نویسنده: آذر تاجور
چکیده
هيچ تحولي را نبايد از فرايند تعلیم و تربیت مستثنا كرد بلکه با باید آن را پذیرفت و سعی در بررسی و کنترل آن تحول کرد. نهاد تعلیم و تربیت در صورت عدم پذیرش تحولات حوزه رسانه با زوال ناشي از عدم اهتمام به بازنگري و مأموریت روبهرو خواهد شد. رسانه دوره معاصر کمککننده و تسهیلکننده فرایند یاددهی و یادگیری است؛ با کمک گرفتن از رسانه میتوان تربیتی فرا از قید زمان و مکان را فراهم نمود.
در میان رسانههای گروهی، تلویزیون به دلیل داشتن ابعاد بسیار پرنفوذ تصویری در الگوهای ارتباطی، جایگاه ویژهای دارد؛ تلویزیون به دلیل نقش پررنگ فرهنگ شفاهی در زندگی مردم، میتواند بیش از سایر رسانهها مهم ارزیابی شود و تعامل آن با نظام تربیتی، در جهت الگودهی رفتار اجتماعی و دینی و بهبود آن، میتواند بسیار مؤثر باشد. در مقاله حاضر ابتدا نگاهی به نقش آموزشی تلویزیون در جامعه و بهویژه تأثیر آن در تربیت دینی کودکان شده و در ادامه، نقش آن در بهبود رفتار دینی و اجتماعی دانش آموزان و تعامل آن با آموزشوپرورش بررسی شده است؛ در پایان نیز نتیجهگیریهایی از بحث شده و پیشنهادهایی ارائه شده است.
واژگان کلیدی: تلویزیون، آموزشوپرورش، رفتار اجتماعی، بهبود، دوره ابتدایی.
مقدمه
آنچه مسلم است در جهان نوين، دين نه میتواند بر رسانه اعمال سلطه كند و نه میتواند به آن بیتوجه باشد. همه زندگي تحت پوشش رسانههاست و دين نيز از آن مستثنا نيست. میتوان گفت از نگاه درون ديني، آينده جهان کاملاً اطلاعاتي و ديني است و ارتباطات جهاني و دين، همسازي دارند (محمدي، 1384، 196). مطالعه رسانه و دين به ما كمك میکند به درك علت و چگونگي تعامل يك نيروي اجتماعي، مانند دين با يك نيروي ديگر اجتماعي مسلط عصر حاضر، يعني رسانهها، نائل شويم؛ مثلاً استفاده از تلويزيون و ديگر رسانههای بصري براي انتقال معاني ديني در درون محدودههای اجتماعات ديني منجر به رواج انواع تازهای از فعالیتهای رسانهای و آداب ديني شده است. رسانههای ارتباطي و دين هر دو بهواسطهگري میپردازند و بين دنياي داخل و خارج فرد از راههای گوناگون پل میزنند؛ چراکه هم دين و هم رسانه، هويت فرهنگي و هويت شخصي را به هم پيوند میدهند (ايزدي، 1386، 11). برنامههای رسانهای، مراسم و مناسك آييني و سنتي، مقدمه مشتركي دارند كه متمركز شدن ذهن مخاطب درباره موضوع برنامه و غافل شدن از موضوعهای ديگر است. اگر مناسك و برنامههای مذهبي بخواهد در رسانه بازتاب داشته باشد، ايجاد زمينه اهميتي دوچندان مییابد؛ زيرا هم میخواهد مخاطب را جذب كند و هم مخاطب جذبشده را وارد مناسك سازد (حسني، 1384، 191).
تلويزيون در جامعه ما بايستي از خاستگاه ديني تعريف شود كه يكي از اساسيترين نقشهاي آن ترويج و تبليغ ديني است، اين در حالي است كه دين داراي ابعاد، لايهها و سطوح متعددي است كه آموزش و ابلاغ آن نيازمند تمهيد مقدمات است. از اینرو در جامعه اطلاعاتي حاضر كه فناوري اطلاعات، ارتباطات و رسانهها همهجا را زير سلطه خود بردهاند، استفاده و بهکارگیری از رسانهها در امر دین و دینداری و تقویت کارکرد مساجد ضروري به نظر میرسد.
بچههای امروزی اولین نسلی هستند که پیش از آموختن خواندن و نوشتن، با انواع رسانهها بهویژه رسانه تلویزیون آشنا شده و با آن دوست میشوند، یعنی به تعبیری میتوان گفت، دانش آموزان در حالی قدم به مدرسه میگذارند که بهشدت تلویزیون در رفتار و شخصیت کودک تأثیر گذاشته است. دانش آموزان دوره ابتدایی به لحاظ شرایط خاص دوره کودکی، ویژگیهای منحصربهفردی دارند و این گروه سنی در رابطه با رفتارهای جامعه و محیط اطراف خود بسیار حساس است؛ از اینرو طراحی الگویی مطلوب رسانهای برای دانش آموزان دوره ابتدایی اهمیت بسزایی دارد؛ و تحقیقات نشان میدهد که وجود یک الگوی مطلوب و استاندارد و تعامل رسانه و آموزش پرورش بر میزان یادگیری، رفتار و عملکرد دانش آموزان تأثیر میگذارد.
از نگاه پياژه، دانش آموزان دوره ابتدايي به لحاظ شناختي در دوره عمليات عيني و ملموس قرار دارند؛ در اين دوره براثر درك برگشتپذیری و كاهش در تمركز نسبت به يك بعد و نيز توانائي براي درك نقش ديگران (كاهش خودمداري) و درنتيجه انعطافپذیری هر چه بيشتر تفكر، كودك به درك جديدي از واقعيت و در حقيقت به نظامنامه منسجم و هماهنگ دست مييابد (پياژه[1]، ترجمه محسني،1360، 211).
آموزش ابتدايي[2] اولين دوره آموزشوپرورش رسمي است كه در آن مهارتهای اساسي در زبان (خواندن، نوشتن)، حساب كردن، كارهاي دستي، مباني علمي اوليه و مفاهيم ابتدايي، طرز استفاده از علوم در زندگي روزمره، نظرات و مهارتهای اجتماعي ضروري براي زندگي جمعي به کودکان آموزش داده ميشود (شعاري نژاد، 1364، 149).
