محمدحسین کیانی
چکیده
از ویژگیهای دوران معاصر، فقدان آرامش و افزایش روزافزون اضطراب است و بههمین دلیل است که تلاشهای بسیاری در حوزههای مختلف علم پیرامون مبانی آرامش و نحوه تحقق آن انجام میگیرد. ما نیز مبتنی بر تعالیم اسلامی آموختهایم که محوریت آرامش دایرهمدار ذکر و یاد خداوند تعالی است و بهدنبال آن، انجام برخی اعمال و نهی از دیگر اعمالِ فرمایشی دین اسلام.
این مقاله کوششی برای توضیح و تبیین آرامش و عوامل ایجاد آن است. در این راستا، علاوه بر استناد به آیات و روایات اسلامی به معنا و چیستی آرامش در عرفان اسلامی نیز اشاره رفته است.
واژگان کلیدی: اضطراب، یاد خدا، عرفان اسلامی، عوامل و موانع.
مقدمه
از بزرگترین مكشوفات در حیطه احتیاجات انسانی، فقدان آرامش روحی در دوران معاصر است، یافتن نیازی که مستلزم تلاش چندین برابر برای رسیدن به پاسخ مطلوب بود. این باعث شد که انسان مدرن چنان برای یافتن پاسخ «چیستی عوامل ایجاد آرامش» به تلاطم افتد که هر لحظه در خفقان گزارههای خشك و بیروح علمی دروان خویش به لحظه ناب تغریق سوق یابد. بدینسان كه با افزایش تلاش برای یافتن پاسخ در میان یافتههای مادی خویش، همانند تشنهای بود كه در میان شورهزار بهدنبال آب گوارا میگشت.
او هرچه میپیمود بیشتر به لزوم معنویت[1] در جامعه پی میبرد؛ اما چون افتخار لجام گسیخته دوران رنسانس[2]، در به دار آوریختن معنویت دینی را میدید، تلاشش برای یافتن جواب دیگر، بیشتر میشد و همین تلاش مضاعف بود که او را بهسوی مرگ تدریجی در میان ناتوانی گزارههای علمی مدرنیته راهنمایی میکرد.
فرآیند علوم مدرن در دوران رنسانس به علاوه با شروع روانشناسی[3] علمی در اواخر قرن نوزدهم، چهارچوب آزمایشگاهی را بر همهی علوم تحمیل کرد. هرچند پیدایش رشتهای بهنام «روانشناسی دین[4]» بازگشتی دوباره به اثرهای دین در جامعه غربی بود؛ اما گسترش این مباحث در مجامع دانشگاهی موجب شد تا چنین دروسی در مسیر همهگیر بحران، افکار بسیاری از دانشمندان علوم را با خود همراه کند. این تحول در بستر جامعهی اثرپذیر از تجدد، باعث شد تا در «عصر اضطراب» با پیدایش انواع عرفانهای سکولار مواجه شویم.
مکاتبی عرفانی که جدای از مقاصد امپریالیسمی[5] محض، در مسیر ایجاد آرامش بهعنوان یکی از اساسهای فواید دینورزی گام برداشتهاند.
معنا و ارزش آرامش
بخش عمده سلامت از جان و روان سرچشمه میگیرد. جسم آدمی، آسودگی و آرامش خود را زمانی مییابد که اندیشه سرشار از آرامش و آسایش داشته باشد. انسان آرام تعادل شخصی خود را مییابد و در تعامل، تعادل اجتماعی[6] را به جامعه میبخشد. همانطور كه انسان آرام، آرامش را به خانواده خود هدیه میكند، انسانهای آرام نیز آرامش و آسایش روحی را به جامعه تزریق میكنند. بنابراین از مهمترین مؤلفههای جامعهی سالم و پویا وجود انسانهای آرام با روحی شاداب و آسایشی پایدار است. اما ارائه تعریف از واژگان رایج در حوزه ادبیات انسانی همواره ذهن متخصصان این علوم را به رنج و نگرانی انداخته است. از دیگر طرف، بیان هر تعریفی منجر به ایجاد نقدها و اشکال گوناگون بر وجوه و جنبههای مختلف آن تعریف خواهد شد.
تبیین واژه آرامش در قالب کلمات، بههمان اندازه سخت و مشکل است که فهم آرامش برای هر انسان به صورت فطری و روانی، آسان و رایجِ، ضمن اینکه هرکس در مقام تصور، آرامش را با در نظر گرفتن متعلقی معنا میکند؛ دانش، فقر، ثروت، لذت، سکوت، تنهایی، بیتوجهی و ... آرامش در هر یک از این وجوه، معنا و منزلت ویژهی خود را دارد. ممکن است هر انسان در موقعیتی خاص به آرامش برسد، اگرچه ازمنظر بیرونی با تعریف آرامش منطبق نباشد. دستکم او چنین میپندارد و به آرامش میرسد.
در برخی موارد تعریف آرامش با بیان حالات اضداد آن، ازجمله ترس، هیجان، اضطراب و ... مطرح میشود. ازاینرو، میتوان گفت آرامش نوعی آسایش، آرام گرفتن، آسودگی و راضی شدن جسمانی، عاطفی و ذهنی است. در ادامه سعی نگارنده بر این نیست که لفظ آرامش را براساس آموزههای روانشناسی دامن زند، بلکه محور اصلی، اثر معنویت در ایجاد آرامش فردی است. به دیگر عبارت اثر معنویت بر ایجاد هر حالتیکه فرد آن حالت را برای خویشتن خویش نوعی آسودگی و در آغوش جهان آرام زندگیکردن بداند.
میزان آرامش در گزارههای معنوی
زمانیکه ربطه آرامش و دین را مورد بحث قرار میدهیم، دربارهی چه چیزی سخن میگوییم؟ اینکه در آموزههای معنوی تا چه اندازه به اهمیت آرامش پرداخته شده است؟ و یا اینکه مفاهیم معنوی تا چه اندازه به آرامش افراد دامن میزند، به دیگر عبارت برای کسب آرامش، گزارههای معنوی تا چه اندازه اثر گذراند؟ بحث بر سر این است که معنویت تا چه میزان به کسب آرامش کمک میکند. البته بحث در مورد رابطه میزان آرامش در کسب معنویت نیز، معنادار است که این موضوع، اوراق دیگری را میطلبند.
