بررسي مكانيسم‌هاي نفوذ و تغيير شيوه‌ي زندگي افراد توسط فرقه‌گرايي جديد

بررسي مكانيسم‌هاي نفوذ و تغيير شيوه‌ي زندگي افراد توسط فرقه‌گرايي جديد

سميه شاه‌حسيني*
ابوالفضل تاجیک**

چكيده

فرقه‌ها يا كيش‌ها، ساختارهاي پيچيده‌ي اجتماعي- اعتقادي‌ هستند كه در دنياي كنوني براي پر كردن خلاء ناشي از سكولاريته‌شدن جوامع، هرروزه بر دايره وسعت و قدرتشان افزوده مي‌شود. حضور يك رهبر كاريزماتيك در مرکز ساختار هرمي كه قرائتي شخصي‌شده از دين را عرضه مي‌كند، از مهم‌ترين ويژگي‌هاي فرقه‌ است. بسته بودن فضاي فرقه‌ها، اين امكان را به آنها مي‌دهد تا در فضايي بدون نظارت و نقد، به‌راحتي، تحت پوشش عناوين مشروع و مقبول به‌کار خود ادامه دهند. نخبه‌گرايي نيز از ويژگي‌هاي اصلي فرقه‌ها است. فرقه‌ها براي جذب افراد از شيوه‌هاي اِعمال نفوذ در ذهن و شخصيت افراد بهره مي‌برند؛ شيوه‌هايي كه طيف وسيعي از روش‌هاي روان‌شناسانه را شامل مي‌شوند. مهم‌ترين و معروف‌ترين اين روش‌ها به روش مغزشويي مشهور شده است؛ اما روش‌هاي ديگري نيز وجود دارند كه در تعامل با شست‌و‌شوي مغزي‌اند و فقدان اين روش‌ها عمليات مغزشويي را ناتمام مي‌گذارد. پس از جذب شدن در فرقه‌ها نيز افراد به‌طور محسوس و غلو شده‌اي دچار تغييرات رفتاري، رواني و شخصيتي مي‌گردند. اين مقاله مي‌كوشد تا به برخي از شيوه‌هاي نفوذ فرقه‌ها در شخصيت افراد و همچنين الگوهايي از تغييرات رفتاريِ افرادِ جذب‌شده در فرقه‌ها بپردازد.

واژگان کلیدی: فرقه، شستشوي مغزي، تغيير رفتار، مكانيسم‌هاي نفوذ و جذب، روان‌شناسي فرقه‌ها، نافردي‌شدگي.

مقدمه

فرقه‌ها با ساختارهاي پيچيده و مناسبات غيرشفاف اجتماعي‌شان، فضاي محدود و ابهام‌آلودي براي اعضاي خود و ناظران بيروني فراهم مي‌آورند. به‌جهت پيچيدگي و تعدد وجوه اثرگذاري فرقه‌ها در جامعه، از زواياي مختلفي مي‌توان راجع به آنها سخن گفت. اما شايد مهم‌ترين وجه اثرگذاري فرقه‌ها، كاركردهاي روان‌شناختي آنها باشد. فرقه‌ها طيف وسيعي از مفاهيم روان‌شناختي شامل روان‌شناسي شخصيت، آسيب‌هاي رواني، روان‌شناسي اجتماعي و سازماني، شيوه‌هاي اصلاح و تغيير رفتار و ... را در خود دارند. از اين‌رو، هنگام مواجهه با روش‌هاي جذب و تغيير رفتار فرقه‌ها، بدون اغراق، با شبكه‌اي پيچيده و ساختاري مبهم از اصول روان‌شناختي مواجه مي‌شويم.

در حوزه بحث اجتماعي، ما با دو مفهوم اساسي «نفوذ اجتماعي»[1] و «همنوايي»[2] سروكار داريم كه در فرقه‌ها از هر دو اين مفاهيم در جهت نفوذ در شخصيت افراد و تغيير شيوه زندگي آنها استفاده مي‌شود. نفوذ اجتماعي، از عمده‌ترين مفاهيم روان‌شناسي اجتماعي است كه به معناي تلاش مستقيم و عمدي براي تغيير باورها، نگرش‌ها يا رفتارهاي ديگران است. فرقه‌ها از چنين ابزاري با شيوه‌هاي متفاوت در جهت نفوذ و تغيير در افراد بهره مي‌گيرند (اتكينسون و ديگران، 1393: 633). در هم‌نوايي، به‌الزام فرد با جهت‌گيري گروه موافق نيست، اما بر اثر عوامل متعددي به تصديق معيارهاي گروه مي‌پردازد (Asch, 1955: 17-26). در حالي‌كه نفوذ اجتماعي، منجر به‌نوعي فرديت‌زدايي مي‌شود كه به استحاله‌ی فرد در گروه مي‌انجامد. همه‌ي كاري كه فرقه‌ها در قبال جذب و تغيير سبك زندگي افراد انجام مي‌دهند را مي‌توان در همين دو گام اصلي خلاصه كرد.

جذب و استحاله‌ي هويت فرد در گروه؛ بازسازي نوعي هويت قبيله‌اي

نخستين گامِ سيستم‌هاي فرقه‌اي براي در دست گرفتن عنان تفكر و اختيار افراد، تهي‌کردن آنها از هويت فردي و نابودی اين هويت فردي در هويتی جمعيِ جعلي است. در صورت موفق بودن فرقه در اين امر، فرد احساس فرديت خود را به‌شدت از دست مي‌دهد و به‌نوعي بيگانگي فكري و رواني دچار مي‌گردد. اين شيوه، قدم اول است و فرقه‌ها در اين روش، نوعي سيستم قبيله‌اي را به‌کار مي‌برند. در قبايل بدوي و جوامع ابتدايي نيز با اين شكل از هويت جمعي مشترك مواجه هستيم. فرويد معتقد است عجيب‌ترين و در عين حال، مهم‌ترين پديده‌ي مربوط به‌شکل‌گيري توده - كه در اينجا معادل فرقه است - شيوه‌اي است كه بر مبناي آن، توده در فرد نوعي جذبه يا احساسات تشديد شده برمي‌انگيزد. از نظر مك‌دوگال، احساسات افراد فقط به‌ندرت -در شرايط متفاوت- به اندازه توده‌ها اوج مي‌گيرد؛ درواقع براي كساني‌كه خود را دربست به‌دست احساسات‌شان رها مي‌كنند و در توده غرق مي‌شوند، از دست رفتن انزواي فردي، تجربه‌اي لذت‌بخش است (فرويد، 1393: 32).

فرديت‌زدايي (نافردي‌شدن)

مهم‌ترين پيامد استحاله‌ي فرد در گروه، تعطيل‌شدن قوه‌ي منطق فرد و به اصطلاح «نافردي شدن»[3] است. محققاني ازجمله فستينگر و زيمباردو بر اين اعتقادند كه برخي شرايطي كه گاهي اوقات در گروه‌ها به‌وجود مي‌‌آيد مي‌تواند باعث شود كه از افراد نوعي حالت روان‌شناختي نافردي‌شدن را تجربه كنند؛ يعني اين احساس كه هويت شخصي خود را از دست داده و به‌صورتي گمنام در گروه حل شده‌اند (Zimbardo, 1970:237-307).

اين حالت سبب كاهش محدوديت‌هاي معمول در برابر رفتارهاي تكانشي، سركشي و طغيان مي‌شود. شرايطِ پيشايند، از طريق ايجاد نوعي حالت كاهش خودآگاهي در فرد منجر به نافردي شدن مي‌گردد. پيشايندهاي محيطي نافردي شدن عبارتند از: گمنامي، تمركز بر رويدادهاي بيروني، يكپارچگي گروهيِ استوار. پيامدهاي اين امر عبارتند از: تضعيف بازداري در برابر رفتار تكانشي، حساسيت فزآينده به قرينه‌هاي بی‌واسطه و حالت‌هاي هيجاني جاري، ناتواني در تنظيم يا بازبيني رفتار خود، ‌كاهش نگراني در مورد ارزشيابي به‌وسيله‌ي ديگران، كاهش توانايي برنامه‌ريزي عقلايي (اتكينسون و ديگران، 1393: 636).

