علی امینی نژاد[1]
چکیده
افراط و تفریط در روشهای سلوکی از نشانههای انحراف در مکتبهای معنویتگرا است. موضوع زن و زناشویی از جمله مواضع حساس افراط و تفریط در این مکتبها است. این مقاله برآن است تا نشان دهد عرفان اسلامی تحت تعلمیات پیامبر اکرم- نگاهی متعالی در عین اعتدال و همراهی با فطرت در مساله زن و زناشویی ارائه کرده است. این در حالی است که غالب مکتبهای سلوکی پیش از اسلام، مانند رهبانیت مسیحی دچار تفریط در مساله زناشویی بوده و بسیاری از آیینهای نوپدید معنویتگرا دچار افراطهای هولناک در این مسیر شدهاند.
واژگان کلیدی: عرفان اسلامی، تصوف، زن، زناشویی.
مقدمه
از معیارهای اساسی در تقسیم مکتبهای معنویتگرا «اعتدال در روشهای سلوکی» و «همراهی با نهادهای فطری» است. افراط و تفریط در این مکتبها نشانهی جهالت، بیماری و آسیب در لایههای متعدد اندیشه، روش و اجرا است. چنین بسترهای نامتعادلی، نه تنها هرگز به سرمنزل مقصود منتهی نخواهد شد، بلکه افراد و در نهايت جامعه را دچار از هم پاشیدگی درونی و خسارتهای جبران ناپذیر میکند.
از جمله بارزترین موارد افراط و تفریط در مکتبهای معنویتگرا، موضوع زن و زناشویی است. از سویی در پارهای از عرفان نماهای نوپدید همانند مکتب اشو، به انگیزه جذب حداکثری و بیتوجه به ضوابط واقعی سعادت همه جانبه، افراطهای افسار گسیخته و بیبندوباریهای فلاکتبار ترویج شده است، چنانچه از سوی دیگر در برخی از عرفانها مانند: عرفان مسیحی سرکوب شدید غرایز جنسی و تفریط در مسأله زناشویی تا مرز ممنوعیت پیش رفته و به انگیزه دوری از مظاهر حیوانی، ریاضت، سلوک و تقویت روحانیت، آثار بغرنج و ناهنجاری را موجب گشته است.
در این میان اسلام روشی معتدل در همراهی با فطرتهای چند لایهای انسان پیش روی بشریت گذاشته است، به گونهایی که افزون بر ارضاء تمایلات جنسی و فرو نشاندن شرارههای شهوت در بازگذاشتن مسیر التذاد طبیعی، همگام با بهرهمندیهای اجتماعی از جمله، شکلدهی به نهاد بسیار مهم و ذوابعاد خانواده در مسیر تعالی فرد و اجتماع، موانع توجه به خداوند، سلوک و معنویت را از میان برداشته، با ایجاد انضباطهای ویژه به خصوص وضع آداب معنوی، انسان را از دل طبیعیترین عمل که به ظاهر خاکیترین و حیوانیترین محسوب میشود به راههای سعادت و نور میکشاند و مسیر را برای تجارب معنوی - عرفانی مانند: محبت، عشق و ارادت، ایثار و خدمت، صبر و شکر و حتی فنا آماده میکند.
شاید بتوان گفت مهمترین جلوهی رهبانیت مسیحی که مورد نقد جدی اسلام قرار گرفت، همین تفریط در مسأله زناشویی و دوری مطلق و غیرمنطقی از جنس مخالف بوده است. این روش شاید در همهی سنتهای عرفانی و معنویتگرای پیش از اسلام متداول بوده است. با این حال معنویتگرایان آغازین در میان مسلمانان به رغم اطلاع کامل از آداب و سلوک رهبانیت راهبان مسیحی و حتی پدیدار شدن پارهای از گرایشهای صدر اسلام در رهبانیت مسیحی، به جهت هدایتهای شخص پیامبراکرم- به هیچ روی چنین روشی نداشته و ترویج نکردهاند. در میان صوفیان و عرفای اسلامی در موارد بسیار اندک، دوری از ازدواج و زناشویی مشاهده شده است (مانند مالک بن دینار درگذشته به سال 131ه. ق و رابعه عدویه درگذشته به سال 185ه ق). این موارد افزون کم شمار بودنشان، کاملاً شخصی بوده و به همین جهت به صورت روش و سنت سلوکی بروز نکرده است. در مقابل، زناشویی به عنوان عاملی سلوکی با انگیزههای متعدد سالکانه مورد توجه و مطالعه بوده است.
