محمدحسین کیانی
چكيده
جنبشهاي نوپديد ديني گروه و حرکتهای اجتماعی است كه بعد از دههی 1800 ميلادي مبتني بر قرائتهاي اومانيسمي، سكولاريسمي و عقلانيت ابزاري و ... از آموزههاي معنوي، داعيهی ايده جديد و آساني در به سعادترساندن انسان معاصر را دارند. اين گروهها داراي پارهاي ويژگي مشتركاند، كه مهمترين آنها عبارتنداز: رهبر فرهمند با پيامي منحصر به فرد، طلب اطاعت محض از پيروان، معنويت شخصي، اقتباس از تعاليم ديگر اديان و نقد كليت اديان، تلاش براي ارائه برداشتهاي دقيقتر و روشنتر از حقيقت، بيش از اندازه احساسي، تزلزل در بنيادهاي معرفتي، تفاوت فاحش با سنتيهاي عرفي كه از آن پديد آمدهاند، تعهد در سبك زندگي و تمايز ميان خودي و غيرخودي و ... .
نگارنده در این مقاله میکوشد تا پس از طرح مسئلهی جنبشهای نوپدید و جنجالبرانگیزی، به برخی از فعالیتهای پرهیاهوی آنان اشارهای داشته باشد. در این مقام به اجمال به بررسی شاهدمثال هر کدام از اتهامهایی نظیر: خودكشي و قتل، فريبكاري و سوءاستفاده مالي، ايجاد شكاف اجتماعي و تخريب خانواده، تبعيض و سوءاستفاده جنسي، مخالفت با رسوم و قوانين اجتماعي پرداخته میشود. در واقع، فارغ از تمام هیاهوی خبری و در پس جنجالهای رسانهای همواره میتوان به نمونههای واقعی از فعالیتهای ناهنجار جنبشها اشاره کرد. فعالیتهای خلاف عرف و رسومی که اغلب با موجی از حساسیتهای اجتماعی مواجه میشود.
واژگان کلیدی: جنبشهای نوپدید دینی، رسانههای اجتماعی، جنجالبرانگیزی، اتهامهای وارده، داوری خردمندانه.
مقدمه
جيمز بكفورد[1] جامعهشناس و محقق جنبشهاي نوپديد ديني معتقد است، گرچه بالاترين احساسهاي ضدكيشي در دهه 1970 میلادی به اوج رسيد، چنانچه شكايتها عليه جنبشهاي نوپديد ديني آنقدر زياد بود كه در اين دهه سازمانهاي ضدكيشي براي مقابله با آنها به وجود آمد؛ لكن با وجود تمامي دشمنيها و سوءظنهايي كه در آن زمان نسبت به جنبشهاي ديني ابراز شد فقط تعداد بسيار اندكي از مردم در كشورهاي غربي تماس مختصري با اين جنبشها پيدا كردند. البته برخي از افراد براي نجات دوستان و نزديكان خود از نفوذ و سلطه اين جنبشها، در صدد كسب اطلاعاتي درباره آنها برآمدند. اما با این همه، تعداد اندكي از آنان عضو جلسههای جنبشهاي نوپديد ديني شدند يا پيشينه آن را مطالعه كردند. با وجود اين، سوء شهرت جنبشها بارها به وسيله نظرسنجي تاييد شد و نشان ميداد رهبران كيشها مورد تنفر هستند.
اطلاعات و نگرش اكثر مردم و كساني كه ديدگاه دشمنانه راجعبه جنبشهاي نوپديد ديني دارند از طريق رسانههاي همگاني به دست آمده است. رسانههاي جمعي در ميان تمامي دیگر سازمانها، جنجاليتر و مستقيمتر از بقيه با جنبشهاي ديني در ارتباط بودهاند. جيمز بكفورد نقش تعيينكننده و سرنوشتسازي را كه رسانههاي جمعي در تشديد مباحث و تغذيهي جنبشهاي ضدكيشي ايفا ميكنند را با در نظر گرفتن رويهي قضايي نسبت به جنبشهاي نوپديد ديني و گاهي با در نظر گرفتن اين رويهي نسبت به دين شرح ميدهد. او ميگويد:
«تحقيق شخصي من دربارهی مباحث مربوط به كيشها مويد اين نكته است كه حتي افرادي كه به طور مستقيم، تحت تاثير جنبشها ديني قرار ميگرفتند، اطلاعات خود را به ويژه از رسانههاي جمعي به دست ميآوردند. شمار كمي از افراد قادر بودند يا سعي ميكردند با جنبشها تماس مستقيم برقرار كنند. در عوض آنها ترجيح ميدادند با ژورناليستها تماس داشته باشند. كه داستانهايی درباره جنبشها منتشر ميكردند. در حقيقت، پنهان كار بودن و موضع دفاعيداشتن بيشتر كيشهاي مورد بحث، به ژورناليستها كمك كرد تا نقش سرنوشتسازي به عنوان ميانجي بين جنبشهاي نوپديد ديني، اعضايشان و بيگانگان ايفا كنند.» (Beckford, 1999: 104)
البته نگاه بكفورد بيشتر ناظر به جنبشهايی است كه متهم به قتل و خودكشي شدهاند، هر چند او در بازشماري اتهامهای وارده به انواع و اقسام آنها اشاره دارد لكن در غريب به اكثر مباحث، ناظر به جنبشهايي استدلال ميكند كه به خودكشي مظنون هستند. نگارنده با استفاده از نظریه بکفورد کوشیده تا آن را به مثابه دیباچهای در مقام داوری بر فعالیتهای جنجالبرانگیز جنبشهای معنوی اتخاذ کرده و سخن خود را این چنین آغاز کند که به راستی، فرقههاي معنوي همواره در ابتدای تاسيس و فعاليت جنجالهاي اجتماعي را به وجود آوردهاند. چرا كه اغلب به مثابهی نوعي سنتشكني تلقي ميشوند. از اينرو «جنبشهاي معنوي و جنجال برانگيزي» عنوان تازه و جدیدی نيست. آنچه در اینجا مراد است توجه به این پرسش است که آيا جنبشهاي معنوي معاصر، عواطف بيشتري را در اینباره تحت تاثير قرار دادهاند؟ اگر پاسخ مثبت است، چرا و بهواسطه چه خصوصياتي؛ به عبارت ديگر، چرا جنبشهاي معنوي معاصر نسبت به ديگر فرقههاي همگون در صدهاي قبل پرتنشتر و مهيجتر شدهاند؟
توجه به این سوال موجب میشود تا در ابتدا ناظر به نظریه بکفورد به انواع وجوه قابل تصور میان رسانه و بازتابهای خبری منعکسشده ناظر به جنبشها بپردازیم. سپس به صحت پرهیاهو بودن پارهای از جنبشهای معنوی با بیان نمونههای جنجالبرانگیز آنها در اقصی نقاط جهان اشاره کنیم و در نهایت اذعان داریم که در مقام داوری نسبت به تمام مصادیق جنبشهای معنوی باید به این حقیقت توجه کرد که هر مصداقی از جنبشهای معنویی یکسره موردی خطرناک، منحرف و آسیبزا نیست. بنابراین در مقام داروی استوا میباید هر مصداق از جنبشها را به صورت انفرادی و مجزا مورد بررسی و مطالعه دقیق قرار داد و حکم ارزشی جداگانهای نسبت به هر مورد صادر کرد.
