محمد جواد رودگر *
چکیده
ریاضت، تمرین تدریجی نفس در مقام تکامل وجودی است تا انسان سالک در سیرمنازل به مقامات معنوی برسد و با نور الهی، زندگی روحانی داشته باشد. ریاضت، تربیت نفس در صراط سلوک الی ا... و فی ا... است. تا مقام فنای شهودی حاصل شود و سالک به مقام توحید ناب و کامل دست یابد. ریاضت، دوقسم کلی دارد: 1. ریاضت مشروع، معقول و معتدل؛ 2. ریاضت نامشروع، نامعقول و نامعتدل. ریاضت قسم اول که مقبول و ممدوح است در سیر و سلوک اسلامی بر اصل تقوی الهی با همه مراتب آن و مبتنی بر شریعت حقه محمدیه (ص) است که تمام ابعاد و ساحتهای حیات انسان را دربرگرفته و او را در هیچ مرحلهی از سلوک رها نکرده است و (مهمل نمیگذارد و با جامعه مداری برای خدا و گرهگشائی از کار مردمان سازگار بلکه انها را در مسیر ریاضت کارآمد و کامل قلمداد میکند. اما ریاضت قسم دوم که نامقبول و مذموم است با نیازهای اساسی وجود آدمی از حیث جسمانی و نفسانی و رفتاری در تعارض است و با برونگرایی و زیست اجتماعی در تضاد و با خلوت و خلسه درونگرایی محض یا رهبانیت محض تعریفپذیر برآمده است.
مقاله حاضر در صدد واکاوی معنایی و تبیین ریاضت درست در عرفانهای صادق و ریاضت نادرست در عرفانهای کاذب اعم از صوفیانه و سکولار برآمده است.
واژگان کلیدی: ریاضت، سیر و سلوک، شریعت، نفس، عرفان، معنویت.
مقدمه
عرفان و سیر و سلوک با ریاضت از لحاظ معنا و مصداق، یا عنوان و معنون قرین و رهین است. هرگاه از عرفان و کشف و شهود، سخن به میان میآید، ریاضت نفس در اذهان متبادر میشود و آنگاه که از سیر و سلوک و دستورالعملهای معنوی یا سلوکی حرف زده میشود از ریاضت، سخن به میان میآید و کشف و کرامات با ریاضت همآغوشاند. بنابراین، ریاضت نفس مقولهای مهم در معرفت شهودی و معنویت عرفانی است که باید پیرامون آن مباحث معرفتی – معنوی طرح و تحلیل شود. با توجه به اینکه در جهان جدید و معنویتهای نوپدید از ریاضت استفاده ابزاری میکنند تا به انرژیهای کیهانی و قدرتهای ماورایی دست یابند. در آیینهای معنوی سنتی مانند «بودیسم» و «جینیزم» نیز در راستای تسخیر بدن، طبعیت و اخبار غیبی استفاده و در سلوک صوفیانه از کرامات، اطلاع بر مغیبات و خوارقعادات درگرو ریاضات گفته میشود. در عرفان اصیل و سلوک در صراط مستقیم الهی از ریاضت نفس در جهت تعدیل قوای نفس و هدایت غریزه در مسیر فطرت با هدف تعالی وجودی و تحصیل رضوان الهی مباحث فراوانی مطرح میشود و به ریاضت در عرف عرفان و ممشای عارفان موسوم و موصوف است و در متن شریعت و مدار باید و نبایدهای تشریعی تعریف و تحققپذیر است. لازم است بحثی مجمل و مختصر در تحلیل مفهومی ومصداقی ریاضت مشروع، معقول، معتدل و کارآمدهای آن صورت گیرد تا ریاضتهای ناموجه و ناهماهنگ با فطرت انسان و ناکارآمد، نقد ضمنی شود. بنابراین، بحث ریاضتشناسی، اقسام و آثار معرفتی- معنوی آن را به شرح ذیل تقدیم میکنیم:
الف. مفهومشناسی «ریاضت»
ریاضت در لغت؛ مصدر فعل «راض یروض» است: «راض المر ای ذلّلة و طوّعه و علّمه السیر»[1] یعنی فلانی کرة اسب را رام کرد، منقاد خود کرد و به او راه و رسم رفتن آموخت. کرة اسب را تا مدتی به حال خود رها میکنند تا دوران خردسالی را پشت سر بگذارد و وقتی از آب و گل درآمد پیش از آنکه به کارش گیرند آنرا تربیت میکنند تا در کارهایی مانند سوارکاری، پیمایش راههای دور، دراز و گذشتن از گردنههای صعبالعبور، صحرا و دشت از آن استفاده کنند. بنابراین تا تمرین دادن و رام کردن و تربیت او نباشد، زمینه و قابلیت استفاده از آن وجود ندارد.[1]
ریاضت برای سالکان الهی این است که نفس سرکش خود را رام کنند تا به طرف «بهیمیت»، «سبعیّت»، و یا «شیطنت» حرکت نکند و فقط راه چهارم را که راه «فرشته منشی» است، طی کند و مطیع عقل عملی باشد.».[2]
بنابراین، «تمرین دادن» بر اساس خط مشی و روشی که حیوان غیراهلی را برای طی طریق و منازل افقی جهت رسیدن به هدف رام و قابل استفاده میکنند. در معنای ریاضت نهفته است و به آنکس که با تمرین، حیوان سرکش را رام کند، «رائض» گویند. کسیکه نفس سرکش خویش را بر اساس روشها، ضوابط، بایدها و نبایدهایی، تمرین میدهد به تدریج آن را رام میکند تا طریق کمال و منازل وصال را طیّ کند و به سر منزل مقصود برسد.
ریاضت در اصطلاح به معنای «تربیت نفس» است که تمرین و تدریج در آن قرار داده شده چنانکه خواجه عبدالله انصاری در تعریف اصطلاحی آن گفتهاند: «الریاضة تمرین النفس علی قبول الصدق»[3]و ریاضت دو قسم است:
الف. ریاضت عقلی که مربوط به علوم و معارف و حکمت نظری است[4]؛
ب. ریاضت سَمْعی و عملی که از آن تعبیر به عبادات شرعی میشود و به تعبیر علامه حسنزاده آملی: «ادّق آنها ریاضات عارفان است»[5] یعنی: از ریاضت عابد و زاهد ادّق است زیرا عارفان فقط وجهالله مدّ نظرشان است، نه چیز دیگر (بهشت و نعمتهای بهشتی) و از هرچه غیر آن است دورند و ریاضت عارفان منع نفس از توجه به غیر حق اول و اِجبار نفس بر توجه کردن به سوی حقّ اول است... همهی همّ عارفان در ریاضت، توجه به الله و انقطاع از ماسوِیَ الله است...».
عبد الرزاق کاشانی در تعریف ریاضت میگوید:
«ترک الحظوظ و الاقتصار علی الحقوق مع تمرین الجوارح علی موافقة الحکم الشرع و مخالفة مقتضی الطبع»[6].
(ریاضت، رها کردن لذتهای نفس و اکتفا بر حقوق واجب آن با تمرین دادن اعضاء و جوارح بر موافقت احکام شریعت و مخالفت خواستههای طبیعت است.)
