تربیت معنوی در انیمیشن‌های «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم؟»

تربیت معنوی در انیمیشن‌های «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم؟»

سید عادل مدنی*

چکیده

امروزه انیمیشن نقش مهمی در تربیت کودکان دارد. هر انیمیشنی جهان‌بینیِ‌ خاص خود را دارد که بر اساس فلسفه و فرهنگ هر جامعه و خالق اثر متفاوت است. «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» انیمیشنی است که چه در عنوان و چه در محتوا، بر موضوع تربیت تکیه داشته و ایده‌آل خاصی از تربیت را بیان می‌کند. این انیمیشن سنت‌های گذشته را مورد انتقاد قرار‌داده و با موهوم دانستن ریشه‌های آن در اموری فرازمینی ـ که ‌آنها را تنها نمودی از خواست قدرت می‌داند ـ تربیتی بر اساس اصل لذت و امکان همگانی و برابری را ایده‌آل می‌داند. این جهان‌بینی با نقصان در تشکیل معیار شناختی نظام‌مند، زندگی نسل آتی را از معنا تهی کرده و شور زندگی را نابود می‌کند. به‌طبع چنین تربیتی با وجود نکته‌های مثبت کوچک خود، برای آن جهان‌بینی که به‌وجود و اهمیت اموری فرازمینی اعتقاد دارد نیز مخرب خواهد بود. 

واژگان کلیدی: تربیت، جهان‌بینی، اسطوره، اژدها، انیمیشن.

مقدمه

«چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم؟» از سری انیمیشن‌هایی است که تا به‌حال دو قسمت از آن توسط کمپانی دریم ورکز[1] اجرا شده است و قسمت سوم آن در حال ساخت است. قسمت اول این انیمیشن محصول سال ۲۰۱۰ با فروش تقریبی ۵۰۰ میلیون دلار در لیست ۱۰ فیلم پرفروش سال قرار گرفت و به غیر از نامزدی دو اسکار، ۲۵ جایزه و ۵۸ نامزدی دیگر را در دیگر نقاط جهان به‌دست آورد. قسمت دوم این انیمیشن محصول سال ۲۰۱۴ با فروش تقریبی ۶۰۰ میلیون دلار، نامزدی یک اسکار و ۱۳ جایزه و ۵۹ نامزدی دیگر از نسخه‌ی پیشین خود عقب نماند. با وجود چنین موفقیتی در سطح بین‌المللی که نشان‌دهنده‌ی گستره‌ی نفوذ فرهنگی چنین اثری است، بررسی وجوه معنایی این انیمیشن نه تنها خالی از لطف نبوده، بلکه عملی اجتناب ناپذیر و لازم به‌نظر می‌رسد. به‌ویژه که بیشترین حوزه‌ی اثر چنین انیمیشن‌هایی بر قشر کودک و نوجوان خواهد بود؛ قشری که شاید لوازم بیشتری برای پذیرش و آموزش داشته باشد تا تحلیل و نقادی. در این نوشتار، همان‌طور که از عنوان آن برمی‌آید، موضوع خود را معنای تربیت در «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» قرار داده‌ایم و بدین منظور بررسی ما آن جهان‌بینی خواهد بود که چنین معنایی در پناه آن امکان ظهور یافته است. پرسش‌های اصلی این تحقیق این خواهد بود که تربیت اژدها در فیلم «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» به چه معنایی است؟ آیا معنای مورد نظر را می‌توان به‌عنوان معیار صحیحی برای تربیت در نظر داشت؟ اگر معنای عرضه شده برای تربیت در این فیلم معنای کاملی نباشد، نقاط مثبت و منفی در معنای چنین تربیتی چیست؟ تا چه میزان این امکان وجود دارد که از تربیت یاد شده در این فیلم برای تعلیم و تربیت کودکان‌ و نوجوانان استفاده کنیم؟

خلاصه داستان‌ها

داستان اول در مورد وایکینگ نوجوان و کوچک‌جثه‌ای به نام هیکاپ (سکسکه) است. در این سرزمین که به‌طور مستمر مورد حمله و غارت اژدهایان متفاوت است، همه در حال جنگیدن با اژدها و کشتن آنان هستند. هیکاپ که پسر پیشوای قبیله است، در مقایسه با دیگر نوجوانان و وایکینگ‌ها از نظر بدنی ناتوان است و به‌عنوان فردی کم‌ارزش و متفاوت در جامعه تا حدی مطرود است. او تصمیم می‌گیرد با کشتن یک اژدها خود را فردی قابل نشان داده و به شهرت برسد و موفق به شکار خطرناک‌ترین نوع اژدها می‌شود، با این حال متوجه می‌شود که نمی‌تواند آن را بکشد و به‌جای آن به تهیه‌ی غذا و مداوای اژدها دست می‌زند. در طی زمانی که هیکاپ با اژدهای «خشم شب» می‌گذراند، متوجه می‌شود که اژدها موجودی خطرناک نیست، بلکه اگر مورد آزار قرار نگیرد و بتواند غذایی برای خود به‌دست آورد، می‌تواند به آرامیِ جانوری دست‌آموز باشد. هیکاپ با علم تجربی که به‌دست می‌آورد، در تمرین‌های عمومی دهکده برای کشتن اژدها، بدون اینکه کسی متوجه شود آنها را رام کرده و در چشم دیگران مغلوب می‌کند. او همچنین متوجه می‌شود که اژدهایان غذای دزدی خود از دهکده را برای خود مصرف نمی‌کنند، بلکه ناچارند آن را پیش اژدهایی بزرگ و مخفی ببرند که از آنان، مانند برده استفاده می‌کند. پس از شهرت هیکاپ، اهالی دهکده تصمیم می‌گیرند که برای پاداش به او مأموریت بدهند تا اژدهایی را سر ببرد. هیکاپ از این کار امتناع می‌کند و در حین هیاهویی که از این اتفاق شکل می‌گیرد، اژدهای روبه‌رویش خشمگین شده و به وی حمله می‌کند. «خشمِ شب» که خطر را از دور احساس می‌کند به کمک هیکاپ می‌آید و در این راستا به‌دست پدر او به بند کشیده می‌شود. پدر هیکاپ از «خشمِ شب» استفاده می‌کند تا لانه‌ی اژدهایان را بیابد. هیکاپ که از وجود اژدهای بزرگ و سهمگین مخفی در لانه با خبر است، به کمک دیگر نوجوانان، اژدهایان در شهر را رام کرده و به کمک پدر می‌رود. پدر با پیدا کردن مخفی‌گاه اژدهایان آن را خراب می‌کند. این کار باعث پیدا شدن اژدهای بزرگ مخفی می‌شود که پدر و اهالی شهر را به راحتی شکست می‌دهد. هیکاپ و دوستانش از راه می‌رسند و او با کمک «خشمِ شب» بر اژدهای بزرگ پیروز می‌شود. در پایان، او که در جنگ با اژدها یکی از پاهایش را از دست داده است خود را در خانه می‌یابد و متوجه می‌شود که اهالی شهر به شکار اژدها پایان داده‌اند و در حال زندگی مسالمت‌آمیز با آنان به سر می‌برند.

