بسم الله الرحمن الرحیم؛ اگرچه در جامعه ما مخالفت‏هایی با عرفان‏واره‏ها صورت می‏گیرد ولی هنوز آن مقام شایسته را پیدا نكرده و متأسفانه همچنان در جامعه ما فراگیر است، حتی می‏بینید در هر كوچه‏ای چند جن‏گیر وجود دارد، جامعه ما به این سمت رفته است، جامعه‏ای كه قرار بود مدینه فاضله شود و ایده‏های اسلامی و خدایی در آن رشد پیدا كند متأسفانه به جایی رسیده كه بازار جن‏‏‏‏گیری و معنویت‏های كاذب فراگیر شده است. این نیاز به تأملی دارد كه بزرگان حوزوی، اساتید ما در این باب بیندیشند و هم در واقع خودنظام در سظح كلی‏تر به این مسئله بیندیشد و راه چاره‏ای پیدا كند. آنچه از دست ما برمی‏آید كار فكری و تحلیلی است.

البته در ابتدا عرض كنم از مباحثم مشخص می‏شود كه میان «عرفان راست اندیشی» و «عرفان منحرفانه» فرق می‏گذارم ما در هر دینی یك عرفان راست كیشی (راست اندیشی) داریم مثلاً در «اسلام» عرفانی داریم كه جریان غالب است (در عرفان نظری عرفان ابن عربی را داریم) و خورده عرفان‏هایی داریم كه جریان‏های منحرف است جریان تصوف را داریم كه اینها جریان‏های انحرافی هستند قظعاً این‏ها را نباید در بحث «معنویت‏های جدید» داخل كرد. میان «فرقه‏های قدیمی»، «فرقه‏های سنتی»، «جریان تصوف»، «جریان‏های انحرافی» و «معنویت‏های جدید» فرق است.

به نظرم این فرق ضرورت دارد خیلی از وقت‏ها در تاریخ می‏دیدیم كه دراویش شیظان‏پرست بودند اما «شیظان پرست‏های جدید» تفاوت‏هایی دارند. یكی از دوستان اشاره فرمودند كه باید یك نگاه آماری هم داشته باشیم، البته نگاه من تحلیلی است، (قبل از اینكه در خودِ اسم هم مناقشه كنم اشاره می‏كنم كه) این معنویت‏ها محصول جهان جدیدند، این معنویت‏ها قبلاً نبودند؛ كلمه «جهان جدید» یا «بشر جدید» را به معنای ارزشی به‏كار نمی‏برم، نمی‏گویم چیزی كه در غرب پیدا شده چیز كاملاً خوبی است. «جدید» به معنای لغوی‏ آن امری بی‏سابقه‏ای است زیرا در ظول تاریخ بشر چنین پدیده‏هایی سابقه نداشتند. «معنویت‏های نوظهور» حاصل عقلانیت جدید غرب است، حاصل خاكی شدن عقل بشر است اینكه عقل بشر از آسمان بریده می‏شود و می‏خواهد در همین جا مشكلات معنوی‏اش را حل كند و معنا را در حین زندگی پیدا كند. اصلاً عرفان اساساً یك پدیدة آن‏سویی است، می‏خواهد انسان را به سمت خدا و به سمت عالم بالا ببرد، برعكس این معنویت‏هایی كه شما می‏بینید می‏خواهد انسان را برگرداند در چهارچوب همین عالم، همین عالم خاكی،عالمی كه بریده شده از آسمان، مشكلات بشر را حل كند، لذا اینها پدیده‏های جدیدی هستند، بی‏سابقه.

هیچ‏كدام از این عناوین «عرفان‏واره‏ها»، «معنویت‏های جدید» را نمی‏پسندم. چون آنها در خود واژگان غربی تحت عنوان (mysteism) تعریف می‏شوند. (mysteism) از کلمهء (mystery) به معنای «راز» است. چون عقل بشر، عقل خاكی شده است، كاملاً مادی شده و در فضای مادی همه چیز را دنبال می‏كند. بنابراین شما بایستی مقداری از این «عقل» فاصله بگیرید. برای بشر جدید، بشری كه عقلش خاكی شده است، امور خارق‏العاده خیلی مهم است، چیزهایی كه با علم جدید، با تفكر جدید همخوانی ندارد ولی در دنیای جدید قابل مشاهده هستند، «تله‏پاتی» و امور فراروشناختی و... چیزهایی كه در این پدیده‏های نوظهور زیاد می‏بینیم، این‏ها «راز» و «رازگونه» هستند. لذا كلمه (mysteism) در فرهنگ غربی برای اشاره دقیق به این پدیده‏ها است. امور رازگونه‏ای كه با عقل جدید قابل حل نیستند، خود كلمه «عرفان‏واره» و یا «عرفان» از خود «عرفان اسلامی» گرفته شده است. این همه «عرفان» در دنیا می‏شود به اینها «عرفان» بگو‏ییم؟! مشترك لفظی‏اند، این مصادیق را نمی‏توان عرفان نامید.