براي كنترل ذهن و تحت اختيار گرفتن افراد، هيچ راهي به اندازه‌ي تعطيل کردن منطق افراد و نشاندن منطق شخصيِ رهبر فرقه به‌جاي آن كارگشا و كارآمد نيست. وقتي فردي منطق خود را در منطق فرقه استحاله کند ديگر هيچ خطري براي فرقه ندارد و تبديل به ماشيني تمام‌عيار براي اجراي فرمان‌هاي فرقه خواهد شد. فرويد معتقد است فردي كه مدتي طولاني را در جماعتی به سر برده به سرعت، خواه در نتيجه‌ي اثرهای مغناطيسي كه جماعت از خود بر جاي مي‌گذارد، خواه به‌دليل عواملي كه ما از آنها بي‌خبريم، خود را در وضعيت ويژه‌اي مي‌يابد كه مشابه وضعيت شيفتگي‌اي است كه فرد هيپنوتيزم‌شده در مقابل هيپنوتيزم‌كننده دارد. وضعيتي كه در آن، خودآگاه یکسره ناپديد مي‌شود، اراده و قوه‌ي تشخيص از بين مي‌رود و همه‌ي احساسات و افكار به‌جهتي معطوف مي‌شوند كه هيپنوتيزم‌كننده تعيين مي‌كند. وضعيت فردي كه بخشي از جماعت روان‌شناختي را شكل مي‌دهد، نيز کم‌وبیش همين‌گونه است؛ او ديگر از كنش‌هايش آگاه نيست. اينجا نيز مثل سوژه‌ي هيپنوتيزم‌شده، در عين حال كه بخش‌هايي از قواي ذهني فرد از بين مي‌روند، بخش‌هاي ديگر ممكن است به بيشترين حد تعالي خود دست يابند (فرويد، 1393 :20). در بحث اطاعت از مَراجع قدرت، اين پرسش مطرح است كه آيا هر فرد عادي، حتي بر خلاف وجدان اخلاقي خود، در معرض اطاعت از دستورات مَراجع قدرت است؟ چرا فرد با اراده‌ي خود، به عضويت گروهي در مي‌آيد كه آزادي عمل را از او سلب مي‌كنند؟

از ديدگاه روان‌شناسي اجتماعي، متغير «بافت محيطي» از عمده‌ترين عواملي است كه در جست‌وجوي درك علل رفتارها و انديشه‌هاي اجتماعي بايد بدان پرداخته شود. افراد در تعامل همیشگی با ديگران، رفتارها، هيجانات و نگرش‌هايي را ترجيح مي‌دهند، تصميماتي را اتخاذ مي‌كنند و هنجارهاي خاصي را دروني‌ مي‌کنند. فرقه‌ها نيز كه قرائتي خاص از رسوم نهادينه‌ي جوامع دارند، با مكانيسم‌هاي خاص خود در شخصيت افراد نفوذ كرده و شيوه‌ي زندگي‌شان را تغيير مي‌دهند.

اين اثرپذيري فرد از شرايط محيطي، مورد توجه ميلگرامِ روانشناس نيز قرارگرفت. وي آزمایش‌هایي را در سال 1961، زمان کوتاهي پس از آن شروع کرد که محاکمه‌ي آدولف آیشمن جنایتکار جنگ جهانی دوم آغاز شده بود. دفاعیات آیشمن در دادگاه مبنی بر این که او در کشتار میلیون‌ها یهودی تنها دستور مافوق را اجرا کرده است، توجه میلگرام را برانگیخت. میلگرام در کتاب خود به‌نام «اطاعت از قدرت» که در سال 1974 چاپ شد این پرسش را مطرح كرد: آیا آیشمن و هزاران هم‌دستش تنها مجری دستورات مافوق بوده‌اند؟ آیا می‌توانیم همه‌ي آنها را شریک جُرم بدانیم؟

کسانی‌که در این آزمايش شرکت کردند 40 مرد بودند که از طریق تبلیغات روزنامه‌ای مراجعه کرده و انتخاب شده بودند. میلگرام دستگاهی تولید کننده شوک الکتریکی درست کرده بود که ابتدا شوک 30 ولتی می‌داد و در هر مرحله 15 ولت به آن افزوده می‌شد تا به 450 ولت می‌رسید. کلید‌های زیادی روی دستگاه قرار داشت که روی آنها برچسب‌های «شوک خفیف»، «شوک متوسط»، «خطر: شوک شدید» زده شده بود. دو کلید آخری هم برچسب «***» داشت.

هر شرکت‌کننده در نقش «آموزگار» قرار می‌گرفت که می‌بایست هر بار که «شاگرد» پاسخ نادرست می‌داد به او شوک دهد. شرکت‌کنندگان فکر می‌کردند که شوک واقعی به شاگرد می‌دهند. اما درواقع، شاگرد هم‌دست آزمایش‌کننده بود و تنها وانمود می‌کرد که شوک به او داده شده است. همچنان‌که آزمایش پیش می‌رفت، آموزگار، صدای شاگرد را می‌شنید که التماس می‌کرد تا او را رها کنند و یا حتی از درد قلبی شکایت می‌کرد. وقتی كه میزان شوک به 300 ولت می‌رسید، شاگرد محکم به دیوار می‌خورد و تقاضا می‌کرد او را بیش از این آزار ندهند. پس از این مرحله، آموزگار ساکت باقی می‌ماند و پرسش دیگری نمي‌كرد. در این لحظه، آزمایش‌کننده به او دستور می‌داد که نباید سکوت کند و از او می‌خواست که شوک‌ بيشتري وارد آورد. نتايج اين آزمايش، تكان‌دهنده بود؛ 65 درصد شرکت‌کنندگانِ آزمایش میلگرام، بیشترین حد شوک را داده بودند؛  یعنی 26 نفر از 40 نفر. تنها 14 نفر قبل از رسیدن به بالاترین سطح شوک، کار را متوقف کرده بودند. این نکته مهم را باید خاطر نشان کرد که بسیاری از شرکت‌کنندگان از دست آزمایش‌کننده خیلی عصبانی و خشمگین شده بودند، اما با این حال، تا آخر آزمايش به پیروی از فرمان‌ها ادامه داده بودند (Milgram, 1974:197؛ اتكينسون و ديگران: 645).

اين آزمايش‌ها نشان دادند كه حضور افراد در گروه تا چه ميزان مي‌تواند بر عملكرد آنها اثرگذار باشد. به‌ويژه آنكه اگر فرد تحت تأثير متابعت، هم‌نوايي و نافردي‌شدگي نيز قرار بگيرد. همچنين تحقيقات جانسون و داونينك نشان داد كه نوع لباس نيز در فرديت‌زدايي کارگر است و فرد را برمي‌انگيزد تا به ايفاي نقشي بپردازد كه آن لباس می‌آموزد. برای نمونه در گروه‌هايي كه لباس‌هاي همانند دارند، افراد با سرعت و شدت بيشتري با گروه هم‌نوايي پيدا كرده و از فرامين گروه متابعت مي‌كنند (اتكينسون و ديگران، 1393: 637).

استحاله‌ي هويت گروه در هويت شخص رهبر فرقه؛ تبديل گروه به فرقه

پس از استحاله فرديت فرد در هويتی جمعي، در دومين گام در جهت نيل به در اختيار گرفتن عنان فكري و رواني افراد، فرقه هويت جمعي‌اي را كه خود براي افراد و اعضايش جعل کرده در هويت شخصيِ رهبر فرقه استحاله مي‌كند و به اين ترتيب، هويت جمعيِ فرقه در وجود رهبر فرقه متجلي مي‌شود. از اين پس ماهيت قبيله و فرقه از هم جدا مي‌شود.

اين مرحله از استحاله، بیشتر همراه با واقعه‌اي تاريخي در فرقه‌ها رخ مي‌دهد و از آن پس، رهبر فرقه با اعلام چيزي شبيه به انقلاب ايدئولوژيكي كه توسط سران مجاهدين خلق اعلام شد، نوعي تحول اساسي در روند فرقه را ايجاد مي‌كند. در اين تغيير رويه، اختيارات رهبر گروه كه تا اين مرحله كمابيش در حدود عرف رهبري در ساير گروه‌ها بوده همراه با بار عظيمي از وجوه كاريزماتيك، به‌نوعي شخص‌محوريِ افراطي تبديل مي‌شود كه همه منافع، قدرت‌ها و اراده‌هاي موجود در گروه، به‌سمت يك نقطه سرازير مي‌گردد و در مقابل، رهبر گروه كه از اين پس، جزمي‌تر از گذشته شده است به هيچ‌كس پاسخگو نخواهد بود. اين مرحله سرآغاز تبديل گروه به فرقه است و اگر رهبر گروه بتواند اعضاي گروهش را براي عبور از اين مرحله مجاب كند در مراحل بعدي بیشتر مشكلي نخواهد داشت و همين انقلاب ايدئولوژيك به مدد هم‌راهي و هم‌فکري تعدادي از مريدان و مطيعان به‌زودي در بين همه‌ي اعضا مشروعيت مي‌يابد.

از نشانه‌هاي اين تحول اساسي، اعلام عمومي براي لغو يك عمل يا اجبار به اجراي عمل ديگري است كه تا پيش از اين در عرف و قوانين ديني و اجتماعي گروه مقبول بوده است. نظير اين واقعه را مي‌توان در اعلام قيامت عمومي در فرقه اسماعيليه (صابري، 1390، ج2: 141) اعلام نسخ شريعت اسلام و اعلام قيامت در بهاييت (موسوي بجنوردي و ديگران، 1383، ج13: 114-122) و اعلام آزادي چند همسري در مورمون‌ها (اسپيلكا و ديگران، 1390: 550) بررسي کرد.