رسانهها از طریق ارائه هنجارهای خاص اجتماعی بهصورت مثبت، به افراد تلقین میکنند که رفتار ارائهشده در رسانه، رفتار مناسب اجتماعی است؛ بهاینترتیب، رسانه با ارائه رفتار مناسب اجتماعی باعث ایجاد همنوایی در افراد میشود. رسانهها با پخش رفتارهای مطلوب، نهتنها افراد را به ارائه رفتار مشابه تشویق میکنند، بلکه به گونه دیگر امکان ارائه رفتار نا همنوا را نیز بهشدت کاهش میدهند (پورنو روز،1383، 98 و 99).
بهرغم همهچیزها، فعالیتهای قابلتوجه در میان کودکان پس از تماشای تلویزیون، اغلب از انگیزههای کوتاهمدت و گاها کماهمیت نشئت میگیرد. این فعالیتها همچنین با افزایش سن کودک خیلی کمتر مشاهده میشوند؛ برای همین، ترکیب و تعامل رسانه تلویزیون با نهاد آموزشوپرورش میتواند کارایی هر دو را افزایش دهد(فایلتسن[3]، 1377، 16 و 17).
آنچه مسلم است انسان امروزی بهگونهای توفنده و شتابنده با تغییر و دگر گونی در تمام شئون زندگی اجتماعی از جمله در راه و روشهای آموزشوپرورش مواجه است. یکی از راههای این تغییر کیفیت تعامل آموزشوپرورش با فناوریها و رسانههای امروزی است: چرا که آموزشوپرورش هم عامل تغییر و هم متأثر از آن تغییرات که رسانهها هستند، است. بدیهی است که در هر جامعهای نظام اجتماعی باید از طریق آموزشهای رسمی و غیررسمی، مهارتهای شهروندی و رفتارهای مطلوب دینی و اجتماعی را به کودکان آموزش دهند. باوجود آنکه آموزشوپرورش رسمی ظرفیتهای فراوانی بر آموزش مفاهیم اجتماعی و...، دارد، به نظر میرسد با توجه به ماهیت این مفهوم، نهادهای دیگر اجتماعی نظیر رسانهها و از جمله تلویزیون در این مورد موفق بوده است.
هدف
هدف اساسی پژوهش حاضر الگوی مطلوب تعامل رسانه تلویزیون و آموزشوپرورش بهمنظور بهبود رفتارهای دینی و اجتماعی کودکان دوره ابتدایی است.
سؤالهای پژوهش
1- ویژگیهای اساسی رسانه تلویزیون چیست؟
2- ویژگیهای اساسی شناختی و اجتماعی کودک در دوره ابتدایی چه است؟
3– تعامل رسانه تلویزیون با آموزشوپرورش بهمنظور بهبود رفتارهای دینی و اجتماعی دانش آموزان دوره ابتدایی باید شامل چه ملاحظاتی باشد؟
روش انجام پژوهش
با عنايت بهعنوان و سؤالهای مطروحه، پژوهش به شيوه توصيفي و از نوع تحليل اسنادي انجامشده است.
کليه منابع و مراجع مرتبط با تعامل رسانه تلویزیون و آموزشوپرورش بهمنظور بهبود رفتارهای دینی و اجتماعی دانش آموزان بهعنوان جامعه پژوهش حاضر محسوب شده بهعلاوه در انجام پژوهش، نمونهگیری به عمل نيامده و کليه منابع و مراجع موجود و در دسترس اعم از کتب، مقالات و گزارشهای پژوهشي موردبررسی واقعشده است. ابزار پژوهش فرم فیشبرداری از منابع و مراجع مذکور بوده است.
دادههای حاصل از بررسي سه سؤال اساسي پژوهش از نوع کيفي بوده، بنابراین باملاحظه ماهيت دادهها به طبقهبندی، تحلیل، استدلال و استنتاج منطقي آنها پرداخته شده است.
تجزیهوتحلیل یافتهها
در اینجا به بررسی سؤالهای پژوهش پرداخته شده است:
نتايج بررسي سؤال اول پژوهش
سؤال اول عبارت بود از اينکه؛ «ویژگیهای اساسی رسانه تلویزیون چیست؟».
تلویزیون همانند سایر رسانههای جمعی وسیلهای است که فرستنده پیام به کمک آن، معنی و مفهوم موردنظر خود (پیام) را به گیرنده منتقل میسازد. ما نباید منکر نقش بسیار مهم تلویزیون در امر آموزش باشیم، چراکه این رسانه بهصورت همگانی و در شرایط مساوی برای تمامی مردم ارائه خدمات میکند و در بیشتر منازل وجود دارد، این رسانه، رنگ، صدا و حرکت را بهطور همزمان در انتقال مفاهیم مورداستفاده قرار میدهد و امکان تنوع و تکرار برنامهها را فراهم میآورد. تأثیر سازش و توانایی ایجاد ارتباط اجتماعی فرد با محیط، در دوران کودکی بهقدری عمیق است که در دورههای بعدی زندگی نیز کاملاً مشهود است. عوامل متعددی در اجتماعی شدن کودکان مؤثرند که ازجمله آنها میتوان نهادهای اجتماعی و رسانههای گروهی بهویژه تلویزیون را نام برد. امروزه تلویزیون امکان تجربههای مهمی را به رشدکودکان فراهم کرده است و آنان را با دو انگیزه سرگرمی و یادگیری به تماشا مینشاند. تلویزیون بهعنوان رسانه و از طریق عواملی چون میزان پوشش، تعداد گیرندهها، تنوع شبکهها و برنامهها، نیازهای مخاطبان، زمان برنامهها، مداومت ارتباط، میزان رضایت مخاطبان، میتواند اثرات بسیار بلندمدت و گاه آنی، اما مطلوب بر جامعه مخاطبانش بگذارد. تلویزیون سبب میشود که در شیوههای رفتاری افراد، تغییراتی به وجود آید. اکثر پژوهشهای مخاطب شناسی در تلویزیون این فرضیه را تأیید میکنند. در حال حاضر به دلیل نقش پررنگ فرهنگ شفاهی در زندگی روزمره مردم، این رسانه بیش از سایر رسانهها مهم ارزیابی میشود.