از مؤلفههای دین ورزی، کسب آرامش روانی است. انسان بهواسطه پیروی از منشی دینی- عرفانی نوعی از آرامش روحی را احساس میکند. هرچند برخی افراد در بازشماری فواید دینورزی اشاره به «تحصیل آرامش روانی» نکردهاند، بهنظر میرسد این تفکر بهعلت یقین ایشان در نبود وجود رابطه بین دین و کسب آرامش است و یا ممکن است کسب آرامش از دیباچه دین را بسیار کمرنگ و غیر قابل شمارش پنداشتهاند و یا اینکه فرآیند تمام فواید دینورزی را سرچشمه ظهور آرامش دانستهاند. در هر حال در مباحث دینی- عرفانی، روانشناسی و جامعهشناسی بسیاری از صاحبنظران در مورد جایگاه و اهمیت دین در تحصیل آرامش روحی سخنان گوناگونی دارند که همه اینها نشان از فراگیر بودن واقعیت از رابطه معنویت و آرامش است.
چنانچه از علل اساسی گسترش گرایشهای معنوی-عرفانی در غرب اشاره بههمین مطلب است. در بسیاری از كشورهای مدرن اگر زمانی همه یكصدا معتقد به ناكارآمد بودن دین و خدا بودند، اكنون بسیاری معتقدند كه میتوان بهخدا نزدیك شد و بهطریق مختلف او و اعتقاد به او را در زندگی مدرن جای داد. در این میان آنچنان انواع گرایشهای معنوی جدید رواج پیدا كرده كه بسیاری از مردم نمیدانند بهكدام طریق معنوی روی آورند (wuthnow, 2003: 90).
بهنظر میرسد در حوزه شمارش فواید دینورزی، رابطه آرامش و معنویت به دوگونه قابل شکلگیری است: اول اینکه سالک در ابتدای اتصاف به معنویت بهطور مستقیم و بیواسطه، به آرامشی روحی و روانی دست مییابد. علت این آرامش، اتخاذ نفس دین و عرفان گزینشی او است. در این رابطه معیار تنها دین و آرامش است بدون در نظر گرفتن هر معنایی برای دین، عرفان، معنویت و آرامش روحی.
ویلیام جیمز[7] معتقد است اتصال به روح عالم خلقت یا جان جانان (آن را هرچه میخواهی بگو، خدا، قانون، نظم کائنات و ...) کاری است با اثر و نتیجه. نتیجه آن اطمینان و آرامشی باطنی ایجاد میکند که آثار ظاهر آن نیکویی و احسان بیدریغ است (جیمز، 1343: 177). دیگر اینکه فرد بهدلیل نوع دین و عرفانی که برگرفته است، مأمور به انجام اعمال و عبارتی میشود. نتیجه این امور ایجاد آرامش روانی در شخص است.
سیدحسین نصر میگوید: معرفت قدسی بر وظیفه قدسی عقل شهودی و قدرت نورانی کننده آن مبتنی است. تحصیل چنین معرفتی همان تحصیل یقین، همانا نجات یافتن از شک است. شکی که موجب انحراف ذهن میشود و آرامش درون را بر هم میزند. معرفت قدسی بر یقین است و به یقین میانجامد. زیرا بر حدس و گمان یا مفاهیم ذهنی مبتنی است. بلکه کل وجود آدمی را دربر میگیرد (نصر، 1381: 616).
ویلیام جیمز، معتقد است ما هرچه بگوییم و هر کاری بکنیم، بیکم و کاست به طبیعت بستگی داریم. ما نمیتوانیم به آرامشی دامنهدار برسیم، مگر آنکه فداکاری و از خودگذشتگی را که از ما میخواهند با جان و دل بپذیریم. در روحیه کسانیکه به پایه احساسات مذهبی نرسیدهاند، این پذیرش«در کف شیر نر خونخوارهای/ غیرتسلیم و رضا کو چارهای» است. در این حال حداکثر کاری که میتوان کرد، لب از شکایت فرو بستن و ناله نکردن است. اما در زندگی مذهبی بالعکس، فداکاری و از خود گذشتگی را با جان و دل قبول میکند، حتی آنجایی که فداکاری و از خود گذشتگی ضروری نباشد بازهم به آن عمل میکند، باشد که به حد اعلای سعادت معنوی برسد. بنابراین مذهب، فداکاری و از خودگذشتگیها و خویشتنداریهایی را که در زندگی ضروری و لازم است، آسان و دلنشین میکند و حتی پذیرفتن آنها را سعادت میشمارد. التبه اگر مذهب نتیجه دیگری جز این امر در زندگی بشری نداشته باشد. باز مذهب مهمترین عامل در زندگی بشر است و اگر امر دیگری نتواند این نتیجه نیروبخش و آرامشدهنده را در زندگی ما ایجاد کند، مذاهب چرخ اصلی زندگی ما بهشمار خواهند آمد (جیمز، 1343: 30).
نظریهپردازی در باب کارکردهای دینورزی بسیار گوناگون و گاه پراکنده است. اما آن دسته از فوایدی که در فرآیند آرامش دینی نقش دارند عبارتند از:
- سلامت جسم و جان، چنانچه علی علیه السلام در مورد تقوا فرمود: دوای بیماری روحی و شفای امراض جسمانی شماست[8]؛
- از بین بردن ترس؛
- شناساندن اشیاء سودمند و زیان آور به انسان؛
- معنا بخشی به زندگی؛
- راهنمایی به زندگی با آرامش؛
- پاسخ به احساس تنهایی[9]؛
- زندگی را در مجموع هستی ممکن و مطبوع و طبعی برای زیستن و همتی برای گذشت عطا میکند؛
- پاسخ به پرسشهای نهایی انسان در باب جهان؛
- پشتیبانی از اخلاق؛
- دستگیری از انسان در موضوعهایی که امکان کشف آنها برایش نیست و یا دیر هنگام است[10]؛
- خشنودی و رضایت از زندگی؛
- تفسیر خوش بینانه از مرگ؛
- نودوستی و کمک به دیگران[11]؛
- حمایت از جانب همکیشان؛
- افزایش عزت نفس حاصل از اعتقاد به اینکه انسان محبوب خدا و نیروی برتر است؛
- خوشبختی و امیدواری[12]؛
- تعادل روحی؛
- رها سازی انسان از اسارات روحی و تعلقات دنیوی؛
- تقویت امنیت روانی و روحی؛
- زدودن عقاید باطل و خرافی از انسان[13] و بسیاری از فواید و کارکردهای دیگر.