چرا فرقه‌ها جذابند؟

فرقه‌ها براي آنكه بتوانند جذب كنند، بايد جذاب باشند و به‌همين دليل از مكانيسم‌هاي جذابيت‌زا در ساختار و رفتار فرقه‌اي استفاده می‌کنند. مهم‌ترين عامل جذابيت فرقه‌ها را شايد بتوان در تفاوت آنها دانست. فرقه‌ها با سوء‌استفاده از اين تمايل ذاتي انسان به متفاوت‌بودن و يا تجربه امور متفاوت و گريز از يكنواختي و تكرار، خود را تافته‌اي جدا بافته از جامعه نشان می‌دهند و بهشتي موعود را به اعضاي خود وعده مي‌دهند كه هرگز وجود خارجي ندارد. طبق يافته‌هاي روان‌شناسي، اگر براي افراد يا گروه‌هاي ديگر، احترام قائل شويم و آنها را تحسين كنيم، ممكن است از هنجارهاي آنان اطاعت كرده و باورها، نگرش‌ها و رفتارهاي آنان را در پيش گيريم تا شبيه آنان باشيم، يعني سعي در همانندي با آنها داشته باشيم. به اين فرآيند همانندسازي مي‌گويند (اتكينسون و ديگران، 1393: 655) ازجمله علل جذابيت فرقه‌ها به اين موارد مي‌توان اشاره كرد (احمدي و شاه‌حسيني، 1394: 141-145).

 

1. متفاوت بودن و غيررسمي‌ بودن

مهم‌ترين ويژگي‌اي كه موجب جذابيت فرقه‌ها مي‌شود، متفاوت بودن آنها است. اين ويژگي به‌ویژه براي افراد تنوع‌طلب و كساني‌كه به‌دنبال چيزي خاص هستند بسيار اثرگذار است. فرقه‌ها همواره بيرون از چارچوب رسمي قرار دارند و همين ويژگي غيررسمي بودنشان براي كساني‌كه از چارچوب‌هاي رسمي به‌ویژه در ابعاد ديني و اجتماعي گريزان‌اند، بهترين پناهگاه به‌شمار مي‌رود.

فرقه‌ها در اساس با نيت خروج کردن برضد مواضع رسمي شكل مي‌گيرند. اعتراض، فصل‌الخطاب تفكر فرقه‌اي است و افراد فرقه با عضويت در فرقه‌هاي مختلف، اعتراض خود را به شرايط مذهبي، اجتماعي و سياسي جامعه ابراز مي‌كنند. افراد هرگاه احساس كنند نهادهاي رسمي نمي‌توانند به وظايف خود عمل كنند خودشان به اجراي كارهايي مي‌پردازند كه گمان مي‌كنند كارهاي درستي است. برای مثال اگر در جامعه‌اي، سخت‌گيري‌هاي مذهبي به‌حدي بالا باشد كه مردم احساس كنند تحت فشار قرار گرفته‌اند، رشد فرقه‌هايي با گرايش‌هاي عرفاني بيشتر خواهد بود. در فضاي امنيتي و خفقان‌آور سياسي، فرقه‌هاي سياسي شكل مي‌گيرند و در جامعه‌اي كه قوانين اجتماعي و عرفي به حد دست‌وپا‌گير و افراطي اعمال شوند، گروه‌هايي با گرايش‌ هرج‌ومرج ‌طلبي رشد خواهند كرد. بر اساس اين، فرقه‌ها پاسخي افراطي به روندی اشتباه و افراطي در جامعه محسوب مي‌شوند كه در صددند تا به آن وسيله، اعتراض خود از وضعيت موجود را به حاكمان و رهبران قدرت در جامعه نشان دهند.

2. توهم آزادي از قيود

فرقه‌ها اين اميد يا بهتر بگوييم اين توهم را در افراد بارور مي‌كنند كه مي‌توانند آنها را از همه‌ي قيود دست‌و‌پاگير مذهبي، فرهنگي و اجتماعي برهانند. در حالي‌كه درعمل چنين اتفاقي نمي‌افتد. بسياري از فرقه‌ها مشوق‌هاي جنسي به اعضاي خود عرضه مي‌كنند و برخي ديگر تساهل‌هايي در باب امور اجتماعي و محدوديت‌هاي اخلاقي عرفي روا مي‌دارند تا بتوانند افراد را جذب و نگهداري كنند.

3. باطن‌گرايي، راز آلودگي و سمبوليسم

باطن‌گرايي در اينجا یکسره به معناي گرايش‌هاي عرفاني نيست، بلكه منظور نوعي از رفتار و تعاليم مبتني بر نماد و سمبوليسم است كه حاوي معاني باطني نيز باشد. همين سمبوليسم موجود در فرقه‌ها موجب جذابيت آنها و كشاندن مخاطب به درون براي كشف رمز آنها است. استفاده از نماد، علاوه بر آنكه مقادير زيادي از رازآلودگي را به همراه دارد موجب نوعي تشخص فرقه‌اي نيز مي‌گردد. كساني‌كه از نمادها استفاده مي‌كنند، احساس تعلق بيشتري به گروه پيدا مي‌كنند و همراه داشتن نمادهاي فرقه به منزله نوعي پشتيباني معنوي از جانب گروه به‌شمار مي‌رود. افراد مختلف در شرایط گوناگون زمانی‌كه با يك نماد مشترك با هم ملاقات مي‌كنند احساس نزديكي و پيوند بيشتري دارند و نماد از آن جهت كه ديداري، عيني و ملموس است ضريب اثرگذاري بيشتري بر افراد نيز دارد:

«این نمادها با طراحی‌های متنوع و زیبا افراد را جذب می‌كنند، پس از اینكه استفاده از آنها تكرار شود به‌عنوان بخشی از رفتار و سلیقه شخص در مي‌آيند و به‌نوعی، هویت و خود پندار‌ی فرد را تشكیل می‌دهند. در این شرایط، آن فرد با افراد دیگری كه نمودهای رفتاری و ذوقی همانندی دارند، احساس هم‌ذات پنداری مي‌كند و خود را از آنها و آنها را از خود می‌پندارد و در رفتار و گفتار و افكار به‌طور ناخودآگاه شبیه به آنها می‌شود» (mohakeme, news-1321).

4. فرقه‌ها به شما احساس امنيت مي‌دهند

فرقه‌ها از آن جهت كه همواره از رهبري كاريزماتيك برخوردارند و مناسبات در آنها بر اساس روابط طولي تنظيم مي‌گردد، مكان مناسبي براي كساني است كه به تكيه‌گاهی معنوي‌رواني براي خود نيازمندند. زنان، نوجوانان و جوانان و افراد آرمانگرا بهترين كساني هستند كه با اين الگو هم‌سازي دارند. رهبر فرقه، بیشتر در نقش پدر يا مادر معنوي براي اعضاي فرقه ظاهر مي‌شود و اعضا نيز در غالب اوقات، او را به همين عنوان مي‌پذيرند. البته شايد بتوانيم ميان فرقه‌هايي كه توسط يك مرد رهبري مي‌شوند با فرقه‌هايي كه توسط يك زن رهبري مي‌شوند، تفاوت‌هايي قائل شويم. اما وجه مشترك هر دو نوع فرقه، دست‌کم تظاهر به‌نوعي حمايت معنوي و ايجاد فضايي براي پناه آوردن افراد به‌ویژه قشرهاي آسيب‌پذير رواني است. شما از بيرون و در بدو ورودتان به فرقه، بهشتي را خواهيد يافت مملو از آرامش و تكيه‌گاهي چنان مستحكم كه احساس مي‌كنيد مي‌توانيد براي تمام عمر به آن تكيه دهيد و از حوادث مادي و معنوي مختلف گزندي به شما نرسد. همين احساس آرامش اوليه كه بیشتر از طريق تظاهرات قدرتمندانه‌ي رهبر فرقه تقويت مي‌شود، شاه‌كليد رام‌شدن اعضا در فرقه‌ها است. اگر كسي در جايي احساس آرامش نكند، به هيچ‌وجه نه به آنجا پا خواهد گذاشت و نه در صورت ورود، پاي‌بند خواهد شد. دست‌اندركاران ساختار فرقه‌ها در طي زمان به اين تجربه‌دست يافته‌اند كه چطور در بدو ورود افراد و يا در تظاهرات بيروني، وجهه‌اي یکسره امن و قابل‌اعتماد از خود بروز دهند. علاوه بر اين موارد، فرقه‌ها بیشتر ـ به‌ويژه در مكاتب شبه‌عرفاني جديد ـ دینی ساده و شريعتي خفيف را به اعضاي خود عرضه مي‌كنند. اين نوع روش دينداری براي نسل‌هاي جوان، هم جذابيت دارد و هم به‌نوعي اعتراض به روش‌هاي سنتي محسوب مي‌شود. در اين نوع گروه‌ها اذعان مي‌شود كه ارادت به رهبر فرقه و اجراي فرمان‌هاي او، تنها راه نجات اعضا است و بنابراين ارادت به رهبر فرقه، مساوي رستگاري، نجات و هدايت فرض مي‌شود. اعضاي اين گروه‌ها با عشق‌ورزي به رهبر گروه، خود را از بند قيود آزاد مي‌كنند و به هيچ‌كس ديگري جز رهبر فرقه پاسخگو نيستند.