برخلاف مطبوعات که خوانندگانش یا مخاطبانش میباید دستکم سواد و یا حتی در بسیاری از موارد از «فرهنگ بالای علمی» برخوردار باشند، تلویزیون بهترین رسانه برای افراد کمسواد یا بیسواد است. علاوه بر اینکه عناصر فنی «تصویر» و «صدا» با درهمآمیخته شدن و با ترکیبات رنگ و نور، دنیای دیگری را برای مخاطب میآفرینند، او را تا حد زیادی به تصمیم و گزینش نیز وادار میکنند (عزازی،1373، 165).
تلویزیون ویژگیهایی دارد که آن را از سایر رسانهها در روشهای ارائه اطلاعات، متمایز میکند و به علامت ارتباط مستقیم و فوری با بیننده و نشان دادن رویدادها به هنگام وقوع، رسانهای بیرقیب محسوب میشود، درواقع تلویزیون قادر است در یکزمان بسیار کوتاه نقش خطیر آموزش، تبلیغ و تکمیل اوقات فراغت تماشاگران را ایفا کند و در عین پیچیدگی میتواند از جاذبترین زبانهای ارتباطی هنری و اجتماعی بهره بگیرد؛ بهاینترتیب بیآنکه تماشاگر خواسته یا دانسته باشد او را مجذوب و مدهوش پیامی میکند که در فرایند برنامههایش به او القا میکند. از دیگر ویژگیهای این رسانه تقویت روحیه فردگرایی است؛ بهعبارتدیگر تلویزیون با تکتک افراد ارتباط بسیار نزدیک و تنگاتنگی برقرار میکند.
از جمله این میتوان؛ تأثیر شگرف تلویزیون بر باورهای عمومی کودکان، تقلید رفتار قهرمانان محبوب توسط کودک (حسنی، 1385، 9)، زمینهسازی پذیرش نگرشهای القایی از طریق تصاویر تلویزیونی، یادگیری اتفاقی یا نوعی یادگیری باهدف سرگرم شدن، وابستگی یادگیری اتفاقی کودک به استعداد یادگیری او، وابستگی یادگیری اتفاقی کودک به نیازهای وی در آن لحظه، یادگیری بیشتر کودکان باهوش از تلویزیون، یادگیری مطلب یا رفتاری دارای تازگی، بیشترین یادگیری از تلویزیون در سالهای اولیه، واقعی به نظر رسیدن برنامههای تلویزیون در سنین پایین کودکی، باورپذیری بیشتر تلویزیون در سنین کودکی، «نادیده انگاری بزرگسالان» به معنای عادت نگاه کردن به فیلمهای سینمایی و برنامههای تلویزیونی بهعنوان یک هنر و نه زندگی واقعی، همانندسازی باشخصیتهای تلویزیونی (شرام و همکاران، ترجمه حقیقت کاشانی،1380، 234)؛ همچنین سرگرم شدن بهعنوان عامل اصلی «یعنی زیستن در جهانی تخیلی و آکندها از رؤیاهای دوستداشتنی»، کسب اطلاعات و آگاهیها بهطورمعمول و به شکلی کاملاً غیرمستقیم و ناخواسته، بهانه راحت و بیدردسر بودن تلویزیون برای گردهمایی، صحبت درباره برنامههای پخششده و تجربهای مشترک (مک لوهان، ترجمه آذری،1377، 237)، تأثیر تلویزیون بر عقاید، ارزشهای کودکان، نگرشها و احساسات آنها، معطوف بودن بیشتر یادگیری کودک از تلویزیون به یادگیری واقعیات و نیز چگونگی رفتار و یا درس گرفتن از اشتباه دیگران، یادگیری چیزهایی که در مدرسه نمیتوانند بیاموزند (نیکو،1381، 87)، تلقین رفتار مناسب اجتماعی با ارائه هنجارهای خاص اجتماعی بهصورت مثبت (پورنوروز،1383، 65)، مهارت رمزگشایی که ارزش شناختی بیهمتایی دارد (افضل نیا،1383، 77)، صورتبندی فرهنگی مسلط، فرا وانمایی، زبان دلالت (و ویژگیهای سورئالیستی)، فراهم آوردن نوعی جامعه اطلاعاتی (محمدی شکیبا و کیابی، 1384، 108)، استفاده از رمزهای عمده ارتباطی کنش متقابل رویاروی زبانی، شبه زبانی، بیان چهرهای، حالتی و حرکتی، همچنین از رمزهای مصنوعی و زمانی- مکانی کنش متقابل رویارو، قابلیت فنّاورانه تولید برنامههایی با محتوای مشابه زندگی (دور، ترجمه رستمی،1374، 142) از جمله اینموارداست.
تلویزیون بهمثابه یک سیستم انتشار دیداری تمام حواس مخاطب را از راه چشم، گوش، و... تحت تأثیر قرار میدهد و بدین ترتیب، نوعی از بیومورفیک[4] یا زیست شکلی را در ذهن ایجاد میکند(مهدیپور،1381، 322)؛ از دیگر ویژگیهای تلویزیون طبق نظریهای که مک کامبز و شاو ارائه کردناند، نظریه برجستهسازی است. طبق این نظریه، هرچه رسانهها اهمیت بیشتری به یک مسئله یا رویداد بدهند همگان اهمیت بیشتری برای آن قائل میشوند(وین دال[5]، ترجمه دهقان،1376، 11)، استوتزل[6]، جامعهشناس فرانسوی (1942)، معتقد بود رسانههای گروهی نقش رواندرمانی دارند. ادگار مورین[7] (1982)، نیز با او همعقیده میشود و به کمک واژههایی که از روانکاوی به امانت میگیرد نقش رواندرمانی رسانههای گروهی بهویژه تلویزیون را عمیقتر میبیند و میگوید هنرپیشگان، بازیگران و قهرمانان ورزشی افکار مردم را با سازوکار فرافکنی[8] تحت تأثیر قرار میدهد. به این صورت بیننده آنچه در وجود خود نمیتواند ببیند یا آنچه را که نمیتواند انجام دهد بیرون میریزد (به نقل از پویا و بیابانگرد،1381، 46).