زناشويي در آثار عرفاني پيش از ابن عربي
در بیشتر کتب اصلی و محوری تصوف و عرفان تا پيش از قرن هفتم، قسمتی به موضوع زن و ازدواج اختصاص داده شده و در غالب آنها دو چیز به عنوان هدف نکاح و ازدواج طرح شده است؛ یکی دفع شهوتی که دل را از خدا مشغول میدارد و دیگری، پدید آمدن فرزندی صالح. خصوصاً آنگاه که همسر، همسری موافق باشد، تأثیری به سزا در سلوک به جای میگذارد و انس با او دل را قوتی الهی میبخشد. علیبن عثمان هجویری (درگذشته به سال 465، ه ق) در کشف المحجوب ـ اولين اثر فارسي ِفاخر در حوزه تصوف و عرفان ـ بابی را بدین مسئله اختصاص داده، میگوید:
«و در جمله، نکاح مباح است بر مردان و زنان و فریضه بر آن که از حرام نتواند بپرهیزد و سنت بر آن را که حق عیال بتواند گزارد، و مشایخ این قصه - رضی الله عنهم - گروهی گفتهاند که: "اهل (تزویج) مر دفع شهوت را باید و کسب مر فراغت دل را ". و گروهی گفتند که: "مر اثبات نسل را باید تا فرزندی باشد و چون فرزند ببود، اگر پیش از پدر بشود شفیعی بود یوم القیامه، و اگر پدر پیش برود دعاگوئی بماند ...فواید و زواید بهترین از پس اسلام، زنی مومنه موافقه باشد تا بدو انس گیرد مرد مؤمن و اندر دین به صحبت وی قوتی باشد و اندر دنیا مؤانستی که همهی وحشتها در تنهایی است و همهی راحتها اندر صحبت و رسول گفت علیه السلام" الشیطان مع الواحد" و بحقیقت مرد یا زن که تنها بود قرین وی شیطان بود که شهوت را اندر پیش دل وی میآراید» (هجویری،1383ه.ش، ص 529 الی 531).
در میان عرفا اختلافی در افضل بودن تزویج و تجرد، روی داده است. برخی تزویج را برتر از تجرد دانستهاند و گروهی تجرد را افضل از تزویج انگاشتهاند، اما چنانچه سهروردی در عوارف المعارف آورده است، این اختلاف در موردی است که فتنهی معصیتی نرود، زیرا درچنین فرضی بیهیچ شائبه ازدواج واجب خواهد بود. این اختلاف در اساس، ریشه در کلمات رسولالله- دارد زیرا پارهای از روایات حاکی از فضیلت تزویج و پارهای دیگر حاکی از فضیلت تجرد است، لکن چنانچه سهروردی گفته است تعارضي میان این دو طائفه از روایات نیست و تنوع کلمات پیامبر اکرم- به جهت تنوع احوال انسانهاست (سهروردی، 1420ق، ص 99).
اما واقعیت آن است که در میان عرفا نیز حقیقتاً اختلافی وجود ندارد. زیرا برای سالک تنها رسیدن به حق تعالی اهمیت دارد و هر چه در پیش روی سالک قرار گیرد، آن را به مقیاس تسهیل امر سلوک میسنجد، ازدواج یا تجرد هر یک تبعاتی از منظر سلوکی به دنبال دارد که اگر به حسب شرایط درونی و بیرونی ، سالک در وضعیتی است که تجرد برای او آسانتر است و راه سالک را فراهمتر میکند و از دغدغههای ازدواج نجات میدهد ـ دغدغه هايي که وی توانایی هموار کردن آنها را ندارد ـ بهتر است تجرد را تا استمرار آن شرایط ادامه دهد و اگر ازدواج او را در مسیر الیالله یاری بیشتری میرساند، ازدواج را برمیگزیند. به تعبير هجويري در کشفالمحجوب:
«.....و هیچ صحبت اندر حکم حرمت و امان، چون زناشویی نیست، اگر مجانست، مؤانست و موافقت باشد و هیچ عقوبت و مشغولی چندان نه، چون نه جنس باشد. پس درویش را باید که نخست اندر کار خود تأمل کند و آفتهای تجرد و تزویج اندر پیش دل صورت کند تا دفع کدام آفت بر دلش سهلتر باشد، متابع آن شود» (هجویری، 1383ه.ش، ص 531).