وجوه قابل تصور
رسانهها و ژورناليستهای غربی توانایی وسیعی در خبرساز کردن هر مسئلهی اجتماعي را از خود نشان میدهند و اینکه هر جریانی را جدلگونه و جنجالي جلوه دهند؛ چرا كه جنجالآفريني يكي از ويژگيهاي اساسی رسانه است. در دنیای مدرن، رسانهي كه در اين بخش به خوبي ايفاي نقش نكند، بخشي از مخاطبين خود را از دست خواهد داد و شكي نيست كه رسانهها در بسياري موارد برخلاف جوامع علمي در انعكاس اخبار داراي اهداف و پيشزمينههايي هستند[2]. با اینهمه، بايد اشاره كرد كه در حوزه «جنبشهاي معنوي و جنجال برانگيزي» اين قسمتي از ماجرا است و نه تمام ماجرا. به عبارت ديگر، ناظر به نظريه بكفورد و با فرض حوادث اجتماعي و بازتاب رسانهایی آن ميتوان چند احتمال عقلي را مورد بررسي قرار داد:
- رخداد اجتماعي خنثي و بازتاب رسانهایي خنثي: منظور از رخداد اجتماعي خنثي، هر حادثه اجتماعي است كه در عمل جنجال برانگيز نباشد. بلكه يك حادثه معمول اجتماعي است كه در هر اجتماعي رخ ميدهد با اين همه ارزش رسانهي دارد. منظور از بازتاب رسانهایی خنثي، هر انعكاس خبريي است كه بدون دخل و تصرف در ذات رخداد اجتماعي بازتاب ميشود. بنابراين در اين مدل، يك حادثه معمولي و به دور از جنجال رخ ميدهد و رسانه به واسطه اهميتي خبري آن و به دور از هر جنجالسازي واقعه را منعكس ميكند. نمونه اين مدل خبرهاي فراواني است كه در كشورهاي گوناگون درباره فعاليتهاي تكراري فرقههاي معنوي از طريق رسانه منعكس ميشود. اطلاعاتي همچون برگزاري جلسه هفتگي يك فرقه معنوي؛ جلسهاي كه به صورت مدون هر هفته شكل ميگيرد و نتيجه آن دعا و مناجات و اعلام يك خبرنامهی مثلا انساندوستانه است.
- رخداد اجتماعي خنثي و بازتاب رسانهایي جنجال برانگيز: يك حادثه خبري معمولي در اجتماع رخ ميدهد و رسانه بازتاب جنجالبرانگيزي از آن را ارائه ميدهد. مراد از بازتاب جنجالي هر انعكاس خبريي است كه با دخل و تصرف در ذات رخداد و با بزرگنمايي آن منعكس شود. اينكه آن واقعيت خنثي به واسطه جدال و خبرسازي هر شخص حقيقي و حقوقي به موضوعي جنجالي تبديل شود. در اين مدل، رخداد اجتماعي فارغ از هر امر غيرعادي و هيجاني توسط رسانه به صورت حادثهاي بزرگ و پرتنش منعكس ميشود. به نظر ميرسد نظريه جيمز بكفورد ناظر به اين بخش است. او اصرار دارد تا نشان دهد كه اطلاعات افراد جامعه از جنبشهاي معنوي بواسطه رسانهها و ژورناليستها به دست ميآيد و رسانهها در بازنمايي اخبار صادق نيستند؛ چرا كه در بسياری موارد جنبشها جنجالي نبوده و يا بسيار كمتر از آنچه رسانهها منعكس ميكنند، پرتنش هستند. او به اين مسئله اشاره دارد كه گزارش ژورناليستها از پروندههاي جنايي و دادگاهها متفاوت است. اكثر جرايم ديگر، در خبرهاي روزنامه با اهميت كمتري گزارش شدهاند. نتيجه اين است كه ژورناليستها درباره خبرهاي جرايم سليقهاي عمل كرده و به طور چشمگيري اخبار مربوط به جرايم خشونتي و رفتاري را با سوگيري گزارش ميكنند.
- رخداد اجتماعي جنجالي و بازتاب رسانهایی جنجال برانگيز: در اين مدل حادثهی بحثبرانگيز و خبري در جامعه رخ ميدهد اتفاقي كه به راستي و درستي واقعهاي نادر و پرتنش است. بنابراين مراد ما از واقعه اجتماعي جنجالي، هر حادثهی اجتماعي است كه به صورت کامل جنجالبرانگيز است. طبيعي است كه چنين رخدادهايي خوراك اصلي رسانه به حساب ميآيد و همواره بروز چنين اتفاقاتي بازتاب وسیع رسانهاي دارد، اما اين بازتاب به دو صورت رقم ميخورد. بازتاب خنثي و بازتاب جنجالبرانگيز. در اين مدل بر روي بازتاب جنجالبرانگيز تكيه داريم. ماجراي جنبش معبد مردم و جنبش اومشینریکیو نمونه خوبي براي اين مدل است[3].
- رخداد اجتماعي جنجالي و بازتاب رسانهایی خنثي: رخداد پرتنش و خاصي اتفاق میافتد و به دنبال آن بازتاب رسانه خوبي از آن صورت ميگيرد، اما بازتاب رسانهايی آن خبر فارغ از هرگونه افراط و تفريط و يا دخل و تصرف صورت ميگيرد. به عبارت ديگر، رسانه صادقانه هر آنچه را كه رخ داده منعكس ميكند كه البته اين تصميم از سوي رسانه ميتواند دلائل خاصي داشته باشد كه محل بحث ما نيست. بنابراين حساسيت اجتماعي آن خبر نهفته در ذات ماجرا است و نه بزرگنمايي و جدلپردازي رسانه. نمونه اين مدل ميتواند هر حادثهایی در يك كشور باشد كه به صورت كامل پوشش خبري ميشود اما در كشور ديگر به دلائل گوناگون بازتاب آن ارائه نشده و يا انعكاس خبري اندكي از آن ارائه میگردد. برای نمونه مصداقی از فعالیت یک جنبش در کشور مبداء مورد استقبال بسیاری از رسانهها قرار میگیرد، حال آنکه در بسياري كشورها بازتاب رسانهاي نداشته و يا در حد يك خبر ساده و معمولي به آن اشاره میشود.
پر واضح است كه با تامل بيشتر ميتوان مثالهاي گوناگوني براي چهارگانه فوق يافت. اين نشان ميدهد كه با زاويهديد خاص، رابطههای گوناگوني بين ذات رخداد اجتماعي و پوشش رسانهاي آن وجود دارد و به راحتي نميتوان تقابل حادثه و رسانه را روشن كرد؛ چرا كه لااقل اين رابطه بهواسطه خصیصههای فردي هر حادثه اجتماعي ميتواند متفاوت باشد و در مقابل، تمام رسانهها و ژورناليستها داراي اهداف كلان متفاوت و در برخی موارد متناقضي هستند. بنابراین بهواسطه گوناگوني در اهداف كلان، خورده فعاليتهاي آنان در بسياری موارد متفاوت منعکس میشود. از طرفي، اتفاقهای عجیبي در برخي از جنبشهاي نوپديد معنوي رخ داده كه نميتوان به راحتي از آنان چشمپوشي كرد. حادثه و فعاليتهاي خاصي كه به جنجالبرانگيزي جنبشها دامن زده و موقعيت جالبي را براي آنان فراهم كرده است. اتهامهایی همچون تداعي هجوم و شبيخون فرهنگي، ایجاد سوء ظن به دليل بيگانه بودن، قتل و خودكشي و خشونت، ايجاد انواع وابستگيهاي مادي و معنوي و اجتماعي، ترويج جامعهگريزي و مسئوليتگريزي و دوري از اجتماع و خانواده و ايجاد شكاف اجتماعي، بهرهكشي مادي و معنوي از پيروان و تزريق احساس ترس و گناه به افراد، شستشوي مغزي و كنترل ذهني، انواع سوء استفاده مالي و اعمال فريبكارانه ثروتاندوزي، مخالفتبا رسوم اجتماعي و ستيز با سنتهاي ديني – معنوي حاكم و همچنین ایجاد مشکلات و دشواریهای متعدد جنسي از قبيل ترويج بيهمسري و يا غوطهور شدن در خوشگذرانيها و انواع سوء استفاده جنسي و بسياري موارد ديگر.