با اين توضيحات، حال به بررسي مكانيسم‌هاي نفوذ فرقه در شخصيت و تغيير شيوه‌ي زندگي افراد مي‌پردازيم:

ا. مكانيسم‌هاي نفوذ فرقه‌ها در شخصيت افراد

فرقه‌ها براي آنكه بتوانند افراد را جذب و از آنها بهره‌كشي كنند نخست بايد بتوانند آنها را مجاب كرده و در ذهن و شخصيت افراد نفوذ کنند. به‌طور یقین هركس در هر مرتبه از آگاهي و شخصيت اجتماعي خطوط قرمزي براي خود دارد كه با نقض و شكستن آنها مي‌توان به دژ شخصيت و روان او نفوذ كرد. مناسبات فرقه‌اي به‌نحوي تنظيم شده‌اند كه اين خطوط قرمز در مورد افرادي كه در فرقه‌ها مي‌مانند دير يا زود شكسته خواهد شد. رهبران فرقه‌ها با استادي هرچه تمام‌تر، فنوني را به‌کار مي‌گيرند تا بتوانند به داخل اين مرزهاي ممنوعه شخصيت و روان افراد نفوذ كنند و آنها را به مسير دلخواه خود حركت دهند. البته هدف اصلي بسياري از فرامين مَراجع قدرت، تنها همسويي و اطاعت نيست، بلكه بالاتر از آن، سعي دارند در نگرش‌هاي خصوصي نيز تغيير به‌وجود آورند. به‌طوري كه چنين اثري را الزامي و اجباري حس نكنيم، بلكه خودمان را با آن همسو و همراه بيابيم. به چنين تغييري، دروني‌سازي گفته مي‌شود (اتكينسون و ديگران: 652).

هر فرقه‌، با استفاده از تكنيك‌هاي متعددي در صدد نفوذ در شخصيت افراد و دروني‌سازي اوامر خود در افراد است:

1-1- دامن زدن به حس خود بزرگ‌بيني

فرقه‌ها مي‌دانند كه همه‌ي افراد نياز دارند كه مورد توجه باشند و مهم به‌نظر برسند. اگر كسي احساس كند كه به هيچ دردي نمي‌خورد به زودي سرافكنده و افسرده مي‌شود و از جامعه كنار مي‌كشد. بنابراين آنها به شما القا مي‌كنند كه چه‌قدر مهم‌ايد. اما توجه داشته باشيد كه اين كار را براي دلسوزي و از روي حسن نيت انجام نمي‌دهند. آنها روش‌هاي مختلف را به‌کار مي‌گيرند تا از اينكه مورد توجه قرار گرفته‌ايد خرسندتان کنند. همه‌ي ما به كساني‌كه به ما احترام مي‌گذارند، احترام مي‌گذاريم و مجذوب‌شان مي‌شويم. همين مكانيسم ساده، اما راه‌گشاست كه فرقه‌ها را در جذب افراد جديد، به اصطلاح نمك‌گير مي‌كند.

فرقه‌ها مي‌دانند كه اگر بتوانند روابط شما را كنترل كنند، خود شما را هم مي‌توانند كنترل كنند. چه بخواهيم، چه نخواهيم، همه ما كمابيش تحت تأثير كساني هستيم كه اطراف‌مان قرار دارند. هنگامي‌كه وارد فرقه‌ای مي‌شويد، آنها شروع به بمباران عاطفي شما مي‌كنند و ناگهان دوستان زيادي براي شما جور مي‌شود. به‌نظر خيلي شگفت‌انگيز مي‌رسد، از خود مي‌پرسيد: چگونه چنين گروه مهرورزي ممكن است اشتباه كند؛ اما خيلي زود مي‌فهميد كه اگر روزي با آنها مخالفت كنيد يا بخواهيد فرقه را ترك كنيد در يك لحظه همه‌ي «دوستان» جديد خود را از دست مي‌دهيد. اين تهديد ناگفته، بر تمام اعمال شما در فرقه اثر مي‌گذارد[4].

1-2- رازآميزي رفتارها و تعاليم در فرقه

انسان به‌طور ذاتي در مقابل هر نوع رفتار همراه با رازآميزي و مخفي‌كاري، نوعي واكنش ترغيبي از خود نشان مي‌دهد. هر قدر ميزان اين رازآميزي و ابهام بيشتر باشد، شدتكنجكاوي و مجذوبيت انسان بيشتر تحريك مي‌شود. فرقه‌ها زبان خاص خود را دارند، لباس مخصوص به‌خود را مي‌پوشند و در ارتباطات ميان خودشان از اصطلاحات ويژه‌اي استفاده مي‌كنند كه براي هر فرد «غير خودي» و «بيروني» فهم و هضم‌کردنی نيست. همه‌ي اينها ذهن و روان شما را تحريك مي‌كند تا بدانيد كه در پس اين‌همه مخفي‌كاري ورازآميزي چه چيزي نهفته است. فرقه‌ها از همين روش‌ها استفاده مي‌كنند كه هم عامل جذابيت آنها و هم مكانيسم نفوذ آنها است تا بتوانند ذهن شما را تحت‌تأثير قرار دهند. آنها به شما مي‌فهمانند كه هرچه بيشتر خود را وقف فرقه کنيد و هرچه بيشتر به رهبر فرقه خدمت كنيد و عشق بورزيد پرده‌هاي بيشتري از مقابل شما كنار زده خواهد شد و به اصطلاح «مَحرم‌تر» خواهيد شد. بارِ رواني موجود در اين عبارات و كلمات شما را تا سر حد جنون به تكاپو وا مي‌دارد تا هرچه زودتر و بيشتر به اسرار مگو و ناديدني‌هاي پشت پرده پي ببريد. البته در ساختار فرقه‌ها اين اسرار، هيچ‌گاه به‌طور كامل براي شمارو نخواهند شد و همواره رازی به گرو نگه داشته مي‌شود تا شما را به نزديك‌تر شدن ترغيب کنند.

1-3- سوء استفاده از شكست‌هاي رواني و اجتماعي افراد

افراد ورشكسته‌ي رواني و اجتماعي به‌دليل نياز به پناهگاهی رواني، زودتر جذب فرقه‌ها مي‌شوند. کافی است تا چرخی در یکی از فرقه‌ها بزنید تا ببینید كه افرادی که به‌دلایل گوناگون، شکست‌های اجتماعی و خانوادگی را تجربه کرده‌اند چه تعداد زيادي را در فرقه‌ها تشكيل مي‌دهند: جوانان و نوجوانانی که با والدین خود به مشکل برخورده‌اند و ارتباط مناسبی با آنها ندارند، زنان و مردانی که توان ادامه‌ي همزیستی مسالمت‌آمیز با همسران‌شان را ندارند، بزهکاران اجتماعی و معتادانی که توان ادامه‌ي مسیر نابهنجار در زندگی را ندارند و تصمیم دارند زندگی تازه‌اي را شروع کنند، کسانی‌که شکست عشقی را از سر گذرانده‌اند و در پی پناهگاه برای تسکین آلام خود به فرقه پناه آورده‌اند. خلاصه فرقه‌ها به‌دلایلی که پیشتر گفته شده دورنمایی جذاب و فریبنده برای ناظران بیرونی دارند و کسانی‌که نیازمند پناهگاهی روانی و معنوی هستند بسیار زودتر در این ساختار جذب و ماندگار می‌شوند.

البته اين گفته بدان معنا نيست كه در فرقه‌ها همه‌ي افراد، ورشكسته و بيمارند. جوانان بسياري هم هستند كه در پي شور معنويت‌خواهي و عطش حقيقت‌جويي به فرقه‌ها كشيده مي‌شوند؛ اما نسبت افرادي كه با بحران‌هاي فردي و اجتماعي و خانوادگي روبرو بوده‌اند، درصد چشمگیری از افراد فرقه‌ها را به‌خود اختصاص مي‌دهد. فرقه‌ها وعده زندگی‌ای همراه با آرامش، تعالی و رشد مادی و معنوی را به شما می‌دهند. رهبران فرقه‌ها در ساختن بهشتی مثالی در ذهن شما استادند و کیست که بتواند در مقابل چنین وعده‌ي فریبنده‌ای مقاومت کند و یا آن را نفی کند. فرقه‌ها از شما دعوت می‌کنند تا با پذیرش شیوه‌هایشان در مراقبه (مدیتیشن)، اعتقادات و رفتار فردی و اجتماعی به دروازه‌های بهشتی که در ذهن دارید نزدیک و نزدیک‌تر شوید. اما واقعیت آن است که همه‌ي اینها دروغی بزرگ است. مهم‌ترین دلیل این مدعا آن است که افرادی که آسیب‌های روانی و شکست‌های فردی و اجتماعی را تجربه نکرده‌اند و یا آثار این شکست‌ها در روح و روانشان ترمیم شده است به‌ندرت می‌توانند در ساختار فرقه‌ای بند شوند و هر عضو فرقه، به مجرد آنکه به تعادل روانی نسبی دست بیابد مشکلاتش با فرقه‌ شروع می‌شود.

