حسين شريفي [1]
دكتر محمد داودي[2]
چکیده
باور معاد، داراي تأثيرات ارزندة فراواني در حيطه زندگي فردي و اجتماعي انسان و از مهمترین مؤلفههاي تربيت ديني جامعه است؛ پيرايش افراد بشر از رذايل اخلاقي و آراستن آنان به فضايل انساني، تقويت عبوديت و پیشگیری از معصيت از اثرات اين اعتقاد است؛ در يك جمله ميتوان گفت: قویترین و مؤثرترين وسيله براي هدايت و نجات جامعة معاصر از منجلاب فساد، چيزي جز نهادينه كردن باور به معاد نیست. اين مقاله درصدد است تا روشهایی را از دو منبع گرانبها و نوراني قرآن كريم و سيره نوراني حضرات معصومين علیهمالسلام، استخراج و استنباط نمايد كه بهوسیله آنها بتوان در جامعه معاصر باور به معاد را ايجاد و تقويت نمود. از جمله این روشها میتوان به آگاهیبخشی و اعطای بینش، ترغیب، ترهیب اشاره کرد. هر کدام از این روشها نیز دارای مراحلی است که این مقاله به آنها پرداخته شده است.
واژگان کلیدی: روش، نهادينه كردن، باور به معاد، ترغیب، ترهیب.
Religious education and Methods of strengthening the belief in Resurrection
Hossein Sharifi
D.r Mohammad Davoodi
Abstract:
Belief in the resurrection is one of the most important components of religious education which has a serious impact on many important areas of personal and social life of man. Purifying human beings from their immoralities and adorning them by virtues, and also Strengthen of obedience and prevention of sin are some effects of this belief. In a brief sentence it can be said: the strongest and most effective means of guidance and salvation, and also the most effective means for contemporary societies to be emancipated from the Sinkhole of corruption is nothing but the belief in the resurrection. This article seeks to find different ways or methods for making this belief stable and strong with a focus on both Quran and lifestyle of Infallible Imams (peace be upon them). Some of these methods include awareness, giving vision, encouraging, and intimidating. Each of these methods also has its own steps that are discussed in this article.
Key words: method, strengthening, belief in the resurrection, encouraging, intimidating.
مقدمه
يکي از اركان اديان آسماني، «اعتقاد به آخرت» است که همواره ايجاد و تقويت آن در جوامع بشري سرلوحه برنامههاي تربيتي رسولان الهي قرار داشته است. تمامي راهنمايان آسماني، انسانها را به «باور قيامت» ، آنگونه که تبيين و تعميق آن، بهموازات اعتقاد به مبدأ و توحيد بوده است، فراخواندهاند؛ از اینرو در تعداد قابلتوجهی از آيات قرآني، مسئله معاد به طور مستقيم و غیرمستقیم مطرحشده است كه به تبيين و تشريح موضوع قيامت و آخرت اختصاص دارد.
با فراموش كردن روز حساب، حتي اعتقاد به وجود و ربوبيت مطلق خداي سبحان نيز در تهذيب روح مؤثر نيست؛ اما اگر انسان خود را در برابر ربالعالمين مسئول بداند و معتقد باشد كه روزي پاسخگوي همه كارهايش خواهد بود، اين اعتقاد در عبوديت، تهذيب و تزكيه جان او موثر است.
از نظر اهميت، پس از مسئله توحيد، مسئله معاد را ميتوان مهمترين مسئله ديني و اسلامي دانست كه از ضروريات دين اسلام و پذيرش آن بر هر مسلماني واجب است. خداي سبحان در آيات قرآن به روشهاي گوناگون، درصدد است خطير بودن مسئله آخرت را به آدمي متذکر شود و اعتقاد به آن را در دلوجان مخاطبينش ايجاد و تقويت نمايد كه به برخي از اين روشها اشاره خواهد شد.
روشهای نهادينه كردن باور به معاد
1. آگاهيبخشي و اعطاي بينش
آموزش مبتني بر ايجاد بصيرت و آگاهي از اصول اساسي نظام آموزشي اسلام است و با تکیهبر آن ميتوان گامي بزرگ در جهت ايجاد و تقويت باور معاد در جامعه برداشت. «در اين روش سعي بر آن است که تلقي آدمي از امور دگرگون شود. ايجاد دگرگوني در تلقي افراد، از جمله لوازم قطعي تغيير رفتارها و اعمال آنهاست» (باقری، 1389، 104). يکي از ویژگیهای منحصربهفرد شيوه آگاهيبخشي، اين است که احساس نياز در متربي شکوفا ميشود، تشنگي در فرد به وجود ميآيد و با رغبت بيشتري در مسير تربيت ديني قدم ميگذارد و هر جا که نشانهاي از چشمه جوشان معارف ناب ديني ببيند با اشتياق به سويش ميرود تا ضمير تشنه جان خويش را سيراب کند و همين امر سبب ميشود معارف و اعتقادات ديني در دلوجان او روزبهروز بيشتر ريشه بدواند. روش اعطاي بينش در منابع اسلامي مورد تأکید قرار گرفته است. خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: «هذا بَصَائرُ مِن رَّبِّكُمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»؛ اين وسيله بينايى از طرف پروردگارتان و مايه هدايت و رحمت است براى جمعيتى كه ايمان مىآورند» (اعراف/ 203). «در اين آيه خداي سبحان قرآن و آيات نورانيش را وسيله بيدارى و بينايي معرفي ميکند كه به هر انسان آمادهاى، روشنايى و بينش مىدهد؛ «بصائر» جمع «بصيرة» از ماده «بصر»، به معنى ديدن است، ولى معمولاً در بينش فكرى و عقلانى بهكار برده مىشود و گاهى به تمام امورى كه باعث درك و فهم مطلب است، اطلاق میشود» (مکارم، 1386، الف، 5، 390).
هر کس از اين عطيه الهي استفاده نمود و به رشد فکري رسيد ميتواند به تغيير و تحول مثبت در حوزه انديشه و کردار دست يابد و در مقابل کساني که به اين موهبت الهي پشت پا زنند و آن را ناديده بگيرند، زیانکار خواهند بود؛ «قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها و ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفيظٍ»؛ (بهراستی بينشهايي از نزد پروردگار برايتان آمده است، پس هر که در پرتو آن بينا شود، به سود خود چنين کرده و هر که کوري ورزد به زيان خود عمل کرده است) (انعام/ 104).
تعبيرات گوناگون و متنوعي که در قرآن از قيامت شده گوياي اين مطلب است که پروردگار عالم ميخواهد دانش بشر را نسبت به اين امر مهم بالا ببرد؛ بعضي از اين تعبيرات عبارتند از:
- قيام الساعة (رستاخيز)؛
- احياء موتي (زنده کردن مردگان)؛
- بعث (برانگيختن)؛
- حشر (جمعکردن)؛
- نشر (گستردن)؛
- لقاء رب (ديدار پروردگار)؛
- رجوع (بازگشت) (مکارم، 1386، ب، 5، 31).
اسامي و اوصاف گوناگون قيامت در قرآن، هر كدام به شأن خاص و جلوههاي گوناگون آخرت اشاره دارد و از زاويههاي متفاوت، معاد را در منظر انسانها قرار ميدهد و اين باعث بسط فکري مخاطبينش ميشود. هر کدام از اين عناوين بينش خاصي به آنها ميدهد که دقت و تأمل در آن، آثار تربيتي عميقي در پي دارد و در بيداري و آگاهی انسانها مؤثر است.
خداي سبحان در بسياري از آيات قرآن با موضوع معاد به عرضه اطلاعات و بينش پيرامون حيات اخروي پرداخته است تا به اين وسيله، اعتقاد به رستاخيز در مخاطبين ايجاد و تقویت شود و بر افق ديد انسانها افزوده شود و آنان را از سطحینگری و کوتهبینی برهاند. برخي آياتي كه به روش آگاهي بخشي و اعطاي بينش مسئله معاد، مطرح شده عبارتند از:
1 . 1. يادآوري بازگشت بهسوی خدا
- «إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ» (ما از آنِ خدائيم و بهسوی او بازمىگرديم!) (بقره/ 156).
- «اللَّهُ يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثمَّ يُعِيدُهُ ثمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُون» (خداوند، آفرينش را آغاز مىكند، سپس آن را بازمىگرداند، سپس شما را بهسوی او باز مىگردانند) (روم/ 11).
در اين دو آيه شريفه، خداي سبحان به بيان مبدأ و معاد در كنار هم پرداخته است و اين نشان از اهميت مسئله معاد دارد.
«توجه به اين واقعيت كه همه از او هستيم (و شروع خلقت از او بوده است)، اين درس را به ما مىدهد كه از زوال نعمتها هرگز ناراحت نشويم؛ چراکه همه اين مواهب، بلكه خود ما تعلق به او داريم، يك روز مىبخشد و روز ديگر مصلحت مىبيند و از ما بازمىگيرد و هر دو صلاح ما است؛ توجه به اين واقعيت كه ما همه بهسوی او بازمىگرديم، به ما اعلام مىكند كه اينجا سراى جاويدان نيست، زوال نعمتها و كمبود مواهب و يا كثرت وفور آنها، همه زودگذر و همه اينها وسيلهاى براى پيمودن مراحل تكامل است؛ توجه به اين دو اصل اساسى اثر عميقى در ايجاد روح استقامت و صبر دارد» (مکارم، 1386، الف، 1، 525).