ظهور تلویزیونهای دیجیتالی جدید باعث تحصیل هر چه بیشتر ارتباطات متعامل شده و ابعاد «شهروند یک جامعه» بودن را گسترش میدهد. تلویزیونها ظرفیت زیادی برای ایجاد تعامل بین فرد و دیگر اعضا و نهادهای جامعه دارند و امکان ارتباط مستقیم بینندگان با دولت و سایر مراکز قدرت را فراهم میآورند، این مسئله باعث افزایش رفتارهای مدنی در جامعه خواهد شد (کولمن[9]،2003، 56)؛ همچنین توانایی این رسانه در الگو پردازی و فراهم آوردن چهارچوبهای مشخص برای پردازش اطلاعات و مفهومپردازی است که بسیاری از صاحبنظران، الگو پردازی و جهتدهی[10] به افکار، تفاسیر و پردازشهای اطلاعات را یکی از مهمترین سازوکارهای آموزش رفتارهای مدنی و مهارتهای شهروندی میدانند (پورتو[11]،2000، 31). کودکان در برابر تلویزیون موقعیتی پذیرا دارند و تلویزیون را همچون فردی میپندارند که هرلحظه میتواند داستانی را برای آنان نقل کند.
تلویزیون بهواسطه تأثیرات همترازکنندهاش و هم از طریق التقاطگری ذاتیاش بیش از سایر رسانههای گروهی به دموکراتیک ساختن سلیقه و مناسبات اجتماعی میپردازد. آنچه تلویزیون میآفریند معجونی است چهلتکهوار از انواع و اقسام سوژهها، ژانرها، روحیهها و پیامهای جورواجور، که به تنشها، تضادها و تناقضهای حلوفصل نشده کل جامعه دامن میزند و حاصل اینهمه، مجموعهای است سربندی شده در هیئت فرهنگ ملی که از خیل کثیر اطلاعات، سبکها و سنتهای غالباً صدپاره ترکیب یافته است. همچنین تلویزیون به ایجاد فرهنگ بصری میپردازد. تلویزیون ارزشها، سلیقهها، رفتارها را در داخل معجونی «مردمپسند» از معانی دنیوی و عامیانه به هم میآمیزد؛ بدین ترتیب تمایزات اجتماعی و فرهنگی رنگ میبازند و از نو ترسیم میشوند(جی دان[12]، ترجمه نجفی،1385، 381).
نتايج بررسي سؤال دوم پژوهش
سؤال دوم عبارت بود از اينکه؛ «ویژگیهای اساسی شناختی و اجتماعی کودک در دوره ابتدایی چه است؟».
کودکان معمولاً از ششسالگی با اکثر رسانههای سمعی و بصری آشنا شده و دلبستگی خاصی به تلویزیون و برنامههای آن نشان میدهند. در مورد میزان وقتیکه کودکان صرف تماشای تلویزیون میکنند؛ میتوان گفت که در سهسالگی استفاده از تلویزیون را شروع میکنند، اغلب حدود 45 دقیقه از روز را به تماشای آن میگذرانند. در پنجسالگی، مدت مشاهده او افزایش می بابد و به حدود متوسط دو ساعت در روز میرسد. از ششسالگی تا پایان دوره ابتدایی یعنی وقتی به دوره نوجوانی وارد میشود، زمان استفاده او با یک سیر صعودی حدود دو تا دونیم ساعت را به خود اختصاص میدهد. و این زمان رفتهرفته به حدود 3 ساعت در روز میرسد. اما پسازآن یکروند نزولی داشته، ولی دوباره در پایان دوره دبیرستان به دو تا دونیم ساعت، در روز میرسد (شرام[13] و دیگران، ترجمه حقیقت کاشانی،1380، 18). به عقیده برخی از پژوهشگران رسانهای، تلویزیون از حدود سالهای 1950 به بعد، بهصورت کالای مصرفی عمومی مطرح شد. خانوادهها بهسرعت آن را پذیرفتند و در محدوده خانوادگی آن را واردکردناند (عزازی،1373، 65-66). کوشش برای یادگیری بیشتر کودک بدون در نظر گرفتن ظرفیت ساخت ذهنی او به رشد ذهنی منجر نخواهد شد؛ از اینرو ارائه هر نوع درونشد از جمله مفاهیم اجتماعی باید با رشد عقلی یادگیرنده تطابق داشته باشد. در غیر این صورت کودک را در یک تفکر قالبی و اکتساب تحمیلی وارد میکنیم و ساختهای درونی تقویت نمیشوند (رضایی بایندر،1382، 41-42).
اساسیترین ویژگیهای شناختی و اجتماعی کودک در دوره ابتدایی، شامل: توان و استعداد یادگیری در دوره ابتدايي، به لحاظ شناختي در دوره عمليات عيني و ملموس، عمليات ذهني و حل مسائل در گرو ارتباط مستقيم و عيني با جهان، درك برگشتپذیری و كاهش در تمركز نسبت به يك بعد (پياژه، ترجمه محسني،1360، 18-17)، توانائي براي درك نقش ديگران (كاهش خودمداري) و درنتيجه انعطافپذیری هر چه بيشتر تفكر، درك جديدي از واقعيت و در حقيقت تشکیل نظامشناختي منسجم و هماهنگ، شروع تفكر قياسي، دستيابي به توانائی طبقهبندی و درك مفاهيم و نگهداري ذهني يا ثبات کمیتها، سرعت بيشتر رشد قوه حافظه دانش آموزان دوره ابتدايي، سریعتر شدن رشد انديشه و استدلال او از مراحل قبل، نزديك شدن به مرز تفكر انتزاعي، تفكر در غياب اشياء و طبقهبندي آنها، آشنایی تدريجی با مفهوم زمان و مكان، دستیابی به رابطه علت و معلولي، تجسم فضائي و مفهوم عدد، قرار داشتن در مرحله «سازندگي در برابر احساس حقارت» کودکان در این سنین، دنیای خیال را تا اندازهای کنار میزنند و به وظیفهای واقعی و به توسعه مهارتهای اجتماعی و تحصیلی میپردازند (اریکسون[14]،1965، 9 و 10)؛ همچنین میتوان به طبیعت عملگرایانه و خوشبینانه سن دبستانی اشاره کرد. در این سن کودکان نسبت به توانایی خود و عملی ساختن آن خوشبین هستند؛ در نتیجه تلاش پیگیری برای به انجام رساندن اهداف خود میکنند (الکینه[15]،1967، 93). این دوره آخرین مرحله تکامل ذهنی کودک است و هوش انتزاعی در این مرحله شکلگرفته و کودک میتواند با استفاده از فرضیهها به عمل ذهنی بپردازد؛ همچنین شکل از محتوا جداشده و منطق قضایا برای کودک شکل میگیرد و میتوان گفت: مهمترین فرایند این دوره به وجود آمدن عملیات ترکیبی است که پایه استدلال علمی است.