1-4- پايين نگه‌داشتن سطح اعتماد به‌نفس افراد

سطح اعتماد به‌نفس در اعضاي فرقه هيچگاه نبايد به آن اندازه بالا رود كه فرد، هويت مستقلي براي خودش تصور کند. همان‌طور که گذشت، مهم‌ترین آسیبی که متوجه فرقه‌ها مي‌شود از ناحیه‌ي اعضای خود آنها است. از این‌رو، به‌هیچ عنوان نباید اجازه رشد و پرورش هویت مستقل در افراد داده شود. از مهم‌ترین روش‌ها برای تخریب هویت مستقل در افراد، کنترل حس اعتماد به‌نفس و تحدید آن در محدوده‌ای امن است. به محض آنکه اعتماد به‌نفس افراد از سطحی معين بالاتر رود و فرد حس کند که می‌تواند روی پای خود بایستد و به‌تنهایی کاری را انجام دهد، خطری نهفته برای فرقه به‌شمار می‌رود که دیر یا زود ضد مناسبات برده‌داری در فرقه قیام خواهد کرد. بنابراین کارآمدترین مکانیسمی که می‌تواند از این خطر بالقوه جلوگیری کند آن است که اجازه ندهند اعتماد به‌نفس در اعضای فرقه شکوفا شود. برای نیل به این هدف نیز روش‌های مختلفی وجود دارد که ازجمله‌ي آنها می‌توان به تحقیر و واگذرنکردن امور به افراد، دخالت‌ندادن افراد در تصمیم‌گیری‌ها و کوچک شمردن کارهای اعضا اشاره کرد.

1-5- سياست با دست پيش‌كشيدن و با پا پس‌زدن

رهبران فرقه‌ها به‌ظاهر تمايلي به جذب افراد نشان نمي‌دهند، حال‌آنكه فرقه‌ها براي تك‌تك اعضاي خود برنامه دارند. رهبران فرقه‌ها به‌ندرت رفتاری پذیرنده و مشتاق نشان می‌دهند و بیشتر وانمود می‌کنند که ماندن یا رفتن شما برایشان مهم نیست؛ اما واقعیت چیز دیگری است. رهبران فرقه‌ها همه‌ي اعضای فرقه را مستقیم یا به‌واسطه‌ي عناصر نفوذی خود تحت نظر دارند، برای هر حرکت و رفتار آنها برنامه دارند و همواره مي‌كوشند تا اعضای فرقه از مسیری که برایشان ترسیم شده است کوچک‌ترین تخطی‌ای نکنند. بنابراین همین بی‌میلی ظاهری برای پذیرش، شما را مشتاق‌تر خواهد کرد. رهبر فرقه یا فردی که از جانب او مسئول جذب افراد است؛ اگرچه پیشنهاد دهنده نیست، اما وقتی اشتیاق شما را ببیند با داستان‌پردازی و زبان‌بازی هرچه بیشتر سعی مي‌كند شما را در پذیرش تصمیمی که گرفته‌اید متقاعد كند و شما به‌زودی مجاب می‌شوید که در فرقه بمانید و زندگی خود را با روش‌های مورد نظر فرقه تنظیم کنید.

1-6- تحقير و اعتراف‌گيري

اعضاي فرقه هميشه بايد به‌خاطر داشته باشند كه توسط فرقه «هدايت» شده‌اند و گذشته‌ي همراه با مشكلات آنها مدام بر سرشان كوفته مي‌شود. تحقير موجب عدم شكل‌گيري خودآگاهي شخصي استوار در افراد مي‌شود. بیشتر فرقه‌ها از افراد، زندگينامه‌ای با جزئيات دقيق مي‌خواهند تا هر زمان كه صلاح بدانند و آنها پايشان را از گليم‌شان درازتر كنند، نقطه‌ضعف‌ها و اشتباهات گذشته‌ي آنها را بر سرشان بكوبند و از اين زندگينامه به‌منزله‌ي ترمزي براي كنترل اعضاي فرقه استفاده كنند. اين روش ممكن است طي نشست‌هاي عمومي در جمع فرقه نيز تكرار شود و از اعضا خواسته شود كه به اصطلاح، در حضور جمع «اعتراف» كنند تا به اين وسيله، كسي نتواند بر ديگران فخر بفروشد و خود را مبرا از گناهان و لغزش‌ها بداند. البته اينها تنها براي اعضاي فرقه است و رهبر فرقه، هيچگاه به نقطه‌ضعف‌ها و لغزش‌هايش اعتراف نمي‌كند.

«از اعتراف براي هدايت اعضا به‌منظور برملا كردن رفتارها، ارتباط با ديگران، احساس‌هاي نامطلوب گذشته و حال، به‌ظاهر برای كاهش رنج خودشان و كسب رهايي استفاده مي‌شود. به هر حال هرچه را برملا كنيد، بی‌درنگ جهت ذوب‌كردن و واداركردن شما به احساس نزديكي به گروه و غريبانه‌شدن با غيراعضا استفاده مي‌شود. از اطلاعات جمع‌شده درباره‌ی شما مي‌توان ضد شما استفاده كرد تا وادار شويد بيشتر احساس گناه، ناتواني، ترس و در نهايت نيازمندي به فرقه و نيكي‌هاي رهبرش کنيد و آن اطلاعات را مي‌توان جهت وادار كردن شما به بازنويسي تاريخ شخصي‌تان مورد استفاده قرار داد» (سينگر، 1388: 105).

 

 

1-7- ايجاد عطش

كرامت‌بافي، استفاده از اعضاي قديمي و مواردي از اين قبيل از راه‌هاي معمول براي عطشناك کردن افراد به تعاليم فرقه به‌شمار مي‌روند. تقسيم نگاه‌هاي رهبر فرقه ميان خودي‌ها و نزديكان و بي‌رغبتيِ نمايشي به تازه‌واردها نيز از راه‌كارهاي کارساز براي تحريك عاطفي و رواني افراد تازه‌وارد است. همه‌ي ما مشتاق ديدار با انسان‌هاي شگرف هستیم؛ انسان‌هايي كه داراي قدرت‌هاي فوق بشري باشند و از اسرار پنهاني تاريخ و خلقت آگاهي داشته باشند. تبِ يافتن استاد نيز به همه‌ي اين موارد اضافه مي‌شود و عطش يافتن مردي از مردان خدا، چشم ما را در اين برهوت بي‌آب و علف به خطا مي‌اندازد. آنگاه كافي است كه سرابي از دور نمايان شود و به اميد وجود آب به‌سمت آن رهسپار شويم. غافل از آنكه اين تصوير، تصوري ذهني از آب است كه ذهن ما ايجاد كرده و واقعيت بيروني ندارد. هرچه بيشتر به‌سمت اين سراب مي‌رويم باز هم دست‌نيافتني‌تر به‌نظر می‌رسد. تنها زماني به دروغ بودنش پي مي‌بريم كه يا خيلي دير شده و يا اگر كمي زرنگ باشيم و بخت با ما همراه باشد به نشانه‌اي يا علامتي برخورد كنيم كه بفهميم مسيرمان اشتباه بوده است.

1-8- تحريك عواطف

بیشتر فرقه‌ها با استفاده از روش‌هاي مختلفي همانند بهره‌گيري از موسيقي و فضاسازي عاطفي در محافل خود، عواطف افراد را تحريك مي‌كنند تا در حال تحريك‌شدگي عاطفي بتوانند تعاليم را بهتر منتقل كنند. دكتر جماليان در رابطه با اثر موسيقي بر ذهن و ميزان تلقين‌پذيري آن در حالت خلسه ناشي از اثر موسيقي معتقد است هرگاه كه انسان‌ها به‌شکلی تند و طولاني با آهنگ موزون و بلند موسيقي به‌ویژه سازهاي ضربي برقصند، دير يا زود حالت از خود بي‌خودي و تلقين‌پذيري شديد در آنان پيدا مي‌شود (سارجنت، 1378: 37).

 

1-9- تحريك حس متفاوت بودن

همه‌ي افراد نياز دارند تا به استقلال هويتي از ديگران دست يابند. فرقه‌ها با استفاده از همين نياز اساسي رواني، آن را به متفاوت بودنِ كل فرقه ارجاع مي‌دهند و فرد را متقاعد مي‌كنند با ورود به فرقه ‌اين حس خود را ارضا کنند. فرقه‌ها با استفاده از آداب، روش‌ها، لباس و فرهنگ واژگاني خاص خود، حس متفاوت بودن را در اعضاي خود اقناع مي‌كنند و به آنها مي‌فهمانند كه با بقيه‌ي دنيا فرق دارند و اگر بخواهند اين تفاوت را حفظ كنند بايد در فرقه بمانند.