و به تعبیر شارح اشارات:
«ریاضة النفس نَهیُها عن هواها و أمرها بطاعة مولاها».[7]
استاد، شهید مطهری میفرمایند:
«شک نیست، مرکبی که این راه را طی میکند جز نفس عارف چیزی نیست. در اینجا از یک نظر، مسافر و مسافت (سالک و مسلوکٌ)، یکی است و از نظر باریک و دقیق، مقصد نیز بیرون از آن دو نیست. به هرحال سالک از آن جهت که رونده است و با پای خود باید این راه را طی کند لازم است خود را آماده کند. نام این «تهیُّو و آمادگی ریاضت» است.»[8]
چه زیبا در آموزههای اسلامی بر «تربیت نفس»، کارآمدسازی و توانمندسازی آن جهت عبور از اعتباریات به حقایق و سیر در عوالم وجود تکیه و تأکید شده است و از روشهای مثبت و منفی در چنین تربیتی که در دو ساحت[9] 1. تربیت اخلاقی جهت اکتساب فضائل و اجتناب از رذائل؛ 2. تربیت عرفانی جهت قرب و ولایت الهیّه و نیل به لقاءالله و رضوانالله بهره گرفتهاند که به چند نمونه آن میپردازیم: مردی به نام «مجاشع» بر رسول خدا (ص) وارد شد و گفت: «یا رسول الله کیف الطریق الی معرفة الحقّ؟» فقال (ص) : «معرفة النّفس». فقال: «یا رسول الله فکیف الطریق الی موافقة الحق؟». قال (ص) : «مخالفة النفس». فقال: «یا رسول الله فکیف الطریق الی رضاء الحق؟». قال (ص) «سخط النّفس». فقال: «یا رسول الله فکیف الطریق الی وصل الحق؟» قال (ص) : «هجرة النّفس». فقال: «یا رسول الله فکیف الطریق الی ذکر الحق؟». قال (ص) : «نسیان النّفس». فقال: «یا رسول الله فکیف الطریق الی قرب الحق؟». قال (ص) : «التّباعد من النّفس». فقال: «یا رسول الله فکیف الطریق الی اُنس الحق؟». قال (ص) : «الوحشة من النّفس». فقال: «یا رسول الله فکیف الطریق الی ذلک؟». قال (ص) : «الاستعانة بالحق علی النّفس»[10]
چه زیبا پیامبر اکرم (ص) صراط سلوک الی الله را بالله و بعون الله در تربیت نفس (چه سلوک اخلاقی و چه سلوک عرفانی) تصویرسازی کردند که بهترین روشمندی سیر و سلوک از خود تا خدا را طرّاحی کردند و فرمولهای دقیقی را ارائه فرمودند و علی (ع) ، جانِ رسول الله (ص) و جانشین بر حقّ او نیز در تربیت نفس فرمودند: «لَأَرُوضَنَّ نَفْسِی رِیاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَیهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِی کعَینِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِینُهَا مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا».[11] (چنان نفس خود را ریاضت و تمرین میدهم که هرگاه به قرص نان، دست یابم، کاملاً متمایل شوم و به نمک، به جای نان خورش قناعت کنم و آنقدر از چشمهایم اشک بریزیم که همچون چشمهای خشکیده، دیگر اشکم جاری نشود). آنگاه وسیلهی ریاضت نفس را نیز «تقوی» معرفی میکند و فرمودند: «وَ إِنَّمَا هِی نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى» همچنانکه منبع و عامل اصلی ریاضت را نیز «شریعت» معرفی کردند تا در ریاضت نفس، مدار حرکت، قانون ریاضت، ابزار، چگونگی و مکانیسم آن نیز تعیین و انحراف پیش نیاید، فرمودند: «الشریعة ریاضة النفس».[12]
در روایات اسلامی راهکارهای بسیار عالی در «ریاضت نفس» و آنگاه تکامل نفس امّاره به مطمئنّه و راضیه و مرضیّه معرفی شدهاند چنانکه فرمودند (علی (ع) ):
1. «صلاح النفس مجاهدة الهوی»؛[13]
2. «اَعْظم ملکٍ ملک النّفس»؛[14]
3. «ردع النّفس عن الهوی الجهاد الاکبر»؛[15]
4. «فی خِلاف النّفس رشدها»؛[16]
5. «مَنْ مَقْتَ اَنْسَه اَحَبّهُ الله»؛[17]
6. «ملاک الدّین مخالفة الهوی»؛[18]
7. «فازَ من غلب هواه و ملک دواعی نفسه».[19]
انسان در روششناسی ریاضت نفس در سیر و سلوک الی الله (که تنها در سایه فضل الهی ممکن است) میتواند به «تزکیه نفس» بپردازد و با نزاهت روح و طهارت دل مراحل و منازل سلوکی را طیّ کند (که در معارف وحیانی آمده است). اساساً شریعت حقّه، قرارگاه اصلی ریاضت نفس عامل محوری تکامل وجودی در انسان است[20]. بنابراین، مخالفت با هواهای نفسانی و (جهاد با نفس) در پرتو عقل و شرع، آن هم با عرفان، آگاهی، تمرین و تدریج، وسیلهی قرب به مقامات معنوی است و معلوم میشود در سیر افاقی، انفسی و ریاضت اسلامی نیازی به جامعهگریزی و درونگرایی محض و رهبانیت نیست بلکه ریاضت نفس، عدم تبعیت از خواهشهای نفسانی، شهوات حیوانی، طبیعی و تبعیّت از دستورالعملهای الهی از طریق انجام واجب و ترک حرام است که خود، جهاد در راه خداست. پیامبر اعظم (ص) فرمودند: «انما رهبانیة امّتی الجهاد فی سبیل الله»[21]یعنی بایسته است راه خروج از خلوتنشینی و مردمگریزی را در مبارزات و جهاد در راه خدا جستجو کرد و ریاضت در خانقاه، صومعه و کنج خانه یافت نمیشود تا انسان به نحو افراطی چنین کند، بلکه در دل اجتماع، سنگر، سجاده، سلوک و سیاست نیز قابل وصول است.
ب. ویژگیهای ریاضت صادق و صائب
ریاضت در سیر و سلوک اخلاقی ـ عرفانی، سه ویژگی دارد:
الف. ریاضت، معقول باشد؛
ب. ریاضت، مشروع باشد؛
ج. ریاضت، متعادل باشد.
تا سالک، گرفتار افراط، تفریط، انحراف و اعوجاج نشود و در تأدیب و تربیت نفس، موفق شود. علامه مجلسی، مقصود از ریاضت را چنین فرمود: «ریاضت، تمرین و وادار کردن خویش به کارهای خیر، ترک محرمات و انجام واجبات است.»[22] و این ریاضت در ساحتهایی چون: 1. ریاضت در فکر؛ 2. ریاضت در دل؛ 3. ریاضت در جسم، حاصل شدنی است تا انسان تسلیم جسمانی، عقلانی و قلبی (تسلیم همه جانبه) به شریعت الهی باشد و نماز را بهسوی کعبه، با حضور قلب، ضبط خیال، خضوع و خشوع باید بخواند، یعنی بایسته است همه ابعاد وجودی ما به سوی معبود و محبوبمان باشد. ریاضت که شامل اشتغال به نفس، جهت نفس شناسی و نفس سازی (تهذیب و تزکیه نفس) در هر امّتی مطرح بوده و در ادیان باستانی نیز وجود داشته است.
مفهوم لغوی و اصطلاحی ریاضت این است که نفس تحت سلطه قوه عقلیه درآید و عقل فطری و رحمانی (عقل رشد و شکوفا یافته) در پرتو «وحی» کشور وجود انسان را مدیریت کند و نفس که پیامبر (ص) فرمودند: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» را تحت کنترل خود درآورد و از نفس و قوای نفسانی ابزار تکامل، صیرورت و شدن به سوی خدا بسازد که با مجاهدتها و تمرینهای گوناگون در میدان تضادها و چالشهای واقعگرایانهی زندگی، چنین کمالی یا مقدمه کمالی بدست میآید.
ج. اهداف و اغراض ریاضت
از بحثهای بسیار مهم در سیر و سلوک اخلاقی ـ عرفانی، بحث از جهتگیری و غرض ریاضت است که آیا ریاضت، موضوعیت دارد یا طریقیت؟ ما ریاضت را برای ریاضت میخواهیم یا ریاضت برای اهداف عالیه و واقعی است؟ آیا ریاضت نفس برای نفس است یا ریاضت برای رضای خدا و عروج در ساحت کمالات وجودی است؟ در مکاتب اخلاقی و مسالک عرفانی، که به بشری و الهی تقسیمپذیرند، برخی مکتبها و مسلکها ریاضت نفس را برای نفس و رسیدن به قدرتهای نفسانی، انرژیهای طبیعی، وجودی، توانمند سازیهای روحی، کسب قدرت در درون و برون طلب میکنند، لکن در عرفان اصیل اسلامی و سلوک راستین، ریاضت خود، وسیله است برای کمال و طریقت نه این که موضوع باشد و خودش اصالت داشته باشد. بنابراین در دیدگاه شیخ الرئیس، ابوعلی سینا اهداف ریاضت چنین ترسیم و تصویر شده است[23]:
الف. دورسازی موانع کمال و رشد که در اصطلاح به آن تزکیه و تخلیه گویند. (مانعزدایی راه کمال).
ب. مطیعسازی و تسلیم کردن جنبههای سِفْلی نفس امّاره نسبت به جنبه عِلْوی و عقلی نفس که نفس مطمئنه است.
ج. لطیف سازی روح جهت آماده شدن برای قبول انوار و تجلّیات الهی که به تعبیر خواجه نصیرالدین طوسی: «الغرض الأَقصی من الریاضة شئی واحد هو نیل الکمال الحقیقی»[24] یعنی ریاضت وسیله لقاءالله است. پس عارف سالک در ریاضت نفس بر اساس نظر ابن سینا در پی سه هدف است:
الف. غیر خدا را از خویش دور کند که با «زُهد» امکان پذیر است.