داستان قسمت دوم، پنج سال بعد از پایان قسمت اول آغاز می‌شود. جامعه‌ی وایکینگ‌ها متمدن‌تر شده و سر و سامان گرفته است. هیکاپ را می‌بینیم که در مکان‌های مختلف پرواز می‌کند و نقشه‌ی زمین را کشیده و جهان شناخته شده را توسعه می‌دهد. او در سفرهایش متوجه می‌شود که شخصی به‌نام دراگو در حال جمع‌آوری لشگری از اژدهایان است و اقدام به دزدی و جمع‌آوری اژدهایان دیگر می‌کند. پدر هیکاپ که دراگو را می‌شناسد برای جنگ آماده می‌شود اما هیکاپ تصمیم می‌گیرد که به‌دنبال دراگو بگردد و او را به مصالحه ترغیب کند. هیکاپ در تلاش برای یافتن دراگو مادرش را می‌یابد که در قبیله‌ای از اژدهایان به رهبری اژدهایی که یکی از معدود بازماندگان نسل اولیه‌ی اژدهایان است زندگی می‌کند. اژدهایی که می‌تواند کنترل همه‌ی اژدهایان به جز کودکان‌شان را در دست بگیرد. مادرش که از رفتار خشونت‌بار وایکینگ‌ها با اژدهایان آزرده بوده، درواقع از دهکده فرار کرده بوده است. در حین آشنایی هیکاپ با مادرش، پدرش نیز سر می‌رسد و در حینی که خانواده‌ی هیکاپ دور هم جمع می‌شوند، دراگو از وجود وایکینگ‌هایی که مانند او توانسته‌اند اژدهایان را تربیت کنند مطلع می‌شود. البته تربیت دراگو چیزی یکسره متفاوت با تربیت وایکینگ‌ها است. دراگو اژدهایان را با خشونت در اختیار خود آورده است و با اسیر کردن یک اژدهای آلفا و در انقیاد گرفتن او، دیگر اژدهایان را به اطاعت وامی‌دارد. دراگو به مخفی‌گاه اژدهایان در قبیله‌ي مادر هیکاپ می‌رسد و جنگ را آغاز می‌کند. هیکاپ به‌سرعت متوجه می‌شود که دراگو قصدی جز به انقیاد در آوردن دنیا نداشته و نمی‌توان با او مصالحه کرد. در این جنگ اژدهای آلفای دراگو اژدهای آلفای دیگر را از میان برمی‌دارد و با استفاده از قدرت خود، همه‌ی اژدهایان را به‌سمت خود فرا می‌خواند. خشمِ شب، اژدهای دراگو نیز مغلوب قدرت آلفا می‌شود و پیش از آنکه به‌سمت او برگردد پدر هیکاپ را از پای در می‌آورد. دراگو بازماندگان را بدون اژدها و در میان آب‌ها رها می‌کند تا خود به‌سمت دهکده‌ی وایکینگ‌ها رفته و دیگر اژدهایان را آزاد کند. هیکاپ از بچه اژدهایان که تحت تأثیر آلفا قرار نمی‌گیرند کمک می‌گیرد و سوار بر آنها با مادر خود و دیگران به‌سمت دهکده می‌رود. آنجا هیکاپ در گفت‌وگویی با «خشمِ شب» به کنترل آلفا بر او خاتمه می‌دهد. سپس به کمک «خشمِ شب» به آلفا حمله می‌کند. آلفا کنترل اژدهایان را از دست می‌دهد و هیکاپ به کمک همه‌ی آنها آلفا و در نهایت دراگو را مغلوب می‌کند.

اژدها چیست؟

پژوهش خود را برای روشن ساختن مفهوم تربیت، از بررسی نام این اثر آغاز می‌کنیم. عنوان «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» خود از مهم‌ترین عناصر جذابیت و کشش به تماشای این انیمیشن است، اما این جذابیت از چه چیز سرچشمه گرفته و به چه معنایی دلالت دارد؟

شاید اولین نکته‌ای که در مواجهه با این نام به ذهن‌مان خطور می‌کند خلاقیتی است که در لحن آن مشاهده می‌شود. اژدها هماره در عناوین فیلم‌ها و داستآنها حاکی از مهابت و ترسناکی و قدرت است و به‌طور کلی هرگونه روزمرگی، آسانی و در دسترس بودن را از ذهن دور می‌کند؛ چنین خصوصیتی فارغ از اینکه اژدها در داستان مورد نظر از عوامل مثبت یا منفی بوده باشد، امری مشترک بوده است. اما عنوان «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» ما را یاد کتاب‌ها و مقالات روزمره و آسان و در دسترس قرار می‌دهد که از موضوعاتی چون مدیریت اقتصادی تا آشپزی، برنامه‌ریزی یا آموزش ساده‌ی کامپیوتری سخن به‌میان می‌آورند. چنین نامی به ما این وعده را می‌دهد که قرار است امری روش‌مند و ساده برای استفاده‌ي روزمره داشته باشیم. گویی داشتن اژدها امری همگانی و روزمره است که باید نکاتی را در مورد آن رعایت کنیم. در چنین لحنی دو کارکرد مهم در حال وقوع است: در درجه‌ی اول این بیان که آنچه زمانی مهیب و بزرگ بوده در اینجا کوچک و ساده است و آنچه زمانی هراس‌انگیز، اینجا بیشتر شوخی و سرخوشی. کارکرد دوم که ناشی از لحن همگانی عنوان است، ایجاد فضایی برای مقایسه‌ی ذهنی است. آیا من نیز اژدهایی دارم؟ آیا من نیز موضوع این فیلم هستم؟ برای روشن‌تر شدن پاسخ چنین پرسشی، باید پرسشی به‌نظر ساده، اما در اینجا بنیادی‌تر را مطرح کرد: اژدها چیست؟

اژدها حیوانی اسطوره‌ای است که به‌طور کلی نوع قدرتمندی از مار یا خزندگان دیگر با قدرت‌های جادویی یا معنوی است؛ اگرچه این موجودات در اساطیر سرتاسر جهان موجودند، فرهنگ‌های متفاوت نگاه متفاوتی به آن‌ دارند. اژدهای شرقی بیشتر به صورت موجودی معنوی و خردمند دیده می‌شود که نماینده‌ی نیروهای اولیه‌ي طبیعت است. در حالی‌که بر خلاف آن در غرب و برخی دیگر از قسمت‌های آسیا، مانند ایران، این موجودات با نیروهای اهریمنی و فراطبیعی نسبت داشته و به‌عنوان دشمن انسان قلمداد می‌شوند. ما در اینجا اژدها در اساطیر چین و شرق دور را بررسی نمی‌کنیم، چراکه اژدها در این مناطق اساطیری یکسره متفاوت هستند که نزدیکی زیادی با مفهوم غربی و به تبع آن انیمیشن مورد نظر ما ندارند.

واژه‌ی دراگون (اژدها) ریشه در فرهنگ یونان باستان دارد. در آنجا این واژه به‌شکل فعل در معنای «دیدن قدرتمند» استفاده می‌شده، اما در نهایت این واژه به واژه‌ی دراکون به معنای مار ترکیب شده است. این واژه در لاتین به‌شکل دراکونیس در آمد. در زبان انگلیسی، این واژه‌ی لاتین به چندین کلمه‌ی متفاوت در آمد که معنای مشابهی داشتند. دراگون تبدیل به‌نام رسمی برای موجود اساطیری عظیم و باستانی شد، چیزی که فرای دسترس این جهان بود یا چیزی شیطانی (The Oxford English Dictionary, 1971).

مکاشفات یوحنا ـ متن یونانی، نه رومی ـ شیطان را به‌شکل اژدهایی بزرگ با شعله‌هایی قرمز، هفت‌سر و ده شاخ توصیف می‌کند (Wallace,1948: 61–68).

