نویسنده: سید مصطفی عبدالله زاده
چکیده
ملاحظه تأکید سنت و روایات متعدد در مقوله استکبار ستیزی و ظلم ستیزی، از پیامبر (صلی الله علیه وآله)، اهل بیت (علیهم السلام)، نشان از اهمیت این مساله در منظومه اسلام و یکی از مسائل پر اهمیت در دین اسلام شمرده می شود. طبق مبانی قرانی و روایی اسلام همه مسلمانان باید استکبار ستیزی و ظلم ستیزی و حمایت از مظلومان را جزو برنامه خودشان قرار بدهند. از آنجایی که برای برخی، شبهه و سوال است که چرا باید از مستکبرین عالم بیزاری جست و در مقابل آنها باید قیام شود؟ و به چه دلیل نظام اسلامی باید در مقابل مستکبرین و زورگویان بایستد و از ملت های مستضعف در مقابل مستکبران حمایت کند؟ لذا در این جستار بررسی می شود آیا احادیث شیعه واهل سنت دلالت بر استکبار ستیزی و ظلم ستیزی دارد یا نه؟ با تحقیقاتی که انجام شده بدست می آید: روایات متعددی از رسول الله (صلی الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) در منابع شیع و اهل سنت وارد شده است که مسلمانان باید در مقابل ظالم و مستکبر سکوت نکنند و به آنها کمک داده نشود و اسلام بر هر آیین و مکتبی برتری دارد.
کلید واژه:
استکبار ستیزی، اهل سنت، شیعه، احادیث، ظلم ستیزی، مفاهیم مشترک، مستکبر
مقدمه
اساس جهان آفرینش بر عدل و استکبار ستیزی و ظلم ستیزی پایدار است و اجرای عدالت و حمایت از مستضعفان و مقابله با مستکبرین عالم، ضروری ترین نیاز هر جامعه است. یکی از ماموریت های پیامبران الهی در طول تاریخ، استکبار ستیزی و مبارزه با ظلم بوده است. اسلام در راه برپایی عدالت اجتماعی و ظلم ستیزی از ستمگران کوچک ترین مسامحه و سازشکاری ندارد و از رنجش ظالمان و ناراحتی جنایتکاران بیمی هم ندارد. یکی از آموزههای اسلامی بر آن است تا به ندای هر مظلوم و مستضعفی در مقابل مستکبرین و ظالمین در هر جای عالم پاسخ مثبت داده و به حمایت آنان بپردازد. مطالعه در آیات، روایات شیعه و اهل سنت، سیره اهل بیت (علیهم السلام) و حکومت علوی و سیاست های آن حضرت در مقاطع مختلف و قیام امام حسین (علیه السلام) به خوبی نشان می دهد که استکبار ستیزی و ظلم ستیزی، دفاع و حمایت از مظلومان مهمترین برنامه الهی بوده است. از آنجایی که برای برخی، شبهه و سوال است که چرا مسلمان باید استکبار ستیز باشد؟ و به چه دلیل نظام اسلامی به دیگر ملت های مستضعف در مقابل مستکبران حمایت می کند؟ و از طرفی دیگر چون کمتر به این بُعد از اسلام از نگاه روایات شیعه و اهل سنت پرداخته شده است لذا در این نوشتار مفاهیم مشترک احادیث شیعه و سنی در مقوله استکبار ستیزی، بررسی می گردد.
مفهوم شناسی استکبار
واژه استکبار از ریشه «ک، ب، ر» در لغت به معنای عظمت و بزرگی است چنانچه لغت پژوهان این معنا را برای «کبر» ذکر کردند. جوهری می نویسد: کِبر به کسر به معانی عظمت و بزرگی است[1]. ابن فارس می نویسد: «كاف و باء و راء»اصل صحیحی که بر خلاف کوچکی (یعنی بزرگی) دلالت دارد[2]. فراهیدی و دیگر لغت پژوهان هم همین معنا (عظمت و بزرگی) را از کبر اخذ کردند[3].
اما واژه استکبار به معنای خود برتر بینی و بزرگنر بینی نسبت به دیگران است چنانچه راغب در مفردات، استکبار را هم معنی و مترادف با کبر و تکبر به معنای تعظم و بزرگی دانسته و به اعتقاد او حالتی که ناشی از خود برتر بینی در انسان ظاهر می شود همان استکبار است و این که انسان خودش را بزرگتر از دیگران بداند[4]. از نگاه وی استکبار دو وجه دارد؛ یکی آن است که انسان در شرایط زمانی و مکانی مناسب، طلب بزرگی و عظمت کند که در این صورت، امری شایسته و پسندیده است. وجه دیگر، آن است که وی ابراز بزرگی نماید، در حالی که در واقع آن گونه نیست و این قسم مذموم و ناپسند است[5]. ازهری و ابن منظور می نویسند: استکبار به معنای عدم پذیرش حق از روی تکبر و عناد است[6]. طریحی می نویسد: «استكبر الرجل» یعنی کسی خودش را بیش از حد و اندازه اش بالاتر ببرد و استکبار یعنی برتری دانستن خود و ترک اقرار به حق است[7]. قرسی می آوردکه استكبار آنست كه اظهار بزرگى و تكبّر كند با آنكه اهلش نيست[8].
مفسرین شیعه[9] و اهل سنت[10] هم استکبار و تکبر را به معنای خود برتر بینی و بزرگنر بینی نسبت به دیگران تفسیر کردند. بنابراین مستکبرین کسانی هستند که به ناحق به دنبال برتری بر دیگران و ظلم به دیگران هستند و از پذیرش حق عناد و تکبر دارند.