برخی از این موارد با هم شباهتهایی دارند و بعضا به مرز یکدیگر تجاوز میکنند. اما هرکدام بهطور جداگانهای قابل کنکاش و اندیشه بسیار است. همه این شباهتها گواهی بر ایجاد آرامشی سرچشمه گرفته از دین و عرفان است. اما نکته اساسی این است که هرآنچه نام دین و عرفان گرفته است، اگر دربردارنده ابتداییترین مراتب معنویت باشد بههمان اندازه تولید آرامش روانی میکند، مگر اینکه این آرامش روانی بر پایه اعتقاد کاذب آن مکتب باشد. به دیگر عبارت، همواره میان نوع اعتقادها و فرامین هر عرفان، با میزان آرامشبخشی آن، ربطه نزدیک وجود دارد. یعنی هر اندازه مسلکی عرفانی دارای مبانی و اعتقادهای مستدل در جهت اثبات ارکان اساسی تشکیل دهنده مکتب باشد و فرامین اصولیتر، حقیقیتر و منطقیتر بههمان میزان در جهت تولید آرامش روانی سالک اثرگذارتر و موفق خواهد بود. البته همواره معیار تشخیص واقعی و حقیقی بودن اعتقادات یک مسلک نزد سالک، عقل و منطق مستدل نیست. گاهی اوقات احساسات، باورهای پیشینیان، پیشداوریها، مغالطات، خرافات و ... باعث میشود تا مسلکی حقیقی و واقعی مورد توجه قرار نگیرد و یا بالعکس. اما درونمایه سخن، همان ایجاد عزم قطعی در راستین بودن مسلكی است که به پیوست آن، افزایش آرامش روانی در فرد ایجاد میشود.
فرآیند آرامش در آموزههای اسلام
آرامش و اطمینان روحی و روانی از مقولاتی است که از دیرباز در شاخصهای انسان کامل، سالم و انسان معیار مورد توجه مکاتب و دیدگاههای مختلف بوده است و ردپای این بحث، همواره در متون و ادیان الهی مشاهده میشود. بهطور طبیعی وقتی به متون اسلامی مراجعه کنیم با تفاسیر و مفاهیم گوناگونی روبهرو میشویم که در آن مقوله، آرامش روح و روان آدمی مورد اهتمام و توجه بوده است. «ایمان[14]» از کلیدیترین این واژهها است که در آن به نحوی موضوع امنیت و آرامش در نظر گرفته شده است.
همچنین بسیاری از واژههای دیگری که به لحاظ لغوی با موضوع آرامش روان ارتباط دارند و یا اگر به لحاظ لغوی هم ارتباط ندارند، آنها را به نحوی میتوان تحلیل کرد که مجموعهای از مفاهیم مرتبط با مسئله آرامش روان تشکیل شود. درواقع اگر مجموعه این مفاهیم اعتقادی و اخلاقی را در کنار هم بچینیم از محورهای بنیادی در این مجموعه مفاهیم اعتقادی، اخلاقی، دینی مسئله «آرامش روان و روح» است که آشکار میگردد (فقیهی، 1382: 318).
- به تعبیری اگر اسلام به اعتقادها، فقه و اخلاق تقسیم شود، در اعتقادها با سه بخش خداشناسی، فرجامشناسی و راهنماشناسی روبهرو میشویم. در بخش خداشناسی همواره اشارات بهسوی علتالعلل عالم و اوصاف او است. ازاینرو، کانون توجهات همواره بهسوی ذات مقدس خداوند است و از مسلمات دین اسلام «الا به ذکر الله تطمئن القلوب؛ آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد» (رعد: 28) صادق و ثابت است.
بهسوی خدا رفتن و دعا کردن این سه اصل روانشناسی را که همه، اعم مشرک، دیندار و خداشناس به آن نیازمندند، در آنها زنده میکند.
- دعا و نیایش به ما کمک میکند ناراحتیها و گرفتاریهای خود را به زبان آوریم. بیشتر مشکلات ما در نتیجه نامعلوم بودن آنها در نظر ما است. به زبان جاری ساختن مشکلات، خود به خود مثل یادداشت آنها بر صفحه کاغذ است، حتی اگر این استمداد از خدا باشد.
- در اثر نیایش این احساس به ما دست میدهد که شریک غمی پیدا کردهایم و تنها نیستیم. تعداد محدودی از ما میتوانیم به تنهایی مشکلات سنگین خود را بر دوش کشیم. برخی زمانها بهقدری نگرانی در ما نفوذ میکند و جنبه محرمانه دارد که نمیتوانیم آن را برای بهترین دوستان و حتی بستگان خود در میان بگذاریم، اینجاست که به جانب خدا میرویم. همه روانشناسان معتقدند که بهترین راه سبک کردن آلام و رنجها بازگفتن آن به دیگران است. هنگامیکه کسی را نمییابیم با وی درد دل کنیم، میتوانیم با خدای خویش نیایش کنیم.
- دعا و نیایش انسان را بهکار و کوشش وا میدارد و نخستین گام بهسوی عمل است. ما نمیتوانیم بهخود بقبولانیم که کسی برای انجام منظور خود به درگاه خداوند نیایش کند و نتیجه نگیرد. به دیگر عبارت، در راه هدف خود گامی برندارد (کارنگی، 1348: 193).
- امام باقر علیه السلام فرمود: «إن القلب ینقلب من لدن موضعه الی حنجرته ما لم یصب الحق. فاا اصاب الحق قر. ثم ضم اصابعه ثم قرا هذه الایه فمن یرد الله إن یهدیه؛ دل تا زمانی که به حق نرسیده است پیوسته از جای خود تا حنجره میآید و بر میگردد و چون به حق رسید قرار میگیرد» (مسعودبنعیاش، جلد1: 377). سپس انگشتان خود را جمع کرد و آنگاه این آیه را خواند: پس کسی را که خدا بخواهد هدایت میکند ... .