- «وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» (از خدا بپرهيزيد و بدانيد بهسوی او محشور خواهيد شد) (بقره/ 203). «در اين جمله خداوند امر به تقوا مىكند و مسئله حشر و مبعوث شدن در قيامت را تذكر مىدهد، چون تقوا هرگز دست نمىدهد و معصيت هرگز اجتناب نمىشود، مگر با يادآورى روز جزا و در اينكه از ميان همه اسماء قيامت كلمه حشر را انتخاب نموده و فرمود: «أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» اشاره لطيفى است به حشرى كه حاجيان دارند و همه در منا و عرفات یکجا جمع مىشوند و نيز اشاره دارد به اينكه حاجى بايد از اين حشر و از اين افاضه و كوچ كردن به ياد روزى افتد كه همه مردم بهسوی خدا محشور مىشوند» (طباطبایی، 1417 ق، 2، 122).
- «وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى؛ و اينكه كار خلق عالم بهسوی خدا منتهى مىشود» (نجم/ 42). «كلمه «منتهى»، مصدر ميمى و به معناى انتهاء است و در اين آيه، مطلق آورده شده، در نتيجه مىفهماند مطلق انتهاء بهسوی پروردگار تو است؛ پس آنچه موجود در عالم وجود است، در هستى و در آثار هستيش به خداى سبحان منتهى میشود. آيه مورد بحث از آنجايى كه منتهاى هر چيزى را بهطور مطلق خدا دانسته و اين اطلاق شامل تمامى تدبيرها نيز مىشود، ناگزير بايد گفت كه آيه شريفه شامل دو انتها در هر چيز مىشود؛ يكى انتها از حيث آغاز خلقت كه وقتى درباره خلقت هر چيز به عقب برگرديم، به خداى تعالى منتهى مىشود و ديگرى از حيث معاد كه وقتى بهطرف آينده پيش برويم خواهيم ديد كه تمامى موجودات دوباره بهسوی او محشور مىشوند» (طباطبایی، 1417 ق، 19، 47).
- قُلْ إِنَّ اَلْمَوْتَ اَلَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاٰقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ اَلْغَيْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ بگو: «اين مرگى كه از آن فرار مىكنيد، سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد، سپس بهسوی كسى كه داناى پنهان و آشكار است، بازگردانده مىشويد، آنگاه شما را از آنچه انجام مىداديد، خبر مىدهد!» (جمعه/ 8). «در آيه شريفه چند اشاره هست: اول اشارهاى به اينكه مرگ، حق و حتمى است، همچنانکه در جاى ديگر فرموده: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»؛ دوم اشاره مىكند به اينكه برگشت به سوى خدا براى پس دادن حساب اعمال حق است و در آن شكى نيست؛ سوم اشاره دارد به اينكه بهزودی به حقيقت اعمالى كه كردهاند، واقف گشته، تمامى اعمالشان بدون کموکاست به ايشان برمىگردد» (طباطبایی، 19، 268).
2 . 1. بيان اوصاف قيامت است.
در اين آيات شريفه به توضيح اوصاف اهل هدايت و ضلالت ميپردازد و به اين وسيله عمق آگاهي نسبت به قيامت را در مردم بيشتر مينمايد.
- «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسِ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتىِ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَئكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَ لَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا وَمَن كاَنَ فىِ هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فىِ الاَخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا» (روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان مىخوانيم! كسانى كه نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را مىخوانند و بهقدر رشته شكاف هسته خرمايى به آنان ستم نمىشود! اما كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بوده، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است) (اسراء/ 71). مقصود اين است كه: در روز قيامت، ندا مىكنند كه: پيروان ابراهيم، پيروان موسى علیه السلام و پيروان محمد صلی الله علیه و آله بيايند. آنها كه اهل حقند و پيروى انبيا كردهاند، برخاسته، كتاب خود را به دست راست مىگيرند. سپس ندا مىكنند كه: پيروان رؤساى گمراه و سركش بيايند. از مولا على علیه السلام روايت است كه «امامان بر دو قسماند: امامان هدايت و امامان گمراهى» (طبرسی، الف، 1377ق، 6، 663). اين آيه به يكي از بازخواستهاي مهم خداوند متعال در روز قيامت اشاره دارد و آن را به انسانها خاطرنشان ميكند.
- «يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ» (روزى است كه هیچکس قادر بر انجام كارى به سود ديگرى نيست و همه امور در آن روز از آن خداست!) (انفطار، 19). انسان در آن روز، مالك هیچچیزی نيست و نه ميتواند خيري به خود و يا ديگران برساند و نه شري را دفع نمايد.
- «يَوْمَئذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّيُرَوْاْ أَعْمَلَهُمْ * فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَه * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (در آن روز مردم بهصورت گروههاى پراكنده (از قبرها) خارج مىشوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود! پس هر كس هموزن ذرهاى كار خير انجام دهد آن را مىبيند و هر كس هموزن ذرهاى كار بد كرده آن را مىبيند!) (زلزله/ 6-8).
«مراد از پراكندگي مردم اين است كه اهل ايمان جدا در یکطرف و اهل هر دين جدا بر حد و طرف ديگر و اين مانند قول پروردگار عالم است كه «وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ» تا اينكه پاداش اعمالشان را ببينند و مقصود این است كه ايشان از پاسگاه و دادگاه الهى برمیگردند بهطور پراكنده و جداجدا تا آنكه در منازل خود از بهشت و يا آتش منزل نمايند» (طبرسی، 1372، الف، 10، 800). براي نشان دادن دقت در محاسبه اعمال از كلمه «ذره» استفاده نموده است كه به معناى دانه هاى ريز غبار است كه در شعاع آفتاب ديده مىشود.
3 . 1. بيان ارزش، منزلت و آثار پر برکت آخرتگرايي
«وَ اذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ أُوْلىِ الْأَيْدِى وَ الْأَبْصَرِإِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بخِالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ» و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را ياد كن كه داراى قدرت و بصيرت بودند. ما آنان را با [صفت بسيار پرارزش] ياد كردن سراى آخرت با اخلاصى ويژه خالص ساختيم» (همان، 45-46). در اين آيه شريفه ارزشي بالا و منزلتي عظيم براي آخرتگرايي بيان شده است. خداي سبحان آخرتانديشي را وسيله خالص کردن پيامبران بزرگ خود قرار داده است. موهبتي گرانبها که هر مؤمني در آرزوي دست يافتن به آن است؛ مقام مخلَصين، همان جايگاه و قلعه ايمني که شيطان از نفوذ به آن اظهار عجز کرد و به خداوند متعال اينگونه عرضه داشت: «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» (به عزتت سوگند همه آنان را گمراه مىكنم، مگر بندگان خالص شدهات را) (همان، 82- 83).
4 . 1. مقايسه دنيا و آخرت
«وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»؛(عنکبوت/ 64)؛ در اين آيه براى اينكه انديشه آنها را از افق اين زندگى محدود فراتر برد و جهان وسیعتری در برابر ديد عقل آنها بگشايد، چگونگى زندگى دنيا را در مقايسه با زندگى جاويدان سراى ديگر، در يك عبارت كوتاه و بسيار پر معنى چنين بيان مىكند: «اين زندگى دنيا جز لهوولعب چيزى نيست و سراى آخرت زندگى واقعى است، اگر آنها مىدانستند». تعبيري جالب و رسا؛ چراکه «لهو» به معنى سرگرمى است و هر كارى كه انسان را به خود مشغول مىدارد و از مسائل اصولى زندگى منحرف مىكند؛ «لعب» به كارهايى مىگويند كه داراى يك نوع نظم خيالى براى يك هدف خيالى است (بازى)؛ زندگى دنيا يك نوع سرگرمى و بازى است، مردمى جمع مىشوند و به پندارهايى دل مىبندند، بعد از چند روزى پراكنده مىشوند و در زیرخاک پنهان مىشوند، سپس همهچیز به دست فراموشى سپرده مىشود؛ اما حيات حقيقى كه فنايى در آن نيست، نه درد و رنج و ناراحتى و نه ترس و دلهره در آن وجود دارد و نه تضاد و تزاحم، تنها حيات آخرت است. «حيوان» (بر وزن ضربان) به اعتقاد جمعى از مفسران و ارباب لغت به معنى حيات است (معنى مصدرى دارد)؛ اشاره به اينكه سراى آخرت عين زندگى و حيات است، گويى حيات از همه ابعاد آن مىجوشد و چيزى جز زندگى در آن نيست!» (مکارم، 1386، الف، 16، 340).
«وَمَا الحياة الدّنيا إلاّ لَعِبٌ ولَهو وَلَلدّار الآخرةُ خيرٌ للَّذينَ يتَّقونَ أفَلا تَعقِلُونَ» (و زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست و قطعاً سراى بازپسين براى كسانى كه پرهيزگارى مىكنند، بهتر است. آيا نمىانديشيد؟) (انعام/ 32). در اين فراز علاوه بر مقايسه دنيا و آخرت انسانها را به تعقل و تفكر دعوت مينمايد تا افق گستردهتری فراروي آنها قرار دهد.