استکبار ستیزی در قران
بررسی ریشه های قرآنی استکبارستیزی و برائت از مستکبرین و طاغوت گویای این است که فرد مسلمان نمی تواند نسبت به طاغوت، مستکبرین و ظلم بی توجه باشد و با رویکردی همواره مسامحه آمیز و سازشکارانه با آنان مواجه شود. استکبار ستیزی از مفاهیم کلیدي در نظام توحیدي قرآن است که به عنوان شاخصۀ ویژه مخالفان و معارضان دعوت حق، جایگاه خاصی پیدا کرده است. آیات متعددی از قران به استکبار ستیزی و ظلم ستیزی از ستمگران و طواغیت اشاره دارد که برخی از آنها عبارتنداز:
یک: دوری و اجتناب از طاغوت و کفر به آن
از نگاه قران اجتناب از طاغوت یکی از علت های ارسال رسل و نبی بوده است چنانچه خداوند متعال در آیه 36 سوره نحل می فرماید: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ ...»؛ ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که: خدای یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید! ... .
آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر این آیه می فرماید: «به اين ترتيب دعوت به سوى" توحيد" و" مبارزه با طاغوت" اساس دعوت تمام پيامبران را تشكيل مىداده، و نخستين چيزى بوده است كه همه بدون استثناء به آن دعوت مىكردند، چرا كه اگر پايههاى توحيد محكم نشود، و طاغوتها از جوامع انسانى و محيط افكار طرد نگردند، هيچ برنامه اصلاحى قابل پياده كردن نيست»[11].
همچنین در آیه 256 بقره آمده است: «... فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى ...»؛ بنابراین، کسی که به طاغوت [بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است.
در تفسیر نمونه آمده: «طاغوت به هر چيزى كه سبب تجاوز از حد گردد گفته مىشود، از اين رو شياطين، بتها، حكام جبار و مستكبر و هر معبودى غير از پروردگار و هر مسيرى كه به غير حق منتهى مىشود، همه طاغوت است»[12].
دو: ممنوعیت تحاکم به طاغوت و ایمان به آن
خداند متعال تحاک به طاغوت را منع کرد چنانچه در سوره نساء آیه 60 می فرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ ...»؛ آیا ندیدی کسانی را که گمان میکنند به آنچه (از کتابهای آسمانی که) بر تو و بر پیشینیان نازل شده، ایمان آوردهاند، ولی میخواهند برای داوری نزد طاغوت و حکّام باطل بروند؟! با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند... .
آیت الله مکارم می نویسد: «آيه فوق همچون ساير آيات قرآن يك حكم عمومى و جاودانى را براى همه مسلمانان در سراسر اعصار و قرون بيان مىنمايد، و به آنان اخطار مىكند كه مراجعه كردن به حكام باطل، و داورى خواستن از طاغوت، با ايمان به خدا و كتب آسمانى سازگار نيست، به علاوه انسان را از مسير حق به بيراهههايى پرتاب مىكند كه فاصله آن از حق، بسيار زياد است، مفاسد چنين داورىها در بهم- ريختن سازمان اجتماعى بشر بر هيچكس پوشيده نيست، و يكى از عوامل عقبگرد اجتماعات محسوب مىشود»[13].
همچنین خداوند متعال در آیه 51 سوره نساء می فرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ ...»؛ آيا كسانى را كه از كتاب [آسمانى] نصيبى يافتهاند نديدهاى؟ كه به «جبت» و «طاغوت» ايمان دارند ...
سه: برائت خداوند و رسول الله (صلی الله علیه وآله) از مشرکین
خداوند متعال در آیه 1 و 3 سوره توبه می فرماید: «بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ... أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ ...»؛ (این، اعلام) بیزاری از سوی خدا و پیامبر او، به کسانی از مشرکان است که با آنها عهد بستهاید! ... و این اعلامی است از سوی خدا و پیامبرش به همه مردم در روز حج اکبر که: یقیناً خدا و پیامبرش از مشرکان بیزارند.
در آیه دیگری خداوند متعال از انسان کافر بیزاری می جوید و بر او مرگ می فرستند: «قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ»[14]. در تفسیر نمونه آمده است: «منظور از تعبير" مرگ بر اين افراد" معنى كنايى آن يعنى اظهار شدت غضب و تنفر نسبت به اينگونه افراد كافر و ناسپاس است»[15].
چهار: نهی از دوستی و سرپرستگی یهود و نصاری
خداوند متعال در آیاتی دوستی و سرپرست گرفتن یهود و نصاری را منع کرد چنانچه در سوره مائده آیه 51 می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! یهود و نصاری را ولّی (و دوست و تکیهگاه خود،) انتخاب نکنید! آنها اولیای یکدیگرند؛ و کسانی که از شما با آنان دوستی کنند، از آنها هستند؛ خداوند، جمعیّت ستمکار را هدایت نمیکند.
آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر این آیه می نویسد: يك مكتب مي گويد از بيگانه بايد بريد و زمام كار خود را به دست او نداد و به كمكهاى او اطمينان نكرد. ديگرى مي گويد: در اين دنياى پرغوغا، هر شخص و ملتى تكيهگاهى مي خواهد، و گاهى مصلحت ايجاب مي كند كه اين تكيه گاه از ميان بيگانگان انتخاب شود، دوستى آنها با ارزش است و روزى ثمر بخش خواهد بود. قرآن مكتب دوم را به شدت مي كوبد و مسلمانان را از اين طرز تفكر با صراحت و تاكيد بر حذر مي دارد، اما متاسفانه بعضى از مسلمانان، اين فرمان بزرگ قرآن را به دست فراموشى سپردند و تكيهگاههايى از ميان بيگانگان براى خود انتخاب نمودند، و تاريخ نشان مي دهد كه بسيارى از بدبختيهاى مسلمين از همين جا سرچشمه گرفته است! لذا تسلط کفار بر مسلمانان ممنوع شده است[16] چنانچه خداوند در آیه 141 سوره نساء می فرماید: «... وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا»؛ و خداوند هرگز بر [زيان] مؤمنان، براى كافران راه [تسلّطى] قرار نداده است.
از آنجا كه كلمه" سبيل" به اصطلاح از قبيل" نكره در سياق نفى" است و معنى عموم را مي رساند از آيه استفاده مي شود كه كافران نه تنها از نظر منطق بلكه از نظر نظامى و سياسى و فرهنگى و اقتصادى و خلاصه از هيچ نظر بر افراد با ايمان، چيره نخواهند شد[17].
برخی از آموزه های قرآنی مبارزه فرهنگی با استکبار، به معنای آگاه سازی افکار عمومی جامعه تحت سلطه از ظلم و استبداد طاغوت را به ما می آموزد. آیات دیگری هم است که دلالت بر ظلم ستیزی و استکبار ستیزی دارد و به حمایت از مستضعفین عالم سفارش کرده است[18].
استکبار ستیزی در روایات
در منابع اسلامی روایات بسیاری در لزوم مبارزه با ظالم و مستکبرین وجود دارد که از باب نمونه به برخی از این روایات اشاره می گردد:
یک: ممنوعیت سکوت در مقابل ظالم و لزوم قیام علیه آنان
احمد و ابو داود و دیگران از رسول الله (صلی اله علیه وآله) نقل می کنند: «إِنَّ النَّاسَ إِذَا رَأَوُا الظَّالِمَ فَلَمْ يَأْخُذُوا عَلَى يَدَيْهِ، أَوْشَكَ أَنْ يَعُمَّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ»[19]؛ همانا مردم زمانی که ظالمی را ببینند (كه ظلم می كند) و مقابل او نایستند و از ظلم جلوگیری نكنند، به زودی عقاب فراگیری از طرف خداوند بر آنها نازل خواهد شد.
روایت هم صحیح است چنانچه البانی و شیخ شعیب أرنؤوط در پاورقی تصحیح کردند[20]. این روایت نشان می رساند كه در مقابل ظالم و مستکبر نباید ساكت بود؛ بلكه لازم است قیام نمود، وگرنه عذابهایی كه دامن ظالم را می گیرد، دامن جامعة ساكت و بی تفاوت را نیز خواهد گرفت. لذا امام حسین (علیه السلام) در مقابل مستکبر و ظالم سکوت نکرده است. امام حسین (علیه السلام) در نامه ای که به اهل کوفه (سليمان بن صرد، مسيب بن نجبة، رفاعة بن شداد، عبد الله بن وال و ...) می نویسد از رسول الله (صلی الله علیه وآله) نقل می کند:
«مَنْ رَأَى سُلْطَانًا جَائِرًا مُسْتَحِلا لِحَرَمِ اللَّهِ، نَاكِثًا لِعَهْدِ اللَّهِ، مُخَالِفًا لِسُنَّةِ رَسُولِ الله، يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ، فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ وَلا قَوْلٍ، كَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ أَلا وَإِنَّ هَؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ، وَتَرَكُوا طَاعَةَ الرَّحْمَنِ، وَأَظْهَرُوا الْفَسَادَ، وَعَطَّلُوا الْحُدُودَ، وَاسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْءِ، وَأَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ، وَحَرَّمُوا حَلالَهُ، وَأَنَا أَحَقُّ من غير ...»[21]؛ هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، پیمان الهی را شکسته و با سنّت رسول خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا به ستم رفتار میکند، و او با زبان و کردارش با وی به مخالفت برنخیزد، سزاوار است خداوند او را در جایگاه آن سلطان ستمگر (در دوزخ) بیاندازد آگاه باشید این گروه اطاعت شیطان را لازم میدانند و از اطاعت خدای رحمان روگردان شدهاند فتنه و فساد را ظاهر، حدود و احکام را تعطیل نمودهاند، حق فقرا را میبلعند، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردهاند، از این جهت به مقام خلافت احق و اولی میباشم از غیر خودم.
بخاطر همین دسته از روایات بسیاری از تابعین و فقهای آنان در مقابل حجاج قیام کردند و عبدالملک بن مروان را خلع کردند و مذهب ابوحنیفه هم بر این بود که در مقابل ظالمین و جائرین باید قیام شود[22].
دو: جایز نبودن کمک به ظالم و مستکبر
در روایات متعدد وارد شده که کمک به ستمگر و ظالم ممنوع است چنانچه شیخ صدوق (رحمه الله تعالی) از امام صادق (علیه السلام) از رسول الله (صلی الله علیه وآله) نقل می کند: «وَلَا تُعِينُوا الظَّالِمَ عَلَى ظُلْمِهِ فَيَبْطُلَ فَضْلُكُمْ»[23]؛ ستمكار را بر ستمش يارى ندهيد كه ارزشهاى شما نابود مي شود.