سفارش عارفان به شخص سالک پس از گزینش ازدواج نیز آن است که همسرش را به حال خود نگذارد، بلکه همهی حقوق او را ادا کند و از قوت حلال بدو رساند و پس از آن با نیتی الهی همراه با دعا و مناجات، با او درآميزد و به بهره نفس خود بپردازد. سرّاج طوسی (درگذشته به سال 378ه.ق) در اللمع میگوید: ازآداب زندگيِ آنکس که همسر گزيند يا فرزندي به هم رساند نه آن است که آنان را به امان خدا رها کند، بلکه بر اوست فرض زندگي ايشان ادا کند «و لیس من آداب من تزوج او کان له ولد ان یکل امر عیاله الی الله تعالی و یجب علیه ان یقوم بفرضهم» (سراج طوسی، 1412ه.ق، ص 183) و هجویری نیز میگوید:
«پس چون درویشی صحبت اختیارکند، تا قوُت آن مستوره [ يعني همسرش را ] از وجه حلال دهد و مهرش از حلال گزارد و تا از حقوق خداوند تعالی و اوامر وی چیزی باقی باشد بر وی، به حظ نفس خود مشغول نشود. و چون آن را بگزارد، قصد فراش وی کند و حرص و مراد خود اندر خود کُشد و با خداوند تعالی بر وجه مناجات بگويد؛ ... یا رب این صحبت من دو چیز را گردان: یکی مر دفع حرص حرام را به حلال و دیگر فرزندی ولیّ و رضیّ به ارزانی دار، نه فرزندی که دل من از تو مشغول گرداند.» (هجویری،1383ه.ش، ص532)
ابوحفض عمر سهروردی از عارفی خراسانی گزارش میکند که به خاطر تعدد زوجاتش مورد عتاب و عیبجویی دیگر سالکان قرار میگرفت. عارف خراسانی در مقام پاسخ از ایشان میپرسد، آیا شده که در میان سلوک و رعایت آداب و دستور العملهای سلوکی، خاطر شهوتآلودی از ذهن شما بگذرد و قلب شما را مشغول دارد؟! پاسخ میدهند که آری چنین مواردی پیش آمده است. عارف خراسانی به آنها میگوید: «اگر من در همه عمر بدین حالی که شما دارید و به راحتی به گذر خطوات گناهآلود تن در میدهید، رضایت میدادم هرگز در تمام عمر ازدواج نمیکردم، اما چون تا خاطری پیش میآمد به حربهی تزویج آن را دفع میکردم، الان چهل سال است که یک فکر گناه برذهنم برنگذشته است.» (سهروردی، 1420ق، ص101).
اگر این نوع نگرشها در ميان معنويتگرايان اسلامي را در برابر اندیشهی رهبانیت مسیحی بگذاریم، کاملاً روشن میشود تفکر رهبانیتی مسلمانان ـ که یکی از شاخههای اصلی تبلور آن در تصوف و عرفان است ـ تا چه اندازه از تفکر رهبانيت مسیحی دور و در فضای شریعت ختمی قرار دارد.
تحلیل عمیقتر سلوکی از مسئله ازدواج و نکاح را میتوان از بخش دیگری از کلمات سهرودی در این باب جستجو کرد. سهروردی بر این باور است که وقتی سالک مخالفت با نفس را تشدید میکند ودر مسیر ریاضت آن را از لذائذ و مشتهیاتش باز میدارد، این کنترل شدید نفس و باز داشتن او از حظوظ نفسانی، گاه به جایی میرسد که آنچه درد سالک بود دواء او میشود و إعمال شهوات و ارضاء نفس در آن مراحل سخت، موجب همراهی نفس با قلب در سلوک صعودی میشود و در نهایت نفس مقابل و مخالف، مُعین و همراه آدمی گشته و موجب انشراح قلب شده و طمأنینه بر نفس حاکم میشود و در اين حال زبان حال نفس در خطاب با قلب آن است که (کن معي في الطعام اکن معک في الصلوة) در غذا همراهم باش تا در عبادت همراهت باشم. در همین راستا تأمل در کلام جنید بغدادی (درگذشته به سال 297 ه ق) حائز اهمیت است. او میگوید: من به همسر محتاجم چنانچه به غذا احتیاج دارم. این سخن دقیقا به معنای همراهی معنویت عرفانی در اسلام با فطرت و طبیعت بشری است و این نگرش کاملاً انعکاس از برداشتهای اسلامی و دینی در این موضوع است.
زناشويي در عرفان ابن عربي
اما اوج نگرش عرفان اسلامي درباره زن و زناشويي و تبلور کامل اندیشه نبوی- از حیث تحلیلی و سلوکی را باید در نگاه عارف شهیر اسلامی محیالدین ابنعربی (درگذشته به سال 638 ه ق) جستجو کرد. ابنعربی موضوع نکاح را از منظرهستيشناختي آنچنان گسترش میدهد که با مطلق ظهور و تجلی گره میزند و با عنوان «نکاح ساری» آن را در همه مراتب هستي جاري و شکلگيري و آفرينش همه اشیاء را زیر سر پدیده نکاح به شمار میآورد و درهمین راستا در مکتب عرفاني محیالدین حداقل چهار مرتبهی از نکاح که عبارتند از: «نکاح اسمائی»، «نکاح روحانی»، «نکاح طبیعی ـ ملکوتی»، و «نکاح عنصری ـ سفلی»، تبیین و تشریح میشود (قونوی، ص 378) و چه بسا بحث و بررسی در اطراف انواع نکاحها در آثار ابنعربی با عنوان «علم النکاح» طرح میشود. (ابنعربی، ج3 و ج2، ص586).