تفسیر کلیسای قرون وسطی از شیطان هنگامی‌که آدم و حوا را وسوسه می‌کند، اژدهایی ماروش است. همچنین نسبت دادن علاقه‌ی اژدها به طلا و گنجینه‌ها در این دوره، اژدها را به سمبلی از گناه مبدل کرده است. در اساطیر بابلی از آمیزش آب شیرین (اپسو) و شوراب (تیامات)، همه آفریدگان پدید می‌آیند که در رأس آنها ایزدان هستند (ژیران، ۱۳۷۵: ۵۸). تیامات اژدهایی است که تجلی‌گاه دو اصل هرج‌ومرج و تاریکی است (رستگارفسایی، ۱۳۷۹: ۱۷). بن‌مایه و عنصر اصلی تیامات، این اژدهای مؤنث آب‌های شور، آب است؛ هرچند امروزه بسیاری از مردم اژدها را با آتش مربوط می‌دانند (وارنر، ۱۳۸۶: ۵۱۳). تیامات چهره‌ی شخصیت‌یافته‌ی دریا بود و به‌گونه‌ای عنصر زنانه نشان داده می‌شد که جهان را زاد. از آمیزش اپسو، اقیانوس ازلی و تیامات، دریای آشوبگر، زوجی مارـ اژدها‌وش، لحمو و لحامو پدید آمدند که به نوبه‌ی خود انشار، جهان آسمانی و کیشار، جهان زمینی را زادند (ژیران، ۱۳۷۵: ۵۹). تیامات برای پیش‌بردن ستیزه‌ی خود با خدایان، موجوداتی شگفت و هیولایی‌ آفرید؛ جنگاورانی نیرومند به پیکر مارهای عظیم، تیزدندان و بی‌رحم با زهرابه‌ای به‌جای خون که تیامات در پیکر آنها روان ساخته بود (کویاجی، ۱۳۵۳: ۱۸۰-۱۸۱).

ازجمله مارهای عظیم، عصاي موسي است: «خداوند فرمود عصا را بيفكن و موسي چون آن را به زمين انداخت عصا اژدهایي شد كه به هر سو مي‌شتافت» (طه: ۱۹ـ۲۰). اين همان اژدهایي است كه مارهاي جادوگران را مي‌خورد. اژدهايي كه سمبولي از شيطان است و در دستان موسي چنان رام بود كه موسي مي‌توانست با آن نمادهاي حقيرتر شيطان را از ميان ببرد. در عرفان اسلامي مار سمبولي از نفس اماره است كه پير طريقت مي‌تواند با نيروي موسي‌وار، او را شكست دهد. آن‌ماري شيمل مي‌گويد: «چيزي كه بیشتر گفته مي‌شود اين است كه قدرت پير و شيخ معنوي مي‌تواند اين مار [نفس] را كور گرداند؛ مطابق اعتقادات عاميانه، مار از ديدن زمرد كور مي‌شود (ارتباط دادن بين قدرت معنوي پير با رنگ سبز زمرد حايز اهميت است). بدين ترتيب بر اثر نفوذ معنوي پير، مار بي‌آزار مي‌گردد» (شیمل، ۱۳۷۷: ۲۰۴).

اژدها، چه اسطوره‌اي با نمود بيروني و فراطبيعي باشد و چـه تفسـيري انتزاعـي از کیفیتی دروني، مانعي است كه غلبه بر آن مقدمه‌ی ورود به مرحله‌ی معنوي بالاتر براي سالك يـا قهرمان است. به باور الياده: «اژدها نمادي از پيچيدگي حالت پيش از تعين‌پذيري گيتي و رمز «واحد» نامقسوم ازلي قبل از آفرينش ... كه «تازه‌واردين» و «فـاتحين» و كسـاني که نواحي نوگشوده را شكل دهند، بايد با آن به نبرد بپردازند» (الیاده، ۱۳۶۵: ۲۲۵-۲۲۶ ).

در ادامه‌ی چنين تحليلي، يونگ اژدها را به‌عنوان تصويري از «خويشتن» تفسير مي‌كند كـه «كهن‌الگويي از تماميت رواني انسان» است. در ديـدگاه يونـگ، قهرمـان تجلي نمادين روان كامل انساني است كه ماهيتي فراخ‌تر از آنچه دارد كه «من» فاقد آن اسـت. او معتقد است الگوي «قهرمان/ اژدها» مدلي است كه ساختار راستين «خود» يا «من» انسـان را نشان مي‌دهد (Jung, 1979: 238). با اين تفاوت كه يكي نماينده‌ی سويه‌ی شـرير و شـرم‌آور و ديگري نماينده‌ی بخش آرماني وجود بشر است. يونگ معتقد است بن‌مايه‌ی قهرمـان در اصـل در تقابل با اژدها تكميل مي‌شود و مبارزه‌ی اين دو با يكديگر را اجزاي اسطوره‌اي واحد مـي‌دانـد
(Ibid:91). در نظريه‌ی يونگ، شكست شر توسط قهرمان، در قالب غلبه‌ی او بـر موجـودي چـون اژدها ـ غلبه‌اي كه در بسياري از موارد در كنار آب (نماد تطهير، پـاكي و تعميـد) رخ مـي‌دهـد ـ نمايه‌اي از پيروزي انسان بر «نيمه‌ی تاريك وجود» او است كه يونگ از آن بـه كهـن الگوي «سايه» تعبير مي‌كند (Monte, 1987: 251). و نماينده‌ی نيمـه‌ی تاريـك ناخودآگـاه انسـان و جنبه‌ی خطرناك و مبهم شخصيت او است كه انسان تمايل دارد بـر آن چيـره گـردد (Fordham, 1966: 3).

اما تنها پرداخت به زمینه‌ی اسطوره‌ای کفایت نمی‌کند. برای اینکه بدانیم معنای اژدها در این فیلم چیست، نیازمند ارجاعات فرامتنی آن هستیم، اما بیشتر از آن نیازمند ارجاعات درون‌متنی خواهیم بود.

فیلم از منظر زمان، در دوره‌ی وایکینگ‌ها می‌گذرد، یعنی قلب قرون وسطی. همان‌طور که در فیلم نیز مشاهده می‌شود، هنگامی که اژدها موجودی شرور تلقی می‌شد که باید با آن به مبارزه برمی‌خواستند. زمانی که اگر افسانه‌ای درباره‌ی اژدها بود، این افسانه در باب کشتن و به قهرمانی رسیدن بود. همان‌طور که در فیلم می‌بینیم این ایده بین تمامی نسل وایکینگ‌ها در فیلم مشترک است. اما از طرف دیگر، حقیقت اژدها برای ما در رابطه‌ی هیکاپ با آنها معلوم می‌شود. اژدها درواقع چه می‌خواهد؟ کمی غذای راحت، بازی، تفریح و محبت. از طرفی اژدها تنها خواستار لذت و سرخوشی است و از طرف دیگر جامعه این لذت را از آن سلب می‌کند. البته اژدهای دیگری نیز در میان است. اژدهایی که در غار مخفی است. محدود بودن غذا و شرایط مناسب برای اژدهایان باعث شده است که چنین اژدهای مهیبی در غار بر دیگران زور آورده و آنان را به بردگی خود بگیرد. با چنین نمودهایی از اژدها و داشتن آگاهی نسبت به معنا و مفهوم اساطیری اژدها که بیشتر اشاره به نیروهای غریزی، شهوات و امیال است، می‌توانیم اژدها را در فیلم نشان ناخودآگاه ذهن افراد در نظر بگیریم.