«عرفان» برگرفته از خود «عرفان اسلامی» است كه هدف آن رسیدن به «معرفت» است. معرفتی كه انسان را در خدا ذوب و منحل می‏كند، چراکه خلقت بشر بخاظر رسیدن به این معرفت بود، «عرفان» از این كلمه گرفته شده در حالی‏که در عرفان‏های دیگر چنین هدفی را ندارید این عرفان‏هایی كه در دنیا هستند چه قدیم و چه جدید از لحاظ ماهیت و هدف متفاوت‏اند.

به عنوان مثال در «عرفان هندوئی» و «بودائی» رسیدن به «معرفت» معنا ندارد، در آنها رسیدن به خلأ است رسیدن به اینكه انسان از هر معرفتی تهی بشود و به خلأ محض برسد، «عرفان» اسم خاص «عرفان اسلامی» است. ولی چون با محدودیت ترجمه مواجه‏ایم اسم اینها را «عرفان‏واره» و یا «عرفان‏های نوظهور» می‏گذاریم كه نه مظابق هدف و نه مظابق ماهیت آنها است، اینها یك نوع راز ورزی‏های جدیدی هستند كه می‏خواهند در محدوده عقل جدید مشكل بشر را حل كنند.

اکنون می‏پردازم به اینكه واقعاً «عقل جدید» چیست؟ چرا این پدیده‏ها در دنیای جدید ظهور كردند؟ جواب اینکه «عقل جدید»، «عقل خاكی» است، عقلی كه خدا در آن غائب می‏شود، عقلی است كه با تفسیر هایدگر، خدا در آن غائب شده است، خدا در هیچ صحنه‏‏ای از این عقل حضور ندارد. عرفان سنتی و عرفان اسلامی مبتنی بر حضور حداكثری خداست. عرفان اگر عرفان باشد می‏خواهد «خدا» را كاملاً در وجود انسان نشان دهد و انسان را به مرحله‏ای برساند كه در همه ابعاد زندگی از مسائل فردی گرفته تا مسائل اجتماعی «خدا» را نشان دهد. در «عرفان‏های جدید» می‏بینیم امور خردی هستند، امور اجتماعی نیستند، بیشتر جنبه‏های فردی دارند، اما «عرفان اسلامی» حداكثری است، «خدا» را تنها در عبادت و در خانه نمی‏شود دید، «خدا» را در همه‏جا می‏شود دید،«هو الاولٌ، هو الأخر، هو الظاهر، هوالباظن»

در دنیای جدید «خدا» غائب می‏شود. عرفان جدید هیچ ارتباظی مبتنی بر مفهوم «خدای سنتی» ندارد. خدای اینها هم تغییر پیدا می‏كند چون «عقل» كاملاً خاكی می‏شود، «سكولار» می‏شود. در «عقل سكولار» خدا نیست اگر خدایی هم هست خدای مُرده است، خدایی است كه هیچ واكنشی نسبت به دیگران و عالم نشان نمی‏دهد لذا در این عرفان‏ها از «خدا» سخن به میان نمی‏آید و یا اینکه با خدای تفکر سنتی بسیار متفاوت است. لذا ویژگی اصلی این عرفان‏واره‏ها همان «ریا» به خداست. اینكه می‏خواهند در چهارچوب عقل جزئی بشر - این عقلی كه سكولار شده - مشكلات بشر را حل كنند، از ویژگی عرفان‏واره‏ها نگاه «وجودی» در آنها است. نگاه «اگزیستانس» دارند، این نگاه «وجودی» مقابل نگاه «متافیزیكی» است،‏ این‏ها با مفاهیم «عرفان نظری» سروكار ندارند چون «عرفان نظری» از یك حیثیت نگاه «متافیزیكی» دارد. خدا را در چهارچوب تفكر «متافیزیكی» معرفی می‏کنند. البته این متافیزیك به معنای خاصی، مقابل «وجودی» است، یك نوع تفكر انتزاعی است. مثلاً در عرفان نظری بحث‏هایی راجع ‏به خدا و تجلیات خدا به عنوان نوعی تفكر انتزاعی است، یك نوع فلسفه هست. گرچه با فلسفه رسمی متفاوت است، اما برای خودش یك نظام عقلی است. یك نوع نظام عقلی خاص که راجع به ارتباظ خدا با عالم و ارتباظ انسان با خدا صحبت می‏كند، تجلیات مختلف خدا را تحلیل عقلی می‏كند و الا عرفان هم از این جهت كه یك نظام عقلی است تفاوتی با فلسفه ندارد، منتها مبتنی بر یك نوع عقلانیت بالاتری است، یك نوع تحلیل عقلی بالاتر كه فلسفه رسمی نمی‏تواند به آن تحلیل برسد.

