ناهید شیرافکن
چکیده
شاید بزرگترین دغدغهای که ذهن والدین را در راستای تربیت فرزند به خود مشغول میکند، مسئله بیتوجهی فرزندان به اوامر والدین در امر تربیت است؛ یعنی والدین هرچه بیشتر اصرار میکنند، کمتر نتیجه میگیرند و در مقابل، فرزندان کمتر گوش داده و از آن بدتر نیز اینکه کمتر نیز عمل میکنند. در این مقاله ابتدا به بررسی و شناخت برخی مفاهیم مرتبط با موضوع پرداخته و در ادامه با روش کتابخانهای به تعریف و تفسیر برخی امور از جمله؛ جایگاه و معنای تذکر زبانی و موعظه، آسیبشناسی روش تربیتیِ تذکر زبانی و چگونگی تأثیر معنوی موعظهی نیکو در روح و روان فرزند پرداخته شده است؛ تا در نهایت بیان شود که موعظه دارای شرایطی است که اگر رعایت شود، میتوان منتظر تأثیر و نهادینه شدن آن امر خواسته شده در نهاد فرزند بود.
واژگان کلیدی: تربیت، موعظه، تشویق، تنبیه، کودکان، والدین.
مقدمه
یکی از مواردی که همیشه بهعنوان دغدغه پدر و مادرها مطرح است؛ گوش ندادن و تمرد فرزندان از تذکراتی است که والدین به آنها میدهند. ما تلاش فراوانی میکنیم تا فرزندانی راستگو، امین، سربهزیر و موافق خوبیها تربیت کنیم، اما در عوض هرچه ما بیشتر تلاش میکنیم، کمتر نتیجه میگیریم، نمیدانیم عیب کار کجاست، آیا واقعاً ذات فرزند ما متجری است و یا زمینه و گرایش به بدیها در فرزند ما بیشتر از دیگر افراد است و سؤالاتی از این قبیل که پاسخ به آن مهم به نظر میرسد. به نظر میرسد تمامی موارد توسط والدین محتمل گرفته شده، جز همان نکته اصلی و آن اینکه فرزندان به تذکرات والدین گوش نمیدهند، بلکه اعمال والدین را تقلید میکنند. در واقع ذهن نوزاد لوح سفیدی است که با مشاهده عالم پیرامونی، بهویژه والدین، تمامی رفتار آنها را تقلید و بهعنوان امری صحیح انجام دهد. اعتراض والدین بر نهادینه شدن فلان رفتار مثلاً دروغ و بینظمی، در رفتار و سکنات فرزند امری اجتنابناپذیر است اگر والدین دقیقاً همان را مدام مقابل دیدهگان فرزند انجام دهند. این مقاله در مقام بررسی این نکته است که فرزندان به گفتههای والدین گوش نمیدهند، بلکه رفتار آنها را دقیقاً تقلید میکنند؛ پس والدین باید به رفتار خویش بیشتر از گفتار دقت کنند؛ ازاینرو سؤال اصلی این است که چه کنیم تا فرزندانمان به نصایح ما عمل کنند و ما در امر تربیت موفق باشیم؟ از همینرو در این مقاله به بررسی موضوع و راهکارهای آن پرداخته شده است.
-
تذکر زبانی، موعظه
برخی واژه موعظه را به معنای تذکر دادن به خیر و چیزهایی که دل در برابر آنها نرم میشود، میدانند (راغب اصفهانی، 1392، 34)؛ امّا بهطورکلی، به نظر میرسد در موعظه یک دلالت مبنی بر ترغیب به نیکی و بازداری از بدی نهفته است که درنتیجه، سختی، قساوت و کینة دل را میزداید، خشم و شهوت فرومینشیند و خواهشهای نفسانی را تعدیل میکند و با این یادآوری، قلب زنده و راه انسانیت و قرب پیموده میشود. با بررسی مفهوم موعظه در ارتباط با آنچه بهظاهر نقطة مقابل موعظه مینماید، بهتر میتوان به ماهیت آن پی برد. این تقابل نسبی موعظه، اگر نگوییم تقابل، حداقل تمایز نسبی موعظه، با مفهوم حکمت در قرآن نشان داده شده است. آنجا که بیان میکند: ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ...: با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما...(النّحل، ۱۲۵)؛ شیوههای مختلف روش تربیتی موعظه را میتوان در قالبهای مستقیم و غیرمستقیم، فردی و جمعی، داستان، تمثیل، ارائة الگوها، مشاهده کرد. موارد موعظه نیز مختلف است که از جمله میتوان به اصلاح رابطه به خدا، باور به معاد، زهدورزی، تهذیب نفس و اصلاح روابط انسانی اشاره کرد. آنچه در این مقام مدنظر ماست همان موعظه لسانی و تذکر زبانی است.
