داستانی از کودکی سعدی

داستانی از کودکی سعدی

 روزی سعدی که کودک خردسالی بود، در دکان پدرش ماند تا برای نماز به مسجد برود. مرد شیادی به مغازه مراجعه کرد و به سعدی گفت: اگر انگشتری برای بر دست داری به من بدهی، یک سیر خرماي شیرین به تو خواهم داد..سعدی به سادگی انگشتر را از انگشت خود بیرون آورد و به مرد شیاد داد.

پدرش برگشت و ماجرا را فهمید گفت: ای فرزند تو امروز فریب مرد شیادی را خوردی و انگشتری گرانبهای خود را که سی سکه  طلا می‌ارزید از دست دادی. سعدی شروع به گریستن کرد، ولی پدر دست نوازش بر سر او کشید گفت: این بار گذشت، و گذشته را نمی‌توان تدبیر کرد؛ تیری که از  چله کمان در آمده باشد، چاره‌پذیر نیست و نمی‌توان آن را باز آورد. پس بكوش از امروز به بعد، فریب شیادان را نخوری.

1- داستان‌ها و حکایت‌های مسجد، ص ۴۶.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

پر بازدیدترین ها

معرفی کتاب مفاتیح الحیات

معرفی کتاب مفاتیح الحیات

موضوعات این کتاب در ۵ بخش موضوعی تقسیم‌بندی شده و بیش از ۶ هزار حدیث در آن بکار رفته است. کتاب از فصل‌های متعددی تشکیل شده و در هر فصل احادیث معتبری در خصوص موضوعات آن فصل ارائه شده است...
No image

بررسی رابطه سبک زندگی اسلامی با همدلی و امیدواری در نوجوانان

چکیده این پژوهش، به بررسی رابطه سبک زندگی اسلامی، با همدلی و امیدواری در نوجوانان، به روش توصیفی- همبستگی می پردازد.
سبک زندگی اسلامی ایرانی

سبک زندگی اسلامی ایرانی

سبک زندگی اسلامی ایرانی به قلم دکتر احمد حسین شریفی که دارای ۲۵۶ صفحه میباشد منتشر شد.
Powered by TayaCMS