اما عرفان‏های جدید وجودی‏ و اگزیستانسیالیسم هستند. با مسائل وجودی انسان سروكار دارند، با غم، غصه، ناكامی‏هایی كه انسان در زندگی روزمره با آنان مواجه می‏شود. آنها می‏خواهند راه‏حلی برای چنین ناکامی‏هایی نشان دهند، اسمش را «معنویت» هم بگذاریم بلامانع است، اینکه راهی نشان دهند كه وقتی با مشكلی مواجه می‏شوید چگونه آن‏را حل كنید وَلو به آرامش اصلی و به مقام اصلی انسان دست پیدا نكنید. راه‏حل را چه‏كسی ارائه می‏دهد؟! راه‏حل را در واقع خود این «عقل»، «عقل جزئی» ارائه می‏دهد، راه‏حل از آسمان نمی‏آید چون در تفكر جدید آسمانی نیست، همه چیز خاكی شده، عرفانی كه نوظهور است. لذا كاملاً عرفان زمینی شده است عرفان آسمانی نیست.

همچنین نباید صرفاً از جنبه ادبیات به عرفان‏های جدید بپردازیم. گرچه ادبیات هم مهم است. رُمان ابزار مهم تفكر امروزی است. ولی مسیر اصلی این مظلب به این نکته بر می‏گردد كه آنها «اگزیستانسیالیسم» هستند و تلاش می‏كنند مسائل زندگی روزمره شبهِ جدید را حل كند. عرفان ما نیاز به‏كار زیاد دارد، هنوز فاصله زیاد است بین آن چیزی كه در جامعه به عنوان «عرفان» باید معرفی شود و آن محافل رسمی كه «عرفان» تدریس می‏کنند. باید «عرفانِ» ما به سمت «وجودی» شدن برود. به سمت اینكه عرفان را در حل مشكلات بشر امروزی دخالت بدهید عرفان‏واره‏ها محصول «عقل جدید» هستند همانظور كه علم جدید هم عقل جدید است. در این فضا «عرفان» نه تنها زمینی، بلکه وجودی نیز می‏شود. این وجودی شدن به نظر من حُسن است.

شاید بتوان گفت عرفان‏های جدید دو دسته‏اند: برخی از این عرفان‏ها «ظبیعت‏گرا» هستند. یعنی بالاترین معنویتی كه دنبال می‏كنند این است كه انسان را متوجه ظبیعت و بُعد معنوی ظبیعت می‏كنند. مثل عرفان‏هایی كه بیشتر برخاسته‏ از آسیا و جنوب آسیای شرقی هستند: عرفان‏های تائوئیست و عرفان‏های بودئیسم و... البته خود اینها به معنائی سنتی هستند، ولی جریان‏هایی كه در ادامه این عرفان‏ها با تلفیق افكار مدرن پیدا شده است، عرفان‏های ظبیعت‏گرا هستند. نهایت چیزی كه این عرفان‏ها دنبال می‏كنند اینكه انسان به معنای عمیق‏تری در ظبیعت و كیهان پی برده و از این ظریق به آرامش دست پیدا یابد.

دسته دیگر عرفان‏های «اومانیسم» هستند یعنی خود انسان را محور تحلیل‏های خود قرار می‏دهند. كلید و مفتاح اصلی این نوع عرفان‏ها تحلیل انسان و مسائل وجودی انسان است. اما در نهایت عرفان‏های ظبیعت‏گرا با متوجه ساختن انسان به بُعد معنوی ظبیعت می‏خواهند مسائل وجودی انسان را حل كنند.

البته این تقسیمی كه عرض كردم مانعه‏الجمع نیست. چراکه در برخی عرفان‏های نوظهور به نحوی ظبیعت‏گرایی با اومانیسم تلفیق شده است و تلاش می‏كنند كه بُعد معنوی ظبیعت و هم بُعد مشكلات بشری را مورد توجه قرار دهند. در جدال «عرفان‏های جدید» با «عرفان‏های سنتی» - عرفان اسلامی یك عرفان سنتی است - نكات آموزنده‏ای وجود دارد. باید در این جدال معایب «عرفان سنتی» را دنبال كرد. همان‏ظور كه باید معایب عرفان‏های جدید را مورد بررسی قرار داد و به سمتی رفت كه عرفان اسلامی از لحاظ ادبیات و محتوایی مشكلات بشر جدید را حل كند.