محیالدین درباره نکاح عنصری نیز در آنچه مربوط به انسان میشود و هماینک محل بحث و گفتگوي ما است، ابعاد مختلفی را مورد تحلیل قرارمیدهد که عمدهی آنها ذیل چند نکته ارائه میشود:
الف. در نگاه ابنعربی ازدواج و زناشویی نه تنها موجب عفاف و عصمت از گناه است[2]، بلکه وی با توجه کامل به آنچه در معنویت اسلامی و در روایات پیامبر اکرم- آمده است، یادآور میشود که در دین ختمی تبتل جای خود را به تبعّل و عزوبت و تجرد جای خود را به نکاح و ازدواج داده است.
محیالدین در باب دوازدهم از فتوحات مکیه که با عنوان (فی معرفه دوره فلک سیدنا محمد-) شروع میشود میگوید: از سنتهاي پيامبر اکرم ازدواج است نه تبتّل و دوري از جنس مخالف. آن حضرت به جهت سرّي الهی، ازدواج را عبادت خدا قرار داده است ... واين فضيلت و همانندهاي آن از اختصاصات نبي مکرم اسلام است «... وکان من سنته (ای الرسول-) النکاح لا التبتل و جعل النکاح عباده للسرالالهی..... فهذا الفضل و ما شاکله مما اختص به محمد-... (ابنعربی، ج1، ص 146)[3] .
به نظر وی نه تنها نکاح عبادت است، بلکه آن را بالاترین عبوديت و برترین نوافل در میان امور طبیعیای همچون اکل و شرب به شمار آورده و در باب هفتادم از فتوحات ضمن بحثی پیرامون قطب، میگوید: «فانه لایتحقق له ولا لغیره من العارفین عبودیة اکثر مما یتحقق له فی النکاح لا فی اکل و لا فی شرب و لا فی لباس لدفع مضرة » (ابنعربی، ج2، ص574) یعنی نکاح حتی برای واصلان نیز بالاترین بندگی خدای متعال در کارهای طبیعی و امور متعارف زندگی است.
از همینرو، در وصایائی که به هریک از سالکان و واصلان دارد، از جمله به ازدواج سفارش میکند و آثار اخروی آن را برمیشمارد و در ادامه میگوید: «فان النکاح افضل نوافل الخیرات و اقربه نسبه الی الفضل الالهی» (ابنعربی، ج 4، ص477) و در جایی دیگر، برای فهم برخی از معارف ناب عرفانی، کثرت نکاح ـ که در آن درهم آميختگي و انتاج و توليد وجود دارد ـ را پیشنهاد میکند وآن را نزدیکترین راه برای رسیدن به هدف میشمارد که در نهایت موجب رسیدن به «مقام محبوبی» ودستیابی به رتبهی «اهل اللهی» میشود و در حريم قرب خداوند جاي ميگيرد به گونهاي که هيچ مقامي او را مقيد نميسازد (ابنعربی، ص545، ج 3).
ب. از نگاه ابنعربی ازدواج و نکاح بزرگترین نعمت خداوند است و به همین جهت، خداوند متعال زنان را محبوب رسولالله- کرده و او را برنکاح ایشان قوت بخشیده است. وی در باب 558 فتوحات در بحث از حضرت شکر، پس از طرح دقایقی درباره شکر، موجب آن را نعمتهای الهی میشمارد وسپس به نحو شگفتی در کل این بحث، تنها نعمت نکاح را مطرح کرده و آن را بالاترین نعمت معرفی میکند. محیالدین در تبیین سر این مسئله به نکته ظریفی اشاره میکند و آن این است که در همه نظام هستی انسان بزرگترین صنعت الهی است وتنها ازدواج بستر را برای پدید آمدن چنین موجودی فراهم میکند (ابنعربی، ج4، ص243).