اژدهایان نشان امیال و غرایز ناخودآگاه ما هستند که وقتی سرکوب می‌شوند، به‌شکل مخفی در آمده و به مرور زمان تبدیل به عقده یا اژدهای مهیب می‌گردند. اژدهای مهیبی که در پشت احساسات و حتی عقل و تدبیر ما لانه کرده و کنترل آن را بر عهده می‌گیرد. در چنین شرایطی ما چه در حال جنگ با این امیال و چه در چنگ این امیال، همیشه در کنترل آن اژدهای مهیب در غار هستیم. اما چه چیز ما را از این ورطه نجات می‌بخشد؟

فیلم نوعی روایت تاریخی را ایجاد می‌کند که بازخوانی آن بر محور کشف ناخودآگاه است. جهان به سه دوره تقسیم می‌شود. دوره‌ی اول زمان آزادی اژدهایان است. هنگامی که اژدهایان بر جهان حکومت می‌کنند. این زمان اشاره به دوران پیش از تاریخ مکتوب دارد. هنگامی‌که هنوز عقل حاکمیت خود را مسلم نکرده است. این جهان را که نزدیک به طبیعت وحشی و بکر است، در زندگی مادر هیکاپ مشاهده می‌کنیم. این جهان متعلق به اژدهایان است، پس اژدهایان بر آن فرمان می‌رانند. فرمانرواییِ آن در فیلم با اژدهای آلفا نشان داده می‌شود. اژدهایی بزرگ و سفیدپیکر که وظیفه‌اش کنترل اژدهایان و اتحاد آنها است. آن‌طور که در فیلم می‌آید، این اژدها از معدود اژدهایان باقی‌مانده است و درواقع از نسل اول اژدهایان و شروع تاریخ به‌حساب می‌آید. در رفتار چنین اژدهایی، با وجود اقتدار بی‌حد و اندازه‌اش، چیزی از سلطه‌گری و اقتدار در ایجاد نظام و انگیزش برای هدفی مشاهده نمی‌شود. این اژدها سرپرست مراقبت و نگهداری، لانه‌سازی و تهیه‌ی غذا برای قبیله‌ی خود است. در این دوره انسان هنوز بر طبیعت چیره نگشته و در همزیستی با آن به سر می‌برد. البته این همزیستی نوعی همزیستی مقهورشده است. این دوره دوره‌ی نگاه جادویی و با احترام به طبیعت است؛ طبیعتی که فرمانروا و واحد اصلی و ناظر است؛ هنگامی‌که خدا نیز طبیعت است و نیروهای مادی و معنوی همگی طبیعی و اجزای طبیعت‌اند.

از چنین مقدمه‌ای برمی‌آید که برای تغییر چنین دوره‌ای، نه تنها به زمان بلکه به جنگ، تجاوز و شکستن حریم‌های گذشته و ایجاد حریم‌هایی تازه احتیاج است. دوره‌ی دوم نشان‌دهنده‌ی هنگامی است که انسان بر اژدها ظفر یافته و آن را در انقیاد خود درآورده است. دراگو که خود به معنای اژدها است، نشانگر این دوره است و البته نشان‌دهنده‌ی هنگامی است که معنای این واژه در یونان از بصیرت و نگاه پرقدرت به معنای فعلی مار تنومند تغییر می‌کند. دراگو چگونه قدرت را به‌دست می‌گیرد؟ دراگو کسی است که قدرت را از اژدهایان با دو ابزار در دست می‌گیرد. اولی البته زور و اقتدار است و دومی بزرگ‌ترین امیال و شهوات انسانی، یعنی میل به واحد. اژدهای آلفای سیاه‌رنگ در فیلم نماد چنین خواستی است. این اژدها نیز، مانند اژدهای آلفای سفید کنترل‌کننده است، اما کنترل‌گری او نه از برای حفظ و بقا است، بلکه از برای هدفی دیگر است، هدفی که او در آن سهمی ندارد، بلکه تنها بازیچه‌ای برای رسیدن دراگو به آن است. اما هدف دراگو چیست؟ همان‌طور که در مکالمه‌ی او با هیکاپ مشخص می‌شود، او هدفی ظاهری و هدفی نهایی و پنهان دارد. هدف ظاهری او چیزی نیست جز رهایی انسان‌ها از سلطه‌ی اژدهایان، اما هدف نهایی او چیزی نیست جز سلطه بر همگان و قدرت مطلق. به زبان دیگر، با توجه به معنای اژدها در فیلم، دراگو نشانگر هنگامی است که انسانْ والایی را در چیزی فرای طبیعت قرار می‌دهد؛ جایی‌که خدا و معنویت بالاتر از طبیعت است. جایی‌که انسان بر طبیعت سخره می‌یابد و خواهان فتح آن است و نه ماندن در جادوی آن. چنین هدفی برای دراگو نیازمند جمع‌کردن نیروهای طبیعت و سخره بر آن است. او برای این کار از قوی‌ترین این نیروها استفاده می‌کند. اژدهای آلفای دراگو همه‌ی امیال دیگر را به بند می‌کشد و از آن خود می‌گرداند و خود از آنِ اراده‌ی دراگو است. اراده‌ای که شاید خود را پشت مفاهیمی چون آزادی از دست اژدهایان، به بیان دیگر طبیعت، غرایز و هرج‌ومرج آنها پنهان می‌کند، اما موضوع این اراده درواقع تنها قدرت است؛ قدرتی‌که دیگر یکی میان دیگران نباشد، قدرتی‌که میل به فزونی دارد و خواهان مطلق‌شدن است.

جهان سوم جهان وایکینگ‌ها است. همان‌طورکه در فیلم مشاهده می‌شود، دراگو قبل از دوران هیکاپ، خواهان اقتدار بر جهان وایکینگ‌ها است، اما آنها دراگو را پس می‌زنند و در نتیجه بدون امکان غلبه بر اژدهایان، در حمله و اغتشاش این اژدهایان گرفتار می‌آیند. دوران وایکینگ‌ها پیش از هیکاپ نشان‌دهنده‌ی هنگامی است که دین نو حکم‌فرما شده است. نماد این دین چیست؟ کتاب مقدس یا به تعبیری در فیلم، کتاب شکار اژدهایان. کتاب اژدهایان در فیلم نشان‌دهنده‌ی هنگامی است که وایکینگ‌ها در دوران تاریکی به سر می‌برند ـ نامی‌که برخی به قرون وسطی و زمان سلطه‌ی مسیحیت بر آن می‌دهند ـ آنها کتابی دارند که تمام دانش خود را در آن گردآورده‌اند، اما به زودی بر ما معلوم می‌شود که تمام دانش‌ آنها چیزی جز ترس و فرارشان نیست. آنها از ترس هرج‌ومرج و بی‌قانونی ناشی از غلبه‌ی اژدهایان برای خود کتاب قانونی وضع کرده‌اند. این کتاب چیزی نیست جز دستور برای کشتن اژدها و به تعبیری جنگ و خشونت برضد غرایز و امیال. چنین زمانی است که موجب می‌شود تا امیال و غرایزْ سرکوب شده و مخفی شوند، اما از طرف دیگر قدرتمند‌تر و مخوف‌تر گردند. در چنین زمانی است که هیکاپ به نجات وایکینگ‌ها اقدام می‌کند. او این غرایز را آزاد می‌کند و بدین طریق دنیای نویی را بنیاد می‌نهد. دنیایی که در آن انسان نه دیگر فردی مغلوبِ طبیعت و محصور در جادوی آن است و نه دیگر در جنگ با آن و در انتظار چیزی فراتر از آن. جهانی‌که در آن انسان‌ها در صلح و آسایش به لذت مشغول‌اند. اگر در زمان پدر هیکاپ، وایکینگ‌ها را در حال جنگ و تلاش برای زنده ماندن می‌بینیم، وایکینگ‌ها در زمان هیکاپ بیشتر مشغول بازی و تفریح‌اند.