-
آسیب روش تربیتیِ تذکر زبانی
امروزه از جوانان و نوجوانان بسیار شنیده میشود که میگویند ما حوصلة پند و اندرز را ندارم؛ یا عباراتی از این قبیل که: دوباره میخواهی نصیحتم کنی؟ گوشم از این حرفها پُر است؛ بس است دیگر نمیخواهم بشنوم و...، بدیهی است درباره دلایل این لجاجتها نمیتوان بهراحتی قضاوت کرد. ممکن است بخشی از آن به ویژگیهای شخصیتی موعظهگر، بخشی به شنوندة موعظه و برخی نیز به فرایند موعظه ارتباط داشته باشد. واعظ باید ویژگیهایی داشته باشد که در برخی آیات و روایات به آن اشاره شده است؛ از جمله اینکه واعظ همچون لقمان، حکیم باشد: وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ (لقمان، 12)؛ دیگر اینکه صداقت داشته باشد: وَأَنَاْ لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِین (الأعراف، 68)، موعظة او از روی خیرخواهی باشد: فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ (الشّعراء، 3)؛ همچنین واعظ باید خود، عامل به موعظة خویش باشد: لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (الصّف، 2) و در گفتارش تواضع و نرمش وجود داشته باشد: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ..(آلعمران، 159). شرایط موعظه نیز باید مهیا باشد و با نیاز مخاطب و حالات روحی او متناسب باشد. علی(ع)میفرماید: اِنَّ لِلقُلُوبِ شَهوَةً وَ إِقبَالاً وَ إِدبَاراً فَأتُوهَا مِن قِبَلِ شَهوَتِهَا وَ إِقبَالِهَا فَإِنَّ القَلبَ إِذَا أَکرَهَ عَمَی.(نهجالبلاغه، خطبه 193)؛ دلها را روى آوردن و پشت کردنى است. پس دلها را آنگاه به کار وادارید که خواهشى دارند و روى آوردنى؛ زیرا اگر دل را به اجبار به کارى وادارى، کور مىشود. در جای دیگر میفرماید که موعظههای دینی باید از اجبار به دور و ملالآور نباشد: إِنَّ هذَا الدِّینَ مَتِینٌ؛ فَأَوْغِلُوا فِیهِ بِرِفْقٍ، وَ لَا تُکَرِّهُوا عِبَادَةَ اللَّهِ إِلَى عِبَادِ اللَّهِ (کلینی، 1405 ق، ۲، 222)؛ همچنین علاوهبر شرایط موعظه، مخاطب نیز در صورت برخورداری از ایمان و عدم عناد با حقیقتجویی و دریدن حجابهای غفلت و غرور، آمادگی پذیرش موعظه را خواهد داشت.
واژة حسنه پس از بیان واژة موعظه در قرآن میتواند تأکیدی بر کاستن آسیبهای موعظه باشد. ایجاد شور و رغبت تازه برای عمل، هدف موعظه است، اما آیا با هر شرایطی و به هر نحوی میتوان به آن نائل شد؟ در ذیل به برخی از آسیبها اشاره شده است.