- امام صادق علیه السلام چنین فرمود: «إن القلب یتلجلج فی الخوف یطلب الحق فاذا اصابه اطمان و فر؛ همانا دل در درون آدمی بهدنبال حق میگردد و چون به آن رسید آرام و قرار میگیرد» (طبرسی، 255).
چنانچه مولوی جان کلام خویش را چنین بیان کرد
بشنو از نی چون حکایت میکند از جداییها شکایت میکند
از نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
- در بخش فرجام شناسی که سخن اساسی، حول جهانی متفاوت است ادلههای گوناگونی در جهت به اثبات رساندن اصل معاد و متعلقات آن وجود دارد. در این بخش با براهینی روبهرو هستیم، همچون: 1. برهان حرکت (هدفداری جهان سیال طبیعت)؛ 2. برهان حکمت (از خداوند حکیم کار عبث صادر نمیشود)؛ 3. برهان رحمت (پروردگار رحیم کمال هر موجودی را به او عطا میکند)؛ 4. برهان حقیقت (پروردگار که حق محض است هرگونه باطل را از بین میبرد)؛ 5. برهان عدالت (پروردگار به هر کاری پاداش یا کیفر میدهد)؛ 6. تجرد روح انسان (حقیقت انسان هرگز از بین نمیرود و نابود نمیشود)؛ 7. اشتیاق به زندگی جاوید (در نهاد انسان محبت زندگی جاودانه نهفته است) (جوادیآملی، 1372: 281).
با کمی درنگ واضح میشود که همه این براهین از بزرگترین منابع تولید آرامش روانی برای هر انسان، بهویژه مسلمانان است.
در بخش راهنماشناسی سخن از انسانهایی است که ما را بهسوی خداشناسی و فرجامشناسی سوق میدهند، به تعبیر دیگر ایشان همواره روح انسانی را بهسمت منبع آرامش روانی جذب میکنند. ضمن اینکه منبع ظهور ایدئولوژیهای دینی هستند؛ فقه در دین اسلام، انسان را بهسوی اعمال خوب و نهی از اعمال بد راهنمایی میکند. به تعبیر دیگر، در این حوزه سالک در مسیر گزینش گناه و معصیت و یا بندگی و اطاعت است. ازاینرو، فقه منبع بروز احکام فراوانی است.
- اما چگونه عبادات در آرامش روح موثر است؟ پاسخ اینکه اول: برخی یا بیشتر عبادات موجب تمرکز و تقویت اراده انسان میشوند و تقویت اراده به انسان آرامش میدهد. دوم: در عبادت توجه انسان به عالم بالا جلب میشود و روح انسان تعالی مییابد و هرچه روح تعالی یابد، آرامش بیشتری مییابد. سوم اینکه: خداوند در برابر این عبادات، آرامش را بر دل بنده نازل میکند و به انسان اطمینان میبخشد (فقیهی، 1382: 141).
اخلاق در جهت شناخت کرامات یا فرومایگیها و تمسک به کرامات به مثابه اختیار در گزینش گناه و معصیت و یا بندگی و اطاعت فقهی است. اما در عرفان اسلامی سخن بهگونهای دیگر است که در ادامه میآید.
تعبیر اسلام از عوامل اضطرابآور
به تعبیری، آغاز بروز اضطراب، ترس و ناآرامی از آنجایی است که آدمی قبل از انجام هر کاری در عقل خود مقدمات را آنطوری میچیند که وقتی عمل را انجام میدهد مشتمل بر مصالح او باشد و در سعادتش اثر خوبی بگذارد و سعادت اجتماعی او را بهقدر خودش فراهم کند، آنگاه بعد از ردیف کردن مقدمات در فکر و عقل، عمل را همانطور که نقشهی آنرا کشیده انجام میدهد.
این عمل فکری زمانی بر طبق اسلوب فطری آدمی صورت بگیرد و با در نظر داشتن اینکه انسان نمیخواهد و نمیطلبد مگر چیزی را که نفع حقیقی در سعادتش داشته باشد، قهراً این عمل فکری طبق جریانی جاری میشود که منتهی به سکونت و آرامش خاطر باشد و خلاصه قبل از هر عمل نقشه آن را طوری میچیند که در هنگام انجام عمل بدون هیچ اضطراب و تزلزلی آن را انجام دهد. اما انسانیکه در مادیات فرو رفته و تابع هوسهای خود باشد. همواره در مقدمه چینیهای فکرییش دچار اشتباه میشود. چون منافع واقعی و خیالی در دلش مختلط شده است و آن دو را نمیتواند از هم جدا کند. مسائل خیالی با آن زرق و برقی که در خیالات است در مسائل فکری و جدی او مداخله میکند. گاهی باعث انحراف او از سنن صواب و گاهی باعث تردید و اضطرابش میشود، بهطوری که نمیتواند با اراده خود تصمیم بگیرد و بهشکل جدی اقدام کند.
اما فردیکه دارای ایمان بهخدای تعالی است، تکیه بر پایگاهی دارد که هیچ حادثه و گرفتاری تکانش نمیدهد. به رکنی وابسته است که انهدام نمیپذیرد چنین کسی امور خود را بر پایه معارفی بنا نهاده است که شک و اضطراب قبول نمیکند، او هیچ سرنوشتی را بهدست خود نمیداند تا از فوت آن بترسد و یا از فقدانش اندوهناک یا در تشخیص خیر و شرش دچار اضطراب شود (طباطبایی، ج2، 1381: 438).
باری چگونه ممکن است انسانیکه دارای حکمت به معنای اخلاقی است، دچار از انواع چهارگانه عوامل اضطراب و ناآرامی زیر شود:
- اضطراب در اثر تضاد بین خواستهای بینهایت شهوت و امکانات محدود انسان؛
- اضطراب در اثر تضاد بین خواستهای لذت جویانه شهوت و خواستهای تکاملگرایانه فطرت؛
- اضطراب در اثر تضاد بین خواستهای لذتجویانه شهوت در تماس با مدارهای اصلی زندگی (خانواده، دوستان و ...)؛
- اضطراب در اثر دستنیافتن به اهداف یا گم کردن هدف[15].