- «اعْلَمُواْ أَنَّمَا الحْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لهَوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرُ بَيْنَكُمْ وَ تَكاَثُرٌ فىِ الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعجْبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثمَّ يهَيجُ فَترَئهُ مُصْفَرًّا ثمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَ فىِ الاَخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الحْيَوةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» (بدانيد كه زندگى اين جهان، بازيچه است و بيهودگى، آرايش و فخرفروشى و افزونجويى در اموال و اولاد، همانند بارانى بهوقت است كه روييدنيهايش كافران را به شگفت افكند؛ سپس پژمرده مىشود و بينى كه زرد گشته و خاشاك شده؛ و در آخرت، نصيب گروهى عذاب سخت و نصيب گروهى، آمرزش خدا و خشنودى او است و زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نيست) (حدید/ 20)؛ در اين آيه، نكات منفي دنيا را یکبهیک ميشمارد؛ بازى و سرگرمى، تجملپرستی و تفاخر، افزونطلبى در اموال و فرزندان كه سرچشمههاي گناهان و آلودگيهاي دنيوي است و در قسمت بعد از شيوه تمثيل استفاده مينمايد تا مطلب هر چهبهتر تفهيم شود و در آخر آيه به سرانجام انسان در آخرت مانند عذاب الهي و يا نيل به مغفرت و رضوان الهي ميپردازد.
- «و ما أوتيتم مِن شيءٍ فمتاع الحياة الدّنيا و زینتها و ما عندالله خير و أبقي أفلا تعقلون» (و آنچه از نعمتها به شما داده شد، متاع و زيور بيقدر زندگي دنياست و آنچه نزد خداست بسيار براي شما بهتر و باقيتر است، اگر فهم و عقل را به كار بنديد) (قصص، 60).
استفاده مربي از مقايسه بهدقت بيشتر و درک بهتر متربي ميانجامد و در کارآمدي آموزش اثر زيادي دارد. در آيات محل بحث، خداي سبحان با در کنار هم قرار دادن دو پديده دنيا و آخرت که يکي کوتاهمدت و زودگذر و ديگري جاودانه و ماندگار است، سطح بينش و آگاهي مخاطبين خود را بالا میبرد و با اين روش، موجب گرايش آنان به آخرت ميشود. در روايات زيادي به اين نكته پرداختهشده است: امام علي علیه السلام: ألاَ أيُّها النّاسُ! إنَّما الدُّنيا عَرَضٌ حاضِرٌ، يأكُلُ مِنها البَرُّ و الفاجِرُ و إنَّ الآخِرةَ وَعْدٌ صادِقٌ يَحكُمُ فيها مَلِكٌ قادرٌ» (هان اى مردم! دنيا متاعى است آماده كه نيكو و بد از آن ميخورند و آخرت و عدهای است راست كه فرمانروايى توانا در آن روز داورى ميكند) (ریشهری، 1377، 1، 56)؛ و در جاي ديگر ميفرمايند: «إنّما الدُّنيا دارُ مَجازٍ و الآخِرةُ دارُ قَرارٍ، فَخُذُوا مِن مَمَرّكُم لِمَقَرِّكُم» (همانا دنيا سراى گذر است و آخرت سراى ماندن؛ پس از گذرگاه خود براى اقامتگاهتان توشه برگيريد) (همان). در اين جملات نوراني حضرت تلاش دارند حقانيت وعده آخرت و جاودانگي و أبدي بودن آن را در ضمن مقايسه با دنيا براي مسلمانان بيان دارد و به اين وسيله به تقويت آخرتگرايي در آنان بپردازد.
2. ترغيب
«ترغيب از «رُغبة» مشتق شده و به معناي ميل و اشتياق است؛ بنابراين ترغيب در لغت، عبارت است از: ايجاد ميل و رغبت نسبت به چيزي در يک يا چند فرد» (انیس ابراهیم، 1367). «ترغیب» در اصطلاح عبارت است از: سلسله رفتارهايي (رفتار در اينجا اعم از گفتار و کردار است) در حوزه تربيت که در فرد براي انجام يا استمرار کاري، ايجاد شوق و انگيزه ميکند. کلماتي مانند تبشير، وعده، تحريض و تشويق، عبارتهايي هستند که در اين حوزه مورد استفاده قرار ميگيرند. نظام انگيزشي، اثر شگرفي در سمتوسو دادن به رفتار انسانها دارد، ترغيب از روشهاي مهم اين نظام تربيتي است که مربيان الهي بشريت از آن بهرههاي وافري در جهت برانگيختن مردم به اعمال صالح و اجتناب دادن آنان از گناه، گرفتهاند. «تأثير و کارايي اين روش، ريشه در ويژگيهاي روانشناختي انسان دارد؛ انسان مانند ساير موجودات داراي شعور، بهصورت طبيعي بهسوی اموري گرايش دارد که براي او مايه لذت، منفعت، آسايش و رفاه هستند و از اموري رویگردان و متنفر است که برايش مايه درد، سختي و مشقات است» (داوودی، 1389، 166).
«ترغيب» از روشهاي تربيتي است که در قرآن کريم و سیره معصومين بسيار مورد استفاده قرار گرفته و بر آن تأکيد شده و تعداد زيادي از آيات قرآن به اين مهم اختصاص يافته است. البته «ترغيب» هم با توجه به درجات و ظرفيتهاي انسانها، مراتب و درجاتي دارد؛ گاهي خداوند سبحان براي ايجاد شوق و انگيزه در بندگاني که در سطح فکري متوسطي هستند، نعمتهاي مادي بهشت را ذکر ميکند و از خوردنيها و آشاميدنيها سخن به ميان آورد؛ اما براي انسانهايي در سطوح بالاتر، نعمتهاي معنوي آن را بيان ميکند و از لقاءالله، مقام رضوان و لذت نظاره بر جمال دلآرايش، سخن ميراند. اينک به بررسي چند آيه در اين زمينه ميپردازيم.
1 . 2. توصيف بهشت و نعمتهاي مادي
دسته نخست، آياتي هستند که به توصيف بهشت و نعمتهاي مادي آن ميپردازد؛ «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا حَدَائقَ وَ أَعْنَابًا وَ كَوَاعِبَ أَتْرَابًا وَ كَأْسًا دِهَاقًا لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَ لَا كِذَّابًا» (مسلماً براى پرهيزگاران نجات و پيروزى بزرگى است، باغهایی سرسبز و انواع انگورها و حوريانى بسيار جوان و همسن و سال و جامهایی لبريز و پياپى (از شراب طهور)، در آنجا نه سخن لغو و بيهودهاى مىشنوند و نه دروغى) (نبأ/ 31- 35).
در آيات شريف سوره مطففين، از اينگونه نعمات سخن به ميان آمده: «مسلماً نيكان در انواع نعمتاند؛ بر تختهای زيباى بهشتى تكيه كرده و (به زیباییهای بهشت) مىنگرند، در چهرههايشان طراوت و نشاط نعمت را مىبينى و مىشناسى، آنها از شراب (طهور) زلال دستنخورده و سربستهاى سيراب مىشوند، مهرى كه بر آن نهاده شده از مشك است و در اين نعمتهای بهشتى راغبان بايد بر يكديگر پيشى گيرند! اين شراب (طهور) آميخته با «تسنيم» است، همان چشمهاى كه مقربان از آن مىنوشند» (مطففین/ 22-28).
در اين زمينه احاديث فراواني به ما رسيده است، ازجمله رواياتي كه در آنها درجات بهشت و مراتب آن بيان شده است.
«الإمامُ عليٌّ علیه السلام: الجَنّةُ الّتي أعَدَّها اللّه تعالى للمؤمنينَ خَطّافةٌ لأبْصارِ النّاظِرينَ، فيها دَرَجاتٌ مُتَفاضِلاتٌ و مَنازِلُ مُتَعالِياتٌ، لا يَبيدُ نَعيمُها و لا يَضْمَحِلُّ حُبورُها و لا يَنْقَطِعُ سُرورُها و لا يَظعَنُ مُقيمُها و لا يَهْرَمُ خالِدُها و لا يَبْأسُ ساکنها، آمِنٌ سُكّانُها من المَوتِ فلا يَخافونَ، صَفا لهُمُ العَيشُ و دامَتْ لهُمُ النِّعمَةُ في أنْهارٍ مِن ماءٍ غَيرِ آسِنٍ و أنْهـارٍ مِن لَبَنٍ لَم يَتغَيّرْ طَعْمُهُ و أنهارٍ مِن خَمرٍ لَذّةٍ للشَّارِبينَ» (بهشتى كه خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است، چشم بينندگان را خيره ميكند. در آن درجاتى است، يكى برتر از ديگرى و منازلى است، يكى بالاتر از ديگرى؛ نعمتش از بين نمیرود و شادمانیاش نيستى ندارد و شادیاش به پايان نمیرسد، اقامتكننده در آن، كوچ نمیکند و ماندگار در آن، پير نمیشود و ساكن آن آسيبى نمیبیند، اهل آن از مرگ در اماناند و هراسى به دل راه نمیدهند، زندگى به كام آنهاست، نعمت برايشان پايدار است؛ در آن جويهايي از آبهايي تغییرناپذیر و نهرهايى از شير كه طعمش دگرگون نمیشود و نهرهايى از شراب كه نوشندگان از آن لذت ميبرند) (ریشهری، 1377، 2، 293).
امام صادق علیه السلام پايينترين درجه بهشت را اينگونه توصيف مينمايد: «إنَّ أدنى أهْلِ الجَنّةِ مَنزِلاً لَو نَزلَ بهِ الثّقَلانِ ـ الجِنُّ و الإنسُ ـ لَوَسِعَهُم طَعاما و شَرابا و لا يَنْقُصُ مِمّا عِندَهُ شَيءٌ» (دونپایهترین فرد بهشت چنان است كه اگر جن و انس ميهمان او شوند، همه را از خوراك و آشاميدنى پذيرايى ميكند و از آنچه دارد چيزى كم نمیشود!) (همان، 291).