1-10- رياكاري معنوي و زهدنمايي

از آنجا كه زهد و پارسايي در بیشتر فرهنگ‌ها و مكاتب، از صفات متعالي و مثبت تلقي مي‌شود، زهدنمايي و وانمود كردن به ساده‌زيستي از شيو‌هاي معمول فرقه‌ها است. بسياري از رهبران فرقه‌ها حاضرند براي جلب نظر مثبت ديگران سال‌ها زحمت بكشند و به‌خود رياضت بدهند، زهد پيشه كنند و قناعت بورزند تا به هدف اصلي‌شان برسند. البته همه‌ي اينها به منزله‌ي پاشيدن دانه در زمين مستعدي است كه اگرچه امروز دانه‌هايي را از دست مي‌دهيد؛ اما به‌زودي ميزان بسیاری را برداشت خواهيد کرد. طبيعت انسان به‌گونه‌اي است كه بسياري از اوقات، خودش نيز متوجه خواسته‌هاي حقيقي و نفس‌الامري خود نمي‌شود. روان ما قادر است تا خواسته‌هاي ما را روي موارد ديگري فرافكني کند.

ما تصور مي‌كنيم كه هدف ما از درس خواندن خدمت به ديگران است، اما اين تنها شگردی قديمي ذهن ما است كه براي اينكه به هدفش كه همانا قدرت‌طلبي بيشتر است برسد. ذهن، ما را متقاعد مي‌كند كه براي خدمت به ديگران بايد ادامه تحصيل داد يا براي تقرب به‌خدا بايد رياضت كشيد در حالي‌كه در بسیاری موارد، هدف اصلي جلب احترام و توجه ديگران است.

 

 

1-11- استفاده از روش جاي پا بازكردن

اين شگرد رواني در روان‌شناسي اجتماعي مورد بررسي قرار مي‌گيرد (نيكزاد، 1384: 120). در اين روش، ابتدا از افراد درخواست كوچكي دارند و بعد متناسب با درخواست اوليه، درخواست‌ها بزرگتر و جدي‌تر مي‌شوند. فرقه‌ها از روش‌هاي روان‌شناختي مختلفي براي نفوذ در شخصيت افراد و بهره‌برداري از آنان استفاده مي‌كنند. آنها در همان روز اول از شما نمي‌خواهند بمبي را داخل ماشينی جاسازي كنيد و در ميان خيابانی شلوغ منفجر كنيد. از كارهاي به‌ظاهر پيش پا افتاده شروع مي‌كنند تا آستانه‌ي تحريك اخلاقي شما را بالا ببرند. شما اگر بتوانيد براي جلب رضايت رهبر فرقه از دوست خودتان جاسوسي كنيد، حتما بعدها مي‌توانيد براي حفظ رضايت رهبر فرقه هر كار ديگري را هم بكنيد.

1-12- به مرگ گرفتن تا به تب راضي‌شدن

اين موضوع نيز از مواردي است كه در روان‌شناسي اجتماعي تحت موضوع «جلب اطاعت» بررسي مي‌شود. فرقه در قدم اول درخواست خيلي بزرگي از فرد مي‌كند و زماني‌كه فرد مخالفت مي‌كند با درخواست كوچك‌تري او را مجبور به پذيرش و اجراي درخواست مي‌كند. اين روش را با ضرب‌المثل «به مرگ بگير تا به تب راضي شود» مي‌شناسيم (همان: 121). آنها شما را با درخواستی بسیار بزرگ شوكه مي‌كنند. ممكن است از شما تقاضاي مبلغ بالايي از دارايي‌تان را کنند و يا بخواهند كه نوعي رفتار ضداجتماعي و غير‌قانوني فاحش را انجام دهيد. اگر آنقدر ساده باشيد كه اين‌كار را انجام دهيد كه چه بهتر! وگرنه قدم دوم را برمي‌دارند و درخواست كوچكتري از شما مي‌كنند. وقتي كه شما در مقابل پرداخت چندين ميليون پول مقاومت كنيد حتماً با پرداخت چند صدهزار تومان مشكل كمتري داريد و براي اثبات صداقت خود، اين‌كار را انجام خواهيد داد.

2. تغيير شيوه زندگي افراد پس از ورود به فرقه

وقتي افراد در ساختارهاي فرقه‌اي جذب مي‌شوند، علاوه بر «خودِ قديمي»‌شان يك «خودِ جديد» را هم مطابق تعاليم فرقه‌اي كسب مي‌كنند. به‌طوري كه كساني‌كه افراد جذب‌شده را از قبل مي‌شناخته‌اند به‌راحتي متوجه اين تغيير ناگهاني، عميق و پرقدرت مي‌شوند. از آنجا كه نظام اعتقادي افراد، شيوه‌ي رفتار آنان را تعيين مي‌كند، افراد پس از جذب در فرقه و يافتن خودِ جديدِ فرقه‌اي، رفتارهاي جديدي از خود بروز مي‌دهند. اين تحولات شخصيتي، اغلب تمامي وجوه زندگي افراد جذب‌شده را تحت‌الشعاع خود قرار مي‌دهد كه از نوع پوشش، نحوه‌ي غذا خوردن و رژيم غذايي و رفتار جنسي گرفته تا نوع نوشتار، انتخاب رنگ و تغيير در نوع ارتباطات و پيوندها را شامل مي‌شود.

رابرت جي ليفتونِ روان‌شناس، به‌منظور نشان دادن اين دو حالت اعتقادي از استعاره‌ي دو خودِ فرقه‌اي و غيرفرقه‌اي استفاده مي‌كند. اين خودِ جديد يا «خودِ فرقه‌اي» در تعارض با خودِ قديمي است. هنگامي‌كه دو نظام اعتقادي متفاوت و تا حدودي ناسازگار و متناقض وجود دارد كه يكي فرقه‌اي و ديگري غيرفرقه‌اي است، اين دو براي تفوق در ذهنِ عضوی از فرقه، به رقابت مي‌پردازند و تعارض ميان آنها ممكن است موجب سردرگمي رواني شود.

2-1- قطع يا محدودسازي روابط با بيرون از فرقه

همه‌ي روابط قبلي اعضاي فرقه حتي با پدر و مادر بايد به‌شکل تعليق درآيد يا به‌شدت محدود گردد. اين مقوله، عبارت از كنترل كامل ارتباطات در درون گروه است. مطالعه‌ي كتاب در برخي از فرقه‌ها هدفمند و با نظارت دقيق رهبر فرقه و يا منتصبان او بايد صورت گيرد و مطالعه‌ي كتاب‌هايي كه ضد تعاليم فرقه نوشته شده، ممنوع است. ارتباطات دوستانه در داخل گروه نيز نبايد از حد مشخصي فراتر رود. به ديگر عبارت، ارتباط ميان دو نفر نبايد به حدي برسد كه يكي از آن دو بتواند بر ديگري اثرگذاري داشته باشد. اين كار موجب نوعي پيشگيري از خارج شدن افراد از حوزه‌ي نفوذ رهبر گروه است. او همواره افراد را كف دست خويش مي‌خواهد و بايد همه‌چيز برايش روشن، آسان و در دسترس باشد. بنابراين، ارتباطات دوستانه بايد فقط حول محور فرمان‌هاي فرقه و شخص اول گروه باشد.

در بسياري از گروه‌ها، قانونِ «هرگونه شايعه پراكني ممنوع» كه افراد را از بيان ترديدهايشان يا ايراداتشان نسبت به آنچه اتفاق مي‌افتد باز مي‌‌دارد، اِعمال مي‌گردد. اين قانون را بیشتر به اين صورت توجيه مي‌كنند كه گفته مي‌شود شايعه‌پراكني، بافت گروه را از هم مي‌درد يا اتحاد را تخريب مي‌كند. درواقع اين قانون، مكانيسمي براي بازداشتن اعضا از ارتباط با يكديگر درباره هر چيزي غير از اظهار تأييدات مثبت است. به اعضا آموخته مي‌شود كساني‌كه اين قانون را مي‌شكنند، لو بدهند. روشي كه همچنين باعث مي‌شود ميان اعضا، جدايي روي دهد و وابستگي آنها به رهبر افزايش يابد (سينگر، 1388: 101).

2-2- تشخص فرقه‌اي

اولين و اصلي‌ترين كاري كه هر فرقه انجام مي‌دهد فراهم كردن نوعي تشخص فرقه‌اي براي خود است تا از اين روش به هويت مستقلي برسد و اعلام موجوديت کند. نوع خاص لباس، آرايش مو و صورت، انتخاب حركات نمادين، اصطلاحات سمبوليك و نام‌هاي جديد فرقه‌اي از رايج‌ترين اين كارها است.