ب. نفس اماره را مطیع نفس مطمئنه کند و به خدمت آن در آورد که از سه راه امکان پذیر است:
1. عبادت توأم با تفکر و حضور قلب؛
2. نغمههای لطیف که موجب پذیرش کلمات حکیمانة همراه آن میشوند؛
3. شنیدن پند از واعظی که شرائطش را داراست؛
ج. تلطیف سِرّ و رقیق کردن روح تا سنخیت بین روح خویش و عوالم معنایی حاصل شود. ابن سینا دو امر را عامل لطیف سازی سِرّ میداند:
1. فکر لطیف؛
2. عشق عفیف؛
بنابراین، در ریاضت، مانعزدایی اعم از موانع بیرونی، درونی، تحصیل استعداد و عامل کمال یعنی لطافت روح، لازم است و در یک نموداری میتوان اهداف و ابزارهای پشتیبانکننده آن را چنین فراروی اصحاب خرد و خرابات، عقل و عشق و مشتاقان سیر و سلوک اخلاقی ـ عرفانی قرار داد.
اهداف و ابزارهای ریاضت
اهداف:
الف. دور سازی موانع رشد و کمال (مانع ستیزی جهت مانعزدایی) با:
زهد حقیقی؛
ب) مطیع سازی نفس اماره به نفس مطمئنه با:
1. عبادت توأم با اندیشه؛
2. نغمههای حلال و خوش؛
3. سخنان پندآموز و مواعظ بلیغ.
ج. لطیفسازی روح و رقّت سِرّ با: 1. فکر لطیف؛ 2. عشق عفیف.
بنابراین، ریاضت اصالت ندارد امّا اهمیت دارد و انسانی که «بالقوه انسان و بالفعل حیوان» است و باید در مسیر انسانیّت و مدار فطرتش قرار گیرد تا در پرتو بینشهای عالی و گرایشهای عالی سوی کمال برود نیاز به تمرین نفس، تعدیل قوای وجودی و تربیت اخلاقی ـ معنوی دارد و باید به «تجلیّه» یا التزام عملی به شریعت، تخلیه یا همان تزکیه نفس، طهارت روح، نورانیت دل و آنگاه تحلیه یا آراستگی به فضائل و مکارم اخلاقی و روحانی بپردازد تا راهیِ راه ملکوت شود و به تدریج «راه فنا» را در پیش گیرد و فنای فعلی، صفاتی و ذاتی را تجربه کند تا بتواند به شهود اسماء جمال و جلال الهی برسد و این همه تنها با ریاضت شرعی، عقلی و اعتدالی ممکن است که «وَالَّذینَ جَاهَدوا فِینَا لَنَهْدینَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»[25]اگر انسان قصد قربت کرد و با انگیزه الهی و اندیشه توحیدی آهنگ وصال داشت و در این مسیر از هیچ تلاشی فروگذار نکرد، هدایتهای خاصهی حقّ، عنایتهای ویژه ربّ و جذبات و جلولت ربوبی و لمعات غیبی او را دربرمیگیرند و به آستان حق سیر و سوق میدهند و چه زیبا علی (ع) فرمود: «قَدْ أَحْیا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِیلُهُ وَ لَطُفَ غَلِیظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لاَمِعٌ کثِیرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ وَ سَلَک بِهِ السَّبِیلَ»[26]یعنی اولیاء الهی با زنده کردن عقل و میراندن نفس که جز با ریاضتهای مشروع و معقول به دست نمیآید زمینه جهیدن برق الهی و روشن کردن مسیر سلوکی را فراهم و به واسطه آن روشنایی راه را طیّ میکنند و منازل و مقامات را یکی پس از دیگری پشت سر میگذراند تا به مقصد اصلی و اَسْنی برسند.
بنابراین، ریاضت در عرفان عملی اسلام همان «دینداری» و التزام به دستورات الهی است که خط قرمز سلوکی آن انجام واجب و ترک حرام است و بهترین نوع تمرین نفس و تکامل آن، همان است که خدای متعال تعیین کرد و پیامبر اسلام (ص) آوردهاند: «وَمَا آتَاکمُ الرَّسُولُ فَخُذوهُ وَمَا نَهَاکمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»[27] اطاعت از خدا و رسول (ص) ، انسان را به «حیات طیّبه» میرساند: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذا دعَاکمْ لِمَا یحْییکمْ»[28] و دینداری و اطاعت از رسول خدا (ص) بهترین نوع ریاضت و کارآمدترین آن است اگر ما در تربیت معنوی خویش حقگرایانه و واقعگرایانه پیش برویم و تربیت یافتهگان «مکتب نبوی» را فرا روی خویشتن قرار دهیم، خواهیم یافت که «راه چنان روید که راهروان رفتند» و راهروان واقعی این راه مانند سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد اسودی، اویس قرنی بودهاند که از اصحاب سِرّ واقع شدهاند و معنویت تمام عیار، عرفان جامع، زندگی ساز و نه زندگی سوز، عقلگرا و نه عقل گریز، متعادل و نه افراطی و تفریطی، کارآمد نه از کار افتاده و خنثی را در متن زندگی خویش به نمایش گذاشتند و سلوک قرآنی ـ عترتی داشتند و ما امروز باید سیر و سلوک رسالهایی و توضیح المسائلی و پی بردن به آداب، اسرار و بواطن شریعت حقّه محمّدیه (ص) را فرا روی خویش قرار دهیم که هر چه هست در متن شریعت اعم از ظاهر، باطن، آداب و اسرار آن نهفته است و اگر سالک صادق هستیم راه، همین است و این دَر و آن دَر زدن لازم نیست. باید سر تسلیم به ساحت کبریایی قرآن و سنّت و سیره معصومان (ع) فرود آوریم و راه کمال و وصال را در پیش بگیریم پس حقِّ خدا و رسولش (ص) ، حق امامان هدایت و نور، حق فاطمه زهرا&، حق مجاهدان در راه خدا و شهیدان، حق استاد و معلم و خانواده و جامعه را رعایت کنیم که «ریاضت واقعی» است و موصِل و مؤدّی انسان به کمال حقیقی و حقیقت کمال خواهد شد. یعنی حق الله، حق النّفس و حق النّاس با محورهای اصلی در عمل به شریعت نورانی و مبین، راه تکامل است. باید در ریاضت نکات ذیل مراعات شود:
الف. مراعات جسم شود و حق طبیعی آن رعایت تا قدرت، طراوت و همراهی جسم برای تکامل روح فراهم شود.
ب. در ریاضت اگر چه خلوت و درونگرایی یک ضرورت است افراطی و دور از عقلانیت نیست بلکه برونگرایی و اُنس و الفت با مردم، حمایت از هم نوعان گِره گشایی از کار مردم و خدمت به خلق برای رضای خالق نیز در راستای ریاضت و تربیت نفس است.
ج. ریاضت باید بر اساس شریعت حقه، سنّت و سیره انسانهای کامل باشد و مطابق سرشت انسان صورت گیرد تا به شکفتن استعدادهای فطری و فعلیت قوای درونی انسان بیانجامد. پس نیازهای جسمی و جنسی نیز باید نظامیافته و در حد معقول برآورده شوند که اسلام ناب به تعدیل قوا معتقد است نه تعطیل قوا.
د. مهمترین زمینه و عامل ریاضت منطقی و جامع «زهد» و تقوی، زهد فعال و به اقتضای زمان، تقوای گریز و ستیز، تقوای مثبت و منفی است.
زهد دارای دو بُعد است:
الف. بعد روانشناختی ـ روحی که دل بستن به دنیا و مظاهر آنرا دربرمیگیرد پس «در دنیا» بودن و «از دنیا» نبودن، داشتن و وابسته و دلبسته نبودن، بر دادهها و ندادهها، بر اِقْبال و اِدْبار دنیا چشم ندوختن و روح قوی یافتن تکیه دارد: «لِکیلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکمْ»[29] یا علی (ع) فرمود: «الزهد فی الدنیا قصر الْاَمَل و شکر کل نعمةٍ و الورع عن کل ما حرم الله عزوجل»[30] و....
ب. بُعد عملی، رفتاری و عینی که بهرهگیری از نعمتهای الهی شکر عملی است. «زهد عملی» برای رسیدن به «زهد روحی» و زهد روحی جهت تحقق زهد عملی است یعنی متلازم و مترابط با هماند امام صادق (ع) فرمود: «لیس الزهد فی الدنیا باضاعة المال و لا بتحریم الحلال بل الزهد فی الدنیا ان لا تکون بما فی یدک اوثق بما فی ید الله عزوجل»[31].