2 . 2. بيان نعمتهاي معنوي
دسته دوم آياتي هستند که به نعمتهاي معنوي ميپردازد؛
«يَأَيَّتهُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ ارْجِعِى إِلىَ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً فَادْخُلىِ فىِ عِبَادِى وَ ادْخُلىِ جَنَّتى» (تو اى روح آراميافته! بهسوی پروردگارت بازگرد، درحالیکه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، پس در سلك بندگانم درآى و در بهشتم وارد شو!) (فجر/ 27-30). اين آيه شريفه، اشاره به يكي از برترين و بهترين نعمتهاي معنوي خداي سبحان دارد كه به خواص بندگان خود ارزاني ميدارد؛ اول اينكه دعوت ويژهاي از طرف پروردگار عالم، آن هم با گفتار مستقيم صورت ميگيرد و بندهاش را به ورود در زمره «عباد» و «جنت» فرا ميخواند؛ دوم اينكه رضايت و خشنودي خود را از او اعلام ميكند. در جاي ديگر اشاره ميکند به بالاترين رستگاري و پيروزي؛ «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ؛ خداوند به مردان و زنان باايمان، باغهایی از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند و مسكنهاى پاكيزهاى در بهشتهای جاودان (نصيب آنها ساخته) و برتر و بزرگتر از هر نعمت، مقام رضا و خشنودى خداست و آن به حقيقت پيروزي و رستگاري بزرگ است) (توبه/ 72). جمله «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ» «اشاره به اين دارد كه اندكى از رضايت و خشنودى خداوند از تمام نعمتهای بهشتى كه بيان شد، بهتر و بالاتر است، زيرا خشنودى اوست كه باعث كمال هر سعادت و نيكبختى و موجب هرگونه رستگارى مىشود و به سبب خشنودى اوست كه انسان از بزرگداشت و بخشش او بهرهمند میشود و بخشش و كرامت، بزرگترین نوع پاداش و اجر و ثواب است» (طبرسی، 1377، ب، 2، 96). حضرات معصومين که تجليگاه تمامعیار قرآن هستند، نيز از اين شيوه براي تربيت ديني مردم استفاده نمودهاند که به ذکر نمونههايي از آن خواهيم پرداخت.
حضرت علي علیه السلام در اوصاف بهشت و ترغيب به آن ميفرمايد: «اگر با چشم دل به آنچه از بهشت براي تو وصف کردهاند، بنگري از آنچه در دنیاست دل ميکني، هرچند شگفتيآور و زيبا باشد. اي شنونده اگر دل خود را به منظرههاي زيبايي که در بهشت به آن میرسی، مشغول داري، روح تو با اشتياق فراوان به آن سامان پرواز خواهد کرد و از نزد من با شتاب به همسايگي اهل قبور خواهي شتافت» (دشتی، 1379، 317).
در حديث معراج آمده است كه خداي سبحان ميفرمايد: يا أحمدُ، إنَّ في الجنّةِ قَصْرا فيها الخَواصُّ، أنْظُرُ إلَيهِم كُلَّ يَومٍ سَبعينَ مَرّةً فاُكَلِّمُهُم و إذا تَلَذّذَ أهْلُ الجَنّةِ بالطَّعامِ و الشَّرابِ تَلَذّذوا اُولئكَ بذِكْري و كَلامي و حَديثي. قالَ: يا ربِّ، ما عَلامةُ اُولئكَ؟ قالَ: مَسْجونونَ، قَد سَجَنوا ألسِنَتهُم مِن فُضولِ الكَلام و بُطونَهُم مِن فُضولِ الطَّعامِ» (اى احمد! همانا در بهشت كاخى ويژه خواص است: روزى هفتاد بار آنها را مينگرم و با ايشان سخن ميگويم، آنگاه که بهشتيان از خوراك و شراب لذت ميبرند، آنان از ياد و سخن و گفته من لذت ميبرند. پيامبر پرسيد: پروردگارا! نشانه آنها چيست؟ فرمود: آنان بازداشتگاناند: کسانی که زبانهای خود را از زیادهگویی و شکمهایشان را از زیادهخواری بازداشتهاند (ریشهری، 1377، 2، 289).
3. ترهيب
«ترهيب» از «رهبه» يا «رهب» مشتق شده است؛ بنابراين ترهيب عبارت است از: ایجاد خوف و ترس نسبت به چيزي در يک يا چند فرد» (انیس ابراهیم، 1367). در اصطلاح عبارت است از: سلسله رفتارهاي بازدارندهاي که در حوزه تربيت موجب ميشود فرد از انجام يا استمرار کار ناپسندي دست بردارد. کلماتي همچون وعيد و انذار، مترادف با «ترهيب» هستند. «ترهيب» نيز ازجمله روشهايي است که در نظام انگيزشي مورد استفاده قرار ميگيرد و به عنوان يک عامل سوقدهنده و هشداردهنده، باعث بيداري و هوشياري انسان ميشود.
اهميت اين شيوه انگيزشي، تا بدانجاست که خداوند متعال در بسياري موارد فعل انذار را به خود نسبت ميدهد و بندگانش را از عذاب بيم ميدهد. «إِنَّا أَنذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكاَفِرُ يَالَيْتَنىِ كُنتُ تُرَابَا» (و ما شما را از عذاب نزديكى بيم داديم! اين عذاب در روزى خواهد بود كه انسان آنچه را از قبل با دستهای خود فرستاده مىبيند و كافر مىگويد: «اى كاش خاك بودم (و گرفتار عذاب نمىشدم)) (نبأ/ 40).
خداوند متعال، يكي از مهمترین مأموريتهاي پيامبران خود را انذار قرار داده است و آنان نيز رسماً خود را نذير و بيمدهنده معرفي ميكردند. «إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلىَ قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَكَ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ قَالَ يَاقَوْمِ إِنىّ لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ» (ما نوح را بهسوی قومش فرستاديم و گفتيم: «قوم خود را انذار كن پيش از آنكه عذاب دردناك به سراغشان آيد!» گفت: «اى قوم! من براى شما بيمدهنده آشكارى هستم) (نوح/ 1- 2).
پروردگار عالم به خاتم پيامبرانش دستور ميدهد دعوتش را با انذار و ترهيب آشکار و آغاز نمايد «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» (و خويشاوندان نزديكت را انذار كن!) (شعراء/ 214).
معلمان آسماني، براي نهادينه کردن باور معاد و ياد آخرت به اين شيوه توجه داشتهاند و بسياري از حرکتهاي هدايتگرانه خود را با اين شيوه انجام ميدادند. شايد يكي از حکمتهاي تأکيد بر اين شيوه، اين باشد که انسان از نظر روانشناختی شاکلهاي دارد که بر محور «خود» استوار است، اين خود از ضرر کردن اجتناب ميکند و نسبت به اخطارها عکسالعمل نشان ميدهد. واکنش انسان نسبت به ترهيب، بيشتر از ترغيب است؛ و هشدار در تحريک و تهييج او اثرگذارتر است؛ از اینرو، آيات و روايات بيشتري به اين روش تربيتي اختصاص يافته است. در کلام وحي و فرمايشات معصومين، ترهيب به صورتهاي گوناگوني مطرح شده است که به برخي از آنها اشاره ميشود.
1 . 3. بيان لحظات جان سپردن
گاهي توجه مخاطبين را به چگونگي مرگ و احتضار جلب مينمايد و سختي جانكاه لحظه قبض روح را متذكر ميشود. «كلاَ إِذَا بَلَغَتِ الترَّاقىَ وَ قِيلَ مَنْ رَاقٍ وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ إِلىَ رَبِّكَ يَوْمَئذٍ الْمَسَاقُ» (اين چنين نيست [كه مىپندارد]، هنگامیکه جان به گلوگاه رسد و [كسان بيمار] گويند: درمانکننده اين بيمار كيست؟ و [بيمار] يقين مىكند [كه با رسيدن جان به گلوگاه] زمان جدايى [از دنيا، ثروت، زن و فرزند] فرا رسيده است! و [از سختى جان كندن] ساق به ساق به هم پيچد، آن روز، روز سوق و مسير بهسوی پروردگار توست) (قیامت/ 26- 30).
اميرالمؤمنين علي علیه السلام آنچنان زيبا و تأثيرگذار اين لحظه را توصيف مینماید که گويا نمايشي زنده در مقابل چشمان انسان در حال اجراست؛ «يكى مىگفت تا لحظه مرگ بيمار است، ديگرى در آرزوى شفا يافتن بود و سومى خاندانش را به شكيبايى در مرگش دعوت مىكرد و گذشتگان را به ياد مىآورد. در آن حال كه در آستانه مرگ و ترك دنيا و جدايى با دوستان بود، ناگهان اندوهى سخت به او روى آورد، فهم و دركش را گرفت، زبانش به خشكى گراييد. چه مطالب مهمى را مىبايست بگويد كه زبانش از گفتن آنها باز ماند» (دشتی، 1379).