عوامل و موانع آرامش در آیات و روایات
نتیجه کنکاش در آموزههای اسلام نشان از آن دارد که عوامل ایجاد آرامش، ریشه در پرداختن به فرامینی است که علاوه بر ایجاد و رشد نوعی آرامش عمیق عرفانی، باعث سعادت و آسایش اخروی انسانها است. در این مکتب به تمام این موارد پرداخته و بعد از بسط آنها، راهکارهای مقابله با پدیده «سلب آرامش» مطرح شده است. ازاینرو، در عمل به معضل نبود آرامش روح و روان رسیدگی شده است.
برخی از عوامل ایجاد آرامش و آرامی روان در میان قلمرو وسیع تعالیم اسلامی عبارتند از:
- ایمان در برابر کفر و شرک؛ در قرآن چنین آمده: «الا إن اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ آگاه باشید اولیاء خدا نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند» (یونس: 62)؛
و امام صادق علیه السلام فرمود: «و ما من مومن الا و قد جعله الله له من ایمانه انسا یسکن الیه حتی لو کان علی قله جبل لم یستوحش؛ هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه خدا ایمان او را انیس و همنشین برای او قرار داده که با آن به آرامش میرسد بهطوری که اگر در قله هم تنها باشد وحشتی ندارد» (مجلسی، ج70، 1403: 111)؛
- ذکر و یاد خدا در برابر روی گرداندن از یاد خدا در قرآن چنین آمده: «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القبول؛ آنها کسانی هستند که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا مطمئن است، آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد» (رعد: 28)؛
و امام سجاد علیه السلام فرمود: «الهی فاجعلنا من الذین ترشحت اشجار الشوق الیک فی حدائق صدورهم ... و اطمانت بالرجوع الی رب الارباب انفسهم؛ خدایا ما را از کسانی قرار ده که درختان شوق در سینههای آنها جای گرفته ... و قلبهای آنها با بازگشت به پروردگار آرامش یافته است» (صحیفه سجادیه، مناجات العارفین)؛
و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «علیک بذکر الله فانه نور القلب؛ بر تو باد به یاد خدا که روشنایی دل است» (تمیمی، 1373: ح6103)؛
- همراهی با دوست و همسر و فرزندان در برابر تنهایی در قرآن چنین آمده: «و من آیاته إن خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها؛ و از نشانههای خدا اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید» (روم: 21)؛
و امام صادق علیه السلام فرمود: «الانس فی ثلاث فی الزوجه الموافقه و الولد البار و الصدیق المصافی؛ انسان به سه چیز آرامش مییابد: همسر سازگار، فرزند نیکوکار و و دوست صادق» (مجلسی، 1403، ج78: 231)؛
- صحت و سلامت در برابر بیماری: امام صادق علیه السلام فرمود: «پنج چیز است که هرکس از آنها را نداشته باشد پیوسته زندگیاش ناقص، عقلش نابود و قلبش پریشان و نگران است. اولین آنها سلامت بدن است» (صدوق، بیتا: 284)؛
- وسعت رزق در برابر مشکلات مادی و معیشتی؛ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «إن النفس اذا اخررت قوتها استقرت؛ هر گاه نفس انسان روزی خود را فراهم دید سکون و آرامش میگیرد» (کلینی، بیتا، ج5: 89)؛
- بندگی و اطاعت در برابر گناه و معصیت؛ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «... و الاثم ما لیس یسکن الیه النفس و لم یطمئن الیه القلب؛ گناه چیزی نیست که نفس به آن آرام گیرد و قلب به آن اطمینان یابد» (متقی، 1409، ج3: 426)؛
و همچنین فرمود: «فان الخیر طمانینه و الشررینه؛ کار نیک آرامش بخش و کار بد تزتزل آور است» (همان: 431)؛
علی علیه السلام فرمود: «حرس الله عباده المومنین بالصوات و الزکوات و مجاهده الصیام فی الایام المفروضات تسکینا لاطرافهم و تخشیعا لابصارهم و تذلیلا لنفوسهم تخفیفا لقلوبهم؛ خداوند بندگان پرهیزگارش را با نماز، زکات و روزههای واجب حفظ میکند در حالیکه اینها موجب آرامش اعضا و خشوع چشمها و ذلت نفسها و آرامش قلبهای آنهاست» (نهج البلاغه، خطبه191)؛
- محبت و دوستی در برابر کینه و دشمنی؛ امام علی علیه السلام فرمود: «الحقود معذب النفس متضاعف الهم؛
کسی که در او کینه و دشمنی است خودش در عذاب و مشغولیت قلبش چندین برابر است» (تمیمی، 1373، ح1962)؛
امام عسکری علیه السلام فرمود: «اقل الناس راحه الحقود؛ کمترین مردم از نظر راحتی، کینه توز است» (مجلسی، 1403، ج78: 373)؛
- حسن ظن در برابر سوء ظن؛ امام علی علیه السلام فرمود: «حسن الظن راحله القلب و سلامه الدین؛ حسن ظن مایه آسایش قلب و سلامت دین است» (تمیمی، 1373، ح4816)؛
و امام صادق علیه السلام فرمود: «خذ من حسن الظن بطرف تروح به قلبک و یروح به امرک؛ بهرهای از حسن ظن داشته باش تا قلبت آرام گیرد و کارت آسان شود» (مجلسی، 1403، ج78: 209)؛
- زهد در برابر حب دنیا و حرص؛ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله خطاب به ابن مسعود فرمود: «لا ترکن الی الدنیا و لا تطمئن الیها فستفادقها عن قلیل؛ بهدنیا روی نیاور و با آن طلب آرامش نکن زیرا به زودی آن را ترک خواهی کرد» (همان، ج77: 106)؛