علامه مجلسی این روایت را تصحیح کرد[24]. همچنین شیخ صدوق (رحمه الله تعالی) از امام صادق (علیه السلام) از امام علی (علیه السلام) ازرسول الله (صلی الله علیه وآله) نقل می کند: «مَنْ تَوَلَّى خُصُومَةَ ظَالِمٍ أَوْ أَعَانَ عَلَيْهَا ثُمَّ نَزَلَ بِهِ مَلَكُ الْمَوْتِ قَالَ لَهُ أَبْشِرْ بِلَعْنَةِ اللَّهِ وَ نَارِ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ وَ قَالَ مَنْ مَدَحَ سُلْطَاناً جَائِراً أَوْ تَخَفَّفَ وَ تَضَعْضَعَ لَهُ طَمَعاً فِيهِ كَانَ قَرِينَهُ فِي النَّارِ ... مَنْ وَلِيَ جَائِراً عَلَى جَوْرٍ كَانَ قَرِينَ هَامَانَ فِي جَهَنَّمَ»[25]؛ كسى كه متولى ستيزه گرى ستم كارى باشد يا او را به ظلمش بر مردم يارى دهد هنگام نزول ملك الموت وقت مرگش ملك الموت به او مي گويد: تو را به لعنت خدا و دوزخ كه جاى بدى است مژده باد. و فرمود: هر كه به طمع چيزى ، سلطان ستمگرى را مدح گويد و خود را در برابر او خوار و پست سازد ، همنشين او در آتش خواهد بود ... كسى كه ستمكارى را بر ستمش رهنمون كند همنشين هامان وزير فرعون در دوزخ است.
ابن ماجه از رسول الله (صلی الله علیه وآله) نقل کرد: «مَنْ أَعَانَ عَلَى خُصُومَةٍ بِظُلْمٍ، أَوْ يُعِينُ عَلَى ظُلْمٍ، لَمْ يَزَلْ فِي سَخَطِ اللَّهِ حَتَّى يَنْزِعَ»[26]؛کسیکه در مجادلهای برای اجرای ظلم یاری رساند یا او را کمک به ظلم بکند پیوسته مورد خشم خدا باشد تا دست بردارد. روایت هم صحیح است چنانچه البانی تصحیح کرد[27]. ابو نعیم اصفهانی از ابن عباس از رسول الله (صلی الله علیه وآله) نقل می کند: «مَنْ أَعَانَ ظَالِمًا لِيَدْحَضَ بِبَاطِلِهِ حَقًّا فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللهِ، وَذِمَّةِ رَسُولِهِ»[28]؛ كسی كه ظالمی را یاری كند تا بوسیلة باطلش حق را از بین ببرد، براستی كه ذمّه و عهد خدا و رسولش از او بریء و بیزار است.
روایت هم صحیح است چنانچه البانی تصحیح کرد[29]. بخاطر همین امام کاظم (علیه السلام) صفوان جمال را از این که شترانش را به هارون الرشید برای حج کرایه بدهد، منع می کند چنانچه کشی (رحمه الله) از صفوان بن مهران جمال نقل می کند که: «دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ (ع) فَقَالَ لِي: يَا صَفْوَانُ كُلُّ شَيْءٍ مِنْكَ حَسَنٌ جَمِيلٌ مَا خَلَا شَيْئاً وَاحِداً! قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيُّ شَيْءٍ قَالَ إِكْرَاؤُكَ جِمَالَكَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ يَعْنِي هَارُونَ قُلْتُ: وَ اللَّهِ مَا أَكْرَيْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِصَيْدٍ وَ لَا لِلَّهْوِ، وَ لَكِنِّي أُكْرِيهِ لِهَذَا الطَّرِيقِ يَعْنِي طَرِيقَ مَكَّةَ، وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِي وَ لَكِنْ أَنْصِبُ مَعَهُ غِلْمَانِي، فَقَالَ لِي: يَا صَفْوَانُ أَ يَقَعُ كِرَاؤُكَ عَلَيْهِمْ قُلْتُ: نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ، قَالَ: فَقَالَ لِي: أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّى يَخْرُجَ كِرَاؤُكَ قُلْتُ نَعَمْ، قَالَ: فَمَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ كَانَ وَرَدَ النَّارَ، قَالَ صَفْوَانُ فَذَهَبْتُ وَ بِعْتُ جِمَالِي عَنْ آخِرِهَا، فَبَلَغَ ذَلِكَ إِلَى هَارُونَ، فَدَعَانِي فَقَالَ لِي يَا صَفْوَانُ بَلَغَنِي أَنَّكَ بِعْتَ جِمَالَكَ قُلْتُ: نَعَمْ، فَقَالَ: لِمَ قُلْتُ: أَنَا شَيْخٌ كَبِيرٌ وَ أَنَّ الْغِلْمَانَ لَا يَفُونَ بِالْأَعْمَالِ، فَقَالَ: هَيْهَاتَ أَيْهَاتَ إِنِّي لَأَعْلَمُ مَنْ أَشَارَ عَلَيْكَ بِهَذَا أَشَارَ عَلَيْكَ بِهَذَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، قُلْتُ: مَا لِي وَ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ! فَقَالَ: دَعْ هَذَا عَنْكَ فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا حُسْنُ صُحْبَتِكَ لَقَتَلْتُكَ»[30]؛
روزی خدمت حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) رسیدم. آن حضرت (علیه السلام) به من فرمود: ای صفوان همه چیزِ تو خوب و نیکو است جز یک چیز سؤال کردم: فدایت شوم آن چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون خلیفه وقت) کرایه می دهی. عرض کردم: به خدا سوگند من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمی کنم. چون او به راه حج می رود، شتران خود را به او کرایه می دهم. خودم هم خدمت او را نمی کنم و همراهش نمی روم، بلکه غلام خود را همراه او می فرستم. امام(علیه السلام) فرمود: آیا از او کرایه طلب داری؟ گفتم: فدایت شوم. آری امام (علیه السلام) فرمود: آیا دوست داری او باقی باشد تا باقی کرایه ات را به تو برسد؟ گفتم: آری امام (علیه السلام) فرمود: کسی که دوست داشته باشد بقای آنها را، از آنان خواهد بود و هر کس از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش جهنم خواهد بود. صفوان می گوید: بعد از این گفتگو با امام کاظم (علیه السلام)، تمامی شتران خود را فروختم. وقتی این خبر به هارون رسید، او مرا خواست و به من گفت: به من گزارش داده اند که تو شترهای خود را فروخته ای، چرا این کار را کرده ای؟ گفتم: آری فروختم. چون پیر و ناتوان شده ام و غلامانم از عهده این کار برنمی آیند هارون عصبانی شد و گفت: هرگز هرگز می دانم که تو به اشاره موسی بن جعفر(علیه السلام) شتران خود را فروخته ای به او گفتم: من را با موسی بن جعفر چکار؟ هارون گفت: بس است دیگر به خدا قسم اگر حق مصاحبت تو با من نبود، تو را می کشتم.
