتوان اشكال و مدلهاي متفاوتي از دين و معنويت يافت كه بر اثر مجاورت
با مناسبات اجتماعي به گونههاي متفاوتي سامان گرفتهاند. هر چند بسته به نوع دين و
جامعه ميتوان قالبهاي گوناگوني را متصور شد با اين همه برخي طبقات ديني از انسجام
بيشتري برخوردارند. مثلا جامعهشناس آلماني، ارنست تروئلچ [1]
طبقات ديني مسيحيت را به كليسا و فرقه تقسيم كرد. او كليسا را پیکر دینی بزرگ و استقرار
یافتهاي ديد كه متشكل از ساختار رسمی و سلسله مراتبی از مقامهای دینی است. او ميگفت
کلیسا نشانگر چهره محافظهکارانه دین است و اينكه معمولا عضویت در کلیسا شبهاجباری
و موروثي است؛ چرا که بسیاری از مسيحيان همچون پدران و نیاکان خود عضو کلیسا
به حساب آمدهاند.
در مقابل، فرقه گروه کوچکتر و کمتر سازمانیافتهای از مومنان است که معمولا در اعتراض
به یک کلیسا تشکیل میشود. این گروههاي کوچک معمولا در پی کشف و پیروی از «طریقت حقیقی»
اند و معمولا از جامعه به کنج عزلت مینشینند. اعضای فرقه دین استقراریافته را فاسد
و منحط میداند. از اینرو، در کنار انتقاد از طبقه استقراریافته، به ایدههای عدالتطلبانه
روي خوش نشان ميدهند. اعضای فرقه با هم برابرند و رابطه نزدیکی با یکدیگر برقرار
میکنند. ضمن آنكه اكثر اعضا به اختيار خويش – بر خلاف كليسا – به فرقه ملحق شدهاند.
اما جدای از کلیسا و فرقه با دو سنخ دیگر نیز مواجهیم. یکی مذهب که همان فرقه است
با این تفاوت که فرقهای است «آرام گرفته». فرقهای که از یک گروه معترض فعال به پیکر
باثبات تبدیل شده است. بدینترتیب، دو گروه کالونیسم[2]
و متدیسم[3] در مراحل
اولیه شکلگیری خود که شور و شوق آتشینی در میان اعضای خویش ایجاد کرده و فرقه محسوب
میشدند، با گذشت زمان «وقار و متانت» بیشتری پیدا کرده و به مذهب تبديل شدهاند.
ضمن آنکه کلیسا مشروعیت مذاهب را کم و بیش به رسمیت میشناسند و این دو در کنار یکدیگر
وجود دارند و در اغلب موارد با يكديگر همکاری میکنند.
و در آخر، کیش که سستترین و کمدوامترین سازمان دینی به حساب میآید. کیشها شبیه
فرقهاند اما از انسجام کمتری برخوردارند و معمولا از افرادی تشکیل میشوند که ارزشهای
جامعه بیرونی را قبول ندارند. توجه كيشها به تجربه فردی است و افراد همفکر را گرد
هم جمع میکنند. مردم به طور رسمی به عضویت کیش در نمیآیند بلکه از نظریه و شیوههای
رفتاری معینی پیروی میکنند که همگی از اصول کیش به حساب میآید، حال آنکه ممکن است
پيروان عقاید دینی متفاوتی داشته باشند. ضمن آنكه، کیشها - همچون فرقهها - غالبا
حول یک رهبر الهامبخش شکل میگیرند. گروههای احضار ارواح، طالعبینی و درونبینی
نمونهای از کیشهای امروزی به حساب ميآيند.
چهارگانه - کلیسا، مذهب، فرقه و کیش- به مثابه باثباتترين طبقات ديني معاصري
است كه مبتني بر مسيحيت و جامعه غربي بيان شده است. اما ظاهرا اولبار و در دهه 1960
ميلادي «الینبارکر[4]»
دانشمندان جامعهشناس اين طبقهبندي را متزلزل كرد. او بیان کرد از آن جهت که واژه
فرقه، به کلمه تحقيرآميزي برای اشاره به گروههای جديد معنوي تبدیل شده، اکنون ميبايستي
از عنوان «جنبشهای نوپدید دینی» استفاده كرد تا نگاههمان به این پدیدهای اجتماعی
تغییر كند و از این پس، بدون پیشداوری با آن مواجه شویم.
در حقیقت بارکر با طبقه ديني جديدي آشنا شد که به لحاظ کمی و کیفی با نمونههای قبلی
بسیار متفاوت بود. از اینرو، لازم ديد تا عنوان جدیدی را براي اين طبقه جديد دست
و پا كند. این نمونههای جدید دينی دارای خصیصه های متفاوتی بودند که تقسیمبندی
چهارگانه مذکور را به چالش میکشيدند. به دیگر سخن، آنچه اکنون با عنوان «جنبشهای
نوپدید دینی [5]» معروف
شده است؛ خصوصیات زیاد و پراکندهی دارد که به نوعی طبقات مذهب، فرقه و کیش را نقض
کرده و یا در برخی موارد ادغام میکنند. اين خصيصههاي ژرف ديني – اجتماعي در
دو طيف يافت ميشوند؛ يكي ویژگیهای شخصي - درونی جنبشهای جدید، مانند خصوصیات رهبر
و پیروان، اهداف، جهانبینی، تعالیم و آموزههای؛ و ديگري در نوع مواجهي عوام جامعه
و شخصیتهای علمی با جنبشها.
در باب مواجهه گوناگون شخصیتهای علمی با جنبشهای دینی میتوان به روابط میانرشتهی
موجود میان جنبشهای نوپدید دینی با ادیان، روانشناسی، جامعهشناسی، سیاست و ... اشاره
کرد. از اینرو، این شماره از «مطالعات معنوی» در حد توان تلاش میکند تا رابطه معنویت
و روانشناسی را واکاوی کرده و اشاراتی به برخی مقولات جنبشهای نوپدید معنوی از منظر
روانشناختی داشته باشد. بنابراین، در این شماره پیرامون معنویت و معناگرایی در پدیدههای
فراروانشناختی میخوانیم و از دریچه تاملات روانشناسانه، درباره تاثیر داروهای روانگردان
در تداعی تجربههای شبه عرفانی و تحلیل مراقبه به مثابه یکی از مولفههای اساسی در
بسیاری از جنبشهای نوپدید و ....
سردبیر