به نظر میآید که یکی از مواردی که موعظه را غیرحسنه میکند، وجود یک ساختار بالا به پایین در آن است که حاکی از آن خواهد بود که موعظهگر، انسانی فهیم و دانشمند است و تجربیات ارزنده و منحصربهفردی دارد و برعکس شوندة موعظه، انسان بیچارهای است که محتاج یاری موعظهگر است و در این حالت است که موعظه حالت حسنه بودن را از دست میدهد؛ زیرا به تخریب عزتنفس شوندة موعظه پرداخته است. در موعظة حسنه، موعظهگر خود را انسانی میپندارد که در شرایطی نیازمند موعظه خواهد بود. با نگاهی به مواعظ حضرت علی (ع)، بهویژه ابتدای نامة31 نهجالبلاغه به فرزندش این نکته مشخص است؛ بهعبارتدیگر، اتخاذ رویکردهای جزماندیشانه و مطلقگرایی در بیان حقایق صرف و کاملاً از روی یقین سخن گفتن، میتواند لجاجت را در مخاطب برانگیزد. برخی این نکته را تنها در قالب خیرخواهی نسبت به موعظة شونده بیان کردهاند، درحالیکه صرف این خیرخواهی و مقارنت این خیرخواهی با یک رویکرد جزمی نسبت به حقیقت، باز هم چارة مشکل نخواهد بود. بدیهی است که برقراری رابطة عرضی و درعینحال، اقتداری با مخاطب و نیز اقناع او، از آسیب یاد شده خواهد کاست.
-
پیشنهاد قرآن و اهلبیت(ع)
با نگاهی به مواعظ خداوند در قرآن از زبان لقمان حکیم و موعظة علی(ع)در نامة 31 نهجالبلاغه بهروشنی مشخص است که تلاش فراوانی صورت میگیرد تا ضمن برخورداری فرایند موعظه از یک نوع تواضع، بهویژه تواضع معرفتی، متربی اقناع شود؛ ازاینرو، تنها به پند و اندرز صرف و بدون پشتوانة عقلی پرداخته نمیشود. با نگاهی به روش تربیتی پیامبر اکرم(ص)و بیان این نکته از سوی او که من هم بشری هستم، تنها به من وحی میشود و یا اینکه من نمیگویم غیب میدانم و یا اینکه فرشته هستم قُل لاَّ أَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ (الأنعام، 51). سعی دارد تا ماهیت انسانی و بشری وجود خود را برای مخاطبان روشن سازد تا در یک سطح همعرض به تربیت مردم بپردازد. اهمیت این رابطة عرضی تا آنجاست که یک نوجوان بهجای مراجعه به یک متخصص یا یک فرد صاحبتجربه، تنها دوست خود را که همعرض اوست، بهعنوان مشاور خویش برمیگزیند؛ زیرا این رابطه را یک رابطه طولی و اقتداری نمیبیند ؛ بنابراین، نه تحقیر میشود و نه در سطحی فروتر قرار میگیرد.
نقیبزاده در تحلیل علت تأثیرگذاری افکار روسو در انقلاب فرانسه و فیلسوف بزرگی همچون کانت میگوید: نگاه روسو و آهنگ گفتار او، نگاه و آهنگ ناصح و واعظ نیست. چنان نیست که خود را بیرون از دایرة خطا و گناه بینگارد و به نمودن عیبهای دیگران برآید. خود را در راه و آنان را گمراه بشمرد و به چشم حقارت در آنان بنگرد. عیب خود پنهان دارد و برشمردن عیب دیگران را مایة امتیاز خویش گرداند. نگاه او، نگاه دردمندی تیرهروز است که بیش از آنکه با دیگران بستیزد، با خود در ستیز است و بیش از آنکه دیگران را بدکار بشمارد، گناهان خود را برمیشمارد؛ ازاینروست که زندگینامة او همانا اعترافات اوست (نقیبزاده، 1386، 123)
-
خالیالذهن بودن کودکان