سه: دشمن ظالمان، مستکبرین و یاور مظلومان
امام علی (علیه السلام) در وصیتش به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) فرمودند: «وَكُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»[31]؛ همواره دشمن ظالمان و یاور مظلومان باشید.
حضرت در این روایت به صورت مطلق فرمودند مدافع مظلومان باشید و لو این که مسلمان نباشد چنانچه امام سجاد (علیه السلام) در دعای 38 فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْهُ»[32]؛ خدايا! از تو در باره ستمدیدهای پوزش مىطلبم كه در حضور من به او ستم رسيده و من به يارى او برنخاستهام. در جای دیگر می فرماید: اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ ... أَنْ نَعْضُدَ ظَالِماً، أَوْ نَخْذُلَ مَلْهُوفاً»[33]؛ بار خدایا به تو پناه میآورم از آنکه ستمگری را یاری کنیم یا ستمدیدهای را تنها گذاریم. امام علی (علیه السلام) می فرماید: «وَأَخِيفُوا الظَّالِمَ وَانْصُرُوا الْمَظْلُومَ»[34]؛ و ظالمان را بترسانيد و مظلومان را يارى كنيد. همچنین امام علی (علیه السلام) می فرماید: «أحسن العدل نصرة المظلوم»[35]؛ بهترين عدالت يارى مظلوم است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید: «اتّقوا دعوة المظلوم وإن كان كافرا فإنّها ليس دونها حجاب»[36]؛ از نفرين مظلوم بترسيد اگر چه كافر باشد، زيرا در برابر نفرين مظلوم پرده و مانعى نيست.
چهار: ساکت نبودن در مقابل ظالم و مستکبرین
امام علی (علیه السلام) در خطبه شقشقیه می فرماید: «وَمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَلَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»[37]؛ و اينكه خدا بر دانشمندان واجب كرده است كه در برابر پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمكش ساكت ننشينند، ريسمان شتر خلافت را بر دوشش مىافكندم.
یکی از علل هایی که امام علی (علیه السلام) خلافت را قبول کرده است مقابله با ظالمین، مستکبرین و حمایت از مظلوم بوده است چنانچه در امر بیعت می فرماید: «وَايْمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَلَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَإِنْ كَانَ كَارِها»[38]؛ سوگند به خدا، حق ستمديده را از ستمگر مى ستانم و مهار در بينى ستمگر كرده، چون شتر مى كشانم تا او را به آبشخور حق برم، اگر چه، رفتن به آنجا را ناخوش دارد. در جای دیگر می فرماید: «الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَالْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ رَضِينَا عَنِ اللَّهِ قَضَاءَهُ وَسَلَّمْنَا لِلَّهِ أَمْرَهُ»[39]؛ ذليل و ستمديده نزد من عزيز است تا مادامى كه حقش را از ظالم بگیرم و قوى و ستمگر نزد من خوار است تا حق مظلوم را از او بستانم. ما راضى به خواست پروردگار و تسليم امر او هستيم. امام (علیه السلام) در جاهای متعدد به حمایت از مظلوم سفارش می کرد چنانچه در نامه خود به مالک اشتر می فرماید: «فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ»[40]؛ زیرا من بارها از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) این سخن را شنیدم که مى فرمود: امتى که در آن حق ضعیف از زورمند با صراحت گرفته نشود هرگز روى قداست و پاکى را نخواهد دید.
در این روایات و روایات دیگری از اهل بیت (علیهم السلام) آمده که در مقابل مستکبر و ظالم باید ایستاد و از مظلوم باید حمایت شود تا جایی که وقتی زمین پر از ظلم و جور شده امام زمان (علیه السلام) برای برپایی عدل، استکبار ستیزی، ظلم ستیزی و حمایت از مظلومان و مستضعفین قیام می کند[41].