همچنان كه اعضا به فرمول‌بندي ايده‌هايشان با واژه‌هاي خاص گروه ادامه مي‌دهند، اين زبان در خدمت هدف محدود كردن افكار اعضا و بستن قدرت انتقادي آنان در مي‌آيد. ابتدا ترجمه‌كردن زبان مادري به نحوه صحبت كردن اعضاي گروه، اعضا را وادار مي‌كند تا فوران ناگهاني انتقادها و ايده‌هاي مخالف را سانسور، ويراستاري و كند كنند. اين كار به آنان كمك مي‌كند تا محتواي منفي يا احساسات مقاوم را كوتاه کنند. عاقبت صحبت كردن به زبان خاص گروهي به‌شکل طبيعت دوم درمي‌آيد و صحبت كردن با بيروني‌ها انرژي‌گير و پر دردسر مي‌شود. براي اِعمال چنين هدفي، تمامي القاب تحقيركننده به بيروني‌ها داده مي‌شود: بيروني، تحت نظام، مرتجع، ناپاك و شيطاني (همان: 102).

برخي فرقه‌ها همچنين از لباس مخصوص يا هر نمود خارجي ديگري به‌عنوان نشانه‌هاي قابل رويت در تغيير دادن تازه‌واردان در جهت روش زندگي فرقه‌اي استفاده مي‌كنند. اگر شما واقعا بخواهيد افراد را تغيير دهيد بايد ابتدا به تغيير ظاهر آنان بپردازيد. بنابراين از اعضاي فرقه خواسته مي‌شود يا به آنها دستور داده مي‌شود كه موهاي خود را كوتاه يا بلند كنند يا به مدل خاصي درآورند، لباس‌هاي متفاوتي بپوشند، اسامي جديدي براي خود انتخاب كنند و قيافه‌ها يا رفتارهاي خاصي را از خود نشان دهند (همان: 155).

2-3- محدودسازي دريافت اطلاعات از خارج از فرقه

هيچ اطلاعاتي خارج از فرقه نبايد به اعضا برسد، به‌ویژه اگر اين اطلاعات بر ضد فرقه باشد. پس غالب كانال‌هاي ارتباطي با بيرون از فرقه بايد قطع شود يا به‌شکل بسیار محدود و مديريت‌شده، اطلاعات به‌صورت قطره‌اي به اعضا داده شود. براي كنترل‌كردن اعضاي فرقه، رهبر فرقه مجبور است كه محيط اطراف اعضا را نيز كنترل كند. گام نخست براي كنترل محيط پيرامون افراد اين است كه بايد ورودي اطلاعات را كنترل كرد؛ زيرا اگر ذهن افراد بتواند هرگونه اطلاعات تازه‌اي بگيرد، دنيايي كه رهبران فرقه در اطراف افراد ساخته‌اند صدمه مي‌بيند. از نظر رهبران فرقه، حقيقت تنها همان است كه خودشان مي‌گويند. اگر گروهي به شما آموزش مي‌دهد كه اطلاعات انتقادي درباره گروه را نخوانيد، نشاني از فرقه بودن دارد[5].

2-4- تقسيم دنيا به «ما» و «آنها»

همان‌طور كه پيشتر نيز در اين‌باره صحبت شد، اصلي‌ترين چيزي كه اعضاي فرقه بايد بياموزند اين است كه آنها با افراد بيرون از فرقه فرق دارند. از این‌رو، پررنگ‌ترين خط‌كشي در ذهن هر عضو فرقه خطي فرضي است كه بين خود و ديگران رسم مي‌كند. به اين ترتيب، دنياي فرقه‌ها به ما و آنها تقسيم مي‌شود. در اصلِ گروهيِ «ما در برابر آنها» از نظام اعتقادي «همه چيز يا هيچ چيز» استخراج مي‌شود: حق با ما است، آنها - بيروني‌ها، غيرعضوها- اشتباه مي‌كنند. آنها شيطاني، ارشاد نشده و... هستند. هر عقيده يا عملي يا خوب است يا بد، يا خالص است يا شيطاني. كساني‌كه عضو مي‌شوند به‌تدريج در جوهره‌ي محيط نقادانه و غيرواقعيِ فرقه ـ كه توليد‌ كننده‌ي احساس گناه و شرمساري است ـ حل مي‌شوند. بسياري از گروه‌ها مطرح مي‌كنند كه تنها يك شيوه‌ي فكر كردن، واكنش نشان دادن يا عمل كردن در هر وضعيت ویژه‌ای وجود دارد و جايي در وسط يافت نمي‌شود. بنابراين از اعضا انتظار مي‌رود كه در مورد خودشان و سايرين به توسط همين معيار «همه چيز يا هيچ چيز» قضاوت كنند (سینگر، 1388: 104).

2. 5 تماميت‌خواهي و جزم در برابر تعاليم فرقه

موازي با اين خط‌كشي ميان ما و آنها، به‌تدريج نوعي تماميت‌خواهي و جزميت در مقابل تعاليم فرقه شكل مي‌گيرد و اعضاي فرقه در برابر هرگونه نقد و پرسش برون‌فرقه‌اي به‌شدت واكنش نشان مي‌دهند. اين حس ممكن است به نفي هرگونه علم‌آموزي، مطالعه و ادامه‌ي تحصيل در افراد جذب شده به فرقه‌ها منتهي شود. يكي از اعضاي سابق فرقه‌اي شبه‌عرفاني در گزارشي از نحوه نفوذ اين جزم‌انديشي در ذهن و روانش گفت: «براي مدت دو سال نمي‌توانستم هيچ كتابي را بخوانم. به‌نظرم همه آنها پوچ و بي‌معنا مي‌آمدند. با خودم احساس مي‌كردم كه من، همه چيز را مي‌دانم و نيازي به مطالعه ندارم. چه چيزي در اين كتاب‌ها هست كه من ندانم؟! هرچه را لازم داشته باشم از طريق فرقه به من مي‌رسد» انصراف از ادامه‌ي تحصيل هم از امور مبتلابه در اين نوع ساختارها است.

2-6- تغيير در جهان‌بيني اعضاي فرقه

دنياي جديدي كه اعضاي فرقه آن را در فرقه تجربه مي‌كنند، نظام‌ جهان‌شناسي و جهان‌بيني خاص خود را دارد و ممكن است حتي جهان‌بيني قبلي اعضاي فرقه با حفظ همان اصطلاحات در تعاليم فرقه استحاله شوند. تغيير در جهان‌بيني بیشتر بطيء و زيرپوستي صورت مي‌پذيرد، به‌طوري كه براي افراد حساسيت‌زا نباشد. شما زمانی‌كه وارد فرقه مي‌شويد با توجه به خط سير فرقه و نوع جهت‌گيري‌شان به‌تدريج درك جديدي از خدا، آفرينش، خودتان و دنيا پيدا مي‌كنيد.

نظام‌هاي فرقه‌اي با هر رويكردي که داشته باشند در جهت تثبيت نوعي جهان‌بيني هرم‌وار در اعضاي خود تلاش مي‌كنند. آنها مي‌كوشند به همه بباورانند كه فرقه، چكيده و خلاصه عالم خلقت است و رهبر فرقه به‌منزله‌ي موجودی كامل و تمام، در رأس هرم قدرت و هدايت تكيه زده است. در فرقه‌هاي شبه‌عرفاني اصرار بسيار زيادي بر واژه‌ي «انسان كامل» مي‌شود. رهبر فرقه به‌راستي خود را انسان كامل مي‌انگارد و ديگران نيز بايد در جهت تأييد و تثبيت هرچه بيشتر اين اصل حركت و تلاش كنند. همه‌ي جهت‌گيري فرقه‌هاي شبه‌عرفاني به‌سمت همين قسم تأييدات است كه در نهايت منجر به پرستش رهبر فرقه و آزادي‌هاي بي‌حد و حصر او در برخورداري از انواع مواهب و لذات مي‌شود.

اعضاي فرقه متقاعد مي‌شوند كه براي رها شدن از وابستگي‌هاي مادي و درك وارستگي بايد همه‌چيز را از خود دور كنند و به ديگر عبارت، بايد آن چيزهايي را كه دوست دارند رها كنند. طبق اين نگاه، شما بايد از بهترين و دوست‌داشتني‌ترين چيزهاي زندگي‌تان به نفع انسان كامل صرف نظر كرده، آن را به او هبه كنيد. در اين جهان‌بيني، شما در حقيقت امانت‌دار او هستيد.