تمایل به ظهور و افزايش تواناییهای خود، علاقهمندی فوقالعاده بهعنوان و قرار داشتن در مرز بيگانگي از خود و ناتواني در انجام دادن تكاليف و کمارزشی و حقارت است. کودکان در این دوران نیاز دارند تا از طریق تجربه یاد بگیرند و با جهان خارج ارتباط برقرار کنند. کودکان در این دوران به برنامههای تخیلی و فانتزی مانند کارتون خیلی علاقهمند هستند.
در کل میتوان گفت: حدود 3 تا 6 درصد از کودکان سنین مدرسه رو (7 تا 18 سال) به اختلالات رفتاری دچارند. الگوی تحول شناختی اجتماعی پیشنهاد میکند که تحول نایافتگیهای شناختی، تعامل اجتماعی را با تأخیر مواجه میسازد و تحول شناختی، تعامل اجتماعی را تسهیل میکند؛ اما ارتباطها بهخوبی مشخص نشده است و میتوان عنوان کرد که متقابلاً تعاملهای اجتماعی تحول شناختی را افزایش میدهند و یا به تأخیر میاندازند (مدوز[16]،1992، 33-34).
نتايج بررسي سؤال سوم پژوهش
سؤال سوم عبارت بود از اينکه؛ «تعامل رسانه تلویزیون با آموزشوپرورش بهمنظور بهبود رفتارهای دینی و اجتماعی دانش آموزان دوره ابتدایی باید شامل چه ملاحظاتی باشد؟».
میتوان برنامههای تلویزیون آموزشی را بهعنوان طرح آموزشی سالانه، ماهانه، هفتگی، روزانه درنظرگرفت. و با مشخص کردن اهداف، سریال و برنامهها آنها را مکمل طرحهای آموزشوپرورش کرد؛ بنابراین مربیان قبل از آنکه به کودکان اجازه تماشای تلویزیون را بدهند، آموزشهای مقدماتی را به او ارائه میدهند و پس از تماشای تلویزیون به کودک کمک میکنند تا همان رفتاری که توسط برنامه ارائه شده از خود بروز دهد (ساکاموتو[17]، ترجمه پنابادی،1377، 23)؛ برای مثال به کودک اجازه داده میشود برنامههای آموزش نماز، دعای کمیل، نماز جمعه و ... را ببیند و پس از تماشا از کودک میخواهند که همان رفتارها یا اشیاء را برای معلم بسازند.
شخصیتهای تلویزیونی میتوانند جایگزین دوست برای آن دسته از کودکان شوند که در دنیای واقعی دوستان کمی دارند. این کودکان به روشهای مختلف با آنها ارتباط برقرار میکنند. ارتباط فرا خوانی[18] مؤید همین امر است؛ علاوه بر این، تلویزیون منبع رایج دیگری است که امروزه یادگیری اجتماعی را امکانپذیر میسازد و شخصیتهای تلویزیونی میتوانند نمونه نقشهایی را به کودکان معرفی کنند. مدارک روزافزون بسیاری نشان میدهد که نمونه رفتاری خوبی که در تلویزیون به نمایش در میآید میتواند کودکان را تشویق کند تا رفتار بهتری در پیش گیرند.
شواهد نیرومندی وجود دارد که استفاده از تلویزیون زمانی بیشترین اثربخشی را دارد که برنامههای آن بهقصد آموزش طراحیشده باشند و معلمان در انتخاب، استفاده و پیوند دادن آن با برنامه درسی مشارکت کنند (میلک[19]،1999، 52). عوامل بسیاری در کنار برنامه درسی وجود دارد که بر یادگیریها و تجارب کودک تأثیر میگذارند. و نفوذ آن فرایند تعلیم و تربیت را تحت تأثیر قرار میدهد که از آن بهعنوان برنامه درسی پنهان یاد میکنند. تلویزیون و آموزشوپرورش میتوانند با استفاده از تیپشناسی اجتماعی و استفاده از بازیگران محبوب در سینما و تلویزیون و چهرههای برتر ورزشی به ارائه رفتار مطلوب دینی بپردازند تا کودک را به خود جذب کند و بدون کوچکترین مقاومتی میتوان به اهداف برنامه درسی پنهان دستیافت. گیج و برلاینر (1984) بیان میکنند که وقتی در سال 1980 یک بازیگر تلویزیون در حین اجرای نمایش، کارت عضویت کتابخانه خود را در صفحه تلویزیون نشان داد، در آن سال به متقاضیان 14-9 ساله دریافت عضویت در کتابخانههای آمریکا حدود 50% اضافه شد (به نقل از سیف،1380، 421). آن هنگام که انسان تصور میکند در حال تفریح و سرگرمی است واکنشهای مؤثری در بر آورد یا محتوای پنهانی که در تفریح و سرگرمی وجود دارد بروز نمیدهد. به همین دلیل کودکان بسیاری چیزها را از برنامههای نمایشی که هیچ هدف آموزشی یا تربیتی دارند یاد میگیرند و نه از برنامههای آموزشی (امیر حسینی،1379، 37). بهواقع افراد ضمن تماشای برنامههای تفریحی بیشتر و عمیقتر تحت تأثیر قرار میگیرند، چراکه خیال می کنند صرفا تفریح میکنند؛ بنابراین واکنشهای دفاعی ذهن و فکرشان فرو خفته است (لنسکی[20]، ترجمه موفقیان،1369، 94). در این میان به برنامه های پنهان مدارس تاکید شده است؛ پیامهای پنهان مدارس به پیامهای خاموش تعبیر شده است. که در آن ارزشهای دینی، اجتماعی، مهارتهای اجتماعی پسندیده، وقتشناسی، انظباط و اطلاعات و... . یاد داده می شود (عباسی،1382، 47).
پژوهشها نشان میدهند که بینندگان میتوانند یاد بگیرند که چگونه به شیوه مطلوب یا پذیرفتهتر اجتماعی رفتار کنند. میزان تأثیرگذاری رفتارهای جامعه پسندانه وقتی بالاتر و بیشتر میشود که امکان مطرح کردن و بازگو کردن آن و خود آزمودن پیامهای جامعهگرایانه به روشهای دیگر از جمله در بازی کودکان و در مدرسه نیز انجام شود (گونترو مک آلر، ترجمه فتی،1380، 114).