پنج: برتری اسلام بر هر آیین و مکتبی
شیخ صدوق (رحمه الله تعالی)، طبرانی و دیگران از رسول الله (صلی الله علیه وآله) نقل کردند: «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى عَلَيْهِ»[42]؛ اسلام برتر است و چيزى بر آن برتر نخواهد بود.
بخاری هم این روایت را از ابن عباس نقل کرده است[43]. روایت صحیح است چنانچه ابن حجر عسقلانی و دیگران تصحیح کردند[44]. گرچه شیخ صدوق (رحمه الله تعالی) مرسلا این روایت را از رسول الله (صلی الله علیه وآله) نقل کرده است ولی با عمل مشهور قدما و فتوای به آن منجبر است[45]. بنابراین اسلام برتری بر هر چیزی دارد و هر مستکبر و زورگویی نمی تواند خودش را بالاتر از اسلام و مسلمانان بداند چنانچه رهبر معظم انقلاب می فرماید: «اسلام این است. آن اسلامى که تا چشمش به قدرتى بیفتد رنگش بپرد و دست به سینه ببرد و متواضع شود و «بنده قابل نیستم» بگوید و خودش را کنار بکشد، اسلام نیست»[46]. پس اگر مستکبری خودش را از اسلام و مسلمین بالاتر بداند باید با او مبارزه کرد.
نتیجه
در مجموع مطالبی که در بررسی مفاهیم مشترک احادیث شیعه و سنی در مقوله استکبار ستیزی بیان شد میتوان به این نتیجه رسید که از نظر آیات و روایات شیعه و اهل سنت استکبار ستیزی و حمایت از مظلومان واجب است. طبق مبانی حدیثی شیعه و اهل سنت، جهاد در مقابل مستکبرین و ظالمان برای دفاع از مستضعفان واجب است. خداوند متعال در آیات متعدد، دوری و اجتناب از طاغوت و کفر به آن را واجب شمرد و تحاکم به طاغوت و ایمان به آن را منع کرد. همچنین برائت خداوند و رسول الله (صلی الله علیه وآله) از مشرکین و نهی از دوستی و سرپرستگی یهود و نصاری در آیات متعدد اشاره شده است. در روایات شیعه و اهل سنت سکوت در مقابل ظالم منع شده و لازم است در مقابل مستکبرین و ظالمین قیام شود. کمک به ظالم و مستکبر جایز نیست. همچنین اهل بیت (علیهم السلام) دستور دادند که دشمن ظالمان، مستکبرین و یاور مظلومان باشیم و در مقابل ظالم ساکت نباشیم. اسلام دینی است که بر آیین و مکتبی برتری دارد لذا باید در مقابل مستکبرین و ظالمین خودشان را برتر از اسلام می دانند باید جهاد و مبارزه شود.
منابع
- ابن اثير، علي بن ابي الکرم (م 630) الكامل في التاريخ، تحقيق: عمر عبد السلام تدمري، دار الكتاب العربي، بيروت، چاپ اوّل، 1417ق.
- ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، بی جا، بی چا، بی تا.
- ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي (للصدوق)، كتابچى، تهران، چاپ ششم، 1376ش.
- ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ دوم، 1413 ق.
- ابن جرير طبري، محمّد، تاريخ الرسل والملوك وصلة تاريخ الطبري، دار التراث، بيروت، چاپ دوّم، 1387ق.
- ابن حجر عسقلانى، احمد، فتح الباري شرح صحيح البخاري، دار المعرفة، بيروت، 1379ق.
- ابن حنبل شيباني، أحمد، مسند أحمد بن حنبل، تحقيق: شعيب الأرنؤوط وعادل مرشد و ديگران، مؤسسة الرسالة، چاپ اوّل، 1421ق.
- ابن ماجه قزوينى، محمّد، سنن ابن ماجه، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، دار إحياء الكتب العربية، بى تا.
- ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع - دار صادر، بيروت - لبنان، چاپ سوم، 1414ق.
- ابو الحسين، احمد بن فارس بن زكريا، معجم مقائيس اللغة، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، قم - ايران، چاپ اول، 1404ق.
- ابو حيان اندلسي، محمد، البحر المحيط في التفسير، تحقيق: صدقي محمد جميل، دار الفكر، بيروت، 1420ق.
- ابو مخنف كوفى، لوط بن يحيى، وقعة الطفّ، جامعه مدرسين - ايران؛ قم، چاپ سوم، 1417ق.
- ابوداود سجستانى، سليمان، سنن أبى داود، تحقيق: محمد محيى الدين عبد الحميد، المكتبة العصرية، بيروت، بى تا.
- أبي السعود، محمد بن محمد، إرشاد العقل السليم إلى مزايا الكتاب الكريم، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، بی چا، بی تا.
- ازهری، محمد بن أحمد، تهذيب اللغة، محقق: محمد عوض مرعب، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، چاپ اول، 2001م.
- اصفهانى، أحمد، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، السعادة بجوار محافظة مصر، 1394ق.
- آلوسي، محمود بن عبد الله (م 1270)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، تحقيق: علي عبد الباري عطية، دار الكتب العلمية، بيروت، چاپ اوّل، 1415ق.
- بخارى، محمّد، صحيح البخاري، تحقيق: محمد زهير بن ناصر، دار طوق النجاة، چاپ اوّل، 1422ق.
- بيضاوي، عبد الله بن عمر (م 685)، أنوار التنزيل وأسرار التأويل، تحقيق: محمد عبد الرحمن المرعشي، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ اوّل، 1418ق.