2-7- تغيير در ارزش‌هاي اخلاقي اعضاي فرقه

با تغيير جهان‌بيني اعضاي فرقه، به‌طبع ارزش‌هاي اخلاقي آنان نيز تغيير مي‌كند و اعضا نوعي نظام اخلاقي متناسب با دنياي جديد را براي خود خلق مي‌كنند. زمانی‌كه شما اصل «هدف، وسيله را توجيه مي‌كند» را بپذيريد، يا قبول كنيد كه تنها اعضاي فرقه بر حق و اهل نجات‌اند و بقيه‌ي مردم، گمراه و اهل جهنم‌اند، يا هرگاه بپذيريد كه همه‌ي حقيقت در فرقه و نزد رهبر فرقه است، ديگر كار مهمي نمي‌ماند! شما همه‌ي كارها را انجام داده‌ايد تا شالوده‌ي نظامی اخلاقي را در خودتان فرو بريزيد و مرزهاي اخلاقي خودتان را یکسره جابه‌جا كنيد. تعاليم، روش‌ها و مناسبات فرقه‌اي نه تنها «غير‌اخلاقي» بلكه «ضد اخلاقي»‌ هستند و نه تنها فاسد، بلكه مفسد نيز هستند. در اين سيستم، حتي روابط زناشويي و خانوادگي نيز تحت‌الشعاع تعاليم فرقه ماهيت اصيل خود را از دست مي‌دهد و تبديل به همكاري دو جانبه ميان دو نفر براي پيش‌برد هدف‌هاي فرقه مي‌شود. نظام فرقه‌اي از شما نمي‌خواهد كه برخی زمان‌ها دروغ مصلحتي بگوييد يا از رفيقتان جاسوسي كنيد يا اگر فرصت دست دهد از محل كارتان دزدي كوچكي هم بكنيد و به فرقه بياوريد، بلكه رهبران فرقه اين كارها را در وجود شما نهادينه مي‌كنند. خطر فرقه‌ها اين است كه اعمال بی‌اخلاقي را به‌طور تئوريزه‌شده به شما مي‌باورانند و از اين پس شما به اين روش‌هاي بی‌اخلاقي ايمان مي‌آوريد و باور مي‌كنيد كه كار شما یکسره اخلاقي است. شما با توجه به جهان‌بيني جديدي كه فرقه در نهادتان ايجاد كرده است، همه‌ي آنها را مشروع و درست مي‌دانيد. در اين نظام ضداخلاقي، اگر شما آدم مصلح و درستكاري هم باشيد به‌زودي فاسد مي‌شويد؛ زيرا غير از اين روش‌هاي ضداخلاقي راهي براي رشد در فرقه وجود ندارد. بنابراين، خطر فرقه‌ها در استحاله‌ي مفاهيم و تغيير مرزهاي اخلاقي در وجود افراد است.

 

نتيجه‌گیری‌

طبق آنچه در اين مقاله آمد، فرقه‌ها براي جذب و تغيير در شخصيت و شيوه زندگي افراد از مكانيسم‌هاي مختلف و متعدد رواني استفاده مي‌كنند. به‌کار بستن اين مكانيسم‌ها موجب بروز نوعي نافردي‌شدگي در اعضاي فرقه مي‌گردد كه اين نافردي شدن به‌نوبه‌ي خود، متابعت محض از فرامين رهبر فرقه را در پي دارد. افراد پس از جذب و ورود به فرقه، پس از مدتي تحت تاثير همين فرديت‌زدايي، به‌سرعت مسير هم‌نوايي با فرقه‌ را در پيش گرفته، تغييرات عميق و شديدي در شيوه زندگي و شخصيت آنان بروز مي‌كند.

بیشتر اعضاي فرقه‌ها در كشمكش ميان خودِ قديمي و خودِ فرقه‌اي‌شان، دوره‌هاي متناوبي از نوسان‌هاي شديد خُلقي و عاطفي را تجربه مي‌كنند. اين دوپارگي يا دوقطبي شدن ذهن، به‌نوبه‌خود موجب بروز آسيب‌هاي رواني متعددي در اعضاي فرقه‌ها مي‌گردد.

 

 

فهرست منابع

 

  1. اتكينسون. ريتا. ال و همكاران (1393) زمينه روانشناسي هيلگارد، محمدنقي براهني و همكاران، تهران: رشد.
  2. احمدي، احسان و سميه شاه‌حسيني (1394) در قلمرو سايه‌ها؛ جستارهايي در روان‌شناسي فرقه‌ها، تهران: نارگل.
  3. اسپيلكا، برنارد و ديگران (1390) روان‌شناسي و دين بر اساس رويكرد تجربي، محمد دهقان، تهران: رشد.
  4. سارجنت، ويليام (1378) روح‌هاي تسخير شده، سيدرضا جماليان، تهران: عطايي.
  5. سينگر، مارتا (1388) فرقه‌ها در ميان ما، ابراهيم خدابنده، اصفهان: دانشگاه اصفهان.
  6. صابري، حسين(1390) تاريخ فرق اسلامي، ج2، تهران: سمت.
  7. فرويد، زيگموند (1393) روان‌شناسي توده‌اي و تحليل اگو، سايرا رفيعي، تهران: ني.
  8. موسوي بجنوردي،‌كاظم و ديگران (1383) دايره‌المعارف بزرگ اسلامي، ج13، تهران: مركز دايرة‌المعارف بزرگ اسلامي.
  9. نيكزاد، محمود (1384) روان‌شناسي اجتماعي، تهران: كيهان.
  10. Asch, Solomon E (1955) Opinions and social pressure, Readings about the social animal: 17-26.
  11. Zimbardo, P. G (1970) The human choice: Individuation, reason, and order versus deindividuation, impulse, and chaos. In W. J. Arnold & D Levine (Eds) Nebraska symposium on motivation, Vol 16, Lincoln: University of Nebraska Press.
  12. Milgram, S (1974) Obedience to Authority: An Experimental View, New York: Harper and Row.
  13. mohakeme.com.
  14. fwbo-files.com.
  15. cultwatch.com.

 

پی‌نوشت‌ها

** . دانشجوي كارشناسي ارشد روان‌شناسي تربيتي؛ Somayehsh110@gmail.com.

** . عضو هیئت علمی دانشگاه بین المللی اهل بیت b.

تاریخ دریافت: 10/12/1395 تاریخ تأیید: 03/03/1396

[1]. Social influence.

[2]. Conformity.

[3]. Deindividuation.

[4]. نگاه کنید به: cultwatch.com

[5]. نگاه کنید به: cultwatch.com

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

آسيب‌شناسي فرقه‌گرايي جديد در ايران (فرقه‌هاي عرفاني يا عرفان‌هاي فرقه‌اي؛ كداميك؟)

در دنياي كنوني، هرروزه بر قدرت فرقه‌ها يا كيش‌ها افزوده مي‌شود. نظام‌هاي پيچيده‌ي شست‌وشوي مغزي، كنترل ذهن و استثمار افراد، از ويژگي‌هاي بارز فرقه‌ها است.
No image

بررسی ماهیت و سرچشمه عرفان صوفیانه

تصوف ازجمله پدیده‌هایی است که از سده دوم هجری قمری در عالم اسلام ظهور کرد. درباره ماهیت و سرچشمه تصوف، آرای گوناگونی وجود دارد. این آرا بیانگر این حقیقت است که هرکس از منظری به این جریان نگریسته و دورنمای دلپذیری از آن ترسیم کرده است که با تصوف کنونی فرسنگ‌ها فاصله دارد. تصوف اگرچه در دامن فرهنگ اسلام زاده شده؛ اما از سویی از گرایش‌های معنوی خارج از عالم اسلام اثر پذیرفته و از ‌دیگر سوی، با تکیه بر ذوق و استحسان و بدون بهره‌گیری از مبانی دینی، آداب و رسومی را پایه‌گذاری کرده که دست‌کم برخی از آنها با کتاب و سنت قطعی انطباق ندارد. ضمن آنکه از مشارب عرفانی دیگر ادیان و مکاتب نیز اثر پذیرفته است.
No image

آسیب‌‏شناسی رابطه‏‌ی زنان و جنبش‏های نوپدید دینی

در دو دهه‏ی اخیر پای جنبش‏های نوپدید دینی در ایران نیز باز شده است. این جنبش‏ها در میان زنان و مردان پیروانی برای خود یافته‏اند. اما به‌نظر می‏رسد زنان بیشتر درگیر این جنبش‏ها شده‏اند و بیشتر نیز از عملکرد و تعلیمات این جنبش‏ها آسیب دیده‏اند. در این تحقیق دو پرسش اصلی مطرح می‏شود: چرا زنان به این جنبش‏ها می‏پیوندند؟ و چه آسیب‏هایی از این جنبش‏ها دریافت می‏کنند
No image

ریاضت و حدود مشروع آن از منظر معصومين (ع)؛ در مواجهه با رویکرد صوفیانه

این نوشتار، تصویری از ریاضت مطلوب دینی از منظر قرآن و عترت (ع) است که شاخص‌های آن عمدتاً از احتجاجات معصومین(ع) با متصوفه‌ی زمانشان استنباط گردیده...
No image

بررسي مكانيسم‌هاي نفوذ و تغيير شيوه‌ي زندگي افراد توسط فرقه‌گرايي جديد

فرقه‌ها يا كيش‌ها، ساختارهاي پيچيده‌ي اجتماعي- اعتقادي‌ هستند كه در دنياي كنوني براي پر كردن خلاء ناشي از سكولاريته‌شدن جوامع، هرروزه بر دايره وسعت و قدرتشان افزوده مي‌شود. حضور يك رهبر كاريزماتيك در مرکز ساختار هرمي كه قرائتي شخصي‌شده از دين را عرضه مي‌كند، از مهم‌ترين ويژگي‌هاي فرقه‌ است.
Powered by TayaCMS