رخدادهای جنجال برانگیز
1. خودكشي و قتل
از آسيبهاي جدي جنبشهاي نوپديد ديني ميتوان به خشونتگرايي و رواج اعمال خشونتبار اشاره كرد. برخي از جنبشها نه تنها با توصيهي اعمال و آيينهايي نظير خودزني به پيروان فرقه آسيب ميرسانند بلكه با ارتکاب خشونتهاي اجتماعي نظير ترور، خطري براي ديگر افراد جامعه محسوب ميشوند. در واقع، جنبش معبد مردم شاهدمثالی براي خودكشي است و جنبش اوم شينريكيو موردی براي قتل.
الف) جنبش معبد مردم: يكي از معروفترين خودكشيهاي فرقهاي توسط جنبشي با نام «معبد مردم[4]» رقم خورده است. این جنبش توسط «جیمز وارن جونز[5]» پایهگذاری شد. جیم جونز یك كشیش امريكايي با افكار سوسياليستي بود كه از تفسیر انجیل و دیگر كتب مقدس، به فرضیهی سوسیالیسم دست یافته و آن را تبلیغ میكرد. او همچنان برضد هرگونه فساد و تبعیض موضعگيري ميكرد و دردهای مردم و نارساییهای جامعه را در سخنرانيهايش میشكافت. جونز از باورهاى دینى چنین بهره مىبرد كه «انسانها باید به یك گرایش مطلق برسند و در راه ترویج افكار خود از تمام مضامین و باورهاى مردمى استفاده كند.» همچنین جیم جونز با ابراز نظریهی «برابری سیاه و سفید» توانست پیروان زیادی را سرسپرده خود سازد و چون طرفداران او افزایش یافتند، گروه خود را مستقل از فرقههای مسیحی دیگر اعلام کرد.
در سالهاى ۱۹۷۰ ميلادي كلیساى جونز با اتهامهای زیادى مواجه شد؛ از جمله اینكه در روش مذهبى خود از رفتارهاى غیرانسانى و خارج از قاعده استفاده مىكند. چرا که جونز كمى زیادهروى میکرد و در تعالیمش از تنبیه بدنى نیز بهره ميبرد. بیشترین اتهام او مربوط به آزار فیزیكى پیروان و اذیت كودكان بود. او همچنین مبالغ زیادى را به عنوان كمك و اعانه دریافت مىكرد كه منشاء بسیارى از این پولها مشخص نبود. همچنین اتهام اختلاس و فساد مالى نیز متوجه او شد. جونز بر این عقیده بود كه از سوى مقامهای دولتی تحت اتهام است؛ چرا كه آنها از او مىترسند و از قدرت گرفتن او هراسانند (Ken, 1981: 103).
با بالا گرفتن اتهامها در سال ۱۹۷۷ ميلادي جونز طرفداران خود را جمع كرد و در سخنرانی خود قدمهای فراتری برداشت و عنوان کرد كه «امریکا دیگر جای ماندن ما نیست. ما باید به سرزمین موعودی مهاجرت کنیم جایی که نه دغدغهی مالی داشته باشیم و نه از بمب اتمی بترسیم.» در نتیجه، یک روز همه را جمع کرد و فرمان هجرت داد. او که عقیده داشت باید در آمریكاى شمالى ماند و از پتانسیل مردمى آنجا برای افزایش قدرت استفاده کرد، پس از چندی تحت تعقیب قرار گرفت. از اينرو، بر آن شد تا به کشوری کوچک در امریکای جنوبی نهفته در عمق جنگلهای گویان هجرت كند. همگى راهى گویان در آمریكاى جنوبى شدند و منطقه مسكونى و چندین مزرعه كشاورزى را برپا كردند و آن را «شهر جونز» نامیدند[6]. او که همواره رویای افزایش پیروان را در سر میپروراند با ارسال تصاویر منطقه به امریکا، بر آن بود تا مردم بیشتری را جذب کند.
یك سال بعد، برخى از اعضای سابق جنبش به سراغ «لئو رایان» نماینده دموكرات كنگره رفتند و از او خواستند عدهاى را براى تحقیق درباره نحوه زندگى در شهر جونز اعزام كند. در نوامبر 1978 ميلادي یك گروه دولتی متشکل از یک سناتور، یك نماینده مجلس آمریكا، یك مامور سیا و سفیر آمریكا در گویان به شهر جونز رفتند تا از مهاجرت آزادانه افراد به آنجا مطمئن شوند و گروندگان پشیمان را به وطن بازگردانند. در روز اول همه چیز به نظر خوب و عادى مىرسید. تنها 20 تن از مهاجران به ترك شهر جونز ابراز علاقه كردند. وقتى جونز این خبر را شنید، برآشفت و یكى از محافظان او با چاقو به لئو رایان حمله كرد. رایان بدون آسیب مخمصه را ترك كرد و هئيت امريكايي پيروان پشيمان را به یك فرودگاه كوچك در همان نزدیكی برد. ولى جونز افراد گروه خود را فرستاد و لئو رایان و چهار نفر از همراهان را در حال رسیدن به هواپیما به قتل رساند.
در بازگشت به شهر، جونز دستور داد كه تمامى افراد شهر دست به خودكشى بزنند تا شهر از سكنه خالى شود. جونز مردم را جمع کرد و اینچنین گفت : «اول کودکان و بعد خودتان سیانور بخورید، تا با هم بمیریم» جونز در بلندگو فریاد مىزد كه خود را از «لذت مرگ» محروم نكنند. قرصهاى سیانور بین مردم توزیع شد. هر كس سرپیچى كرده و قصد فرار داشت توسط گارد جونز به قتل ميرسید. فقط ۱۰ یا ۱۲ نفر از افراد جونز فرار كردند و به جنگل پناه بردند. 913 نفر کشته شدند که 276 تن از این قربانیان، كودك بودند. در آخر جونز با گلوله خودكشی كرد. مقامات آمریكایی كشف كرده بودند كه «جیم جونز» در یك شبكه خرید و فروش اسلحه و مواد مخدر شركت دارد. هر یك از اعضای فرقه «معبد مردم» كه اسرار این فرقه را افشا میكردند بلافاصله كشته میشدند. ارتش گویان پس از آگاهی از فعالیت این فرقه مذهبی، برای نابودی آنها به قلب جنگل رفت، اما با تعجب با جسد اعضای این فرقه روبرو شد. (Ibid: 117)
ب) جنبش اوم شينريكيو: فرقه «اوم شينريكيو[7]» توسط فردی نابینا به نام «آساهارا شوکو[8]» در سال 1986 ميلادي در ژاپن تأسیس شد. اوم واژه سانسکریت و به معنی «قدرتهای مخرب و سازندهی جهان» و شینریکو به معنی «آموزش حقیقت برتر» است. همانگونه که از نام فوق پیدا است، هدف فرقه آموزش حقیقت برتر درباره ساخت و تخریب جهان عنوان میشود. فرقه اوم در اوت 1989 ميلادي به عنوان یک فرقه دینی در ژاپن به ثبت رسید[9] و از همان زمان با شکایت والدینی که فرزندانشان به عضویت آن درآمده و ارتباط خود را با خانواده قطع کرده بودند، مواجه شد. فرقه در اصل بودایی است آنان آخرالزمان را نزدیک میداند و دشمن اصلی خود را ایالات متحده آمریکا که به اعتقاد آساهارا، مخلوق فراماسونها و یهودیان است، به حساب میآورد. آساهارا اعضای فرقه را به آمادگی برای فرارسیدن آرماگدون (آخرالزمان) فرا میخواند. از اینرو، اعضای فرقه برای مقابله با این وضع، به احداث پناهگاههای مقاوم در برابر حملات اتمی اقدام کردند.