- بيهقى، أحمد، السنن الكبرى، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، دار الكتب العلمية، بيروت، چاپ سوم، 1424ق.
- پاينده، ابو القاسم، نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه وآله)، دنياى دانش، تهران، چاپ چهارم، 1382ش.
- ترمذى، محمّد، سنن الترمذى، تحقيق: بشار عواد معروف، دار الغرب الإسلامى، بيروت، 1998م.
- تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم (مجموعة من كلمات و حكم الإمام علي عليه السلام)، دار الكتاب الإسلامي، قم، چاپ دوم، 1410ق.
- جصاص، أحمد بن علي، أحكام القرآن، محقق: محمد صادق القمحاوي - عضو لجنة مراجعة المصاحف بالأزهر الشريف، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، 1405ق.
- جوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربية، دار العلم للملايين، بيروت - لبنان، چاپ اول، 1410ق.
- دارقطني، علي بن عمر، سنن الدارقطني، تحقيق: شعيب الارنؤوط وحسن عبد المنعم شلبي وعبد اللطيف حرز الله وأحمد برهوم، مؤسسة الرسالة، بيروت، چاپ اوّل، 1424ق.
- راغب اصفهانى، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، دار العلم - الدار الشامية، لبنان - سوريه، چاپ اول، 1412ق.
- زبيدى حنفى، سيد محمد مرتضى حسينى، تاج العروس من جواهر القاموس، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت - لبنان، چاپ اول، 1414ق.
- شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.
- طباطبايى، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - لبنان - بيروت، چاپ دوم، 1390ق.
- طبرانى، سليمان، الروض الداني (المعجم الصغير)، تحقيق: محمد شكور محمود الحاج أمرير، المكتب الإسلامى، بيروت، چاپ اوّل، 1405ق.
- طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، ناصر خسرو - ايران - تهران، چاپ سوم، 1372ش.
- طريحى، فخر الدين، مجمع البحرين، كتابفروشى مرتضوى، تهران - ايران، چاپ سوم، 1416ق.
- طوسى، محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، دار إحياء التراث العربي - لبنان - بيروت، چاپ اول، بی تا.
- على بن الحسين عليه السلام، امام چهارم، الصحيفة السجادية، دفتر نشر الهادى، قم، چاپ اول، 1376ش.
- فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، نشر هجرت، قم - ايران، چاپ دوم، 1410ق.
- فيومى، احمد بن محمد مقرى، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، منشورات دار الرضي، قم - ايران، چاپ اول، بی تا.
- قرشى، سيد على اكبر، قاموس قرآن، دار الكتب الإسلامية، تهران - ايران، ششم، 1412ق.
- كتابنامه: الباني، محمد ناصر الدين، سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها، مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، رياض، چاپ اوّل، 1415ق.
- كشى، محمد بن عمر، رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد - مشهد، چاپ اول، 1409ق.
- مازندرانى، علي اكبر سيفى، مباني الفقه الفعال في القواعد الفقهية الأساسية، قم - ايران، چاپ اول، بی تا.
- مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)، مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور - قم، چاپ دوم، 1406 ق.
- مقدسي، محمّد بن عبد الواحد (م 643)، الأحاديث المختارة أو المستخرج من الأحاديث المختارة مما لم يخرجه البخاري ومسلم في صحيحيهما، تحقيق: عبد الملك بن عبد الله بن دهيش، دار خضر للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، چاپ سوّم، 1420ق.
- مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية - ايران - تهران، چاپ دهم، 1371ش.
- https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=19525
پینوشتها:
[1]- «والكِبْرُ بالكسر: العظَمة»؛ جوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربية، ج2، ص801.
[2]- «الكاف والباء والراء أصلٌ صحيح يدلُّ على خِلاف الصِّغَر»؛ ابو الحسين، احمد بن فارس بن زكريا، معجم مقائيس اللغة، ج5، ص153.
[3]- «وكُبْرُ كل شيء: عظمه»؛ فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، ج5، ص361- «(كُبْراً) إِذَا عَظُمَ و (الكِبْرُ) العَظَمَةُ»؛ فيومى، احمد بن محمد مقرى، المصباح المنير، ج2، ص523- «والكِبْرُ: الرِّفْعَةُ في الشَّرَفِ. والكِبْرُ: العَظَمةُ و التَّجَبُّرُ»؛ زبيدى حنفى، سيد محمد مرتضى حسينى، تاج العروس من جواهر القاموس، ج7، ص431.
[4]- «والْكِبْرُ والتَّكَبُّرُ والِاسْتِكْبَارُ تتقارب، فالكبر الحالة التي يتخصّص بها الإنسان من إعجابه بنفسه، وذلك أن يرى الإنسان نفسه أكبر من غيره»؛ راغب اصفهانى، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص697.
[5]- راغب اصفهانى، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص697.
[6]- «والاستكْبارُ: الِامْتِنَاع عَن قبولِ الحقِّ معاندةً وتكَبُّراً»؛ ازهری، محمد بن أحمد، تهذيب اللغة، ج10، ص121- «والاستكبار: الامتناع عن قبول الحق مُعاندة وتَكَبُّرا»؛ ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج5، ص126.
[7]- «استكبر الرجل: رفع نفسه فوق مقدارها. والاستكبار: طلب الترفع وترك الإذعان للحق»؛ طريحى، فخر الدين، مجمع البحرين، ج3، ص465.
[8]- قرشى، سيد على اكبر، قاموس قرآن، ج6، ص74.