تقوای الهی به معنای حرکت بر مدار فطرت و انسانیت است، سلوک بر صراط مستقیم الهی و خویشتنیابی و صیانت نفس است. تقوای الهی بر عناصری چون: معرفة الله، خوف الهی (خوف از مقام حق و عذابهای الهی) استوار است و بنابر مرتبه معرفت، خشیت و خوف دارای مراتب عام، خاص و اخص الخواص است، تقویبالله و فیالله، تقوی منالله و تقوی از عذاب الهی و... و تقوی از رعایت حدود الهی و انجام واجب و ترک حرام شروع شده تا عدم توجه به غیر خدا و انقطاع از غیر خدا و اتصال به خدا ادامه دارد و همه مراتب تقوی را شریعت حقّه عهدهدار است و درجات، مراتب و کارکردهای آن را بیان کرده است و ریاضت نیز دارای مراتب است[32]:
1. ریاضت عامه یا مطابق اوامر و نواهی شارع عمل کردن؛
2. ریاضت خاصه یا بریدگی از غیر خدا و خروج از حجابهای ظلمانی و نورانی؛
3. ریاضت خاص الخاص یا سیر از حضرت واحدیت به حضرت احدیت و عین الجمع و شهود ذات.
مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی)، ریاضت را رام کردن ستور[33] و ملکه گردانیدن او را به اطاعت صاحبش و این که نفس حیوانی از اطاعت قوای شهوانی خارج شده و به مطابعت از قوای عقلانی تن در دهد و عقل بر شهوت غالب آید دانستهاند.
هـ . عرفان عملی و سیر و سلوک تا شهود بر ریاضت ابتناء یافته است که اگر درست و بر اساس عقل و شرع صورت گیرد کشف و شهودهای صادق، قرب و ولایت الهیّه را به ارمغان میآورد و ریاضت هر مقامی و درجه سلوکی و مقام و منزل شهودی متناسب و متناظر با خود میباشد و سالک هرچه به جلو میرود ریاضتش بیشتر میشود، امّا چون نفس او رام و تربیت شده است رعایت حال و شرائط سلوک و مراقبتهای ویژه برای او راحتتر و شیرینتر است.
ریاضت شرائط و آدابی دارد که به برخی از آنها فهرستوار اشاره میشود:
1. پایبندی به شریعت (اعتقاد حق، اخلاق پاک و اعمال صالح و حق).
2. بیداری و پایداری مناسب مراحل سیر و سلوک تا گرفتار نفس نشود.
3. الگوهای کامل، سالم و جامع داشتن که بهترین الگوهای سلوکی ـ عرفانی همانا پیامبر و عترت طاهرهاش (ع) و شاگردان موفق آنها هستند.
4. اجتناب از غرور و عجب و تکبر در مراحل مختلف سیر و سلوک.
5. آگاهی به راه و مقتضیات راه.
د. ریاضت در نگاه علامه طباطبایی (ره)
علامه طباطبایی، عارف موحّد و متشرع، که هرگز از خط شریعت و صراط توحید خارج نشدند، معتقدند که شریعت اسلام همه روشهای عبور از ماده به معنا و گذر از اعتباریات به حقایق را نشان داده است، و معتقدند سه روش تربیتی وجود دارد[34]:
الف. روش مکاتب بشری که آثار دنیوی، عاجِل فضائل و رذائل اخلاقی را برای تربیت نفس و تشویق و تنبیه لازم میداند.
ب. روش ادیان آسمانی که آثار اُخروی فضائل و رذائل را در انگیزهزایی برای اصلاح نفس مطرح میکنند.
ج. روش قرآن کریم، پیامبر و عترت پاکش (ع) که از راه ایجاد «محبّت الهی» و جذبه حق وارد شده و مقام «دفع» را بر مقام «رفع» برتری میدهد در تربیت انسان اعم از تربیت اخلاقی و سپس عرفانی وارد شده است.
بنابراین علامه معتقدند طریق «معرفتِ نفس» و راههای ریاضت کارآمد در شریعت اسلام بیان شده است و تنها روش قرآن و پیامبر اکرم (ص) و اهل بیتش را لازم برای سیر و سلوک میداند و مابقی را انحراف به شمار میآورد و مینویسند: «مراقبت کامل اعمال دینی از قبیل طاعات و عبادات، همان مرحله عمومی تقوی دینی را نتیجه میدهد و روشن میشود که سیر در مراتب بعدی کمال، ارتقاء و عروج به مدارج عالیه سعادت باطنی، دلیل و رهبری میخواهد تا انسان با هدایت و راهنمایی وی، قدم در راه گذاشته، به سیر بپردازد و در امتداد مسیر، زمام طاعت را به دست وی بسپارد و البته متبوعیّت و مطاعیّت (دستورات) وی نیز در زمینه مراعات کامل متن شریعت خواهد بود، نه دستوراتی که به حسب شرع، مجاز شناخته نشده باشد و حلالی را حرام کند یا حرامی را حلال کند.»[35] یا علامه در رسالة الولایه، شفاف و جامع مینویسند: «و اِنّ شریعة الاسلام لم تهمل مثقال ذرّة من السعادة و الشقاوة الّا بیّنتها، و لا شئیاً من لوازم السیر الی الله سبحانه یسیراً او خطیراً الّا أوضحتها، فکل نفس ما کسبت و علیها ما اکتسبت.[36]
قال سبحانه: «وَنَزَّلْنَا عَلَیک الْکتَابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ»[37].
قال سبحانه: «وَلَقَد ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذا الْقُرْآنِ مِن کل مَثَلٍ»[38].
قال سبحانه: «قُلْ إِن کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحبِبْکمُ اللَّهُ» [39].
قال سبحانه: «لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[40].
الی غیر ذلک، و الأخبار فی هذا المعنی من طریق اهل البیت مستفیضة، بل متواترة.
و ممّا یظهر انّ حظّ کل امرء من الکمال بمقدار متابعة للشرع و قد عرفت انّ هذا الکمال أمر مشکک ذو مراتب، و نعم ما قال بعض اهل الکمال: اِنّ المیل من متابعة الشرع الی الریاضات الشّاقه فرار من الاشق الی الاسهل. فاِنّ اتّباع الشرع قتل مستمرّ للنّفس دائمی مادامت موجودة و الریاضة الشاقه قتل دفعی و هو أسهل ایثاراً.[41]
و بالجمله: فالشرع لم یهمل بیان کیفیّة السیر من طریق النّفس».
با توجه به عبارت ذکر شده، علّامه نکات مهم ذیل را مطرح فرمودند:
1. شریعت اسلام هر آنچه برای سیر الی الله لازم است، طرح و ارائه کردهاند. [42]
2. بهره هرکس از کمال، سلوک و شهود به مقدار تبعیّت او از شرع مقدس است[43].
3. ریاضتهای بشری قتل نفس دفعی و آسان است امّا تبعیت از شریعت و التزام به آن در طول عمر قتل نفس تدریجی و دشوار است و...[44].
4. علامه در جای دیگر نیز میفرمایند: طبق «آیه 105 مائده خواهید فهمید یگانه شاهراهی که هدایتی واقعی و کامل را در بر دارد همانا «راه نفس» است...» چنانکه در موضع دیگر نیز چنین فرمودهاند: «راهی که به سلوک آن امر فرموده همانا «نفس مؤمن» است، زیرا وقتی گفته میشود: زنهار، راه را گم مکن، معنایش نگهداری خود راه است نه جدا نشدن از رهروان.... مقصود این است که شما ملازمت کنید نفس خود را زیرا نفس شما، راه هدایت شما است... «نفس مؤمن»، همان طریقی است که باید آن را سلوک کند، بنابراین، نفس مؤمن، طریق و خط سیری است که به پروردگار منتهی میشود، نفس مؤمن راه هدایت او است، راهی که او را به سعادت میرساند.» آنگاه علامه به بحث از پیشینه ریاضت در میان امتها، جوامع، تاریخ بشریت، تهذیب نفس در کتب اهل کتاب، نقد ریاضتهای افراطی و رهبانیّت پرداخته است. و انواع ریاضت را در اشتغال به نفس، تزکیه و تهذیب مطرح کردهاند که لازم است متن و ترجمه آن را فراروی ارباب تحقیق و اصحاب تدقیق و معرفت قرار دهیم تا خود به قضاوت بنشینند و راه را از بیراهه تشخیص دهند و روشها، ادیان، مکاتب و فِرَق گوناگون را بررسی تطبیقی و راه درست و کارآمد را در تربیت نفس گزینش کنند که همانا از متن شریعت حقّه محمّدیه (ص) قابل اصطیاد و استنباط است.