ج. از منظر این عارف سترگ اسلامی، اگرچه انسانها و حتی سالکان در نکاح و زناشویی میتوانند انگیزههای متعددی را تعقیب کنند، اما دو انگیزهی بسیار متعالی در سطوح برتر سلوکی وجود دارد، یکی آنکه در عالم ماده، پدید آمدن صورتهای مختلف در پی انفعال محل منفعل شکل میگیرد و در میان محلهای انفعالی متعددی که هریک شرایط پدیدآمدن صورتی را فراهم میسازند، زن کاملترین منفعل و برترين پذیرنده است که بستر را برای تحقق کاملترین صورت یعنی صورت انسانی آماده میکند، لذا یکی از انگیزههای ظریف اهل معرفت در امر نکاح، محبت ایشان به چنین محل منفعل ـ زن ـ است و از اسرار آنکه خداوند متعال زن را محبوب پیامبر خاتم- قرار داد و چنین امتنان اختصاصی را به آن جناب کرد، همین امر است (ابنعربی، ج 4، ص243).
اما اوج کار محیالدین ابنعربی در تبیین انگیزه دوم در مسئله نکاح و زناشویی است، چنانچه وی میگوید شاید بتوان از فضای حاکم بر اقوال و افعال و سیرهی پیامبراکرم- همین معنا را استشمام کرد. ابنعربی براين باور است انگیزه نهایی عارف کامل مکمّل از عمل زناشویی، دستیابی به عصمت از گناه و رسیدن به عفاف نیست، زیرا این معنا، به صورت متعارفِ آن در حق چنین فردی ـ که در حد عصمت يا نزديک به آن است ـ تقریباً بیمعناست، حتی انگیزه متعالی او، رسیدن به فراغت قلب و یا حتی ایجاد مثل و استمرار نسل نیست، بلکه سرّ نهایی کار عارف کامل مکمّل در عمل زناشویی صرفاً اعمال شهوت است!
کثرت زوجات رسول الله- از یک طرف و قلّت فرزندان آن جناب از سوی دیگر، نشان میدهد که مراد آن حضرت از ازدواجهای متعدد، خود نکاح و عمل زناشویی بوده است، ابنعربی در کلمات خود دو مورد دیگر را نشان میدهد که نکاح و جماع در آن دو نیز تنها برای اعمال شهوت است، یکی نکاح اهل جنت و بهشتیان است که هیچ انگیزهای در آنجا جز شهوت و لذت شهوی وجود ندارد و دیگری نکاح حیوانات است که در آنجا نیز گرچه تولید مثل نیز معمولاً و به صورت طبیعی وجود دارد اما هدف حیوان تنها رسیدن به لذت شهوی است. (ابنعربی، همان).
محیالدین در باب 270 فتوحات میگوید در نکاحی که جهت صرف شهوت صورت میپذیرد، عبودیتی کامل وجود دارد که درک آن برای اکثر عارفان نیز پوشیده است و جز اندکی از اهل عنایت آن را درک نمیکنند و عموم مردم نیز شرافت این نوع نکاح را نه تنها ادراک نمیکنند، بلکه آن را زشت و قبیح دانسته و چنین عملی را شهوتی حیوانی و به دور از مقام انسان معرفی میکنند، غافل از آنکه خود به شکلی ناخود آگاه برترین اسم را بر آن گذاشته و آن را شهوتی حیوانی مینامند که از ماده حیات و زندگی الهام میگیرد (ابنعربی، ج 2، ص574).
تحلیل ابنعربی از وجود بندگی سطح بالا در عمل زناشویی نیز جالب و برای اهل معرفت قابل دقت است، وی میگوید، غالباً در یک فرایند قهرآمیز که دو طرف قاهر و مقهور وجود دارد، لذت از آن قاهر است نه مقهور الا در عمل زناشویی که لذت از آن مردی است که در حین عمل زناشویی مقهور طرف مقابل است بهگونهای که هرچه این مقهوریت به درجه بالاتری صعود میکند و ضعف و فتور خاص بر مرد چیرهتر میشود؛ لذت شدیدتر میگردد تا آنکه بر مرز لذت مُفینه و شهوت محوکننده میرسد و مرد در نقطهای قرار میگیرد که در نهایت ضعف و مقهوریت کامل، حالت بیخودی از خود و فنا بدو دست میدهد و این اوج بندگی عارفانه و تبلور اضمحلال انانیت است که در دل عمل زناشویی وجود دارد (ابن عربي ، همان).
محیالدین در فص محمدی ـ از فصوص الحکم ـ مسئله را با مقداری تفصیل بيشتري ارائه کرده است. وی در آنجا آميزش و نکاحی که برای مجرد شهوت باشد را به دو قسم تقسیم میکند؛ یک قسم آنجاست که مرد بدون آنکه حقیقت اصلی شهوت و روح آن – يعني محبت و شوق خداوند – را مد نظر قرار دهد به عمل زناشويي مي پردازد یعنی در غفلت از حق تعالی، از زن لذت برده و در او فنا مییابد، در اینجا شهوت او صورت و ظاهری است که از روح آن غفلت شده است. اما قسم دوم آنجاست که مرد از حقیقت شهوت و لذت باخبر است و با علم یقینی و یا شهود عینی با فناء در زن ،خود را از انانيت آزاد و در تجربه نيستيِ خويش، حقيقت بي تعين را در مييابد و فانی در حق میشود . این نوع از شهوتگرایی محض در عمل زناشویی تنها از آنِ عارف کامل است (قیصری، ص480) .