اما فارغ از نوجوانان و جوانان، کودکان در سنین اول زندگی خود فاقد هرگونه ادراکی بوده، اما دارای احساس کامل هستند. در مورد خالیالذهن بودن کودک از ادراک، خدای تعالی در قرآن کریم، سوره نحل آیه 78 میفرماید: وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَاتَعْلَمُونَ شَیْاً؛ خداوند شما را از شکمهای مادرانتان خارج کرد، درحالیکه چیزی نمیدانستید. کلام خداوند متعال از خالیالذهن بودن قلب و ذهن کودک از هرگونه آگاهی و ادراک است. بهتدریج که کودک رشد میکند اطلاعات و ادراکات محیطی، ذهن او را فرا میگیرند. ذهن و قلب کودک همچون آینه شفاف است که هرگونه محرکی را در خود منعکس میسازد. هرگونه ادراکی که در حد توانائی ذهنی به کودک ارائه شود، بهسرعت آن را جذب میکند. درزمینه سرعت انتقال ادراکات و یادگیریها به ذهن و قلب کودک، امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: و اِنما قَلبَ الحَدَث کَالأرضِ الخالیهی، ما اُلقیَ فیها مِن شیء قَبِلَتهُ (بستانی، 1372، 123)؛ قلب نوجوان نورس مانند زمین خالی است. هر تخمی که در آن افشانده شود به خوبی میپذیرد. یکی از دلایلی که ثابت میکند تمام محرکات محیطی میتواند در ضمیر کودک ثبت شود، وجود رفتارهای ناخودآگاه است؛ زیرا انسان گاهی رفتاری از خود بروز میدهد که از چگونگی آن رفتار آگاهی کافی ندارند؛ مثل ترس از تاریکی (حرانی، 1382، 54). اسلام مکتب تربیت است و والدین را به تربیت نیکوی خود و فرزندانشان ترغیب و تشویق نموده است. خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: یَا أَیهَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَکمُ وَ أَهْلِیکم نَارًا؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید؛ خود و خانواده خود را از آتش نگاه دارید. مولا امیرالمؤمنین (ع) در تفسیر این آیه شریفه میفرمایند: «عَلّموا انفُسَکُم و اُهلِیکُم الخَیر و أدَّبوهُم؛ یعنی به خود و خانواده خود خوبی بیاموزید و آنان را تربیت کنید. با توجه به آیهای که مورد مطالعه قرار گرفت، اهمیت تربیت فرزندان بهخوبی آشکار میشود. فرزندانی که تحت سرپرستی والدین قرار میگیرند (ژالهفر،1384، 65)، امید میرود که اگر بهخوبی تربیت شوند؛ بتوانند افراد مفیدی برای خود و جامعه شوند؛ زیرا تربیت فرزندان میتواند بهترین هدیه از سوی والدین برای فرزندان محسوب میشود (شاهرخی،1390، 95) .
حضرت امام صادق (ع) میفرماید: بهترین میراث پدران برای فرزندان، ادب است نه مال و ثروت! زیرا ثروت از میان میرود و ادب پایدار میماند (صادقی، 1387، 87). کودکی که در خانواده با ایمان و روشنضمیر تربیت شده باشد، دارای ارزش والائی است؛ زیرا زندگی انسان بر پایه تربیت صحیح استوار است و اگر کودکی نیکو تربیت شود؛ بدون تردید میتواند فردی صالح و شایسته برای جامعه شود. تربیت خوب فرزند، بدون تردید دارای اجر اخروی نیز برای والدین است؛ زیرا اثر فرزند صالح پس از مرگ والدین، همواره به آنها میرسد و خداوند متعال، آنها را به سبب تربیت فرزند صالح، مورد تکریم قرار میدهد. پیامبر بزرگوار (ص) میفرمایند: هرکس دختر داشته باشد و او را خوب تربیت کند و بهخوبی او را دانش بیاموزد و از نعمتهای که خداوند به او عطا فرموده، بهوفور بهرهمندش سازد، آن دختر مانع و سپر پدر در برابر آتش دوزخ خواهد بود (صانعی، 1378، 98).