در روايتي در اصول كافي امام صادق علیه السلام به بيان حالت مؤمن هنگام احتضار ميپردازند: «هنگامیکه فرشته مرگ براى قبض روحش مىآيد، مؤمن اظهار ناراحتى مىكند، فرشته مرگ مىگويد: اى ولى خدا ناراحت نباش! سوگند به آنکس كه محمدصلی الله علیه و آله را مبعوث كرده، من بر تو مهربانتر از پدر مهربان هستم، درست چشمهایت را بگشا و ببين، او نگاه مىكند، رسول خدا و اميرمؤمنان، فاطمه، حسن، حسين و امامان از ذريه او را مىبيند، فرشته به او مىگويد نگاه كن اين رسول خدا و امير مؤمنان، فاطمه، حسن، حسين و امامان دوستان تواند. او چشمانش را باز مىكند و نگاه مىكند، ناگهان گويندهاى از سوى پروردگار بزرگ ندا مىدهد و مىگويد: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»: اى كسى كه به محمد و خاندانش اطمينان داشتى! بازگرد بهسوی پروردگارت، درحالیکه تو به ولايت آنها راضى هستى و او با ثوابش از تو خشنود است، داخل شو در ميان بندگانم، يعنى محمد و اهلبیتش و داخل شو در بهشتم، در اين هنگام چيزى براى انسان محبوبتر از آن نيست كه هر چه زودتر روحش از تن جدا شود و به اين منادى بپيوندد!» (مکارم، 1386، الف، 26، 478).
2 . 3. بيان عذابهاي قبر
امام علي علیه السلام ميفرمايد: «بندگان خدا! براي کسي که آمرزيده نشده، از مرگ سختتر، قبر است. پس از تشنگي و فشار و تاريکي و تنهايي قبر بترسيد...آن زندگي تنگي که خداوند به دشمن خود نسبت به آن هشدار داده، عذاب قبر است» (شیخ طوسی، 1414، 27) و در جاي ديگر ميفرمايد: «به زودی است که جآنها گرفته و پيکرها برهنه و میراثها بخش شود و تو اي عشوهگر شکوهمند زيباروي، به سر منزلي ژوليده و جايگاهي غبارگرفته روانه شوي و در لحد خويش بر گونهات خوابانده شوي! در منزلي که دیدارکنندگانش اندکاند و کارگرانش خسته و دلتنگ تا آنگاهکه از گورها به درآيي و به هامون محشر فرستاده شويد» (مجلسی، 1403ق، 74، 373).
پيامبر اكرم در مورد قبر ميفرمايند: «لم يَأتِ علَى القَبرِ يَومٌ إلاّ تَكَلَّمَ فيهِ، فيقولُ: أنا بَيتُ الغُربَةِ، وأنا بَيتُ الوَحدَةِ و أنا بَيتُ التُّرابِ وأنا بَيتُ الدُّودِ، فإذا دُفِنَ العَبدُ المؤمنُ قالَ لَهُ القَبرُ: مَرحَبا وأهلاً ... وإذا دُفِنَ العَبدُ الفاجِرُ أو الكافِرُ فقالَ لَهُ القَبرُ: لا مَرحَبا ولا أهلاً» (هيچ روزى بر قبر نيايد، مگر اینکه در آن روز زبان به سخن گشايد و گويد: منم غربت سرا، منم خانه تنهايى، منم خاكدان، منم خانه کرمها. پس چون بنده مؤمن به خاك سپرده شود، قبر به او گويد: خوشآمدی و چون بنده بدکردار يا كافر دفن شود، قبر به او گويد: خوش نامدى) (ریشهری، 1377، 9، 248).
3 . 3. ترسيم صحنههاي قيامت
اين دسته از آيات و روايات به توصيف رستاخيز و حوادث آن ميپردازد.
- «بَلْ كَذَّبُواْ بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا * إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكاَنِ بَعِيدٍ سمَعُواْ لهَا تَغَيُّظًا وَ زَفِيرًا * وَ إِذَا أُلْقُواْ مِنهْا مَكاَنًا ضَيِّقًا مُّقَرَّنِينَ دَعَوْاْ هُنَالِكَ ثُبُوراً * لَّا تَدْعُواْ الْيَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَ ادْعُواْ ثُبُورًا كَثِيرًا» (بلكه آنان قيامت را تكذيب كردهاند و ما براى كسى كه قيامت را تكذيب كند، آتشى شعلهور و سوزان فراهم كردهايم! هنگامیکه اين آتش آنان را از مكانى دور ببيند، صداى وحشتناك و خشمآلودش را كه با نفس زدن شديد همراه است مىشنوند؛ و هنگامیکه در جاى تنگ و محدودى از آن افكنده شوند درحالیکه در غل و زنجيرند، فرياد واويلاى آنان بلند مىشود! (به آنان گفته مىشود): امروز یکبار واويلا نگوييد، بلكه بسيار واويلا بگوييد!) (فرقان/ 11- 14).
«ذكر كلمه «بل» كه در اصطلاح ادبى براى «اضراب» است به اين معنى است كه آنها آنچه در زمينه نفى توحيد و نبوت مىگويند، بهانههايى است كه در حقيقت از انكار معاد سرچشمه گرفته است؛ چراکه اگر كسى ايمان به چنان دادگاه عظيم و پاداش و كيفر الهى داشته باشد، اینچنین بىپروا حقايق را به باد مسخره نمىگيرد و با ذكر بهانههاى واهى از دعوت پيامبرى كه دلائل نبوتش آشكار است، سر نمىپيچد و در برابر بتهایی كه با دست خودساخته و پرداخته، سر تعظيم فرود نمىآورد؛ اما قرآن در اينجا به پاسخ استدلالى نپرداخته، چراکه اين گروه، اهل منطق و استدلال نبودند، بلكه آنها را با تهديدهاى تکاندهنده و كوبنده مواجه مىكند و آينده شوم و دردناك آنها را در برابر چشمشان مجسم مىسازد، كه گاه اين منطق براى اینگونه افراد مؤثرتر است» (مکارم، 1377، 15، 35).
«يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزيدٍ» ((به خاطر بياوريد) روزى را كه به جهنم مىگوييم: «آيا پر شدهاى؟» و او مىگويد: «آيا افزون بر اين هم هست؟!) (ق/ 30). اين آيه به ترسيم لحظه ورود گنهکاران به دوزخ ميپردازد و اشاره به طلب فزوني جهنم براي عذاب تبهکاران و كثرت دوزخيان دارد. «يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ» (روزى كه آن را مىبينيد، (آنچنان وحشت سراپاى همه را فرامىگيرد كه) هر مادر شيردهى، كودك شيرخوارش را فراموش مىكند و هر باردارى جنين خود را بر زمين مىنهد و مردم را مست مىبينى، درحالیکه مست نيستند، ولى عذاب خدا شديد است!» (حج/ 2).
در اين آيه شريفه براي نشان دادن و تفهيم ترس و وحشت روز قيامت، سه نمونه را مطرح مينمايد؛ نخست، سخن از مادر شيردهي به ميان ميآورد كه از شدت وحشت كودك شيرخوار خود را رها ميسازد، درحاليكه مهر مادر به فرزند را كسي نميتواند توصيف نمايد و اين نشاندهنده هول و هراس انسانها در روز قيامت است. نمونه دوم، بازتاب اين وحشت عظيم آن است كه هر زن بارداري فرزند خود را از شدت ترس سقط ميكند و سوم اينكه مردم آنچنان حيران هستند كه مانند افراد مست از خود، بيخود ميشوند.
- «فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ * يَوْمَ يَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخِيهِ * وأُمِّهِ وَ أَبِيهِ * وَصَحِبَتِهِ وَبَنِيهِ * لِكلُ امْرِىٍ مِّنهُمْ يَوْمَئذٍ شَأْنٌ يُغْنِيه» (هنگامیکه آن صداى مهيب [صيحه رستاخيز] بيايد، (كافران در اندوه عميقى فرو میروند)! در آن روز كه انسان از برادر خود مىگريزد و از مادر و پدرش و زن و فرزندانش، در آن روز هر كدام از آنها وضعى دارد كه او را كاملاً به خود مشغول مىسازد!) (عبس، 33- 37).
«در اين آيات اشاره به روز صاخه (قيامت) دارد، كه انسان جزاى اعمال خود را دريافت مىكند. كلمه صاخه به معناى صيحه شديدى است كه از شدتش گوشها كر شود و منظور از آن، نفخه صور است؛ و در ادامه اشاره بهشدت و سختى روز قيامت دارد بهنحویکه انسان حتى از كسان و نزديكانش میگریزید، كسانى كه يك روز طاقت فراقشان را نداشت و آنها را ياور و بازوى خود در زندگى مىپنداشت و همواره به آنان پناه مىبرد، امروز از همه آنان مىگريزد و نمىگذارد آدمى به ياد چيزى و كسى بيفتد و اعتنايى بغير خود كند، حال غير خودش هر كه مىخواهد باشد؛ آرى، بلا و مصيبت وقتى عظيم باشد و شدت يابد و بر آدمى چيره شود، آنچنان آدمى را به خود جذب مىكند كه از هر فكر و تلاشى منصرفش مىسازد. دليل بر اين معنا، آيه بعدى است كه مىفرمايد: «لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ» (يعنى براى هر فردى از ايشان، بهقدر كفايت كه نگذارد به چيز ديگرى بينديشد، گرفتارى هست) (طباطبایی، 1417، 20، 210).
4 . 3. بيان لحظات حسابرسي اعمال
«وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا فيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدا» (و كتاب [كتابى كه نامه اعمال همه انسانهاست] در آنجا گذارده مىشود، پس گناهکاران را مىبينى كه از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند و مىگويند، «ایوای بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را فرونگذاشته مگر اينكه آن را به شمار آورده است؟! و (اين در حالى است كه) همه اعمال خود را حاضر مىبينند و پروردگارت به هیچکس ستم نمىكند) (کهف/ 49).