از مدتها پیش، تلویزیون را به نمادی از یک امکان آموزشی قبول کردهاند؛ نظریه دهکده جهانی مک لوهان، یکی از تجلیات اعتقاد به تلویزیون، بهعنوان یک عامل مؤثر قدرتمند بر روی مردمی است که در دوردستها زندگی میکنند و نمیتوانند برای شنیدن درس معلم در مدرسه حضور یابند. معمولاً پیامگیران در مقابل پیامی که نیتی در پس آن قرار دارد، واکنش نشان میدهند. تنها مقولهای در برقراری ارتباط موفق میشود که توجه را به خود جلب نکند و به نظر بیاهمیت بیابد. آگهیهای تجاری بهترین مثال این پدیده است (کالینگفورد، ترجمه سرکیسیان،1380، 267).
کودکانی که در معرض برنامههای مذهبی، نوعدوستانه و جامعه رایانه قرارگرفتهاند، ممکن است در جهت دینی و اجتماعی مثبتتر تأثیر پذیرفته باشند. هارولد (1986) معتقد است، کودکان از طریق مواجهه با برنامههای مثبت میآموزند که تفکرات قالبی خود را نسبت به جنس و نژاد اصلاح کنند و تصور مثبتی از افراد دیگر نژادها و گروههای فرهنگی به دست آورند (نیومن[21]، ترجمه بیابانگرد،1377، 13).
تلویزیون به جهان بعدی تصویری داده است که قبلاً فاقد آن بود. قدرت برجسته تلویزیون در این است که دیدگاه بینندگان خود را گسترش داده است. توجهی که تلویزیون میطلبد از آن نوع عمیقی است که بههیچوجه چشم و گوش را برای کاری دیگر روا نمیداند؛ بدین ترتیب تلویزیون بهگزینش محتوا نوعی سمتگیری تصویری داده و بهعلاوه به برنامهها نوعی کیفیت جذبکننده بینظیر بخشیده است؛ بنابراین تلویزیون است که بیش از هر رسانه دیگری یک مجموعه عمومی از اطلاعات را برای دوران نخست اجتماعی شدن کودک مهیا میکند و تلویزیون است که او را به دیگر رسانهها نزدیک و هدایت میکند (شرام و همکاران ترجمه حقیقت کاشانی،1380، 25).
تلویزیون به یک رویای همیشگی انسان همه اعصار جنبه تحقق میدهد، این رؤیا شاهد دنیا بودن، همه جهان را زیر پا داشتن، در تمام زندگی حضور داشتن و تبعه همه دنیا و برادر همه انسانها بودن است. تلویزیون انسان را تغییر میدهد و دنیای یادگیری بیپایان است و روند آموزش با تلویزیون تمدید میشود و ادامهوار است و بسیاری از چیزها با تلویزیون در ضمیر ناخودآگاه انسان تغییر مییابند (مارتینز، ترجمه ارجمند،1354، 87).
یک عکس هزاران برابر گویاتر از کلمات است. این نکته نشاندهنده آن است که قدرت تلویزیون فنون ارتباطی[22] برای ابراز عقاید، افکار و توضیح مطالب به افراد دیگر بیشتر از قدرت لغات و کلماتی است که بهصورت علائم نوشتاری عرضه میشوند (میلر، ترجمه میری،1380، 239).
در تربیت تلویزیون، دشواریهای کلام و بیان و تسلسل منطق و پیوند عبارات وجود ندارد. احساس کردن تصاویر الفبای ویژه خود را ندارد. برای این کار آموزش مقدماتی و دستور زبان، دیکته و انشاء و کتاب لغات ضروری نیست. مارگات مید[23] روزی از تلویزیون بهعنوان «نیمه دوم والدین» یادکرده بود. به نظر او کودکان ما امروز، نسبت با پدرانشان بودن اوقات بهمراتب بیشتری را در مقابل تلویزیون میگذرانند. تحولات سریع و تغییرات بنیادین که در ساختار مراودات اجتماعی و رسانههای تصویری و ارتباطجمعی صورت گرفته است، نهاد مدرسه را به قول مک لوهان – به اسارتگاه کودکان بیشتر شبیه ساخته است، تا به آموزشگاه معلمان و مربیان نقش خود را بهعنوان مربی، بیتأثیر دیده و نمیدانند انتظارات خانه و مدرسه و کودک چیست؟(پستمن، ترجمه طباطبایی،1378، 164).
مخاطبهای تلویزیون را باید همچون مسافران قطار در حال حرکت و پیاده و سوارشدن در ایستگاههای مختلف بهحساب آورد. علاوه بر آن باید در هر مقطع و در هر برنامه مخاطب خود را دقیقاً معلوم و اعلام داشت و برنامههایی که برای هر کدام از مقاطع تحصیلی تهیه میشود بر حسب زمانهای مناسب پخش شود(طباطبایی،1377، 66).
مدارس میتوانند بهنوبه خود نقش را ایفا کنند. برنامههایی که هدف آموزشی دارند اگر با دقت در قالب چارچوب ساختاری درس ساخته شوند که شامل دادههایی از موضوعات برگرفته از دیگر منابع باشند، میتوانند تأثیر آموزشی داشته باشند و برای اینکه تلویزیون مفید واقع شود باید از آن در بستری نظامند و برنامهریزیشده استفاده کرد. از تماشای تلویزیون میتوان برای مهارتهای گفتاری، همکاری با دیگر کودکان، بازی تخیلی، درک داستانها، احساس همدردی با انسانهای دیگر استفاده کرد (پاستر، ترجمه صالحیار،1377، 209).
ما از رسانهها تأثیرات ذهنی، تصورات، ایدهها، اندیشهها، احساسات و تجربیاتی را کسب میکنیم که با دیگر تجربیات، تصورات، هنجارها و ارزشهای شخصی خود، خانواده و مدرسه و همسالان برگرفتهایم، ترکیب و عجین میکنیم. مجموعه این تأثیرات برگرفته از رسانهها، اشخاص و تجربیاتمان در زندگی واقعی و یا کاهش میزان تمایل ما به عمل میانجامد. اگر عوامل محیطی در یکجهت حرکت کنند، رسانهها نیز در آنها مؤثر واقع میشوند و مشارکت مییابند. رسانهها نمیتوانند بهتنهایی عامل تغییرات مثبت دینی، مذهبی یا اجتماعی باشند. با اینحال اگر در همان جهت حرکت کنند، میتوانند در جهت این تغییرات مثبت مشارکت داشته باشند (لیتزن وبوکت، ترجمه عصام، 1384، 5 و 6).