و امام صادق علیه السلام فرمود: «حریص از دو خصلت محروم و به دو خصلت مبتلا میشود: از قناعت محروم میشود و آسایش و راحتی را از دست میدهد و از رضایت محروم میشود و یقین را از دست میدهد» (حرعاملی، بیتا، ج16: 20)؛
- نو خیر خواهی در برابر حسد؛ امام صادق علیه السلام فرمود: «لا یطمئن الحسود فی راحه القلب؛ حسود آرامش قلب ندارد» (مجلسی، 1403، ج73: 189)؛
و امام علی علیه السلام فرمود: «ما رایت ظالما اشبه بمظلوم من الحاسد، نفس دائم و قلب هایم و حزن لازم؛ ظالمی شبیهتر به مظلوم ندیدم، مگر حسود که بخلی همیشگی و قلبی مشغول و اندوهی همیشگی دارد» (همان: 256)؛
- رضا و یقین در برابر شک و تردید؛ امام صادق علیه السلام فرمود: «الروح و الراحه فی الرضا و الیقین و الهم و الحزن فی الشک و السخط؛ آسایش و راحتی در رضایت خاطر و یقین و اندوه و نگرانی، در شک و غضب است» (همان: 256)؛
- حسن خلق در برابر غضب؛ امام صادق علیه السلام فرمود: «آسایش و راحتی در رضایت خاطر و یقین و اندوه و حزن در شک و غضب است» (همان: 159) و همچنین فرمود: «الرضا ینفی الحزن؛ رضایت خاطر، اندوه را از بین میبرد» (تمیمی، 1373، ح410)؛
- امنیت در برابر ناامنی؛ امام صادق علیه السلام فرمود: «پنج خصلت است که در هرکس از آنها نباشد، عیشش ناقص و عقلش زائل و قلبش مشغول است و دومین آنها امنیت است و همچنین ایشان در پایان فرمود که پنجمین آنها در بر گیرنده همهی آنها است و آن آرامش است» (صدوق، بیتا: 284)؛
- حق و عدل در برابر ظلم و ستم؛ امام صادق علیه السلام فرمود: «إن القلب لیتجلجل فی الجوف یطلب فاذا اما به اطمان وقر. ثم تلاهذه الایه فمن یرد الله إن یهدیه و یشرح صدره و للاسلام؛ همانا قلب انسان بهدنبال حق در سینه جوش و خروش دارد و هرگاه بهحق برسد استقراء و آرامش مییابد، سپس امام این آیه را تلاوت کرد» (کلینی، بیتا، ج2: 421)؛
- خواب شب؛ در قرآن چنین آمده: «قل اریتم إن جعل الله علکیم النهار سرمدا الی یوم القیمه من اله غیر الله یاتیکم بلبل تسکنون فیه افلا تبصرون؛ بگو به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاودان کند، کدام معبود غیر از خداست که شبی را برای شما بیاورد تا در آن آرامش یابید، آیا نمیبینید» (قصص: 72)؛
و امام صادق علیه السلام فرمود: «فکر یا مفصل فی طلوع شمس و غروبها ... بل تامل المنفعه فی غروبها، فلو لا غروبها لم یکن للناس هدوء و لاقرار مع عظم حاجتهم الی المهدوء و الراحه لسکون ایدانهم و جموم حواسهم؛ مفصل در طلوع و غروب خورشید تفکر کن ... بلکه در منفعتی که در غروب آن نهفته است اندیشه کن اگر در خورشید غروب نمیکرد مردم آرامش و قراری نداشتند و حال آنکه بیشترین نیاز مردم آرامش و آسایش است تا بدنهایشان آرامش یابد و حواسشان نیرو بگیرد» (بحار الانوار، ج3: 112)؛
واضح است که موارد یاد شده تنها گوشهای از اهتمام اسلام نسبت به تولید آرامش است. در اینجا به ناچار به موارد یادشده بسنده میشود، ازاینرو، موارد زیر برای پیگیری بیشتر خواننده گرامی میآید:
- صبر و استقامت؛
- دعا کردن؛
- توبه و انابه؛
- توکل؛
- اعتقاد به قضا و قدر؛ و بسیاری موارد دیگر.
آرامش عرفانی به تعبیر عارف اسلامی
سکینه از کلمات رایج در عرفان اسلامی است که معمولا از آن به آرامش تعبیر میشود. سکینه صاحب سه درجه است که به ترتیب عبارتند از:
- سکینه خشوع است، آنگاه که سالک به طاعت و بندگی حق قیام میکند رای رعایت، تعظیم و از روی حضور. خضوع در این درجه از عبادت، برای زیاد شدن ایمان و تقوی است تا آنکه به مقام احسان میرسد. عاقبت عظمت و جلالت حقتعالی را مشاهده میکند، در نتیجه دلها هنگام عبادت خاشع میشود؛
- سکینه هنگام معامله و رفتار و کردار است بدین شکل كه نفس را بهحساب کشد و از عیوب و آفات آن مطلع گردد و با مردم ملاطفت کند. حق را با ادای حقوق بندگی و حفظ حدود، همراه با خلوص نیت و تهذیب قصد و عمل، مراقبت کند. این درجه از سکینه اختصاص به اهل فتوت دارد. با مجموع امور یاد شده، نفس تزکیه، قلب پاک؛ زمینه سلوک راه ولایت فراهم میشود؛
- سکینهای که رضای به روزی قسمت شده را بر سالك ایجاد و بپرورد و از بیان شطحیات فاحش باز دارد و صاحب خود را به حد رتبه واقف گرداند. این درجه از سکینه تنها در قلب نبی یا ولی فرود میآید (انصاری، 1373: 207).
در بیان اقسام مراحل سیر و سلوک از طمانینه هم یاد شده است در بسیاری اوقات از طمانینه و سکینه به یک معنا، یعنی همان آرامش تعبیر میشود، اما حق این است که درکلام برخی از عارفان نامدار-همچون خواجه عبدالله انصاری- میان آن دو فرق گذاشته شده است و در بیان تفاوتهای طمانینه و سکینه چنین بیان میكنند:
- سکینه قهر و غلبهای است که هر از چندگاه آتش هیبت را خاموش میکند. اما طمانینه سکون و آرامش امنی است که در آن راحت انس است. پس سکونی که در طمانینه است دائم و همیشگی است نه گهگاهی و موقت و در آن راحت انس است بر خلاف سکینه؛
- سکینه گاهی ثابت و نعت و صفت میشود و گاهی ثبوت ندارد، و صفت نمیشود، بلکه موقت است؛ اما طمانینه نعت و صفتی است که هرگز از صاحب خود جدا نمیشود (همان: 210).