عصری که هیکاپ با خود می‌آورد، همان‌طور که خود در فیلم می‌گوید، هنگامی است که جهانِ وایکینگ‌ها به‌دلیل استفاده‌ی آنان از اژدها بزرگ می‌شود. هیکاپ به سرزمین‌های دیگر می‌رود و شروع به کشیدن نقشه‌ی دنیا می‌کند. این زمان، زمان خودآگاهی است. هنگامی‌که تکنولوژیْ زندگی را برای انسان آسان می‌کند. زمانی‌که سنت‌ها از میان می‌روند و جای خود را به تفریحات اندیشیده‌شده می‌دهند. زمانی به شکار اژدها می‌رفتند چون خود را بدان مجبور می‌دیدند، اما حال به بازی با اژدهایان ـ چیزی شبیه به فوتبال یا بسکتبال ـ می‌پردازند چون به سبب آن سرخوش و با نشاط‌اند.

تربیت به چه معناست؟

برای اینکه بتوان از تربیت سخن به‌میان آورد، همیشه لازم است این سخن در راستای چیزی به‌عنوان هدف تربیت، تعریفی برای ماهیت آن فرد که مورد تربیت واقع می‌شود وجود داشته باشد. نکته‌ی حایز اهمیت دیگر این است که معیار درستی یا نادرستی تربیتی، واقعیت انطباق آن با شرایط موجود است، یعنی جهانی که ماهیتش با هدف انتخاب شده و تصور ما از ماهیت آن فرد که باید مورد تربیت قرار بگیرد همخوانی داشته باشد. چنین پرسش‌هایی در «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» چه پاسخی می‌یابند؟

در سیر پاسخ‌گویی به این پرسش‌های، ما از آنچه مستقیم در فیلم آورده شده است فراتر خواهیم رفت و به بررسی نشانه‌های فیلم، نتایج و برآیند‌های طبیعی هرکدام از این نشانه‌ها می‌پردازیم.

کار خود را با اولین این پرسش‌ها آغاز می‌کنیم. هدف تربیت چیست؟ در چهار دوره‌ی زمانی تعیین‌شده، چهار الگوی متفاوت برای تربیت تعیین شده است که فیلم الگوی آخر را برمی‌گزیند. الگوی اول تربیت، همزیستی با نیروهای طبیعت و تبعیت از آنها است. در اینجا انسان تربیت می‌شود تا به طبیعت به‌عنوان امری مقدس احترام بگذارد. از آنچه با آن منطبق می‌داند پیروی کرده و خود را با طبیعت هماهنگ کند. خدا طبیعت است و همه کس می‌بایست بنده‌ی این خدا باشد. خدایی‌که البته معیار برتری‌اش بر دیگران، قدرت مادی و عظمت خیره‌کننده‌ی آن است.

در دوران دوم، خدا آرمان‌ است؛ آرمانی‌که می‌بایست تحت رهبری فردی که آن را می‌شناسد تبعیت شود. در این دوره انسان به طبیعت ارجی نمی‌دهد، بلکه طبیعت را در اختیار خود می‌گیرد. طبیعت از برای آرمان و آنچه فراتر از آن است یعنی خواست انسانی باید قربانی شود. انسان‌ها در این دوره خود را سخت می‌کنند و به‌خود آموزش می‌دهند که چگونه با نیروی خشم و خشونت بر دیگر نیروها، امیال و شهوات درونی‌شان بند بزنند و آنها را چون لشگری برای مقاصد خود استفاده کنند. اما چنین حکومتی همیشگی نخواهد بود؛ چراکه سرانجام کسانی از این پیروی سر باز می‌زنند.

دوران سوم، یعنی دوران وایکینگ‌ها، زمانی است که انسان‌ها همچنان بر غرایز خود سخت می‌گیرند. در این دوره، انسانی که با ترس و ضعف خود مواجه می‌شود، برای مقابله و حفظ بقای خود دست به خشونت می‌زند تا بتواند وحدت خود و جامعه‌ی خود را سرپا نگه دارد. در چنین دورانی انسان نه از برای کسب قدرت، بلکه برای از دست ندادن آن و حفظ بقا تربیت می‌شود. در این دوره خدا پروردگاری برای بیچارگان و ستمدیدگان است و جهان مکانی برای حفظ بقای ضعیفان. آنها اگرچه ظاهری قوی و خشن دارند، در باطن خود با ترس و رنجی پیوسته زندگی می‌کنند.

در دوران چهارم یا دوران طلایی، انسانی‌که از تاریکی بیرون آمده است، متوجه می‌شود که نیازی برای تلاش زیاد بر حفظ بقا ندارد. این انسان فرد آزادی است که نه دیگر خواهان افزایش نیرو است و نه خواهان جزوی از طبیعت بودن. این به ظاهر آزادترین انسان، تربیت می‌شود تا از طبیعت بهره ببرد. او در همزیستی با طبیعت است، اما نه دیگر همچون دوران اولیه‌ی هم‌زیستی با طبیعت که تنها هدفش حفظ بقا بود، بلکه این همزیستی قرارداد برد ـ بردی است که در آن انسان برای راحتی و آسایش خود با طبیعت مهربان شده و هم‌زمان آن را در اختیار خود می‌گیرد. در این دوران انسان فرامی‌گیرد که از چیزی نهراسد. این دورانی است که در آن نیازی به‌وجود خدایی نیست. انسان خود هدف و مقصد، انگیزش و آغاز و پایان است. این دوران زمانی است که انسان خدای خود می‌شود و طبیعت و چیزهای دیگرند که باید خود را با او منطبق کنند.

اما انسان در هرکدام از این جهآنها چیست؟ در جهان اول، انسان موجودی است میان دیگر موجودات؛ حیوانی با خصوصیاتی متفاوت. در چنین شرایطی است که برابری این انسان در ذات خود با دیگر موجودات حکم می‌کند تا به‌عنوان فردی‌که از نظر ذاتی برابر، اما از نظر قدرت ضعیف‌تر است، تابع آنچه قوی‌تر و بزرگ‌تر است باشد، یعنی طبیعت و بزرگ‌ترین نیروهای آن. در جهان ثانوی که آرمان و هدف جای طبیعت را گرفته است، انسان موجودی است که اشرف مخلوقات به‌حساب می‌آید؛ در این جهان همه‌چیز برای انسان است و انسان برای آرمان. انسان چیزی نیست جز راهی برای تحقق یک آرمان. در جهان سوم نیز انسان اشرف مخلوقات است، اما نه از آن جهت که چنین جایگاهی حاصل تفکری به ماهیت توازن موجودات است، بلکه از این جهت که انسانِ از هر طرف تهدیدشده چنان به‌دنبال حفظ و نگهداری از خود است که اولویت اول و شاید تنها اولویت او در این تلاش برای تنها زنده‌ماندن و بقا ـ چه از لحاظ فیزیولوژیک و چه از لحاظ معنوی ـ خلاصه می‌شود. انسان در این جهان از منظر ذات نیز، ذاتی فراتر از سایر موجودات دارد، اما این برتری، خود به‌دلیل آگاهی این انسان از دیگران، اهمیت و رحم و شفقت او برای حفظ و نگهداری است. چیزی‌که در تفکر این انسان، سایر موجودات از آن بهره‌ی کافی ندارند.

اما در جهان آخر، انسان موجودی است که در ذات خود با سایر موجودات تفاوتی ندارد. در اینجا نیز انسان دارای رحم و شفقت است، اما نه از این منظر که این دارایی ذات متفاوت او با دیگران را نشان می‌دهد. در این جهان نیز انسان، مانند جهان اول جزئی از طبیعت است و در ذات خود با آن برابر؛ اما در این جهان برخلاف دوره‌ی ابتدایی، انسان در طبیعت برترین است؛ چراکه انسان در طبیعت قدرتمند‌ترین است. در این دوره، انسان با استفاده از عقل خود به‌عنوان ابزار زندگی در دنیا، قدرتی فراتر از سایر موجودات به‌دست آورده است. قدرتی‌که حتی اژدهایان نیز در مقابل آن سر تعظیم فرود خواهند آورد.