نارسایی در مهارتهای ارتباطی با درجه باندیهایی از کفایت اجتماعی ضعیف و منزلت جامعه سنجی پایین (طردشدگی) ارتباط دارد (گات من و دیگران،1975؛ لد،1981 به نقل از بایرمن وفرمن[24]،1984، 16). کودکانی که توسط همگنان خود پذیرفته نشدهاند، ممکن است از تجربیات مهمی که از طریق برخوردهای مثبت همگنان فراهم میشود، محروم شوند. تعامل همگنان نقش بسیار مهمی در تسهیل تحول جرئت مناسب، استدلال اخلاقی و کفایت اجتماعی به عهده دارد (هارتاپ،1987 به نقل از بایرمن و فرمن،1984، 18) با توجه به این تحقیقات میتوان گفت کودکان محبوب، مهارت اجتماعی زیادی دارند و تلویزیون میتواند با ارائه رفتارهای دینی مناسب هم در محبوب کردن کودکان و هم به کودکانی که نتوانستهاند رفتارها و مناسبات دینی و اجتماعی را از همسالان خود یاد گیرند، یاری رساند.
راهکارهایی که رسانه تلویزیون و آموزشوپرورش در جهت بهبود رفتار دینی و اجتماعی دانش آموزان میتوانند استفاده کنند عبارتنداز:
روش زمینهسازی و اسوه سازی در رسانه
روش اسوهسازی، از روشهای عینی و کاربردی اسلامی است و بر جانودل متربی مینشیند. شخصیت کودک و نوجوان از این طریق ساخته میشود. در این روش با ارائه الگویی خوب و نیک، نمونه رفتار و کردار مطلوب عملاً در معرض دید فرد قرار میگیرد و بهگونهای او را به پیروی از آن الگو وادار میکند تا مطابق با آن، عمل نمونه در خود پدید آورد. استفاده از شخصیتهای اجتماعی و تاریخی و ملی و مذهبی درزمینه تربیت دینی (نماز، حجاب و ...)، میتواند بسیار مؤثر باشد.
روش استفاده از عوامل تحریککننده
مطالعات روانشناختی نشان میدهد در جریان یادگیری، معمولاً آنچه با ناراحتی توأم باشد یا سبب پیدایش اضطراب شود، زودتر فراموش میشود و آنچه با خوشحالی و شادمانی همراه باشد، بهتر در خاطر میماند. عامل تشویق با تقویت تا حدی در جریان یادآوری تأثیر دارد. از همین امر در برنامههای تلویزیونی میتوان استفاده کرد و موضوعات مربوط به تربیت دینی را درزمینة عاطفی مثبت ارائه داد. این زمینه عاطفی مساعد، مانند محرک فرد را به تلاش وا میدارد و در جریان یادگیری عبادت و ...، نقش مؤثر ایفا میکند.
روش آراستن ظاهر و تزیین کلام در رسانه
زیبایی خواهی یکی از خواستههای فطری بشری است که در مراحل گوناگون رشد، شامل کودکی و نوجوانی و جوانی، بهمنزله عاملی مؤثر در جلب و جذب افراد دخالت میکند. میتوان از توجه دادن به زیبایی مادی بهمثابه زمینهای جهت گرایش به زیبایی معنوی استفاده کرد. در روش تزئین کلام، با استفاده از کلام زیبا و جذاب، بهویژه کلام آهنگین و شعر، همراه با مضامین تربیتی در مثلاً مورد تربیت و آموزش نماز میتوان، برای تهییج احساسات مثبت اخلاقی در جهت یادگیری و توجه به نماز استفاده کرد.
روش موعظه حسنه در رسانه
روشهای تربیتی باید به آگاهیهای فرد تحرک ببخشد. یکی از این روشها «موعظه حسنه» است. البته در رسانه، این امر باید بهوسیله موعظهگر خیراندیش و همراه با نرمی و شفقت باشد تا تأثیر داشته باشد و یا اینکه بهطور غیرمستقیم، در قالب فیلمها از این روش استفاده کنند.
روش طول زمان
برخی اثرات برای اینکه ظاهر شوند زمان زیادی لازم دارند، از اینرو نمیتوان بر مبنای اثرات فوری، یک تلاش ارتباطی را موفق یا ناموفق دانست. عامل تعیینکننده در پیدایش اثرات، مدت محرک است و برای همین برنامههای تلویزیونی با ارائه برنامهها در طی زمان و بهمرور تأثیر خواهد کرد.
روش تکرار برنامه و حرکت
تکرار در برنامههای رسانهای بهویژه تلویزیون اهمیت بسیاری دارد، زیرا با دیدن مکرر برنامهها و پیامها چشم و گوش به آنان عادت میکنند و برای همین است که متخصصان تبلیغات بهوفور از این فرمول در جهت ارائه کالاهای خود استفاده میکنند. روانشناسان معتقدند ورود یک پیام به ذهن افراد، مشکلتر از باقی ماندن آن است؛ برای همین در تبلیغات تربیت دینی همچون نماز، باید آن را با نوآوری همراه کرد. حتی در رنگهای مورد استفاده در برنامه دینی باید از رنگهای مناسب استفاده کرد تا هم جلبتوجه کرده و هم به بیننده آرامش بدهد.
ارزیابی درونی رسانه
روش دیگر این است که از کودکان بخواهیم رفتارهای خاص دینی که در تلویزیون ارائه میشود، ارزیابی کنند و رفتارهای مناسب و دلخواه خود را که بیشترین اهمیت و مطلوبیت را داشته باشند، در کلاس بحث کنند.
تقویت
استفاده از تقویتکنندهها و تشویقهای مناسب در بهبود بخشی رفتار دینی کودکان از جمله تقویت ارتباط با نگاه، تقویت کلامی، حرکت مناسب سر، بیان چهرهای مثبت و لحن صدای مطبوع و خوشایند بسیار مهم است، مهمترین نکتهای که در یادگیری مشاهدهای دیده میشود، این است که لازم نیست که فرد برای یادگیری رفتار مطلوب، شخصاً پاداش بگیرد، بلکه مشاهده افرادی که با انجام رفتار مطلوب به پاداش میرسند، بر رفتار کودکان تأثیر میگذارد.