ازاینرو، لازم است درجات طمنانیه بیان شود تا تفاوت دو کمله بیشتر روشن گردد. برای طمانینه سه درجه قائل شدهاند:
- طمانینه قلب به ذکر و یاد خداست و آن عبارت است از طمانینه انسان بیمناک به امید رحمت خداوند و طمانینه کسی که معلول و خسته گشته به مشاهده حکم؛
- طمانینه، روح است در قصد به کشف و در شوق به معود و در پراکندگی به جمع. سالک تا وقتی قاصد است، در سیر خود به حقتعالی توجه دارد. پیش از کشف مضطرب است و از پایان امر خود بیمناک. اما آنگاه که کشف برایش حاصل شد روحش آرام میگیرد و مقصود خود را مییابد و هنگامیکه به وعده وصال یار یافت به آن مطئمن میشود؛
- طمانینه فردیکه حضرت احدیت را شهود میکند به لطف جمال است و طمانینه، جمع به بقا. در نتیجه بقای همه را به بقای حق شهود میکند و آنگاه به بقای حق در شهود جمع اطمینان مییابد (همان: 210).
باری سخن از آرامش در کلام عارف بهنحوی دیگر است، هرچند فراهمشدن آرامش روحی از نتایج فرآیند عملی سلوک است، اما هیچگاه آرامش بهعنوان هدف مطرح نمیشود، بلکه هیچ حالت و لذت تصورکردنی دیگری در مسیر سلوک عارف مطلوب بهشمار نمیآید. تنها هدف عارف حق است نه برای هدفی دیگر، بلکه الحق بما هو.
ابنسینا میگوید: «بدان که عارف خواهان حق اولیه است نه از برای چیز دیگر و هیچ چیز بر شناخت و عبادت او اختیار نکند. زیرا که مستحق عبادت است و عبادت وی نسبتی است شریف به وی، نه از برای طمعی باشد یا ترسی. و اگر چنانست که عبادت از برای طمعی باشد یا از ترسی بود. لازم آید که آنچه بدان طمع دارند یا از آن ترسند داعی باشد بر عبادت. و مطلوب آن بود و حق نه غایت باشد اندر عبادت، بلکه واسطه بود به چیزی دیگر غیر از آن. و آن چیز غایت عبادت باشد و مطلوب بود به عبادت. نه آن که او مطلوب» (ابنسینا، 1332: 249).
سفر عارف از آنجا شروع میشود که وی قصد «اراد و ارادت» میکند و سپس به دریای پر تلاطم ریاضت وارد میشود. از غرایض ریاضت این است که سالك تنها در طلب خداوند باشد و هیچ مقصد و مطلوبی جز او را اختیار نکند. بعد از آن عارف دچار خلساتی لذیذ از نور حق میشود که آن را «اوقات» میخوانیم. سپس دچار حالتی میشود که به هرچه مینگرد جانب حق را در آن میبیند، سپس این حالت بر او مستولی و حالت سکن بر او عارض و در ادامه به وادی امن آرامش وارد میشود.
بعد از ریاضت عارف به حدی میرسد که وقت وی آرامش شود و آنچه را که ربوده بود، مالوف شود و قرار گیرد و آنچه همچون برقی بود که بدرفشیدی و اندر حال فرونشستی چون نوری ثابت شود و وی را از آن معارفه مستقر حاصل آید و صحبت این حال با وی مستقر بماند و وی مستمتع و ملتذ باشد به خرمی و بهجت آن حال و چون از وی برگردد و روی بهکاری دیگر آورد، سرگردان و اندوهناک باشد (همان: 253).
در کلام برخی از عارفین و واصلین وقتی سخن از آرامش و آرامی میآید، ذهن بهسمت آرامش درونی میرود که عارف بهواسطه مشاهده هر آنچه علم داشته، به یقین میرسد و صاحب آرامشی خاص میشود. آرامش عارف باعث میشود که وی بهواسطه یقین بر مشاهدهای که داشته، تنها قدرت حق را ببینید و تمام وقایع و اتفاقات خارجی را جلوهگاه و خواستگاه حق پندارد و همین موجب میشود تا هرگز اضطراب، ترس و هر آنچه موجب سلب آرامش درونی است بر سالك عارض نشود. زیرا همواره خود را در آغوش امن حق میداند و در این حال، سلب آرامش برای او معنایی ندارد. اما نکته آن است که درجه آرامش و اطمینان دل، غایت سلوک نیست و عارف به چنین مرحلهای بسنده نمیکند. ضمن اینکه ارادت عارف برای ورود به سلوک هرگز بر پایه کسب آرامش در جهت پیروزی بر مشکلات خارجی نیست مگر اینکه در چنگال مصائب دنیوی به تنگنا آمده باشد که اگر چنین باشد، کلام ابنسینا در این مرحله جلوهگر است (کلام وی چند سطر پیش بیان شد).
محیالدین ابنعربی میگوید: «سکینه امری است که نفس به آن چه وعده داده شده و یا در نفس خود از درخواست امری از امور آرام گیرد که حاصل شده است و از آن جهت سکینه نامیده شده است که چون در قلب حصول پیدا کرد وزش بادهایی که نفس را ناآرام میکند از وی قطع میشود و از آن جهت سکین نامیده شده که صاحبش بهوسیله آن، آنچه را که قعطش بدان امکانپذیر است قطع میکند ... بنابراین سکینه آنچه را که نفس بدان آرامش مییابد به ثبوت میبخشد. این حقیقت آن است و جز از مطالعه و مشاهده امکان نمیپذیرد. بنابراین سکینه بر پرهیزگاران فرود آمده و با فرود آمدنش آنان را از رتبهای که بدان رتبه پرهیزگاران بودند، به مقام معاینه و مشاهده آن، نقل و انتقالشان میدهد و آن تضاعف و دو چندان شدن ایمان است (ابنعربی، 1385، باب 73: 234).
یکسره واضح است که انسان عارف در این مقام نه تنها به مصیبتهای خود نمینگرد، بلکه تمام قدرت را از آن خداوند عالم میداند و حاضر است در برابر تمام سختیها و اضطرابها بایستد. به دیگر عبارت، آنچنان در وجود خود اطمینان دل و آرامش روانی مییابد که حاضر است در جهت ثقل این حالت با تمام گرفتاریها به مبارزه برخیزد. شاید بههمین علت است که علی علیه السلام فرمود: «بهخدا سوگند اگر تنها با دشمنان روبهرو شوم در حالیکه آنان تمام روی زمین را پر کرده باشند، نه باکی داشته و نه میهراسم. من به گمراهی آنان و هدایت خود که بر آن استوارم، آگاهم. و از طرف پروردگارم به یقین رسیدهام و همانا من برای ملاقات پروردگار مشتاق و به پاداش او امیدوارم» (نهج البلاغه، نامه62).