علامه طباطبایی در خصوص اینکه آیا شیوة تهذیب و سیر و سلوک از راه انزوا و عزلت از خلق ممکن است یا از راه حضور در متن جامعه، میفرمایند: "آنچه از کتاب و سنت این است که اسلام، کمال خداشناسی و خلوص بندگی از انسان میخواهد به طوری که وی به غیر خدا - عزّ اسمه- هیچگونه تعلق نداشته باشد. از این استکمال هرچه میسور است کم یا زیاد مطلوب است، چه کم باشد و چه بسیار: ... اتقوا الله حق تقاته – و: ففرّوا الی الله انی لکم نذیر مبین.[45] جز اینکه اسلام دینی است اجتماعی که رهبانیت و عزلت را الغا کرده، و کسانی که به تهذیب نفس و تکمیل ایمان و خداشناسی مشغول هستند، باید کمال را در متن اجتماع و با مشارکت دیگران به دست آورند. تربیت شدگان ائمه (ع) نیز در صدر اسلام همین شیوه را داشتهاند. سلمان که درجة دهم ایمان را داشت، در مدائن حکومت میکرد و اویس قرنی که اسوة کمال و تقوا بود در جنگ صفین شرکت کرد و در رکاب امیرالمؤمنین (ع) شهید شد.
ج-1: شریعت و تکلیف
انسان مخلوق و مربوب خداست، پروردگار برای تعالی وجودی و تکامل همه جانبه وی مکتب اسلام را فرستاده است که بتواند فلسفهی بودن و شدن انسان را به طور جامع و کامل تبیین کند و در کنار هدایت تکوینی، هدایتی تشریعی را برای هدفها و مقاصد نوعیه قرار دهد. اسلام دارای اعتقادها، اخلاقیها و احکامی است که با فطرت غریزی و طبیعت انسان انطباق تام دارد و در نتیجه همه نیازهای انسان اعم از مادی و معنوی، دنیوی و اخروی و فردی و اجتماعی را به خوبی هرچه تمامتر تأمین میکند. به تعبیر علامه طباطبایی؛ اسلام، راه فطرت، طبیعت و راه حقیقی در زندگی انسان است و با این وضع و آن وضع تغییر نمیپذیرد.[46]
انسان با نیروی ارتکازی «فطرة» که به «فطرة الله» تعبیر شده است، به سوی شناخت خالق خویش رفته و به آن ایمان میآورد چنانکه علامه در جایی دیگر فرمودهاند:
«فطرۀ الله التی فطر الناس علیها» اشارهای است به آن درک و ارتکازی که انسانها به آن آفریده شدهاند و آن ارتکاز شناخت خداست. «فطرة الله» عبارت است از آن نیرویی که در انسان قرار داده شده تا ایمان به خدا را تشخیص دهد که همان فطری است و در آیه «ولئن سألتهم من خلقکم لیقولن الله» نیز به آن اشاره شده است.[47] و در نسبت دین الهی با فطرت انسان در جایی دیگر فرمودهاند: «دین الهی تنها و تنها وسیله سعادت برای نوع بشر است، و یگانه عاملی است که حیات بشر را اصلاح میکند، چون فطرت را با فطرت اصلاح میکند و قوای مختلف فطرت در هنگام کوران و طغیان را تعدیل کرده، برای انسان ریشه سعادت زندگی در دنیا و آخرتش را منظم و راه مادیت و معنویتش را هموار میکند.»[48]
بنابراین شریعت و فطرت نسبت تام وجودی دارند و شریعت فطرت مدون و فطرت شریعت مکوّن است و خدای فطرت، شریعت، انسان و اسلام چون خالق انسان است او را بهتر از خود انسانها شناخته و برای تربیت و پرورش او «اسلام» را قرار داده است. خداوند در اسلام شرایع و قوانینی تأسیس کرد که اساس آن «توحید» است و در نتیجه عقاید و رفتار انسانها را اصلاح میکند و باورهای اعتقادی، اخلاقی و احکامی را بر معرفت قرار داده است تا انسان با عقل و عرفان، آگاهی و آزادی، بصیرت و بیداری، اسلام را برگزیند که هماهنگ با فطرت او است و از مسیر آن به کمال نوعی و وجودی نائل شود. به تعبیر علامه طباطبایی): «دین عبارت است از روش خاصی در زندگی دنیا که هم صلاح زندگی دنیا را تأمین کند و هم در عین حال با کمال اخروی، زندگی دائمی و حقیقی در جوار خدای تعالی موافق است؛ ناگزیر چنین روشی باید در شریعتش قوانینی باشد که متعرض حال معاش به قدر احتیاج نیز باشد.» [49]
علت بعثتها نیز شکوفاسازی عقل و سوق دادن بشر به سوی کمال حقیقی است، کمالی که در هدایت تکوینی عامه نیز منظور بوده است. «الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی» و در «هدایت تشریعی» نیز نشانه گرفته و نشانیهای آن ارائه شده است تا انسان به حکم هدایت تکوینی و تشریعی راه کمال حقیقی را در پیش گیرد و از صراط کمال خارج نشود که صراط فطرت کمالگرای او است، لذا فطرت، انسان را به سوی دعوت انبیاء و رهآورد نهایی آنان میکشاند که در شریعت خاتم پیامبران تجلی پیدا تا راه فطرت و راه شریعت، دو حقیقت تابان برای رفتن و شدن به سوی تکامل واقعی انسان باشد و اینکه صلاح عالم انسانی در سه چیز است:
الف) عقاید حقه.
ب) اخلاق فاضله.
ج) اعمال نیک.
«دین» حاوی همه مصالح عالم انسانی خواهد بود و ایشان را در همه مراتب و مراحل تکاملی در ساحتهای معرفتی (عقاید)، معنوی (اخلاق – عرفان) و شریعتی (احکام اعمال) اداره میکند و آدمیان که بر حسب معرفت، عبودیت، اخلاص، محبت و مجاهدت در تصعید تکاملی متفاوتند، هر کدام در درجهای از کمال قرار گرفتهاند و نیاز به احکام خاص آن درجه تکاملی، رتبة وجودی و استعداد استکمال را دارند هدایت کرده و دستورالعمل خاصی به آنان ارائه میدهد.
چنانچه علامه طباطبایی) در رسالة الولایه اشاره فرمودند که انسانها در مسیر استکمالی خویش در سه درجهاند:
1. انقطاع تام از عالم مادی و اعتباریات یافتهاند (مقربین) (گروه تام الاستعداد)
2. انقطاع ناقص از طبیعت به سوی ماورای طبیعت پیدا کردهاند. (اصحاب یمین – ابرار)
3. انقطاعی نیافتهاند و گرفتار گرداب و وَیل مادیت شدهاند. اما بر اساس اعتقادهای صحیح و واقعی که دارند به استثنایگروه معاند و ملحد در نوسان هستند.
آنگاه عمده فرقههایی را که بین آنها وجود دارد و به ریشة علمی – عملی آنها برمیگردد. بر اساس احکام و شریعت مخصوص به آنها در امور واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح تدبیر و تربیت میکند و مناسب حال اسلام، ایمان، احسان، معاشرت، صداقت، خُلّت احکامی صادر کرده است. احکام الهی ظاهر، باطن، آداب و اسرار دارد چنانکه برای محبت، عشق، وجد، وله، شیدایی و آنچه که «فنا» نامیده میشود نیز احکامی صادر کرده است و حکم هر یک نیز ویژه خود اوست و به غیر آن سرایت نمیکند.[50]
بنابراین شریعت الهیه عامل وسیله قرب به سوی خدا و شکلگیری ملکات وجودی انسان در راستای لقای رب است و شریعت اسلام همه مسائل کلی جزئی را در خصوص سیر تکاملی آدمیان به سوی خدا و مراتب وجودیشان بیان کرده است. معارف و آموزههای اسلامی حقایق و اسرار باطنی و ظاهری دارد و مردمانی که اهل اسلاماند احکام خاص خود، مردمانی که اهل ایماناند احکام خاص خود و مردمانی که اهل «احسان» اند نیز احکام ویژه خود را دارند که خط قرمز و مشترک احکام همگان «انجام واجب و ترک حرام» است. چنانچه علامه فرمودند: «دین چیزی نیست به غیر از سنت حیات، و راه و روش که بر انسان واجب است آن را پیشه کند تا سعادتمند شود. پس هر انسانی هیچ هدف و غایتی ندارد مگر سعادت...» [51]
نتیجه آنکه ما با «انسان طبیعی» که فطرت خدادادی داشته و شعور و اراده او پاک است و با اوهام و خرافات لکهدار نشده باشد مواجهایم که علامه طباطبایی، آن را «انسان فطری» نامیدهاند و اسلام اساس تربیتی را بر «تعقل» نهاده است و انسان موجودی با شعور و ارادة آزاد، خیر را از شر و نفع را از ضرر تمیز داده و در نتیجه «فاعل مختار» است و اختیارش تحت اراده و حق تعالی است.[52] خداوند اراده کرده است که انسان اختیار داشته باشد، چنین انسانی با چنین برداشت و جهانبینیای دنبال یک ایدئولوژی و احکام تکلیفی و هنجارهایی است که او را در اخلاق و معنویت، رفتارها و اعمال عادی، عقلانی و عرفانی تدبیر و ساماندهی کند و خداوند در قالب شریعت حقه محمدیه (ص) به این نیاز واقعی انسان در صراط تکامل و مسیر استکمال وجودی – نوعی پاسخ داده است. لذا هم فرمود: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم» و هم فرمود: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» هم فرمود: «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا الله و لرسول اذا دعاکم لما عیبکم» همچنین فرمود: «ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» تا نشان دهد شریعت اسلام، انسان را در هیچ مرحلهای از مراحل تکاملی رها نکرده است و برای همه مراتب وجودی احکام خاص، معارف، آموزهها و گزارههای مشخص دارد.