آساهارا در مارس 1993 ميلادي دستور ساختن گاز سارین و تهیه سلاحهای شیمیایی را صادر کرد و یکی از اعضای فرقه - که متخصص شیمی ارگانیک بود – را مسئول شاخه تحقیقات شیمیایی و بیولوژیک جنبش قرار داد. در اواخر 1993 ميلادي اين گروه موفق به ساختن گاز سارین شد. همچنین جنبش اوم شینریکو از امکانات مالی و عملی گسترده برخوردار بود، 20 نفر متخصص میکروبیولوژی که در بهترین لابراتوارهای ژاپن کار میکردند در این گروه عضویت داشتند. در 27 ژوئن 1994 اعضای فرقه گاز سارین را در منطقه مرکزی توکیو پخش کردند که به مرگ هفت نفر و جراحت صدها نفر انجامید. (Shimazono, 2006: 50)
در 20 مارس 1995 ده تن از اعضای فرقه با گاز سارین به متروی زیرزمینی توکیو حمله کردند. در این تهاجم 12 نفر کشته و هزاران نفر مسموم شدند. در زمان حمله به متروی مرکزی توکیو این فرقه 1100 عضو فعال داشت. طبق ادعای پلیس ژاپن، از اکتبر 1988 تا مارس 1995 سی و سه تن از اعضای فرقه به علت نافرمانی بهدستور آساهارا کشته شدند. تحقیقات بعدی پلیس چندین مورد مثلهکردن و هشت فقره مرگ به علت اقدام به تمرینهای فرقه، دو مورد خودکشی و چند مورد ناپدید شدن اعضا را ثابت کرد. بعد از دستگیری آساهارا، یکی از اعضای فرقه به نام «فومیهیرو جویور» رهبری فرقه را بهدست گرفت و به بازسازی آن پرداخت. او نام فرقه را از «اوم» به «الف» (حرف اوّل الفبای عربی و عبری) تبدیل کرد که به معنی «شروع مجدد» است. این فرقه به رهبری جویو همچنان آزادنه فعالیت میکند و هنوز آساهارا را بهعنوان بنیانگذار خود مورد تکریم قرار میدهد. در ماجرای متروی توکیو، جویو نیز دستگیر و به سه سال زندان محکوم شد. او که خوشسیما و خوشلباس است، در جریان محاکمه اعضای فرقه پیوسته در تلویزیون و مطبوعات مصاحبه میکرد و به این ترتیب به چهرهای محبوب در میان نوجوانان ژاپنی بدل شد. اکنون جنبش اوم بیش از یک میلیارد دلار ثروت دارد و تنها در نیویورک دارای هشت شرکت تجاری است. (Ibid: 74)
2. فريبكاري و سوءاستفاده مالي
يكي از اتهامهای بينالمللي بر پارهاي از جنبشهاي معنوي مسئله «فريبكاري و سوءاستفاده مالي» است[10]. در این رابطه سه دسته فعالیت در راستاي كسب ثروت صورت ميگيرد: برگزاري دورهها و آموزشهای تخصصی، برپايي سمینارهای آموزشی و انتشار نشریههای گوناگون. ناظر به این نگرانی ميتوان به فرقههايي همچون جنبش راجنیش (اشو)، معبد خورشید، جنبش تولد دوباره و .... اشاره كرد، كه شايد مهمترين و معروفترين آنها جنبش ساینتولوژی باشد.
«ساينتولوژي[11]» مجموعهای از تعالیم است که «ال ران هابارد[12]» نویسنده داستانهای علمی - تخیلی آن را در جهان توسعه بخشید. هابارد مروج این عقیده است که انسانها ارواحی فناناپذیرند که اتصال با اصل خود را گم کردهاند. در این راستا انسان میبایست با هوشیاری کامل تمامی تجربههای تلخ زندگی خود را به یاد آورد، تا از آنها گذر کرده و به سرچشمهی حیاتی خود نزدیکتر گردد (Paulette, 1971: 114).
مسیحیان معتقد و اعضای سابق، بزرگترین مخالفان ساینتولوژی در امریکا محسوب ميشوند. اتهامهای وارده بر ساينتولوژي متفاوت است، از آن ميان ميتوان به مواردی همچون اعمال تهاجمي حاميان ساينتولوژي عليه منتقدان، مرگ غيرقابل توجيه برخي از حاميان سابق ساينتولوژي، سياست جداييطلبانه ساينتولوژي و اصرار بر قطع ارتباط پیروان با دیگر گروههاي مذهبي[13] و شايد مهمترين انتقاد «استفاده از تكنيكهاي نامعمول براي جمعآوري پول و تامين هزينه» اشاره کرد. چرا که این فرقه برای تعلیم از افراد پول دریافت میکند. البته مقدار پول نسبت به سطح کلاسها متفاوت است؛ بین هشتاد دلار تا سیصد هزار دلار!
بسیاری معتقدند این آیین با استناد به حرفهای هابارد، بالاخص اين عبارت معروف او که: «چنانچه نویسندهای میخواهد بیش از یک سنت برای هر خط نوشته درآمد داشته باشد، باید دینی بیاورد» تنها برای درآمدزایی ایجاد شده است. کلیسای ساینتولوژی به شدت در برابر نوشتههای مخالف خود واکنش نشان میدهد و با استفاده از قانون کپی و ادعای اینکه مخالفان اسرار این دین را فاش کردهاند، با به دادگاه کشاندن بسیاری از مخالفان، آنها را خاموش کرده است. از اينرو، بسياري از مقامهای دولتي و پژوهشگران معتقدند؛ اين كليسا يك سازمان تجاري غيراخلاقي است كه از اعضاي خود سوء استفاده ميكند (Ibid: 99).
جداي از دريافت هزينه بابت آموزش نظري، شیوهی اصلي درآمدزايي تلاش براي معروفيت ساينتولوژي به مثابه يك «سبك رواندرماني» بوده است. اين مسئله به مناقشاتي میان فرقه و روانپزشكي تبديل شد و به رسانههاي آمريكا نيز راه يافت. به طوري كه بعضي از اعضاي مشهور از ترس از دست دادن شهرت و يا به دلیل تغيير ديدگاه خود نسبت به روشهاي درمان افسردگي كه اين فرقه ارائه ميدهد، آن را ترك كردهاند. پزشكان و روان پزشكان، ساينتولوژي را به معالجه با دارویهای بدون مجوز متهم كردند و اصول آن را به عنوان «تظاهر به علم» قلمداد میکنند و مقامهای ساينتولوژي نیز، پزشكي و روانپزشكي را به انكار جنبهي روحي و معنوي طبيعت انساني متهم ساختهاند. در نتيجه درگيريهاي طولاني ميان این دو دسته آغاز شده است.
محققان زيادي در اروپا و آمريكا در اين كه ساينتولوژي يك مذهب، روان درماني يا فريبكاري است، ابراز ترديد نمودهاند. سختترين انتقادها به كليساي ساينتولوژي توسط اعضاي سابق آن، به خصوص عضو ارشد و سابق كليسا «تريمگو» وارد آمده است. او اعتقاد دارد اين فرقه تنها براي درآمدزايي و فروش كتابهاي آموزشي ايجاد شده است. همچنین میتوان به پروفسور ادواردلاتيك[14] استاد مطالعات و فرق آمريكايي در دانشكدة كينگ [15] اشاره کرد. او كه فرزندش عضو سازمان ساينتولوژي بوده و بعد از مدتي خودكشي كرد، بعد از نزاع و كشوقوسهاي فراوان اعلام ميكند كه روان درماني ساينتولوژي فريبي بيش نيست. جالب آنکه به دنبال اين اظهارنظر هيچ يك از اعضاي ساينتولوژي در مراسم تدفين فرزند او شركت نميكنند.