مناسبترین و معروفترین طبقهبندی مراحل تربیتی کودک، توسط حضرت امام صادق(ع) ارائه شده است. آن بزرگوار بهطور تلویحی در این روایت، تمام مسائل رشد جسمی، روانی، عاطفی و شخصیتی را مورد توجه قرار دادند. امام صادق (ع) میفرمایند: کودک خود را رها کن تا هفت سال بازی کند، سپس او را به مدت هفت سال تربیت کن و به مدت هفت سال دیگر مشاور و ملازم خود قرار بده؛ اگر در این امر موفق گشتی چهبهتر، و در غیر این صورت هیچ خیر و ثمری در او نخواهد بود (همان، 102)؛ در این روایت، امام صادق (ع) مراحل تربیتی کودک را تا رسیدن به مرحله جوانی به سه مرحله هفتساله طبقهبندی میکنند. هرکدام از این مراحل دارای ویژگی خاصی است که بر اساس رهنمودهایی از سوی آن بزرگوار توصیه شده است. با آگاهی از این رهنمودهای ارزشمند، میتوان انتظار داشت که والدین و مربیان بتوانند آنچنانکه شایسته است، فرزندانی تربیت کنند که فردی لایق برای خود و جامعه و خانواده خود باشند(تنکابنی، 1376، 128)
-
تأثیر معنوی یا تأثیر در روح و روان فرزند
رعایت آدابی چون ذکر نام و یاد خدا، با وضو و طهارت بودن و دعا کردن پیش از آمیزش، موجب جلوگیری از دخالت شیطان میشود. قرآن کریم پس از ذکر اینکه شیطان بر آدم سجده نکرد و از درگاه خدا رانده شد و فرصت طلبید، میفرماید: و استَفزِز مِن اَستَطعتَ مِنهم بصَوتک و أجلِب علیهِم بخَیلِک و رِجلِک و شارَکهُم فی الأموالِ و الأولاد (اسراء، 64)؛ هرکدام از آنها را که توانستی با صدایت تحریک کن و لشکر سواره و پیادهات را بر آنها گسیلدار و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوی؛ در این آیه به شیطان اجازه شریک شدن در مال و فرزند انسان داده شده است. مسئله شرکت در اموال روشن است، اما چگونه شیطان در فرزندان انسان شریک میشود؟ در تفسیر این آیه از امام صادق علیهالسلام نقل شده است: هنگام آمیزش و تشکیل نطفه اگر نام خدا برده شود، شیطان دور میشود؛ ولی اگر نام خدا برده نشود، شیطان داخل میشود و عمل از ناحیه شیطان و فاعل بهطور مشترک واقع میشود (حیدرنژاد، 1392، 107).
مسئله دیگری که باید به آن توجه شود، رعایت تقوا و ترک محرمات توسط پدر و مادر و پرهیز از غذای حرام در به وجود آمدن نطفه است. اگر لقمه ناپاک و حرام در گوشت و خون والدین نفوذ کند و از طریق آمیزش به فرزند انتقال یابد، موجودی با امراض و ناپاکی شکل میگیرد که پالایش و تهذیب نفس او پس از تولد بسیار مشکل است (قمی، 1404، 22). امام صادق علیه اسلام دراینباره میفرماید: ما کان مِن مالٍ حرام فهو شرکُ الشیطان؛ یعنی آن نطفهای که از مال حرام به وجود میآید، شیطان در آن شریک است. پیامبر صلیاللهعلیهوآله در روایتی میفرمایند: الشقی مَن شقی فی بطنِ اُمِّه و السعید مَن سعیدَ فی بطنِ اُمِّه (مجلسی، 1403، 9)؛ انسان بدبخت در شکم مادرش بدبخت است و انسان خوشبخت، در شکم مادرش خوشبخت است. با توجه به آنچه گفته شد میتوان به این نتیجه رسید که دوران حمل برای طفل سرنوشتساز است و مادر باید توجه داشته باشد که تمام روحیات وی در بچهای که در شکم دارد، اثر میگذارد و باید بکوشد بهترین شرایط را در این مرحله بهکار گیرد (حسینیزاده، 1388، 56).