به همین جهات است که یکی از اوصاف قطب و انسان کامل الهی، علاقمندی به زنان و رغبت به کثرت نکاح با ایشان است (فأما القطب و هو عبدالله و هو عبد الجامع.... کثیر النکاح راغب فیه محب للنساء) (ابنعربی، ج2،ص573) ابنعربی در ادامه همین گفتار به نکتهای کلیدی در سلوک اسلامی اشاره میکند و آن این است که معنویت اسلامی در نقطه اوج خود، چنانچه حق بُعد روحانی را بهطور کامل رعایت میکند، حق بُعد طبیعی و جسمانی را نیز در حد کامل و بر اساس موازين شرع بجا میآورد و از روی میزان عدل، ميانه روي را وجهه همت خويش قرار مي دهد. «...یوفی (القطب) الطبیعه حقها علی الحد المشروع له و یوفی الروحانیه حقها علی الحد للالهی یضع الموازین و یتصرف علی المقدار المعین» (ابن عربي، همان) .
د. ارزش زن، یکی دیگر از ابعاد مهم توجهات عرفانی ابنعربی در این زمینه است، وی در باب دوازدهم از فتوحات مکیه، ماجرای (حبب الیه النساء) را از ویژگیهای رسولالله- برمیشمارد که درباره هیچ پیامبری وارد نشده است. یعنی گرچه حب نساء از اخلاق همه انبیاء است، چنانچه از امام صادق- روایت شده است که ؛ من اخلاق الانبیاء حب النساء (طبری، ص197) و پیامبری مثل حضرت سلیمان% روزی فراوانی از زنان داشته است. اما سخن در آن است که خداوند زن را محبوب پیامبر اکرم- کرده است نه آنکه پیامبر- از پیش خود و ابتداء بدیشان محبت ورزیده باشد.
تحلیل این ماجرا از منظر ابنعربی این است که پیامبر اکرم- حتی پیش از خلقت نیز مقام نبوت داشته است (کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین) و از این رو پیامبر خاتم- در چنان وضعی، در کمال انقطاع و توجه به حق بوده و در مقام مراعات ادب الهی و تلقی از پروردگار دل به هیچ امری جز حق تعالی نداشته است، در چنین بستری خداوند منان از باب عنایت کاملش به زن، وی را محبوب پیامبر خاتم- کرده و قلبش را متوجه محبت او ساخته است (ابنعربی، ج1، ص145)[4].
محیالدین در باب 356 از فتوحات، پس از آنکه درباره تحولات صور و استحالات در علم سخن میگوید، به پارهای از علوم و دانشهایی که میتواند از آن بحث استخراج شود اشاره میکند و از جمله آنها معرفت به ارزش و منزلت زن است. وی در آنجا میگوید شواهدی چند بر منزلت بلند زن در نظام هستی دلالت دارد. از آن شواهد ماجرای (حبب الیه النساء) است که جزو اختصاصات نبی مکرم اسلام است. شاهد دیگر آن است که حضرت موسی% وقتی به ارزش و مقام زن پی برد، حاضر شد ده سال از عمر خود را به عنوان مهریه زن قرار دهد. شاهد سوم آنکه در روایت نبوی (حبب الیّ ثلاث: النساء و الطیب و جعلت قره عینی فی الصلوه) علاوه بر آنکه نساء در ابتداء آمده است، در کنار اموری همچون طیب (بوی خوش) و نماز قرار گرفته است و یکی از اسامی خدای متعال (طیب) است. شاهد چهارم آن است که حضرت موسی% تجلی الهی را در دل آتش که مورد نیاز خانوادهاش بود یافت و حضرت به واسطه سعی و تلاشی که در رفع نیازمندی ایشان بکار برد به چنان درجه عظمی رسید و کلیم الله شد و در چنان شرفی به مقامات دست یافت و شاهد استحسافی پنجمی که ابنعربی به شکلی گذرا بدان اشاره میکند ـ تا کلماتش در خاطر شنوندگان موجب اثاره شهوت و آثار نامطلوب نشود ـ آن است که در شرافت زن همین بس که مرد در حال نزدیکی، هیئتی همچون سجده پیدا میکند و این همه در حالی است که قوه عقلیه را یارای درک و هضم این مطالب نیست، زیرا عقل از شهوت طبیعی دور است و نسبت به اسرار آن در جهل و نادانی بسر میبرد (ابنعربی، ج3، ص256).