3. ايجاد شكاف اجتماعي و تخريب خانواده
به طور كلي، روابط مخرب ميان جنبشهاي معنوي و خانوادهها را به دو شكل ميتوان ترسيم كرد:[16]
الف) فرقهها موجب كاهش وابستگی میان والدین و فرزندان میشوند: قبلا گذشت كه جنبشهاي نوپديد ديني فعاليتهاي گروهي بسياري دارند و تشكيلات جمعي آنان بسيار است، چنانچه برخي در بازشماري فواید فرقهها ابراز ميدارند كه در روزگار ما آنان به خوبی توان «جامعهپذيري» جوانان را دارند. اما دیگر خصيصه مهم فرقهگرايي ايجاد «خورده فرهنگ» و «سبک زندگی» جدید است. سبک زندگيي كه اغلب با سنت و عرف جوامع در تعارض است. چنانچه برخي اعضاي جوان اذعان داشتند كه جنبشهاي ديني محفل مناسبي به جاي زندگي در خانوادههايي است كه هر دم وظايف گوناگوني از جانب والدين متوجه آنها است. برای نمونه، با آنكه اكثر والدين امريكايي درباره دين جديد فرزندان اهل مدارا بودند، بعضي از آنان به دليل جذب فرزندانشان به چنين جنبشهايي نگران به نظر ميرسيدند. اما اين نگراني به دليل اشتياق و استقبال از آيين جديد نبود، بلكه والدين به علت دور ماندن فرزندان از مدرسه، بخشش درآمد يا ارثيه خود به يك گروه غريبه و يا به دستآوردن جايگاه شغلي در گروه ديني، احساس نگراني ميكردند. برايان ويلسون اذعان ميدارد كه به راستي چگونه والدين سكولار امريكايي ميتوانستند به آشنايان خود بگويند كه دختر يا پسر آنها به جاي دكتر، وكيل يا كارمند اداري، يك مبلغ خياباني براي يك دين سطح پايين شده است!؟ از اينرو، در بسياري مواد جنبشهاي نوپديد ديني موجب از همپاشیدگی خانواده و تشکیل خانوادههای مجازی شدهاند. در اين ميان، جنبش هريكريشنا از جمله فرقههاي جديدي است كه متهم به «ايجاد شكاف اجتماعي و تخريب خانواده» است (ویلسون، 1387: 44).
«انجمن جهانی آگاهی (یا بیداری) کریشنا[17]» یا «جنبش هريکریشنا[18]» نهضت انشعابی جدید و جهانی از گودیا ویشناوا مث[19] است، یک گروه از مبلغین بنگالی که در دهه 1880 ميلادي تاسیس شد. رسالت این گروه احیای مجدد تعالیم چیتانیا[20] - عارف قرن شانزدهم و یکی از مریدان کریشنا - است. «پراب هوپادا[21]» موسس این انجمن، در اواسط دهه 1960 ميلادي تعالیم ویشناوا را در غرب اشاعه داد و در میان جوانان امریکایی که سرخوردهی ارزشهای پدران و جنگ ویتنام بودند، مخاطبینی پذیرا و پرشور یافت.
عضویت اولین گروندگان این فرقه در مغازهای کوچک در نیویورک به سال 1966 میلادی رقم خورد. بزودی و در سال 1968 ميلادي نشر تعالیم در امتداد امریکای شمالی تا سان فرانسیسکو، بوفالو، بوستون و مونترال و در نهایت انگلستان پيش رفت و در بسياري از نقاط جهان - در اروپا و استرالیا و هند - گسترش يافت. در واقع، پراب هوپادا نهضتی را که یکسره برای مردان هند ایجاد شده بود را به تمامی مردان و زنان جهان تسری داد و ابراز داشت كه به آنها فرصتی برابر داده تا به کریشنا خدمت کنند. به طور كلي، اساس تعاليم جنبش هريكريشنا عبارتنداز: تكرار ذكر «ماها مانترا[22]» با تسبیح، عدم مصرف گوشت قرمز، قمار و مصرف مشروبات ممنوع و در نهايت روابط جنسی فقط به منظور تولید مثل. همچنين عبادت کریشنا در معبد و شرکت در جشنواره و عیدهای مذهبی معمول است. آواز خواندن، رقصیدن، آمادهسازی و خوردن غذاهای گیاهی به نام کریشنا توصیه میشوند. افراد به خواندن کتابهای پراب هوپادا – به ویژه ترجمه و تفسیر او از بهاگا وادگیتا[23] - تشویق میشوند. آخرین هدف معنوی پيرو، یاداوری كريشنا در تمامی زمانها و امور روزمره زندگی و در راه او خدمت کردن است (Knot, 2006: 308).
پس از چندی هوپادا برخی از مردان متعهدتر را تشویق کرد که از زندگی خانوادگی دست بشویند؛ چرا که او خود ترک امور دنیوی گفته و زاهد شده بود. به مرور زمان، جنبش هريكريشنا به دليل منع اعضاي درجه بالا از ازدواج، توصيهی روابط جنسی فقط به منظور تولید مثل، تضعيف نهاد خانواده و ظلم به فرزندان، انزواطلبي و دوري از روابط اجتماعي و ... مورد اعتراض بسياري از افراد حقيقي و حقوقي قرار گرفت. اوج تخلفهای مذكور در دهه 1980 ميلادي رخ داد؛ يعني زماني كه گروه اهمیت فراوانی بر نقش موثر مردان مجرد ميداد و فرهنگ رو به ظهور تفکیک جنسیتی و دشمنی با زندگی خانوادگی اوج گرفت و به تضعیف جایگاه زنان و عدم حمایت از بچهها انجامید. چنانچه «روابط برونگروهي» جنبش در دهه 1990 ميلادي بیشتر صرف رسیدگی به دعاوی حقوقی درباره سواستفاده از بچهها بود.
بايد اشاره كرد كه جنبش هريكريشنا به مثابه فرقهاي انزواطلب مورد انتفاد بسياري قرار گرفته است؛ چرا كه اغلب پيروان به زندگي در خانههاي درون مركز مجبور بودند و به افراد خارج از فرقه به عنوان ديو و شيطان مينگريستند، فرزندان به مدارس خاص فرقه ميرفتند و رابطهي چنداني با دنياي خارج نداشتند. بعدها برخي عملكردها نظير: برنامههای توزیع غذا، پیشرفت علمی و تحصیلی و شرکت در مناسبتهای بین ادیانی، اعضا نهضت را قادر ساخته تا با نهادهای دیگر ارتباط برقرار کنند. رهبانیت دروننگر دهه 1970 ميلادي جای خود را به آگاهی از تزلزل جایگاه نهضت در جامعه داده بود. این تحول بهواسطه نقش فزایندی خانوادههای گروندگان سرعت بیشتری یافت؛ چرا که آنان به دلیل شغل، تحصیل فرزندان و استفاده از امکانات و خدمات عمومی، با دنیای خارج در تماس بیشتری بودند. این امر موجب شد تا در اواخر دهه 1990 میلادی تعداد پيروان ساکن در خانههای خارج از مراکز - كه البته تحت نظارت نهضت قرار داشت - فراتر از تعداد اعضا در خانههای درون مراکز باشد. (Ibid).
- ترویج تجرد و بیهمسری: برخي از جنبشهاي معنوي براي تحقق اهدافي كه در سر ميپرورانند، پيروان را به تجرد و بيهمسري ترغيب ميكنند. اين توصيه كه بيشتر در معنويتهاي شرقي، نظیر برخی مکتبهای بودایی شهرت يافته است، در مغرب زمين نيز شاهد مثالهاي درخور توجهي - برای نمونه در برخی نحلههای کاتولیک - دارد. در نهايت اين مسئله موجب ميشود تا برخي محافل دولتي و سازماني سرسختانه با ترويج اين عقيده مقابله كنند و به جنجالهای اجتماعی دامن زند.