خداوند در آیة «ثم جعلناک علی شریعة من الامر فاتبها و لا تتبع اهواء الذینَ لایعلمون» رسول خدا (ص) و امتش را امر به تبعیت از «شریعت اسلام» کرد تا نشان دهد که شریعت اسلام همه نیازهای انسانی را برآورده کرده است و دو نکته را نیز متذکر شود:
الف. پیامبر اسلام نیز مانند سایر امت مکلف به دستورات دینی است.
ب. هر حکم و عملی که مستند به وحی الهی باشد و به وحی الهی، منتهی نشود هوایی نفسانی از هواهای جاهلان است و نمیتوان آن را علم نامید.
آنگاه فرمود راه اطاعت از خدا، اطاعت از رسول خدا (ص) است که اگر انسانی واقعا خدا را دوست دارد، بایسته است از خلیفه، حجت، و پیامبر الهی تبعیت کند تا محبوب خدا شود «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحییکم الله»
و به تعبیر علامه طباطبایی): «کسی که خدا را دوست میدارد، باید به قدر طاقت، کشش ادراک و متصورش از دین او پیروی کند و دین نزد خدا، اسلام است و اسلام همان دین است که سوای خدا مردم را به سوی آن میخوانند و انبیایش و رسولانش به سوی آن دعوت میکنند و مخصوصا آخرین ادیان الهی یعنی دین اسلام که در آن اخلاص هست که مافوق آن تصور ندارد. دین فطری خاتم همه شرایع و طرق نبوت است و با رحلت خاتم الانبیاء (ص) مسألة نبوت ختم گردید... رسول خدا (ص) طریقه و راهی را که پیموده راه توحید و طریقة اخلاص معرفی کرده است چون پروردگارش او را دستور داده که راه خود را چنین کرده و فرمود: «قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی و سبحان الله و ما انا من المشرکین...».[53]
پس دعوت و اخلاص بالاصاله صفت خود آن جناب و به تبع صفت پیروان او است.
آنگاه در آیه: «ثم جعلناک علی شریعة من الامر فاتبعها» میفرماید: شریعتی را که تشریع کرده تبلور دهندة این سبیل، یعنی سبیل دعوت و اخلاص است...پس با این بیان و این آیات روشن گردید که اسلام یعنی شریعتی که برای پیامبر اسلام تشریع شده، همان سبیل اخلاص است، اخلاص برای خدای سبحان که زیربنایش حب است، پس اسلام دین اخلاص و حب است.[54]
ج-2: تکلیف انسان و مراتب آن
انسان موجودی مختار، عاقل و آزاد است. آگاهی و عقلانیت، آزادی و حریت، انتخابگری و گزینش، انسان را مسئول و مکلف کرده است. اساس و بنیاد تکلیف بر «عقل و آزادی» استوار است و انسان عاقل آزاد رو به سوی کمال دارد و کمالگرایی در متن ذات و سرشت انسان تعبیر شده است. لذا خداوند «صراط فطرت» را در انسان صراط تکامل و سعادت قرار داد و شریعت و احکام شرعی - تکلیفی را نیز برای چگونگی و روشهای پیمایش صراط فطرت و هنجارهای مربوط به آن قرار داد به همین دلیل: «دین خدا عبارتست از مجموعه احکام و قوانینی که وجود خود انسان، انسان را به سوی آن ارشاد میکند و یا به تعبیر دیگر، فطری بودن دین خدا به این معنا است که دین خدا مجموعهی سنتهایی است که وجود و کون عمومی عالم آن را اقتضاء میکند... تکالیف الهی اموری است که ملازم آدمی است و مادامی که در این نشأه، یعنی در دنیا زندگی میکند چارهای جز پذیرفتن آن ندارد، حال چه اینکه خودش فی حد نفسه ناقص باشد و هنوز به حد کمال وجودش نرسیده باشد و چه اینکه از حیث علم و عمل به حد کمال رسیده باشد». [55]
ناگفته پیداست که تکلیف هر انسانی چه ناقص یا کامل، در حد وجودی و تصعید تکاملی اوست و هر کسی را به اندازه توان و میزان دارایی و درجه تکاملیاش تکلیف کردهاند و مراتب و درجات الهیه برای پوشش دادن به همین مراتب وجودی انسانهای مکلف است.
زیرا انسانها از حیث مرتبة علمی – معرفتی، مرتبة عملی – معنوی، سلوک عقلی – قلبی و سیر عرفانی با هم متفاوتند. شریعت اسلام که بر گفتمان توحید و اخلاص قرار گرفته است و توحید و اخلاص آن نیز بر عشق و محبت الهی قرار دارد و روش تربیتی آن بر خلاف روش تربیتی مکاتب بشری دیگر است که نتیجهگرایند و آثار دنیوی و عاجل را جستجو میکنند و روش انبیای الهی نیز بر نتیجهگرایی از نوع اخروی تکیه زده است، براساس و روش جذبه و محبت الهی است[56]. بنابراین روش تربیتی – تکلیفی نیز بر اصل فطرت که کانون محبت الهی است؛ تعبیر و تفسیر شده است و میتوان گفت روش تربیتی، روش فطرت بر فطرت است که جوهره حب الهی است. چنانکه علامه فرمود: «وهیهنا مسلک ثالث مخصوص بالقرآن الکریم لایوجد فی شیء مما نقل الینا من الکتب السماوة، و تعالیم الانبیاء الماضین (ع) ، و لا فی المعارف المأثور من الحکماء الالهیین، و هو تربیة الانسان و صفا و علما باستعمال علوم و معارف لایبقی معها موضوع الرذائل، و بعبارة اخری ازالة الاوصاف الرذیلة بالرفع لا بالدفع... و هذا المسلک الثالث مبتنی علی التوحید الخاص الکامل الذی یختص به الاسلام علی مشرعة و آله افضل الصلوة هذا...» [57]
چنین مکتب تربیتی – تکلیفیای برای همه اصناف از انسانهای عوام و عادی در دینداری و تکامل معنوی تا انسانهای متوسط در سیر و سلوک الیالله و کمال علمی – عملی یعنی اصحاب یمین و ابرار و تا انسانهای عالی بلکه اعلی در درجات قرب وجودی و انقطاع کامل علمی - عملی احکام و شریعت خاص به خود را دراست و افراد این اصناف نیز که با هم در درجه تکاملی متفاوتند، دارای احکام مخصوص بر اساس شریعت حقه اسلام هستند.
علامه طباطبائی) میگوید:
«کسی که در حیات معنوی و سیر و سلوک عرفانی، مطالعات کافی داشته و مقاصد حقیقی این رشته از علوم را دریافته باشد، به خوبی درک میکند که روش این سیر باطنی و حیات معنوی، روی این اساس استوار است که کمالات باطنی و مقامات معنوی انسان، یک رشته واقعیتهای حقیقی بیرون از واقعیت طبیعت است و عالم باطن که موطن معنوی است. جهانی است بسی اصیلتر و واقعیتدارتر و پنهاورتر از مقامات معنوی واقعیتها و موقعیتهای حیاتی اصیل برای انساناند نه از نوع مفاهیم تشریفی و مقامات و مناصب و عناوین وضعی و...»[58].
هـ) نقش امام، امامت و انسان کامل در سیر و سلوک معنوی
خداوند عزّ اسمه در هر عصری، فردی از افراد انسان را با تأییدی مخصوص، برمیگزیند و به این مقام که مقام کمال انسانی است، هدایت میفرماید و به واسطة وی دیگران را به درجات مختلف این مقام، راهبری میکند. «امام» است که حقیقت پس پرده غیبت برای وی بلاواسطه و تنها با تأیید الهی، مکشوف است و درجات قرب و ولایت را در خود، سیر کرده و دیگران را با استعدادهای مختلفی که اکتساباً به دست آوردهاند، به مقامات مختلف کمالی خویش هدایت میکند.»[59].