هـ . نکاح همانند توجه ایجادی حق تعالی است که خلقی بر صورت خود ميسازد و از روح خود در او میدمد (و نفخت فیه من روحی) و او را خلیفه خود قرار میدهد و جمال و کمالش رادر او به نظاره مینشیند. در نکاح نیز انسان نطفه خود را که مشتمل بر بعض روح اوست در رحم زن نفخ میکند و متوجه ایجاد فرزندی همانند خویش میشود که او را خلیفه خود کرده و خویش را در او ببیند. ابنعربی در فص محمدی- میگوید: «وهو (ای النکاح) نظير التوجه الالهی علی مَنْ خَلَقَه علی صُورتِه لِیَخلُفَه فیری فیه صورتَه بل نفسَه فسوّاه و عدّله و نفَخ فیه مِن روحه الذی هو نفسه» (قیصری، ص478).
و. عشق و محبت حاکم میان زن و مرد یکی دیگر از ابعاد مسئله زن و زناشويي است. تحلیل عرفانی ابنعربی ـ که ریشه را در امور تکوینی جستجو میکند ـ جالب توجه است . او میگوید سرّ عشق و علاقمندی مرد به زن برای آن است که زن جزئی از مرد است چرا که حوّا از استخوان ضلع سینه آدم و به صورت خود آدم خلقت یافته است . با اين حساب عشق و علاقمندی مرد به زن، در واقع عشق و علاقمندی مرد به ذات خويش است؛ زيرا زن از اوست وحقيقتي مغاير با او نيست. به همين سان سرّ عشق و محبت زن به مرد نیز در این است که مرد کل او و موطن اصلی و ریشه او است (ابنعربی، ج 1، ص124).
بر همین اساس ابنعربی در فص محمدی- از فصوص الحکم میگوید اگر «حقتعالی» و«مرد» و «زن» را مطمح نظر قرار دهیم، میبینیم مرد از آنجا که از حقتعالی است به اصل و ریشه خود میل و عشق دارد، چنانچه زن نیز چون از مرد است به اصل و ریشه خود علاقمند و محب است و از سوی دیگر خداوند متعال به مرد به جهت آنکه از او و بر صورت او خلق شده محبت دارد، چنانچه مرد نیز به همین جهت که زن از او و بر صورت او خلقت یافته است به او محبت دارد. ابنعربی میگوید: «...فحَنّ َالرجلُ الی ربه الذی هو اصله حَنینَ المراةِ الیه فحبَّب الیه ربُّه النساءَ کما احبَّ الله مَن هو علی صورته.» (قیصری، ص 476)
این محبت طرفینی میان مرد و زن در پی خود، علاقمندی به رسیدن به یکدیگر و وصال و در نهایت فنا و اتحاد و عینیت با یکدیگر را به دنبال دارد، لکن نقطهی اوج این معنا در عالم عنصری و نشئه جسمانی، در نکاح میان مرد و زن و زناشویی تحقق مییابد که بالاتر از آن امکانپذیر نیست. ابنعربی در این باره میگوید: «.... و لمّا أحبَّ الرجلُ المراةَ طَلَبَ الوُصلةَ الی غایةِ الوُصلةِ التی تکون فی المحبةِ و لم تکن فی صورةِ النشاء العنصریةِ اعظم وُصلةً من النکاح...» (قیصری، ص477)
نتیجهگیری
باری تأمل هرچه بیشتر درباره زن و زناشويي در حوزه عرفان و تصوف، و کنار هم گذاشتن کلمات محققان درجه اول عرفانی در این زمینه، علاوه بر آنکه بحثی جدی در حوزه مباحث زن و زناشویی و منزلت زن است، افزون بر آن در مسايل تربيتي و سلوکي اهميتي وافر دارد، شدت تباعد معنویتگرایان اسلامی از مدل رهبانیت مسیحی را به وضوح نشان داده و تأثیرپذیری ایشان از تعلیمات متعالی نبوی- را آشکار میکند.
بنابرين از منظر عرفان اسلامي:
1. سنت و روش در معنويت اسلامي، ازدواج و تشکيل خانواده است و موارد نادرِ ترک تاهّل در ميان متصوفه و عرفا تنها به جهت مسايل فردي بوده است.
2. از جمله انگيزههاي سلوکي در ازدواج، فراغت قلب براي توجه به خداوند و همراه ساختن نفس در مسير سلوک الي الله است.
3. همسر شايسته و همراه، تاثيري بسزا در سلوک بجاي میگذارد و انس با او دل را قوتي الهي ميبخشد.
4. ازدواج موجبات دوري از گناه و ورود در مقامات طهارت نفس و تصفيه باطن حتي از فکر معصيت را فراهم ميسازد.