-
تذکر متربی (فرزند) به نعمات الهی
يادآوري و ذكر نعمتهاي الاهي از جمله شيوههايي است كه در ايجاد انگيزه براي توجه دادن فطرت پاك كودك به صاحب نعمت و سپاسگزاري از او بسيار موثّر است. ذكر نعمتها ميتواند زمينة بسيار مناسبي براي رشد و تعميق بينش الاهي كودكان و در نتيجه، گرايش به صاحب نعمت و زمينههاي شكرگزاري را در آنان فراهم سازد. چنانكه خداوند متعال به حضرت موسي(ع) وحي فرستاد: مردم را به من علاقهمند كن و آنان را نيز نزد من محبوب ساز، عرض نمود، چگونه؟ وحي آمد: نعمتهاي مرا براي آنان بازگو كن، آنان خود عاشق من خواهند شد (مجلسی، 1391ق، 2، 4)؛ بنابراين، بايد كاري كنيم كه محبت خدا در دل كودك جاي بگيرد. در اين صورت، او با عشق دروني به احكام و تكاليف الهی عمل ميكند. براي رسيدن به اين هدف، ضروري است از نعمتها، مهربانيت، بخشندگي و توجه خاص خداوند به بندگانش سخن بگوييم و او را بهترين دوست انسانها معرفي كنيم. همچنين بايد محبت خداوند به كودكان را نيز براي آنان بيان كنيم.
الف. نقل داستانهاي جذاب دربارة عبادات بهویژه نماز
يكي از روشهاي مفيد در آموزش معارف ديني، استفاده از داستان و مثال است. علاقة زيادي كه كودكان به داستان دارند، موجب ميشود تا بتوان بخش عمدة معارف ديني، بهویژه احكام، اعمال و شرايط عبادي را از اين رهگذر در اختيار آنان قرار داد. يكي از وسايل آموزشي كه قرآن نيز بهكار گرفته است، داستان و بيان سرگذشت گذشتگان است. قرآن كريم بسياري از مباحث اعتقادي، اخلاقي و فرهنگي را در قالب داستان مطرح كرده است. در تربيت عبادي نيز براي مأنوس كردن كودكان و نوجوانان به مفاهيم و تكاليف عبادي، بهتر است از داستانها و قصههايي كه در مورد عبادات و اهميت آن است، استفاده كرد. تأثير اين نوع آموزش افزون بر سادگي آن و انتقال سريعتر محتوا، فهم مسائل انتزاعي را براي دانشآموزان آسانتر ميسازد.
ب. ارتباط كودكان با اماكن مذهبي
حضور كودكان در اماكن و برنامههاي مذهبي، بهويژه نماز جماعت، بهویژه اگر با تشويق همراه باشد، آنان را به حضور در مسجد و اقامه نماز ترغيب ميكند. شهيد مطهري با توجه به نقش مسجد در تشويق كودكان به عبادت معتقد است: بچه را بايد در محيط مشوق نماز خواندن برد. به تجربه ثابت شده است كه اگر بچه به مسجد نرود، اگر در جمع نباشد و نماز خواندن جمع را نبيند، به اين كار تشويق نميشود؛ چون اصلاً حضور در جمع مشوق انسان است. آدمبزرگ هم وقتي خودش را در جمع اهل عبادت ميبيند، روح عبادت بيشتري پيدا ميكند، بچه كه ديگر بيشتر تحت تأثير است. متأسفانه كم رفتن ما به مسجد و معابد و مجالس ديني و اينكه بچهها كمتر در مجالس مذهبي شركت ميكنند، سبب ميشود كه اينها از ابتدا رغبت به عبادت پيدا نكنند. ما خودمان كه از بچگي با مساجد و معابد آشنا بوديم، در اين اوضاعواحوال امروز چقدر به مسجد ميرويم كه بچههاي ما كه هفتساله شدهاند به دبستان رفتهاند و به دبيرستان و بعد به دانشگاه، ولي اصلاً پايشان به مساجد نرسيده است، بروند.! خوب، اينها قهراً از مساجد فراري ميشوند (مطهری،1381، 100). باهنر بر اين باور است كه هر چه ميزان شركت كودك و فعاليتهاي او در [اين] محيطها بيشتر باشد، به نگرشهاي ديني والاتري دست خواهد يافت. نكته جالب ديگر در اين زمينه آن است كه ميزان علاقهمندي كودك به اين