[9]- «والاستكبار والتكبر والتعظم و التجبر نظائر وضده التواضع و حقيقة الاستكبار الأنفة مما لا ينبغي أن يؤنف منه وقيل حده الرفع للنفس إلى منزلة لا تستحقها ... والتكبر والتجبر واحد وهو رفع النفس فوق مقدارها في الوصف»؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1، ص187 و ج6، ص375- «استكباراً» أي طلباً للكبر والتجبر على غيرهم»؛ طوسى، محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، ج8، ص438- «فالمستكبر هو الذي يطلب الكبر لنفسه بإخراجه من القوة إلى الفعل وإظهاره لغيره ... الاستكبار والتكبر من الإنسان أن يعد نفسه كبيرا ويضعه موضع الكبر وليس به ... فإن الاستكبار بحسب أصل هيئته طلب الكبر ولازمه أن لا يكون ذلك حاصلا للطالب من نفسه وإنما يطلب الكبر والعلو على غيره دعوى فكان مذموما ... والاستكبار الامتناع كبرا وعتوا»؛ طباطبايى، سید محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص234 و 266 و ج20، ص87.
[10]- «والتكبر: أن يرى الرجل نفسه أكبر من غيره. والاستكبار طلب ذلك بالتشبع»؛ بيضاوي، عبد الله بن عمر (م 685)، أنوار التنزيل وأسرار التأويل، ج1، ص71- «وَاسْتَكْبَرَ: تَكَبَّرَ وَتَعَاظَمَ فِي نَفْسِهِ»؛ ابو حيان اندلسي، محمد، البحر المحيط في التفسير، ج1، ص284- «والتكبرُ أن يرى نفسه أكبرَ من غيره والاستكبارُ طلب ذلك بالتشبّع أي امتنع عما أُمر به»؛ أبي السعود، محمد بن محمد، إرشاد العقل السليم إلى مزايا الكتاب الكريم، ج1، ص89- «والاستكبار- التكبر وهو مما جاء فيه استفعل بمعنى تفعل، وقيل: التكبر أن يرى الشخص نفسه أكبر من غيره وهو مذموم»؛ آلوسي، محمود بن عبد الله (م 1270)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج1، ص232.
[11]- مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج11، ص221.
[12]- مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج2، ص280.
[13]- همان، ج3، ص446.
[14]- سوره عبس، آیه 17.
[15]- مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج26، ص137.
[16]- مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج4، ص413.
[17]- همان، ص175.
[18]- «الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا»؛ سوره نساء، آیه 76- «وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ»؛ سوره زمر، آیه 17- وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ»؛ سوره هود، آیه 113- «وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا»؛ سوره نساء، آیه 75- «إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»؛ سوره شوری، آیه 42.
[19]- ابن حنبل شيباني، أحمد، مسند، ج1، ص208- ابوداود سجستانى، سليمان، سنن أبى داود، ج4، ص122- ترمذى، محمّد، سنن الترمذى، ج4، ص37.
[20]- «[حكم الألباني]: صحيح»؛ بوداود سجستانى، سليمان، سنن أبى داود، ج4، ص122- «والحديث إسناده صحيح على شرط الشيخين»؛ ابن حنبل شيباني، أحمد، مسند، ج1، ص208.
[21]- ابو مخنف كوفى، لوط بن يحيى، وقعة الطفّ، ص172- ابن جرير طبري، محمّد، تاريخ الرسل والملوك، ج5، ص403- ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج5، ص81- ابن اثير، علي بن ابي الکرم، الكامل في التاريخ، ج3، ص159.
[22]- جصاص، أحمد بن علي، أحكام القرآن، ج1، ص86 و 88.
[23]- ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي، ص305.
[24]- مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج13، ص145.
[25]- ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، ج4، ص11- ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي، ص426.
[26]- ابن ماجه قزوينى، محمّد، سنن ابن ماجه، ج2، ص778.
[27]- همان.
[28]- اصفهانى، أحمد، حلية الأولياء، ج5، ص248.
[29]- الباني، محمد ناصر الدين، سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج3، ص17.
[30]- كشى، محمد بن عمر، رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، ص440 و 441.
[31]- شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص421.
[32]- على بن الحسين (عليه السلام)، امام چهارم، الصحيفة السجادية، ص 166.
[33]- همان، ص56.
[34]- ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، ج1، ص521.
[35]- تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، ص192.
[36]- پاينده، ابو القاسم، نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه وآله)، ص164.
[37]- شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 50.
[38]- همان، 194.
[39]- همان، ص81.
[40][40]- همان، ص 439.
[41]- «يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً»؛ ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي (للصدوق)، ص26.
[42]- ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، ج4، ص334- طبرانى، سليمان، الروض الداني (المعجم الصغير)، ج2، ص153- دارقطني، علي بن عمر، سنن الدارقطني، ج4، ص 371- بيهقى، أحمد، السنن الكبرى، ج6، ص338.
[43]- بخارى، محمّد، صحيح البخاري، ج2، ص193.
[44]- ابن حجر عسقلانى، احمد، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج9، ص421- مقدسي، محمّد بن عبد الواحد، الأحاديث المختارة، ج8، ص240.
[45]- مازندرانى، علي اكبر سيفى، مباني الفقه الفعال، ج1، ص245.
[46]- بیانات در جمع مسؤولان وزارت امور خارجه و سفرا و کارداران جمهورى اسلامى ایران: https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=19525.