5. هدف نهايي سالک وصول به خداست. هر يک از ازدواج يا تجرد که وي را به حسب شرايطي که در آن بسر ميبرد براي وصول به آن هدف ياري ميرساند، همان در حق وي افضل است.
6. پس از ازدواج بار مسؤوليت خانواده برعهده سالکست و نميتواند آنها را به بهانههاي سلوکي به امان خدا رها کند واساسا سرپرستي خانواده، خود رياضتي در راستاي تهذيب نفس و سلوک الي الله است.
7. ازدواج بهترين و بالاترين عبادت در ميان امور طبيعي است، به گونهاي که ميتواند سالک را در درک برخي از معارف عرفاني ياري و او را تا مقام محبوبي و رتبه اهل اللهي برساند.
8. ازدواج نعمتي بزرگ است؛ زيرا بسترساز تحقق بزرگترين خلقت عالم يعني انسان است و در همين راستا زن کاملترين منفعل و پذيرنده در نظام هستي است که خداوند او را محبوب پيامبر خاتم قرار داده است.
9. انسان در عمل زناشويي ـ در صورت زدودن حجابهاي غفلت ـ در نقطه اوج شهوت، نيستيِ خويش و اضمحلال انانيت و مقهوريت صرف را تجربه و مقام فناء در حق و بيتعيني صرف را به صورت حضوري در مييابد.
10. همه نکات پيشين موجب شده يکي از اوصاف انسان کامل الهي علاقمندي به زنان و رغبت به زناشويي است.
11. نکته کليدي در سلوک اسلامي، رعايت کامل حق بُعد طبيعي و جسماني به نحو مشروع در کنار رعايت ابعاد روحاني و بهرهگيري از فرصتهاي مادي به نفع معنويت و معرفت و رعايت اعتدال و بنيادهاي فطري است.
12. عمل زناشويي همانند توجه ايجادي خداوند است که خلقي به صورت خود ميسازد و از روح خود در او ميدمد و او را خليفه خود قرار ميدهد و جمال و کمال خود را در او مشاهده ميکند .
13. تکوّن زن از مرد و بر صورت اوست. لذا مرد به زن و زن به مرد ميل و محبت داشته، به يکديگر عشق ميورزد؛ چنانچه کل و جزء به همديگر تمايل دارند.
فهرست منابع
1. سراج طوسی، ابونصر، اللمع، تصحیح کامل مصطفی هندوای، دار الکتب العلمیه بیروت، 1412ق.
2. قیصری، داود بن محمود، شرح فصوص الحکم، چاپ سنگی.
3. سهرودی، شهاب الدین ابوحفص عمر، عوارف المعارف، تصحیح محمد عبد العزیز خالدی، دارالکتب العلمیه، بیروت 1420 ق.
4. ابنعربی، محییالدین محمد بن علی، فتوحات مکیه، ج1و2و3و4، داراحیاء التراث العربی، بیروت، (بی تا).
5. هجویری، علیبنعثمان، کشف المحجوب، تصحیح محمود عابدی، انتشارات سروش، تهران، 1383 ش.
6. فناری، محمدبنحمزه، مصباح الانس، انتشارات فجر (بن جا)، چاپ سنگی، 1363.
7. طبرسی، مکارم الاخلاق، منشورات شریف رضی.
8. قونوی،صدرالدین، مفتاحالغیب، به تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی.
[2]. ابنعربی در باب 560 ج 4 ص 447 میگوید : کمک مالی به کسی که نیازمند به نکاح و ازدواج است تا با ازدواج دین خود را حفظ کند و پاک دامنی پیشه نماید، نه تنها آن شخصی از این ازدواج اجر میبرد بلکه شخص کمک کننده هم پاداش خواهد برد زیرا چنین شخص نائب خدا در اعانه بر نیازمندان به ازدواج شده است، چون به نص روایت،کمک در این امر بر خداوند واجب است و هر کس در این امر به دیگران کمک رساند در واقع آنچه برخداوند لازم بود را به انجام رسانده است.پس خداوند کرامت او را برعهده خواهد گرفت.
[3]. تعبیر ابنعربی در این متن و امثال آن که عبادتانگاری نکاح را از اختصاصات نبی مکرم اسلام- دانسته است حکایت از آشنایی وی به فضای رهبانیتی ادیان سابق و تغيیر این فضا در رهبانیت اسلامی داشته و تسلط او را به روایات باب میرساند.
[4].البته ابنعربی در فص محمدی از فصوص الحکم دو تحلیل دیگر در این زمنیه ارائه میدهد، رجوع شود به شرح فصوص الحکم قیصری، چاپ سنگی ص477.