محيطهاي مقدس نيز با ميزان شركت او و ارتباط و فعاليتش در اين محيطها رابطة مستقيمي دارد (باهنر،1387، 122)؛ البته براي موفقيت در اين كار لازم است براي كودكان، در كنار عبادت و نماز برنامههاي متنوع و جذابي وجود داشته باشد؛ مانند اهداي جوايز، كارت تشويق، پخش شيريني و شكلات در بين كودكان كه زمينة جذب آنان را به عبادت فراهم ميكند. از امام حسن(ع) نقل شده است كه فرمودند: نماز ظهر يا عصر را در محضر رسول خدا(ص) خواندم؛ همینکه حضرت سلام دادند به ما فرمودند: بر جايتان بمانيد و آنگاه براي تقسيم ظرف حلوايي در ميان نمازگزاران از جا برخاستند و به هر كدام مقداري حلوا ميخوراندند تا اينكه به من رسيدند؛ من كودك بودم، آن حضرت قدري حلوا به من خوراندند، سپس فرمودند، باز هم بدهم؟ عرض كردم آري آن حضرت به خاطر خردسال بودنم باز هم مقداري به من خورانيدند و بدين حال بودند تا آنكه به همگان حلوا خوراندند (فقیهی،1391، 380).
-
ملاک تشویق و تنبیه و حد آن
تشویق به صورتهاى گوناگون صورت میپذیرد؛ از آن جمله تشكر و اظهار رضایت از كار فرزند، نوازش او با نگاه و لبخند و عمل محبتآمیز، تمجید او نزد دیگران و عمل او را تأیید و ستایش كردن و نیز پاداش، هدیه و یا جایزه در نظر گرفتن براى كار او یا وعده دادن، همه این موارد میتوانند تشویق به حساب آیند و در موارد گوناگون میتوان از آنها سود برد.
الف. تشویق
تشویق، در هر مرحلهاى از رشد كودک، باید با علایق و رغبتهاى او متناسب باشد. چهبسا چیزى در سهسالگی رغبت كودک را برمیانگیزد و در دهسالگی بر او اثرى ندارد؛ ازاینرو باید دید كودک در هر مرحله از رشد چه علایقى دارد و چه چیزهایى در او شوق و رغبت میآفریند. در تشویق باید نكات زیر را مراعات كرد: نباید در استفاده از تشویق زیادهروى كرد، بلكه باید گاهى از آن بهره گرفت تا شخصیت كودک شكل گیرد. تشویق، بهویژه زمانى كه بهصورت تحسین و تقدیر است، نباید بهگونهای باشد كه غرور و خودبینى پدید آوَرَد. باید دقت كرد كه نوع تشویق و چگونگى برخورد بهگونهای نباشد كه فرزند گمان كند از دیگران برتر است. دلیل تشویق باید روشن باشد و دلایل كلى از این قبیل كه او دختر یا پسر خوبى است، مناسب نیست. باید كارى كه كودک به علت آن تشویق شده روشن شود تا اثر تربیتى داشته باشد. تشویق باید با عمل كودک متناسب باشد؛ مثلاً براى عملى كوچک نباید جایزهاى مهم دریافت كند و براى هر عمل جزئى نباید تشویق شود. تشویق نباید حالت رشوه به خود بگیرد. والدین باید به هر وعدهاى كه به فرزند خود میدهند عمل كنند و هیچگاه وعده دروغ ندهند. در غیر این صورت اعتماد فرزندان به آنان از میان میرود و بذر دروغگویى در ضمیرشان پاشیده میشود. كودكان را نباید به جایزههاى گرانبها عادت داد و تجملپرستى را در آنها پدید آورد. این كار هم از نظر اقتصاد خانواده صلاح نیست و هم در تربیت روحى و اخلاقى كودک اثر نابجا دارد. تشویق باید بیدرنگ پس از كار مورد نظر صورت گیرد. كودک باید بتواند با بهبود بخشیدن به رفتارهاى خود بهدفعات از تشویق برخوردار شود؛ ازاینرو پاداش نباید چنان باشد كه دسترسى به آن بسیار سخت یا ناممكن باشد. در تشویق و پاداش دادن نباید بین فرزندان تبعیض قائل شد كه این كار نهتنها اثر تشویق را از بین میبرد، بلكه آثار زیانبارى نیز دارد (سادات، 1380، 234).