در اینباره ميتوان به جنبش «برهما کوماریس[24]» اشاره كرد كه توسط دادا ليكراج در دهه 1930 ميلادي تاسيس شد و در هندوستان و پاكستان گسترش يافت. جنبش متشكل از زناني از قشرهاي متفاوت با تفكرات گوناگون بود. هر چند در آنجا پيروان مرد نيز يافت ميشدند، اما همواره زنان به مثابه رهبران مردان معرفي ميشوند. يكي از آموزههاي بنيادين جنبش برهما كوماريس عدم رابطه جنسي است. ليكراج معتقد بود كه پيروان با رعايت خلوص و پاكي به توانايي معنوي بزرگي دست مييابند و مهمترين مصادق خلوص و پاكي، قطع رابطه جنسي است. (Howell, 2006: 71) ضمن آنكه اگر شما ازدواج کنید. تجرد عقل، علاقه، محبت و اتحاد با منبع لایزال امکانپذیر نمیشود؛ زیرا شما آن را با شخصی از جنس مخالف تقسیم کردهاید. از اينرو، اكثر پيروان جنبش مجردند و يا رابطه جنسي را با همسران خويش قطع كردهاند.
4. تبعيض و سوءاستفاده جنسي
برخي از جنبشهاي نوپديد ديني به «فرقههای جنسی» معروف شدهاند. که از آن جمله میتوان به جنبش اشو، دیوید برگ، چوگیام ترونگپا و ... اشاره کرد. برخي از اینها مبتني بر یک رويكرد معنوي خاص، رابطه جنسي را مقدس و نيكو ميدانند و پارهاي ديگر، بيشتر به دليل هوسراني و منفعتجويي به آن مبادرت ميورزند و البته كه در برخي جنبشهاي معنوي هر دو هدف توامان وجود دارد. در این میان «جنبش اشو» و «فرزندان خدا» معروفترين و مهمترين فرقههایي جنسی در جهان به حساب میآیند.
جنبش اشو متاثر از «آیین تانترا[25]» است. مذهب تانترا از فرقههای بین مذهبی بودایی و هندویی است و یکی از آموزههای اصلی آن، ترويج اين نظريه است كه با تخلیه کامل شهوت و خواهشهای نفسانی در مراسم مذهبی، بهتر میتوان آنها را تحت فرمان درآورد. غریزه جنسی را نباید سرکوب کرد، بلکه باید به دقیقترین وجه به اظهار آن پرداخت و در ارضائش کوشید. الاهههایی نظیر شیوا و شاکتی در این آیین مورد تقدیس و پرستشند. پیروان شیوا خلقت را نتیجهی آمیزش آسمانی شیوا و همسرش شاکتی میدانند. شاکتی در واقع خود شیوا و نیمهی مادینهی او است. شیوا «خرد» و مذکر، و شاکتی «ماده» و مونث است. بدینمعنا هر موجودی بسته به بهرهای که از شاکتي دارد، در سطوح مختلفی از حیات قرار میگیرد و بسته به بهرهای که از خرد شیوا برده باشد در سطوح مختلفی از آگاهی جای دارد. پرستندگان شیوا با پرستش آلات تناسلی شیوا و شاکتی که به صورت یک ستون سنگی و حلقهای به دور آن است، در حقیقت آمیزش آسمانی شیوا و شاکتی را تقدیس میکنند.
جنبش اشو متاثر از آیین تانترا همواره سه هدف مهم را دنبال کرده است: الف) ترويج اين نظريهي كه «دگرگوني معنوي از طريق رابطهی جنسی اتفاق ميافتد». ب) تلاش براي توجيه و رفع قبح رابطه جنسي آزاد؛ ج) نفي ازدواج و اصرار بر رابطههاي جنسي آزاد. اشو که در اينباره نظريههاي افراطي زيادي دارد، معتقد بود كه تمام تلاشهاي معنوي انسان تا كنون منجر به شکست شده است؛ زیرا با رابطه جنسی دوست نبودهایم و برای مقابله با مشکلات جنسی از روشهای خام و سرکوبگرايانه همچون ازدواج استفاده کردهایم. بدینسان نتیجه هرگز ثمربخش و مفید، خوشایند و سالم نبوده است. اشو به رابطه جنسي آزاد و روابط نامشروع گروهي اعتقاد داشت. او فرزندان ناخواستهي رابطه آزاد جنسي را اينگونه براي طرفين رابطه جنسی توجيه ميكند، كه در حقيقت چنين فرزندي بهترين و ايدهالترين فرزند است. او ميگويد: «تو بهترين فرزند را انتخاب كردهای. به اين طريق بايد ارزشها را دگرگون كرد ... تو ميخواهي بچهدار شوي و اگر واقعاً عاشق بچه باشي، دوستداري حتيالامكان بهترين بچه را داشته باشي. بنابراين، ديگر نبايد نگران باشي كه چه كسي اسپرم خود را براي پرورش جنين در اختيارت قرار ميدهد.» (آيندة طلايي،1381: 88)
جنبش «فرزندان خدا[26]» از ديگر گروههاي معروف به جنبش جنسی است.[27] دیوید برگ[28] موسس و رهبر فرقه كسي بود كه در اواخر دهه 1960 ميلادي گروهش را تاسيس كرد و به گفته خودش، دریافت الهامها برای او آغاز شد. سپس به تدوین نوعي الهیات متمایز بر مبنای دیدگاههای تازه مبادرت ورزید. او در اولین نشانه مکاشفاتش اعلام كرد كه زلزلهی بزرگی در شرف وقوع است و اقیانوس آرام فرو خواهد رفت. از اینرو به همراه پیروانش به ایالت آریزونا در آمریکا فرار کرد، اما پس از آنکه زلزلهای اتفاق نيفتاد و اقیانوس آرام فرو نرفت، مردم بر او آشفتند و پس از مدتی وی را از آریزونا اخراج کردند. اعضای این فرقه به شکل گروهی و اشتراکی زندگی میکنند و روابط جنسی آزاد و استفاده از مواد مخدر در میان آنان رایج است. آنان معتقد بودند كه برگ به مثابه يك پیامبر، رابطه مستقیمی با خداوند دارد و پس از مرگش آنان را به سوی والاترین آرمانها رهنمون میسازد. از اوایل دهه 1970 ميلادي فرآیند جهانیشدن نهضت برگ شتاب گرفت و در مدت کمی بیش از 200 خانه گروهی – اشتراکی در 50 کشور ایجاد شد (Rothstein, 2006: 59).
آنچه بر تفكر الاهياتي ديويد برگ غلبه داشت، اهمیت فوقالعاده «آزادی روابط جنسی» است. او روابط جنسی را به عنوان ابزار تبلیغ دین معرفی کرد و اصرار میورزید که ارتباط جسمانی در تعریف مسیحیت از عشق گنجانده شده است. اعضا مونث گروه نیز تحت تاثیر توصیههای همسر وي[29] بدینسان به تبلیغ کیش همت ميگماشتند که به مردان آماده گرایش پیشنهاد "عشق جسمانی به مسیح" داده و خود را در اختيار آنان قرار ميدادند، کاری که بعدها از آن به «شکار اغواگرانه[30]» یاد شد. برگ بارها ابراز کرده بود که رابطه جنسی به هیچ عنوان گناه محسوب نمیشود. به دنبال آن، شکار اغواگرانه در بسياري از کشورهای جهان رخنه كرد و نهضت او خیلی زود متهم به روابط جنسی انحرافی شد. به دنبال آن فرزندان خدا در اقصی نقاط جهان با عنوان «فرقه جنسی» معروف شدند. شایعههای زیادی از تمایل جنسی اعضا گروه به کودکان بر سر زبانها بود. البته بعضی از اوقات دلایلی هم بر اثبات این شایعهها وجود داشت. هر چند تاکید بر روابط جنسی در اواسط دهه 1980 ميلادي بهویژه به علت شیوع ایدز به شدت کاهش یافت. اما جنبش برگ قادر نشد که از این سبک زندگی به طور كامل دوري كند (Rothstein, 2006: 205).