در اين آيات به مراحل ديگر از رستاخيز بزرگ قيامت ميپردازد كه نامه اعمال به انسانها داده ميشود و انسان ميبيند كه خدا، همگى اعمال او را موبهمو بهحساب آورده، ضبط كرده و چيزى را فروگذار ننموده است. اعمالى كه انسان به دست فراموشى سپرده بود، علاوه بر نامه اعمال انسان، همه كردار خود را اعم از خوبیها و بدیها و لحظهبهلحظه زندگى دنيوى خود را تجسم يافته درمییابد:
«يَوْمَئذٍ تُعْرَضُونَ لَا تخْفَى مِنكمْ خَافِيَة * فَأَمَّا مَنْ أُوتىِ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُواْ كِتَابِيَهْ * إِنىّ ظَنَنتُ أَنىّ مُلَاقٍ حِسَابِيَهْ * فَهُوَ فىِ عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ * فىِ جَنَّةٍ عَالِيَةٍ * قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ * كلُواْ وَ اشْرَبُواْ هَنِيَا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فىِ الْأَيَّامِ الخَالِيَةِ» (در آن روز همگى به پيشگاه خدا عرضه مىشويد و چيزى از كارهاى شما پنهان نمىماند! پس كسى كه نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از شدت شادى و مباهات) فرياد مىزند كه: «(اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد! من يقين داشتم كه (قيامتى در كار است و) بهحساب اعمالم مىرسم!» و در يك زندگى (کاملاً) رضایتبخش قرار خواهد داشت، در بهشتى عالى كه میوههایش در دسترس است! (و به آنان گفته مىشود): بخوريد و گوارا بياشاميد در برابر اعمالى كه در ايام گذشته انجام داديد!) (حاقه/ 18-24).
«جمله «خَفى مِنْكُمْ خافِيَةٌ» ممكن است اشاره به اين باشد كه در آن روز غيب و سر اشخاص تبديل به شهود و ظهور مىشود، چنانکه قرآن درباره قيامت مىگويد: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» (آن روز، روزى است كه صفات نهانى ظاهر مىشود) (طارق/ 9). نهتنها اعمال مخفيانه انسانها بلكه صفات، روحيات، خلقيات و نيتها همه برملا میشود. و اين حادثهاى عظيم است و به گفته بعضى از مفسران: عظیمتر از متلاشىشدن كوهها و شكافتن كرات آسمان! روز رسوايى بزرگ بدكاران و سربلندى بىنظير مؤمنان، روزى است كه انسان عريان از نظر اعمال و اسرار درون در آن صحنه ظاهر مىشود. آرى آن روز هیچچیز از وجود ما پنهان نمىماند» (مکارم، 1377، 24، 456).
در ادامه آيه، سخن از اصحاب يمين است كه در ادبيات قرآني به افراد درستکرداری گفته ميشود كه نامه عملشان به دست راست آنها داده ميشود و غرق در سرور و شعف هستند.
- «وَ أَمَّا مَنْ أُوتىِ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَالَيْتَنىِ لَمْ أُوتَ كِتَابِيَه * وَ لَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ * يَالَيْتهَا كاَنَتِ الْقَاضِيَةَ * مَا أَغْنىَ عَنىّ مَالِيَهْ * هَلَكَ عَنى سُلْطَانِيَهْ * خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الجْحِيمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فىِ سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ» (و اما كسى كه پرونده اعمالش را به دست چپش دهند، مىگويد: ایکاش پروندهام را دريافت نمىكردم و نمىدانستم حساب من چيست؟ ایکاش همان مرگ اول [كه مرا از دنيا به آخرت انتقال داد] كارم را يكسره مىكرد [و در نيستى ابد قرارم مىداد]، ثروتم عذاب را از من دفع نكرد، قدرت و توانم از دست رفت. [فرمان آيد] او را بگيريد و در غل و زنجيرش كشيد، آنگاه به دوزخش دراندازيد، سپس او را در زنجيرى كه طولش هفتاد زرع است به بند كشيد) (حاقه/ 25-32).
در مقابل اصحاب يمين، اصحاب شمال قرار دارند كه نامه اعمالشان به دست چپ آنها داده ميشود و اين نماد و نشانه پروندهاي سياه و تباه است كه عذاب جهنم را در پي دارد. در اين آيه شريفه از حال و هواي اين دسته هنگام دريافت نامه عملشان سخن به ميان آمده است.
حسابرسي در قيامت روايات فراواني را به خود اختصاص داده است كه در آنها به بيان چگونگي محاسبه دستههاي گوناگون مردم پرداخته شده است. «الإمامُ عليٌّ7: «و النّاسُ يَومَئذٍ على طَبَقاتٍ و مَنازِلَ، فمِنهُم مَن يُحاسَبُ حِسابا يَسيرا و يَنْقَلِبُ إلى أهْلِهِ مَسْرورا و مِنهُمُ الّذينَ يَدخُلونَ الجَنّةَ بغَيرِ حِسابٍ؛ لأنَّهُم لَم يَتَلَبّسوا مِن أمْرِ الدُّنيا بشَيءٍ و إنّما الحِسابُ هُناكَ على مَن تَلَبّسَ بها هاهُنا و مِنهُم مَن يُحاسَبُ على النَّقِيرِ و القِطْميرِ و يَصيرُ إلى عَذابِ السَّعير» (در آن روز مردم چند گروهاند: برخى از آنان مختصرى حسابرسى ميشوند و شادمان نزد خانواده خود بر مىگردند، برخى بدون حسابرسى وارد بهشت ميشوند؛ زيرا هيچ آلودگى دنيوى ندارند؛ كسى در آنجا حسابرسى ميشود كه در اینجا به دنيا آلوده شده باشد؛ بعضى هم درباره گودى زير هسته خرما و پوست نازك بين خرما و هسته آن (درباره كمترين جزئيات اعمالشان) بازخواست و به عذاب آتش شعلهور گرفتار ميشوند) (ریشهری، 1377، 3، 90).
5 . 3. بيان سخنان دوزخيان
«وَنادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ» ((آنها (اهل جهنم) فرياد مىكشند: «اى مالك دوزخ! (ایکاش) پروردگارت ما را بميراند (تا آسوده شويم)!» مىگويد: «شما در اينجا ماندنى هستيد!») (زخرف، 77). اين آيه شريفه در قالب گفتار اهل جهنم به دو مطلب اشاره دارد؛ نخست اينکه آنان در چنان عذاب جانکاهي به سرميبرند که آرزوي مرگ ميکنند، دوم اينکه وجود آنها مالامال از عناد با خداوند است، بهگونهای که حاضر نيستند پروردگار را خطاب قرار دهند و از او درخواستي داشته باشند، بلکه مالک دوزخ را صدا کرده و ميگويند ایکاش پروردگار تو! ما را بميراند.
در جاي ديگر پرسش و پاسخ بين آنها و نگهبان جهنم را مطرح مينمايد؛
«تَكاَدُ تَمَيزُّ مِنَ الْغَيْظِ كلُّمَا أُلْقِىَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلهُمْ خَزَنَتهُا أَ لَمْ يَأْتِكمُ نَذِيرٌ * قَالُواْ بَلىَ قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَ قُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شىءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فىِ ضَلَالٍ كَبِيرٍ * وَقَالُواْ لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فىِ أَصحْابِ السَّعِيرِ * فَاعْترَفُواْ بِذَنبهِمْ فَسُحْقًا لّأِصْحَابِ السَّعِيرِ» (نزديك است (دوزخ) از شدت غضب پارهپاره شود، هر زمان كه گروهى در آن افكنده مىشوند، نگهبانان دوزخ از آنها مىپرسند: «مگر بيمدهنده الهى به سراغ شما نيامد؟!» مىگويند: «آرى، بيمدهنده به سراغ ما آمد، ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم: خداوند هرگز چيزى نازل نكرده و شما در گمراهى بزرگى هستيد!» و مىگويند: «اگر ما گوش شنوا داشتيم يا تعقل مىكرديم، در ميان دوزخيان نبوديم!» اينجاست كه به گناه خود اعتراف مىكنند و دوزخيان از رحمت خدا!» دور باشند) (ملک/ 8-11). در اين آيات خداوند متعال براي نشان دادن اوج عذاب و شدت عقاب در آخرت از خشمگين شدن جهنم و جوشوخروش آن سخن به ميان ميآورد و فضاي جهنم را براي انسانها ترسيم ميكند و دلایل جهنمي شدن بندگانش را در قالب گفتوگوي فرشتگان موكل دوزخ و جهنميان بيان ميكند.
در آيات نوراني سوره مدثر به بيان گفتمان بهشتيان و دوزخيان ميپردازد؛
- «إلَّا أَصحْابَ الْيَمِينِ * فىِ جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِينَ * مَا سَلَكَكمُ فىِ سَقَرَ * قَالُواْ لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ * وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ * وَكُنَّا نخُوضُ مَعَ الخَائضِينَ * وَ كُنَّا نُكَذّب بِيَوْمِ الدِّينِ * حَتىَّ أَتَئنَا الْيَقِينُ» (مگر «اصحاب يمين» (كه نامه اعمالشان را به نشانه ايمان و تقوايشان به دست راستشان مىدهند)! آنها در باغهاى بهشتند و سؤال مىكنند از مجرمان: چه چيز شما را به دوزخ وارد ساخت؟!» مىگويند: «ما از نمازگزاران نبوديم و اطعام مستمند نمىكرديم و پيوسته با اهل باطل همنشین و همصدا بوديم و همواره روز جزا را انكار مىكرديم تا زمانى، كه مرگ ما فرا رسيد!) (مدثر، 39-47).