«انسان نیز با ملازمت رصدخانة بصیرت و مشاهدهی نیاز وجودی خود، درک خواهد کرد که نیاز وی را یک سلسله فیوضات که به فیض و رحمت بینهایت حقّ، اتصال دارد، رفع میکند که به واسطه ارتباط آنها با همدیگر وجودی به نام «وجود انسانی» سرپا نگه داشته شده است، به واسطه مشاهده همین اتّصال، شعور انسانی توسعه پیدا کرده، مشاهده فیوضات و رحمت عامّه حق، جایگزین مشاهده جزئی نام برده خواهد گردید. آن وقت است که انسان چشم بصیرت و دیده باطنی خود را به سوی عظمت ذاتی حق که از هر وصف و بیانی بزرگتر است، باز کرده، در مقابل کبریای نامتناهی و احاطه علی الاطلاق وی، خود و همه چیز را گم کرده، محو و مدهوش میافتد و عجز خود را از احاطهی علمی به حق سبحانه، بالعیان درک میکند.».[60]
با توجه به مطالب پیشگفته علامه طباطبایی) در تعریف عرفان و عارف بر اساس احادیث علوی مینویسند: عارف کسی است که نفس خویش را شناخته و آن را از اسارت هوی و بردگی شهوات رها نماید.[61] چنانکه در احادیث فراوانی سیمای عارفان و عرفان چنین ترسیم و تصور شده است: قال علی (ع) : «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزّهها عن کل ما یبعدها ویوبقها»[62] و امام صادق (ع) فرمود: «العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله، لوسهی قلبه عن الله طرفة عین لمات شوقاً الیه...» [63] و امام علی (ع) فرمود: «العارف وجهه مستبشرٌ متبسّم و قلبه وَجِل محزون» [64] یا فرمود: «کل عارف عائفٌ» [65]، «کل عارف مهموم» [66]، «الشوق خلصان العارفین» [67]، «الخوف جلباب العارفین» [68]. چنان که رسول خدا (ص) در توصیف عارفان فرمودند: «لکل شئی معدن و معدن التقوی قلوب العارفین» [69] یا فرمودند: «یا من یبعد عن قلوب العارفین»[70] چنانکه ملاحظه شد عرفان و عارفان بر اساس کارکردها، سیر و سلوک عملی و نشانههایی تعریف شدند که همهی نشانیهای آنان بر محور نوع و رتبه عرفان آنها به خدا و میزان مجاهدتشان در سلوک الیالله و فیالله است. بنابراین علامه معتقدند عارف کسی است که خدا را از زاویه و افق علم حضوری و شهودی شناخته باشد و با فطرت توحیدی، انگیزه، اندیشه، اخلاق و اعمالش را تنظیم کند و خداوند را از راه «محبت» بپرستند نه از راه امید ثواب و ترس از عقاب، به عبارت دیگر عرفان و عشق به خدا و عبودیت عاشقانه و مبتنی بر فناء فیالله و خلوص کامل.[71]
علامه در بحث ریاضت، کسانی را که در معرفت نفس و ریاضت آن میکوشند از حیث انگیزشی و غایتگرایانه به انواعی تنویع و تقسیم میکند و میفرماید:
«فمن الحری أن نقسم المشتغلین بعرفان النفس فی الجمله إلی طائفتین: إحداهما المشتغلون به بالاشتغال بإحراز شیء من آثار النفس الغربیه الخارجه عن حومه المتعارف من الأسباب و المسببات المادیه، کأصحاب السحر و الطلسمات و أصحاب تسخیر روحانیات الکواکب و الموکلین علی الأمور و الجن وأرواح الآدمیین وأصحاب الدعوات والعزایم و نحو ذلک.
و الثانیه المشتغلون بمعرفه النفس بالانصراف عن الأمور الخارجه عنها و الانجذاب نحوه للغور فیها ومشاهدة جوهرها وشؤونها کالمتصوفه علی اختلاف طبقاتهم و مسالکهم... ثم ینبغی أن نقسم أصحاب القسم الثانی من القسمین المتقدمین و هم اهل العرفان حقیقه إلی طائفتین.
فطائفه منهم یسلکون الطریقه لنفسها فیرزقون شیئاً من معارفها من غیر أن یتم لهم تمام المعرفه لها لأنهم لما کانوا لا یریدون غیر النفس فهم فی غفله عن أمر صانعها وهو الله (عز اسمه) الذی هو السبب الحق الأخذ بناصیه النفس فی وجودها و آثار وجودها وکیف یسع الإنسان تمام معرفه شیء مع الذهول عن معرفه أسباب وجوده وخاصه السبب الذی هو سبب کل سبب؟ وهل هو إلا کمن یدعی معرفه السریر علی جهل منه بالنجار وقدومه ومنشاره غرضه فی صنعه إلی غیرذلک من علل وجود السریر؟
و من الحری بهذا النوع من معرفه النفس أن یمسی کهانه بما فی ذیله من الحصول علی شیء من علوم النفس و آثارها.
و طائفه منهم یقصدون طریقه معرفه النفس لتکون ذریعه لهم إلی معرفه الرب تعالی، و طریقتهم هذه هی التی یرتضیها الدین فی الجمله وهی أن یشتغل الإنسان بمعرفه نفس بما أنها آیه من آیات ربه و أقرب ربه وأقرب آیه، وتکون النفس طریقا مسلوکاً و الله سبحانه هوالغایه التی یسلک إلیها «وأن إلی ربک المنتهی».
«بنابراین جا دارد همگی کسانی را که به عرفان نفس اشتغال دارند به دو طائفه تقسیم کنیم:
اول ـ آنهایی که اشتغالشان از این باب است که میخواهند آثار غریبة نفس را که از حیطة اسباب و مسببات مادی خارج است احراز کرده و به این وسیله راهی برای معیشت و یا اعمال سایر اغراض خود پیدا کنند، مانند اساتید طلسمات، و تسخیر روحانیات کواکب، موکلین بر امور، تسخیر جن و ارواح انسانی و همچنین مانند آنان که با دعا و افسون سر و کار دارند.
دوم ـ آنهایی که کار با خود نفس دارند و میخواهند به وسیله دلکندن از امور مادی و امور خارج از نفس و به وسیله دل بستن به نفس سر از حقیقت آن درآورند، و در آن غور کنند، مانند طبقات و مسلکهای مختلف تصوّف، و تصوّف هم از مطالبی نیست که مسلمانها آنرا از خود اختراع کرده باشند، یا اصولاً مربوط به اسلام باشد، زیرا که همین مسلک در بین امتهای قبل از اسلام مانند نصارا و دیگران هم یافت میشده است، حتی در بین بتپرستان و بودائیان کسانی دیده میشوند که دارای این طریقهاند، حتی بتپرستان و بودائیان معاصر. پس معلوم میشود این طریقه، در نیاکان نیز استمرار داشته است، البته نه به این معنا که از نیاکان تقلید و اخذ کرده باشند، نظیر وراثتی که در انتقال انواع مدنیتها از قومی به قومی و از نسلی به نسلی هست، چنانکه بعضی از علمای ملل و نحل چنین خیال کردهاند، بلکه به این معنا که اصولاً همان طوری که سابقاً همگفته شد دین فطری، انسان را به زهد دعوت میکند، زهد هم به عرفان نفس، راه مییابد، پس مستقر شدن یک دین در بین یک امت و جای گرفتن آن در دلها، خود بهخود مردم را آماده و مهیا میسازد برای این که طریقة عرفان نفس را اختیار و اصولاً فکر این کار را در بین آنها بوجود میآورد؛ و باعث میشود بعضی از افرادی که واجد همه عوامل و شرایط مقتضی هستند این طریقه را اخذ کنند. پس پیدا شدن این طریقه در بین یک امت به وراثت نیست بلکه استقرار و مکث روح دینی در یک مدت و در بین یک امت باعث این است که این طریقه صحیح یا باطل در بین ایشان بوجود آید؛ اگرچه هیچگونه ارتباطی با سایر امتها نداشته باشند، که از آنان به ارث ببرند، پس نباید گفت بوجود آمدن این طریقه از راه وراثت و سرایت از قومی به قوم دیگری انتشار یافته است.