5. مخالفت با رسوم و قوانين اجتماع
برخي جنبشهاي ديني با انجام فعالیتهای خلاف قانون و مخالفت صريح با رسوم اجتماعي موجب برانگيختن نگرانيهاي فراواني شدهاند. به گونهاي كه شايد «مخالفت با هنجارهای اجتماعي» بيش از ديگر اتهامها داراي شاهدمثالهاي بينالمللي باشد. از اينروست كه آشفتگي و نگرانيها در واکنش به فعالیتهای آنان شدت گرفته است؛ چرا که اغلب برخی تعالیم آنها مخالف پارهای از رسوم عرفی – حقوقی جامعه است. در یک جنبش ممکن است تعالیم متضاد اندكي موجود باشد و جنبش دیگری وجودش سراپا در تضاد با قوانین اجتماعی متجلی گردد. شاید «جنبش مانستون[31]» بهترين و معروفترين مصداق اين اتهام باشد.
«مانسون» در 12 نوامبر 1934 میلادی در خانواده فقير آمريكايي به دنيا آمد. او فرزند نامشروع زنى 16 ساله به نام كاتلين مادوكس بود و در شناسنامهاش نام پدر نداشت. اندكى پس از تولد چارلز، مادرش با مردى به نام ويليام مانسون ازدواج كرد و شهرت مانسون از روى فاميل ناپدرى بر اوراق هويت او ثبت شد. اما اين ازدواج دوامى نياورد و خيلى زود به طلاق منجر شد. در سال 1939 میلادی زمانى كه مانسون 4 ساله بود، مادرش به جرم سرقت مسلحانه بازداشت و روانه زندان شد. پسرك از همان ابتداى كودكى، به خوبى مىدانست كه فرزندى نامشروع و مادرش هم يك مجرم حرفهاى است.
دوران نوجوانى مانسون در گريز ميان خيابانها، دزدى، دستگيرى، انتقال به خانه جديد و باز هم فرار از آن سپرى شد. در جوانى به چندكار آبرومندانه و در عين حال بسيار سطح پائين و با مزد كم رو آورد، اما نمىتوانست از اين راه مخارج زندگىاش را تأمين كند و بنابراين هرگاه نياز مالى بر او فشار مىآورد مرتكب خلاف مىشد. او به خاطر ارتكاب اين قبيل جرائم، دائم به زندان مىافتاد و اغلب به حبسهاى كوتاه مدت محكوم شده و يا با عفو مشروط از زندان رهايى ميیافت. به گفته دادستان پرونده در 21 مارس 1967 میلادی آخرين بار که مانسون با عفو مشروط از زندان آزاد شد، در دادگاه تقاضا كرده بود كه وى را از زندان آزاد نكنند. او گفته بود که راه و رسم زندگى در دنياى بيرون از زندان را نمىداند و دلبستگی به دنياى بيرون ندارد.
مانستون در دهه سوم زندگي، گروهي را با نام «خانواده مانسون» تاسيس کرد كه مروج تعاليم معنوي خاصي بودند. آنان اذعان میداشتند كه زندگى پوچ است و ارزش كاركردن و زحمتكشيدن را ندارد. علاقههای اين گروه، هرج و مرجطلبى بود. اعضاى گروه با ولگردى بدون هدف به شهرهاى مختلف مىرفتند. گروه مانسون متشكل از عدهاى بيكار و علاف بود كه تمام وقت خود را به ولگردى، مصرف مواد مخدر و آواز و گفتگوی دستهجمعى مىگذراندند. گفتوگوهاى دستهجمعى درباره مسائل معنوي منعقد ميشد كه درونمايه آنها چيزي جزء نيهيليسم و پوچگرايي نبود.
ویژگیهای بارز فرقه مانسون اين بود كه عاشق موسيقي راك بودند، آشكارا مواد مخدر مصرف مىكردند، مدام در جادهها ماشينهاى گذرى را متوقف كرده و از آنها مىخواست تا آنها را از اين شهر به آن شهر ببرد، به دليل حمل اسلحه اغلب به يك گروه شبهنظامى مبدل شده بودند. در اواخر سال 1968 ميلادي مانسون كمكم به اين نتيجه رسيد كه براى فرار از تمدن و قواعد شهرنشينى، بايد از جامعه شهر گريخت و به بيابانها پناه برد. او مصرانه معتقد بود كه «هر چه از شهر دورتر باشيم، زندگى مطلوبترى خواهيم داشت». او و پيروان به شدت از مراكز شلوغ شهرى و قوانين حاكم بر زندگى شهرنشينى نفرت پيدا كرده بودند. كه البته يكى از دلايل مهم آن، جرمها و تخلفهاي فراواني از جمله قتل، انواع دزديها، حمل سلاح و قاچاق مواد مخدر بود. (See: Endleman, 1993 )
نتیجهگیری
بسياري از پژوهشگران در بازشماري ویژگیهای مشترك فرقهها و جنبشهاي نوپديد معنوي بر اين باورند كه يكسري ويژگيها در در اغلب آنان مشترك است. اول اينكه بسياري از پیروان جوان بوده، بسيار پرشور، فعال، و حتي تعصبيتر از كساني نشان ميدهند كه در ديني متولد و پرورده شدهاند. دوم آنكه در ميان اين جنبشها اغلب يك بنيانگذار يا رهبري بااقتدار وجود دارد. سوم، فرقههاي جديد نسبت به ديگر اديان و جنبشهاي معنوي قديميتر سعي دارند تا برداشت دقيقتري از حقيقت ارائه كنند. چهارم، اغلب در سطح جوامع نوعي سوء ظن و دشمني نسبت به آنچه اين جنبشها به عنوان بديل و جانشين ارائه ميكنند، وجود دارد. پنجم، از امور رايج ميان اين جنبشها مرزبندي ميان «آنها» و «ما» است و اینکه آنها بد و شيطانياند و ما فرشته و یکسره پاک.
به نظر میرسد، جنبشهاي معنوي معاصر نسبت به ديگر فرقههاي همگون در صدهاي قبل پرتنشتر و مهيجتر شدهاند. بیشک یکی از دلایل اشاره به این واقعیت است که فرقهگرایی جدید نسبت به فرقههای سنتی با اتهامهای رنگارنگ و متنوعی مواجه بودهاند. اتهاماتی که بسیار از آنها ثابت نشده و البته بسیاری دیگر نيز ثابت شده است.
شاید روح بدبینی به جنبشهای نوپدید معنوی با این حقیقت آغاز شده باشد که آنها تداعيكننده هجوم و شبيخون فرهنگي بودهاند. در واقع این مسئله به نوعي با ماجراي ظهور و بروز جنبشها در مغرب زمين رقم ميخورد. به عبارت ديگر، روند ظهور و گسترش انواع نحلههاي نوظهور معنوي در غرب موجب برانگيختن احساس نگرانكننده شبيخون فرهنگي شده است. البته اين تداعي در بسيار از كشورهاي شرقی نيز به همين منوال بوده است. لكن چنين احساس نگرانكنندهاي به صرف فهم ظهور و شناسايي بروز آنها نيست. بلكه در پس آن، وقايع تحريك برانگيز ديگري نيز وجود دارد. از جمله اینکه بسیاری از جنبشها به یکباره ظهور کردند و بسیاری از آنها با فرهنگ اجتماعی و تعالیم متداول معنوی جامعه مخالف، یا لااقل سر ناسازگاری داشتند. ضمن آنکه آنها به واسطه خصوصيت ذاتي، مخلوطی از تعالیم برآمده از فرهنگهای گوناگون بودند. از اینرو، سو ظنهايي را نسبت به خود برانگيختهاند؛ چرا که با فرهنگ جامعه سنخيتی نداشتند.