يكي از عناياتي كه به اهل بهشت ميشود اين است كه گاهي ميتوانند اهل دوزخ را ببينند و اين موجب ميشود نعمت بزرگ بهشتي شدن و جاودانگي در آن را بهتر و بيشتر حس كنند و اين امكان را دارند كه با دوزخيان سخن بگويند؛ از طرف ديگر، يكي از عذابهاي جانكاه اهل جهنم اين است كه گاهي بهشتيان را ميبينند كه غرق در رحمت الهي و ناز و نعمت، در باغها و قصرهاي بهشتي به سر ميبرند. بيان گفتگان بهشتيان و جهنميان در قرآن، درسها و عبرتهاي زيادي به انسانها ميدهد، بهویژه اینکه دلایل ورود در بهشت و جهنم را از زبان ساكنان آن دو بيان ميدارد.
- «يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُواْ وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُواْ نُورًا فَضُرِبَ بَيْنهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابُ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ * يُنَادُونهُمْ أَ لَمْ نَكُن مَّعَكُمْ قَالُواْ بَلىَ وَ لَاكِنَّكمُ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمَانى حَتىَ جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ * فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَ لَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مَأْوَئكُمُ النَّارُ هِىَ مَوْلَئكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ» (روزى كه مردان منافق و زنان منافق به كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند: درنگى كنيد تا از نورتان فروغى گيريم. گويند: به دنيا بازگرديد و از آنجا نور بطلبيد. ميانشان ديوارى برآورند كه بر آن ديوار درى باشد درون آن رحمت و بيرون آن عذاب باشد ؛ و آنها را ندا دهند كه آيا ما با شما همراه نبوديم؟ مىگويند: بلى، اما شما خويشتن را در بلا افكنديد و به انتظار نشستيد و در شك بوديد و آرزوها شما را بفريفت تا آنگاهکه فرمان خدا دررسيد و شيطان به خدا مغرورتان كرد؛ و امروز نه از شما فديهاى پذيرند و نه از كافران. جايگاهتان آتش است. آتش سزاوار شماست و بد سرانجامى است) (حدید، 13-15).
در صحراي محشر، خورشيد نورافشانی در كار نيست؛ آنچه باعث روشنايي است چيزي جز اعمال صالح و نيكيها نيست. اين آيات اشاره به نور اهل ايمان در آخرت دارد و تمناي منافقان بدكردار كه در ظلمات محض بهسرميبرند و ميخواهند از روشنايي كردار صالح خوبان بهره گيرند. ولي به آنها عتاب ميشود كه كار از كار گذشته و بايد در دنيا توشه عقبي را آماده ميكرديد.
6 . 3. بيان عذابهاي جسماني جهنم
اين دسته از عذابها در بعضي از آيات اينگونه بيان شده؛
- «تَصْلىَ نَارًا حَامِيَة تُسْقَى مِنْ عَين ءَانِيَةٍ لَّيْسَ لهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ لَّا يُسْمِنُ وَ لَا يُغْنىِ مِن جُوعٍ» (و در آتش سوزان وارد میشوند و از چشمهاى بسيار داغ به آنان مىنوشانند، غذايى جز از ضَريع [خار خشك تلخ و بدبو] ندارند، غذايى كه نه آنها را فربه مىكند و نه از گرسنگى مىرهاند!) (غاشیه/ 4-7).
- «ثمُ إِنَّكُمْ أَيهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُون لاَكلُونَ مِن شَجَرٍ مِّن زَقُّومٍ فَمَالِونَ مِنهَا الْبُطُونَ فَشَارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الحَمِيمِ فَشَارِبُونَ شُرْبَ الهْين هَاذَا نُزُلهُمْ يَوْمَ الدِّينِ» (سپس شما اى گمراهان تكذيبكننده! قطعاً از درخت زقوم مىخوريد و شکمها را از آن پر مىكنيد و روى آن از آب سوزان مىنوشيد و همچون شتران مبتلابه بيمارى عطش، از آن مىآشاميد! اين است وسيله پذيرايى از آنها در قيامت!) (واقعه، 51-56).
- «وَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبهِّمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ إِذَا أُلْقُواْ فِيهَا سمَعُواْ لهَا شهِيقًا وَ هِىَ تَفُورُ» (و براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند، عذاب جهنم و بد فرجامى است! هنگامیکه در آن افكنده شوند صداى وحشتناكى از آن مىشنوند و اين در حالى است كه پيوسته مىجوشد» (ملک، 6-7).
- «سَأُصْلِيهِ سَقَرَ * وَ مَا أَدْرَئكَ مَاسَقَرُ * لَا تُبْقِى وَ لَا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ * عَلَيهْا تِسْعَةَ عَشَر بهزودی او را وارد سَقَر [دوزخ] مىكنم! و تو نمىدانى «سقر» چيست! (آتشى است كه) نه چيزى را باقى مىگذارد و نه چيزى را رها مىسازد! پوست تن را بهكلى دگرگون مىكند! نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شدهاند!» (مدثر، 26-30).
در احاديث معصومين جهنم و عذابهاي آن بهخوبی توصيف شده است؛ مولي الموحدين علي علیه السلام خطاب به احنف بن قيس ميفرمايد: فلَو رأيتَهُم، يا أحْنَفُ، يَنْحدرونَ في أوْدِيَتِها و يَصْعَدونَ جِبالَها و قد اُلْبِسوا المُقَطعاتِ مِن القَطِرانِ و اُقْرِنوا مَع فُجارِها و شیطآنها، فإذا اسْتَغاثوا مِن حَريقٍ شَدتْ علَيهِم عَقارِبُها و حَياتُه؛ اى احنف! كاش دوزخيان را ميديدى كه در درههای دوزخ، سراشيب و از کوههایش بالا ميروند، تكههايي از قطران بر آنان پوشانده شده و با تبهكاران و اهريمنان دوزخ همدم گشتهاند و هرگاه براى رهايى از سوختن كمك طلبند، عقربها و مارهاى دوزخ بر آنان هجوم برند (ریشهری، 1377، 2، 364).
7 . 3. بيان حسرت و عذابهاي روحي
يکي از سختترين عذابهاي روز قيامت، حسرت شديدي است که انسان ميخورد، ملکوت و حقايق عالم را ميبيند و اين در حالي است که توانايي انجام هيچ کاري را ندارد و زمان انجام عمل صالح و توبه پایانیافته و پرونده اعمالش بستهشده است. از اینرو خداوند سبحان يکي از نامهاي آخرت را «يوم الحسرة» قرار داده و به رسول اکرمصلی الله علیه و آله اينگونه خطاب ميکند؛ «و انذرهم يوم الحسرة؛ آنان را از روز حسرت بيم ده» (مریم، 72). آيات مختلفي در اين جهت نازل شده که حسرت پشيماني عميق روز قيامت را بيان ميدارد. در اينجا به بعضي از اين آيات اشاره ميشود.
در سوره فرقان حسرت ظالمين در روز واپسين را اينگونه بيان ميشود: «وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلىَ يَدَيْهِ يَقُولُ يَلَيْتَنىِ اتخَّذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا * يَاوَيْلَتىَ لَيْتَنىِ لَمْ أَتخَّذْ فُلَانًا خَلِيلًا * قَدْ أَضَلَّنىِ عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنىِ وَ كَانَ الشَّيْطَنُ لِلْانسَنِ خَذُولًا» (و (به خاطر آور) روزى را كه ستمكار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مىگزد و مىگويد: «اى كاش با رسول (خدا) راهى برگزيده بودم! ای وای بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم! او مرا از يادآورى (حق) گمراه ساخت بعد از آنكه (ياد حق) به سراغ من آمده بود!» و شيطان هميشه خوارکننده انسان بوده است!) (فرقان/ 27-29). «يعض به معنى گاز گرفتن با دندان است و معمولاً اين تعبير در مورد كسانى كه از شدت حسرت و تاسف ناراحتند بهكار مىرود، چنانکه در فارسى نيز ضربالمثل است كه فلان كس «انگشت حسرت به دندان مىگزيد» در آيه مورد بحث «يديه» يعنى هر دو دست، گفته مىشود كه شدت تأسف و حسرت را به طرز گوياترى بيان مىكند. اين كار شايد به سبب اين باشد كه اینگونه اشخاص هنگامیکه گذشته خويش را مىنگرند خود را مقصر مىدانند و تصميم بر انتقام از خويشتن مىگيرند و اين نوعى انتقام است تا بتوانند در سايه آن كمى آرامش يابند) (مکارم، 1386، الف، 15، 71).
- «وَأَمَّا مَنْ أُوتىِ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَالَيْتَنىِ لَمْ أُوتَ كِتَابِيَه * وَ لَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَه * يَالَيْتهَا كاَنَتِ الْقَاضِيَةَ * مَا أَغْنىَ عَنىِّ مَالِيَهْ * هَلَكَ عَنىِّ سُلْطَانِيَهْ» (اما كسى كه نامه اعمالش را به دست چپش بدهند مىگويد: «ایکاش هرگز نامه اعمالم را به من نمىدادند و نمىدانستم حساب من چيست! ایکاش مرگم فرا مىرسيد! مال و ثروتم هرگز مرا بىنياز نكرد، قدرت من نيز از دست رفت!) (حاقه، 25-29). احوال اصحاب شمال كه نامه اعمالشان به دست چپشان داده ميشود، موضوع سخن اين آيه است كه غرق در حسرت، آرزو ميكنند كاش هیچگاه نامه عملشان را نميديدند و از حسابشان آگاه نميشدند.