محیالدین ابنعربی در بیان ماهیت ایجاد آرامش عرفانی چنین میگوید: «چون انسان شرایط ایمان را کامل و استوارش کرد. از جانب حق متعال تجلیای بر قلب آن پرهیزگاری که به این صفت است حصول مییابد. آن تجلی ذوق نامیده میشود و آن آغاز قرار سکینه در قلب او است تا آنکه این سکینه بابی یا نردبانی باشد، برای حصول امر پنهان که برایش ایمان بدان واقع میشود؛ بنابراین با او همراه است؛ مانند سکون کسی که اسباب را به اسباب، باز میگرداند و این هرگز از غیب نیست، بلکه از ذوق است و آن معاینه و مشاهده است؛ زیرا انسان اگر توشه روزش نزدش باشد، نفسش از آن ناآرامی که آن روز برایش پیش میآید، آرامش و سکون مییابد. پس اگر ایمان هم نزد او به اینگونه در تحت حکمش حصول یابد. او صاحب سکینه است (ابنعربی، 1385، باب 73: 232).
بیان روند صعودی رسیدن به آرامش و ماهیت آرامش عرفانی، حد اعلای رسیدن به طمانینه از طریق عرفان اسلامی است. آنچه آمد گزیدهای از بیانات اسلام حول عوامل و مراحل کسب اطمینان دل و آرامش روح بود.
نتیجهگیری
آرامش و اطمینان روحی و روانی از مقولاتی است که از دیرباز در شاخصهای انسان کامل، انسان سالم و انسان معیار مورد توجه مکاتب و دیدگاههای مختلف بوده است و ردپای این بحث، همواره در متون و ادیان الهی مشاهده میشود. هنگامیکه به متون اسلامی مراجعه کنیم با تفاسیر و مفاهیم گوناگونی روبهرو میشویم که در آن مقوله، آرامش روح و روان آدمی مورد اهتمام و توجه بوده است. «ایمان[16]» از کلیدیترین این واژهها است که در آن به نحوی موضوع امنیت و آرامش در نظر گرفته شده است.
فهرست منابع
- قرآن کریم.
- نهج البلاغه.
- صحیفه سجادیه.
- آذربیجانی، مسعود و مهدی موسوی اصل (1385) روانشناسی دین، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- ابنسینا (1332) اشارات و تنبیهات (به حواشی و تصحیح احسان یارشاطر)، انجمن آثار ملی.
- استایگر براد (1380) نسیمی از بهشت، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب.
- انصاری، عبدالله (1373) منازل السائرین (شرح عبدالرزاق کاشانی) به نگارش علی شیروانی، الزهرا.
- جوادی آملی، عبدالله (1380) انتظار بشر از دین، اسرا.
- ـــــــــــــــــــ (1372) مبدأ و معاد، الزهرا.
- جیمز، ویلیام (1343) دین و روان، مهدی فائنی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- سالاری فرد و همکاران (بیتا) زندگی من پیام من است، پروین بیات، عصر روشنبینی.
- سروش، عبدالکریم (1384) آیین در آئینه، مؤسسه فرهنگی صبا.
- شیخ صدوق (بیتا) الخصال (تصحیح و تعلیق علیاکبر غفاری)، جمع المدرسین فی الحوزه العلمیه.
- طباطبایی، محمد حسین (1381) تفسیر المیزان، محمدباقر موسوی همدانی، اسلامی.
- طبرسی (1385) مشکاه الانوار فی غرر الاخبار، نجف، حیدریه.
- تمیمی، عبدالوهاب بن محمد (1373) (شرح جمال الدین محمد خوانساری)، غرر الحکم و درر الکلم، دانشگاه تهران.
- متقی، علی بن الحسامالدین (1409) کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، مؤسسه الرساله.
- فقیهی، علیتقی (1382) جوان و آرامش روان، علی حسینیزاده (آسیبشناسی آرامش از نظر آیات و روایات)، حوزه و دانشگاه.
- فونتانا، دیوید (1385) روانشناسی دین و معنویت، ساوارا، ادیان.
- کارنگی، دیل (1348) آیین زندگی، م. آذینفر، اسکندری.
- مجلسی، محمدباقر (1403) بحارالانوار، دار الاحیا التراث العربی.
- حر العاملی، محمد بن الحسن (بیتا) وسائل الشیعه، 20 جلد، الاسلامیه.
- السلمی، محمد بن مسعود بن عیاش (1380) تفسیر عیاشی، تحقیق سیدهاشم الرسول محلاتی، تهران: مکتبة علمیه اسلامیه.
- کلینی، محمد بن یعقوب (بیتا) الکافی، دار الکتب الاسلامیه.
- ابن عربی،محی الدین (1385) فتوحات مکیه، محمد خواجوی: مولی.
- مطهری، مرتضی (1378) بیست گفتار، صدرا.
- مطهری، مرتضی (بیتا) تعلیموتربیت در اسلام: صدرا.
- نصر، سید حسین (1381) معرفت و معنویت، انشاالله رحمتی، پژوهش سهروردی.
پینوشتها
[1]. Spirituality.
[2]. Renaissance.
[3]. Psychology.
[4]. Psychology of religioun.
[5]. Imperialism.
[6]. Social Equilibrium.
[7]. William James.
[8] . ر. ک: بیست گفتار، 1378: 227.
[9] . ر. ک: انتظار بشر از دین، 1380: 40.
[10]. ر. ک: آیین در آئینه، 1384: 70.
[11]. ر. ک: روانشناسی دین، 1385: 7.
[12]. ر. ک: روانشناسی دین و معنویت، 1385: 342.
[13] ر. ک: مبانی نظری مقیاسهای دینی: 41.
[14]. Faith.
[15] . مکانیزم بروز اضطراب از دیدگاه روانشناسی اسلامی، شماره 7 و 8.
[16]. Faith.