حال به آخرین پرسش می‌رسیم. ماهیت جهان در این فیلم چگونه تصویر می‌شود؟ برای بررسی این پرسش لازم است به فراتر از آنچه در فیلم آورده شده برویم و بررسی کنیم که شرایط امکان جهانی مطابق با شناخت ماهیت انسان و تربیت، آن‌طور که پیش‌تر آمد، چگونه است؛ مانند موارد قبل نیز در هر دوره ماهیتی بر جهان تصور شده است که البته هر سه دوره‌ی پیشین تصوراتی بر خطا نشان داده خواهند شد. تصور در دوره‌ی اول وجود جهانی طبیعی است که در سیری همیشگی به حرکت خود ادامه می‌دهد. در این دوره جهان یک کل دائم حاضر است. جهان را هدفی نیست و چیزها همان‌طور که هستند در جایگاه خود ثبات دارند. همه چیز در کلیت در صلح و آرامش حاصل از استقرار چنین نظامی تعریف می‌شود.

پس از تلاش انسان برای به انقیاد در آوردن جهان طبیعت بر اساس ایده و آرمان، تصور انسانی از جهان تفاوت یافت. در این دوره انسان‌ها جهان را سایه‌ای از آرمآنها می‌دیدند. در بیرون از جهان این فیلم، ادیان مختلفی (به‌ویژه ادیان ابراهیمی) و فلسفه‌هایی چون فلسفه‌ی افلاطون و همین‌طور فلسفه‌ی هندی، نمونه‌های این موضوع هستند. چنین جهانی تنها نمودی است برای آشکار شدن و به‌ظهور رسیدن چیزی فراتر از جهان مادی. جهان مادی سایه‌ای از جهان حقیقی است و همیشه هدفی دارد. هدف آن ایجاد شرایطی برای به ظهور رساندن جهان ایده‌ها یعنی جهان ازلی و ابدی توسط انسان است.

دوران سوم دورانی است که ساختن جهان‌بینی مشخصی برای آن از بقیه‌ی دورآنها سخت‌تر است. دلیل آن این نکته است که این دوران در این انیمیشن به‌شکل دورانی بسیار گذرا تصویر می‌شود. افراد در این دوران با هدف دست‌کم زنده‌ماندن زیست می‌کنند، برای همین سازمان و ساختار تفکری اندیشیده‌شده‌ای به‌عنوان جهان‌بینی ندارند. اگر این دوره‌ی فیلم را مطابق با دوران قرون ‌وسطی و گستره‌ی تفکر مسیحی در آن قرار می‌دادیم می‌توانستیم جهان‌بینی را برای آن توضیح دهیم. با وجود این به‌نظر می‌رسد که فیلم آگاهانه وایکینگ‌ها را برای نشان دادن این دوران انتخاب کرده است. انتخابی که باعث می‌شود تا از پرداخت مستقیم به اندیشه‌ی مسیحی دور بماند. از طرف دیگر، عناصر دیگری که از فرهنگ وایکینگ در فیلم وجود دارد، بسیار اندک و روساختی است. روساختی که با حمله‌ی اژدهایان و شرایط سخت زندگی تبیین می‌شود. با این حال همین نقصان در امکان شناخت جهان‌بینی برای ما نشانگر میزان ارزشی است که فیلم برای جهان‌بینی این دوران قائل است. به زبان دیگر، این دوران همان‌طور که پیشتر به آن اشاره شد دورانی از تاریکی و ضعف تلقی می‌شود.

اما جهان‌بینی در دوران به روشنی‌رسیده چیست؟ در این دوران انسان متوجه می‌شود که جهانی به مثابه یک کل وجود ندارد. چه این کل را طبیعت، ایده یا آرمان بخوانیم. در این جهان آن چیز که وحدت‌بخش است تنها خود انسان و خواست انسانی است. از این روست که در این جهان دیگر به اژدهای آلفا نیازی نیست. اژدهای آلفا که همان خواست وحدت است و نشان میل انسان به فراماده و نظام‌های متافیزیکی دیگر، بایستی از میان برود. جهان در این دوره همان دهکده‌ی تنهای انسان بر روی آب‌ها است. در این دوره نیز طبیعی است که جهان هدفی ندارد؛ دیگر نه حتی هدف مطابقت با طبیعت. آنچه به این دوران امکان چنین چرخشی در شناخت داده می‌شود چیست؟ تبیین این دوران درباره‌ی دوران‌های گذشته چنین است: همه‌ی اندیشه‌های کلی دوران گذشته نه در پی حقیقت، که تنها راهی برای رسیدن به‌قدرت بوده‌اند. انسان دوران اول که قدرتی برای تغییر وضعیت خود در دنیا نداشته قدرت و هدف را در انطباق با طبیعت معنا کرده است. انسان دوره‌ی دوم که خواهان غلبه بر تمام جهان بوده است با ساختن آرمانی خیالی، میل و تشنگی به‌قدرت خود را که حاصل بیرون آمدن از عطشی طولانی بوده چنین سیراب می‌کند. انسان دوره‌ي سوم که با ترس و ضعف به‌دنبال نگهداشت خود میان انبوه خواست‌های خود و ناممکنی رسیدنش به آنها است، این خواست‌ها و امیال را سرکوب می‌کند و آنها را شرور می‌نامد. اما انسان دوره‌ی کنونی دیگر نیازی به باور هیچ‌گونه از این اعتقادات فرازمینی ندارد. این انسان که دیگر توان مستقر کردن خود را در طبیعت دارد، غرایز خود را نیز می‌تواند کنترل کند و در این جهان تنها چیزی که برای او می‌ماند زندگی روزمره‌ای همراه با صلح و آرامش است.

تربیت حقیقی در «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم»

حال که به هدفِ تربیت، ماهیت انسان و ماهیت جهان در این انیمیشن پرداختیم، می‌توانیم تصویر روشن‌تر و کامل‌تری از تربیت حقیقی یا تربیت راستین در این انیمیشن عرضه کنیم. بر اساس مطالب پیشین به اینجا رسیدیم که در جهان‌بینی این انیمیشن، هر آنچه فرازمینی و دور از دسترس زندگی روزمره است امری دروغین و راهی برای کسب قدرت کاذب است. بنابر نظر این فیلم اگر می‌خواهیم کودکان را با تربیتی درست بزرگ کنیم بایستی که آنان را از چنین اندیشه‌هایی دور بداریم. حال پرسش این است که کدام روش تربیتی چنین امکانی را برای کودکان و نوجوان ما فراهم می‌کند؟

در قسمت دوم «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» متوجه می‌شویم که بچه اژدهایان به‌طور طبیعی از قدرتِ اژدهای آلفا پیروی نمی‌کنند، بلکه از میل خاصِ خودشان پیروی می‌کنند. همین آن نیرویی است که موجب شکست اژدهای آلفا و از دست دادن قدرت او می‌شود، یعنی تقویت فردیت در کودکان. چنین تقویت فردیتی در کودکان به آنها کمک می‌کند تا مطابق نگاه این فیلمْ ضعیف و وابسته به دیگران نباشند؛ اما تقویت فردیت در اینجا تنها بدین معنا نیست که در جامعه‌ی ایده‌آل هرکس باید هر کاری را که دوست دارد انجام دهد. میزانی که در اینجا برای امر خوب یا بد تعیین کننده است، همزیستی مسالمت‌آمیز است. هدف تربیت باید چنین باشد: برطرف کردن نیازها و تمایلات انسانی، تا جایی‌که چنین موضوعی به نیازها و تمایلات دیگران صدمه نزند. یعنی فردیت کسی در راستای تصاحب فردیت دیگری تعریف نشود.