- «يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلىَ السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ*خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ كاَنُواْ يُدْعَوْنَ إِلىَ السُّجُودِ وَ هُمْ سَالِمُونَ» ([ياد كن] روزى را كه کار بر آنان بهشدت سخت و دشوار شود، [و آن روز كه جاى هيچ تكليف و عبادتى بهعنوان سرزنش و ملامت نيست] به سجده كردن دعوت شوند؛ ولى در خود قدرت و استطاعت [سجده كردن] نيابند! ديدگانشان از شرم و حيا فرو افتاده، خوارى و ذلت آنان را فرا گيرد و اينان [در دنيا] به سجده [بر خدا] دعوت مىشدند، درحالیکه تندرست بودند، [ولى از فرمان خدا متكبرانه روى مىگرداندند]) (قلم، 42-43).
در این آيه شدت ترس و وحشت قيامت با كنايه بيان ميشود؛ برهنه شدن ساق، كنايه از هول و هراس بسيار زياد است. در روز قيامت از افراد خواسته ميشود براى خدا سجده كنند، انسانهاي درستکردار كه در دنيا در برابر خداوند خاضع و خاشع بودهاند، سر به سجده ميگذارند، اما اهل طغيان و عصيان كه در دنيا گردنكش و متكبر بودند و در برابر اوامر الهي تسليم نميشدند، در آخرت نخواهند توانست در حضور خداوند مقتدر خضوع نمايند و سر به سجده بسايند و اينجاست كه عذاب روحاني آنان مضاعف میشود و خجلت و شرم تمام وجودشان را ميگيرد و غرق در خواري و ذلتي میشوند كه وصفناشدنی است.
- «يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ» (روزى كه شما را در روز اجتماع [كه روز قيامت است] جمع مىكند، آن [روز]، روز حسرت [خوردن] است) (تغابن، 9). در اينجا دو نام از اسامي قيامت بيان شده؛ «يوم الجمع»، يعني روزي كه اولين و آخرين، براي حساب در آن جمع ميشوند، اجتماعي عظيم كه براي حسابرسی و جزا محشور شدهاند. نام ديگر «يوم التغابن» است كه اشاره به آشكارشدن غبن و فريفته شدن انسانها در معامله و تجارت دنیاست كه بهجای خريد بهشت ابدي و رضوان الهي، ظواهر دنيا و لذات زودگذر آن را ثمنِ كالاي بیبدیل جانشان قرار دادند و كلام نوراني مولا را فراموش كردند كه فرمود: «إنَّهُ ليسَ لأنْفُسِكُم ثَمَنٌ إلاّ الجَنّةُ، فلا تَبيعوها إلاّ بِها» (بهاى جان شما جز بهشت نيست؛ پس آن را جز به بهشت مفروشيد) (ریشهری، 1377، 2، 168).
جمعبندی
بر كسي پوشيده نيست كه جامعه معاصر ما در وضعيت فرهنگي متفاوتي با گذشته به سر ميبرد، عصري كه دشمنان دين با تمام امكانات و مدرنترين تجهيزات و جديدترين ابزارهاي رسانهاي در لشكر پليد شيطان قرار گرفته و به جامعه ديني ما حملهور شدهاند و تمامي اقشار جامعه كودكان، نوجوانان، جوانان و بزرگسالان، مرد و زن، دختر و پسر را هدف قرار دادهاند و از هيچ هجمهاي براي به اسارت كشاندن ملت مسلمان ما و تزريق فرهنگ شهوت و دنیاپرستی، فروگذار نيستند؛ توليد و پخش انواع بازيهاي رايانهاي، فيلمهاي سينمايي و سريالهاي هدفمند در جهت آموزش ابتذال، همجنسگرايي، خيانت، بيبندوباري، شبههافكني و اسلامگرایی، جزء سلاحهاي کشتارجمعی اين راهزنان فرهنگي است. متأسفانه كمتر خانهاي در شهر و روستا يافت ميشود كه اين جنود شيطاني شعبهاي در آن نداشته باشند. ماهواره و شبكههاي مبتذلی که با استثمار كشيدن هنرِ نمايش و سينما، همچون سم مهلكي فضاي خانهها را مسموم كرده است، همان خانههايي كه بايد مهد تربيت ديني و الهي نسل نوپاي جامعه باشد. در اين دوران وانفساه چه بايد كرد و چگونه ميتوان مردم را از غرق شدن در منجلاب شهوات گوناگون نجات داد؟
يكي از بهترين و مهمترین روشها براي واكسينه كردن جامعه معاصر در برابر ويروسها و ميكروبهاي كشنده دشمن كه همهجا حضور دارند، چيزي جز نهادينه كردن باور معاد نيست. آخرتگرايي به شهادت قرآن، يگانه راه نجات از دشمن قسم خورده انسان، يعني شيطان است. عابدنمايي كه چند هزار سال در ركوع و سجود بود، هنگامیکه از دستور خداوند سرپيچي كرد و از معبود خود روی گرداند، عرضه داشت: «قَالَ رَبّ بمَا أَغْوَيْتَنىِ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فىِ الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنهَّمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنهُمُ الْمُخْلَصِينَ» (پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من (نعمتهای مادى را) در زمين در نظر آنها زينت مىدهم و همگى را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان مخلصت را) (حجر/ 39-40). او از گمراه ساختن بندگاه مزين به اخلاص، اظهار عجز نمود؛ پس اخلاص، قلعه ايمني است كه از گزند شياطين محفوظ است؛ اما چگونه ميتوان پاي به اين قلعه گذاشت؟ خداي سبحان، راه خالص شدن را منحصر در باور معاد و ياد آخرت ميداند، آنجا كه ميفرمايد: «وَ اذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ أُوْلىِ الْأَيْدِى وَ الْأَبْصَرِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بخِالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ» (و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را ياد كن كه داراى قدرت و بصيرت بودند. ما آنان را با [صفت بسيار پرارزش] ياد كردن سراى آخرت با اخلاصى ويژه خالص ساختيم) (ص/45). از اینرو، به نظر ميرسد در عرصه تربيت ديني بايد روي نهادينه كردن باور معاد به جد سرمایهگذاری كرد و در اين راه از بهترين روشها و اثرگذارترين شيوهها بهره برد. روشهایی كه خداوند متعال در قرآن كريم بهكار برده است، عطيهاي آسماني که در تربیت و هدايت انسان در آن از چيزي در آن فروگذار نشده است و تا روز قيامت بهترين و برترين راهنماي انسان بهسوی سعادت دنيوي و اخروی است و انسان را به استوارترين راه هدايت ميکند) «اِنَّ هذا القرآن يهدي للَّتي هي أقوم» (اسراء/ 9).
در وهله بعد بايد از چشمهسار زلال عترت بهره برد که رسول خاتم آن را همتاي قرآن خواندند و شرط باقي ماندن در طریق هدايت و نجات از ضلالت را تمسک به قرآن و عترت دانستند. اين تمسک محقق نخواهد شد الا اينکه ما در تمامي شئون زندگي از جمله در امر آموزش اعتقادی و تربیت دینی، از اين دو ثَقَل منور، کسب نور هدايت نماييم.
فهرست منابع
* قرآن مجید؛ ترجمه عبدالمحمد آیتی؛ سروش؛ واحد احیای هنرهای اسلامی؛ تهران: 1374.
* دشتي، محمد؛ نهجالبلاغه، قم: مشهور، 1379.
- انيس ابراهيم و غيرهم؛ المعجم الوسيط، الطبعة الثالثه؛ مكتب نشر الثقافة الاسلاميه، 1367.
- باقري، خسرو؛ نگاهي دوباره به تربيت اسلامي؛ تهران: مدرسه، 1389.
- داوودي، محمد؛ تربيت ديني؛ چاپ ششم، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1389.
- طباطبائي، سيد محمدحسین؛ الميزان؛ چاپ پنجم، قم: انتشارات اسلامي، 1417 ق.
- طبرسي، فضل بن الحسن؛ مجمعالبیان؛ الف، چاپ سوم، تهران: ناصرخسرو، 1372 ق.
- طبرسي، فضل بن الحسن؛ جوامع الجامع؛ ب، تهران: دانشگاه تهران، 1377 ق.
- طوسي، محمد بن الحسن؛ أمالي؛ قم: مؤسسة البعثة، 1414 ق.
- مجلسي، محمدباقر؛ بحارالانوار دار إحياء التراث العربي؛ بيروت: 1403 ق.
- محمدي ریشهری، محمد؛ ميزان الحکمه، ترجمة حميدرضا شيخي؛ قم: دار الحديث، 1377.
- مكارم شيرازي، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ الف، چاپ سي و هفتم، تهران: دارالكتاب الاسلاميه، 1386.
- ناصر؛ پيام قرآن؛ ب، چاپ ششم، تهران: دارالكتاب الاسلاميه، 1386.
[1]پژوهشگر و طلبه حوزه علمیه قم
[2]استادیار پژوهشگاه مطالعات حوزه و دانشگاه .