جمعبندی
امروزه با توجه به چالشها و تغییرات وسیعی که در جوامع بشری در حوزههای فرهنگي، اجتماعي و بهویژه ديني روی میدهد، نهادهاي ديني کارایی مطلوب خود را از دست داده و باید با توجه به تغییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و فناورانه جدید، مورد تجدید ساختار قرار گیرند. رسانههای جدید برای نهادهاي ديني و دولتها امكاناتي فراهم کرده است که با بهرهگیری مؤثر از این فرصتها و پتانسیلهای موجود، بتوان ساختاری در خور هزاره جدید بنا نهاد. دولتها و نهادهاي ديني میتواند با جهتگیری آرمانى خطوط اصلى همگامى و هماوردى با قافله شتابان فنّاورى و رسانهها را ترسيم نمايد و هم با رويکردى عملکردگرا با به خدمت درآوردن اين افزار، بسياري از مسائل مربوط به فرهنگ و تربیت دینی را مرتفع سازند.
یکی از کارکردهای رسانههای جمعی، بهویژه تلویزیون، اجتماعی کردن، تربیت افراد جامعه و کمک به اصلاح رفتار افراد از طریق الگوسازی مناسب است. تلویزیون میتواند علاوه بر پر کردن اوقات فراغت دانش آموزان دبستانی با ارائه الگوهایی مفید و برنامههای تفریحی سالم و منطبق با ضوابط و ارزشهای اسلامی به انتظارات فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و دینی مخاطبان پاسخ دهد و در بهبود رفتار دینی و اجتماعی آنان سهیم باشد و در کنار آموزشوپرورش جایگاهی خوبی برای خود فراهم سازد.
با این رویکرد، تلویزیون به دلیل تأثیر بسیار زیادی که در الگودهی و تأثیرات اجتماعی که بر شهروندان و کودکان دارد و همچنین نقش تعلیم و تربیتی که این رسانه در جامعه دارد، نهتنها باید ازآنچه مضر حال جامعه است، دوری کند، بلکه باید در تأثیر مثبت در جامعه گام بردارد. در جامعه ما به دلایلی، سازمانهای مرتبط با مسائل فرهنگی و اجتماعی نتوانستهاند وظیفه الگودهی مناسب رفتاری و جامعهپذیری کودکان را بر عهده گیرند و آموزشوپرورش نیز نمیتواند بهتنهایی برای همه این افراد اقدامات مفیدی انجام دهد. اینجاست که رسانههای همگانی، بهویژه تلویزیون میتواند بسیار مؤثر باشد.
در این تحقیق نشان داده شد استفاده از تلویزیون به دلیل تأثیر بسیار زیاد، ویژگیها و جذابیتی که برای کودکان با توجه به نیازهایشان دارند در امر آموزش گریزی نیست. تلویزیون یکنهاد بسیار مناسبی برای آموزش کودکان است که با برنامهریزی مناسب از لحاظ شناختی، عاطفی و روانی –حرکتی میسرمیشود و تعامل آموزشوپرورش با تلویزیون در جهت بهبود رفتارهای دینی و اجتماعی با توجه به تحقیقات قبلی، میتواند بسیار مؤثر باشد.
اما با همه اهمیتی که تلویزیون در امر آموزش رسمی و غیررسمی دارد، متأسفانه در کشور ما هنوز استفاده مناسب و قابلتوجهی از کارایی این رسانه مؤثر در مقایسه با نظام مدرسهای انجام نمیگیرد که لازم است با تحقیقاتی در این زمینه تعامل هدفمند تلویزیون با آموزشوپرورش بهویژه در امر تربیت دینی و اجتماعی کردن کودکان انجام گیرد تا با جهتدهی مناسب و بهموقع از طریق تلویزیون، سرمایهگذاریهایی که آموزشوپرورش در جهت امر تربیت دینی و آموزش و اجتماعی کردن دانش آموزان برداشته هدر نرود.
پیشنهادها
1- با توجه به علایق و نیازهای کودکان، رفتارها و ارزشهای دینی بهصورت داستانی تهیهشده و ارائه شود.
2- با توجه به نظریه تحولی پیاژه، ما را به این نتیجه میرساند که برای تأثیرگذاری بیشتر فعالیت آموزشی مستقیم و غیرمستقیم باید محتوای برنامههای دینی را متناسب با فرایند تحول ذهن کودک تدوین کرد.
3- میتوان از تمام برنامههای تلویزیونی اعم از سرگرمی، مسابقات، فیلم و...، در جهت ارائه رفتارهای مطلوب و دینی استفاده کرد و بهجای نشان دادن برنامههای بیمحتوا و بیهدف در داخل برنامههای کودکان و یا بزرگسالان به طرح مفاهیم دینی مناسب پرداخت؛
4- تشویق و ترغیب در فراگیری زبان رسانهها و توانمندسازی کودکان در تجزیهوتحلیل اطلاعات ارائهشده؛
5- قصهگویی از طریق تلویزیون، با طراحی زندگی پیامبران؛ ائمه یا دانشمندان و مشاهیر ایرانی؛ در ضمن داستان و از طریق این شخصیتها به گسترش رفتار مطلوب دینی موردنظر اقدام کرد؛
6- همراهی معلم یا والدین با کودک موقع تماشای برنامهها جهت توضیح دادن محتوای پیام برنامه دینی وقتی برنامه با سکوت همراه است.
7- تلویزیون میتواند با بررسی تطبیقی آدابورسوم قومیتها، ادیان مختلف ایرانی و ارائه الگوهای مطلوب سعی در یکدستسازی و هماهنگی رفتارها شود.
8- طراحی بازیهای که به روش مستند تلویزیونی تهیهشده در جهت ترویج رفتار مشارکتی و دینی است.
پینوشتها:
[1]-Piaget
[2]-Elementary school
[3]-Faelatsan
[4]-Biomorfico
[5]-Vindaol
[6]-Stoetzel
[7]-Edgard Morin
[8]-Portection
[9]-Coleman
[10]-Framing
[11]-Porto
[12]-jae daon
[13]-Sharam
[14]-Erikson
[15]-Elkind
[16]-Meadows
[17]-Sakamoto
[18]-para social
[19]-Mielke
[20]-Leanasce
[21] -Neweman
[22]-commun eatian
[23]-margaret mead
[24]-Bierman & Furman