برای نمونه، يكي از دلائل اهميت جنبشهاي نوپديد ديني در اروپا اين است كه به اين جنبشها همانند دستگاه ثبت شاخص تغييرات نگاه ميشود. با اين همه دو مشكل روششناختي وجود دارد. نخست اينكه بدعتگذاري از يك جنبش مشخص تحت يك قانون كلي در جوامع جائز نيست. دوم اينكه، وقتي جنبشها قصد ارائه بديلهاي جايگزين در جوامع را دارند اين استدلال بسيار مشكل ميشود كه از بين مثبتبودن جنبش معنوي و يا طبيعت سركوبگر دولت، كدام يك موجب گرايش مردم به جنبش ميشود. چيزي كه ميتوان به طور كامل برخاسته از هر منبع اختلافانگیزی باشد اين است كه هيچ يك از اين موارد اين موضوع را انكار نميكند كه جنبشهاي نوين ديني به عنوان نيروي ايجاد اختلاف عقيده در جامعه نقش بسيار مهمي ايفا میکنند و به خوبي قادر به انجام اين كار هستند.(ويلسون، 1387، 50)
وانگهی، گاه و بیگاه خبرهای تاییدشدهای از قتل و خودکشی در میان جنبشهای معنوی شنیده میشود. برای مثال جنبش داووديان[32] به همراه رهبرشان ديويد كورش[33] ، جنبش اوم شينريكيو[34] که گاز خفهكننده در مترو توكيو منتشر کردند موجب قتل و آسیبدیدگی بسیاری شدند. جنبش دروازه بهشت[35] كه هنوز اعضاي آن دست به خودكشي ميزنند و یا جنبش مانسون[36] که يك زن باردار به نام شارون تيت[37] را به طرز بیرحمانهای به قتل رساندند. برخی از جنبشهای معنوی متهم به فريبكاري و سو استفاده مالي شدهاند. برخی از آنها تبعيت بيچون و چرا از پيروان را طلب میکنند و وابستگي مادي، معنوي و اجتماعي را رواج میدهند. پارهای از آنها از پیروان خود طلب پول و منفعت مالی میکنند و برخی دیگر به اعمال فریبکارانه ثروتاندوزی متهم شدهاند. دستهای از جنبشها طلب زندگي بدون همسر دارند و دستهی دیگر، غوطهور در خوشگذراني جنسي و سوءاستفاده جنسي شدهاند. در هرصورت، اتهامهای فراوانی نسبت به جنبشهاي نوپديد ديني وجود دارد. برخي از اين اتهامها ثابت شدند و برخی دیگر در جامعه و دادگاهها رفع شدند.
فهرست منابع
- ويلسون برايان، جيمي كرسول (1387) جنبشهاي نوين ديني، محمد قليپور، مشهد: مرنديز.
- اشو (1381) آينده طلايي، مرجان فرجي، تهران: فردوسي.
- کیانی، محمدحسین (1391) در باب چیستی جنبشهای نوپدید دینی، فصلنامه علمی – پژوهشی آینه معرفت، تهران: شماره 31، صص 73-94.
- Clarke, Peter (2006) Encyclopedia of New Religious Movements, London and New York: Routledge,.
- Beckford, James A (1999) The mass media and New Religious Movements in: new religious movements: challenge and response. Ed. By: Bryan Wilson and Jamie cresswell, new york and London: Routledge.
- Borenstein, E (1995) The Media Response to Maria Devi Khristos, Articles of Faith: Religion, 25.
- Barker, Eileen (2003)The Scientific Study of Religion? You Must Be Joking!in: Cults and New Religious Movements, Ed. By: Lorne L. Dawson, Blackwell Publishing.
- Levi, Ken (1981) Violence and religious commitment: implications of Jim Jones' People's Temple movement. New York :Pennsyl vania State University.
- Kimura, Rei (1999) Aum Shinrikyo: Japan's unholy sect: Press-TIGE Pub.
- Shimazono, Susumu (2006) Asahara Shoko (Aum Orabsolute Or Supreme Truth Movement in: Encyclopedia of New Religious Movements. Ed. By: Peter B.Clarke, New York and London: Routledge.
- Cooper, Paulette (1971) The scandal of Scientology, New York: Tower.
- Knot, Kim (2006) International Society for Krishna Consciousness in: Encyclopedia of New Religious Movements. Ed. By: Peter B.Clarke, New York and London: Routledge.
- Howell, Julia (2006) Brahma Kumaris in: Encyclopedia of New Religious Movements. Ed. By: Peter B.Clarke, New York and London: Routledge.
- Rothstein, Mikael (2006) The Family in: Encyclopedia of New Religious Movements. Ed. By: Peter B.Clarke, New York and London: Routledge.
- Endleman, Robert (1993) Jonestown and the Manson family: race, sexuality, and collective madness, Psyche Press.
[1]. James A.Beckford.
[2]. See: Eileen Barker, The Scientific Study of Religion? You Must Be Joking, p17.
[3] . در ادامه درباره این دو جنبش سخن خواهیم گفت.
[4]. Peoples Temple.
[5]. James Warren Jones (1931–78).
[6]. See: Levi Ken ,Violence and religious commitment: implications of Jim Jones' People's Temple movement, 1981.
[7]. Aum Shinrikyo.
[8]. Asahara Shoko.
[9]. See: Kimura Rei, Aum Shinrikyo: Japan's unholy sect, 1999.
[10] . این مسئله در ایران توسط نحلههای خارجی (گوئلد کویست، کلاسهای آرامش و مدیتیشن و ...) و داخلی (سمینارهای علمی- معنوی، دورههای آموزشی آرامش و ....) به وفور یافت میشود.
[11]. Scientologe.
[12]. L.Ron Hubbard (1911–86).
[13] . از ويژگيهاي جنجالبرانگيز كليساي ساينتولوژي، تعيين بازرس براي تكتك اعضاست؛ تا از عمل به دستورات و قوانين اطمينان يابند. ضمن آنكه پيروان تنها ميتوانند با فردي كه تنها خود عضوي از اين كليساست، صاحب فرزند شوند.
[14] . Edvard Lottick.
[15]. King college.
[16]. يادمان باشد كه اولبار خانوادهها جنبشهای ضدکیش را در بسياري از كشورهاي جهان تاسیس کردند.
[17]. International Society for Krishna Consciousness.
[18]. Hare Krishna movement.
[19]. Gaudiya Vaishnava Math.
[20]. Chaitanya.
[21]. Prabhupada.
[22] . ذکر بدین صورت است: هِرکریشنا، هِرکریشنا، کریشنا کریشنا، هِرهِر، هِر راما، راما راما،هِرهِر.
[23]. Bhagavad-Gita.
[24]. Brahma Kumaris.
[25]. Tantra.
[26]. Children of God.
[27] . فرقهای که بعدها به نام «خانواده» یا «خاندان» مشهور شد.
[28]. David Brandt Berg (1919–94).
[29] . كارن زربي؛ كسي كه پيروان او را «مريم مقدس» ميخواندند.
[30]. Flirty Fishing.
[31]. Mansom Movement.
[32]. Branch Davidians.
[33]. Daivid Koresh.
[34]. Aumshinrikyo.
[35]. Heavens Gate.
[36]. Manson.
[37]. Sharon Tate.