برای چنین تربیتی لازم است که ابتدا کودکان در حین بزرگ شدن با امیال خود آشنا شوند و بعدها نیز راه دسترسی به این امیال برای آنها باز باشد. البته امیالی نیز هستند که باید از میان بروند. مهم‌ترین این امیال، عرضه‌ی تعریفی از خود است که بتواند بیش از حداقلِ نیازهای انسانیِ روزمره را گرد آورد. چنین تعریفی چه در وجه مادی خود یعنی کسب لذت‌های مادی دیگران ـ که در اژدهای پنهان در کوه مشاهده می‌شود ـ و چه در وجهی انتزاعی ـ مانند آزادی از اژدهایان که بهانه‌ای برای دراگو بود ـ مذموم است. البته در چنین دیدگاهی هرگونه وجه انتزاعی که خواستار چیزی فراتر از امور روزمره و زندگی معمولی انسانی است درواقع فریبی برای کسب قدرت و سلطه است. فریبی که در نهایت به آزادی و آسایش دیگران صدمه وارد می‌کند.

در راستای چنین تربیتی کودکان باید با هوشمندی کافی بزرگ شوند و شناخت‌شان را نه از ترس و نه در پناه امیال سلطه‌جویانه‌شان که به‌دلیل کمبود قدرت زمینی بیابند؛ اما موضوع فکر آنان چیزی فراتر و ترتیب دادن آنچه زمینی است نخواهد بود. البته این بدان معنا نیست که موضوع تربیت آنها در فرونشاندن امیال و شهوات خود خلاصه می‌شود، بلکه کودکان به مرور تربیت می‌شوند تا به دیگران نیز برای امکان رسیدن به امیال و غرایزشان کمک و یاری دهند. چنین امری در درجه‌ی اول مانع ایجاد نظام‌هایی خواهد شد که بتوانند ما را به سلطه‌ی خود درآورند و در درجه‌ی بعد امکان بروز و ظهور قدرت مشروعی را ایجاد می‌کند که در راستای آن نیروی انسانی به فراتر از تنها برطرف کردن امیال خود رفته و موضوع و هدفی می‌یابد. به علاوه این مسئله امکان همزیستی و رهایی از تنهایی را برای بشر ایجاد می‌کند. بنابراین بر اساس تفاسیر ذکر شده، موضوع تربیت کودکان و نوجوانان در این انیمیشن آماده‌سازی آنها برای سهولت زیستنی با امکان هرچه‌ بیشتری بهره‌برداری از لذت‌ها در محدوده‌ی ممکن برای همگانی‌کردن آن است. راه رسیدن به آن افزایش شناختِ علمی به مثابه شناخت فیزیکی، تکنولوژیک و شناخت امیال درونی بوده و تفسیر تمام امیال فرامادی به‌جایگاه حقیقی آنها در امیال مادی‌شان است و جهانی که چنین تربیتی برای آن است، جهانی موقتی است که همان‌طور که شروعی دارد با مرگ به پایان می‌رسد و تنها فرصتی محدود برای لذت و سرخوشی به ما می‌دهد، فرصتی که نباید آن را هدر داد.

حال‌که به شناخت معنای تربیت در «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» رسیده‌ایم، لازم است تا به بررسی این نظام فکری بپردازیم و نسبت آن و امکان انطباقش با زیست خود را بررسی کرده و نکات مثبت و منفی آن را در نظر آوریم.

نتیجه‌گیری

برای اینکه بتوانیم قضاوتی درست درباره‌ی نقاط مثبت، منفی و عاقلانه بودن ساختار چنین تربیتی داشته باشیم، لازم است که بررسی خود را به دو شاخه تقسیم کنیم. در قسمت اول باید به این موضوع بپردازیم که در صورت قبول جهان‌بینی پیش‌گفته، آیا چنین تربیتی برای چنین جهان‌بینی‌ای امری معقول است؟ و در قسمت دوم باید به این موضوع بپردازیم که اگر جهان‌بینی فوق را قبول نکنیم، چنین تربیتی برای ما چه چیزهایی به ارمغان می‌آورد؟

اگر در نظام تربیتی یادشده دربالا دقیق‌تر شویم متوجه می‌شویم که با وجود اینکه در چنین نظامی ما تمامی امیال فرازمینی را به امیال زمینی و ساده‌ای بازمی‌گردانیم، باز هم در این سیر برخی از امیال را به دیگر امیال ترجیح می‌دهیم. برای مثال میل رهایی از تنهایی یا مسالمت و هم‌زیستی با دیگران را در بالاترین رتبه قرار می‌دهیم. یا میل‌هایی چون خشونت و تخریب را در سطح اهمیت پایین‌تری می‌آوریم. اما در دنیایی که به‌خودی خود حاوی چنین نظم و نظامی نیست، بلکه پدیده‌ای اتفاقی است؛ چرا وفاداری به چنین نظامی از سلسله‌ی مراتب اهمیت دارد. ممکن است کسی بگوید که این نظام تضمین می‌کند که ما بتوانیم از تمامی لذت‌ها به‌صورت متعادلی بهره ببریم، اما مطلب این‌جاست که خودِ میلِ بهره‌ی مساوی نیز در چنین جهان‌بینی‌ای نمی‌تواند فراتر از یک میل باشد، بنابراین در هر صورتی ما داریم میلی را بر امیال دیگر ترجیح می‌دهیم. هنگامی‌که میل را به‌عنوان اصل اولیه در اعمال‌مان قرار داده و هرگونه خوانش مابعدالطبیعی از جهان را کنار می‌گذاریم، در نهایت امکان برتری یک میل بر دیگری را نیز از میان می‌بریم. در چنین حالتی نیازی نیست که من به برتری مسالمت بیاندیشم، بلکه به‌راحتی می‌توانم تنها به لذت خشونت و تسخیر دیگران اندیشه کنم، یا زیاده‌روی در خوردن و ... . به‌طور اساسی دیگر لفظ زیاده‌روی یا کوتاهی امری فاقد معنا خواهد بود؛ دیگر میزانی وجود ندارد که نسبت به آن چیزی زیاد یا کم باشد. این موضوع تنها مشکلی نظری نخواهد بود. با تربیت فرزندان در چنین نگاهی و بنیادین کردن اهمیت آسایش و لذت، زمانی می‌رسد که این اشتباه نظری ما به دید کودکانی که عادت به اصل اولویت لذت دارند آشکار خواهد شد. در چنین شرایطی کودکی که چیزها را با میل تشخیص می‌دهد از خود خواهد پرسید که چه چیز می‌تواند موجب شود تا غلیان میلی در او نیازمند توقف و حدگذاری باشد؟ چنین نظام اندیشه‌ای نخواهد توانست ساختاری برای نسل آینده ایجاد کند، بلکه این تصمیم را به عهده‌ی خودشان خواهد گذاشت. از طرف دیگر با از میان رفتن میزان و امکان سنجش که به مرور زمان رخ خواهد داد، امکان ازدیاد لذت از میان خواهد رفت، در نتیجه با گذر زمان، امیال و لذت‌ها برای انسان برابر شده و ارزش و اهمیت‌شان را از دست خواهند داد. در چنین شرایطی‌که چیزی نمی‌تواند ارزشی بالاتر از لذت بیابد، زندگی به امری موهوم و بی‌ارزش تبدیل خواهد شد که دیگر نه به چشم لذت که با چشم رنج و ملال نگریسته می‌شود.