9ـ پس جا دارد دسته دوم از آن دو دستهای را که در پی عرفان نفساند، اهل عرفان حقیقی را نیز به دو طایفه تقسیم کنیم:
طایفهای از اینها این طریقه را تنها برای این جهت سلوک میکنند که به این طریقه علاقمند هستند، البته از مختصری از معارف نفس هم بهرهای دارند، لیکن این معرفت برای آنان هیچ وقت به طورکامل و تمام دست نمیدهد، زیرا اینان از آنجایی که غیر از خود نفس، غرض دیگری از این معرفت ندارند، از همین جهت از آفریدگار نفس، خدای تعالی که سبب حقیقی نفس است و زمام نفس در وجود و آثار وجودش بدست اوست، غالفند؛ از این رو آنطورکه باید، نتوانستند به معرفت النفس نائل شوند، آری چگونه ممکن است کسی بتواند به چیزی معرفت تام وکامل پیدا کند، در حالی که از علل هستی او و مخصوصاً علت العلل غافل باشد؟ و آیا چنین فردی باکسی که ادعای معرفت یک تخت و یا میز و صندلی را میکند با اینکه برای آن نجار و تیشهواره، که علت فاعلی، و غرض و فایده که علت غایی است و علل دیگری که سبب وجود تختند قائل نیست چه فرقی دارد؟ آیا سزاور نیست این قسم معرفت را از نظر اینکه باز با علوم و آثار غریبة نفس توأم است کهانت بنامیم؟
از این دسته طایفه دیگری هستند که طریقهی معرفت النفس را از این نظر دنبال میکنند که این معرفت خود وسیله معرفت به پروردگارشان است، این طریقه معرفت النفس، همان معرفت النفسی است که دین هم مردم را به آن دعوت کرده و آنرا تا اندازهای میپسندد، و این طریقه همین است که انسان به معرفت نفس خود از این نظر بپردازد که نفس را آیتی از آیات پروردگار، بلکه نزدیکترین آیههای پروردگار به خود میداند. خلاصه نفس را وسیله و راهی بداند که به سوی پروردگار سبحان منتهی میشود، «و ان الی ربک الرجعی: و بدرستی بسوی پروردگار تو است بازگشت».
نتیجه گیری
ریاضت در عرفان ناب اسلامی شریعت مدارانه و مبتنی بر احکام اسلامی که دارای ظاهر و باطن یا آداب و اسرار است با هدف عبودیت محض در برابر خدای سبحان، تحصیل رضای حق و نیل به لقاء رب انجام میپذیرد.
ریاضت در عرف عرفان قرآنی- اهل بیتی، معقول و معتدل بوده و از هر گونه افراط و تفریط منزه و مبراست. این نوع ریاضت نفس برای نفس و با هدف رسیدن به اخبار غیبی، کشف، کرامات، خوارق عادات یا انرژیهای کیهانی نیست؛ بلکه ریاضت نفس، برای تربیت الهی، تکامل علمی - عملی در مسیر خداست، ریاضت نفس برای خدا نه نفس که در حقیقت ریاضت نیست زیرا خود نفس پرستی و صنم پرستی است، نه خداپرستی و خداگرائی.
ریاضت نفس بر اساس شریعت حقه تمام شب و روز، خلوت و جلوت، خواب و بیداری، جنگ و صلح، سجاده و سنگر، درونگرائی و برونگرائی، امور فردی، خانوادگی و اجتماعی را در برگرفته و تحت پوشش قرار میدهد. تا هندسه حیات طیبه را با پیشرفتهای علمی و معنوی کلید زده و تربیت فردی و جمعی و عدالت اجتماعی را در زیست این جهانی با جهتگیری زیست حیات جاودانه اخروی متجلی سازد. که در پیوست با هماند و دنیا مزرعه آخرت و طبیعت گهواره تکامل است و این حقیقت تنها در عرفان نبوی و علوی یا عرفان ناب محمدی (ص) متبلور و تحقق یابنده است.
فهرست منابع
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه.
3. ابن سینا، حسین بن عبد الله، الاشارات و التنبیهات، شرح، محقق طوسی و قطب الدین رازی. مطبعه الحیدریه، 1378ق. تهران.
4. آمدی، عبدالواحد؛ غررالحکم؛ شرح جمالالدین محمد خوانساری؛ انتشارات دانشگاه تهران: 1373.
5. انصاري، خواجه عبداللَّه، منازل السائرين، با ترجمه علي شيرواني، انتشارات الزهراء، تهران، 1373 ه.ش.
6. حسن زاده آملی، حسن، دروس شرح اشارات و تنبیهات؛ قم: مطبوعات دینی، 1383.
7. سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات، انجمن حکمت و فلسفه ایران، تهران، 1372.
8. رمضانی خراسانی، حسن، ریاضت در عرف عرفان، ص 9، چ اول، انتشارات اشراق، قم، 1388.
9. طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ مؤسسه الاعلمی، 1393ق، بیروت.
10. ـــــــــــــــ؛ تفسیرالمیزان؛ ترجمة محمدباقر همدانی؛ قم، انتشارات اسلامی، 1383.
11. ـــــــــــــــ: شیعه (مجموعه مکاتبات و مراسلات علامه طباطبایی با هانری کربن)، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1382.
12..ـــــــــــــــ: طریق عرفان، (ترجمه رساله الولایه) صادق حسن زاده، قم، انتشارات بخشایش، 1381.
13. ـــــــــــــــ. اسلام و انسان معاصر، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1382.
14. طوسی، خواجه نصیر، اوصاف الاشراف، به تصحیح نجیب مایل هروی، انتشارات امام،1361.
15. کلینی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1363.
16. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ بیروت: دارالاحیاءالتراث، 1403ق.
17. مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، ج 2، ص 168، چ اول، انتشارات حکمت، تهران، 1366.
18. محمدی ری شهری, میزان الحکمه، ج8، ص3590,1381، قم، دارالحدیث.
19. نوری،حسین، مستدرک الوسائل، قم، موسسه آل البیت.
20. یثربی، سید یحیی، فلسفه عرفان، ص 272ـ 355، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1377.
21. مهدوي كني، محمدرضا، نقطههاي آغاز در اخلاق عملي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372ش.
[1]. حسن، رمضانی خراسانی، ریاضت در عرف عرفان، ص 9.
[2]. عبدالله، جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 11، ص 188.
[3]. خواجه عبدالله انصاری، منازل السائرین، باب ریاضت.
[4]. ر.ک: خواجه طوسی، نصیرالدین، شرح الاشارات و تنبیهات، ج 3، نمط نهم.
[5]. حسنزاده آملی، دروس شرح اشارات و تنبیهات، نمط نهم، ص 151.
[6]. عبد الرزاق کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ص 163.
[7]. نصیر الدین، طوسی، شرح الاشارات و التنبیهات، نمط نهم، فصل هشتم، ص 80.
.[8]مرتضی مطهری، مقالات فلسفی، ج 2، ص 168
[9]. عوالی اللئالی، ج 1، ص 246، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 138.
[10]. نهج البلاغه، نامه 25، بند 26.
[11]. نهج البلاغه، نامه 45، بند 10.
[20]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 401.
[21]. بحارالانوار، ج 67، ص 65 و ر.ک:، محمد رضا مهدوی کنی، نقطههای آغاز در اخلاق عملی، ص 5447.
[22]. ر.ک: محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 1، ص 181ـ182.
[23]. شرح الاشارات و التنبیهات، ج 3، نمط نهم، فصل هشتم.
[24]. ر.ک: مرتضی مطهری، مقالات فلسفی، ج 2، ص 169ـ174؛ حسن حسنزاده آملی، دروس شرح اشارات و تنبیهات، نمط نهم، ص 155ـ170؛ سید یحیی یثربی، فلسفه عرفان، ص 272ـ355.
[26]. نهج البلاغه، خ 210، فیض الاسلام.
[30]. فروع کافی، ج 5، ص 71.
[31]. بحارالانوار، ج 70، ص 310.
[32]. بسان القلوب، مجموعه سوم، مصنفات 401.
[33]. ر.ک:، نصیر الدین طوسی، اوصاف الاشراف، ص 85. 86.
[34]. ر.ک: محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 355.
[35]. ر.ک: شیعه (مذاکرات و مکاتبات هانری کربن با علامه طباطبایی)، ص 242ـ251.
[41] رسالة الولایه، فصل چهارم.
[42] شیعه در اسلام، ص 109.
[43]. ر.ک: اسلام و انسان معاصر، ص 74ـ77.
[44]. تفسیر المیزان، ج 6، ص 243.
[46]. محمدحسین طباطبائی، اسلام و انسان معاصر، ص12.
[47]. همان، تفسیر المیزان، ج2، ص168, دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1384.
[51]. همان، ج16، ص267 و ر،ک: اسلام و انسان معاصر, ص14.29.
[52]. ر،ك: محمد حسین طباطبائی، اسلام و انسان معاصر، ص37.40.
[53]. محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ج18، ص253.
[58]. محمد حسین طباطبائی، معنویت تشیع، 1385،ص63.
[59]. همو،1382 شیعه (محاضرات و مکاتبات علامه و کربن)، ص158.159.
[61]. همو، تفسیر المیزان، ج6، ص172.173.
[62]. محمدی ری شهری، میزان الحکمۀ، ج8، ص1381.
[71]. شیعه در اسلام، ص164.165.