ب. تنبیه
تنبیه نیز به صورتهاى گوناگونى ممكن است، انجام گیرد؛ یک نگاه ناراضى و گاه خشمآلود، بیاعتنایى و شاید قهر، توبیخ و سرزنش پنهانى، امتیاز منفى دادن، محروم كردن از گردش، بازى، مهمانى یا تماشاى تلویزیون، بیتوجهى به خواستههاى او، تندى و شدت عمل نشان دادن و سرانجام تنبیه بدنى، همه اینها یک هدف را دنبال میكنند و آن اینكه كودک از ترس گرفتار شدن به آنها از كار ناپسند دورى جوید. در میان موارد یاد شده تنبیه بدنى غالباً سازنده نیست و گاه ضررهاى جبرانناپذیرى همراه دارد؛ ازاینرو اسلام اینگونه تنبیه را نكوهش كرده است. امام على(ع) فرمود: خردمند به ادب (درس و تعلیم) پند میگیرد، ولى چارپایان جز به زدن پند نمیگیرند. در تنبیه كودكان لازم است که به نكات زیر توجه شود: تنبیه باید بهعنوان آخرین روش تربیتى بهكار گرفته شود. والدین نباید به تنبیه بدنى متوسل شوند. تنبیه در حضور جمع بهویژه در مقابل دوستان كودک سودى در پى ندارد. در تنبیه، باید عمل كودک نكوهش شود نه شخصیت او؛ لازم نیست تنبیه همیشه زبانى باشد؛ گاه یک نگاه ملامتبار، بیاعتنایى و مانند آن كار سازتر است. نباید در تنبیه زیادهروى كرد كه اثر خود را از دست میدهد. به رخ كشیدن خوبیهاى همسالان كودک، در بیشتر موارد حس حسادت كودک را تحریک میكند. كودک باید علت تنبیه را بداند تا از آن كار دورى كند. تنبیه نباید براى انتقام و تشفى خاطر انجام پذیرد. یكى از راههاى تنبیه براى نوجوانى كه گرایشهاى مذهبى دارد، این است كه به او بفهمانیم خداوند از تخلف او خشنود نیست. اگر كودک از كار خود پشیمان شده و از رفتارش بازگشته است، باید او را با مهر و نوازش پذیرفت(شكوهى،1381، 163).
جمعبندی
تربیت فرزند از جمله نکات مهمی است که همچنان ذهن والدین را به خود مشغول میکند. بهترین روش و شیوه تربیت فرزندان چیست و چه نکاتی را باید مدنظر قرار داد. از آنچه گذشت این نکات را میتوان بهعنوان مهمترین نتایج تحقیق عنوان نمود: الف. با بررسی گروهی از روایات تربیتی و بنابر عقیدۀ متخصصان تعلیم و تربیت مسلمان، درمییابیم که دین اسلام به تربیت دینی فرزندان، بهویژه تربیت عبادی، تأکید زیادی کرده است تا زمینۀ دستیابی کودکان به مراحل عالی کمال فراهم شود. برای تحقق این هدف و علاقهمند کردن کودکان به فراگیری و انجام تکالیف عبادی، ضروری است اقدامهای لازم و مقتضی را از همان دوران کودکی به عمل آورد؛ بهاینترتیب با برنامهریزی دقیق سعی شود مطالب دینی و عبادی موردنیاز و ضروری را بهصورت ساده و قابلفهم به کودکان آموزش داد و آنان را به انجام اعمال و پایبندی به آن تشویق کرد. برای آنکه فرزند ما از شرایط آرمانی تربیت برخوردار باشد، باید موارد عدیدهای را رعایت کرد که در صورت رعایت آن، شاهد رشد و شکوفایی و به ثمر نشستن کلیه زحمات ما میشود.