اما همان‌طور که گفتیم بررسی ما به دو قسمت تقسیم می‌شود. قسمت دوم این بررسی چنین خواهد بود که اگر پذیرش چنین جهان‌بینی‌ای درست نباشد، این تربیت برای ما چه چیز را به ارمغان خواهد آورد؟ پرسش اینکه آيا این جهان‌بینی درست است یا نه و دلایل درستی یا نادرستی آن مطلبی است که شاید مقاله و یا چه‌بسا کتاب یا کتبی جداگانه طلب کند. به‌طور حتم بررسی چنین مطلبی از فرصت کوتاه این مقاله بیرون خواهد بود. با این‌حال در این فرصت می‌توانیم با فرض نقصان جهان‌بینی فوق، مختصات چنین تربیتی را در جهان‌بینی متضاد آن یعنی یک جهان‌بینی متافیزیکی که معتقد به تعالی انسان و وجود معنویت فرای زندگی زمینی است بررسی کنیم. در نسبت با چنین جهان‌بینی متافیزیکی، تربیت فوق نقاط قوتی نیز دارد. برای مثال خوب است که به کودکان آموزش لازم برای بررسی اندیشه‌ها داده شود تا اندیشه‌ها بر اساس آگاهی و به‌صورتی مستحکم شکل بگیرند، اما در عین حال خوب نیست که این آموزش پیش از آموزش کافی برای تقویت توانِ دریافت اندیشه‌های متافیزیکی باشد؛ چراکه چنین تربیتی باعث می‌شود تا کسانی‌که هنوز نیرو و قوه‌ی کافی برای دریافت امور انتزاعی را ندارند بدون آگاهی از این نقصان، خود به توهمات و تصوراتی از این عالم دست بزنند. همین‌طور در باب موضوع فردیت، تقویت آن در نسل‌های بعد بسیار مفید است و موجب صلابت و قدرت فکری و عدم تقلید صرف خواهد شد. اما اگر این تقویت فردیت پیش از آن صورت گیرد که شخص توان کافی تفکر انتزاعی را داشته باشد، نتیجه مانند مورد بالا ناآگاهی و ناآگاهی از این ناآگاهی خواهد بود.

مسئله‌ی اصلی نوع نحوه‌ی برخورد ما با اژدها است. آیا می‌توانیم کودکان را طوری تربیت کنیم که اولویت آنها در تربیت، مسئله‌ی لذت باشد؟ بی‌تردید چنین تربیتی امکان دریافت آسان‌تر ارزش اموری فرای لذت را در آنان سلب خواهد کرد. در جهان‌بینی متافیزیکی اخیر نیز کودکان و نوجوانان بایستی تا حد ممکن از لذت بهره ببرند، اما تفاوت تربیت در چنین نظامی با تربیت در انیمیشن «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» در معیار تعیین این حد است؛ به‌جای اینکه معیار تعیین این حد تنها لذت همزیستی با دیگران باشد، معیارِ آن امکان فراگیری دانش است که البته همزیستی خود در راستای کمک به چنین معیاری تعریف شده و مفید واقع خواهد شد، اما نه به‌عنوان اصل تعیین‌کننده‌ی آن.

فهرست منابع

  1. رستگارفسایی، منصور (۱۳۷۹) اژدها در اساطیر ایران، تهران: طوس.
  2. ژیران، ف (۱۳۷۵) فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ابوالقاسم اسماعیل‌پور، تهران: فکر روز.
  3. شيمل، آن ماري (1377) ابعاد عرفاني اسلام، عبدالرحيم گواهي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
  4. قائمی، فرزاد (۱۳۸۹) تفسير انسان‌شناختي اسطوره‌ی اژدها و بن‌مايه‌ی تكرارشونده‌ی اژدهاكشي در اساطير، جستارهای ادبی، شماره ۱۷۱، صص ۱-۲۶.
  5. کویاجی، جس سی (۱۳۵۳) آیین‌ها و افسانه‌های چین باستان، جلیل دوستخواه، تهران: فرانکلین.
  6. نایب‌زاده، راضیه؛ سامانیان، صمد (۱۳۹۳) اژدها ‌در‌ اسطوره‌ها ‌و ‌فرهنگ‌ ایران‌ و ‌چین، فصلنامه‌ی ادبیات عرفانی و اسطوره‌شناختی، سال ۱۱، شماره‌ی ۳۸، صص ۲۳۷ -۲۷۱.
  7. وارنر، رکس (۱۳۸۶) دانشنامه‌ی اساطیر،‌ ابوالقاسم اسماعیل‌پور، تهران: اسطوره.
  1. The Oxford English Dictionary (1971)Oxford University
  2. Wallace, Howard (1948) Leviathan and the Beast in Revelation, the Biblical Archaeologist, pp: 61–68.
  3. Jung, Carl Gustav; Read, Herbert; Fordham, Michael; Adler, Gerhard (1979) the Collected Works of C. G. Jung, Routledge.
  4. Monte, Christopher (1987) Beneath the Mask: an Introduction to Theories of Personality, Edition 3, Holt, Rinehart and Winston.
  5. Fordham, Frieda (1966) an Introduction to Jung’s Psychology, Penguin Books.

پی‌نوشت‌ها

* کارشناسی ارشد فلسفه غرب، دانشگاه علامه طباطبایی. Madani 7448 @yahoo.com

[1]. Dream Works

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

نمادشناسی محراب در عرفان و هنر اسلامی

نمادشناسی محراب در عرفان و هنر اسلامی

در این بررسی سعی خواهد شد تا به روش کتابخانه‌ای، به این پرسش پاسخ داده شود: ارتباط بین عرفان و هنراسلامی چیست؟ و معنا چگونه با زیبایی‌های بصری محراب تلفیق و خود را نمایان می‌کند؟
تربیت معنوی در انیمیشن‌های «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم؟»

تربیت معنوی در انیمیشن‌های «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم؟»

امروزه انیمیشن نقش مهمی در تربیت کودکان دارد. هر انیمیشنی جهان‌بینیِ‌ خاص خود را دارد که بر اساس فلسفه و فرهنگ هر جامعه و خالق اثر متفاوت است. «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» انیمیشنی است که ...
بررسی بازنمایی عرفان یهود در فیلم سینمایی شاگرد جادوگر

بررسی بازنمایی عرفان یهود در فیلم سینمایی شاگرد جادوگر

این مقاله با تلقی قبالا به‌عنوان یکی از مؤلفه‌های کلیدی معنویت عصر نوین، سعی کرده است با بررسی موردی فیلم «شاگرد جادوگر»، روش‌های نامحسوس القا مفاهیم قباله‌ای، توسط رسانه‌ها را تحلیل کند...
آسیب‌شناسی هنر انقلابی از منظر مقام معظم رهبری (حفظه الله)

آسیب‌شناسی هنر انقلابی از منظر مقام معظم رهبری (حفظه الله)

در این مجال تلاش شده تا به جایگاه و آسیب‌شناسی هنر و هنر انقلابی در اندیشه رهبری نهضت پرداخته شود. بدینسان، هفت محور پیرامون آسیب‌شناسی هنر انقلابی در فرموده‌های ایشان به‌دست آمده است...
جنبش عصر جدید و نقش هنر و رسانه در گسترش آن

جنبش عصر جدید و نقش هنر و رسانه در گسترش آن

اگرچه عصر نوين در ابتدا به‌شکل یک جنبش به‌نظر می‌رسید، اما دیری نپایید که به بستری برای پیدایش و رشد هزاران «شبه‌جنبش معنوی نوپدید» تبدیل شد. شبه‌جنبش‌های مرتبط با عصر نوين به‌دنبال اهدافی نظیر ...
Powered by TayaCMS