بهزاد حمیدیه [1]
چکیده
در دهه های پایانی قرن بیستم، تحولات فرهنگی، تحولاتی را در دین داری رقم زده است که مهمترین آنها عبارتند از: حاکمیت فرهنگی خودشیفتگی با اصرار فردگرایانه بر خود-تحقق بخشی، چرخش سوژکتیو، احساس گرایی و اصالت یافت عواطف، همراه با سطحی بودن و بی مایه شدن احساسات که از جمله در مصرف گرایی، رفاه طلبی، مسرت جویی و بدن گرایی شاهد آن هستیم. دین داری و معنویت گرایی ها نیز به تبع این تحولات فرهنگی، به سمت پاپکورنیزاسیون، کالایی شدن و درمانگرانه شدن پیش رفته اند. علاوه بر انتقادهایی که به تحولات فرهنگی مورد اشاره، وارد است . مانند تفریطی بودن احساس گرایی در برابر افراط عقلانیت ابزاری، ساختار خودمتناقض عاطفه گرایی، الیناسیون، خود پرستی مندرج در خودشیفتگی، عدم انطباق شعارهای اومانیستی فرهنگ خودشیفتگی با واقعیات اجتماعی، ابهام غایت شناختی در خودشیفتگی، آثار ویرانگر خودشیفتگی و فردگرایی و کوته فکرشدن انسان ها - بر هر یک از تحولات فوق الذکر در دین داری و معنویت ورزی نیز انتقاداتی عمیق وارد است . مانند ابتدا بر مبانی فلسفی کانت و فلسفه فایده باوری که اشکالات فلسفی دارند، نگرش فرو کاهشی به انسان، کاهش اثربخشی دین و معنویت، تبدیل به فعالیت اوقات فراغت، ناتوانی در اطمینان بخشی نسبت به حقانیت خود و ....
واژگان کلیدی: فرهنگ خودشیفتگی، احساس گرایی سطحی، پاپکورنیزاسیون معنویت، کالایی شدن معنویت، درمانگرانه شدن معنویت، فردگرایی، اومانیسم.
1. دکترای تخصصی ادیان و عرفان تطبیقی دانشگاه تهران.
لینک دانلود مقاله